اقبال على اللَّه یعنی چه؟

جمعه - 10 آگوست 2012

اهل ‏معرفت در اين خصوص مى‏ گويند:«تفرّغ نفس للعبادة وافراغ عن ما سوى اللَّه، ترك التفاوت إلى غيراللَّه»

يعنى حاصل اين حالت در انسان اين است كه از هيچ چيز جز خدا خائف نمى‏شود و تنها به مبدأ هستى اميدوار خواهد بود. وقتى كه وجود را از تمامى شوائب و آلودگى‏ها تهى كرد آنگاه عمل و رفتار بطور خالص براى خدا و در جهت كسب رضايت او انجام مى‏پذيرد. نمونهٔ ‏برجستهٔ كسانى كه (متفّرع للعبادة) هستند  ائمّهٔ معصومين‏ عليهم السلام مى‏باشند. در حالات پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و نيز اميرالمؤمنين عليه السلام،منقول است كه هنگام آماده شدن براى نماز «يتغيّر وجهه ويصفّر لونه»(1) يعنى وقت نماز حالت ‏صورت اين دو بزرگوار تغيير مى‏كرد و رنگ صورتشان به زردى مى‏گرائيد. كسى كه در بالاترين حد معرفت‏ و شناخت است و درون را از شوائب و آلودگى‏ها خالى كرده است مى‏تواند مصداق «تفرّغ للعبادة» باشد.زيرا اوست كه مى‏داند در پيشگاه چه كسى ايستاده و چه كسى را مى‏خواند. كاملاً طبيعى است كه اگر كسى در محضر خداوند حاضر گردد و از خدا حاجتى بخواهد، بى درنگ خداوند پاسخ او را مى‏دهد. عكس اين موضوع نيز صادق است. اگر بنده با قلبى آلوده و آكنده از حب و بغض‏هاى ‏غير خدايى او را بخواند چون قلب او شرايط لازم را ندارد. پاسخى نمى‏گيرد. امام صادق عليه السلام ‏مى‏ فرمايند:

عبوديّت

جمعه - 10 آگوست 2012

«إن كنتُ عصيتك فإنّي قد أطعتك في أحبّ الأشياء إليك، الإيمانِ بِكَ،مَنَّاً مِنْكَ بهِ عَلَيَّ لا مَنَّاً مِنّي بِهِ عَلَيكَ، لَم اَتَّخِذ لَكَ وَلَداً وَلَم اَدعُ لَكَ‏ شَريكاً وَ قَد عَصَيتُكَ عَلى غَير وَجهِ المُكابَرَةِ وَلا الخُروجِ عَن عبوديَّتِكَ‏وَ لا الجُحُودِ لِرُبوبِيَّتِكَ وَلكِنِ اتَّبَعتُ هَوايَ، وَ اَزَلَّنِى الشَّيطانُ بَعْدَ الحُجَّةِ عَلَيَّ وَالبَيانِ فَإن تُعَذّبني فَبِذُنُوبي غَير ظالِمٍ، وَاِن تَعْفُ عَنّي فَبِجُودِكَ‏وَكَرَمِكَ يا كَريمُ»(1).

(خداوندا! اگر من بنده گنهكار و سركشى هستم اما از تو در موردى اطاعت كرده‏ام ‏كه نزد تو از همه چيز دوست داشتنى‏تر است؛ و آن ايمان است و اين نعمت ايمان ‏منّتى است كه تو بر من گذاشته‏ايى، نه منّتى از طرف من بر تو، خداوندا من هرگز براى تو فرزندى تصور نكرده‏ام و هرگز براى تو شريكى در نظر نگرفته‏ام. پروردگارا! من هرگز از روى عناد و لجبازى مرتكب عصيان و نافرمانى تو نشده‏ام. عصيان و گناهى كه مرتكب شده‏ام؛ هرگز براى خروج از عبوديّت و بندگى تو و انكار ربوبيت

تو نبوده است. گناه من به خاطر پيروى از هواى نفس بوده بعد از روشن شدن مطلب و اقامه حجّت بر من شيطان مرا فريب داد. خداوندا! اگر مرا به خاطر گناهانم عذاب نمايى، ظالم نخواهى بود و اگر از گناه من در گذرى نشانهٔ ‏بخشش و بزرگوارى تو است اى كريم).

مراتب عبودیت وبندگی

جمعه - 3 آگوست 2012

«يا من إذا سأله عَبدٌ أعطاه و اِذا أمّلَ ما عندَهُ بَلَّغَهُ مُناه و إذا أقْبَلَ عليه قَرَّبَه ‏و اَدْناهُ و إذا جاهَرهُ بالعِصيانِ سَتَر على ذَنبِه و غَطّاه و إذا توكّل عليه اَحسَبه و كفاهُ».

بحث مناجات الراجين را جلسهٔ قبل شروع كرديم. مقدارى در خود عنوان مناجات كه رجا و اميدوارى است صحبت كرديم. در اين جلسه به توضيح‏ ديگر فرازها خواهيم پرداخت و سوالاتى از قبيل سوالات ذيل را پاسخ خواهيم گفت.واقعاً چرا ما بايد به

خدا اميدوار باشيم؟ وجه اميد به خدا چيست؟ آيا اين اميدوارى ‏به هر صورتى كه باشد و اميدوار هر كسى كه باشد به اميدش مى‏رسد؟ آنچه كه از اين‏ عبارات زيبا و دلنشين امام سجاد عليه السلام استفاده مى‏شود اين است كه پاسخ گرفتن و رسيدن به اميد و آرزو، دست يابى به آنچه دل به آن بسته است، يك رمزى دارد. آن‏ رمز عبارت از اين است كه امام عليه السلام مى‏فرمايند: «يا من إذا سأله عبدٌ» اگر كسى به‏ مرتبهٔ عبوديت و بندگى رسيد و در اين مرتبه سؤال كرد آنگاه جواب مى‏گيرد. پس ‏اين گونه نيست كه «إذا سأله انسانٌ، إذا سأله بشرٌ، إذا سأله رجلٌ، إذا سأله امراةٌ،إذا سأله خلق من الخلايق» بلكه فقط «إذا سأله عبدٌ» اگر عبوديّت محقق شد قطعاً اگر سؤال كند پاسخ سؤالش را مى‏گيرد و به آرزويش مى‏رسد. امام عليه السلام در اين فراز ازدعا مى‏فرمايند اگر كسى يك قدم به سمت خداوند بردارد او اين شخص را در آغوش ‏مى‏گيرد و اگر گناه كار باشد خداوند گناهانش را مى‏پوشاند و آبرويش را حفظ مى‏كند و هنگامى كه به او توكّل كند خداوند تنهايش نمى‏گذارد. خداوند متعال مى‏فرمايد: «وَمَن‏ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»(1) هر كس به خداوند توكّل نمايد، كفايت امرش رامى‏كند.

لقاالله

جمعه - 3 آگوست 2012

«إلهي لا تُغلِق على مُوحّديك أبواب رحمتِكَ و لاَ تحجُب مشتاقيك عن ‏النظر إلى جَميل رؤيتك إلهي نَفسٌ أعزَزْتَها بِتوحيدك كَيفَ تُذِّلُها بِمهانَةِ هِجْرانك وضميرٌ إنعَقَدَ على مَوَدَّتِك كَيف تُحرِقه بِحرارةِ نيرانِك إلهي أجِرْني ‏من أليم غَضَبِكَ و عَظيمِ سَخَطِكَ».

امام سجاد عليه السلام در آخرين عبارات مناجات بعد از گفتگوى بسيار شيرين و دلنشين با ذات اقدس ربوبى و اظهار اشتياق و مودّت و خوف و ترس ‏از عدم پذيرش به درگاه خداوند متعال، به اين عبارات مى‏رسند كه خدايا! من ‏يگانگى و وحدانيّت تو را باور دارم و به رحمت تو اميدوار هستم، درِب رحمت ‏خود را به روى من مبند و مرا از اين رحمت محروم مگردان. رحمت ذات ‏اقدس ربوبى، يك رحمت رحمانيّه است. اين رحمت نسبت به همهٔ مخلوقات ‏و موجودات فراگير است.

كفّار توفيق لقاء ندارند. يعنى قابليّت لقاء از آنان گرفته شده و جايگاهشان سجّين است. امّا در مقابل مؤمن و موحّد قابليّت لقاء دارد، ولى ‏كيفيّت آن متفاوت است. گاهى محبّ، محبّى است كه در رفتار و منش، همهٔ ‏علقه‏هاى محبوب را رعايت كرده، در اين حالت لقاء محبّ و محبوب لقاء زيبايى است و حاصل آن شيرين و لذّت بخش است. اما گاهى محبّى است كه ‏رعايت همهٔ علقه‏هاى محبوب را نكرده است او محروم از لقاء نمى‏شود، ولى ‏وقتى لقاء حاصل شد، لقاء همراه با عتاب و خطاب است و شيرين نخواهد بود. لذا اينجا موحّد از خدا مى‏خواهد كه خدايا من چون موحّد هستم از لقاء تو محروم نخواهم بود، اما اين لقاء و ديدار، ديدارِ شيرين و ثمر بخش باشد و ديدارِ همراه با محاكمه و عتاب و ترشرويى نباشد.

مراتب خوف

جمعه - 3 آگوست 2012

«إلهي أتراك بعد الإيمان بك تعذّبني أم بعد حبّي إياك تبعدّني أم مع‏ رجائي لرحمتك و صفحك تحرمني أم مع استجارتي بعفوك تسلّمني».

بحث در مناجات ثالثهٔ امام سجاد عليه السلام يعنى مناجات الخائفين بود. درپايان بحث هفته قبل بيان شد كه، اهل معرفت خوف را به سه مرتبه تقسيم‏ كرده‏اند: مرتبهٔ اول خوف از عقاب، مرتبهٔ دوم خوف از مكر و احتجاب و مرتبهٔ ‏سوم خوف از هيبت و اجلال است.

آنچه براى ما قابل فهم است، مرتبهٔ اول خوف است.اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اين خصوص مى‏فرمايند:

«إنّ قوماً عبدوا اللَّه رهبةً،فتلك عبادة العبيد»(1).

«عبادت جمعى از روى ترس و واهمه از عذاب است ‏اين عبادتِ بندگان است».

به مقامَ عبوديّت رسيدن نيز كار بسيار مشكلى ‏است. اگر ترس از خدا باعث شود ما بندگانى اهل عبادت شويم، به اين ‏معناست كه مرتبه‏اى از مراتب خوف را درك كرده‏ايم. به عبارت ديگر در مسير شناخت و عبادت گام بزرگى را برداشته‏ايم كه زمينه را براى گامهاى بعدى ‏فراهم مى‏كند.

لازمهٔ دوست داشتن وصال محبوب ‏است نه دورى از وصل

جمعه - 3 آگوست 2012

«إلهى أتراك بعد الإيمان بك تعذّبني أم بعد حبّي إياك تبعدّني أم مع‏رجائي لرحمتك وصفحك تحرمني أم مع استجارتي بعفوك تسلمني حاشالوجهك الكريم أن تخيّبني» اين مناجات، مناجات الخائفين است و بلافاصله ‏بعد از آن مناجات الراجين است و اين همان خوف و رجائى است كه توصيه‏ شده است.

در روايتى از معصومين ‏عليهم السلام و هم در كلمات حكيمانهٔ لقمان به اين‏مطلب اشاره شده كه در قلب مؤمن دو نور وجود دارد؛ نور بيم و نور اميد «نورخيفة ونور رجاء»(1) و اين خوف به حسب آيهٔ شريفه لازمهٔ ايمان است

«إِنَّمَاالْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»(2)

همانها كه چون نام خدا برده ‏مى‏شود، دلهايشان پر از خوف پروردگار مى‏گردد.

ترس از اين است كه خدايا! با اينكه مؤمن هستم باز هم گرفتار عذاب ‏شوم. لازمه ايمان جنّت است نه دوزخ، لازمهٔ دوست داشتن وصال محبوب ‏است نه دورى از وصل، لازمه اميدوارى اعطاء است نه حرمان. خدايا ما مؤمنيم بنابر اين بهشت تو را مى‏خواهيم، خدايا ما به حكم مؤمن بودن‏ دوستدار تو هستيم. چون تو را دوست داريم طالب وصال تو مى‏باشيم.

در دعاى كميل مى‏خوانيم: خدايا اگر ما را به جهنّم بفرستى از آتش ‏عذاب تو غصّه نمى‏خوريم؛ بلكه از اين مسئله ناراحت هستم كه آتش، جايگاه‏كافران و دشمنان توست و من در آنجا از تو دور هستم و با دشمنانت همنشين ‏مى‏گردم.

به هر حال مسئلهٔ خوف و آنچه كه در اين كلمات زيبا و دلنشين كه از دل بر آمده است مى‏بينيم همهٔ اينها ناظر به يك نكته است. مؤمن با همهٔ ‏ايمان باز هم دلش لرزان است، باز هم خائف است. نكتهٔ مهم در مسئله خوف‏ مومن اين است كه او از چه چيزى خائف است؟ از چه امرى اخافه و انذار شده؟

دست يابى به كمال دور از خانه أئمّهٔ اطهارامکان ندارد

جمعه - 3 آگوست 2012

«إلهى أتراك بعد الإيمان بك تعذّبني أم بعد حبّي إيّاك تبعّدني أم مع ‏رجائي لرحمتك وصفحك تحرمني أم مع استجارتى بعفوك تسلّمنى حاشا لوجهك الكريم أن تخيّبنى ليت شعري أللشَّقاء ولدتني اُمّي أم للعناء ربّتني».

اين جملات از فرمايشات امام سجاد عليه السلام در مناجات ثالثه «مناجات‏الخائفين» مى‏باشد. گاهى امام سجاد عليه السلام از زبان يك تائب پشيمان سخن مى‏گويد؛مناجات التائبين، گاهى از جانب يك شاكى پريشان حرف مى‏زند؛ مناجات ‏الشاكين، گاهى از زبان خائفى وحشت زده با خدا راز و نياز مى‏كند؛ مناجات الخائفين ‏و گاهى از زبان اميدوارى مصرّ و طمّاع سخن مى‏گويد؛ مناجات الراجين.

همانگونه كه جسم ما براى بقا، رشد و كمال به غذا محتاج است، روح هم‏ براى زنده ماندن و طى كردن مسير كمال به تغذيه محتاج است. پيوند با ذات اقدس ‏ربوبى، مناجات و گفتگو با خدا باعث تقريب به ذات اقدس الهى و غذاى روح است.گاهى غذا، غذاى لذيذ است ؛ گاهى سفره، سفره‏اى رنگين و مشتمل بر اغذيه رنگين ‏و واقعاً مفيد است. گاهى هم يك شِبه غذاهايى داخل سفره مى‏گذارند كه فقط شكم‏پر كن است.

طلب كردن به جز از جود خدا؟!

جمعه - 3 آگوست 2012

«فأسئلك ببلاغةِ حكمتك ونفاذ مشيّتك أن لا تجعلني لغير جودك متعرّضاً ولا تصيّرني للفتن غرضا وكن لي على الأعداء ناصراً وعلى المخازي والعيوب ساتراً ومن البلاء واقيا وعن المعاصي عاصماً».

عبارت پايانى مناجات ثانيه عشر شامل دو مقسمٌ به است؛ يكى بلاغةحكمتك ويكى هم نفاذ مشيتك. حكمت الهى به معنى تدبير حكيمانهٔ ‏خداوند مى‏باشد. حال اگر حكمت را صفتى براى غير خداوند در نظر بگيريم‏آن‏گاه انسان مدبّرى خواهيم داشت كه تمام كارهاى او از روى انديشه ومحاسبه و حكمت مى‏باشد. اين انسان حكيم موانعى مانند تنبلى وضعف را براى انجام اعمال حكيمانه خودش پيش روى دارد. اما حكمت الهى داراى‏ اين ويژگى است كه وقتى تدبير شد بالغ است. آيهٔ شريفه مى‏فرمايد: «إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»(1) يعنى اراده مساوق با تحقّق است در عبارت دعاهم حكمت و تدبير الهى مساوق با بلاغ و تحقّق آن است.

در اين دعا اين گونه ذات اقدس ربوبى را خطاب مى‏كنيم؛ خدايا به آن‏ حكمت بالغه‏ات و به مشيت نافذه و ماضيه‏ات تو را سوگند مى‏دهيم كه «أن لاتجعلني لغير جودك متعرّضا».

انسانها ساخته و پرداخته ذات ربوبى هستند. حكمت بالغه خداوند برخلق انسانها تعلّق گرفته است. يعنى همهٔ ما در وجود خود نيازمند جود اوهستيم. يعنى جاى ديگر خبرى نيست فقط از تو بايد خواست، آن هم ازسفرهٔ جود تو، از سفرهٔ احسان تو، از خزانهٔ فضل تو مى‏خواهيم. نقطه برابرجود، بخل است و بخل در ذات اقدس الهى قابل تصوير نيست چون منشأ بخل فقر است. در مورد ذات اقدس ربوبى وصف جود وغنى وجود دارد و غنا با جود سازگار است. اگر كسى جواد شد نمى‏تواند فقير باشد، البته فقر مادى‏ اصلاً معنا ندارد. فقر يعنى چيزى كه بايد داشته باشد و ندارد. حال اگر كسى‏ بخيل شد اين بخل «يوجب البغضاء» دشمنى درست مى‏كند چيزى را بايد به ديگرى بدهد بخل مى‏كند و نمى‏دهد در نتيجه دشمنى درست مى‏كند

تفسير آیه‌ای كه پیامبر را پیر كرد توسط امام خامنه ای روحی فداه

جمعه - 3 آگوست 2012

بچه كه تنهايي نمي‌تواند لباسش را عوض كند. از صبح تا شب بازي كرده است و حالا با لباس كثيف آمده است خانه. مادرش بايد بيايد و كمكش كند تا لباسش را عوض كند. لباس آلوده را بيرون بياورد و جايش يكدست لباس تر و تميز بپوشاند. دنياست ديگر؛ مشغول بودن در دنيايي كه جز لهو و لعب نيست بدجور لباس روحمان را كثيف كرده است. بايد كسي پيدا شود و برايمان مادري كند تا اين لباس آلوده را با لباس طيب و طاهر عوض كنيم. حالا چشم اميد ما به مادر سادات است تا شايد با عنايت ايشان با رويح پاكيزه تر وارد ضيافت خدا شويم.
::  در محضر وحي
استقامت در راه
فَاستَقِم كَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَكَ وَلا تَطغَوا ۚ إِنَّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیرٌ
پس همان‌گونه كه فرمان یافته‌ای، استقامت كن؛ و همچنین كسانی كه با تو بسوی خدا آمده‌اند (باید استقامت كنند)! و طغیان نكنید، كه خداوند آنچه را انجام می‌دهید می‌بیند!

آیا برای رفتن به جهنّم شتاب می‎کنی؟

جمعه - 3 آگوست 2012

“اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ‏ دُعَائِي‏ إِذَا دَعَوْتُكَ‏ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ” (بحارالانوار، ج91، ص96)
بحث ما راجع به دعا بود و اينكه ماه مبارك رمضان، ماه تلاوت قرآن و دعا است و در آن به اين دو سفارش شده است. این ماه از يك طرف ماه بازگو كردن سخنان ربّ است، سخناني‏كه از مصدر وحي نازل شده و از طرف ديگر هم ماه راز و نياز عبد با ربّ خود است تا بنده از او درخواست كند.‎
امّا عرض كردم در باب دعا، مسئله اين است كه دعاي او چه نسبت به خودش و چه نسبت به غير، چه معنوي و چه مادّي، باید دعاي خير باشد؛ يعني يا دفع ضرر کند و يا جلب منفعت. امّا “نعوذبالله”! درخواست ضرر كردن از خدا، چه براي غير و چه براي خودش درست نیست.
نهی از ضرر رساندن به غیر؛ الّا کافر یا مشرک
عرض كردم بنده از اینکه درخواست و دعا کند و از خدا بخواهد كه ضرري(بالاترين ضرر مرگ است) به غير برسد نهي‏ شده ‏است. جلسه گذشته در صحبت‏هايم تصريح كردم؛ غرض از “غيري” كه مي‏گويم مؤمنين است. اینجا اشاره به دعای مؤمن نسبت به خود و مؤمن يا مؤمنۀ ديگر است. تصريح كردم و گفتم که بحث مشرك و كافر جدا است و اين را بعداً بحث خواهم كرد؛ يعني اينكه انسان مشرك یا كافر را لعن يا نفرين كند بحث جدایی دارد. جلسه گذشته اين‏ را گفتم تا يك وقت اين‏ها را با هم خلط نكنيد. يك عدّه ممكن است در اثر كمبود اطّلاعاتشان اين‎ها را با هم اشتباه كنند!

“حالت‏هاي قلب”

جمعه - 3 آگوست 2012

در مناجات شاكين، ابتدا از نفس امّاره و سپس از شيطان و در پايان از قلبي كه معيوب باشد و حالت فطري خودش را از دست داده باشد شكايت شده است. ”قلب”؛ مترادف كلمه‏ي ”دل”؛ در فارسي است. لفظ ”دل”؛ را دو جور به كار مي‏بريم. يكي همان قلبي است كه در طرف چپ سينه هست. اما در ادبيات عمومي مخصوصاً آنجايي كه جاي بحث‏هاي اخلاقي در ميان است، دل، يك حقيقتِ دروني است كه چيزهاي خاصي را به آن نسبت مي‏دهند. مي‏گويند: دلم مي‏سوزد يا غصّه‏دار است. يك سلسله احساسات و عواطف را به اين موجود دروني خودمان نسبت مي‏دهيم. اين يك قوه‏ي دروني است و مرتبه‏اي از روح انسان. بعضي وقت‏ها هم كه كسي حالت فطري و طبيعي نداشته باشد، مي‏گوييم: دلش مثل سنگ شده است. گاهي چيزهاي ديگري هم به قلب نسبت مي‏دهند مثلاً ادراك و يافتن واقعيت در قرآن به قلب نسبت داده مي‏شود. اين همان دلِ معنوي است: ”أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها1“؛ مگر مردم در زمين سير نكردند تا دلهايي داشته باشند كه با آن تعقل كنند. در مقابل آن، آيه‏ي شريفه است كه: ”وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها2“؛ از كساني كه دل دارند، امّا نمي‏فهمند مذمت مي‏كند، يعني قاعده‏اش اين است، كسي كه دل دارد بفهمد. فقه كه همان يافتن مطالب دقيق است، يا تعقل را به يك قوه‏ي باطني انسان كه اسمش قلب است نسبت مي‏دهد.

توبه

چهار شنبه - 1 آگوست 2012

توبه گلستان رضاى پروردگار 
«إلهى إليك أشكو نفساً بالسوءِ أمّارة» با خدا گفتگو مى‏كند شكوه ازنفسى كه آمر به زشتى‏ها است «وإلى الخطيئةِ مبادرة» و مشوّق به خطا كارى‏است «وبمعاصيك مولعة» به گناه اصرار مى‏كند. نفس بشر چنين است طبعاً وقتى انسان را به بدكارى و گناه و خطا رهنمون شد به سخط وخشم الهى‏ گرفتار مى‏شود «ولسخطك متعرّضة تسلك بي مسالك المهالك» ما را به راه ‏هلاكت سوق مى‏دهد «وتجعلني عندك أهون هالك» و در نتيجه من كه درمسير هلاكت قدم برداشته‏ام بنده‏اى هلاك شده و بى ارزش خواهم بود«كثيرة العلل طويلة الأمل» بيمار دلى كه آرزوهاى دور و دراز دارد «إن مسّهإ؛الشّرّ تجزع» اگر ناملايمى ببيند به جزع در مى‏آيد «وإن مسّها الخير تمنع»اگر روز خوشى از دنيا ببيند ديگر به سمت خدا نمى‏رود «ميّالة إلى اللعب ‏واللهو» اين نفس متمايل به بازى و سرگرمى است انسان را به سمتى مى‏برد كه انسان فكر كند هميشه كودك است. از كودك اغماض مى‏شود چرا كه عقل‏ ندارد، انسان هم بزرگ شده ولى كودك است چون تمايل به بازى دارد«مملوّة بالغفلة والسّهو» هميشه دچار نسيان و فراموش كارى و غفلت است«تسرع بي إلى الحوبة» نفس آدمى را به گناه مى‏كشاند «وتسوّفني بالتوبة» در بازگشت از گناه امروز و فردا مى‏كند. بعضى افراد را ما ديده‏ايم: مى‏گوييم:آقا خداوند به شما اين همه مكنت و مال داده، بايد فريضه، حجّ را به جا بياورى. مى‏گويد: مكّه مال پير مردها است. مثل اينكه از حضرت ‏عزرائيل ‏عليه السلام نامه‏اى رسيده كه ايشان تا پنجاه سال ديگر زنده است.