ائمه اطهار علیهم السلام

ائمّه‏ عليهم السلام وسايط فيض(8):

فيض الهى دائماً و بدون وقفه در حال جريان و سريان است و وجود شريف و عالى زودتر از وجودى كه در رتبۀ پست و اخسّ قرار دارد، مستفيض وبهره‏مند مى‏گردد. زيرا وجود اخسّ هرگز نمى‏تواند بى واسطه در معرض فيض‏الهى قرار گيرد؛ برهان امكان اشرف ضرورت وجود وسايط فيض يعنى حجّت‏هاى‏ الهى و ائمّه‏ عليهم السلام را ثابت مى‏كند؛ بدين معنا كه جريان فيض الهى نمى‏تواند بدون‏ واسطه به مخلوقات و موجودات برسد. لزوم وجود واسطه به شدّت، قدرت وتماميّت فيض الهى و ضعف، سستى و نقص دريافت مخلوقات باز مى‏گردد و به ‏عبارت ديگر، ضعف از فيّاض نيست بلكه قابل و دريافت كنندۀ فيض، قابليّت ‏ندارد؛ به عنوان مثال، برق فشار قوى كه در نيروگاه توليد مى‏شود اگر بدون كنترل ‏و تعديل به برق شهرى متّصل گردد، تمام سيمهاى برق شهر مى‏سوزد و از بين ‏مى‏رود. دستگاهى كه به برق كم نياز دارد را با ترانس به برق شهرى وصل ‏مى‏كنيم. فشار شكن و ترانس، همانند واسطه‏هايى مى‏باشند كه نخست برق رادريافت كرده و به صورت تعديل شده و مناسب با ظرفيّت مصرف كننده ارسال ‏مى‏ نمايند.

خداوند متعال فيّاض على الاطلاق است و در اعطاء فيض بخل و امساك‏ نمى‏ورزد، امّا موجودات و مخلوقات توان دريافت بى واسطۀ فيض الهى را ندارند و نيازمند وسايطى هستند كه اين فيض را دريافت كنند و به اندازۀ قابليّت وجودى‏ هر كس به او اعطا نمايند.

انبياء عليهم السلام و حضرات معصومين‏ عليهم السلام وسايط فيض الهى هستند و تمام‏ مكاتب فكرى، كه به نحوى به اديان آسمانى متّصل هستند، ضرورت وجود واسطه در فيض را مى‏پذيرند، امّا هر يك بر آن نامى مطابق با سليقۀ خود نهاده‏اند؛ فلاسفۀ اشراق به آن كلمۀ قدسيّه مى‏گويند. فلاسفۀ مشّاء آن را عقل‏ فعّال(9) مى‏نامند، حكماء پهلوى(10) آن را كدبانو و خداى عالم نام نهاده‏اند، عرفا نام ‏آن را انسان كامل(11) گذاشته‏اند و متكلّمين اسلامى و متديّنين از آن به حجّت اللَّه وامام ياد مى‏كنند به هر حال و با هر نامى كه باشد وجود امام معصوم عليه السلام و حجّت‏اللَّه ضرورى است و نظام هستى در حدوث و بقاء به وجود آنان وابسته است.

جايگاه حجج الهى در روايات:

به چند روايت در اين زمينه توجّه نماييد:

«الحجّة قبل الخلق ومع الخلق وبعد الخلق»(12).

حجّت [خدا] پيش از خلقت و همراه با آن و پس از آن مى‏باشد.

رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمايند:

«أوّل ما خلق اللَّه نورى»(13).

خداوند نخست نور (وجود) مرا آفريد.

ائمّه ‏عليهم السلام وسايط فيضى هستند كه با واسطه آنان فيض الهى در تمام‏ ممكنات و ماهيّات سريان و جريان پيدا مى‏كند و بدون وجود پر پركت آنان، عالم‏ هستى، لباس وجود بر تن نخواهد كرد و به حق مى‏توان ادعا كرد كه عالم ساختۀ‏ دست ايشان است(14) در همين رابطه در روايتى آمده است كه

«لو لا الحجّة لساخت الأرض بأهلها»(15).

اگر حجّت الهى نباشد، زمين هر آن چه در اوست را فرو مى‏برد.

اگر حجّتهاى الهى نباشند، عالم آفرينش از هم فرو مى‏پاشد، زيرا عالم‏هستى بدون واسطه، قابليّت پذيرش فيض از مبدأ فيّاض را ندارد. از اين روايت ‏مى‏فهميم كه اگر بر روى كرۀ زمين تنها دو نفر باشند حتماً يكى از آن دو امام عليه السلام‏ خواهد بود. اگر نظام هستى بخواهد به حيات خود ادامه دهد و خورشيد، ماه وستارگان در مدار خود باشند بايد امامى‏عليه السلام وجود داشته باشد و گر نه قيامت بر پاخواهد گرديد، خداوند متعال در رابطه با قيامت مى‏فرمايد:

«إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ * وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ * وَإِذَا الْجِبَالُ‏سُيِّرَتْ…»(16).

در آن هنگام كه خورشيد در هم پيچيده شود * و در آن هنگام ستارگان بى‏فروغ شوند * و در آن هنگام كه كوهها به حركت در آيند…

و خورشيد آن زمان سرد و تاريك مى‏گردد كه نور حيات بخش وجود امام عليه السلام بر او نتابد و اينجا است كه خورشيد هم بهانه‏اى براى گرمى ‏بخشيدن ندارد.

علّتهاى چهارگانه(17):

يكى ديگر از راههايى كه مى‏توان به وسيلۀ آن ضرورت وجود حجّت الهى ‏را اثبات كرد «علت غايى» است. براى فهم بهتر اين راه بايد توضيح مختصرى‏ در رابطه با علّتهاى چهار گانه (علل اربعه) ارايه شود.

هر معلول ممكنى كه بخواهد قدم در دايرۀ وجود بگذارد به اعتقاد فلاسفه‏ به چهار علت نياز دارد؛ 1 – علّت صورى؛ 2- علّت مادى؛ 3 – علّت فاعلى ؛4 – علّت غايى. به عنوان نمونه يك ساختمان براى به وجود آمدن به اين چهارعلّت نياز دارد؛ علّت صورى كه شكل و وضع موجود ساختمانى است كه در ذهن‏ خالق اثر ثبت شده و هنوز به مرحلۀ عينيّت نرسيده است كه امروزه به آن طرح ونقشه مى‏گويند. علّت مادى يا مصالح كه همان آجر و آهن و بقيّه اجزاء تشكيل ‏دهندۀ ساختمان هستند. علّت فاعلى كه عبارت است از معمار، مهندس و كارگرى ‏كه ساختمان را مى‏سازند و علّت غايى كه هدف و انگيزه‏اى است كه سازنده راوادار به ساخت آن نموده است.

از نظر فلاسفه علّت غايى، مهمترين علّت است كه به آن علّة العلل ‏مى‏گويند. باغبانى كه درخت و نهالى را مى‏كارد علّت غايى او ميوه و ثمره‏اى است ‏كه به دست مى‏آورد، وعلّت غايى معمارى كه ساختمانى را مى‏سازد، استفاده وسكونت در ساختمان مى‏باشد. با وجود اينكه علّت غايى از ديگر علل تأخّر زمانى‏ دارد ولى از همۀ آنها مهمتر مى‏باشد و به لحاظ رتبه در صدر علل قرار دارد و تاانگيزۀ غايى سازنده برانگيخته نشود اثرى خلق نخواهد شد. علّت غايى و هدف ‏نهايى آفرينش جهان هستى نزد پروردگار وجود انسان كامل و حجّت اللَّه مى‏باشدكه كرسى خليفه اللّهى را از آن خود گرداند.

باغبان اگر بداند اين نهال براى او ميوه و ثمرى در پى نخواهد داشت،هرگز آن را غرس نخواهد كرد و به تعبير ناصر خسرو بايد درختان بى ثمر را درآتش سوزاند.

ثمره و حاصل عالم هستى، وجود حجّت اللَّه است. همانطور كه بيان ‏نموديم، جهان هستى بدون وجود حجّت خداوند موجود نمى‏شود. اگر هم برفرض بپذيريم كه نظام هستى بدون حجّت الهى موجود شود ولى مانند همان ‏درخت بى ثمر، فايده‏اى نخواهد داشت. و سزاوار سوختن و نابود شدن است.

نسبت انسان كامل به سايرانسانها همانند نسبت انسان به حيوان مى‏باشد و تقدّم انسان به حيوان همانند تقدّم حيوان بر نبات و نبات بر جماد مى‏باشد.نبات را براى استفاده حيوان آفريده‏اند، نه بالعكس و حيوان را براى انسان قربانى ‏مى‏كنند، نه بالعكس، به عبارت ديگر همه چيز براى انسان و در خدمت انسان آفريده شده است.

تقدّم رتبى رسول اللَّه ‏صلى الله عليه وآله وسلم:

هر چند ممكن است كه نبات، جماد و حيوان در چرخۀ آفرينش بر انسان‏ تقدّم زمانى داشته باشند، امّا همه چيز براى بشر و در خدمت اوست و همين بشرمقدّمه تبديل شدن به انسان كامل، حجّت اللَّه، كلمۀ قدسيّه و… مى‏باشد. گر چه ‏حضرت آدم‏عليه السلام در خلقت بر پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله تقدّم زمانى داشت، امّا رسول‏اللَّه‏ صلى الله عليه وآله ‏فرموده‏اند:

«كنت نبيّاً وآدم بين الماء والطين»(19).

من پيامبر بودم و آدم [عليه السلام] در بين آب و گِل بود. [هنوز آفريده نشده بود].

«كنت نبيّاً وآدم منخول في طينته»(20).

من پيامبر بودم و خاك آدم [عليه السلام] در حال غربال شدن بود.

بيانات رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم نيز تقدّم رتبى ايشان بر تمام مخلوقات و نظام‏ آفرينش را نشان مى‏دهد.

شرافت نيمۀ شعبان:

امامصادق عليه السلام  مى‏ فرمايند:

«لو أدركتهُ لخدمته أيّام حياتي»(21).

اگر ايشان [عجّل اللَّه فرجه الشريف] را دريابم، همه عُمر در خدمتشان‏ خواهم بود.

امام صادق عليه السلام در رابطه با شرافت اين شب مى‏فرمايند(22):

«إنّ اللّيلة الّتي يولد فيها القائم عليه السلام لا يولد فيها مولود إلّا كان مؤمناً وإن ‏ولد في أرض الشرك نقله اللَّه إلى الإيمان ببركة الإمام‏عليه السلام»(23).

در شبى كه امام زمان عليه السلام به دنيا مى‏آيند، هيچ طفلى متولّد نمى‏شود مگر آنكه مؤمن باشد و اگر كسى در سرزمين كفر به دنيا آيد، خداوند متعال او را به بركت امام عليه السلام به سرزمين ايمان منتقل خواهد نمود.

سرّ چنين كرامتى اين است كه تمام متولّدين آن شب از نور پر بركت آن ‏حضرت (عجل اللَّه فرجه الشريف) بهره‏مند و مستفيض مى‏گردند.

امتيازات خاصّ، امام زمان عجّل اللَّه فرجه الشريف:

امام زمان (عجّل اللَّه فرجه الشريف) يك سرى صفات و ويژگى‏هايى دارند كه با ساير معصومين ‏عليهم السلام مشترك مى‏باشد و همچنين داراى امتيازاتى مى‏باشند كه مختصّ به وجود شريفشان است و به جز ايشان در كسى يافت نمى‏شود كه ‏همين امر باعث شناسايى و معرّفى ايشان مى‏شود. با توجّه به آيات شريفۀ قرآن ‏كريم به برخى از امتيازات خاصّ ايشان اشاره مى‏نماييم.

الف – روشنى بخش زمين:

خداوند متعال مى‏ فرمايد:

«وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِي‏ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاء وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ»(24).

و زمين (در آن روز) به نور پروردگارش روشن مى‏شود، و نامه‏هاى ‏اعمال را پيش مى‏نهند و پيامبران و گواهان را حاضر مى‏سازند و ميان ‏آنها بحق داورى مى‏شود و به آنان ستم نخواهد شد.

اين آيه اشاره به روز قيامت دارد، هنگامى ‏كه خورشيد و ستارگان از نورافشانى باز مى‏ايستند و كوهها به حركت در مى‏آيند، حيوانات گرد هم مى‏آيند ودرياها بر افروخته مى‏شوند.

در رابطه با روز قيامت، خداوند متعال مى‏فرمايد:

«إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ * وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ * وَإِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ * وَإِذَاالْعِشَارُ عُطِّلَتْ * وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ * وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ»(25).

در آن هنگام كه خورشيد در هم پيچيده شود * و در آن هنگام كه ‏ستارگان بى فروغ شوند * و در آن هنگام كه كوهها به حركت در آيند * و در آن هنگام  كه با ارزش‏ترين اموال به دست فراموشى سپرده ‏شود * و در آن هنگام كه وحوش جمع شوند * و در آن هنگام كه ‏درياها بر افروخته شوند.

در روز قيامت كه عالم تيره و تار مى‏گردد و خورشيد به سردى مى‏گرايد، پروردگار با يك تجلّى صحنۀ قيامت را روشن مى‏نمايد. امّا در ذيل آيۀ فوق‏ مفضّل بن عمر مى‏گويد: از امام  صادق عليه السلام شنيدم كه فرمودند:

«ربّ الأرض يعني إمام الأرض. قلت: فإذا خرج يكون ماذا؟؛

پروردگار زمين، [همان]امام زمين است، از امام عليه السلام  پرسيدم، اگرامام‏ عليه السلام ظهور كند چه اتّفاقى روى مى‏دهد؟

قال: إذاً يستغني النّاس عن ضوء الشمس و نور القمر و يجتزون بنورالإمام [عليه السلام] »(26).

امام عليه السلام در پاسخ فرمودند: در آن هنگام (ظهور امام عليه السلام) مردم ازروشنايى آفتاب و نور ماه بى نياز خواهند شد و فقط از نور امام عليه السلام ‏بهره خواهند برد.

پيش از قيامت و قبل از آن كه خداوند متعال با تجلّى خود زمين را روشن‏ نمايد، با ظهور امام عليه السلام خورشيد و ماه از نور افشانى دست بر مى‏دارند؛ زيرا دربرابر نور امام عليه السلام خجل مى‏شوند و از پس حجاب بيرون نمى‏آيند. در حال چه ‏اين تعبير واقعى باشد چه كنايى، اين معنا را افاده مى‏نمايد كه نور امام عليه السلام بر نورخورشيد و ماه غلبه دارد.

براى اينكه نورانيّت امام عليه السلام براى ما روشن‏تر گردد به روايتى ديگر توجّه‏ فرماييد:

اين روايت را حسن بن محبوب(27) از امام رضا عليه السلام نقل مى‏نمايد:

«لابدّ من فتنة صمّاء صليم تسقط  فيها كلّ بطانة ووليجة وذلك عند فقدان‏ الشيعة الثالث من ولدي(28)؛

گريزى از فتنه‏اى كه كور و كر خواهد كرد نيست(29)، ﻫﻤۀ اسرار در آن‏ سقوط مى‏كند [آشكار مى‏شود] و فتنه علنى مى‏شود و آن ‏هنگامى‏است كه شيعيان در فقدان فرزند سوّم من [امام حسن‏عسكرى عليه السلام] به سر مى‏برند.

بأبي واُميّ سميّ جدّي صلى الله عليه وآله وسلم شبيهى وشبيه موسى بن عمران عليه السلام عليه‏ جيوب النور، تتوقّد بشعاع ضياء القدس»(30).

پدر و مادرم به فداى كسى كه در [آخر زمان ظهور مى‏كند و] هم نام ‏جدّم رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم است، به من و موسى بن عمران عليه السلام شباهت‏ دارد، كيسه‏هايى از نور كه سر چشمه در نور قدسى پروردگار دارد براو آويخته است.

شباهت امام رضا و امام زمان عليهم ا السلام:

اينكه ثامن الحجج عليه السلام مى‏فرمايند: امام آخر الزّمان (عجّل اللَّه فرجه‏ الشريف) شبيه به من است، منظور ايشان، شباهت ظاهرى نمى‏باشد؛ يعنى‏همانطور كه من شرط توحيد هستم، امام زمان (عجّل اللَّه فرجه الشريف) نيزشبيه به من است و شرط توحيد خواهند بود و توحيد بدون ولى اللَّه الاعظم (ارواحنا فداه) نه تنها توحيد نيست كه عين شرك و گمراهى است.

حديث شريف سلسلة الذهب گوياى اين مطلب است. هنگامى‏ كه امام ‏رضاعليه السلام به درخواست جمع فراوانى از مردم نيشابور – ده هزار يا سى هزار نفر ـ براى خواندن حديثى، پاسخ مثبت دادند فرمودند:

«لا إله إلّا اللَّه حصني فمن دخل حصني أمن من عذابي، قال، فلما مرّت ‏الراحلة نادانا بشروطها وأنا من شروطها»(31).

«لا اله الا اللَّه» دژ مستحكم من است، هر كس وارد اين دژ بشود ازعذاب من در امان است، [راوى مى‏گويد:] هنوز كاروان حركت نكرده ‏بود كه امام عليه السلام فرمودند: به شرطهايش و من از شرطهايش هستم.

شباهت امام زمان (عجّل اللَّه فرجه الشريف) و حضرت موسى ‏عليه السلام:

امام رضاعليه السلام، در اين حديث شريف مى‏فرمايند: امام زمان (عجّل اللَّه ‏فرجه الشريف) به حضرت موسى عليه السلام نيز شبيه است؛ يكى از معجزات حضرت‏ موسى عليه السلام اين بود كه دست خود را در گريبان فرو مى‏برد و وقتى آن را بيرون‏ مى‏آورد دستش نورانى مى‏شد.

«وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى»(32).

و دستت را به گريبانت ببر، تا سفيد و بى عيب بيرون آيد، اين نشانۀ ‏ديگرى (از سوى خداوند) است.

اين نورانيّت همراه امام زمان (عجّل اللَّه فرجه الشريف) نيز مى‏باشد امّا نورانيّت ايشان بسى فراتر و بالاتر از نورانيّت حضرت موسى عليه السلام مى‏باشد، زيرا برلباس آن حضرت (عجّل اللَّه فرجه الشريف) كيسه‏هاى از نور آويخته شده است كه‏ جنس آن از جنس نور دنيايى نيست بلكه منبع آن، نور قدسى پروردگار است و ازآنجا سر چشمه مى‏گيرد.

ب – برترى دهنده دين خدا:

ويژگى خاصّ ديگرى را كه براى امام زمان (عجّل اللَّه فرجه الشريف) ذكرمى‏كنند مى‏توان از آﻳۀ ذيل استفاده نمود.

خداوند متعال مى‏فرمايد:

«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ‏ الْمُشْرِكُونَ»(33).

او كسى است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را برهمۀ اديان غالب سازد هر چند مشركان كراهت داشته باشند.

خداوند متعال دين حق و هدايت را به رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم عطا كرد و ايشان ‏خاتم تمام پيامبران‏عليهم السلام و دين ايشان و خاتم تمام اديان شد. علّت غايى خداوند متعال از ختم نبوّت اين بود كه، دين اسلام بر ﻫﻣۀ اديان غلبه پيدا كند «ليظهره‏على الدين كلّه»، ولى به وضوح مى‏بينيم اين كه علّت غايى و غلبه بر تمام اديان ‏هنوز در خارج محقّق نشده است، از طرفى اين نكته را نيز مى‏دانيم كه وعدۀ ‏خداوند حقّ است و تخلّف بردار نيست، پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم هم  كه از دنيا رحلت ‏فرمودند؛ پس بايد زمانى برسد و شخصى باشد كه اين وعدۀ حضرت حقّ، جلّ ‏وعلا، عملى شود. كه با مراجعه به منابع روايى در مى‏يابيم آن زمان، زمان‏ ظهور و آن شخص وجود مقدّس حضرت صاحب الامر (عجل اللَّه تعالى فرجه ‏الشريف) مى‏باشد. در ذيل اين آيۀ شريفه امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند:

«واللَّه ما نزل تأويلها بعد ولا ينزل تأويلها حتّى يخرج القائم عليه السلام فإذاخرج القائم عليه السلام لم يبق كافر باللَّه العظيم ولا مشرك بالإمام إلّا كره خروجه؛

به خدا سوگند اين آيه تأويل نشده است و تأويل نخواهد گرديد مگرهنگامى كه قائم عليه السلام ظهور كنند، هنگامى ‏كه ايشان عليه السلام ظهور كنند، هيچ كافرى به خداوند و مشركى براى امام باقى نخواهد ماند مگر آنكه ناخر سند گردد.

حتّى أن لو كان كافراً أو مشركاً في بطن صخرة لقالت: يا مؤمن! في بطني ‏كافر فاكسرنى واقتله»(34).

در آن هنگام (ظهور امام عجّل اللَّه فرجه الشريف) اگر كافر با مشركى ‏در دل سنگى (كوه) پنهان گردد، آن سنگ فرياد مى‏زند، اى مؤمن! دردرون من كافرى پنهان گشته است مرا بشكن و او را بكُش.

آرى! هنگامى كه امام عصر (عجّل اللَّه فرجه الشريف) ظهور نمايند افراد بسيارى ناخرسند و ناخشنود مى‏گردند، و آنان كسانى نيستند جز كافران و كسانى‏ كه براى امام، شريك قائل‏اند و آنان كسانى هستند كه به جز بقية اللَّه الاعظم (ارواحنا فداه) ظلّ اللَّه ديگرى دارند؛ مانند برخى از اهل تسنّن كه تلقيّات واعتقادات نادرستى نسبت به حكّام خود دارند، و خود را موظّف مى‏دانند كه ازسلاطين خود پيروى نمايند حتّى اگر فاجر، فاسق و ظالم باشند.

امروزه در كشورهاى غربی مؤسّساتى وجود دارد كه مطالعات عميق ودقيقى نسبت به موعود آخر الزمان دارند، و مى‏خواهند بدانند كسى كه از مكّه و دركنار كعبه طلوع مى‏كند و فرياد مى‏زند: يا أهل العالم أنا بقيّه اللَّه، كيست و چه ‏وقت ظهور مى‏كند؟ حتّى بسيارى از آنان به خيال باطل خويش تلاش مى‏كنند كه‏ برنامه‏اى براى مقابله با ايشان و نابود كردن نهضت حضرتش در نطفه طرّاحى‏ كنند غافل از اينكه:

«يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ‏الْكَافِرُونَ»(35).

آنها مى‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند؛ ولى خدا نورخود را كامل مى‏كند هر چند كافران خوش نداشته باشند.

ج – زره رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به قامت ايشان:

ويژگى اختصاصى ديگر آن حضرت (عجّل اللَّه فرجه الشريف) اين است كه ‏زره رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم متناسب با قد و قامت ايشان مى‏باشد.

«تستوي عليه درع رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم»(36).

زره رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم متناسب با قامت ايشان مى‏باشد.

در ادامۀ همين روايت امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند:

«إذا لبس درع رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم كانت عليه وفقاً وإذا لبسها غيره من‏الناس، طويلهم أو قصيرهم، زادت عليه شِبرا»(37).

هنگامى ‏كه امام زمان (عجّل اللَّه فرجه الشريف) زره رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم ‏را به تن نمايند به اندازه ايشان مى‏باشد، و اگر كس ديگرى آن را به تن ‏كند حال بلند قد باشد يا كوتاه قد، يك وجب از او بزرگتر خواهد بود.

در اين زمينه امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند:

«لبس أبي درع رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم فخطّت على الأرض خطيطاً ولبستها أنا فكانت وكانت وقائمنا من إذا لبسها ملاءها ان شاء اللَّه»(38).

پدرم زره رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را به تن كردند و بر زمين كشيده شد، من‏ نيز آنرا به تن كردم باز هم به زمين كشيده شد، و قائم ما [عجّل اللَّه‏ فرجه الشريف] اگر آن را به تن كند، به اندازه وى خواهد بود ان شاء اللَّه.

امام زمان (عجّل اللَّه فرجه الشريف) چهره الهى:

در دعاى ندبه كه از ادعيّه خاصّ امام زمان (عجّل اللَّه فرجه الشريف) مى‏باشد، آمده است:

«أين وجه اللَّه الّذي إليه يتوجّه الأولياء… بنفسي أنت من عقيد عزٍّ لايسامى»(39).

كجاست آن چهره خداوندى كه اولياء به سوى او متوجّه مى‏شوند…جانم به فدايت تو آن رشته عزّتى هستى كه همانند ندارد.

خداوند متعال در رابطه با اولياء اللَّه مى‏فرمايد:

«أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ * الَّذِينَ آمَنُواْ وَكَانُواْيَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ‏ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ«(40).

آگاه باشيد! (دوستان و) اولياى خدا نه ترسى دارند و نه غمگين ‏مى‏شوند * همانا كه ايمان آوردند، و (از مخالفت فرمان خدا) پرهيزمى‏كردند * در زندگى دنيا و در آخرت شاد (و مسرور)ند، وعده‏هاى‏ الهى تخلّف‏ناپذير است، اين است آن رستگارى بزرگ.

اولياى الهى كه هيچ ترس و غمى در دل ندارند و به مقامى ‏رسيده‏اند كه ‏خداوند به آنان مژده و بشارت مى‏دهد براى لقاء الهى بايد دست به دامن حضرت ‏بقيّة الأعظم (عجّل اللَّه فرجه الشريف) بشوند؛ چرا كه هيچ عزّتمند و بلند پروازى‏ نمى‏تواند بدون تمسّك به آنان به درگاه الهى بار يابد.

داستانى از اولياء الهى:

منقول است كه: در بصره دو نفر نزديك غروب به در مغازۀ مرد عطّارى‏ رفتند و كمى سدر و كافور خواستند. عطّار دريافت كه اين دو نفر غريبه هستند. ازآنها پرسيد: «سدر و كافور را براى چه مى‏خواهيد»؟ آنان گفتند: «دوستمان ازدنيا رفته است، اينها را براى غسل او مى‏خواهيم». عطّار مى‏گويد از آن دو پرسيدم: «دوستتان كجاست»؟ گفتند: «در فلان جزيره». گفتم: «هوا آشفته وطوفانى است، چگونه به اين جا آمديد»؟ پس از سؤال و اصرار فراوان دريافتم كه‏ اين دو از اصحاب خاصّ امام (عجّل اللَّه فرجه الشريف) هستند. با اصرار از آنان ‏خواستم مرا همراه خود ببرند. آن دو نفر گفتند: «ما اجازه نداريم  كسى را با خود ببريم» به آنها گفتم: «تا هر كجا كه امكان دارد مرا با خود ببريد؛ اگر اجازه‏اى‏ صادر شد كه توفيقى به دست آورده‏ام و گرنه باز مى‏گردم» آنها پذيرفتند و با آنها تا كنار دريا رفتم. به دريا كه رسيديم آنها دست مرا گرفتند و به من گفتند: «بسم اللَّه ‏بگو و جز به وجود مقدّس امام زمان (عجّل اللَّه فرجه الشريف) به هيچ چيز ديگرفكر نكن». دست آنان را گرفتم و بر روى آب به راه افتادم. ناگهان، ابر سياهى رادر آسمان ديدم كه با ديدن آن به ياد صابونهايى افتادم كه درست كرده و بر بام ‏خانه گذاشته بودم و بارش اين ابر سياه همۀ آنها را از بين مى‏برد. همين كه به ياد صابونها افتادم و از ياد حضرت ولى عصر عليه السلام غافل شدم ديدم كه در حال غرق ‏شدن هستم. آن دو دوباره دست مرا گرفتند و بار ديگر به من تذكّر دادند كه به ‏چيزى جز وجود مقدّس حضرت حجّت (عج) فكر نكنم. در اين حال و هوا بودم ‏كه يك خيمه نمايان شد. شوق و عشق ديدار مرا بى قرار كرده بود امّا همين كه به ‏نزديكى خيمه رسيدم شنيدم كه صداى زيبا و دلنشينى از خيمه به گوش مى‏رسد كه فرموند:

«ردّوه فإنّه رجل صابونىّ»(41).

او را باز گردانيد كه او مردى صابونى است.

آرى! او صابونهايش را بيشتر از ما دوست دارد و لذا توفيق ديدار نصيبش‏ نمى‏گردد.

اگر ما بخواهيم كه با دستگاه ولايت و سيادت ارتباط  برقرار كنيم، بايد باورداشته باشيم كه آن حضرت (عجّل اللَّه فرجه الشريف) مشرف و ناظر بر همۀ ‏اعمال و كردار ما است و ما را مى‏ بيند و ما بايد طبق ميل، خواست و رضايت ‏ايشان عمل نماييم.

9) شرح الاسماء الحسنى، صفحۀ 107.

10) پهلوى يا فهلوى، به حكماء و انديشمندان ايرانى قبل از ظهور اسلام  گفته مى‏شود .

11) الحكمة المتعالية، جلد 7 صفحۀ 3.

12) كافى، جلد 1 صفحۀ 177.

13) بحار الانوار، جلد 1 صفحۀ 97.

14) قال المهدى (عج): «نحن صنايع ربّنا والخلق بعد صنايعنا». ما مخلوقات پروردگارمان‏ هستيم و خلق بعد از ما [هر چه كه هست] دست ساخته ما [اهل بيت] هستند. (صحيفةالمهدى، صفحۀ 330) و نهج البلاغه نامۀ 28 (با اندكى تفاوت)

15) مستدرك سفينة البحار، جلد 5 صفحۀ 273.

16) سورﮤ تكوير، آيات 1 – 3.

17) شرح منظومه سبزوارى، جلد 2 صفحۀ 405.

19) بحار الانوار، جلد 18 صفحۀ 278.

20) مناقب شهر آشوب، جلد 1 صفحۀ 184.

21) كتاب الغيبة، محمد بن ابراهيم النعمانى، صفحۀ 252.

22) در رابطه با اعتبار و حجّيت اين روايت علامه مجلسى قدس سره مى‏گويد: اين روايت را به خط شهيد ثانى كه از فقهاء بزرگ شيعه مى‏باشد ديدم.

23) بحار الانوار، جلد 51 صفحۀ 28.

24) سورﮤ زمر، آيه 69.

25) سورﮤ تكوير، آيات 1 – 6.

26) ارشاد، جلد 2 صفحۀ 381، با اندكى تغيير و معجم احاديث الإمام مهدى، جلد 5 صفحۀ 381.

27) وى از فقها و اصحاب اجماع محسوب مى‏شود. در اصطلاح اصحاب اجماع به كسانى ‏گفته مى‏شود كه فقهاء اجماع و اتفاق به صحّت خبر آنها دارند و به روايات آنها عمل‏ مى‏كنند.

28) كتاب الغيبه، شيخ طوسى، صفحۀ 439 و عيون اخبار الرضا عليه السلام، جلد 2 صفحۀ 10.

29) مراد از فتنه كور و كر شايد فتنه‏اى باشد كه راهى براى مهار آن وجود ندارد.

30) عيون اخبار الرضا عليه السلام، جلد 2 صفحۀ 9.

31) عيون اخبار الرضا عليه السلام، جلد 1 صفحۀ 144.

32) سورﮤ طه، آيه 22.

33) سورﮤ صف، آيه 9.

34) كمال الدين، صفحۀ 670.

35) سورﮤ صف، آيه 8.

36) الحق المبين في معرفة المعصومين، صفحۀ 560.

37) همان مدارك و كافى، جلد 1 صفحۀ 389.

38) همان مدارك و كافى، جلد 1 صفحۀ 233.

39) اقبال الاعمال (دعاى ندبه).

40) سورﮤ يونس، آيات 62 – 64.

41) الزام الناصب فى اثبات حجّة الغائب، جلد 2 صفحۀ 31.


جستجو