لقاالله

«إلهي لا تُغلِق على مُوحّديك أبواب رحمتِكَ و لاَ تحجُب مشتاقيك عن ‏النظر إلى جَميل رؤيتك إلهي نَفسٌ أعزَزْتَها بِتوحيدك كَيفَ تُذِّلُها بِمهانَةِ هِجْرانك وضميرٌ إنعَقَدَ على مَوَدَّتِك كَيف تُحرِقه بِحرارةِ نيرانِك إلهي أجِرْني ‏من أليم غَضَبِكَ و عَظيمِ سَخَطِكَ».

امام سجاد عليه السلام در آخرين عبارات مناجات بعد از گفتگوى بسيار شيرين و دلنشين با ذات اقدس ربوبى و اظهار اشتياق و مودّت و خوف و ترس ‏از عدم پذيرش به درگاه خداوند متعال، به اين عبارات مى‏رسند كه خدايا! من ‏يگانگى و وحدانيّت تو را باور دارم و به رحمت تو اميدوار هستم، درِب رحمت ‏خود را به روى من مبند و مرا از اين رحمت محروم مگردان. رحمت ذات ‏اقدس ربوبى، يك رحمت رحمانيّه است. اين رحمت نسبت به همهٔ مخلوقات ‏و موجودات فراگير است.

كفّار توفيق لقاء ندارند. يعنى قابليّت لقاء از آنان گرفته شده و جايگاهشان سجّين است. امّا در مقابل مؤمن و موحّد قابليّت لقاء دارد، ولى ‏كيفيّت آن متفاوت است. گاهى محبّ، محبّى است كه در رفتار و منش، همهٔ ‏علقه‏هاى محبوب را رعايت كرده، در اين حالت لقاء محبّ و محبوب لقاء زيبايى است و حاصل آن شيرين و لذّت بخش است. اما گاهى محبّى است كه ‏رعايت همهٔ علقه‏هاى محبوب را نكرده است او محروم از لقاء نمى‏شود، ولى ‏وقتى لقاء حاصل شد، لقاء همراه با عتاب و خطاب است و شيرين نخواهد بود. لذا اينجا موحّد از خدا مى‏خواهد كه خدايا من چون موحّد هستم از لقاء تو محروم نخواهم بود، اما اين لقاء و ديدار، ديدارِ شيرين و ثمر بخش باشد و ديدارِ همراه با محاكمه و عتاب و ترشرويى نباشد. امام عليه السلام در اينجا به ما مى‏آموزد كه از خدا چگونه لقاء او را بخواهيم و نيز چگونه لقايى را بخواهيم.

تجلّى ذات اقدس ربوبى براى بندگان متفاوت است. در خصوص ‏تفاوت در تجلّى به اين روايت توجّه كنيد.

«إنّ يحيى عليه السلام لقى عيسى‏عليه السلام وعيسى متبّسم. فقال يحيى عليه السلام:مالي أراك لاهياً كأنّك آمن! فقال‏عليه السلام: مالي أراك عابساً، كأنّك‏ آيس؟ فقالا: لا نبرح حتّى ينزلَ علينا الوحي، فأوحى اللَّه إليهما:أحبُّكما إلىَّ الطلقُ البسّام، أحسنكما ظنّاً بي»(5).

حضرت يحيى عليه السلام فرزند زكرياى پيامبر روزى به حضرت عيسى عليه السلام‏ برخورد كرد و او را خندان ديد. حضرت يحيى عليه السلام به او اعتراض نمود و فرمود: آيا از عذاب الهى خود را در أمان يافته ايى كه اينگونه ‏مى‏خندى و خوشحال هستى؟ حضرت عيسى عليه السلام در پاسخ فرمود:آيا تو از رحمت پروردگار مأيوس هستى كه اينگونه ناراحت و افسرده‏ هستى. از جانب خداوند متعال خطاب آمد: من آن كسى را بيشتر دوست دارم كه گمانش به من زيباتر و بهتر باشد. كسى نزد من محبوب ‏است كه خود خندان و گشاده رو است. در واقع حضرت عيسى عليه السلام‏ چون به خداوند گمان نيكو دارد و به رحمت او اميدوار است مقدّم‏ مى‏باشد.

يحيى در مقام تصوّر و تخيّل خدا را هميشه در مقام قهر و غضب ‏مى‏بيند اما عيسى خدا را در مقام رحمت و رأفت و عطوفت مى‏بيند و لذا امام ‏سجاد عليه

السلام به ما مى‏آموزد كه از خدا لقائى را طلب كنيم كه شيرين، دلنشين و لذّت آفرين باشد. يعنى بتوانيم خود را بگونه ايى تربيت كنيم كه وقتى به‏ ديدار او مى‏رويم بى عيب باشيم تا با عتاب و تلخى كه ناشى از اعمال ناصواب ‏خودمان است خدا را ملاقات نكنيم.

در خصوص لقاء و رؤيت به يك نكته كلامى اشاره مى‏كنيم تا مكمّل‏ نكات اخلاقى بيان شده باشد. روايتى از اميرالمؤمنين عليه السلام منقول است كه

«جاء حبرٌ إلى أميرالمؤمنين صلوات اللَّه عليه فقال: يا أميرالمؤمنين هل رأيت ربّك حين عبدته؟ فقال: ويلك ما كنت‏أعبد ربّاً لم أره؛ قال: وكيف رأيته؟ قال: ويلك لا تدركه العيون في‏مشاهدة الأبصار ولكن رأته القلوب بحقائق الإيمان»(6).

يكى از احبار خدمت اميرالمومنين عليه السلام رسيد و عرض كرد: خدايى را كه عبادت مى‏كنى آيا تا كنون او را ديده ايى؟ حضرت فرمودند:هيچ‏گاه خدايى را كه نديده‏ام عبادت نكرده‏ام. سؤال كرد چگونه خدا را ديده‏ايى؟ حضرت فرمودند: با چشم ظاهرى نمى‏توان او را ديد ‏بلكه بايد با چشم دل و به حقيقت ايمان خداوند را ديد.

پيرامون همين موضوع صدوق قدس سره در توحيد از صفوان بن يحيى ‏روايتى را نقل مى‏كند:

سألني أبو قرّة المحدّث أن أدخله إلى أبي الحسن الرضا عليه السلام‏ فاستأذنته في ذلك فأذن لي فدخل عليه، فسأله عن الحلال ‏و الحرام والأحكام حتّى بلغ سؤاله التوحيد، فقال أبوقرّة: إنّا روينا أنَّ اللَّه عزَّوجلَّ قَسَّمَ الرؤية و الكلام بين اثنين، فقسّم لموسى عليه السلام ‏الكلام و لمحمّد صلى الله عليه وآله وسلم الرؤية، فقال أبو أبوالحسن‏ عليه السلام: فمن المبلّغ‏ عن اللَّه عزَّوجلَّ إلى الثقلين الجنّ و الإنس:

«لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَ هُوَيُدْرِكُ الأَبْصَارَ»(7)،

«وَلاَ يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً»(8)،

«لَيْسَ كَمِثْلِهِ ‏شَيْ‏ءٌ»(9)؛

أليس محمّد صلى الله عليه وآله و سلم؟ قال: بلى، قال‏ عليه السلام: فكيف يجيي‏ءرجل إلى الخلق جميعاً فيخبرهم أنّه جاء من عند اللَّه و أنّه يدعوهم ‏إلى اللَّه بأمر اللَّه و يقول:

«لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ»

«وَلاَ يُحِيطُونَ بِهِ‏عِلْماً»

«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ»،

ثمَّ يقول: أنا رأيته بعيني، و احطت به ‏علماً، و هو على صورة البشر!! أما يستحيون؟ ما قدرت الزنادقة أن ترميه بهذا أن يكون يأتي عن اللَّه بشي‏ء، ثم يأتي بخلافه من ‏وجه آخر. قال أبوقرّة: فأنّه يقول:

«وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى»(10)

فقال‏أبو الحسن ‏عليه السلام: اِنَّ بعد هذه الآية ما يدلّ على ما رأى، حيث قال:

«مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى»(11)

يقول: ما كذب فواد محمّد صلى الله عليه وآله وسلم مارأت عيناه، ثم أخبر بما رأى فقال:

«لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ‏الْكُبْرَى»(12)

فآيات اللَّه غير اللَّه، وقد قال: «وَلاَ يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً»فإذا رأته الأبصار فقد أحاطت به العلم، و وقعت المعرفة(13).

ابو قرّه از من درخواست نمود تا او را به محضر امام على ابن موسى ‏الرضاعليه السلام ببرم. از حضرت تقاضاى ملاقات براى او نمودم و حضرت ‏نيز پذيرفتند. ابو قرّه گفت: براى ما اينگونه روايت شده است كه ‏خداوند ديدار و سخن گفتن خود را بين دو نفر تقسيم نموده است. با موسى عليه السلام سخن گفته است و ديدار روى خود را نصيب حضرت‏ محمّد صلى الله عليه وآله وسلم نموده است. حضرت امام رضا عليه السلام فرمودند: چه كسى ‏به جن و انس خبر داده كه (چشمها او را نمى‏بينند؛ ولى او همهٔ چشمها (را مى‏بيند)، (آنان هرگز نسبت به او احاطه و علم ندارند)، آيا پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم ناقل اين سخنان از جانب خدا نبوده است؟ ابو قرّه پاسخ داد،آرى، حضرت فرمودند: چگونه ممكن است شخصى به مردم اين‏گونه ‏خبر

دهد و از طرف ديگر بگويد من خدا را با چشم خود ديدم و او به ‏شكل و صورت انسان است!! كسانى كه اين‏گونه سخن مى‏گويند شرم‏نمى‏كنند؟! ابو قرّه گفت: خداوند در قرآن مى‏فرمايد: (بار ديگر او رامشاهده كرد) حضرت ‏عليه السلام فرمودند: بعد از اين آيه آنچه را پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم ديدند، روشن مى‏كند: (قلب در آنچه ديد هرگز دروغ ‏نگفت) آيهٔ شريفه مى‏فرمايد: قلب پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم آنچه را كه چشمانش ‏ديد تكذيب نكرد. سپس آيهٔ شريفه در مورد چيزى كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم‏ ديدند خبر مى‏دهد: (او پاره‏اى از آيات و نشانه‏هاى بزرگ پروردگارش ‏را ديد) نشانه‏هاى خداوند غير از خود اوست. قرآن مى‏فرمايد: (آنان‏ هرگز نسبت به او احاطه و علم ندارد) اگر چشمها او را ببينند نسبت به‏ او احاطه و علم پيدا كرده معرفت مى‏يابند.

رواياتى از اين قبيل كه از اهل بيت ‏عليهم السلام به دست ما رسيده مبناى نظر متكلّمين شيعه در خصوص رؤيت خداوند مى‏باشد. با كمال تأسّف در بين ‏عامّه مسأله رؤيت بطور وسيع تحريف شده و چون در تحصيل معرفت به‏ منابع غير وحيانى و اجتهادات شخصى نادرست متّصل شده‏اند به بيراهه رفته ‏و منحرف شده‏اند.

توحيد مايهٔ عزّت مؤمن

«إلهي نفس أعزَزْتَها بِتوحيدك كيف تذلّها بمهانة هجرانك» خدايا بندگان تو متفاوت هستند. عده‏ايى تو را نشناخته و انكار كرده‏اند، بت پرست ‏و ديگر پرست شده‏اند و خدا پرست نيستند امّا به ما سعادت توحيد را عنايت ‏فرموده‏اى. ايمان به يگانگى خداوند در كلام امام عليه السلام مايه عزّت انسان معرّفى ‏شده. بنابر اين عزّت مومن به ايمان اوست، اگر ايمان به خدا از او گرفته شود ديگر هيچ چيزى براى انسان باقى نمى‏ماند.

«وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ»(14)

(عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است).

خدايا! نفسى كه با شناخت تو عزّت پيدا كرده است، آنجايى كه وقت‏ عزّتمندى است، يعنى يوم القيامة، «تذِّلها بِمهانة هِجرانِك» آيا اين نفس راذليل و خوار مى‏كنى؟ «وضمير انعقد على مودّتك كيف تحرقه بحرارة نيرانك» دلى كه با

مودّت تو گره خورده و با ياد و ذكر تو جان گرفته است؛ دلى ‏كه جايگاه محبّت تو و اولياء توست؛ آيا اين ظرف معرفت و ياد خود را مى‏سوزانى؟ در آتش سوختن شأن دشمنان توست؛ آنهايى كه قلبشان از محبّت تو و اولياء تو تهى است.

«إلهي أجرني من أليم غَضَبك وعظيم سخطك يا حنّان يا منّان»

خدايا! ما را از عذاب دردناك و غضب خود، پناه بده.

آثار اسماء الهى

هر كدام از اسماء الهى داراى آثار ويژه‏ايى است. براى آشنايى با اين ‏آثار و توجّه به معانى آنها بهترين راه استفاده از ادعيه و روايات ائمّهٔ اطهار عليهم السلام ‏مى‏باشد زيرا مفسّران اصلى و خاندان وحى آشناترين افراد به معارف الهى‏هستند.

حنّان يعنى، كثير الاقبال على العباد، لحظه‏اى بندگانش را رها نمى‏كند. اين شأن حنّانيّت خداست. منّان يعنى خدايى كه معطى بر بندگان ‏است. خطاب و راز و نياز با خدا با اين الفاظ معناى خاصّى دارد. وقتى براى ‏طلب رزق و روزى او را مى‏خوانيم، يا رزّاق مى‏گويم، امّا وقتى يا حنّان‏ مى‏گوييم در واقع قرب الهى و رحمت خاصّ او را طلب مى‏كنيم.

جابر يعنى جبران كننده؛ خداوند كمبودها و كاستى‏ها را جبران ‏مى‏كند. خداوند پوشاننده كاستى‏ها و نواقص است اين صفت در كنار ستّار آمده است زيرا به لحاظ معنايى مكمّل آن است.

خدا ستّار است؛ در اين عالم بر ما پرده پوشى مى‏كند. خداوند آنقدر ستّار است كه بعضى از گناهان حتّى از دو ملك مأمور ثبت افعال ما نيز پوشيده ‏مى‏ماند.

از امام عليه السلام سؤال كردند گناهانى كه بر دو ملك مخفى است كدامند؟حضرت فرمودند: گناه دل است. خدا اين قدر ستّار است كه اجازه نمى‏دهد دوملك عتيد و رقيب از آلودگى دل انسان مطّلع شوند.

در قيامت هنگام حساب، بندگان به دو قسمت تقسيم مى‏شوند

«فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ»(15).

گروهى به بهشت وارد مى‏شوند و گروهى به دوزخ مى‏روند.

بزرگترين فضاحت آن است كه انسان در صف دوزخيان قرار گيرد.زمان پاسخ گويى از بزرگترين تا كوچكترين مسائل مورد باز خواست قرار مى‏گيرد. نفس حال و وضع قيامت هراس انگيز و وحشتناك است و اگر انسان ‏در گروه دوزخيان باشد هول و هراس او دو چندان خواهد بود. آنقدر محاسبه ‏دقيق است كه شگفت زدگى همه را در پى خواهد داشت.

در خصوص باريك و دقيق بودن حساب الهى در آخرت نقل اين قضيه‏ خالى از لطف نمى‏باشد. يكى از دوستان نقل مى‏كرد: پدر بزرگى داشتم كه ‏مرحوم شده بود. سابقاً در كاشان لباسهايى مى‏دوختند كه از نوعى پنبه زرد رنگ پارچهٔ آن تهيه مى‏شد نام اين گونه لباسها مَلّه بود. اين گونه لباسها دوام‏ بيشترى نسبت به ديگر لباسها داشت. به علّت كثرت استفاده و دوام زياد صاحب لباس از اين لباس خسته شده بود لذا روزى لباس مستعمل را به لب‏ باغچه مى‏زند و از روى مزاح مى‏گويد: پاره شو خسته شدم. ناقل كه از مؤمنين ‏موثّق است گفت: پدر بزرگم را در عالم رويا ديدم به من گفت آنقدر حساب ‏باريك است كه حساب آن لباس مستعمل را هم پس دادم.

«نجّنى برحمتك من عذاب النّار و فضيحة العار».

خدايا با رحمت خود مرا از اين حساب دقيق وبى آبرويى نجات بده.

وقتى از اين موارد كوچك اينگونه به دقت سوال و باز خواست ‏مى‏گردد؛ چگونه بايد جوابگوى نعمتهاى بزرگ خداوند باشيم؟!پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏فرمايد:

«لا تزول قدما عبد يوم القيامة حتى يسأل عن أربع عن عمره فيما أفناه و عن شبابه فيما أبلاه و عن ماله من أين كسبه و فيما أنفقه و عن‏حبّنا أهل البيت»(16).

قيامت بندگان قدم از قدم بر نمى‏دارند مگر اينكه چهار چيز از آنان بازخواست مى‏گردد اول: عمر خود را در چه راهى سپرى كرده،دوم: جوانى را چگونه طى كرده، سوم: مال و ثروت خود را از چه راهى بدست آورده و در چه راهى هزينه كرده و چهارم: از مودّت و دوستى اهل بيت‏عليهم السلام سؤال مى‏گردد.

جوانى را چه كار كردى با گشت و گذار طى كردى؟ مرحوم علاّمهٔ ‏حلّى‏قدس سره كه در بين فقهاى شيعه كثير التأليف‏تر از ايشان نداريم. تاليفاتى‏ نظير: تذكره، منتهى و كتاب‏هاى متعدّد قواعد و تبصره كه اگر بخواهيم به‏صورت كتاب‏هاى جديد

عرضه كنيم قطعاً از دويست جلد كتاب بيشتر مى‏شود. ايشان در ايّام زيارتى به كربلا مشرّف شدند. فاصله حلّه تا نجف و كربلا زياد نيست. ديده شد كه  در موقع نماز فرزند ايشان فخرالمحقّقين به ‏پدر اقتدا نكرد. سؤال شد آيا علاّمه از عدالت ساقط شده كه فرزندش اقتدا نمى‏كند؟ فخر المحقّقين به پدر عرض كرد: شما تدريس و تدرّسِ فقه اهل‏بيت ‏عليهم السلام كه واجب عينى شماست را با زيارت كه مستحب است مبادله ‏نموديد. (فاعتبروا يا اولى الأبصار). تحصيل و تدريس فقه كه فريضه و وظيفه‏است را ترك نموديد. مرحوم علاّمه براى اينكه شبههٔ فرزند را از بين ببرد یادداشتهای کتاب تبصره را به ايشان نشان داد و گفت: فرزندم من در بين راه و سفر مشغول تأليف اين كتاب بودم. تبصرهٔ علاّمه كه فقهاى متعدّدى بر آن ‏شرح نگاشته‏اند از کتابهای مهم فقهی به شمار می آید.

خداوند همهٔ ما را از ننگ و بد نامى در ميان همهٔ مخلوقات در دنيا و آخرت حفظ نمايد و دست همهٔ ما و شما را بگيرد و از لغزشها و خطرات ‏شيطانى محافظت نمايد.

«والسّلام عليكم ورحمة اللَّه وبركاته»

……………….( Anotates )……………..

1) سورهٔ ملك، آيه 3.

2) بحار الأنوار، جلد 4 صفحهٔ 194.

3) سورهٔ مصطففين: آيه 7.

4) سورهٔ مصطففين: آيه 15.

5) شرح نهج البلاغة ابن أبى الحديد جلد 6 صفحهٔ 333.

6) كافى جلد 1 صفحهٔ 97.

7) سورهٔ انعام آيه 103.

8) سورهٔ طه، آيه 110.

9) سورهٔ شورى، آيه 11.

10) سورهٔ نجم آيه 13.

11) سورهٔ نجم: آيه 11.

12) سورهٔ نجم: آيه 18.

13) اُصول كافى جلد 1 صفحهٔ 95.

14) سورهٔ المنافقون: آيه 8.

15) سورهٔ شورى آيه 7.

16) بحار الأنوار جلد 7 صفحهٔ 258.


جستجو