شبهه: وهابیون می گویند:اعتقاد به امامت بعد از پيامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) و اعتقاد به الهي بودن اين منصب، با اعتقاد به ختم نبوت در تضاد بوده وباطل مي‌باشد؟


از مطالعه تاريخ و سيره پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) اين مطلب روشن مي‌شود كه زماني كه مسلمانان صدر اسلام جمعيتي گشتند و به عنوان يك گروه در مقابل مشركان قرار گرفتند، پيامبر (صلي الله عليه وآله) را صاحب اختيار و رئيس و حاكم خويش مي‌دانستند، اوامر و دستوراتش را با جان و دل پيروي مي‌نمودند و پيامبر به عنوان حاكم، فرماندهان و واليان را انتخاب نموده و اموال و غنايم به دست آن حضرت تقسيم مي‌گرديد. به عبارت ديگر، حكومت و اداره اجتماع مسلمانان عملاً به عهده شخص رسول مكرّم اسلام بود و مسلمانان نيز اطاعت و انقياد از آن حضرت را وظيفه شرعي و ديني خويش مي‌دانستند؛‌ زيرا اطاعت از پيامبر (صلي الله عليه وآله) تكليف الهي است كه خداوند آن را در قرآن كريم واجب نموده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ ۖ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا. (نساء / 59.)

وجوب اطاعت از رسول، ضمن اينكه مسئله‌اي شرعي است و قرآن به آن اشاره نموده است،‌ يك مسئله عقلي هم است؛‌ زيرا عقل انسان گواهي مي‌دهد كه براي بقا و سعادت اجتماع قوانيني همراه با مجري قانون لازم است تا رهبري اجتماع در سايه اجراي آن قوانين، مردم را به سعادت و كمال كه هدف خلقت و آفرينش مي‌باشد،‌ برساند و در سايه اطاعت از رهبري است كه حقوق مردم محفوظ مانده،‌ اختلاف ميان مردم رفع گشته و از تعدي و ستمگري زورمداران و تضييع حقوق مستضعفان جلوگيري مي‌شود.

از آنجا كه لازمه اداره اجتماع وجود قانون است تا بر اساس آن اختلافات حل و فصل گردد،‌ بنا بر اين پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) علاوه بر رهبري اجتماع مسلمانان براي اداره اجتماع قانون نيز داشتند كه به وسيله وحي از جانب خداوند سبحان بر آن حضرت نازل مي‌گشت . لذا پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) اول قانونگذار بودند؛‌ يعني وحي را از جانب خدا (جل و علا) به عنوان قانون زندگي بشر كه در برگيرنده سعادت اوست دريافت مي‌كردند كه قرآن هم به آن اشاره مي‌كند :‌

مَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنكُمْ ۚ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ‎. (حشر/7)

با توجه به آنچه گفته شد،‌ نبي كسي است كه اخبار و قوانين ـ وحي ـ را از خداوند دريافت مي‌كند و آنگاه به عنوان رسول وظيفه دارد آن را به مردم ابلاغ نمايد؛ سپس به عنوان حاكم در جامعه پياده نمايد كه سيره پيامبر (ص) بر اين مطلب گواهي مي‌دهد.

از آنجا كه دين اسلام ، دين نهايي بشر و قوانين آن ابدي است و قوانين  بدون مجري،‌ سعادت بشر را تأمين نمي‌كند، بنا بر اين براي اجراي قوانين اسلام و قرار گرفتن جامعه در مسير رشد و تعالي در نهايت پيمودن مسير سعادت و تكامل پس از پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) بايد مجري عالم،‌ مدير،‌ و شجاع باشد تا همان مسيري را كه پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) پيموده،‌ ادامه دهد؛‌ از اين رو ،‌قرآن كريم براي اداره جامعه و اجراي دستورات سعادت بخش اسلام و جلوگيري از اختلاف مردم در انتخاب حاكم و رهبري جامعه، اولي الامر را پس از پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) به عنوان رهبر واجب الاطاعه مي‌داند.

پيامبر گرامي اسلام نيز به حكم آيه:

 يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ ۖ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ ‎ (مائده /67)

و حديث ثقلين که رسول خدا فرمودند:

إنّی تارکٌ فیکُمُ الثَّقَلَین، کتابَ اللّه وَ عترَتی أهلَ بَیتی، ما إن تَمَسَّکتُم بهما لَن تَضلّواابدا  فَإنَّهُما لَن یفتَرقا حَتّی یردا عَلَی الحَوضَ.

من در میان شما دو چیز گران بها به یادگار می گذارم. اگر به آن دو چنگ زنید، هرگز گمراه نمی شوید: کتاب خدا و عترتم، [یعنی] دودمانم. این دو از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض [کوثر] بر من وارد شوند.

 (مسلم ، صحيح مسلم ، 4/1783/2408، دارالحديث ، القاهره ،‌الطبعه الاولي ، 1412 ه ق )اولي الامر پس از خويش را معرفي كرده است كه اهل بيت آن حضرت (صلي الله عليه وآله) مي‌باشند.

بنابراين؛ اعتقاد به امامت و رهبري به عنوان محوري‌ترين مسئله در جامعه پس از نبوت مي‌باشد؛ زيرا بدون آن جامعه اسلامي از راه تكامل و سعادت منحرف گشته و دستورات دين در نهايت به فراموشي سپرده خواهد شد. از اين رو، پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) به عنوان شخصيتي كه با منبع وحي و غيب در ارتباط است و به توان علمي،‌ فكري و تقوايي اهل بيت واقف است آنان را به عنوان امام و جانشين پس از خويش به مردم معرفي نموده است.

در حديثي از جانب سلمان (رضوان الله تعالي عليه)‌، آمده است كه به پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) عرض كردم :« يا رسول الله  هر پيامبري را وصيّي بوده است،‌ وصّي شما چه كسي است ؟ » پيامبر (صلي الله عليه وآله) در آن لحظه سكوت فرمودند، مدتي بعد دوباره پيامبر (صلي الله عليه وآله) را ديدم، مرا صدا زد؛ خود را به حضرت رسانده لبيك گفتم، پيامبر (صلي الله عليه وآله) فرمود: «آيا وصيّ حضرت موسي را مي‌داني؟ » عرض كردم : «بلي يا رسول الله، يوشع بن نون وصي آن حضرت بود». پيامبر فرمودند: «آيا مي‌داني چرا يوشع بن نون وصي موسي شد؟» عرض كردم:‌«چون اعلم حواريون موسي بود ». پيامبر فرمودند:‌پس وصيّ من،‌ نگه دارندة راز پنهان من، كسي كه پس  از من بهترين است و امور مرا پس از من بر عهده خواهد داشت،‌ ديون مرا ادا خواهد نمود، يعني علي بن ابيطالب، وصي من خواهد بود.

(سليمان بن احمد الطراني، المعجم الكبير،‌ 6/221/6063ـ دارالفكر بيروت ، چاپ دوم ، 1401. )نتيجه آنكه،‌بهترين شخص براي اجراي هر قانوني عالم‌ترين اشخاص به آن قانون است و علي بن ابيطالب  (عليهما السّلام)  و اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه وآله وسل) چون وارث علم آن حضرت مي‌باشند، عالم‌ترين انسانها به احكام كتاب خدا مي‌باشند و پيامبر گرامي اسلام آنان را به عنوان جانشينان خويش به امامت و رهبري مردم انتخاب و معرفي كرده است تا پس از آن حضرت به عنوان محور حل اختلاف و تنازع افراد، مرجع رفع اشكالات و شبهات فكري و عقيدتي و برداشتهاي قرآني و مجري احكام قرآن و امام و رهبر جامعه باشند،‌ با اين تفاوت كه پيامبر و رسول نيستند تا بر آنها وحي نازل شود، بلكه فقط قسمتي از شؤون پيامبر را براي جلوگيري از اختلافات و احياي احكام اسلام بر عهده دارند؛ بنا بر اين هيچ گونه تضادي بين اعتقاد به ختم نبوت و لزوم امام در جامعه نيست، بلكه امام است كه نام و ياد پيامبر را زنده نگه داشته و قوانين و دستورات وحياني او را در جامعه پياده مي‌نمايد.

جستجو