اهل سنّت در چنين آزمون دشوارى ، بر اصل عدالت تمامى صحابه پافشارى مىكنند وعصمت را به صورتِ محدود مىپذيرند . اينان شواهدى از آيات قرآن ذكر مىكنند تا اثبات نمايند عصمت پيامبر تنها در مقام تلقّى وابلاغ وحى مىباشد امّا در امورى كه وحى از جانب خداوند متعال نرسيده و نيز در امور جارى زندگى (شخصى و اجتماعى) پيامبر مانند ديگر انسانها به افكار و آراى خويش مراجعه و اجتهاد مىكند ، پس ايشان نيز امكان دارد در افكار و اجتهادات دچار اشتباه شوند . از طرفى ممكن است صحابه نيز اجتهاد كنند واتفاقاً نظر آنان درست ومطابق با واقع باشد و مورد پذيرش عمومى قرار بگيرد . در سخنان گذشته شواهدى را كه طرفداران نظريّه عدالت صحابه از آيات بيان كردهاند و بر اساس آن عصمت خاتم الأنبياء را انكار كردهاند ، مورد تجزيه و تحليل قرار داديم .
و از آنان امامانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مىكردند چون شكيبايى نمودند و به آيات ما يقين داشتند.
علماى اهل سنّت معتقدند اصحاب پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله وسلم همگى عادلند و به اعمال و اقوال ايشان مىتوان تمسّك كرد تا جايى كه تقريباً همهٔ فرق اهل سنّت، بسيارى از احكام شرعى خويش را به افعال و اقوال صحابه مستند مىكنند. براى اهل سنّت در ظاهر هيچ تفاوتى بين سلمان فارسى، يار صديق پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم، و ابو هريره دروغ پرداز حاضر در جبههٔ مخالف پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم، وجود ندارد و هر يك از آنها كه مدّعى شود سخنى كه به زبان آورده، كلام رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم است، نه تنها از او مىپذيرند كه در احكام شرعى به آن استناد هم مىكنند؛ البته همانگونه كه بيان شد اينان فقط در ظاهر عدالت صحابه را پذيرفتهاند و الّا در بسيارى از موارد از جمله مسألهٔ امامت و خلافت، لا اقل موضوع اين بود كه چون دو گروه از صحابه، كه همگى عادلند، با هم تعارض مىكنند كار به تساقُط و ترك نظر هر دو طرف منجر شود و بايد سراغ أدلّهٔ ديگر روند كه تاريخ چنين مسألهاى را گزارش نكرده است و همين مسأله ثابت مىكند كه اهل سنّت همه جا عدالت صحابه را قبول نكرده اند.
فيض الهى دائماً و بدون وقفه در حال جريان و سريان است و وجود شريف و عالى زودتر از وجودى كه در رتبۀ پست و اخسّ قرار دارد، مستفيض وبهرهمند مىگردد. زيرا وجود اخسّ هرگز نمىتواند بى واسطه در معرض فيضالهى قرار گيرد؛ برهان امكان اشرف ضرورت وجود وسايط فيض يعنى حجّتهاى الهى و ائمّه عليهم السلام را ثابت مىكند؛ بدين معنا كه جريان فيض الهى نمىتواند بدون واسطه به مخلوقات و موجودات برسد. لزوم وجود واسطه به شدّت، قدرت وتماميّت فيض الهى و ضعف، سستى و نقص دريافت مخلوقات باز مىگردد و به عبارت ديگر، ضعف از فيّاض نيست بلكه قابل و دريافت كنندۀ فيض، قابليّت ندارد؛ به عنوان مثال، برق فشار قوى كه در نيروگاه توليد مىشود اگر بدون كنترل و تعديل به برق شهرى متّصل گردد، تمام سيمهاى برق شهر مىسوزد و از بين مىرود. دستگاهى كه به برق كم نياز دارد را با ترانس به برق شهرى وصل مىكنيم. فشار شكن و ترانس، همانند واسطههايى مىباشند كه نخست برق رادريافت كرده و به صورت تعديل شده و مناسب با ظرفيّت مصرف كننده ارسال مى نمايند.
خداوند متعال فيّاض على الاطلاق است و در اعطاء فيض بخل و امساك نمىورزد، امّا موجودات و مخلوقات توان دريافت بى واسطۀ فيض الهى را ندارند و نيازمند وسايطى هستند كه اين فيض را دريافت كنند و به اندازۀ قابليّت وجودى هر كس به او اعطا نمايند.
انبياء عليهم السلام و حضرات معصومين عليهم السلام وسايط فيض الهى هستند و تمام مكاتب فكرى، كه به نحوى به اديان آسمانى متّصل هستند، ضرورت وجود واسطه در فيض را مىپذيرند، امّا هر يك بر آن نامى مطابق با سليقۀ خود نهادهاند؛ فلاسفۀ اشراق به آن كلمۀ قدسيّه مىگويند. فلاسفۀ مشّاء آن را عقل فعّال(9) مىنامند، حكماء پهلوى(10) آن را كدبانو و خداى عالم نام نهادهاند، عرفا نام آن را انسان كامل(11) گذاشتهاند و متكلّمين اسلامى و متديّنين از آن به حجّت اللَّه وامام ياد مىكنند به هر حال و با هر نامى كه باشد وجود امام معصوم عليه السلام و حجّتاللَّه ضرورى است و نظام هستى در حدوث و بقاء به وجود آنان وابسته است.
ابن تيميّه و پيروان وى مىگويند: برگزارى مواليد، يادواره و احتفالات براى اولياى الهى عبادت و پرستش آنها محسوب مىشود. فرقة وهابيّت كه سلسله جنبان آن ابن تيميّه مىباشد به گونهاى متفاوت با پديدههاى نو تعامل مىنمايند. يكى از پديدههاى اجتماعى كه محصول رشد جوامع مدنى مىباشد برگزارى جشنها و مراسمى است كه به عنوان بزرگداشت و تكريم انسانهاى برجسته برگزار مىگردد. اين گرايش هر پديدة نو و جديدى كه در گذشته مسبوق به سابقه نمىباشد را نفى و طرد مىنمايد. به عنوان مثال در بسيارى از سفرنامههاى گذشته و اسناد و مدارك تاريخى مخالفت با بلندگو و دوچرخة تلفن و… از سوى اين نوع تفكّر ديده مىشود.
ابن تيميّه و پيروان وي ميگويند: برگزاري مواليد، يادواره و احتلافات براي اولياي الهي عبادت و پرستش آنها محسوب ميشود از نظر آنان اقامة مجالس جشن و سرور و يا عزادارى براى اولياى الهى احياء سنّتهاى جاهلى و اماته و ميراندن احكام شريعت است و از لحاظ شرعى باطل و مردود، زيرا مسيحيان چنين مجالسى برپا مىكنند.
برخى از آياتى كه در پاسخ وهابيّت بيان شد، عبارتند از:
حضرت سليمان u براى بدست آوردن تخت بلقيس از بزرگان قوم خود استمداد طلبيد(3). يهوديان براى رهايى ازتشنگى و خشك سالى به حضرت موسى u متوسّل شدند(4)، و حضرت عيسى u خود را به صفات خداوند متعال چون آفريننده و شفا دهنده منتسب نمود(5).
قدرت امامان بالاتر از ديگران:
هنگامى كه حضرت سليمان u به بزرگان دربارش فرمود: چه كسى مىتواند تخت بلقيس را نزد من آورد،
)قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ((6). كسى كه دانشى از كتاب آسمانى داشت گفت: پيش از آن كه چشم بر هم زنى آن را نزد تو خواهم آورد.
پاسخ اميرالمؤمنين به نامة معاويه «وزعمت أنّ أفضل الناس في الإسلام فلان وفلان… فإنّا صنايع ربّنا والنّاس بعدُ صنايع لنا»(2). و گمان كردى برترين مردم در اسلام، فلانى و فلانى است… قطعى است كه ما ساخته شده هاى پروردگارمان هستيم و مردم ساخته شده ه اى ما.
در اين نامه اميرالمؤمنين پرده از اسرار برداشته فرمودند: ما ساخته شده هاى بى واسطة پروردگار هستيم و مردم ساختههاى ما هستند.
نظر ابن ابى الحديد: يكى از شارحان نهج البلاغه ابن ابى الحديد است كه سنّىِ معتزلى مىباشد و همانند ما اعتقاد به ولايت و تبرّى ندارد. امّا وى حدود هشتصد سال قبل(3)، پاسخ اميرالمؤمنين به معاويه را اينگونه توضيح مىدهد: «هذا كلام عظيم عالٍ على الكلام ومعناه عال على المعاني»؛ اين سخن از نظر گفتارى بسيار والا و از نظر معنا بسيار پر محتوى مىباشد.«وصنيعة الملك من يصطنعه الملك ويرفع قدره»؛
ساختة پادشاه، چيزى است كه آن را براى خود مىسازد و ارج و قدر آن را بالا مىبرد. «يقول: ليس لأحد من البشر علينا نعمة، بل اللَّه تعال هو الّذي أنعم علينا»؛
أميرالمؤمنين مىفرمايند: هيچ يك از افراد بشر بر ما (معصومين ) منّت و نعمتى ندارد، و تنها خداوند است كه بر ما منّت و نعمت ارزانى داشته است.
خداوند متعال وظايفى را به برخى از افراد بشر يا مَلَك واگذار و تفويض نموده است و در اين واگذارى هيچ مانع و اشكالى وجود ندارد، زيرا اين مسؤليّتها از ناحية ذات اقدس ربوبى به آنان تفويض شده است.
اين كه خداوند متعال برخى از امور خلقت را به عهدة مأمورين خود قرارداده است به معناى تعطيلى الوهيّت خداوند نيست، همچنان كه يهوديان مىانديشيدند كه خداوند متعال در طول هفته به امور خلقت مىپردازد و در روز شنبه استراحت مىنمايد.
)وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ((4).
و يهوديان مدعى شدند كه دست خداوند [از آفرينش يا بخشش] بسته است، دستان خودشان بسته باد، و به خاطر اين سخن كه گفتند لعنت بر آنان باد.
خداوند متعال در قرآن مىفرمايد: )وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ((2). به راستى فرزندان آدم را گرامى داشتيم.
به همان ملاك و معيارى كه خداوند به انسانها شرافت بخشيد و آنان را به مقام )كرّمنا( ارتقاء داد، به همان ملاك ازميان انسانها نيز افرادى را برگزيد و آنان را به ساير موجودات و مخلوقات برترى داد و به آنان شرافت و جلالت عطا فرمود .
پيامبرو اهل بيت منشاء خلقت مخلوقات:
روايات و احاديث قدسى فراوانى در دست داريم كه بيان مىكنند، خداوند، نخست رسول اللَّه r و اهل بيتF ايشان را آفريد و خلعت وجود بر تن آنان نمود.
امام باقر u به جابر مىفرمايند:
«يا جابر كان اللَّه ولا شيء غيره، لا معلوم ولا مجهول، فأوّل ما ابتداء من خلقه ان خلق محمّداً4 وخلقنا أهل البيت معه من نور عظمته»(3). اى جابر! خدا بود و هيچ وجودى جز او نبود، نه معلوم و نه مجهول، نخستين چيزى كه خدا آفريد، پيامبر r بود و ما اهل بيتF را با او و از نور عظمت او آفريد.
تعبيرات بسيار لطيفى در رابطه با موضوع سخن در مورد حضرت عيسى در قرآن بيان شده است،
) إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي وَتُبْرِىءُ الأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوتَىبِإِذْنِي((1).
آنگاه خدا گويد اى عيسى ابن مريم! نعمتم را بر خود و مادرت به يادآور كه تو را به روح القدس يارى دادم كه در گهواره و در ميانسالى با مردم سخن گفتى، و ياد كن كه به تو كتاب و حكمت و تورات و انجيل آموختم و ياد كن كه به اذن من از گِل چيزى به هيأت پرنده مىساختى و در آن مىدميدى آنگاه كه به اذن من پرندهاى جاندار مىشد و به اذن من نابيناى مادر زاد و مبتلا به بيمارى پيسى را بهبود مىبخشيدى و ياد كن كه مردگان را به اذن من از گور بيرون مىكردى.
در اين آيه خداوند به حضرت عيسى مىفرمايد: به اذن و اجازة من ازگل پرنده مىآفريدى، كور و بيمار را شفا مىدادى و مردگان را حيات مىبخشيدى.