مراتب خوف

«إلهي أتراك بعد الإيمان بك تعذّبني أم بعد حبّي إياك تبعدّني أم مع‏ رجائي لرحمتك و صفحك تحرمني أم مع استجارتي بعفوك تسلّمني».

بحث در مناجات ثالثهٔ امام سجاد عليه السلام يعنى مناجات الخائفين بود. درپايان بحث هفته قبل بيان شد كه، اهل معرفت خوف را به سه مرتبه تقسيم‏ كرده‏اند: مرتبهٔ اول خوف از عقاب، مرتبهٔ دوم خوف از مكر و احتجاب و مرتبهٔ ‏سوم خوف از هيبت و اجلال است.

آنچه براى ما قابل فهم است، مرتبهٔ اول خوف است.اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اين خصوص مى‏فرمايند:

«إنّ قوماً عبدوا اللَّه رهبةً،فتلك عبادة العبيد»(1).

«عبادت جمعى از روى ترس و واهمه از عذاب است ‏اين عبادتِ بندگان است».

به مقامَ عبوديّت رسيدن نيز كار بسيار مشكلى ‏است. اگر ترس از خدا باعث شود ما بندگانى اهل عبادت شويم، به اين ‏معناست كه مرتبه‏اى از مراتب خوف را درك كرده‏ايم. به عبارت ديگر در مسير شناخت و عبادت گام بزرگى را برداشته‏ايم كه زمينه را براى گامهاى بعدى ‏فراهم مى‏كند. شخصى را در بازار آهنگرها ديدند، كه دست داخل كوره آهنگرى كرده‏ آهن گداخته را با دست جابه جا مى‏كند. مى‏گويد روزهاى متوالى وضعيّت اين ‏آهنگر را زير نظر داشتم امّا حالت او تغييرى نمى‏كرد. بدون استفاده از ابزار مخصوص، آهن گداخته را با دست زير و رو مى‏كرد. تا اينكه از او پرسيدم،چگونه به اين مقام رسيدى؟ گفت: روزى خانم جوانى نزد من آمد و تقاضاى ‏كمك نمود. به او گفتم كه فلان ساعت بيا، وقتى آمد از او درخواست كام‏جوئى نمودم، امّا او استنكاف نمود و رفت. روز بعد دوباره آمد؛ خواهشم را دوباره تكرار كردم، باز هم نپذيرفت و بازگشت. بعد از گذشت چند روز آمد و گفت: ناچار شده‏ام؛ فقيرم، مجبورم به حرام تن دهم. او را به اطاق خلوتى ‏بردم. او در حالى كه مهيّا مى‏شد بدنش مى‏لرزيد و اشك از چشمانش جارى ‏بود. گفتم: چرا مى‏لرزى و گريه مى‏كنى؟ گفت: مى‏ترسم. گفتم: كسى اينجا نيست. گفت: خدا هم نيست؟! از عذاب و آتش الهى مى‏ترسم. خوف از عقاب ‏اين خانم كه قيامت و آتش را باور كرده بود؛ چنان در مرد تحوّل ايجاد كرد كه‏ تصميم گرفت اين عمل نا مشروع را انجام ندهد و بدون چشم داشتى به اوكمك كند. خدا هم در قبال چشم پوشى از معصيت و به دعاى آن خانم، بدن‏او را در دنيا و آخرت بر سوختن حرام كرد.

عاصى، بنده شيطان

خوف به معناى باور اين مراتب الهى است. اگر كسى گفت: من مؤمن ‏باللَّه و برسوله و بما جائه الرسول صلى الله عليه وآله وسلم هستم، اين ايمان بايد در رفتار او هم ‏انعكاس داشته باشد. مؤمن خائف است و خوف تصديقِ ايمان قلبى است. نمى‏شود انسان بگويد من مؤمن هستم ولى عملش عمل مؤمن نباشد.

امام موسى بن جعفر عليه السلام از كوچه‏اى عبور مى‏كردند، ديدند، كنيزى در را باز كرده و مى‏خواهد زوايد را بيرون بگذارد، صداى آواز و طنبور هم از خانه‏ مى                                      ‏آمد. امام موسى بن جعفر عليه السلام به كنيز يك جمله فرمودند: صاحب اين خانه ‏حرّ است يا عبد؟ كنيز عرض كرد: آقا مگر مى‏شود صاحب اين خانه عبد باشد. حضرت فرمودند: پيداست!؟ و رفتند. كنيز وقتى به داخل خانه بازگشت مولى‏ گفت: در باز گشت تأخير كردى؟ گفت: كسى عبور مى‏كرد؛ سئوال كرد، صاحب اين خانه حرّ است يا عبد و من گفتم حرّ است. سئوال از چهره و قيافهٔ ‏او كرد و امام عليه السلام را شناخت، با پاى برهنه دنبال ايشان دويد. او همان است‏ كه به بُشر حافى معروف شد. او با يك كلمهٔ امام عليه السلام متنبّه شد و عِقاب را باوركرد. اقتضاى عبوديّت و بندگى خوف، فرمانبردارى و پرهيز جدّى از محرّمات ‏است. نمى‏شود انسان عبد باشد ولى در اعمالش آزاد باشد. بنده باشد امّا زبانش هر چه مى‏خواهد بگويد، چشمانش هر چه را مى‏خواهد، ببيند،گوشش هر چه را مى‏خواهد بشنود. گاهى يك جرقّه در زندگى افراد مسير زندگى آنان را تغيير مى‏دهد و سبب هدايت و رستگارى آنان مى‏گردد. مانند دزد معروف, فضيل عياض كه فقط يك آيه قرآن او را متحوّل كرد:

«أَلَمْ يَأْنِ‏لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ»(2)

آيا وقت آن نرسيده است كه دلهاى ‏مومنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد؟

فضيل‏ همين كه آيه را شنيد، گفت:

«بلى قد آن»

آرى زمان آن فرا رسيده‏است.

وى از آن به بعد ترك گناه نمود و زهد پيشه كرد، كارش به جايى رسيد كه هارون به او گفت: «ما أزهدك» چقدر زاهد شده‏اى!؟ گفت: «أنت يا هارون أزهد منّي» اى هارون تو از من زاهدترى. هارون گفت: چگونه من از تو زاهدتر هستم؟ گفت:

«لأنّي زهدت في دنيا فانيةٍ و زهدت في آخرة باقيةٍ»(3)

متعلّق زهد من همين دنيايى است كه فانى شدنى است اما متعلّق ‏زهد تو آخرتى است كه فنا ندارد.

معناى خشوع وذكر حقيقى

اين عمر مى‏گذرد، ظرف عمر هم زايل شدنى است. ظرف فرامين، اوامر و نواهى الهى اين دنياست و اگر ما در اين دنيا، اوامر و نواهى الهى رارعايت كرديم يعنى خوف از عواقب نافرمانى و خوف از عواقب گناه و آتشى كه‏ وعده فرموده را دارا هستيم. همگى در خصوص مبدأ و معاد بارها و بارها خوانده‏ايم و شنيده‏ايم. اما آيا واقعا فرا رسيدن معاد و روزى براى ‏حساب‏رسى برايمان كاملاً محسوس است؟ از امام عليه السلام سوال شد كه خشوع ‏چيست؟ فرمودند:

«أن تعبد اللَّه كأنّك تراه»

خشوع آن است كه خداوند را به‏گونه‏اى عبادت كنى كه گويى او را مى‏بينى.

اگر واقعاً اين احساس را داشته‏باشيم كه خدا در هر حال ما را مى‏بيند، غفلت ديگر بى معنا خواهد بود. ذكردقيقاً همين است. ذكرى كه مورد توصيهٔ آيات كريمهٔ قرآن، روايات و كلمات ‏اهل بيت‏عليهم السلام است آن است كه انسان در هر حال به ياد خدا باشد و عمل او مانند اعمال غافلين نباشد. خوف از عقاب يكى از مراتب خوف است؛ بايد باور كنيم اعمالى كه به عنوان عبادت به جاى مى‏آوريم مانند نمازهاى يوميّه و روزه و يا ترك محرمات بيّن و بديهى به تنهايى نمى‏تواند سودمند واقع گردد.

از لغزشگاههاى بسيار خطرناك كه خداوند در آيه شريفهٔ

«فَلاَ تُزَكُّوا أَنفُسَكُمْ»(4)

به آن هشدار داده است؛ پاك و منزه دانستن خويشتن و يا به ‏عبارت ديگر دل خوش كردن به اعمال ظاهرى است كه خوف را در انسان از بين مى‏برد. اينكه انسان اميد بيش از اندازه به اعمال خود پيدا كند و به عوض ‏اين كه به تزكيه نفس خود مشغول شود مرتّب خود را ستايش كند؛ بگويد من‏ آدم خوبى هستم، فرمانبردارم و گناه نمى‏كنم، اين آغاز سقوط و غفلت از ذكر است. اين دل خوشى و اميدوارى بيش از حدّ به اعمال ظاهرى، انسان را آسوده خاطر مى‏سازد. وقتى آسوده شد، آنگاه خوف از ميان رخت‏ برمى‏بندد. خائف هر لحظه دلش مى‏لرزد و هر لحظه خود را موظّف به اطاعت‏ از اوامر و پرهيز از محرّمات مى‏داند. اگر كسى به اين درجه از معرفت رسيد در هر حال كه باشد، ذاكر است. بندهٔ خائف در اين مرتبه همواره خود را درحضور رب العالمين عزّوجلّ مى‏بيند.

شيطان تحت هيچ شرايطى انسان را به حال خود رها نمى‏كند و به‏ روش‏هاى گوناگون قصد اغفال انسان را دارد. كسانى كه غرق در گناه و معصيت هستند ديگر نيازى به شيطان ندارند. شيطان توجّه خود را بيشتر معطوف كسانى مى‏كند كه اهل پروا و پرهيز هستند. انسان كه به وصل‏ محبوب و دوستدار رسيد، خائف است كه غفلتى نمايد و او را از خانه بيرون‏ كنند. انسان واصل، انسانى كه به درگاه الهى رسيده، انسانى كه هر لحظه خود را در مشهد ربّ العالمين احساس مى‏كند، على الدوام خائف است.

خوف مكر

كلمات بعدى امام بيانگر خوف از مكر و احتجاب است. يعنى خداوند بنده را به حريم ملكوت راه ندهد. عبارات دلنشين امام سجاد عليه السلام به اين قراراست

«إلهي ليت شعرى ألِلشَّقآء وَلَدَتني أُمي أم لِلعَنآء رَبَّتني»

خدايا! اى‏كاش مى‏فهميدم از اهل سعادت هستم يا اهل شقاوت و بدبختى؟

آيا مادرم‏ مرا براى تحمّل رنج و مشقّت زاييده، يا براى سعادت؟ اگر براى شقاوت مرا به‏ دنيا آورده است اى كاش هرگز مرا به دنيا نياورده بود.

«ليتني عَلمت أمن أهل ‏السعادة جَعلتني وبِقُربِك وجَوارك خَصَصتَني فتقرَّ بذلك عيني وتطمئنَّ له‏نَفسي»

خدايا! كاش مى‏دانستم من نزد تو چگونه بنده‏ايى هستم. آيا نزد مقربان درگاهت، در كنار اهل سعادت جاى گرفته‏ام؟

«إلهي هَل تُسوِّدُ وجُوهاً خَرّت ساجِدَةً لِعَظَمتك»

خدايا! ما تو را دوست داريم و به نشانهٔ بندگى تو و براى اظهار عبوديّت در مقابل تو سجده مى‏كنيم و پيشانى به خاك مى‏ماليم. آيا پيشانى‏هايى كه به دربار تو خاضع هست؛ و به خاك ماليده مى‏شود؛ آيا اين چهره‏ها را در قيامت مى‏سوزانى؟

«أو تُخرِسُ ألسنة نَطَقت بالثَّنآء علىمَجدك وجَلالَتك»

خدايا! آيا اين زبانهايى را كه به ذكر تو مترنّم است و در طول حيات بارها لا اله إلّا اللَّه، سبحان اللَّه، تكبير، تحميد و تهليل گفته‏اند، را در قيامت لال مى‏كنى تا نتوانند با تو سخن بگويند؟

«أو تُطبع على قلوب ‏انطوت على مَحَبَّتك أو تُصِمُّ أسمَاعاً تَلذَّذت بسَماع ذكرِك في إرادتكَ»

خدايا!گوشهايى كه وقتى نام تو را مى‏شنيد لذّت مى‏برد، دلهايى كه ياد تو آنها را مبتهج و شادمان مى‏كرد، آيا اين دلها و گوشها را در آتش مى‏سوزانى؟

«أوتغُلُّ أكُفًّا رَفَعَتها الآمَال إليك رجآءَ رَأفَتِك»

آيا دستهايى كه اميد به رحمت و كرم تو، آنها را به در خانه تو دراز كرده است خالى و نااميد بازمى‏گردانى؟

«أوتُعاقِبُ أبداناً عَمِلَت بِطاعتِكَ حتى نَحِلَت في مُجاهِدَتِك»

آيا اين بدنهايى كه‏ همه عمر به اطاعت و بندگى تو مشغول بوده و در اين راه فرسوده شده را مجازات خواهى كرد؟

يكى از مواقف خوف، كه اهل علم بايد به آن بسيار توجّه كنند اين ‏است: كسى عمرى را در حوزه‏ها با قال الصادق عليه السلام پشت سر بگذارد، به نماز و روزه و منبر مشغول باشد و سرمايه عمر را در مسير هدايت خلق صرف كند،عدّه‏اى هم با نصايح او رستگار و اهل بهشت شوند، اما او را با كمال‏ سرافكندگى به جهنم وارد نمايند. چه سرافكندگى از اين بالاتر؟ روزى كه ‏همه خلق اوّلين و آخرين حضور دارند. محاكمه روز قيامت در اطاق دربسته ‏نيست، همه مخلوقات حاضر و ناظر هستند. در بعضى كلمات داريم

«لاتفضحني على رؤس الخلائق في اليوم المشهود»(5)

خدايا! ما را به اين‏ فضاحت عمومى مبتلا مگردان.

«إلهي لا تغلق على موحّديك أبواب رحمَتك ولا تحجُب مشتاقيك عن‏النَّظر إلى جَميل رؤيَتِك»

خدايا تو هرگز درهاى رحمت خود را به روى ‏مشتاقان و شيفتگانت نمى‏بندى. پروردگارا! آيا ممكن است قلوب خائف و خاشع را كه همواره به رحمت تو اميدوار هستند را محروم سازى؟

«كيف‏تُذِلّها بمهانةِ هجرانك»

خدايا دلى را كه عزّت داده‏اى و به ياد خود زنده ‏نموده‏اى آيا مى‏شود با فراق تو ذليل شود؟ عامل اصلى در دورى از رحمت‏الهى، اعمال فردى است. يعنى اگر فراقى در كار باشد محصول اعمال انسان و پيروى از هوا و هوس است

«و ضَميرٌ انعقَد عَلى مَودَّتك كَيفَ تُحرقُه بِحرارَةِنيرانِك»

دلى كه با محبّت تو گره خورده (گره به اين سادگى باز نمى‏شود) آيا مى‏شود آن را به آتش غضب و شعله‏هاى خشم خود بسوزانى؟ تمام سخن در اين فراز از عبارات امام عليه السلام در پى بيان خوف از مكر الهى است. يكى از اساسى‏ترين علل خوف اين است، عليرغم آنكه انسان زحمت كشيده، تلاش‏ نموده، مراتبى را طى كرده و اكنون عبد و بنده خوب خدا شده است؛ امّالغزشى كند و مرتكب عملى شود كه باعث سقوط او از مرتبه عبوديّت گردد.

آخرين مرتبه از مراتب خوف، خوف از هيبت و اجلال است. اين مرتبه ‏خاصّ اولياء الهى است.

«أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»(6)

آگاه باشيد! دوستان و اولياء خدا، نه ترسى دارند و نه غمگين مى‏شوند.

وعدهٔ ‏الهى اين است كه در اين مرحله خوف انسان از بين مى‏رود. مرتبه ولىّ اللهى‏مانند ديگر حقايق آفرينش مقوله‏ايى مشكّك است. يعنى داراى مراتب و درجه بندى خاصّى است. مرتبه ولىّ اللهى يك عبد صالح با مرتبهٔ سلمان و ابوذر، قطعاً با مرتبهٔ حضرات معصومين و انبياء الهى عليهم السلام متفاوت است.كسى كه به اين مقام رسيد نسبت به آينده خائف نيست و نسبت به گذشته هم ‏محزون نيست. تمام وجودش خضوع، خشوع و تسليم است. وعدهٔ الهى دركلام الهى به كسانى كه به اين مرتبه رسيده‏اند اين است كه خداوند خوف را از قلب و جان آنان بر مى‏دارد. وعدهٔ الهى هم غير قابل تخلّف است.

«لاَ تَبْدِيلَ‏لِكَلِمَاتِ اللّهِ»(7).

علّت گريهٔ اولياء و انبياء الهى عليهم السلام چيست؟ چرا حضرت ابراهيم عليه السلام ‏وقتى يك سبُّوحٌ قُدّوس مى‏شنيد براى شنيدن مجدّد اين الفاظ كه حمد وستايش الهى است، حاضر بود همه ثروتش را بدهد؟ گريه‏ها و راز و نياز به‏درگاه الهى در واقع همان خوفِ هيبت و اجلال است، يعنى اولياء الهى به‏جايى رسيده‏اند، كه هيبت الهى را درك مى‏كنند. ما قادر به درك شناخت و نوع رابطه‏اى كه بين اولياء الهى و خداوند وجود دارد، نيستيم. همچنين ‏عموم بندگان عاجز از شناخت حقيقى ذات اقدس ربوبى هستند. وقتى‏ حضرات معصومين ‏عليهم السلام نسبت به درك مقام ربوبى و اينكه بتوانند حقّ الهى را ادا كنند اظهار عجز مى‏نمايند «ماعرفناك حقّ معرفتك» تكليف ساير عباد روشن مى‏شود. اين مقام هيبت و اجلال است و اين اعلا مرتبه خوف است؛ و تقريباً از محدوده ادراكات ما خارج است. اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏فرمايند:

«إنّ‏ قوماً عبدوا اللَّه رغبةً فتِلكَ عبادة التّجار و إنّ قوماً عبدوا اللَّه رهبةً فتلك عبادة العبيد، وإنّ قوماً عبدوا اللَّه شكراً فتلك عبادة الأحرار، هي أفضل العبادة»(8)

در اين روايت، كسانى كه به عبادت خداوند مشغول مى‏باشند به سه گروه‏ تقسيم شده‏اند. گروه اول: گروهى هستند كه گويى با خدا داد و ستد و تجارت‏ مى‏كنند. همانگونه كه يك بازرگان به اميد سود، داد و ستدى مى‏كند، عدّه‏اى ‏از بندگان خدا هم به اميد پاداش عبادت مى‏كنند. دسته دوم: از بندگان خدا از روى ترس عبادت مى‏كنند. يعنى داعى و انگيزهٔ اينان از عبادت ترس از عذاب‏ الهى است اين نوع از عبادت، عبادتِ بندگان است. دسته سوم: كه عبادت آنان ‏بهترين نوعِ عبادت مى‏باشد، چون خداوند شايستهٔ عبادت است او را پرستش‏ مى‏كنند. اين عبادت، عبادت آزادگان و جوانمردان است.

بنابر اين درك همان مرتبهٔ اول از خوف و التزام به حلال و حرام الهى ‏نيز خود كمال آفرين است اما پايان راه نمى‏باشد. واقعاً باور كنيم مبديى‏ هست. بپذيريم خدايى و قيامتى هست متأسّفانه بعضى مواقع گناه, انسان را به جايى مى‏رساند كه عليرغم آنكه سالها در حوزه بوده امّا چون خود را اصلاح‏ نكرده و نفس خود را تربيت ننموده است، آن چنان منحرف مى‏شود كه گويى ‏اصلاً به هيچ چيز اعتقاد ندارد.

«ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِؤُون»(9)

سرانجام كسانى كه اعمال بد مرتكب ‏شدند به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنرا به مسخره گرفتند. اميدواريم خداوند متعال همهٔ ما و شما را در پناه عصمت خودش محافظت ‏بفرمايد.

1) تحف العقول، صفحهٔ 246.

2) سورهٔ حديد، آيه 16 .

3) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، جلد 2 صفحهٔ 97 .

4) سورهٔ نجم آيه 32.

5) بحار الانوار جلد 94، صفحهٔ269.

6) سورهٔ يونس، آيه 62.

7) سورهٔ يونس، آيه 64.

8) تحف العقول، صفحهٔ 246

9) سورهٔ روم، آيه 10 .


جستجو