در روايتى از معصومين عليهم السلام و هم در كلمات حكيمانهٔ لقمان به اينمطلب اشاره شده كه در قلب مؤمن دو نور وجود دارد؛ نور بيم و نور اميد «نورخيفة ونور رجاء»(1) و اين خوف به حسب آيهٔ شريفه لازمهٔ ايمان است
«إِنَّمَاالْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»(2)
همانها كه چون نام خدا برده مىشود، دلهايشان پر از خوف پروردگار مىگردد.
ترس از اين است كه خدايا! با اينكه مؤمن هستم باز هم گرفتار عذاب شوم. لازمه ايمان جنّت است نه دوزخ، لازمهٔ دوست داشتن وصال محبوب است نه دورى از وصل، لازمه اميدوارى اعطاء است نه حرمان. خدايا ما مؤمنيم بنابر اين بهشت تو را مىخواهيم، خدايا ما به حكم مؤمن بودن دوستدار تو هستيم. چون تو را دوست داريم طالب وصال تو مىباشيم.
در دعاى كميل مىخوانيم: خدايا اگر ما را به جهنّم بفرستى از آتش عذاب تو غصّه نمىخوريم؛ بلكه از اين مسئله ناراحت هستم كه آتش، جايگاهكافران و دشمنان توست و من در آنجا از تو دور هستم و با دشمنانت همنشين مىگردم.
به هر حال مسئلهٔ خوف و آنچه كه در اين كلمات زيبا و دلنشين كه از دل بر آمده است مىبينيم همهٔ اينها ناظر به يك نكته است. مؤمن با همهٔ ايمان باز هم دلش لرزان است، باز هم خائف است. نكتهٔ مهم در مسئله خوف مومن اين است كه او از چه چيزى خائف است؟ از چه امرى اخافه و انذار شده؟ انذار در كلام الهى
در آيات كريمهٔ قرآن تعبير «انذار» متعدّد داريم. به عنوان نمونه به تعدادى از اين آيات اشاره مىكنيم
«إِنَّا أَنذَرْنَاكُمْ عَذَاباً قَرِيباً يَوْمَ يَنظُرُ الْمَرْءُ مَاقَدَّمَتْ يَدَاهُ»(3)
«إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَنَرَاهُ قَرِيباً»(4)
با دقّت در دو آيهٔ فوق خداوند سبحان ما را از عذابى سخت كه به لحاظ زمانى آنچنان هم دور نمىباشد، مىترساند. حالا چرا بايد از عذاب بترسيم
«يَوْمَ يَنظُرُ الْمَرْءُ مَاقَدَّمَتْ يَدَاهُ»(5)
خداوند در اين آيه، علت اساسى ترس را اعمالى مىداند كه بندگان در طول حيات، قبل از خود به سراى ديگر فرستادهاند.
آنچه درو خواهيم كرد، محصولى است كه با اعضا و جوارح خود تدارك كردهايم. تمام اعضاء ما از دست و چشم گرفته تا قلب و روحمان در اين اعمال سهيم هستند.
شأن قرآن و رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم هر دو انذار است. در سورهٔ مباركهٔ دخان مىفرمايد: ما قرآن را در شبى پر بركت نازل كرديم؛ ما همواره انذار كننده بودهايم:
«إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ»(6)
بنابر اين قرآن براىانذار است.
«وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَنَذِيراً»(7)
اى پيامبر همانا ما تو را جز به عنوان بشارت دهنده و انذار كننده نفرستاديم.
اما قرآن و رسولاللَّه صلى الله عليه وآله وسلم از چه انذار فرمودهاند؟
«لِيُنذِرَ يَوْمَ التَّلاَقِ»(8)
يعنى مردم را از روزملاقات بيم دهد. در «يَوْمَ التَّلاَقِ» چه اتّفاقى مىافتد كه بايد از آن بيمداشت.
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ * يَوْمَ تَرَوْنَهَإ تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا»(9)
اى مردم! ازعذاب پروردگارتان بترسيد، زلزلهٔ رستاخيز امر عظيمى است! روزى كه آن رامىبينيد، آنچنان وحشت سرا پاى همه را فرا مىگيرد كه هر مادر شير دهى،كودك شير خوارش را فراموش مىكند؛ و هر باردارى جنين خود را بر زمين مىنهد.
روزى كه همه در پيش داريم از آن به يوم التلاق ياد شده است. يكىديگر از نامهاى روز قيامت كه در سوره حج به آن اشاره شده «يوم الحسرة»است.
«أَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ»(10)
اى پيامبر مردم را از روزحسرت كه براى همه مايهٔ تأسف است بترسان.
نام ديگر روز قیامت «يوم الازفة» مىباشد.
«وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ»(11)
و آنها را از روزنزديك بترسان، هنگامى كه از شدت وحشت دلها به گلوگاه مىرسد و تمامىوجود آنها مملوّ از اندوه مىگردد.
همهٔ اين اسامى يوم التلاق، يوم الازفة، يومالحسرة و يوم الزلزال حكايت از واقعهاى خاص دارد.
در آيهٔ شريفهٔ سورهٔ مباركهٔ حج كه به آن اشاره شد به روشنى قسمتى ازصحنهٔ قيامت را توصيف مىنمايد. علقهٔ مادر و كودك كاملاً روشن است.علاقه و احساس مسئوليت مادر نسبت به نوزاد يكى از الگوهاى بارز ايثار و فداكارى مىباشد. اما عليرغم اين رابطه خداوند مىفرمايد در روز رستاخيز وضعيت بگونهايى مىگردد و مادر آنچنان به خود مشغول مىگردد كه كودكش را كاملاً فراموش مىكند. در فراز ديگر آيه اين گونه اشاره شده كه هر باردارى نيز بار خود را بر زمين مىگذارد و اين وضعيت معلول ترسى است كه حاكم برصحنهٔ قيامت مىباشد. در فراز پايانى، خداوند رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را مخاطب قرار مىدهد و مىفرمايد: تو در آن روز مردم را مست مىبينى. علّت اينمستى و سر درگمى، همانا عذاب قريب الهى است. خوفى كه به آن در روايات وادعيه اشاره شده است، ظاهراً به همين وضعيّت باز مىگردد.
امام عليه السلام در اين عبارت مىفرمايند «أم بعد حبّي إياك تبعدّني» از اين تعبير امام اين گونه استفاده مىشود كه يكى از مجازاتها همان دورى از ذاتاقدس ربوبى است. امام در اين عبارت مىفرمايند: پروردگارا آيا ممكن استبعد از آنكه من شيفتهات شدم و به تو علاقمند شدم، تو مرا از خود دور كنى؟گويى جهنم جايگاه كسانى است كه از رحمت پروردگار دور هستند.
كسى كه مدّعى محبّت است وقتى در مقابل محبوب ايستاد، ازشماتتهاى محبوب خائف است، از محاكمه محبوب خائف است.
يكى ديگر از علل خوف از آخرت، ترس از رسوايى است. ترس از روزى كه هيچ چيز در پس پرده نمىماند.
«ولا تفضحني على رؤوس الأشهاد»(12)
شهود آخرت با شهود اين جهان متفاوت مىباشند. شهود قلب و دل آدمى مىباشد. ديگر فقط زبان سخن نمىگويد، بلكه دست و چشم و گوش به زبان مىآيند. بالاتر از اين خود دل به زبان مىآيد
«الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْوَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»(13)
امروز بر دهانشان مهرمىنهيم، و دستهايشان با ما سخن مىگويند و پاهايشان كارهايى را كه انجاممىدادند شهادت مىدهند.
خوف از اين است كه اين مدّعى دوستى در آن روز رسوا مىشود.
همان گونه كه قبلاً اشاره شد، يكى از اسامى روز رستاخير «يومالحسرة» مىباشد. مىتوان گفت يكى از علل ترس از آن بعلت همين حسرت مىباشد. حسرت به خاطر اعمال نيكى كه نتوانسته به جا بياورد و اكنون پاداش آن را كه همانا نزديكتر شدن به ذات اقدس ربوبى است، بدست نياورده و نيز حسرت بخاطر گناهانى كه انجام داده و لذايذ زود گذرى كه نتوانسته از آنها چشم بپوشد و اكنون گرفتار مكافات آنها شده است. آيهٔ شريفه مىفرمايد:
«أَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ»(14)
خداوند در اين آيه از پيامبر مىخواهد كه مردم را از سرانجامِ حسرت برانگيز كارشان با خبرسازد. از آن روزى كه همه چيز به پايان مىرسد. وقتى كار از كار مىگذرد و اهل بهشت به طرف بهشت رهسپار مىشوند، و اهل جهنم به طرف جهنم روانه مىشوند، آن روز همانا روز حسرت و تأسّف خوردن است.
در آيات ديگرى نيز اين كلمه به كار رفته است
«يَا حَسْرَتَى علَى مَافَرَّطتُ فِي جَنبِ اللَّهِ»(15)
(افسوس بر من از كوتاهى هايى كه در اطاعت خدا مرتكب شدم.)
بنابر اين فرض كه ما واجبات را به جا آوريم و از محرّمات دورى كنيم.به راستى چگونه مىتوان به اين عبادات دل خوش نمود؟ آيا حقيقتاً اين تركِمحرّمات و انجامِ واجبات، حسرت روز رستاخيز را براى ما از بين مىبرد؟
يكى از مبانى در خصوص روز قيامت، تجسيم اعمال است. به عبارت ديگر در آن روز تمام كردار و رفتار ما اعم از نيك و بد در پيشگاه ما و خداوندِمتعال و ديگر شهودِ روز قيامت حاضر مىگردند. نمازى كه به جاى آوردهايم و در آن به حدّاقل ممكن اكتفا كردهايم به چه صورتى نمايان مىشود؟
انسان حسرت مىخورد كه چرا فرائض خود را به نحوه احسن و تمام و كمال بجا نياورده تا اكنون كه با آن رو به رو مىگردد از ديدن آن شرمنده نباشد. از ديگر مواقف مشمول حسرت، همين موقف مىباشد. از تمام اين حالات تأسّف بارتر آن است كه افرادى به وسيله انسان ارشاد و راهنمايى شدهباشند و يا در اين دنيا از نظر ظاهرى نسبت به انسان در مرتبه پايينترى باشند اما در آخرت آنها به علّت اعمال نيكشان در مرتبه بالاترى از انسان قراربگيرند. بعنوان مثال همسر انسان كه يار و همراه انسان است او به خاطر توجّه به وظايفش در آخرت در مرتبه اعلا قرار گيرد. اين وضعيّت منتهاى معناى يوم الحسره براى انسان مىباشد.
در پايان آيه 29 سورهٔ مريم كه به آن اشاره شد، خداوند مىفرمايد:
«آنگاه كه كار به اتمام مىرسد»
يعنى آن زمان كه حسرت انسان را فرا مىگيرد، ديگر راهى براى جبران اين حسرت وجود ندارد. زيرا كار به پايان رسيده وقتى انسان از دنيا رفت و همه آنچه كه بر او پنهان بوده مكشوف شد،عرض مىكند
«رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيَما تَرَكْتُ»
جواب مىآيد
«كَلاَّ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ»(16)
يعنى كه مرگ يكى از آنان فرا مىرسد مىگويد: پروردگار من! مرا باز گردانيد؛ شايد در آنچه ترك كردم و كوتاهى نمودم عمل صالحى انجام دهم. ولى به او مىگويند:چنين نيست! اين سخنى است كه او به زبان مىگويد و اگر باز گردد، كارش همچون گذشته است؛ پشت سر آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند.
انذار، چگونه؟
در آيات گذشته انذار به عنوان يكى از وظايف پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم بيان شد. در آيه
«وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِيالدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ»(17)
«شايسته نيست مومنان همگى كوچ كنند؛ چرا ازهر گروهى از آنان، طايفه ايى كوچ نمىكند تا در دين و معارف اسلام آگاهىيابند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود آنها را بيم دهند»؟!
وظيفهٔ انذار به عهدهٔ مومنينِ آشنا به معارف نيز گذاشته شده است. بهعبارت ديگر علما موظف به انذار بندگان خدا از يوم الحسره، يوم التّلاق و يومالازفة مىباشند.
براى انذار نبايد به سخنانى كه از مغز انسانها تراوش مىكند و مشخص نيست چه نسبتى با وحى الهى دارد تكيه كرد.
علما موظّف هستند تا مردم را به سر چشمهٔ وحى و مفسّران حقيقى آن متّصل كنند، ساخته و بافتههاى بشرى و مخلوقِ اذهان انسانها براى ارشاد و هدايت كارايى ندارد.
اقوال و افعال تمام كسانى كه براى هدايت به وحى متّصل نبودهاند، درتاريخ ذكر شده است. عاقبت اين گونه افراد و فرقهها روشن است. خداوند مىفرمايد: اين گونه افراد را اگر به وحى هم انذار كنيد سودى نمىبخشد. حالاگر غير وحى باشد كه كاملاً تكليف آن روشن است.
«سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْلَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ»(18)
براى آنان تفاوت نمىكند كه آنان را از عذاب الهى بترسانى يا نترسانى؛ ايمان نخواهند آورد.
انذار نفس
اولين قدم براى انذار، انذار نفس است. شرط انذار هم فهم دين است.
«من كان باللَّه أعرف كان من اللَّه أخوف»(19)
هر كه بيشتر مىفهمد بيشترمىترسد.
«رأس الحكمة مخافة اللَّه»(20)
انسان حكيم بايد خائف باشد. بنابراين غير خائف، فاقد حكمت است، دست و مغزش تهى است. وضع كسى كه هم مغزش و هم دستش تهى است، روشن است. «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَيَوْماً كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً»(21)
آنها به نذر خود وفا مىكنند، و از روزى كه شر و عذابش گسترده است مىترسند.
خوف از عقوبت
آنچه كه امام سجّاد عليه السلام در اين عبارات مىفرمايند:
«أتراك بعدالإيمان بك تغذّبنى أم بعد حبّي إيّاك تبعدّني أم مع رجائي لرحمتك وصفحك تحرمني» خوف داراى مراتبى است كه يكى از مراتب آن خوف از عقوبت مىباشد. اين مرتبه از خوف مختصّ عوام است. عقوبت، ثمرهٔ عمل انسان است. اما آن خوفى كه مختصّ اولياى الهى است، خوف از مكر است. ما ظاهراً خيلى آدمهاى خوبى هستيم. به واجبات و مستحبات ملتزم هستيم.از محرمات و مكروهات پروا داريم امّا آيا ايمن از مكر دنيا و ماديات شدهايم؟خوف از مكر يعنى اينكه عليرغم تمام التزامات دينى، انسان يك لحظه دچار لغزش شود. لغزش هم مساوق نابودى است. يك كوتاهى موجب سقوط انسان و هبوط اعمال مىشود.
«كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّيَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُواْ عَلَى شَيْءٍ»(22)
اعمال كسانى كه به خدا كافر شدند،همچون خاكسترى است در برابر تند باد در يك روز طوفانى؛ آنها توانايى ندارند كمترين چيزى از آنچه را انجام دادهاند به دست آورند.
به ظاهر اعمال زيادى را جمع آورى كرده است اما به تعبير قرآن تمام اين اعمال مانند كوهى از خاكستر در مقابل باد مىباشند. اعمالى كه بعد از آن يك لغزش اساسى صورت گرفته است فاقد كيفيّت لازم براى رستگارى انسان است.
بنابر اين كثرت اعمال ملاك نيست. كيفيّت اعمال مهم است. واعمالى داراى كيفيّت است كه همراه با خلوص نيّت باشد. به عبارت ديگر نمازى كه انسان از روى عادت مىخواند معراج مومن نيست. نمازى كه انسان از خواندن آن لذّت نبرد فاقد كيفيّت لازم براى رستگارى حقيقى است.
در حالات رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم اين گونه نوشتهاند كه وقتى حضرت ازمجالست و مذاكره با مردم خسته مىشدنى؛ مىفرمودند: «ارحنا يا بلال» اىبلال؛ با بانگ اذان روح و جان مرا آسوده كن و آرامش بده. آن كسى كه صداى اذان نوازشش مىدهد، نماز او را به معراج مىبرد، نماز بين او و همهٔ مخلوقات انقطاع ايجاد مىكند؛ نماز او قيمتى است و باقى مىماند.
اما بقيهٔ اعمال كه فاقد كيفيّت هستند
«كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍعَاصِفٍ»
«كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء»(23)
مانند سراب باعث مىشوند انسان تصوّر نمايد عملى را ذخيره كرده در حالى كه هيچ عملى در كار نمىباشد.
در آيهٔ شريفه فرموده است:
«يَوْمَ يَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ»(24)
گمان مىكنيم اعمالى را فرستادهايم؟ خوف اصلى از اين مسئله است كه انسان اعمالى كه فرستاده همگى بى كيفيّت باشند.
«إنّ من العبادة شدة الخوف مناللَّه عزوجلّ»(25)
اصلاً نفس خوف عبادت است. چرا؟ چون خائف ولو ازعقوبت خائف نباشد، گناه نمىكند. خائف مكروه مرتكب نمىشود؛ زيرا مىترسد عمل او مكروه و مبغوض خدا باشد. آنان كه به مرتبه خوف مىرسند واقعاً در هر حال خود را در حضور ذات اقدس ربوبى مىبينند. لذا اعمال مكروه را هم انجام نمىدهند.
مراتب در خوف بسيار است و آنچه كه امام سجاد عليه السلام مىفرمايند اين است كه خدايا من از همهٔ اين احتمالات مىترسم. با اينكه من ايمان دارم و سزاى ايمان بهشت است اما باز هم از جهنم در هراس هستم. سزاى دوستىخالصانه، قرب و وصال است اما باز هم از بعد و فراق مىترسم. با اينكه همهٔٔ وجودمان مملوّ از اميدوارى است امّا به خاطر ناتوانىهاى خودمان از حرمان و محروميّت مىترسم. با اينكه در واقع دست به ذيل عنايت و عفو تو دراز كردهايم امّا باز هم مىترسيم.
ولى به محضر خدا عرض مىكنيم: «حاشا لوجهك الكريم»!
آرى در مقابل اين بيمها و اين اعمال اندك، بى بضاعتى و كوله بارى ازمعاصى و نافرمانى، خداى كريمى است كه بايد همواره به رحمت او چشم دوخت زير تمامى اين اعمال در مقابل يك كريم مىباشد.
شخصى مشغول نماز خواندن بود، بسيار سريع و بى توجه نماز مىخواند به او گفتند: مگر نمىخواهى روز قيامت در مورد نماز خود به خداوند پاسخگو باشى؟ گفت: چه كسى در روز قيامت به حساب رسيدگى مىكند؟ مگر عمل من در مقابل يك كريم نيست؟ پس هر چه باشد چون در مقابل, يك رحمان و رحيم است، مىپذيرد.
كرامت او بى حساب است كرامت الهى يك اقيانوس لا يتناهى است.خدايا تو كريمى و ما را محروم نمىنمايى. كريم, ملتجى را رد نمىكند و دسترد بر سينه گدا نمىزند.
در روايت توصيه شده كه اگر متكدّى نزد شما آمد و شما مىدانيد اونيازمند نيست عليرغم عدم اهليّت او سؤال او را با كرامت خود پاسخ بگوئيد.يعنى هر چند او قابل نمىباشد، اما اين گونه سفارش شدهايم كه كريمانه برخورد نمائيم.
حالا خدا كه خود اين گونه دستور داده، آيا سزاوار است كه او اين گونهنباشد؟ «أن تأمر بالسؤال وتمنع العطيّة» خداوندا آيا ممكن است تو ما را بهگدايى در خانه خود بخوانى امّا از اجابت سرباز زنى؟
«وفقنا اللَّه وإياكم انشاء اللَّه»
——————————————————————————–
1) اُصول كافي، جلد 2، صفحهٔ 71، حديث 13.
2) سورهٔ حج، آيه 35.
3) سورهٔ معارج، آيه 6 و 7.
4) سورهٔ نبأ، آيه 40.
5) سورهٔ نبأ، آيه 40.
6) سورهٔ دخان، آيه 3.
7) سورهٔ فرقان، آيه 56.
8) سورهٔ غافر، آيه 15.
9) سورهٔ حجآيه 1 و2.
10) سورهٔ مريم، آيه 39.
11) سورهٔ غافر، آيه 18.
12) بحار الأنوار، جلد 7، صفحهٔ 147.
13) سورهٔ يس، آيه 65.
14) سورهٔ مريم، آيه 39.
15) سورهٔ زمر، آيه 56.
16) سورهٔ مؤمنون، آيه 99 و100.
17) سورهٔ توبه، آيه 122.
18) سورهٔ بقرة، آيه 6.
19) بحار الأنوار، جلد 67، صفحهٔ393، حديث 64.
20) مستدرك الوسائل، جلد 11، صفحهٔ 229، حديث 12823.
21) سورهٔ انسان، آيه 7.
22) سورهٔ إبراهيم، آيه 18.
23) سورهٔ نور، آيه 39.
24) سورهٔ نبأ، آيه 40.
25) وسائل الشيعة، جلد 15، صفحهٔ220، حديث 20326.