يعنى حاصل اين حالت در انسان اين است كه از هيچ چيز جز خدا خائف نمىشود و تنها به مبدأ هستى اميدوار خواهد بود. وقتى كه وجود را از تمامى شوائب و آلودگىها تهى كرد آنگاه عمل و رفتار بطور خالص براى خدا و در جهت كسب رضايت او انجام مىپذيرد. نمونهٔ برجستهٔ كسانى كه (متفّرع للعبادة) هستند ائمّهٔ معصومين عليهم السلام مىباشند. در حالات پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و نيز اميرالمؤمنين عليه السلام،منقول است كه هنگام آماده شدن براى نماز «يتغيّر وجهه ويصفّر لونه»(1) يعنى وقت نماز حالت صورت اين دو بزرگوار تغيير مىكرد و رنگ صورتشان به زردى مىگرائيد. كسى كه در بالاترين حد معرفت و شناخت است و درون را از شوائب و آلودگىها خالى كرده است مىتواند مصداق «تفرّغ للعبادة» باشد.زيرا اوست كه مىداند در پيشگاه چه كسى ايستاده و چه كسى را مىخواند. كاملاً طبيعى است كه اگر كسى در محضر خداوند حاضر گردد و از خدا حاجتى بخواهد، بى درنگ خداوند پاسخ او را مىدهد. عكس اين موضوع نيز صادق است. اگر بنده با قلبى آلوده و آكنده از حب و بغضهاى غير خدايى او را بخواند چون قلب او شرايط لازم را ندارد. پاسخى نمىگيرد. امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
«إن كنتُ عصيتك فإنّي قد أطعتك في أحبّ الأشياء إليك، الإيمانِ بِكَ،مَنَّاً مِنْكَ بهِ عَلَيَّ لا مَنَّاً مِنّي بِهِ عَلَيكَ، لَم اَتَّخِذ لَكَ وَلَداً وَلَم اَدعُ لَكَ شَريكاً وَ قَد عَصَيتُكَ عَلى غَير وَجهِ المُكابَرَةِ وَلا الخُروجِ عَن عبوديَّتِكَوَ لا الجُحُودِ لِرُبوبِيَّتِكَ وَلكِنِ اتَّبَعتُ هَوايَ، وَ اَزَلَّنِى الشَّيطانُ بَعْدَ الحُجَّةِ عَلَيَّ وَالبَيانِ فَإن تُعَذّبني فَبِذُنُوبي غَير ظالِمٍ، وَاِن تَعْفُ عَنّي فَبِجُودِكَوَكَرَمِكَ يا كَريمُ»(1).
(خداوندا! اگر من بنده گنهكار و سركشى هستم اما از تو در موردى اطاعت كردهام كه نزد تو از همه چيز دوست داشتنىتر است؛ و آن ايمان است و اين نعمت ايمان منّتى است كه تو بر من گذاشتهايى، نه منّتى از طرف من بر تو، خداوندا من هرگز براى تو فرزندى تصور نكردهام و هرگز براى تو شريكى در نظر نگرفتهام. پروردگارا! من هرگز از روى عناد و لجبازى مرتكب عصيان و نافرمانى تو نشدهام. عصيان و گناهى كه مرتكب شدهام؛ هرگز براى خروج از عبوديّت و بندگى تو و انكار ربوبيت
تو نبوده است. گناه من به خاطر پيروى از هواى نفس بوده بعد از روشن شدن مطلب و اقامه حجّت بر من شيطان مرا فريب داد. خداوندا! اگر مرا به خاطر گناهانم عذاب نمايى، ظالم نخواهى بود و اگر از گناه من در گذرى نشانهٔ بخشش و بزرگوارى تو است اى كريم).
بحث مناجات الراجين را جلسهٔ قبل شروع كرديم. مقدارى در خود عنوان مناجات كه رجا و اميدوارى است صحبت كرديم. در اين جلسه به توضيح ديگر فرازها خواهيم پرداخت و سوالاتى از قبيل سوالات ذيل را پاسخ خواهيم گفت.واقعاً چرا ما بايد به
خدا اميدوار باشيم؟ وجه اميد به خدا چيست؟ آيا اين اميدوارى به هر صورتى كه باشد و اميدوار هر كسى كه باشد به اميدش مىرسد؟ آنچه كه از اين عبارات زيبا و دلنشين امام سجاد عليه السلام استفاده مىشود اين است كه پاسخ گرفتن و رسيدن به اميد و آرزو، دست يابى به آنچه دل به آن بسته است، يك رمزى دارد. آن رمز عبارت از اين است كه امام عليه السلام مىفرمايند: «يا من إذا سأله عبدٌ» اگر كسى به مرتبهٔ عبوديت و بندگى رسيد و در اين مرتبه سؤال كرد آنگاه جواب مىگيرد. پس اين گونه نيست كه «إذا سأله انسانٌ، إذا سأله بشرٌ، إذا سأله رجلٌ، إذا سأله امراةٌ،إذا سأله خلق من الخلايق» بلكه فقط «إذا سأله عبدٌ» اگر عبوديّت محقق شد قطعاً اگر سؤال كند پاسخ سؤالش را مىگيرد و به آرزويش مىرسد. امام عليه السلام در اين فراز ازدعا مىفرمايند اگر كسى يك قدم به سمت خداوند بردارد او اين شخص را در آغوش مىگيرد و اگر گناه كار باشد خداوند گناهانش را مىپوشاند و آبرويش را حفظ مىكند و هنگامى كه به او توكّل كند خداوند تنهايش نمىگذارد. خداوند متعال مىفرمايد: «وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»(1) هر كس به خداوند توكّل نمايد، كفايت امرش رامىكند.
امام سجاد عليه السلام در آخرين عبارات مناجات بعد از گفتگوى بسيار شيرين و دلنشين با ذات اقدس ربوبى و اظهار اشتياق و مودّت و خوف و ترس از عدم پذيرش به درگاه خداوند متعال، به اين عبارات مىرسند كه خدايا! من يگانگى و وحدانيّت تو را باور دارم و به رحمت تو اميدوار هستم، درِب رحمت خود را به روى من مبند و مرا از اين رحمت محروم مگردان. رحمت ذات اقدس ربوبى، يك رحمت رحمانيّه است. اين رحمت نسبت به همهٔ مخلوقات و موجودات فراگير است.
كفّار توفيق لقاء ندارند. يعنى قابليّت لقاء از آنان گرفته شده و جايگاهشان سجّين است. امّا در مقابل مؤمن و موحّد قابليّت لقاء دارد، ولى كيفيّت آن متفاوت است. گاهى محبّ، محبّى است كه در رفتار و منش، همهٔ علقههاى محبوب را رعايت كرده، در اين حالت لقاء محبّ و محبوب لقاء زيبايى است و حاصل آن شيرين و لذّت بخش است. اما گاهى محبّى است كه رعايت همهٔ علقههاى محبوب را نكرده است او محروم از لقاء نمىشود، ولى وقتى لقاء حاصل شد، لقاء همراه با عتاب و خطاب است و شيرين نخواهد بود. لذا اينجا موحّد از خدا مىخواهد كه خدايا من چون موحّد هستم از لقاء تو محروم نخواهم بود، اما اين لقاء و ديدار، ديدارِ شيرين و ثمر بخش باشد و ديدارِ همراه با محاكمه و عتاب و ترشرويى نباشد.
بحث در مناجات ثالثهٔ امام سجاد عليه السلام يعنى مناجات الخائفين بود. درپايان بحث هفته قبل بيان شد كه، اهل معرفت خوف را به سه مرتبه تقسيم كردهاند: مرتبهٔ اول خوف از عقاب، مرتبهٔ دوم خوف از مكر و احتجاب و مرتبهٔ سوم خوف از هيبت و اجلال است.
آنچه براى ما قابل فهم است، مرتبهٔ اول خوف است.اميرالمؤمنين عليه السلام در اين خصوص مىفرمايند:
«إنّ قوماً عبدوا اللَّه رهبةً،فتلك عبادة العبيد»(1).
«عبادت جمعى از روى ترس و واهمه از عذاب است اين عبادتِ بندگان است».
به مقامَ عبوديّت رسيدن نيز كار بسيار مشكلى است. اگر ترس از خدا باعث شود ما بندگانى اهل عبادت شويم، به اين معناست كه مرتبهاى از مراتب خوف را درك كردهايم. به عبارت ديگر در مسير شناخت و عبادت گام بزرگى را برداشتهايم كه زمينه را براى گامهاى بعدى فراهم مىكند.
در روايتى از معصومين عليهم السلام و هم در كلمات حكيمانهٔ لقمان به اينمطلب اشاره شده كه در قلب مؤمن دو نور وجود دارد؛ نور بيم و نور اميد «نورخيفة ونور رجاء»(1) و اين خوف به حسب آيهٔ شريفه لازمهٔ ايمان است
«إِنَّمَاالْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»(2)
همانها كه چون نام خدا برده مىشود، دلهايشان پر از خوف پروردگار مىگردد.
ترس از اين است كه خدايا! با اينكه مؤمن هستم باز هم گرفتار عذاب شوم. لازمه ايمان جنّت است نه دوزخ، لازمهٔ دوست داشتن وصال محبوب است نه دورى از وصل، لازمه اميدوارى اعطاء است نه حرمان. خدايا ما مؤمنيم بنابر اين بهشت تو را مىخواهيم، خدايا ما به حكم مؤمن بودن دوستدار تو هستيم. چون تو را دوست داريم طالب وصال تو مىباشيم.
در دعاى كميل مىخوانيم: خدايا اگر ما را به جهنّم بفرستى از آتش عذاب تو غصّه نمىخوريم؛ بلكه از اين مسئله ناراحت هستم كه آتش، جايگاهكافران و دشمنان توست و من در آنجا از تو دور هستم و با دشمنانت همنشين مىگردم.
به هر حال مسئلهٔ خوف و آنچه كه در اين كلمات زيبا و دلنشين كه از دل بر آمده است مىبينيم همهٔ اينها ناظر به يك نكته است. مؤمن با همهٔ ايمان باز هم دلش لرزان است، باز هم خائف است. نكتهٔ مهم در مسئله خوف مومن اين است كه او از چه چيزى خائف است؟ از چه امرى اخافه و انذار شده؟
اين جملات از فرمايشات امام سجاد عليه السلام در مناجات ثالثه «مناجاتالخائفين» مىباشد. گاهى امام سجاد عليه السلام از زبان يك تائب پشيمان سخن مىگويد؛مناجات التائبين، گاهى از جانب يك شاكى پريشان حرف مىزند؛ مناجات الشاكين، گاهى از زبان خائفى وحشت زده با خدا راز و نياز مىكند؛ مناجات الخائفين و گاهى از زبان اميدوارى مصرّ و طمّاع سخن مىگويد؛ مناجات الراجين.
همانگونه كه جسم ما براى بقا، رشد و كمال به غذا محتاج است، روح هم براى زنده ماندن و طى كردن مسير كمال به تغذيه محتاج است. پيوند با ذات اقدس ربوبى، مناجات و گفتگو با خدا باعث تقريب به ذات اقدس الهى و غذاى روح است.گاهى غذا، غذاى لذيذ است ؛ گاهى سفره، سفرهاى رنگين و مشتمل بر اغذيه رنگين و واقعاً مفيد است. گاهى هم يك شِبه غذاهايى داخل سفره مىگذارند كه فقط شكمپر كن است.
عبارت پايانى مناجات ثانيه عشر شامل دو مقسمٌ به است؛ يكى بلاغةحكمتك ويكى هم نفاذ مشيتك. حكمت الهى به معنى تدبير حكيمانهٔ خداوند مىباشد. حال اگر حكمت را صفتى براى غير خداوند در نظر بگيريمآنگاه انسان مدبّرى خواهيم داشت كه تمام كارهاى او از روى انديشه ومحاسبه و حكمت مىباشد. اين انسان حكيم موانعى مانند تنبلى وضعف را براى انجام اعمال حكيمانه خودش پيش روى دارد. اما حكمت الهى داراى اين ويژگى است كه وقتى تدبير شد بالغ است. آيهٔ شريفه مىفرمايد: «إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»(1) يعنى اراده مساوق با تحقّق است در عبارت دعاهم حكمت و تدبير الهى مساوق با بلاغ و تحقّق آن است.
در اين دعا اين گونه ذات اقدس ربوبى را خطاب مىكنيم؛ خدايا به آن حكمت بالغهات و به مشيت نافذه و ماضيهات تو را سوگند مىدهيم كه «أن لاتجعلني لغير جودك متعرّضا».
انسانها ساخته و پرداخته ذات ربوبى هستند. حكمت بالغه خداوند برخلق انسانها تعلّق گرفته است. يعنى همهٔ ما در وجود خود نيازمند جود اوهستيم. يعنى جاى ديگر خبرى نيست فقط از تو بايد خواست، آن هم ازسفرهٔ جود تو، از سفرهٔ احسان تو، از خزانهٔ فضل تو مىخواهيم. نقطه برابرجود، بخل است و بخل در ذات اقدس الهى قابل تصوير نيست چون منشأ بخل فقر است. در مورد ذات اقدس ربوبى وصف جود وغنى وجود دارد و غنا با جود سازگار است. اگر كسى جواد شد نمىتواند فقير باشد، البته فقر مادى اصلاً معنا ندارد. فقر يعنى چيزى كه بايد داشته باشد و ندارد. حال اگر كسى بخيل شد اين بخل «يوجب البغضاء» دشمنى درست مىكند چيزى را بايد به ديگرى بدهد بخل مىكند و نمىدهد در نتيجه دشمنى درست مىكند
“اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ” (بحارالانوار، ج91، ص96)
بحث ما راجع به دعا بود و اينكه ماه مبارك رمضان، ماه تلاوت قرآن و دعا است و در آن به اين دو سفارش شده است. این ماه از يك طرف ماه بازگو كردن سخنان ربّ است، سخنانيكه از مصدر وحي نازل شده و از طرف ديگر هم ماه راز و نياز عبد با ربّ خود است تا بنده از او درخواست كند.
امّا عرض كردم در باب دعا، مسئله اين است كه دعاي او چه نسبت به خودش و چه نسبت به غير، چه معنوي و چه مادّي، باید دعاي خير باشد؛ يعني يا دفع ضرر کند و يا جلب منفعت. امّا “نعوذبالله”! درخواست ضرر كردن از خدا، چه براي غير و چه براي خودش درست نیست.
نهی از ضرر رساندن به غیر؛ الّا کافر یا مشرک
عرض كردم بنده از اینکه درخواست و دعا کند و از خدا بخواهد كه ضرري(بالاترين ضرر مرگ است) به غير برسد نهي شده است. جلسه گذشته در صحبتهايم تصريح كردم؛ غرض از “غيري” كه ميگويم مؤمنين است. اینجا اشاره به دعای مؤمن نسبت به خود و مؤمن يا مؤمنۀ ديگر است. تصريح كردم و گفتم که بحث مشرك و كافر جدا است و اين را بعداً بحث خواهم كرد؛ يعني اينكه انسان مشرك یا كافر را لعن يا نفرين كند بحث جدایی دارد. جلسه گذشته اين را گفتم تا يك وقت اينها را با هم خلط نكنيد. يك عدّه ممكن است در اثر كمبود اطّلاعاتشان اينها را با هم اشتباه كنند!