فيض الهى دائماً و بدون وقفه در حال جريان و سريان است و وجود شريف و عالى زودتر از وجودى كه در رتبۀ پست و اخسّ قرار دارد، مستفيض وبهرهمند مىگردد. زيرا وجود اخسّ هرگز نمىتواند بى واسطه در معرض فيضالهى قرار گيرد؛ برهان امكان اشرف ضرورت وجود وسايط فيض يعنى حجّتهاى الهى و ائمّه عليهم السلام را ثابت مىكند؛ بدين معنا كه جريان فيض الهى نمىتواند بدون واسطه به مخلوقات و موجودات برسد. لزوم وجود واسطه به شدّت، قدرت وتماميّت فيض الهى و ضعف، سستى و نقص دريافت مخلوقات باز مىگردد و به عبارت ديگر، ضعف از فيّاض نيست بلكه قابل و دريافت كنندۀ فيض، قابليّت ندارد؛ به عنوان مثال، برق فشار قوى كه در نيروگاه توليد مىشود اگر بدون كنترل و تعديل به برق شهرى متّصل گردد، تمام سيمهاى برق شهر مىسوزد و از بين مىرود. دستگاهى كه به برق كم نياز دارد را با ترانس به برق شهرى وصل مىكنيم. فشار شكن و ترانس، همانند واسطههايى مىباشند كه نخست برق رادريافت كرده و به صورت تعديل شده و مناسب با ظرفيّت مصرف كننده ارسال مى نمايند.
خداوند متعال فيّاض على الاطلاق است و در اعطاء فيض بخل و امساك نمىورزد، امّا موجودات و مخلوقات توان دريافت بى واسطۀ فيض الهى را ندارند و نيازمند وسايطى هستند كه اين فيض را دريافت كنند و به اندازۀ قابليّت وجودى هر كس به او اعطا نمايند.
انبياء عليهم السلام و حضرات معصومين عليهم السلام وسايط فيض الهى هستند و تمام مكاتب فكرى، كه به نحوى به اديان آسمانى متّصل هستند، ضرورت وجود واسطه در فيض را مىپذيرند، امّا هر يك بر آن نامى مطابق با سليقۀ خود نهادهاند؛ فلاسفۀ اشراق به آن كلمۀ قدسيّه مىگويند. فلاسفۀ مشّاء آن را عقل فعّال(9) مىنامند، حكماء پهلوى(10) آن را كدبانو و خداى عالم نام نهادهاند، عرفا نام آن را انسان كامل(11) گذاشتهاند و متكلّمين اسلامى و متديّنين از آن به حجّت اللَّه وامام ياد مىكنند به هر حال و با هر نامى كه باشد وجود امام معصوم عليه السلام و حجّتاللَّه ضرورى است و نظام هستى در حدوث و بقاء به وجود آنان وابسته است.
جايگاه حجج الهى در روايات:
به چند روايت در اين زمينه توجّه نماييد:
«الحجّة قبل الخلق ومع الخلق وبعد الخلق»(12).
حجّت [خدا] پيش از خلقت و همراه با آن و پس از آن مىباشد.
رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايند:
«أوّل ما خلق اللَّه نورى»(13).
خداوند نخست نور (وجود) مرا آفريد.
ائمّه عليهم السلام وسايط فيضى هستند كه با واسطه آنان فيض الهى در تمام ممكنات و ماهيّات سريان و جريان پيدا مىكند و بدون وجود پر پركت آنان، عالم هستى، لباس وجود بر تن نخواهد كرد و به حق مىتوان ادعا كرد كه عالم ساختۀ دست ايشان است(14) در همين رابطه در روايتى آمده است كه
«لو لا الحجّة لساخت الأرض بأهلها»(15).
اگر حجّت الهى نباشد، زمين هر آن چه در اوست را فرو مىبرد.
اگر حجّتهاى الهى نباشند، عالم آفرينش از هم فرو مىپاشد، زيرا عالمهستى بدون واسطه، قابليّت پذيرش فيض از مبدأ فيّاض را ندارد. از اين روايت مىفهميم كه اگر بر روى كرۀ زمين تنها دو نفر باشند حتماً يكى از آن دو امام عليه السلام خواهد بود. اگر نظام هستى بخواهد به حيات خود ادامه دهد و خورشيد، ماه وستارگان در مدار خود باشند بايد امامىعليه السلام وجود داشته باشد و گر نه قيامت بر پاخواهد گرديد، خداوند متعال در رابطه با قيامت مىفرمايد:
«إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ * وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ * وَإِذَا الْجِبَالُسُيِّرَتْ…»(16).
در آن هنگام كه خورشيد در هم پيچيده شود * و در آن هنگام ستارگان بىفروغ شوند * و در آن هنگام كه كوهها به حركت در آيند…
و خورشيد آن زمان سرد و تاريك مىگردد كه نور حيات بخش وجود امام عليه السلام بر او نتابد و اينجا است كه خورشيد هم بهانهاى براى گرمى بخشيدن ندارد.
علّتهاى چهارگانه(17):
يكى ديگر از راههايى كه مىتوان به وسيلۀ آن ضرورت وجود حجّت الهى را اثبات كرد «علت غايى» است. براى فهم بهتر اين راه بايد توضيح مختصرى در رابطه با علّتهاى چهار گانه (علل اربعه) ارايه شود.
هر معلول ممكنى كه بخواهد قدم در دايرۀ وجود بگذارد به اعتقاد فلاسفه به چهار علت نياز دارد؛ 1 – علّت صورى؛ 2- علّت مادى؛ 3 – علّت فاعلى ؛4 – علّت غايى. به عنوان نمونه يك ساختمان براى به وجود آمدن به اين چهارعلّت نياز دارد؛ علّت صورى كه شكل و وضع موجود ساختمانى است كه در ذهن خالق اثر ثبت شده و هنوز به مرحلۀ عينيّت نرسيده است كه امروزه به آن طرح ونقشه مىگويند. علّت مادى يا مصالح كه همان آجر و آهن و بقيّه اجزاء تشكيل دهندۀ ساختمان هستند. علّت فاعلى كه عبارت است از معمار، مهندس و كارگرى كه ساختمان را مىسازند و علّت غايى كه هدف و انگيزهاى است كه سازنده راوادار به ساخت آن نموده است.
از نظر فلاسفه علّت غايى، مهمترين علّت است كه به آن علّة العلل مىگويند. باغبانى كه درخت و نهالى را مىكارد علّت غايى او ميوه و ثمرهاى است كه به دست مىآورد، وعلّت غايى معمارى كه ساختمانى را مىسازد، استفاده وسكونت در ساختمان مىباشد. با وجود اينكه علّت غايى از ديگر علل تأخّر زمانى دارد ولى از همۀ آنها مهمتر مىباشد و به لحاظ رتبه در صدر علل قرار دارد و تاانگيزۀ غايى سازنده برانگيخته نشود اثرى خلق نخواهد شد. علّت غايى و هدف نهايى آفرينش جهان هستى نزد پروردگار وجود انسان كامل و حجّت اللَّه مىباشدكه كرسى خليفه اللّهى را از آن خود گرداند.
باغبان اگر بداند اين نهال براى او ميوه و ثمرى در پى نخواهد داشت،هرگز آن را غرس نخواهد كرد و به تعبير ناصر خسرو بايد درختان بى ثمر را درآتش سوزاند.
ثمره و حاصل عالم هستى، وجود حجّت اللَّه است. همانطور كه بيان نموديم، جهان هستى بدون وجود حجّت خداوند موجود نمىشود. اگر هم برفرض بپذيريم كه نظام هستى بدون حجّت الهى موجود شود ولى مانند همان درخت بى ثمر، فايدهاى نخواهد داشت. و سزاوار سوختن و نابود شدن است.
نسبت انسان كامل به سايرانسانها همانند نسبت انسان به حيوان مىباشد و تقدّم انسان به حيوان همانند تقدّم حيوان بر نبات و نبات بر جماد مىباشد.نبات را براى استفاده حيوان آفريدهاند، نه بالعكس و حيوان را براى انسان قربانى مىكنند، نه بالعكس، به عبارت ديگر همه چيز براى انسان و در خدمت انسان آفريده شده است.
تقدّم رتبى رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم:
هر چند ممكن است كه نبات، جماد و حيوان در چرخۀ آفرينش بر انسان تقدّم زمانى داشته باشند، امّا همه چيز براى بشر و در خدمت اوست و همين بشرمقدّمه تبديل شدن به انسان كامل، حجّت اللَّه، كلمۀ قدسيّه و… مىباشد. گر چه حضرت آدمعليه السلام در خلقت بر پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله تقدّم زمانى داشت، امّا رسولاللَّه صلى الله عليه وآله فرمودهاند:
«كنت نبيّاً وآدم بين الماء والطين»(19).
من پيامبر بودم و آدم [عليه السلام] در بين آب و گِل بود. [هنوز آفريده نشده بود].
«كنت نبيّاً وآدم منخول في طينته»(20).
من پيامبر بودم و خاك آدم [عليه السلام] در حال غربال شدن بود.
بيانات رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم نيز تقدّم رتبى ايشان بر تمام مخلوقات و نظام آفرينش را نشان مىدهد.
شرافت نيمۀ شعبان:
امامصادق عليه السلام مى فرمايند:
«لو أدركتهُ لخدمته أيّام حياتي»(21).
اگر ايشان [عجّل اللَّه فرجه الشريف] را دريابم، همه عُمر در خدمتشان خواهم بود.
امام صادق عليه السلام در رابطه با شرافت اين شب مىفرمايند(22):
«إنّ اللّيلة الّتي يولد فيها القائم عليه السلام لا يولد فيها مولود إلّا كان مؤمناً وإن ولد في أرض الشرك نقله اللَّه إلى الإيمان ببركة الإمامعليه السلام»(23).
در شبى كه امام زمان عليه السلام به دنيا مىآيند، هيچ طفلى متولّد نمىشود مگر آنكه مؤمن باشد و اگر كسى در سرزمين كفر به دنيا آيد، خداوند متعال او را به بركت امام عليه السلام به سرزمين ايمان منتقل خواهد نمود.
سرّ چنين كرامتى اين است كه تمام متولّدين آن شب از نور پر بركت آن حضرت (عجل اللَّه فرجه الشريف) بهرهمند و مستفيض مىگردند.
امتيازات خاصّ، امام زمان عجّل اللَّه فرجه الشريف:
امام زمان (عجّل اللَّه فرجه الشريف) يك سرى صفات و ويژگىهايى دارند كه با ساير معصومين عليهم السلام مشترك مىباشد و همچنين داراى امتيازاتى مىباشند كه مختصّ به وجود شريفشان است و به جز ايشان در كسى يافت نمىشود كه همين امر باعث شناسايى و معرّفى ايشان مىشود. با توجّه به آيات شريفۀ قرآن كريم به برخى از امتيازات خاصّ ايشان اشاره مىنماييم.
الف – روشنى بخش زمين:
خداوند متعال مى فرمايد:
«وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاء وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ»(24).
و زمين (در آن روز) به نور پروردگارش روشن مىشود، و نامههاى اعمال را پيش مىنهند و پيامبران و گواهان را حاضر مىسازند و ميان آنها بحق داورى مىشود و به آنان ستم نخواهد شد.
اين آيه اشاره به روز قيامت دارد، هنگامى كه خورشيد و ستارگان از نورافشانى باز مىايستند و كوهها به حركت در مىآيند، حيوانات گرد هم مىآيند ودرياها بر افروخته مىشوند.
در رابطه با روز قيامت، خداوند متعال مىفرمايد:
«إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ * وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ * وَإِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ * وَإِذَاالْعِشَارُ عُطِّلَتْ * وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ * وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ»(25).
در آن هنگام كه خورشيد در هم پيچيده شود * و در آن هنگام كه ستارگان بى فروغ شوند * و در آن هنگام كه كوهها به حركت در آيند * و در آن هنگام كه با ارزشترين اموال به دست فراموشى سپرده شود * و در آن هنگام كه وحوش جمع شوند * و در آن هنگام كه درياها بر افروخته شوند.
در روز قيامت كه عالم تيره و تار مىگردد و خورشيد به سردى مىگرايد، پروردگار با يك تجلّى صحنۀ قيامت را روشن مىنمايد. امّا در ذيل آيۀ فوق مفضّل بن عمر مىگويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمودند:
«ربّ الأرض يعني إمام الأرض. قلت: فإذا خرج يكون ماذا؟؛
پروردگار زمين، [همان]امام زمين است، از امام عليه السلام پرسيدم، اگرامام عليه السلام ظهور كند چه اتّفاقى روى مىدهد؟
قال: إذاً يستغني النّاس عن ضوء الشمس و نور القمر و يجتزون بنورالإمام [عليه السلام] »(26).
امام عليه السلام در پاسخ فرمودند: در آن هنگام (ظهور امام عليه السلام) مردم ازروشنايى آفتاب و نور ماه بى نياز خواهند شد و فقط از نور امام عليه السلام بهره خواهند برد.
پيش از قيامت و قبل از آن كه خداوند متعال با تجلّى خود زمين را روشن نمايد، با ظهور امام عليه السلام خورشيد و ماه از نور افشانى دست بر مىدارند؛ زيرا دربرابر نور امام عليه السلام خجل مىشوند و از پس حجاب بيرون نمىآيند. در حال چه اين تعبير واقعى باشد چه كنايى، اين معنا را افاده مىنمايد كه نور امام عليه السلام بر نورخورشيد و ماه غلبه دارد.
براى اينكه نورانيّت امام عليه السلام براى ما روشنتر گردد به روايتى ديگر توجّه فرماييد:
اين روايت را حسن بن محبوب(27) از امام رضا عليه السلام نقل مىنمايد:
«لابدّ من فتنة صمّاء صليم تسقط فيها كلّ بطانة ووليجة وذلك عند فقدان الشيعة الثالث من ولدي(28)؛
گريزى از فتنهاى كه كور و كر خواهد كرد نيست(29)، ﻫﻤۀ اسرار در آن سقوط مىكند [آشكار مىشود] و فتنه علنى مىشود و آن هنگامىاست كه شيعيان در فقدان فرزند سوّم من [امام حسنعسكرى عليه السلام] به سر مىبرند.
بأبي واُميّ سميّ جدّي صلى الله عليه وآله وسلم شبيهى وشبيه موسى بن عمران عليه السلام عليه جيوب النور، تتوقّد بشعاع ضياء القدس»(30).
پدر و مادرم به فداى كسى كه در [آخر زمان ظهور مىكند و] هم نام جدّم رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم است، به من و موسى بن عمران عليه السلام شباهت دارد، كيسههايى از نور كه سر چشمه در نور قدسى پروردگار دارد براو آويخته است.
شباهت امام رضا و امام زمان عليهم ا السلام:
اينكه ثامن الحجج عليه السلام مىفرمايند: امام آخر الزّمان (عجّل اللَّه فرجه الشريف) شبيه به من است، منظور ايشان، شباهت ظاهرى نمىباشد؛ يعنىهمانطور كه من شرط توحيد هستم، امام زمان (عجّل اللَّه فرجه الشريف) نيزشبيه به من است و شرط توحيد خواهند بود و توحيد بدون ولى اللَّه الاعظم (ارواحنا فداه) نه تنها توحيد نيست كه عين شرك و گمراهى است.
حديث شريف سلسلة الذهب گوياى اين مطلب است. هنگامى كه امام رضاعليه السلام به درخواست جمع فراوانى از مردم نيشابور – ده هزار يا سى هزار نفر ـ براى خواندن حديثى، پاسخ مثبت دادند فرمودند:
«لا إله إلّا اللَّه حصني فمن دخل حصني أمن من عذابي، قال، فلما مرّت الراحلة نادانا بشروطها وأنا من شروطها»(31).
«لا اله الا اللَّه» دژ مستحكم من است، هر كس وارد اين دژ بشود ازعذاب من در امان است، [راوى مىگويد:] هنوز كاروان حركت نكرده بود كه امام عليه السلام فرمودند: به شرطهايش و من از شرطهايش هستم.
شباهت امام زمان (عجّل اللَّه فرجه الشريف) و حضرت موسى عليه السلام:
امام رضاعليه السلام، در اين حديث شريف مىفرمايند: امام زمان (عجّل اللَّه فرجه الشريف) به حضرت موسى عليه السلام نيز شبيه است؛ يكى از معجزات حضرت موسى عليه السلام اين بود كه دست خود را در گريبان فرو مىبرد و وقتى آن را بيرون مىآورد دستش نورانى مىشد.
«وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى»(32).
و دستت را به گريبانت ببر، تا سفيد و بى عيب بيرون آيد، اين نشانۀ ديگرى (از سوى خداوند) است.
اين نورانيّت همراه امام زمان (عجّل اللَّه فرجه الشريف) نيز مىباشد امّا نورانيّت ايشان بسى فراتر و بالاتر از نورانيّت حضرت موسى عليه السلام مىباشد، زيرا برلباس آن حضرت (عجّل اللَّه فرجه الشريف) كيسههاى از نور آويخته شده است كه جنس آن از جنس نور دنيايى نيست بلكه منبع آن، نور قدسى پروردگار است و ازآنجا سر چشمه مىگيرد.
ب – برترى دهنده دين خدا:
ويژگى خاصّ ديگرى را كه براى امام زمان (عجّل اللَّه فرجه الشريف) ذكرمىكنند مىتوان از آﻳۀ ذيل استفاده نمود.
خداوند متعال مىفرمايد:
«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»(33).
او كسى است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را برهمۀ اديان غالب سازد هر چند مشركان كراهت داشته باشند.
خداوند متعال دين حق و هدايت را به رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم عطا كرد و ايشان خاتم تمام پيامبرانعليهم السلام و دين ايشان و خاتم تمام اديان شد. علّت غايى خداوند متعال از ختم نبوّت اين بود كه، دين اسلام بر ﻫﻣۀ اديان غلبه پيدا كند «ليظهرهعلى الدين كلّه»، ولى به وضوح مىبينيم اين كه علّت غايى و غلبه بر تمام اديان هنوز در خارج محقّق نشده است، از طرفى اين نكته را نيز مىدانيم كه وعدۀ خداوند حقّ است و تخلّف بردار نيست، پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وسلم هم كه از دنيا رحلت فرمودند؛ پس بايد زمانى برسد و شخصى باشد كه اين وعدۀ حضرت حقّ، جلّ وعلا، عملى شود. كه با مراجعه به منابع روايى در مىيابيم آن زمان، زمان ظهور و آن شخص وجود مقدّس حضرت صاحب الامر (عجل اللَّه تعالى فرجه الشريف) مىباشد. در ذيل اين آيۀ شريفه امام صادق عليه السلام مىفرمايند:
«واللَّه ما نزل تأويلها بعد ولا ينزل تأويلها حتّى يخرج القائم عليه السلام فإذاخرج القائم عليه السلام لم يبق كافر باللَّه العظيم ولا مشرك بالإمام إلّا كره خروجه؛
به خدا سوگند اين آيه تأويل نشده است و تأويل نخواهد گرديد مگرهنگامى كه قائم عليه السلام ظهور كنند، هنگامى كه ايشان عليه السلام ظهور كنند، هيچ كافرى به خداوند و مشركى براى امام باقى نخواهد ماند مگر آنكه ناخر سند گردد.
حتّى أن لو كان كافراً أو مشركاً في بطن صخرة لقالت: يا مؤمن! في بطني كافر فاكسرنى واقتله»(34).
در آن هنگام (ظهور امام عجّل اللَّه فرجه الشريف) اگر كافر با مشركى در دل سنگى (كوه) پنهان گردد، آن سنگ فرياد مىزند، اى مؤمن! دردرون من كافرى پنهان گشته است مرا بشكن و او را بكُش.
آرى! هنگامى كه امام عصر (عجّل اللَّه فرجه الشريف) ظهور نمايند افراد بسيارى ناخرسند و ناخشنود مىگردند، و آنان كسانى نيستند جز كافران و كسانى كه براى امام، شريك قائلاند و آنان كسانى هستند كه به جز بقية اللَّه الاعظم (ارواحنا فداه) ظلّ اللَّه ديگرى دارند؛ مانند برخى از اهل تسنّن كه تلقيّات واعتقادات نادرستى نسبت به حكّام خود دارند، و خود را موظّف مىدانند كه ازسلاطين خود پيروى نمايند حتّى اگر فاجر، فاسق و ظالم باشند.
امروزه در كشورهاى غربی مؤسّساتى وجود دارد كه مطالعات عميق ودقيقى نسبت به موعود آخر الزمان دارند، و مىخواهند بدانند كسى كه از مكّه و دركنار كعبه طلوع مىكند و فرياد مىزند: يا أهل العالم أنا بقيّه اللَّه، كيست و چه وقت ظهور مىكند؟ حتّى بسيارى از آنان به خيال باطل خويش تلاش مىكنند كه برنامهاى براى مقابله با ايشان و نابود كردن نهضت حضرتش در نطفه طرّاحى كنند غافل از اينكه:
«يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَالْكَافِرُونَ»(35).
آنها مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند؛ ولى خدا نورخود را كامل مىكند هر چند كافران خوش نداشته باشند.
ج – زره رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به قامت ايشان:
ويژگى اختصاصى ديگر آن حضرت (عجّل اللَّه فرجه الشريف) اين است كه زره رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم متناسب با قد و قامت ايشان مىباشد.
«تستوي عليه درع رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم»(36).
زره رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم متناسب با قامت ايشان مىباشد.
در ادامۀ همين روايت امام صادق عليه السلام مىفرمايند:
«إذا لبس درع رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم كانت عليه وفقاً وإذا لبسها غيره منالناس، طويلهم أو قصيرهم، زادت عليه شِبرا»(37).
هنگامى كه امام زمان (عجّل اللَّه فرجه الشريف) زره رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را به تن نمايند به اندازه ايشان مىباشد، و اگر كس ديگرى آن را به تن كند حال بلند قد باشد يا كوتاه قد، يك وجب از او بزرگتر خواهد بود.
در اين زمينه امام صادق عليه السلام مىفرمايند:
«لبس أبي درع رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم فخطّت على الأرض خطيطاً ولبستها أنا فكانت وكانت وقائمنا من إذا لبسها ملاءها ان شاء اللَّه»(38).
پدرم زره رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم را به تن كردند و بر زمين كشيده شد، من نيز آنرا به تن كردم باز هم به زمين كشيده شد، و قائم ما [عجّل اللَّه فرجه الشريف] اگر آن را به تن كند، به اندازه وى خواهد بود ان شاء اللَّه.
امام زمان (عجّل اللَّه فرجه الشريف) چهره الهى:
در دعاى ندبه كه از ادعيّه خاصّ امام زمان (عجّل اللَّه فرجه الشريف) مىباشد، آمده است:
«أين وجه اللَّه الّذي إليه يتوجّه الأولياء… بنفسي أنت من عقيد عزٍّ لايسامى»(39).
كجاست آن چهره خداوندى كه اولياء به سوى او متوجّه مىشوند…جانم به فدايت تو آن رشته عزّتى هستى كه همانند ندارد.
خداوند متعال در رابطه با اولياء اللَّه مىفرمايد:
«أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ * الَّذِينَ آمَنُواْ وَكَانُواْيَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ«(40).
آگاه باشيد! (دوستان و) اولياى خدا نه ترسى دارند و نه غمگين مىشوند * همانا كه ايمان آوردند، و (از مخالفت فرمان خدا) پرهيزمىكردند * در زندگى دنيا و در آخرت شاد (و مسرور)ند، وعدههاى الهى تخلّفناپذير است، اين است آن رستگارى بزرگ.
اولياى الهى كه هيچ ترس و غمى در دل ندارند و به مقامى رسيدهاند كه خداوند به آنان مژده و بشارت مىدهد براى لقاء الهى بايد دست به دامن حضرت بقيّة الأعظم (عجّل اللَّه فرجه الشريف) بشوند؛ چرا كه هيچ عزّتمند و بلند پروازى نمىتواند بدون تمسّك به آنان به درگاه الهى بار يابد.
داستانى از اولياء الهى:
منقول است كه: در بصره دو نفر نزديك غروب به در مغازۀ مرد عطّارى رفتند و كمى سدر و كافور خواستند. عطّار دريافت كه اين دو نفر غريبه هستند. ازآنها پرسيد: «سدر و كافور را براى چه مىخواهيد»؟ آنان گفتند: «دوستمان ازدنيا رفته است، اينها را براى غسل او مىخواهيم». عطّار مىگويد از آن دو پرسيدم: «دوستتان كجاست»؟ گفتند: «در فلان جزيره». گفتم: «هوا آشفته وطوفانى است، چگونه به اين جا آمديد»؟ پس از سؤال و اصرار فراوان دريافتم كه اين دو از اصحاب خاصّ امام (عجّل اللَّه فرجه الشريف) هستند. با اصرار از آنان خواستم مرا همراه خود ببرند. آن دو نفر گفتند: «ما اجازه نداريم كسى را با خود ببريم» به آنها گفتم: «تا هر كجا كه امكان دارد مرا با خود ببريد؛ اگر اجازهاى صادر شد كه توفيقى به دست آوردهام و گرنه باز مىگردم» آنها پذيرفتند و با آنها تا كنار دريا رفتم. به دريا كه رسيديم آنها دست مرا گرفتند و به من گفتند: «بسم اللَّه بگو و جز به وجود مقدّس امام زمان (عجّل اللَّه فرجه الشريف) به هيچ چيز ديگرفكر نكن». دست آنان را گرفتم و بر روى آب به راه افتادم. ناگهان، ابر سياهى رادر آسمان ديدم كه با ديدن آن به ياد صابونهايى افتادم كه درست كرده و بر بام خانه گذاشته بودم و بارش اين ابر سياه همۀ آنها را از بين مىبرد. همين كه به ياد صابونها افتادم و از ياد حضرت ولى عصر عليه السلام غافل شدم ديدم كه در حال غرق شدن هستم. آن دو دوباره دست مرا گرفتند و بار ديگر به من تذكّر دادند كه به چيزى جز وجود مقدّس حضرت حجّت (عج) فكر نكنم. در اين حال و هوا بودم كه يك خيمه نمايان شد. شوق و عشق ديدار مرا بى قرار كرده بود امّا همين كه به نزديكى خيمه رسيدم شنيدم كه صداى زيبا و دلنشينى از خيمه به گوش مىرسد كه فرموند:
«ردّوه فإنّه رجل صابونىّ»(41).
او را باز گردانيد كه او مردى صابونى است.
آرى! او صابونهايش را بيشتر از ما دوست دارد و لذا توفيق ديدار نصيبش نمىگردد.
اگر ما بخواهيم كه با دستگاه ولايت و سيادت ارتباط برقرار كنيم، بايد باورداشته باشيم كه آن حضرت (عجّل اللَّه فرجه الشريف) مشرف و ناظر بر همۀ اعمال و كردار ما است و ما را مى بيند و ما بايد طبق ميل، خواست و رضايت ايشان عمل نماييم.
9) شرح الاسماء الحسنى، صفحۀ 107.
10) پهلوى يا فهلوى، به حكماء و انديشمندان ايرانى قبل از ظهور اسلام گفته مىشود .
11) الحكمة المتعالية، جلد 7 صفحۀ 3.
12) كافى، جلد 1 صفحۀ 177.
13) بحار الانوار، جلد 1 صفحۀ 97.
14) قال المهدى (عج): «نحن صنايع ربّنا والخلق بعد صنايعنا». ما مخلوقات پروردگارمان هستيم و خلق بعد از ما [هر چه كه هست] دست ساخته ما [اهل بيت] هستند. (صحيفةالمهدى، صفحۀ 330) و نهج البلاغه نامۀ 28 (با اندكى تفاوت)
15) مستدرك سفينة البحار، جلد 5 صفحۀ 273.
16) سورﮤ تكوير، آيات 1 – 3.
17) شرح منظومه سبزوارى، جلد 2 صفحۀ 405.
19) بحار الانوار، جلد 18 صفحۀ 278.
20) مناقب شهر آشوب، جلد 1 صفحۀ 184.
21) كتاب الغيبة، محمد بن ابراهيم النعمانى، صفحۀ 252.
22) در رابطه با اعتبار و حجّيت اين روايت علامه مجلسى قدس سره مىگويد: اين روايت را به خط شهيد ثانى كه از فقهاء بزرگ شيعه مىباشد ديدم.
23) بحار الانوار، جلد 51 صفحۀ 28.
24) سورﮤ زمر، آيه 69.
25) سورﮤ تكوير، آيات 1 – 6.
26) ارشاد، جلد 2 صفحۀ 381، با اندكى تغيير و معجم احاديث الإمام مهدى، جلد 5 صفحۀ 381.
27) وى از فقها و اصحاب اجماع محسوب مىشود. در اصطلاح اصحاب اجماع به كسانى گفته مىشود كه فقهاء اجماع و اتفاق به صحّت خبر آنها دارند و به روايات آنها عمل مىكنند.
28) كتاب الغيبه، شيخ طوسى، صفحۀ 439 و عيون اخبار الرضا عليه السلام، جلد 2 صفحۀ 10.
29) مراد از فتنه كور و كر شايد فتنهاى باشد كه راهى براى مهار آن وجود ندارد.
30) عيون اخبار الرضا عليه السلام، جلد 2 صفحۀ 9.
31) عيون اخبار الرضا عليه السلام، جلد 1 صفحۀ 144.
32) سورﮤ طه، آيه 22.
33) سورﮤ صف، آيه 9.
34) كمال الدين، صفحۀ 670.
35) سورﮤ صف، آيه 8.
36) الحق المبين في معرفة المعصومين، صفحۀ 560.
37) همان مدارك و كافى، جلد 1 صفحۀ 389.
38) همان مدارك و كافى، جلد 1 صفحۀ 233.
39) اقبال الاعمال (دعاى ندبه).
40) سورﮤ يونس، آيات 62 – 64.
41) الزام الناصب فى اثبات حجّة الغائب، جلد 2 صفحۀ 31.