پـاورقيهـا * سخنراني هاشم آغاجري در خانه معلم همدان در تاريخ 29/03/81 1- شماره هاي 1 تا 14 برگرفته از كتاب انسان در قرآن شهيد مطهري و انسان و قرآن آيتالله حسنزاده آملي. 2- برگرفته از كتاب مارتين لوتر اصلاحگر كليسا نوشته هري امرسون فاسديك، ترجمه فريدون بدهزاي. 3- سوره آل عمران آيه 19 4- […]
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4
مقدمـه اول
وقتي بر موضوعات مطرح شده در سخنراني هاشم آغاجري در همدان بصورت گذرا نگاه ميكنيم با مفاهيمي كه به ذهن عامه مسلمانان و شيعيان، غريبه ميآيد، مواجه ميشويم. واژهها و مفاهيمي مانند:
»پروتستانتيسم اسلامي «، »اُمانيزم اسلامي «، » دين اُمانيستي «، »دين عاميانه پوپوليستي « و همچنين عبارتهاي »تفكيك دين از دنيا و دين از زندگي« كه همان مفهوم » سكولاريسم« است و هركس كشيش خودش است و تقسيم اسلام به سنت گرا، بنيادگرا، اسلام ذاتي، اسلام تاريخي، كه قرائتهاي مختلف از اسلام را ميرساند و مفهوم » پلوراليزم« را در بر دارد، اين عبارتهاي نامأنوس با تفكر اسلامي و شيعي، اين سؤال را در اذهان ميآورد كه اگر اين واژه ها و مفاهيم و عبارتها اسلامي است. چرا تاكنون مطرح نشده؟ و اگر توسط افرادي مطرح شده مورد توجه قرار نگرفته؟ و اگر واژهها و مفاهيمي اسلامي نيست، پس چرا پسوند اسلامي پيدا كرده و براي دين اسلام به عنوان ويژگي و صفت بيان گرديده است؟ براي ريشهيابي اين موضوع ناگزيريم كمي فراتر از اين واژه ها به تدبر بپردازيم.آغاجري پس از اهانتهاي مكرر خود به روحانيت شيعه در جاي جاي سخنانش، به اهانت عليه حضرات معصومين (ع) روي آورده و به استهزاء آنان پرداخته و ميگويد: »وقتي متولد شده، از شكم مادر بيرون ميآيند، دستهايشان روي زمين و پاهايشان در آسمان است و در همان حال اذان ميگويند، وقتي راه ميروند، مثلاً سايه ندارند، برخلاف آدمهاي ديگر كه سايه دارند، دو چشم روبرويشان و دو چشم پشت سرشان دارند، و چهارچشمي هستند، امام را ميكردند يك موجود دست نيافتني و لاهوتي …«
»او در ايام جواني براي امرار معاش همه كار ميكرده است از لبو فروشي تا شاگردي مكانيكي سر پرشوري داشته براي همين به هر دري زده است، اولين جايي كه بوده يك انجمن محافظهكار و سنتي بوده به نام انجمن حجتيه.« *
اين انجمن در سال 1332 با تلاش حاج شيخ محمود حلبي فعاليت خود را آغاز كرد. ايشان به طور اصولي شرط عدم مداخله در سياست را براي فعالين انجمن منظور كرده بود، به همين دليل در مشهد كساني مانند : شهيد بزرگوار هاشمي نژاد و حضرت آيت ا… العظمي خامنه اي كه به مبارزه سياسي با رژيم پهلوي اعتقاد داشتند ، با اين جريان مخالف بودند ، امام خميني رضوان ا… تعالي عليه نيز به حركت انجمن حجتيه بدبين شده و حمايت خود را در سالهاي قبل از انقلاب از اين انجمن قطع نمودند، پس از اشاره رهبر كبير انقلاب كه بدون تصريح به اسم صورت گرفته از آنان خواسته شده بود كه اعوجاجات خود را كنار بگذارند ، لذا انجمن در سال 1362 رسماً تعطيلي خود را اعلام كرد.اهانت به مراجع تقليد و ولايت فقيه و مقلدين آنها
آغاجري در بخشهائي از سخنراني خود با ترسيم عملكرد و سلسله مراتب روحانيت به اهانت نسبت به مراجع بزرگوار تقليد ميپردازد، او ميگويد: » پاپها از قرن چهارم به بعد با استناد به روايت و متوني و با استناد به شعبه هاي كليساي مثل شوراي ليديه، استناد به ادله الهي كنستانتين و سنتها و روايتهاي ديني از اين قبيل، خود را به نماينده مسيح تبديل كرده بودند… اين هيرارشي در كليساي كاتوليك بود، نظام كليسائي از بالا شروع ميشود، پاپ، اسقفها، كاردينالها، كشيشها، كشيش محلي، كشيش فلان، كشيش فلان، بعد به تدريج در دوره ما تحتتاثير اين فرهنگ و البته تحتتاثير زمينههاي اجتماعي و اقتدارگرائي كه در ايران بوجود آمد، به تدريج به طرف اين سلسله مراتب رفتيم، طبقهاي با يك نظم سلسله مراتبي و هيرارشيك كه در راسش يك نفر آيت الله العظمي في العالمين و السموات و الارضين و … الي آخر و بعد همين طور ميآيد به پائين سلسله مراتب، آيت الله، حجت الاسلام، ثقه الاسلام، چي چي الاسلام، چي چي الاسلام … اصلاً كساني در ايران امروز تلاش ميكنند كه همه اين دستگاههاي موازي را در هم ادغام بكنند و نهاد را ببرند به سمت يك نهاد كاملاً كليسائي، بطوري كه در راس مجموعه نهاد ديني، فقط يك پاپ باشد و بقيه زير دست آنها، همانطور بيايند تا به پائين، تا به امروز نبود در جامعه ايراني، چندين و چند سازمان موازي بود، هر مرجع تقليد، آيت الله العظمي، خودش يك تشكيلات جدائي داشته، ولي كساني امروز در جامعه ما ميخواهند، همه مراجع تقليدها و آيتالله العظميها و اين تشكيلات موازي ديني را در هم ادغام بكنند بعد حق و حكم يك بروكراسي واقعي دربياورند.« *انديشه عوامانه كريت و اعتصام علماء
بعضي از مردم خيال ميكنند كه تاثير گناه در افراد يكسان نيست، در مردم عادي گناه تاثير دارد و آنها را از تقوي و عدالت ساقط ميكند ولي در طبقه علماء تاثيري ندارد آنها يك نوع (كريت) و يك نوع (اعتصام) دارند، نظير فرقي كه بين آب قليل و آب كثير است، كه آب كثير اگر بقدر كر شد ديگر از نجاست منفعل نميشود، در صورتيكه اسلام براي احدي كريت و اعتصام قائل نيست، حتي براي شخص پيغمبر اكرم ( ص ) ، چرا ميگويد: »قُلْ اِنّي اَخَافُ اِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيْمٍ « اي پيغمبر بگو خود من نيز اگر معصيت كنم از عذاب روز بزرگ بيمناكم. چرا ميفرمايد: »لَئِنْ اَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ« اگر نوعي شرك در كار تو وارد شود عملت تباه خواهد شد، همه اينها براي اين تعليم است كه تبعيضي در كار نيست، كريت و اعتصامي براي احدي نيست.پروتستانتيسم در تقابل با مسيحيت كاتوليكي شكل گرفت
بعد از عروج حضرت عيسي (ع) رهبران مسيحي تا قرن ششم ميلادي در امورات سياسي و حكومتي و اجتماعي عموماً مداخلهاي نداشتهاند، از سال 756 ميلادي كه پادشاه فرانسه بخشي از سرزمينهاي تصرف نموده خود را، به پاپ بخشيد و با ضميمه نمودن اراضي متصرفه جديد به كليسا، دخالت كليسا به منظور حفظ قدرت مالي و اقتصادي و سياسي در امور اجتماعي افزايش يافت، در اين دوران كليسا به جاي خداپرستي، مردم را به شمايلپرستي و پيروي از جهل و خرافات دعوت مينمود و در قرون يازدهم تا چهاردهم ميلادي، پاپ آنچنان قدرتي يافت كه در صدد راهاندازي جنگهاي صليبي برآمد و در اين دوران، هشت جنگ صليبي حد فاصل سالهاي 1095 ميلادي تا 1270 ميلادي به بهانه نجات بيتالمقدس بر مسلمانان تحميل شد، متصرفات و اموال كليسا روز بروز افزوده ميگشت و افزونطلبي، پاپ را بر آن داشت تا با فروش الواحي به نام بخشايش گناهان گذشته و آينده به تجارت بپردازد كه اين امر موجبات گسترش مفاسد اجتماعي و اخلاقي فراوان را در جامعه مسيحيت به دنبال آورد.فراپلوراليزم در تفكر آغاجري ايشان با طرح تقسيم اسلام به سنتگرا و بنيادگرا هر دوي آنها را به نحوي مردود ميداند، يكي را به جهت مقابله با اُمانيزم و ديگري را به عنوان دين عاميانه و خرافي، ولي نكته قابل تأمّل اينجاست كه در صدر سخنانش ميگويد: »به اين احتياجي نيست كه براي فهم كتاب […]
يكي از عواملي كه ميتوان آن را در زمرة عوامل انحطاط و انحراف جوامع برشمرد، فراموشي مرگ در دل و جايگزيني با آرزوهاي فريبنده است، كه خود اثرات مخرّب ديگري را به دنبال دارد، امام (ع) در اين مورد ميفرمايد: »قَدْ غابَ عَنْ قُلُوبِكُمْ ذِكْرُ الْاجالِ وَ حَضَرَتْكُمْ كَواذِبُ الْامالِ. فَصارَتِ الدُّنيا أَمْلَكَ بِكُم مِنَ الْاخِرَةِ …«35 ياد مرگ از دلهاي شما رفته و آرزوهاي فريبنده جاي آن را گرفته و دنيا بيش از آخرت، شما را تصاحب كرده. سپس ادامه ميدهد: »و متاع زودرس دنيا از متاع جاويدان آخرت در شما نفوذ كرده و دنيا زدگي قيامت را از يادتان برده است همانا شما برادران ديني يكديگريد چيزي جز درون پليد و نيت زشت شما را از هم جدا نساخته است »وَصارَدِينُ أَحَدِكُمْ لُعْقَةً عَلي لِسانِهِ صَنِيعَ مَنْ قَدْ فَرَغَ مِنْ عَمَلِهِ وَ أَحْرَزَ رِضَي سَيِّدِهِ« و هر يك از شما دين را تنها بر سر زبان ميآوريد و از اين كار خشنوديد، همانند كارگري كه كارش را به پايان رسانده و خشنودي مولاي خود را فراهم كرده است. و آن حضرت در بيان علل انحطاط انسان، با بيان مراحل خلقت او ميفرمايد: »… حَتّي اِذاقامَ إعْتِدالُهُ وَاسْتَوي هَواهُ، كادِحاً سَعْياً لِدُنْياهُ، فِي لَذَّاتِ طَرَبِهِ وَ بَدِواتِ أرَبِهِ« و آنگاه كه جواني در حد كمال رسيد و بر پاي خود استوار ماند، گردنكشي آغاز كرد و روي از خدا برگرداند و در بيراهه گام نهاد، در هواپرستي غرق شد و براي بدست آوردن لذتهاي دنيا تلاش فراوان كرد و سرمست شادماني دنيا شد. سپس در بيان نتيجه اين گردنكشي و غرق شدن در هواپرستي و روي آوردن به لذّتها ميفرمايد: هرگز نميپندارد مصيبتي پيش آيد و براساس تقوي فروتني ندارد، ناگهان سرمست و مغرور در اين آزمايش چند روزه مرگ او را ميربايد، او را كه در دلِ بدبختيها اندكي زندگي كرده و آنچه را كه از دست داده، عوضي، بدست نياورده است …«36
آغاجري در بخشي از سخن خود ميگويد: »حدود صدسال پيش، مستثارالدوله كتابي نوشت به نام » يك كلمه « كه اين كتاب خلاصهاش اين بود كه راه حل نجات ايران و ايراني و خروج از بن بست عقبماندگي و توسعه نيافتگي يك كلمه است. آن هم قانون است قانون، اگر ما در ايران قانون داشته باشيم و قانون حاكم باشد همه مسائل و مشكلات ايران حل ميشود، اما ببينيد بعد از صد سال هم امروز باز اصلاحطلبهاي ايراني دارند دم از قانون ميزنند. حاكميت قانون. ولي در طول اين صدسال هنوز قانوني حاكم نشده است.« *
البته اينكه در اين عبارت و جملات قبل از آن اصلاحطلبان دروغين فعلي را با پرنس ميرزا ملكم خان و ميرزا يوسف خان مستشارالدوله هم صدا دانسته و راه حل نجات ايران و ايراني را خروج از بن بست و عقبماندگي در سايه قانوني غير از قانون اساس جمهوري اسلامي ميدانند بر صاحبان خرد و انديشه پوشيده نيست!!! زيرا همه ميدانند كه اصلاحطلبان فعلي هم در سرسپردگي به اجانب يكسانند، ولي سؤال اين است كه ميگويد: »اگر ما در ايران قانون داشته باشيم « مگر قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران قانون نيست؟ مفهوم سخن ايشان اين است كه ما قانون اساسي را قبول نداريم و آن را قانون نميدانيم و اين خود اهانتي آشكار به ايران و مسلمان ايراني است، زيرا قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران برگرفته از قرآن و سنت پيامبر و اهل بيت عليهِمالسَّلام و فتاواي مراجع بزرگوار تقليد ميباشد و عموم اصول آن مستند به يكي از اين منابع ميباشد. آيا انكار قانون اساسي با اين اوصاف، انكار تمامي اين منابع كه قانون از آن استخراج شده نميباشد؟!
ارائهراهكارهايعمليبرايطرحخروجازحاكميتوفروپاشي نظاماسلامي :
با روشن شدن اختلافات مبنائي اصلاحطلبان دروغين با مصلحان حقيقي جامعه، از طرف افراطيون اين جناح و كساني كه در تشكيلاتشان جاسوسي و ايجاد آشوب تحت نافرماني مدني، به نفع بيگانگان را براي فروپاشي نظام در دستور كار خود قرار داده بودند، طرح خروج از حاكميت را مطرح كردند و هر چند گاهي در صحنه سياسي كشور با طرح اين شعار انحرافي براي رسيدن به مطامع جبههائي خود دامن زدند، اما در اين ميان راهكارهاي ارائه شده توسط سخنران مذكور جاي تأمل دارد در اين ارائه راهكار بخوبي خط خروج از حاكميت و به آشوب كشيدن كشور و در نهايت آن را در اختيار بيگانگان قرار دادن ترسيم شده است كه با توجه به اقرارهاي سيامك پورزند و باند براندازان نظام جمهوري اسلامي به نام ملي مذهبيها و جاسوسان پايگاه نظرسنجي آينده اين ديدگاه را تقويت ميكند.
ايشان براي اجراي اين برنامه شوم پنج راهكار را ارائه نموده است.
انتشار مطبوعات
انتشار مطبوعات به منظور مقابله و مخالفت با نظام كه در اين راستا عملكرد روزنامههاي زنجيرهاي به عنوان پايگاههاي دشمن قابل بررسي است او در بخشي از سخنانش، روش ميرزا ملكم خان را از طريق انتشار روزنامهاي به نام قانون و مبارزه با رژيم قاجار را به عنوان يك راه حل مطرح كرده و ميگويد: »ميرزا ملكم خان بعد از اينكه از وزارت و سفارت افتاد و تبديل به يك عنصر شديداً مخالف با ناصرالدين شد، دست به انتشار روزنامهاي زد كه نام اين روزنامه،روزنامه قانون بود اين هم يك راه حل.« *