يكي از عواملي كه ميتوان آن را در زمرة عوامل انحطاط و انحراف جوامع برشمرد، فراموشي مرگ در دل و جايگزيني با آرزوهاي فريبنده است، كه خود اثرات مخرّب ديگري را به دنبال دارد، امام (ع) در اين مورد ميفرمايد: »قَدْ غابَ عَنْ قُلُوبِكُمْ ذِكْرُ الْاجالِ وَ حَضَرَتْكُمْ كَواذِبُ الْامالِ. فَصارَتِ الدُّنيا أَمْلَكَ بِكُم مِنَ الْاخِرَةِ …«35 ياد مرگ از دلهاي شما رفته و آرزوهاي فريبنده جاي آن را گرفته و دنيا بيش از آخرت، شما را تصاحب كرده. سپس ادامه ميدهد: »و متاع زودرس دنيا از متاع جاويدان آخرت در شما نفوذ كرده و دنيا زدگي قيامت را از يادتان برده است همانا شما برادران ديني يكديگريد چيزي جز درون پليد و نيت زشت شما را از هم جدا نساخته است »وَصارَدِينُ أَحَدِكُمْ لُعْقَةً عَلي لِسانِهِ صَنِيعَ مَنْ قَدْ فَرَغَ مِنْ عَمَلِهِ وَ أَحْرَزَ رِضَي سَيِّدِهِ« و هر يك از شما دين را تنها بر سر زبان ميآوريد و از اين كار خشنوديد، همانند كارگري كه كارش را به پايان رسانده و خشنودي مولاي خود را فراهم كرده است. و آن حضرت در بيان علل انحطاط انسان، با بيان مراحل خلقت او ميفرمايد: »… حَتّي اِذاقامَ إعْتِدالُهُ وَاسْتَوي هَواهُ، كادِحاً سَعْياً لِدُنْياهُ، فِي لَذَّاتِ طَرَبِهِ وَ بَدِواتِ أرَبِهِ« و آنگاه كه جواني در حد كمال رسيد و بر پاي خود استوار ماند، گردنكشي آغاز كرد و روي از خدا برگرداند و در بيراهه گام نهاد، در هواپرستي غرق شد و براي بدست آوردن لذتهاي دنيا تلاش فراوان كرد و سرمست شادماني دنيا شد. سپس در بيان نتيجه اين گردنكشي و غرق شدن در هواپرستي و روي آوردن به لذّتها ميفرمايد: هرگز نميپندارد مصيبتي پيش آيد و براساس تقوي فروتني ندارد، ناگهان سرمست و مغرور در اين آزمايش چند روزه مرگ او را ميربايد، او را كه در دلِ بدبختيها اندكي زندگي كرده و آنچه را كه از دست داده، عوضي، بدست نياورده است …«36
و همچنين ميفرمايد: » وَ أِنَّ اَخْوَفَ ما أخافُ عَلَيْكُمْ اِثْنَتانِ: اتَّباعُ الْهَوي وَ طُولُ الْاَمَلِ فَتَزَوَّدُوا فِي الدّنْيا مِنَ الدُّنْيا ما تَحْرُزُونَ بِهِ اَنْفُسَكُمْ غَداً « همانا وحشتناكترين چيزي كه بر شما ميترسم هواپرستي و آرزوهاي دراز است پس از اين دنيا توشه برگيريد تا فردا، خود را با آن حفظ كنيد.37
و در كلام ديگري پس از پرهيز دادن از هواپرستي و آرزوهاي طولاني ميفرمايد: »فَأَمّا اِتّباعُ الْهَوي فَيَصُدَّ عَنِ الْحَقِّ وَ اَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْاخِرَةَ« اما پيروي از خواهش نفس انسان را از حق باز ميدارد و آرزوهاي طولاني آخرت را از ياد ميبرد.38
»كسي كه از دنيا اندوهناك ميباشد از قضاء الهي خشمناك است و آنكس كه از مصيبت وارد شده شِكوه كند از خدا شكايت كرده و كسي كه نزد توانگري رفته و به خاطر سرمايهاش برابر او فروتني كند، دو سوم دين خود را از دست داده و آنكس كه قرآن بخواند و وارد آتش جهنم شود، حتماً از كساني است كه آيات الهي را بازيچه قرار داده است و آنكس كه قلب او با دنياپرستي پيوند خورد همواره جانش گرفتار مشكل است، اندوهي رهانشدني، حرص جدانشدني و آرزويي نايافتني.«39
در كلام ديگري در بيان عوامل سقوط و انحطاط ميفرمايد: »مَنْ أَبْطَأَبهِ عَمَلُهُ لَمْ يُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ« كسي كه كردارش او را به جايي نرساند، افتخارات خاندانش او را به جايي نخواهد رسانيد.40
زمينه هاي انحطاط
همانگونه كه ذكر شد آغاجري دين را عامل و زمينهساز انحطاط جامعه ميداند، لذا لازم است پس از ذكر عوامل انحطاط در جوامع بشري به ذكر موضوعاتي كه زمينهساز انحطاط ميشوند بپردازيم تا ببينيم به گفته ايشان دين زمينه انحطاط و عقبماندگي جامعه ما را فراهم كرده يا زمينههاي ديگر موجبات آن را فراهم ميآورد.
امام علي (ع) در نامه خود به مالك اشتر نخعي تبعيض و نابرابري را يكي از موضوعات زمينهساز انحطاط دانسته و ميفرمايد: » وَ لايَكُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِيءُ عندَكَ بِمَنْزِلَةٍ سِواءٍ فَإِنَّ ذلِكَ تَزْهِيداً لِأَهْلِ الْإِحْسانِ فِي الْاِحسانِ وَ تَدْرِيباً لِأَهْلِ الْإساءَةِ عَلَي الْإساءَةِ« هرگز نيكوكار و بدكار در نظرت يكسان نباشد، زيرا نيكوكاران در نيكوكاري بيرغبت و بدكاران در بدكاري تشويق ميگردند، پس هر كدام از آنان را براساس كردارشان پاداش ده. و در بخش ديگري از همين نامه به يكي ديگر از موضوعات زمينهساز انحطاط يعني چاپلوسي اطرافيان اشاره كرده و ميفرمايد: »از رعيت آنان را كه عيب جوترند از خود دور كن، زيرا مردم عيوبي دارند كه رهبر امت در پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است، پس مبادا آنچه بر تو پنهان است آشكار گرداني و آنچه هويدا است بپوشاني … تا ميتواني با پرهيزكاران و راستگويان بپيوند و آنان را چنان پرورش ده كه تو را فراوان نستايند و تو را براي اعمال زشتي كه انجام ندادهاي تشويق نكنند كه ستايش بياندازه، خودپسندي ميآورد و انسان را به سركشي واميدارد.«41
يكي ديگر از مسائلي كه انحطاط را جامعه زمينهسازي ميكند، فقر و نداري است كه امام (ع) آن را مورد توجه قرار داده و فرموده است »… وَ الْفَقْرُ يَخْرِسُ الْفِطَنِ عَنْ حُجَّتِهِ وَ الْمُقِلُّ غَرِيبٌ فِي بَلْدَتِهِ.«42 تهيدستي مرد زيرك را در برهان كُند ميسازد و انسان تهيدست، در شهر خويش نيز، بيگانه است. و فرمود: »اَلْفَقْرُ مَوْتُ الْاَكْبَرُ « فقر مرگ بزرگ است43 و خطاب به فرزندش محمد حنفيه فرمود: »يا بُنَيَّ إِنّي اَخافُ عَلَيْكَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذُ بِاللهِ مِنْهُ فِإنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّينِ، مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ، دَاعِيةٌ لِلْمَقْتِ« اي فرزند من از تهيدستي بر تو هراسناكم از فقر به خدا پناه ببر كه همانا فقر، دين انسان را ناقص و عقل را سرگردان و عامل دشمني است.44
يكي ديگر از مواردي كه زمينهساز انحطاط ميشود بيتوجهي به عقل است كه امام (ع) در مورد آن ميفرمايد: »كَفَاكَ مِنْ عَقْلِكَ ما أَوْضَحَ لكَ سُبُلَ غَيِّكَ مِنْ رُشْدِكَ« 45 عقل تو را كفايت ميكند كه راه گمراهي از رستگاري نشانت دهد و همچنين خودمحوري در سياست و خودرأيي، از عوامل زمينهساز انحطاط بشمار ميآيند. امام علي (ع) ميفرمايند: »مَنْ مَلَكَ اسْتَأَثرَ« هركس قدرت بدست آورد زورگوئي دارد. و فرمود: » مَنْ اسْتَبَدَّ بِرَأيِهِ هَلَكَ، وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجالَ شارَكَها فِي عُقُولِها « هركس خودرأي شد به هلاكت رسيد و هركس با ديگران مشورت كرد در عقلهاي آنان شريك شد.46
خودمحوري در انديشه
از ديگر مسبّبات انحطاط در جامعه را ميتوان خودمحوري در انديشه و تشتّت آراء بيان نمود آنگونه كه امام علي (ع) ميفرمايد: »فَيا عَجَباً وَ مالِي لا أَعْجَبُ مِنْ خَطَأِ هذِهِ الْفِرَقِ عَلي اخْتِلافِ حُجَجِها فِي دِينِها لايقْتَصّوُنَ أَثَرَ نَبيٍّ وَ لايَقْتَدُونَ يَعمَلِ وَصِيٍّ وَلايُؤمِنُونَ بِغَيْبٍ وَلايَعِفُّونَ عَنْ عَيْبٍ يَعْمَلْونَ فِي الشُّبُهاتِ وَ يَسيرُون فِي الشَّهَواتِ َالْمَعْرُوفُ فِيهِمْ ما عَرَفُوا وَالْمُنْكَرُ عِنْدَهُمْ ما أَنْكَرُوا، مَفْزَعُهُمْ فِي الْمعضِلاتِ إِلي أَنْفُسِهِمْ وَ تَعْوِيلُهُم فِي الْمُهِمّاتِ (الْمُبهماتِ) عَلي آرائِهِم كَأَنَّ كُلَّ امْرَيءٍ مِنْهُمْ اِمامُ نَفْسِهِ، قَدْ أَخَذَ مِنْها فِيها يَرَي بِعُريً ثِقاتٍ وَ أَسْبابٍ مُحْكَماتٍ «47 چرا در شگفت نباشم! از خطاي گروههاي پراكنده با دلايل مختلف كه هر يك در مذهب خود دارند، نه گام بر جاي گام پيامبر مينهند و نه از رفتار جانشين او پيروي ميكنند، نه به غيب ايمان ميآورند و نه خود را از عيب بر كنار ميدارند، به شبهات عمل ميكنند و در گرداب شهوات غوطهورند، نيكي در نظرشان همان است كه ميپندارند و زشتيها همان است كه آنها منكرند، در حل مشكلات به خود پناه ميبرند و در مبهمات تنها به رأي خود تكيه ميكنند، گويا هر كدام، امام و رهبر خويشند كه با دستگيرههاي مطمئن و اسباب محكمي كه خود باور دارند چنگ ميزنند.
از خود بيگانگي
يكي از عوامل بسيار مهم كه زمينهساز انحطاط جامعه ميشود از خودبيگانگي است، امام علي (ع) در موارد متعددي بر اين موضوع تأكيد نمودهاند و ما در اينجا به بعضي از آنها اشاره ميكنيم. آن حضرت ميفرمايد: » پس به هوش باش اي شنونده و از خواب غفلت بيدار شو و از شتاب خود كم كن و در آنچه از زبان پيامبر بر تو رسيده انديشه كن، كه ناچار به انجام آن مي باشي و راه فراري وجود ندارد »وَ خالِفْ مَن خالَفَ ذالِكَ إلي غَيْرِهِ وَدَعْهُ وَ ما رَضِيَ لِنَفْسِهِ« و با كسي كه رهنمونهاي پيامبر را به كار نميبندد و به جانب ديگري تمايل دارد، مخالفت كن و او را با آنچه براي خود پسنديده رها كن. «48
همچنين امام (ع) در نامهاي كه به معاويه عليه الهاويه مينويسد، به او هشدار داده و ميفرمايد: »معاويه اينك به خود آي و به خود بپرداز، زيرا خداوند راه و سرانجام امور تو را روشن كرده است، اما تو همچنان بسوي زيانكاري و جايگاه كفرورزي حركت ميكني، خواستههاي دل، تو را به بديها كشانده و در پرتگاه گمراهي قرار داده است و تو را در هلاكت انداخته و راههاي نجات را بر روي تو بسته است.«49 و در كلامي ديگر، خود بيگانگي را نشانه هلاكت دانسته و ميفرمايد: »هَلَكَ امْرَؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ«50 نابود شد كسي كه ارزش خود را ندانست. و همچنين فرمود: »اَلدُّنيا دَارُ مَمَرٍّ لادارُ مَقَرٍّ وَ النّاسُ فِيها رَجُلانِ: رَجُلٌ باعَ فِيها نَفْسَهُ فَأَوْبِقَها وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَها«51 دنيا گذرگاه عبور است نه جاي ماندن و مردم آن دو دسته اند يكي آنكه خود را فروخت و به تباهي كشاند و ديگري كه خود را خريد و آزاد كرد.
با توجه به اينكه از كلام امام (ع) ذكر شد روشن ميشود كه عوامل انحطاط جامعه، دين مبين اسلام و مذهب تشيع نميباشد، بلكه، تبعيض و نابرابري، چاپلوسي، فقر و نداري، قدرت طلبي، خودمحوري در انديشه و خودمحوري در سياست، ازخودبيگانگي و بيتوجهي به عقل با رويكردي اُمانيستي در عرصه اجتماع و پلوراليستي در عرصه دين و فرهنگ و اخلاقيات و اصالت دادن به عقل و نفي وحي (راسيوناليسم) در عرصه تفكر و انديشه و سوء مديريت مديران اجرائي است و اينها مواردي است كه آغاجري در سراسر سخنراني خود بر آن تكيه ورزيده و مخاطبان خود را به روي آوردن به آن دعوت كرده است و همفكران دگرانديش ايشان در بخشهاي مختلف جامعه امروز ما به آن عمل كرده و آن را در جامعه ترويج ميكنند.
عدم كارآئي اسلام و نياز تغيير و اصلاح آن
در بخش ديگري از سخنان وي آمده است: »اگر آن دين منحط تغيير پيدا نكند و اصلاح نشود اميد به هيچ اصلاحي نيست.« *
از آنجا كه ايشان در بخشي از سخنانش امام خميني رضوانالله تعاليعليه را نوگرا ميداند، با استناد به كتاب گرانقدر كشف الاسرار كه امام قدِّسسرُّه در پاسخ يكي از همفكران سلف آغاجري نوشتهاند پاسخ ياوهسرائي آغاجري را در اين سطور درج مينمائيم »آفرين بر شما طرارهاي ياوهسرا كه اول با اظهار علاقهمندي بدين حقيقي و عبارات جالب توجه توده را متوجه خود ميكنيد و در آخر كلام پس از چند صفحه يكسره ميگوئيد: دين عبارت از راهنمايي عقل است و عقل ما، هرچه فهميد همان دين است [ به گفته آغاجري هركس خودش كشيش خودش است.] پس چرا از دين اسلام و قرآن و خدا، پيغمبر اسلام، اسم ميبريد، شما عوامفريبي را بيدليل به بزرگان اسلام نسبت ميدهيد [به گفته آغاجري روحانيت عوام زده بود.] و خود در چند صفحه كتاب چندين موضع آن عوامفريبي ميكنيد، شما از اول دم از دين ميزنيد و براي اسلام دلسوزي ميكنيد و سنگ قرآن و اسلام را به سينه ميزنيد و خود را در رديف دينداران و هواخواهان قرآن قرار ميدهيد و در چند صفحه بعد، با كمال جرأت و جسارت ميگوئيد، قانون هزار سال پيش درد امروز را دوا نميكند … اينان و هر يك از صاحبان آراء و گفتارهاي ناهنجار چون ميدانند كه تنها كسي كه ميتواند مشت آنها را در جامعه باز كند و دروغ پردازي آنان را روي دايره بريزد، ملاّها هستند و ديگر مردم، يا تخصصي در اين ميدان ندارند، يا اگر هم اطلاع كم و بيش داشته باشند، وظيفه خود را جلوگيري از افسارگسيختگيها نميدانند، تنها چيزي را كه براي پيشرفت مقاصد مسموم خود مقدم بر هر چيز، بر خود لازم ميدانند، آن است كه، با هر وسيله شده است، با ياوهسرائي و دروغپردازي و تهمت و افتراء به ملاّها، دست توده را از آنها كوتاه كنند و آنها را پيش مردم خوار و كوچك كنند و از نفوذ روحاني آنها با هر جانفشاني هست بكاهند، تا ميدان تاخت و تاز براي آنها باز شود و با كمال آزادي و دلگرمي بتوانند، به جان و ناموس و مال يك مشت بيچاره ستمديده بازي كنند، و گرنه به شهادت تواريخ معتبره از بعد از رحلت پيغمبر اسلام تا امروز، تنها كسي كه دين مردم را نگاه داشته و جلوگيري از ياوهسرائي افسارگسيختگان كرده، علماء و ملاّها بودند و ديگران يا وظيفه اين كارها را نداشتند و يا خود را وظيفه دار نميدانستند.«52
حال كه سخن به اينجاها رسيد جا دارد بخشهاي ديگري از ديدگاههاي آغاجري را در مخالفت با روحاني و روحانيت يادآور شويم تا بر همگان روشن شود و خود با بهره گيري از ديدگاه امام راحل به قضاوت بنشينيد و دليل اهانتهاي او به روحانيت را بيابيد.
او در سخنراني خود در دانشكده علوم پزشكي اهواز در تاريخ 1/4/81 راجع به روحانيت ميگويد: »ما در اسلام طبقهاي به نام روحاني نداريم و اين بخش هرچه جلوتر آمده، بزرگتر و وسيعتر و هي مناسك پيچيده شده تا احتياج به يك طبقه تخصصي باشد، براي نماز جماعت چرا يك روحاني باشد؟ در صدر اسلام يك مسلمان پيش نماز ميشد … يا ميگويند شما قرآن را نميتوانيد مستقيم بفهميد و بايد به واسطة ما ( روحانيون ) آن را درك كنيد. بعضي ها خدا را مطرح ميكنند كه انسان را فاقد حق بكنند، روحانيون پس از پيروزي انقلاب صاحب حكومت شدند و اين حكومت به نام حكومت ديني يعني »خدا و انسان « ميشود و آنگاه انسان در برابر خدا صاحب حقي نيست و مظهر اين خدا روي زمين اين آقاي روحاني است.«
همچنين طي سخنراني خود در دانشگاه خواجه نصير در تاريخ 24/3/79 ميگويد: »در آن دوره ( دوره دكتر شريعتي ) روحانيت جدا از آن اقليتي كه در حال مبارزه با رژيم بودند، اكثراً بيتفاوت بودند و كاري به كار دولت و مُلك و سلطنت نداشتند … اما بعد از پيروزي انقلاب به دليل ساختار سياسي كه بوجود آمد، مواجه ميشوي كه اين روحانيت در پيوند با قدرت و سرمايه، از نيرو، قدرت مضاعفي برخوردار ميشود و علاوه بر تحريك عوام، با فتوا به ابزارهاي اقتصادي يا سياسي ديگري هم مسلح ميشود و قطعاً مشكل اصلاح و پروژه پروتستانتيسم اسلامي مورد نظر دكتر شريعتي دو چندان ميشود، دكتر شريعتي روحانيوني كه در سالهاي 49، 50 و 51 مورد هجوم قرار ميداد، حداكثر ميتوانستند در مهديهها و حسينيهها در نزد عوام هو كنند، مردم را تحريك كنند و اشك بگيرند، به مردم متوسل بشوند و در دلشان به او نفرين كنند [لابد حسينيه ارشاد و مسجد دانشگاه كه مركز سخنرانيهاي دكتر شريعتي نيز بشمار ميرود نيز مورد توجه آغاجري ميباشد و استماع كنندگان به سخن ايشان عوام] اما امروز اين دسته به تعبير دكتر شريعتي شبه روحانيون علاوه بر تحريك عوام از ابزارهاي ديگر هم سود ميجويند و اينجاست كه پروژه ناتمام دكتر شريعتي هزينههاي سنگيني را براي تداوم خويش پيدا ميكند … در اينجاست كه نهاد مذهبي رسمي به ميزاني كه ادغام بيشتري در قدرت پيدا ميكند در برابر هرگونه نوآوري و اجتهاد تازه احساس خطر بيشتري ميكند و واكنش آن نسبت به روشنفكران ديني و طرح اصلاح و احياء و نقادي دين با دشواري بيشتري روبرو ميشود.«
ايشان در سخنراني همدان خود ميگويد: »آن علمائي كه تا پيروزي انقلاب اسلامي كاري نداشتند با اين مسائل بعد كه انقلاب اسلامي پيروز شد و حكومت اسلامي هم بپا شده؛ اصلاً آمدند و خيلي از قديميها را گذاشتند بيرون كه اتفاقاً از اين طرف افتادند و آمدند و گفتند اسلام يعني قدرت. امروز اسلام در قدرت است، روحانيت در دولت است و احكام اين دين بنيادگرا معطوف است به قدرت، روحانيت عوام زده زمان شريعتي يك چيز است و روحانيت قدرتزده زمان ما چيزديگري است.«
تغيير دين به نام اصلاح طلبي
همانگونه كه ذكر نموديم آغاجري در بخشي از سخنان خود مذهب را تاريخي و عتيقه و دورريختني ناميده و در بخش ديگري به سراغ اصل دين آمده و آن را منحط مينامد و ميگويد: »اگر اين دين منحط تغيير پيدا كند و اصلاح نشود اميد به هيچ اصلاحي نيست.« * لذا ناگزيريم به موضوع و جريان اصلاح و اصلاحطلبي بصورتي گذرا اشاره نمائيم. اصلاحطلبي موضوعي است كه با دو ديدگاه به آن نظر شده است. يكي اصلاحطلبي حقيقي و ديگري اصلاحطلبي دروغين، در ديدگاه اول قرآن كريم پيامبران را به عنوان مصلح معرفي ميكند، از زبان شعيب ميگويد: »إِنْ أُرِيدُ إِلاّ الْإصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلاّ بِاللهِ«53 من هيچ اراده و قصدي جز اصلاح به قدر توانم ندارم و همچنين امام علي (ع) وظيفه امام در جامعه را اصلاحات دانسته و ميفرمايد: » وَلكِنْ لِنَرُدَ الْمَعالِمُ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلاحَ فِي بِلادِكَ، فَيَأمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِكَ وَ تُقامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ«54 در فلسفه اصلاح طلبي خود چند مطلب را بيان ميكند يكي بازگرداندن علائم و نشانهها و شعار ديني و ديگري اصلاحات در سرزمينهاي اسلامي و برقراري امنيت براي بندگان مظلوم خدا و پياده شدن حدود و احكام بر زمين مانده الهي و در همين راستا به مالك اشتر فرمان اصلاحات داده و ميفرمايد: »وَ اسْتِصْلاحُ اَهْلَها «55 و انجام اصلاحات در سرزمين مصر از وظايف عمده توست و امام حسين (ع) نيز به اصلاحات به همين معنا و مفهوم نگريسته و ميفرمايد: »إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإصْلاحِ فِي اُمَّةِ جِدِّي أُرِيدُ اَنْ آمُرَ بِالْمِعْرُوفِ وَ أَنْهي عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدّيِ وَ أبِي عَلِيُ ابْنِ اَبِيطالِبٍ«56 و امام كاظم (ع) نيز اين اصلاح طلبي را وظيفه همه امامان دانسته و ميفرمايد: » إنَّ لِلْحَقِّ أهْلاً وَ لِلباطِلِ أهْلاً … يُجأرُونَ ألَي اللهِ فِي إصْلاحِ الْاُمّةِ بِناوَأنْ يَبْعَثَنا اللهُ رَحَمِهُ لِلضُّعَفاءِ وَ الْعامَةِ، يا عَبدَاللهِ اُولئِكَ شِيَعتُنا وَ اُولئِكَ مِنّا وَ اُولئِكَ حِزْبُنا وَ اُولئِكَ اَهْلُ وِلايَتِنا«57 بدرستي كه حق را هواداران و باطل را هواداراني است، اما حقمداران كساني هستند كه زاري ميكنند به درگاه خدا براي اصلاح اجتماع مسلمانان بوسيله ما، و اينكه خداوند ما را همچون رحمتي براي پشتيباني ناتوانان و تودههاي مردم برانگيزد، اينانكه اصلاح اجتماعي را به رهبري و هدايت ما از خدا ميطلبند، از پيروان راستين ما و از نزديكان ما و از حزب و تشكيلات ما و از سرسپردگان به ولايت ما هستند.
قرآن كريم نيز بخشي از چگونگي حركت اصلاح طلبانه را چنين بيان ميكند: »وَ إلي مَدْيَنَ اَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ: يا قَوْمِ اعْبُدُواللهَ مالَكُم مِنْ غَيْرِهِ قَدْ جاءَكُمْ بَيّنَةُ مِنْ رَبِّكُم فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزانَ وَلاتَبْخَسُوالنَّاسَ أَشْيائَهُمْ وَلاتُفْسِدُوا فِي الْاَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِكُم خَيْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنِينَ«58 و به سوي اهل مدين برادر آنها شعيب را فرستاديم، گفت اي قوم: خداي را بپرستيد كه شما را جز او خدائي نيست اكنون كه از جانب پروردگار بر شما برهاني روشن آمد، در سنجش كيل و وزن، با مردم عدل و درستي پيشه كنيد، كم ندهيد و ( گران نفروشيد ) و در زمين پس از آنكه قوانين آسماني براي نظم و اصلاح آن آمد به فساد برنخيزيد، اين كار براي شما بهتر است اگر ايمان داشته باشيد. بدين ترتيب روشن و آشكار است كه اصلاحطلبي يك اصل اسلامي است كه هر مسلماني به حكم مسلمانياش، بايد به آن توجه كند و در حد توان در صدد اصلاح امور برآيد و براي تحقق آن، دست نياز به درگاه بينياز بلند كرده و بگويد: »اللّهم اصلح كلّ فاسدٍ من امورِ المسلمين« اما بايد ديد مصاديق اصلاح طلبي كدام است، تا روشن شود آيا آنچه او ميگويد، يعني تغيير و اصلاح دين، فساد است يا اصلاح؟!
اصلاحات حقيقي:
از امام علي (ع) نقل شده كه فرمود: »مَنْ اَصْلَحَ ما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللهِ اَصْلَحَ اللهُ ما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النّاسِ وَ مَنْ اَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ اَصْلَحَ اللهُ لَهُ اَمْرَ دُنْياهُ«59 كسي كه ميان خود و خدا اصلاح كند، خدا ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد و كسي كه امور آخرت را اصلاح كند خدا امور دنياي او را اصلاح خواهد كرد. و نيز فرمودند: »مَنْ أَصْلَحَ سَرِيْرَتَهُ أَصْلَحَ اللهُ عَلانِيَتَهُ وَ مَنْ عَمِلَ لِدِينِهِ كَفاهُ اللهُ اَمْرَ دُنْياهُ وَ مَنْ أَحْسَنَ فِيما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللهُ أَحْسَنَ اللهُ ما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النّاسِ«60 كسي كه نهان خود را اصلاح كند، خدا آشكار او را نيكو گرداند و كسي كه براي دين خدا كار كند، خدا دنياي او را كفايت فرمايد و كسي كه ميان خود و خدا را نيكو گرداند، خدا ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد علاوه بر آنچه ذكر شد، قرآن كريم علل مختلفي را براي بعثت انبياء عليهِمالسَّلام ذكر كرده كه مهمترين آنها اقامه عدل و داد و مبارزه با مفاسد اجتماعي است زيرا تا در جامعهاي اصلاحات صورت نگيرد و عدالت تحقق نيابد جامعه يك جامعه توحيدي نخواهد شد و لذا قرآن كريم از زبان موسي (ع) چنين ميگويد: »وَ قالَ مُوسي لِأخِيهِ هارُونَ أخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ لاتَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ.«61 موسي به برادر خود هارون گفت تو اكنون پيشواي قوم و جانشين من باش و راه اصلاح در پيش گير و پيرو اهل فساد مباش.
اما راه رسيدن به اين اصلاحات آنطور كه از كلام امام حسين (ع) برميآيد و آنگونه كه امام باقر (ع) فرمود چيزي جز امر به معروف و نهي از منكر نميباشد »أنَّ الْاَمْرَ بِالْمَعرُوفِ وَ النّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ سَبِيلُ الْأَنْبِياءِ وَ مِنْهاجِ الصُّلَحاءِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِها تُقامُ الْفَرائِضِ وَ تَأْمَنُ الْمَذاهِبِ وَ تَحِلُّ الْمَكاسِبِ وَ تَرُدُّ الْمَظالِمِ وَ تُعَمِّرُ الْأرْضِ …«62 همانا امر به معروف و نهي از منكر راه انبياء و روش صالحان و فريضهاي بزرگ است كه بواسطه آن واجبات اقامه ميشود و مذاهب امنيت مييابد و كسب و كارها حلال ميشود و حقوق از دست رفته مظلومان به آنها رد شده و زمين آباد ميگردد.
اصلاح طلبان دروغين
در جوامع بشري افرادي هستند كه ادعاي اصلاحطلبي ميكنند، ولي اهداف ديگري را در نظر قرار دادهاند، اين دسته از افراد، دين خدا، آموزههاي مكتب و انديشمندان و علماء دين را موجب گمراهي و انحطاط جامعه معرفي ميكنند لذا قرآن كريم در مورد اين گروه از اصلاحطلبان دروغين ميفرمايد: »وَ اِذا قَيِلَ لَهُم لاتُفْسِدُوا فِي الْاَرْضِ قالُوا إنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ ألا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلكِنْ لايَشْعُرُونَ«63 و هنگامي كه به ايشان گفته ميشود در زمين فساد نكنيد ميگويند ما اصلاحگر هستيم و همچنين ميفرمايد: »الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأرْضِ وَلايُصْلِحُونَ«64 كساني كه در زمين فساد ميكنند و اصلاحگر نيستند و ميفرمايد: » وَ اللهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ«65 و خدا ميداند كه چه كسي مفسد است و فساد ميكند و چه كسي اصلاحگر است.
از مصاديق اصلاحطلبان دروغين كه قرآن از او نام برده و به شيوه او نيز اشاره دارد، فرعون است، فرعون خود را مصلح ميداند » وَ ما أهْدِيكُم إلاّ سَبِيلَ الرَّشادِ« 66 و موسي (ع) را مفسد ميخواند و او را گمراه كننده مردم بيان ميكند »إنّيِ أَخافُ اَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُم أوْ أنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسادِ «67
عليرغم اينكه قرآن تصريح ميكند كه فرعون مفسد بوده »اِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ« 68 و »اَلْانَ وَ قَدْ عَصَيْتُ قَبل وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ« 69
مصاديق اصلاحاتِ دروغينِ دگرانديشان
بعضي از اصلاحات دروغين كه توسط اصلاحطلبان دگرانديش در حوزه معرفت ديني بيان شده را در اينجا ذكر ميكنيم و قضاوت و مقايسه با مصاديق اصلاحات حقيقي را بر عهده شما خواننده محترم ميگذاريم.
»احكام كيفري اسلام كارآيي ندارد و موجب رواج خشونت ميگردد و مجازاتهاي سنگين بدني چون سنگسار، سياستهاي كيفيري در حق زنان و غير مسلمانان از آن جملهاند.«70
» زن و مرد از حقوق مساوي برخوردارند و اجازه زن از مرد در امور خود، جايگاه شرعي ندارد.« ( زنان تيرماه 78 به نقل از مهرانگيزكار )
عبدالكريم سروش: »در حيطه ولايت سياسي حتي ائمه هم وجوب اطاعت ندارند، چه برسد به فقيه، مردم ميتوانند بر امام معصوم هم خرده بگيرند، انتقاد كنند و در جايي فرمانش را اطاعت نكند.«71
محمد مجتهد شبستري: »در مسائل حكومت و سياست فعل و قول معصوم حجت نيست.«72
عزت ا… سحابي: »آدم و حتي معصوم خود به خود و بدون نظارت مردم و بطور اصولي در معرض انحراف هستند.«73
عبدالكريم سروش: »در تعارض تكاليف ديني و حقوق بشر، حقوق بشر مقدم است.«74
عبدالكريم سروش: »فقه و شريعت مشمول مرور زمان ميشوند و لايتغيّر نيست احكام براي مردمند، نه مردم براي احكام، لذا اگر مردم عوض شوند، احكام هم بايد عوض شود.«75
اكبر گنجي: »هر آنچه افكار عمومي مخالف آن باشد نامشروع است، حتي قاضي اگر حكمي بدهد كه خلاف افكار عمومي باشد نامشروع است.«76
محسن كديور: »براي اينكه شاهد نضج و رشد يك دين دولتي نباشيم، بهترين راه پذيرش جدائي نهاد دين از نهاد سياست است در عين ارتباط تنگاتنگ آنهاست، براي سلامت هر دو بهتر است كه اين دو نهاد، دو نهاد باقي بماند و كوشش نشود كه اينها به يك نهاد تبديل شود.«77
عبدالعلي بازرگان: »اين نظريه كه اسلام حاوي بهترين دستآوردهاي اخلاقي و اجتماعي و حكومتي است و براي اصلاح جامعه و رواج عدالت و سعادت در جامعه آمده نظريهاي خام و كودكانه است.«78
رجبعلي مزروعي: » حضرت علي (ع) مشروعيت خود را از مردم گرفته، همانطور كه معاويه مشروعيت خود را از مردم گرفته است.«
اينجاست كه اين تفكرات تحليلگران غربي را به تعجب واميدارد تا آنجا كه نويسنده مشهور فرانسوي »الكساندر آلدره «79 در گفتگوي خود با نشريه ليبراسيون ميگويد: »من در هيچ كجاي دنيا و در هيچ انقلابي از انقلابهاي تاريخ نديده و نشنيدهام كه روشنفكران يك جامعه در كشاكشي ويرانگر بنيانهاي پولادين جامعه خود را با پتك تحليلها و رفتارهاي سياسي، در هم بكوبند اما اين اتفاق بيسابقه در انقلاب ايران در حال انجام است.«80 و خوشحالي خود را نيز مخفي نميكنند. آري وقتي اجانب و دشمنان اسلام تفكرات دگرانديشان جامعه ما را مشاهده ميكنند، زوقزده ميشوند. به اين عبارت از گري سيك عضو سازمان سيا و ديده بان حقوق بشر آمريكا و مشاور امنيت ملي آن كشور توجه نمائيد كه ميگويد: »من چگونه خوشحال نباشم از اينكه در ايران موج تازهاي بر پا شده كه مصمم است طومار حكومت اسلامي را به هم بپيچد و حكومتي نظير ايران در دوران شاه و عربستان سعودي را روي كار آورد.«
او سپس در بيان خواستهاي دولتمردان شيطان صفت آمريكا ميگويد: » خواست ما اين است كه دين در سياست دخالت نكند، البته هركس بخواهد ميتواند آزاد باشد و آنقدر نماز بخواند و تسبيح بچرخاند كه پوست انگشت و پيشانياش ضخيم شود.« وي دگرانديشان خودفروخته و وابسته به غرب را مورتفقد قرار داده و ميگويد: » من در ايران روشنفكراني را ديدم كه اشارههاي ما را دنبال ميكنند آنها ششلولي بالا بردهاند تا هركس و هرچه با ما ناسازگار است را هدف قرار بدهند.« سپس در پاسخ به اين سؤال كه آنها چه چيزي را بايد هدف قرار بدهند ميگويد: » حتّي ولايت فقيه را كه من فكر ميكنم در صحراي طبس تكنولوژي برتر ما را با ارادة خود دفن كرد.«81
پس از اين خط دهي آشكار شاهد حمله شديد روشنفكر مأبان خودفروخته و متحجرين واپس گرا و افراد ساده لوح فريب خورده به ساحت مقدس ولايت فقيه كه همانا استمرار ولايت نبي اكرم و ائمه عليهِمالسَّلام در دوران غيبت است ميباشيم در جملات ذيل و تاريخ بيان آنها دقت كرده و قضاوت نمائيد.
محسن كديور: »اگر خواهان دموكراسي هستيم ولايت فقيه بايد برچيده شود … ولايت فقيه بخشي از اسلام شيعي نيست بلكه از عقايد شخصي روحانيون سرچشمه ميگيرد.«الف
هاشم آغاجري در اهانتي آشكار با استهزاء نسبت به ولايت فقيه ميگويد: »هيچ چيز برتر از ولايت فقيه نيست، هيچ چيز ميزان داوري درباره وي نيست، نه قانون و نه شريعت.«ب
حسينعلي منتظري: »نقش رهبر مذهبي ايران بايد در نظارت و كنترل منحصر گردد.«ج
حسينعلي منتظري: »نقش ولايت فقيه بوي استبداد ميدهد.«د
يوسفي اشكوري: »من طرفدار جدايي دين از دولت و خواهان ريشهكن كردن نظام ولايت فقيه هستم.«هـ
فاضل ميبدي: »نهاد رهبري، اولين نهادي است كه بايستي اصلاحات در آن صورت پذيرد.«و
و اينجاست كه به نقش اصلي اين اصلاحطلبان دروغين و دگرانديش واقف ميشويم و ميفهميم كه چرا آغاجري ميگويد: »اگر اين دين منحط اصلاح نشود اميد به هيچ اصلاحي نيست.«82
مشاور شيطان بزرگ در كاخ سفيد »ريچارد مكمن « ميگويد: »با روي كار آمدن اصلاح طلبان در ايران ظاهراً روزهاي تلخ سرگرداني آمريكا سپري شده است و از اين پس بايد شاهد فروريختن ستونهاي اين نظام سركش و مهارنشدني باشيم.«83
و بيجهت نيست كه رضا پهلوي در مصاحبه تلويزيوني خود با تلويزيون سلطنت طلب پارس ميگويد: »اپوزيسيون خارجي بدون پشتوانه داخلي هيچ كاري نميتواند انجام دهد و بايد در داخل كشور حركت خاصي انجام شود تا بازتاب بين المللي داشته باشد، امروز نميشود با جنگ مسلحانه نظام حاكم بر ايران را برگرداند و بايد با نافرماني مدني ايجاد حاكميت دوگانه اين عمل انجام شود ما چارهاي نداريم جز اينكه نگاهمان به داخل نظام باشد آقايان ميردامادي و بهزاد نبوي خواسته ما را برآورده ميكنند كه همانا براندازي نظام ميباشد، مردم در ابتداي انقلاب فقط ميخواستند شاه برود و نميدانستند چه چيزي را ميخواهند، امروز هم اپوزيسيون به همين درد گرفتار شده، ميگويند، ما حكومت داخل ايران را نميخواهيم، ولي نميدانند چه ميخواهند.«
اصلاحات از ديدگاه نائب الامام ، آيت الله العظمي خامنه اي
معظم له در بيان اين نكته كه در حال حاضر، جامعه در چه زمينههايي نياز به اصلاحات دارد ميفرمايند: » بديهي است كه در ميان جامعه مواردي وجود دارد كه بايد اصلاح بشود؛ ما اصلاح اداري لازم داريم؛ اصلاح اقتصادي لازم داريم؛ اصلاح قضايي لازم داريم؛ اصلاح امنيتي لازم داريم؛ اصلاح در قوانين و مقررات لازم داريم. ما احتياج داريم كه دستگاه اداريمان مقرراتي داشته باشند كه براي همه يكسان باشد و در آن تبعيض نباشد؛ اگر بود، نقطة فاسدي است و بايد اصلاح بشود. بايد رشوه و ارتشاء وجود نداشته باشد؛ اگر بود، فساد است و بايد اصلاح شود. راههاي كسب ثروت بايد مشروع باشد؛ اگر كساني از راههاي نامشروع كسب ثروت كردند، اين فساد است و بايد اصلاح بشود. اگر كساني از امتيازات بيجا استفاده كردند، ثروتهاي بادآورده پيدا كردند و ديگران را به قيمت اينكه خودشان ثروتمند بشوند، فقير كردند، اين فساد است و بايد اصلاح بشود. اگر در جامعه امتيازات انحصاري بوجود آوردند و همه نتوانستند از فرصتهاي برابر استفاده كنند، اين فساد است و بايد اصلاح بشود. اگر امنيت شغلي و ثبات مقررات نبود؛ اگر انساني كه ميخواهد در جامعه كار كند، دست و پايش را بستند و براي تلاش كردن، به او فرصت ندادند، اينها فساد است و بايد اصلاح بشود. اگر در جامعه گرايش مصرفي رو به رشد است، اين فساد است؛ اگر در تلاشهاي اقتصادي، دلالي بر توليد ترجيح دارد، اين فساد است؛ اينها را بايد اصلاح كرد؛ اصلاحات اينهاست. اگر مردم دچار حالت بيانضباطيند – بخصوص مسؤولان بخشهاي ادارة كشور بيانضباطند – و انضباط اجتماعي نيست، اين فساد است؛ اگر احساس مسؤوليت نيست، اين فساد است؛ اگر در جوانان، ملكات انساني – يعني شجاعت، صفا، صدق، نشاط، فعاليت، كار – رشد پيدا نميكند، اين فساد است؛ اگر روابط جنسيِ ناسالم در جامعه هست، اين فساد است؛ اگر اعتياد در جامعه هست، اين فساد است؛ اگر سطح معرفت و شعور عمومي در حد مطلوب نيست، اين فساد است؛ اگر وظيفهشناسي در مسؤولان نيست، اين فساد است؛ اگر كساني هستند كه خانوادهها را ناامن ميكنند، اگر كساني هستند كه شهرها و خيابانها و جادهها و روستاها را ناامن ميكنند، اين براي كشور فساد است؛ اگر جرم و جنايت هست، اگر دسترسي به قضاوت عادلانه نيست، اگر رسيدگيهاي قضايي طولاني ميشود و پرونده ها مدتها ميماند، اينها فساد است؛ بايد اصلاح كرد؛ بايد از جرم و جنايت پيشگيري كرد. انقلاب، ما را به ايجاد اين اصلاحات امر ميكند و فرمان ميدهد. همه خوشحالند و دوست ميدارند كه اينگونه اصلاحات در جامعه انجام بگيرد. البته اين اصلاحات هم با تعارف انجام نميگيرد؛ اين اصلاحات، با قاطعيت و با اقدام انجام ميگيرد. «
همچنين ايشان در هشداري به ملت شريف ايران و مسئولان نظام به حمايت دشمن از اصلاحات اشاره كرده و ميفرمايند:
»ما ديديم كه مسؤولان كنوني – چه مسؤولان قوة مجريه، چه مسؤولان قضايي – در همين جهت هايي كه گفته شد، تلاشهايي كردند و برنامههايي ريختند – خيلي خوب – اما يك نوع چيزهايي هست كه دشمن آن را اصلاحات ميداند. آمريكائيها ميگويند حجاب شما از بين برود؛ مرزهاي اخلاقي و ديني شكسته شود؛ حكومت قرآن و انطباق قوانين با اسلام – كه جزو قانون اساسي است – نبايد باشد؛ اين يعني اصلاحات! اينها اصلاحات آمريكايي است! ملت ايران آنچه را كه به دست آورده، ارزان بدست نياورده است. ملت ايران استقلال و رشد سياسي و شخصيتي و عزتِ خود را به دست آورده است؛ اينها كه ارزان به دست نيامده است.
قدرتمندان و قلدران دنيا همة تلاششان براي توسعة نفوذ و منافع خودشان است. اگر گفته شود كه شما در خليج فارس چه ميكنيد؛ كشور شما كجا، خليج فارس كجا؛ ميگويند ما در اينجا منافع داريم! عجب، پس منافع شما، اگر لشكركشي شما را هم اقتضاء كرد، بايد لشكركشي كنيد؟! آيا منافع شما مقدم و مرجح بر منافع ملتهاست؟! اين قدرتها هر چيزي را كه دنبال ميكنند، براي منافع خودشان است؛ اگر از شعار اصلاحطلبي حمايت ميكنند، اين دروغ است؛ آنها از اصلاحاتي كه به معناي حقيقي كلمه اصلاحات باشد، طرفداري نميكنند؛ آنها با اصلاحات در اين كشور مخالفند؛ با اصل انقلاب هم مخالفند؛ آنها ميخواهند روحية استقامت و استقلال اين ملت از بين برود؛ شعارهايي ميدهند و حرفهايي ميزنند؛ عدهاي هم حرفهاي آنها را تكرار ميكنند. البته خود اين واقعاً يك داستان غم انگيز است كه من نميخواهم حالا وارد آن بشوم. اينكه بعضيها به دشمن بيشتر اعتماد ميكنند تا به دوست؛ به بيگانه بيشتر روي خوش نشان ميدهند تا به دوست؛ حرف بيگانه را تكرار ميكنند عليرغم دوست؛ اين داستانِ خيلي غمانگيز و ماجراي تلخي است كه من امروز نميخواهم وارد اين قضيه بشوم؛ اما نميتوانم هم بالاخره اين قضيه را با شما ملت ايران در ميان نگذارم. من يك وقت بالاخره خواهم گفت كه بعضيها در اين كشور، به نفع دشمن و عليه اين ملت، به نفع متجاوز و عليه مظلوم، چه دارند ميكنند؛ اما فعلاً نميخواهم وارد اين بحث بشوم. «84