آیا برای رفتن به جهنّم شتاب می‎کنی؟

“اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ‏ دُعَائِي‏ إِذَا دَعَوْتُكَ‏ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ” (بحارالانوار، ج91، ص96)
بحث ما راجع به دعا بود و اينكه ماه مبارك رمضان، ماه تلاوت قرآن و دعا است و در آن به اين دو سفارش شده است. این ماه از يك طرف ماه بازگو كردن سخنان ربّ است، سخناني‏كه از مصدر وحي نازل شده و از طرف ديگر هم ماه راز و نياز عبد با ربّ خود است تا بنده از او درخواست كند.‎
امّا عرض كردم در باب دعا، مسئله اين است كه دعاي او چه نسبت به خودش و چه نسبت به غير، چه معنوي و چه مادّي، باید دعاي خير باشد؛ يعني يا دفع ضرر کند و يا جلب منفعت. امّا “نعوذبالله”! درخواست ضرر كردن از خدا، چه براي غير و چه براي خودش درست نیست.
نهی از ضرر رساندن به غیر؛ الّا کافر یا مشرک
عرض كردم بنده از اینکه درخواست و دعا کند و از خدا بخواهد كه ضرري(بالاترين ضرر مرگ است) به غير برسد نهي‏ شده ‏است. جلسه گذشته در صحبت‏هايم تصريح كردم؛ غرض از “غيري” كه مي‏گويم مؤمنين است. اینجا اشاره به دعای مؤمن نسبت به خود و مؤمن يا مؤمنۀ ديگر است. تصريح كردم و گفتم که بحث مشرك و كافر جدا است و اين را بعداً بحث خواهم كرد؛ يعني اينكه انسان مشرك یا كافر را لعن يا نفرين كند بحث جدایی دارد. جلسه گذشته اين‏ را گفتم تا يك وقت اين‏ها را با هم خلط نكنيد. يك عدّه ممكن است در اثر كمبود اطّلاعاتشان اين‎ها را با هم اشتباه كنند!

ضرر رسانی به خود در دو دسته از روایات:
دسته اول؛
و امّا نسبت به خود؛ چون، ديگر اين به طريق اولي است. در اين باب دو دسته روايت داريم.( . اين را فشرده مي‏كنم چون هنوز مباحثمان مانده است) يك دسته از روايات، به طور مطلق مي‏گويند و به تعبير من اين روايات علّتي نياورده و تعليلي در آن‎ها وجود ندارد. روایت مي‏گويد: از خدا، براي خودت، درخواست مرگ نكن! اين بالاترين ضرر است كه بگويم: خدایا! مرگم را برسان!
نفرین و لعنت تعارفی!
البتّه اين دعا يك وقت جنبه تعارفي دارد، که به آن كاري نداريم. در این جنبه ارادۀ جدّي‎ای نيست. در چنین افرادی اراده استعمالي وجود دارد، اين‏ها هيچ‎وقت حاضر به مرگ نيستند. مي‏گويد: خدایا! مرگم بده؛ امّا اراده جدّي ندارد، ما به این‎ها كاري نداريم. آن‎هايي كه اراده‏ي جدّي دارند را مطرح می‎کنم.
آرزوی مرگ نکن
“رُوِيَ عن رَسوُلِ‏الله(صَلّي‏الله‏عَلَيهِ‏وَآلِهِ‏وَسَلَّم) قال: لا يَتَمَنَيَنَّ أَحَدُكُمُ المَوتَ لِضُرٍّ نَزَلَ بِه”، (کنز العمال ج2 ص93) حضرت فرمودند: هيچ‎گاه احدي از شما براي ضرر، حادثه‏ و گرفتاري‎ای كه، “نَزَلَ بِه”، به‎سوي او فرود آمده درخواست و تمناّ و آرزوي مرگ نكند!
تو محدودی؛ راه‎ها محدود نیست
وقتی در شدّت گرفتاري قرار گرفته‏اي، خيال مي‏كني که همه راه‏ها به‏سوي تو مسدود است. این به خاطر آن است كه تو خودت محدود هستي، لذا خيال مي‏كني راه‏ها مسدود است. در حالی که این‎طور نیست. وقتي به بالا رو كني و سراغ آن موجودي كه محدود نيست و لايتناهي است بروي، خواهي ديد که هيچ راهي براي او مسدود نيست. به‏خصوص آن هم در شب‏هاي ماه مبارك رمضان كه گفتم همه‏ي حجاب‏ها برطرف شده است. دقّت کنید!
گره از کارم باز کن!
اين روايت از پيغمبراكرم است كه مي‏گويد: وقتي گرفتار شدي و ضرري متوجّه تو شد، عصبانی نشو تا اینكه بگويي: خدايا! مرگم را برسان! اصلاً و ابداً چنين چيزي نگو! برو به خدا بگو: خدايا! گره را باز كن! – اين يك دسته از روايت است که به عنوان نمونه بیان کردم. چون اگر بخواهم روايات را مطرح کنم، زمانِ زیادی می‎برد –
دسته دوم؛
چند جلسه گذشته وعده كرده بودم كه در اين باب وارد مي‏شوم. چهارده تا روايت ديدم. ولي نمي‏توانم همه را مطرح كنم. در دسته دوّم از روایات تعليل وارد شده؛ يعني بیان کننده علّت اين است كه ما مي‏گوييم، از خدا طلب مرگ نكن، ولو اينكه در فشار هم قرار گرفتي.
آرزوی مرگ، قطع‎کنندۀ مسیر
در اينجا به چند روايت اشاره مي‏كنم؛ هرچه همه را بازگشت به يك چيز مي‏كند. از پيغمبراكرم است که دارد: “رُوِيَ عَن رَسوُلِ‏الله(صلّي‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم) لاَ يَتَمَنَّيَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمُ الْمَوْتَ إِمَّا مُحْسِنًا فَلَعَلَّهُ أَنْ يَزْدَادَ خَيْرًا وَ إِمَّا مُسِيئًا فَلَعَلَّهُ أَنْ يَسْتَعْتِبَ”، (سنن نسائی، ج6، ص382) هيچ‎كدام از شما درخواست و آرزوي مرگ نكند، چرا؟ چون يا از افراد نيكوكار محسوب مي‏شود و چون آدم نيكوكاری است اگر در اينجا بماند، مرتّباً كار نيك مي‏كند و بر نيكي‏هايش افزوده مي‏شود. پس چرا بميرد؟ نيكي كند، خوبي كند، تا به خوبي‎هاي خود اضافه كند، “وَ إِمَّا مُسِيئًا فَلَعَلَّهُ أَنْ يَسْتَعْتِبَ”، نعوذبالله! و اگر از كساني كه نيكي كردن ملكه‏اش باشد نیست و به اصطلاح بدكاره و گناه‎کار است، در اينجا يك احتمال وجود دارد که اگر بماند می‎تواند توبه كند و برگردد. در روايتي كه از پيغمبراكرم بود چند حالت را بیان فرمودند و يكي هم همين بود.
آرزوی بازگشت به دنیا
روايت ديگری از پيغمبراكرم است که: “لا تَمَنَّوُا المَوتَ فَاِنَّهُ يَقطَعُ العَمَلَ وَ لا يُرَدُّ الرَّجُلَ فَيَستَعتِبُ”، نگاه كنيد! حضرت اينجا علّت را چيز ديگري بیان می‎کنند، البتّه با آن هم‏سو است، امّا به بيان ديگر. حضرت مي‏فرمايد: هيچ‎كدام از شماها آرزو و تقاضاي مرگ نكنيد، چرا؟ چون اگر بميري، ديگر نمي‏تواني كاري انجام دهي، “فَاِنَّهُ يَقطَعُ العَمَل”، تمام شد، “وَ لا يُرَدُّ الرَّجُل”، و بازگشتی هم نيست، “فَيَستَعتِب”،( کنز العمال، ج15، ص553) می‎خواهی برگردي و جبران كني، امّا ديگر راه بازگشت بسته شده است. اين همان است كه در آيه قرآن هم می‎آمده است كه وقتی هنگام مرگ مي‏رسد و حُجب كنار  مي‏رود، ملكات و اعمال خود را که نگاه مي‏كند به وحشت مي‏افتد، “رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ”.( اين روايات غالباً از پيغمبر است) آنجا آرزوي بازگشت به دنيا مي‏كند. به خدا مي‏گويد: خدايا! “رَبِّ ارْجِعُونِ”، من را به دنيا برگردان. شايد عمل صالح انجام دهم. امّا جواب چه مي‏آيد؟ “كَلّا”، راه بازگشتی نيست. اين همان است كه در اينجا مي‏فرمايد.
مواظب باش، چه دعایی می‎کنی!
چه آرزويي مي‏كني؟ درصدد اين باش که خودت را اصلاح كني! در روايت ديگري از پيغمبراكرم است (اين روايات غالباً از پيغمبر است)، اين‎ها غالباً از پيغمبر است. “لا تَمَنَّ المَوتَ فَاِنَّ هَولَ المُطَّلَع شَديد وَ إِنَّ مِنَ السَعادَۀ أَن يَطوُلَ عُمرُ العَبد وَ يَرزُقَهُ الله اَلإنابَه”، (کنز العمال، ج15، ص554 ) تقاضاي مرگ نكنيد، چرا؟ صحنه‏ي قيامت سخت وحشتناك است، “فَاِنَّ هَولَ المُطَّلَع شَديد”، از سعادتِ شخص است، يعني از سعادتمندی عبد است که طول عمر پيدا كند، براي اينكه موفّق بشود خداوند انابه را روزي او گرداند؛ يعني رو به‎سوي خدا كردن را نصیبش کند.
بیانات حساب‎شده در روایات
من فكر مي‏كنم که حضرات ائمّه در بعضي از روايات طرف‏هاي سؤال‎کننده را برنداز هم مي‏كردند و اين جملات را مي‏گفتند. هر كدام از بيانات به‏گونه‏اي حساب شده است و هر كدام با بياني ديگر و علّت را در  قالب ديگري ريخته است.
“لا يَتَمَنَّ اَحَدُكُم المَوت فَإِنَّهُ لا يَدري ما قَدَّم لِنَفسي”، (کنز العمال، ج15، ص555) هيچ‎كدام از شما درخواست مرگ نكند، چرا؟ چون نمي‏داني که چه چيزي جلوتر براي خودت را پيش فرستادي! هيزم جهنّم فرستادي، يا نهال‏هاي زيبا براي بهشت؟ كدام‎يك از اين‎ها است؟
آیا برای رفتن به جهنّم شتاب می‎کنی؟
در يك روايت دارد: “لا تَمَنَّ المَوت فَإِن كُنتَ مِن أَهلِ الجَنَّۀ فَالبَقاءُ خَيرٌ لَك وَ إِن كُنتَ مِن اَهلِ النّار فَما يُعجِلُكَ إِلَيها”، (کنز العمال، ج15، ص553) چرا درخواست مرگ مي‏كني؟ اگر اهل بهشت باشي بماني بهتر است، چرا؟ چون كارهاي بهشت‏ساز بيشتر انجام مي‏دهي؛ امّا اگر اهل آتش باشي، چرا برای رفتن به جهنّم شتاب مي‏كني؟ حالا اگر جهنّمي باشي مقداری ديرتر بروي بهتر نيست؟ نگاه كنيد! با هركسي يك طور صحبت مي‏كنند.
بمانی و اطاعت خدا کنی، بهتر است یا با معصیت بمیری؟
روزي كسي خدمت امام‏صادق(عليه‏السّلام) آمد، “جَاءَ رَجُلٌ إِلَى الصَّادِقِ (علیه‏السلام) فَقَالَ قَدْ سَئِمْتُ الدُّنْيَا”، و گفت: از اين دنيا خسته شدم، “فَأَتَمَنَّى عَلَى اللَّهِ الْمَوْتَ”، جنابعالي براي من از خدا درخواستِ مرگ بكنید! “فَقَالَ (علیه‎السّلام) تَمَنَّ الْحَيَاةَ لِتُطِيعَ‏ لَا لِتَعْصِيَ”، حضرت فرمودند: برو و از خدا عمر بخواه كه اطاعت خدا كني، نه اينكه او را معصیت كني، “فَلَأَنْ تَعِيشَ فَتُطِيعَ خَيْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ تَمُوتَ”، تو اگر بماني و اطاعتِ خدا كني براي تو بهتر است، تا اينكه بميري، “فَلَا تَعْصِيَ وَ لَا تُطِيع”، (بحار الأنوار، ج‏6، ص 128) چون وقتي مُردي، نه اطاعتي وجود دارد و نه عصياني. هيچ‎كدام نيست! اين خوب است يا اينكه بماني و اطاعت خدا كني؟ شكّي نيست ماندن و اطاعت خدا كردن بهتر است!
هلاکت ابدی از خدا نخواه!
موسي ‏بن‏جعفر(عليه‏السّلام) شنيد که شخصی از خدا تقاضاي مرگ مي‏كند، “سَمِعَ مُوسَى(علیه‎السّلام) رَجُلًا يَتَمَنَّى الْمَوْتَ فَقَالَ لَهُ هَلْ‏ بَيْنَكَ‏ وَ بَيْنَ‏ اللَّهِ‏ قَرَابَةٌ يُحَامِيكَ لَهَا؟”، حضرت فرمودند: بين تو و خدا خويشاوندي‎ای وجود دارد تا از تو پشتيباني كند؟ “قَالَ لَا”، گفت: نه! قوم وخويشي با خدا ندارم، “قَالَ فَهَلْ لَكَ حَسَنَاتٌ قَدَّمْتَهَا تَزِيدُ عَلَى سَيِّئَاتِكَ؟”، آيا حسناتي داري كه پيش فرستاده باشي تا بر گناهانت غلبه كنند؟ “قَالَ لَا” گفت: نه! ندارم، “قَالَ فَأَنْتَ إِذاً تَتَمَنَّى هَلَاكَ الْأَبَدِ”، (بحار الأنوار، ج‏75، ص 327) حضرت فرمود: پس تو هلاكت ابدي از خدا مي‏خواهي. آدم عاقل كه اين‎طوري نمي‏كند!
جذب ائمّه به سوی رحمت و سعادت الهی
من اين روايت را مطرح كرده و دسته‏بندي نمودم. در علّت‏ها هم علّت تكراري نياوردم، چنانچه هر كدام از آن‏ها يك تعبير و يك قالب جدا داشت. امّا تمام اين‎ها در يك چيز مشترك هستند؛ حتّی آن‎هايي هم كه نسبت به غير باشد، همين‏طور است که همه با هم هم‏سو هستند و آن این اصلي است كه عرض می‎کنم؛ ائمّه مي‏خواهند افراد را به‎سوي سعادت بكِشند. آیا شما غير از اين را مي‏فهميد؟ نه! واقعاً همين است که مي‏خواهند بندگان را به‎سوي سعادت و رحمت خدا بكِشند. این جذب است، جذب به‎سوي سعادت و رحمت. نمي‏خواهند آن‎ها روی‎گردان شوند. می‎خواهند جلوي روی‎گرداني اين‎ها را بگیرند. توجّه كنيد! آن‎ها در يك چيز مشترك‏اند و آن اصل جذب به‎سوي رحمت خدا و سعادت ابدي است. آن‎ها دنبال اين هستند. ائمّه هيچ‎كس را نمي‏خواهند مأيوس و ردّ كنند. يك جا نمي‏بينيم که این‎طور باشد.
اين بحث‏هايي كه مي‏كنم، تقريباً بحث‏هاي ريشه‏داري است و كمتر كسي هم به اين سبك بحث كرده ‏است. امّا توجّه داشته باشيد که اينجا با جايي‏كه “تقاضاي شهادت” مي‏كنند، اشتباه نشود! بين اين دو فرق بگذاريد! كما اينكه در قبل، در بحث لعن و نفرین، گفتم که اين بحث راجع نباید به مؤمن و مشرك و كافر خلط شود. مشرک و کافر را قرآن هم لعن كرده، آن ربطي به اين‎ها ندارد، اين‎ها را با هم خلط نكنيد!
دعای تقاضای شهادت
شما در دعاها ببينيد! اين را به ما آموخته‏اند كه شما تقاضاي شهادت كنيد! اين هم مرگ است، امّا مرگ في‏سبيل‏الله. بگذاريد از ماه رمضان بگويم. در دعاهاي شب‎هاي ماه رمضان اين را مي‏خوانيد: “وَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَ حَجَ‏ بَيْتِكَ‏ الْحَرَامِ‏ وَ قَتْلًا فِي سَبِيلِكَ فَوَفِّقْ لَنَا”، (إقبال الأعمال، ج‏1، ص 61 ) این دعای ماه رمضان است که در هر شب می‎خوانیم. این را به عنوان نمونه گفتم كه در دسترس‏ ما است. تقاضا مي‏كند: “قَتلاً في سَبيلِكَ فَوَفِّق لَنا”، اين موت عين سعادت است؛ يعني چه؟ يعني شهادت عين سعادت است.
دعا برای شهادت
لذا چون عين سعادت است، در ادعيه‏ي ما ترغيب شده ‏است كه نسبت به شهادت دعا كنيد! چون اين عين سعادت است. لذا معصومين(صلوات‏الله‏عليهم‏اجمعين)، هم مي‏بينيم که در ادعيه، دعا نسبت به شهادت را مطرح كرده‏اند و هم در عمل دعوت به شهادت کرده‎‎اند. از اين طرف در ادعيه دعا نسبت به شهادت را بیان کرده‎‎اند و هم در نسبت به دعوت، دعوت كردنِ مردم به شهادت را گفته‎‎اند.
البتّه بگويم که اين كار، كارِ هميشگي حضرت در حركتش از مكّه به‎سوي كربلا بود؛ يعني دعوت به شهادت و از هيچ‎كس هم پنهان نمي‏كرد.
دعوت حسين (عليه‏السّلام) از حبیب برای شهادت
مي‏گويند: همين‏ كه وارد كربلا شد به شخصي در كوفه نامه نوشت: “مِنَ الحُسين ابنِ عَلي مِنَ الرَّجُلِ الفَقيه حَبيب‏ ابنِ مَظاهِرِ الاَسَدي”، و امّا بعد، “فَاِنّّا قَد نَزلنا كَربَلا وَاَنتَ تَعلَم قِرابَتَنا مِن رَسوُلِ الله فَاِن اَرَدتَ نُصرَتَنا فَقدِم اِلَينا عاجِلا”، از حسين به حبيب. حبيب! ما وارد كربلا شديم. تو هم قرابت ما با پيغمبر را مي‏داني و جايگاه ما را خوب می‎شناسی، اگر مي‏خواهي ما را ياري كني، دعوتت مي‏كنم، “فَاقدِم اِلَينا عاجِلاً”، سريع خودت را برسان و الّا عقب مي‏ماني. او را دعوت به شهادت مي‏كند. هم با زبان دعوت مي‏كرد و هم با نوشته.
مي‏گويند: نامه به دست حبيب رسيد. مي‏گويند: موقعي بود که این پیرزن و پیرمرد چاشت مي‏خوردند. در زدند. رفت و يك مقدار در برگشت تأمل كرد. همسرش گفت: چه شده؟ چه خبر است؟ گفت: هيچ. حسين به كربلا آمده. نامه‎ای به من نوشته كه: بيا و من را كمك كن! از همسرش هم تقيّه مي‏كرد، كه نكند بفهمد و مانع او بشود. گفت: مي‏داني من كه ديگر پير شدم و نمي‏توانم كرّ و فرّي كنم. شروع كرد به عذر آوردن. همسرش به او رو كرد و گفت: يعني تو نمي‏روي؟ سري بلند كرد و گفت: يااباعبدالله! اي كاش من مرد بودم؛ به كربلا مي‏آمدم. حبيب به همسرش رو كرد و گفت: یک كربلايي بروم تا رو سفيدت كنم!
از جا حركت كرد. از خانه خارج شد. به بازار كوفه آمد. ديد شمشيرها و نيزه‏ها را تيز و آماده مي‏كنند تا به جنگ حسين (عليه‏السّلام) بروند. به دوست قديمي‎اش مسلم بن عوسجه برخورد كرد. گفت: مي‏داني که حسين به كربلا آمده؟ من مي‏خواهم بروم. آیا تو مي‏آيي؟ گفت: بيا با هم برويم! …

بحثی از ایت الله مجتهدی رضوان الله علیه


جستجو