تفسير آیه‌ای كه پیامبر را پیر كرد توسط امام خامنه ای روحی فداه

بچه كه تنهايي نمي‌تواند لباسش را عوض كند. از صبح تا شب بازي كرده است و حالا با لباس كثيف آمده است خانه. مادرش بايد بيايد و كمكش كند تا لباسش را عوض كند. لباس آلوده را بيرون بياورد و جايش يكدست لباس تر و تميز بپوشاند. دنياست ديگر؛ مشغول بودن در دنيايي كه جز لهو و لعب نيست بدجور لباس روحمان را كثيف كرده است. بايد كسي پيدا شود و برايمان مادري كند تا اين لباس آلوده را با لباس طيب و طاهر عوض كنيم. حالا چشم اميد ما به مادر سادات است تا شايد با عنايت ايشان با رويح پاكيزه تر وارد ضيافت خدا شويم.
::  در محضر وحي
استقامت در راه
فَاستَقِم كَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَكَ وَلا تَطغَوا ۚ إِنَّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیرٌ
پس همان‌گونه كه فرمان یافته‌ای، استقامت كن؛ و همچنین كسانی كه با تو بسوی خدا آمده‌اند (باید استقامت كنند)! و طغیان نكنید، كه خداوند آنچه را انجام می‌دهید می‌بیند!
آیه‌ای كه پیامبر را پیر كرد!
در سوره‌ى “هود” خداى متعال به پیغمبر مى‌فرماید: “فاستقم كما امرت و من تاب معك و لا تطغوا” (۱). یك روایتى از پیغمبر هست كه فرمود: “شیّبتنى سورة هود” (۲)؛ یعنى سوره‌ى “هود” من را پیر كرد؛ از بس بار این سوره سنگین بود. كجاى سوره‌ى هود؟ نقل شده است كه مراد، همین آیه‌ى “فاستقم كما امرت” است. چرا پیغمبر را پیر كند؟ چون در این آیه مى‌فرماید: همچنانى كه به تو دستور دادیم، در این راه ایستادگى كن، استقامت كن و صبر نشان بده. خود این ایستادگى كار دشوارى است. این “صراط” است؛ پل صراطى كه مظهر آن را در روز قیامت براى ما تصویر كرده‌اند. باطن عمل و راه ما در اینجا،‌‌ همان پل صراط است؛ ما الان داریم روى پل صراط حركت مى‌كنیم؛ باید دقت كنیم. اگر انسان بخواهد این دقت را در همه‌ى رفتار خود به كار بگیرد، او را پیر مى‌كند. لیكن از این مهم‌تر به گمان من، آن جمله‌ى بعد است: “و من تاب معك”. پیغمبر فقط مأمور نیست كه خودش ایستادگى كند؛ باید خیل عظیم مؤمنان را هم در همین راه به ایستادگى وادار كند. انسانهایى كه از یك طرف در معرض هجوم بلایا و مشكلات زندگى هستند – دشمنان، توطئه‌گران، بدخواهان و قدرتهاى مسلط – و از طرف دیگر، مورد تهاجم هواهاى نفسانى خودشان هستند – خواهشهاى نفسانى و دل بى‌طاقت انسان كه از زر و زیور دنیا مجذوب مى‌شود و به سمت آن‌ها كشیده مى‌شود – از این صراط مستقیم، به چپ یا راست انحراف پیدا مى‌كنند. محبت طلا و نقره، محبت پول، محبت شهوات جنسى، محبت مقام و این‌ها، چیزهایى است كه هر كدام، یك كمندى بر گردن دل انسان مى‌اندازند و آن را به سمت خودش مى‌كشانند. مقاومت و ایستادگى در مقابل این‌ها كه انسان پایش نلغزد: “و من تاب معك”؛ مؤمنین را در بین این دو جاذبه‌ى قوى – جاذبه‌ى فشار دشمن و جاذبه‌ى فشار درونى دل هوسران – و این دو مغناطیس، در خط مستقیم نگه داشتن و هدایت كردن، به گمان زیاد، این، آن كارى است كه پیغمبر را پیر كرد.
مى‌دانید نبى اعظم اسلام مسلمان‌ها را – چه در دوران مكه (سیزده سال) و چه در دوران تشكیل حكومت در مدینه – از چه گذرگاههاى لغزنده و دشوارى عبور داد و به آن قله‌ها رساند؟ یك چنین حركت عظیمى، كار هیچ انسانى نبود. آن مردمى كه هیچى نمى‌فهمیدند و از اخلاق انسانى هیچ بویى نبرده بودند. پیغمبر این‌ها را به انسانهایى تبدیل كرد كه فرشتگان الهى در مقابل عظمت و نورانیت آن‌ها احساس حقارت مى‌كردند. استقامت، این است. (۳)
خطر انحراف از جهت‌گیری‌های انقلاب
نقطه‌ى مقابل این حركت مستقیم در این آیه‌ى شریفه، طغیان قرار داده شده است؛ “و لاتطغوا”. طغیان، یعنى سركشى؛ منحرف شدن. به پیغمبر می‌فرماید: هم تو – شخصاً – هم كسانى كه همراه تو و با تو هستند، این راه را درست ادامه بدهید و منحرف نشوید؛ “انّه بما تعملون بصیر”. مرحوم علامه‌ى طباطبائى بزرگوار در تفسیر المیزان می‌فرماید: لحن این آیه، لحن تشدد است؛ هیچ نشانه‌ى رحمت در این آیه نیست. خطاب به خود پیغمبر است؛ “من افراد النّبىّ بالذّكر”. در درجه‌ى اول، خود پیغمبر را مخاطب قرار می‌دهد: “فاستقم”. لذا این آیه به نحوى است كه پیغمبر اكرم درباره‌ى سوره‌ى هود فرمودند: “شیّبتنى سورة هود”؛ سوره‌ى هود مرا پیر كرد. این به خاطر همین آیه است. در روایت است كه آن بخشى از سوره‌ى هود كه پیغمبر می‌فرماید “من را پیر كرد”، همین آیه‌ى مباركه است؛ به خاطر تشدیدى كه در این آیه هست. در حالى كه در یك جاى دیگر قرآن هم دارد: “فلذلك فادع و استقم كما امرت”، (۴) اما عنوان “فاستقم كما امرت و من تاب معك و لا تطغوا” – منحرف نشوید، از راه برنگردید – خطاب سختى است كه به خود پیغمبر است. این خطاب، دل پیغمبر را می‌لرزاند. این به خاطر همین است كه تغییر جهتگیرى‌ها و منحرف شدن از راه اصلى – كه هویت اصلى هر انقلابى به آن جهتگیرى‌هاست و در واقع، سیرت انقلاب‌ها همین جهتگیرى‌هاى اصلى است – بكلى راه را عوض می‌كند و این انقلاب به هدفهاى خود نمی‌رسد. (۵)

امروز ما احتیاج به استقامت داریم. ما هم از یك طرف، جاذبه‌هاى زندگى رنگارنگ، دل‌ها و هوسهاى ما را برمى‌انگیزد. ما در دوران انقلاب، چقدر آدم‌ها دیدیم كه دل‌ها و اعتقادهاى خوبى داشتند؛ اما در مقابل راحت‌طلبى، شهوات، قدرت و مقام، تعریف این و آن، و تهدید دشمن طاقت نیاوردند، به یك طرف لغزیدند و به معارضان و احیاناً معاندان راه خدا تبدیل شدند. بنابراین ایستادگى لازم است. در مقابل دشمن هم ایستادگى لازم است. دشمن تهدید مى‌كند، وعید و وعده مى‌دهد، دائم عظمت خود را به رخ جامعه‌ى اسلامى و پیشرو مى‌كشد، با زبان زور صحبت مى‌كند و احیاناً زبان زور را با برخى شیرینى‌هاى وعده‌هاى فریبنده در هم مى‌آمیزد تا اینكه دل‌ها را گمراه كند. استقامت كردن در مقابل فریب‌ها و تهدیدهاى دشمن، هنر بزرگى است كه اگر یك ملت این هنر را داشته باشد، آن وقت به قله مى‌رسد؛ به جایى كه دیگر دشمن فایده‌اى در تهدید نمى‌بیند و مجبور است با او بسازد یا در مقابل او تسلیم شود. (۶)
چالش اصلى همه‌ى تحولات بزرگ اجتماعى – از جمله انقلاب‌ها – صیانت از جهتگیرى‌هاى اصلى این انقلاب یا این تحول است. این مهم‌ترین چالش هر تحول عظیم اجتماعى است كه هدفهائى دارد و به سمت آن هدف‌ها حركت و دعوت می‌كند. این جهتگیرى باید حفظ شود. اگر جهتگیرى به سمت هدف‌ها در یك انقلاب، در یك حركت اجتماعى صیانت نشود و محفوظ نماند، آن انقلاب به ضد خود تبدیل خواهد شد؛ در جهت عكس اهداف خود عمل خواهد كرد. (۷)
استقامت در اهداف لازم است نه در روش‌ها
در اهداف و مبانى، ملاك ما باید “فاستقم كما امرت” باشد. به‌هیچ‌وجه عدول از مبانى و عدول از ارزش‌ها جایز نیست؛ اهداف، اهداف الهى است و هیچ تردید، شك یا ارتدادى از این اهداف جایز نیست؛ اما در روش‌ها بایستى تكامل، اصلاح، تغییر و رفع خطا، جزو كارهاى دائمى و برنامه‌هاى همیشگى ما باشد؛ ببینیم كدام روش ما، ولو به آن عادت كرده باشیم، غلط است، آن را عوض و اصلاح كنیم. باید مراقب باشیم كه جاى این تعبیرات عوض نشود؛ یعنى ما در زمینه‌ى اهداف، مى‌گوییم استقامت؛ باید جاى “هدف” را با “روش” اشتباه نكنیم. استقامت در روش‌ها لازم نیست، استقامت در اهداف لازم است. در كار روش‌ها آزمون و خطا جارى است. البته باید از تجربه‌ها استفاده كنیم كه آزمون ما آزمون موفقى باشد و نخواهیم كه دائم تجربه كنیم و پشت‌سر هم اشتباه؛ اما در زمینه‌ى اهداف، بایستى قرص و محكم بایستیم و یك قدم پایین نیاییم. (۸)
پی‌نوشت:
1- هود: ۱۱۲
2- الخصال، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۱۹۹. “قَالَ أَبُو بَكْرٍ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَسْرَعَ إِلَیْكَ الشَّیْبُ قَالَ شَیَّبَتْنِی هُودُ وَ الْوَاقِعَةُ وَ الْمُرْسَلَاتُ وَ عَمَّ یَتَساءَلُونَ.” عكرمه از ابن عباس نقل مى‌كند كه ابو بكر به پیامبرخدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) عرض كرد: یا رسول اللَّه پیرى زودرس به سراغ تو آمد، فرمود: سوره هود و سوره واقعه و سوره مرسلات و سوره عم یتسائلون مرا پیر كرد.
۳- بیانات در دیدار بسیجیان‌ ۱۳۸۵/۰۱/۰۶
۴- شوری: ۱۵
۵- خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران در حرم امام خمینى (ره) ۱۳۸۹/۰۳/۱۴
۶- بیانات در دیدار بسیجیان‌ ۱۳۸۵/۰۱/۰۶
۷- خطبه‌هاى نماز جمعه‌ى تهران در حرم امام خمینى (ره) ۱۳۸۹/۰۳/۱۴
۸- بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى


جستجو