پاسخ اميرالمؤمنين به نامة معاويه «وزعمت أنّ أفضل الناس في الإسلام فلان وفلان… فإنّا صنايع ربّنا والنّاس بعدُ صنايع لنا»(2). و گمان كردى برترين مردم در اسلام، فلانى و فلانى است… قطعى است كه ما ساخته شده هاى پروردگارمان هستيم و مردم ساخته شده ه اى ما.
در اين نامه اميرالمؤمنين پرده از اسرار برداشته فرمودند: ما ساخته شده هاى بى واسطة پروردگار هستيم و مردم ساختههاى ما هستند.
نظر ابن ابى الحديد: يكى از شارحان نهج البلاغه ابن ابى الحديد است كه سنّىِ معتزلى مىباشد و همانند ما اعتقاد به ولايت و تبرّى ندارد. امّا وى حدود هشتصد سال قبل(3)، پاسخ اميرالمؤمنين به معاويه را اينگونه توضيح مىدهد: «هذا كلام عظيم عالٍ على الكلام ومعناه عال على المعاني»؛ اين سخن از نظر گفتارى بسيار والا و از نظر معنا بسيار پر محتوى مىباشد.«وصنيعة الملك من يصطنعه الملك ويرفع قدره»؛
ساختة پادشاه، چيزى است كه آن را براى خود مىسازد و ارج و قدر آن را بالا مىبرد. «يقول: ليس لأحد من البشر علينا نعمة، بل اللَّه تعال هو الّذي أنعم علينا»؛
أميرالمؤمنين مىفرمايند: هيچ يك از افراد بشر بر ما (معصومين ) منّت و نعمتى ندارد، و تنها خداوند است كه بر ما منّت و نعمت ارزانى داشته است.
«فليس بيننا وبينه واسطة والنّاس بأسرهم صنايعنا، فنحن الواسطة بينهم وبين اللَّه تعالى»؛
بين ما و خداوند هيچ واسطه اى نمىباشد و همة مردم ساخته شدة ما هستند و ما (معصومين ) بين مردم و خداوند واسطه هستيم.
«وهذا مقام جليل ظاهره ما سمعت وباطنه أنهم عبيداللَّه وأن النّاس عبيدهم»(4).
(ابن ابى الحديد مىگويد:) اين مقامى كه اميرالمؤمنين u بيان نمودهاند مقامى والا مىباشد ظاهر سخن آن است كه شنيدى و باطن وعمق آن يعنى: آنان بندگان خداوند هستند و مردم بندگان آنان.
سخنى كه ما امروز در صدد بيان و توضيح آن هستيم، ابن ابى الحديد سنّى در هشتصد سال قبل توضيح داده است.
آرى! حضرات معصومينF ساخته شده و بندگان بى واسطه و مستقيم خداوند متعال هستند و تمام انسانها از ابتداى خلقت تا قيام قيامت، ساخته شده وبندگانِ ائمّه اطهار هستند.
زمام آفرينش در دستان اهل بيت:
زمام همه امور آفرينش به حضرات معصومين واگذار شده است و آنان قائم مقام ذات اقدس الهى هستند.
در اين رابطه امام باقر u به محمّد ابن سنان مىفرمايند:
«يا محمّد! إنّ اللَّه لم يزل فرداً متفرّداً في وحدانيّته ثم خلق محمّداً وعليّاًوفاطمة… وفوّض أمر الأشياء إليهم فهم قائمون مقامه»؛
اى محمّد! خداوند از ازل تا ابد يگانه و يكتا خواهد بود. سپس پيامبرr و علىu و فاطمهI را آفريد… امور خلقت را به آنان واگذار فرمود و آنان قائم مقام خداوند هستند.
هر چيزى كه در عالم آفرينش است، مصداق شىء مىباشد، زمين،آسمان، حجر، شجر و… خداوند متعال زمام همة اشياء را به ائمّه اطهارF واگذار نموده است و آنانF قائم مقام خداوند و صاحب اختيار همه چيز و همه كس هستند.
«فهذه الديانة التي من تقدّمها غرق ومن تأخّر عنها محق. خذها يا محمّد! فإنّها من مخزون العلم ومكنونه»(5).
ديندارى همين است، هر كه جلو بيفتد غرق مىگردد و هر كه عقب نابود مىشود. اى محمّد! آنچه به تو گفتم را بخاطر بسپار كه از خزانههاى پنهانى علوم است.
مقام ائمّهفراتر از عقل:
رواياتى كه در زمينة جايگاه و مقام ائمّه اطهار در منابع روايى وجود دارد و ما به چند نمونه از آنها اشاره نموديم تنها براى آشنايى و آگاهى ما مىباشد.ما قدرت درك مقام واقعى حضرات معصومينF را نداريم و همين كه بدانيم آنانF از مقام ويژهاى برخوردار هستند كافى مىباشد.
نكتة مهم اينكه ما قصد بت سازى و غلو نداريم، تنها مىخواهيم شمّهاى از مقام ائمّه اطهارF را با استناد به قرآن و روايات معتبر بازگو نماييم. به دو روايت در اين زمينه اشاره مىنماييم:
«أتى الحسين عليه السلام أناس فقالو له: يا أبا عبداللَّه حدّثنا بفضلكم الّذي جعله اللَّه لكم»؛
عدّهاى خدمت ابا عبداللَّه الحسين شرفياب شدند و به ايشان عرض كردند: مقامى را كه خداوند به شما عطا نموده است، براى ما بازگو فرماييد.
«فقال: إنّكم لا تحتملونه ولا تطيقونه»؛
أبا عبداللَّه فرمودند: شما تحمّل و طاقت شنيدن آن را نداريد.
«قالوا: بلى نحتمل. قال: إن كنتم صادقين فليتنحّ إثنان واُحدّث واحداً فإن احتمله حدّثتكم»؛
آنان عرض كردند: تحمّل داريم. سپس امام u فرمودند: از شما سه نفر، به يك نفر مىگويم اگر او تحمّل كرد به شما دو نفر نيز مىگويم.
«فتنحّى إثنان وحدّث واحداً فقام طاير العقل ومرّ على وجهه وذهب فكلّمه صاحباه فلم يردّ عليهما شيئاً وانصرفوا»(6).
دو نفر به گوشهاى رفتند و امام u با يك نفر سخن گفتند كه ناگهان آن شخص همانند انسان عقل از سر پريده از جاى برخاست بىهدف به راه افتاد و فرار كرد و پاسخ دو رفيقش را نداد.
در روايت ديگرى شخصى خدمت ابا عبداللَّه u عرض مىكند: از مقامىكه خداوند به شما عنايت نموده است، مقدارى بگوييد، امام u از پاسخ دادن طفره مىروند، ولى آن شخص باز هم اصرار مىكند تا اينكه امام u زبان به سخن مىگشايند، كه ناگهان
«ابيضّ رأس الرجل ولحيته وأنسى الحديث، فقال الحسين u : أدركته رحمة اللَّه حيث أنسى الحديث»(7).
تمام موهاى سر و صورت آن شخص سفيد شد و گفتگو را فراموش كرد. امام u فرمودند: رحمت خداوند شامل حال وى شد كه گفتگو را فراموش نمود.
پاسخ امام صادق u به ابو حنيفه (لعنه اللَّه):
امام صادق u در روايتى براى اثبات جايگاه خاصّ معصومينF بهقرآن استناد مىنمايند. روايت از اين قرار است كه روزى ابو حنيفه (لعنه اللَّه)، نزد امام صادق u بود و با هم غذا مىخوردند. امام u دست از غذا كشيده،فرمودند:
«الحمد للَّه ربّ العالمين، اللّهم هذا منك ومن رسولك r»؛
سپاس خداى جهانيان را، پروردگارا! اين نعمت از تو و از رسول توr مىباشد.
«فقال أبو حنيفة: يا أبا عبداللَّه! أجعلت مع اللَّه شريكاً؟»؛
ابو حنيفه [لعنه اللَّه] عرض كرد: اى ابا عبداللَّه u آيا براى خداوند شريكى قرار دادى؟
ابو حنيفه (لعنه اللَّه) به امام صادق u اعتراض مىكند كه براى خدا شريك قرار دادهاى و رسول خدا r را در اين نعمتى كه خداوند به ما ارزانى نموده است شريك مىكنى؟ امام صادق u پاسخ او را از قرآن مىدهند و مىفرمايند: اگر من براى خداوند شريك قائل باشم، آيا خداوند نيز براى خود شريك قائل است؟!
«فقال له: ويلك إنّ اللَّه يقول في كتابه: )وَمَا نَقَمُواْ إِلاَّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ(»(8)؛
امام u فرمودند: واى بر تو، خداوند در قرآن مىفرمايد: (آنها فقط از اين انتقام مىگيرند كه خداوند و رسولشr آنان را به فضل وكرم بى نياز ساختند).
«ويقول في موضع آخر )وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوْاْ مَا آتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا ْحَسْبُنَا اللّهُ سَيُؤْتِينَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ(»(9)؛
و در جايى ديگر مىفرمايد: (در حالى كه) اگر به آنچه خدا و پيامبرشr به آنان داده راضى باشند و بگويند: «خداوند براى ما كافى است، و بزودى خدا و رسولش r از فضل خود به ما مىبخشند و تنها رضاى او را مىطلبيم براى آنها بهتر است».
«فقال أبو حنيفة: واللَّه لكأنّى ما قرأتهما قطّ»(10).
ابو حنيفه (لعنه اللَّه) عرض كرد: بخدا قسم، گو اينكه تا به حال هرگز اين دو آيه را نخواندهام.
سخن بر سر خواندن و نخواندن قرآن نيست، مهم فهميدن قرآن است وكسانى كه با اهل بيتF ارتباط دارند، مىتوانند قرآن را بفهمند.
قدرت فاعل و ضعف قابل:
تا به حال دريافتيم كه جبروت، جلالت و عظمت خالق متعال اقتضاء ارتباط مستقيم با هر پست، دنى و مفضولى را ندارد، و بر اساس برهان (امكاناشرف) ثابت گرديد كه جريان فيض الهى نمىتواند بدون واسطه به مخلوقات و موجودات برسد.
خداوند همچون پادشاه جبّار و ستمگرى نيست كه بگويد: هيچ كس حق ندارد بدون واسطه با من سخن بگويد. لزوم وجود واسطه به شدّت و قدرت فيضالهى و به ضعف و سستى مخلوقات باز مىگردد و به عبارت ديگر ضعف از فاعل نيست بلكه قابل و دريافت كنندة فيض، قابليّت ندارد.
براى روشن شدن مطلب به اين مثال توجّه فرماييد: برق فشار قوى كه در نيروگاه توليد مىشود اگر بدون كنترل و فشار شكن به برق شهرى متّصل گردد،تمام سيمهاى برق آن شهر مىسوزد و از بين مىرود. دستگاهى كه به برق كم ولتاژى نياز دارد را با ترانس به برق شهرى وصل مىكنيم. فشار شكن و ترانس همانند واسطههاى مىباشند كه نخست برق را دريافت كرده و به صورت تعديلشده و ضعيف ارسال مىنمايند.
خداوند متعال فيّاض على الاطلاق است و در اعطاء فيض بخل و امساك نمىورزد، امّا موجودات و مخلوقات توان دريافت بى واسطة فيض الهى را ندارند و نيازمند وسايطى هستند كه اين فيض را دريافت و به حسب قابليّت وجودى هركس به او اعطا نمايند. به همين دليل است كه پيامبر اكرم r مىفرمايند:
«أوّل ما خلق اللَّه نورى ابتدعه من نوره واشتقّه من جلال عظمته… ثمخلق العرش واللّوح والشمس وضوء النهار ونور الأبصار و العقل والمعرفة وأبصار العباد وأسماعهم وقلوبهم، من نوري ونوري مشتقّ من نوره»(11).
خداوند نخست از نور خود نور مرا ابداع (آفريد) كرد و آن را از جلال و عظمت خود منشاء داد… سپس از نور من كه قسمتى از نور خدا مىباشد، عرش، لوح، آفتاب، روشنايى روز، نور ديدگان، عقل،معرفت، چشم بندگان، گوش و قلبهاى آنان را آفريد.
ائمّهF وسايل الهى:
پس از روشن شدن اينكه خداوند متعال از نور خود پيامبر 3 را آفريد وهمة مخلوقات و موجودات از نور پيامبر اكرم r آفريده شدند، آيهاى را كه درآن آمده است دريافت نور الهى نيازمند به واسطه يا به عبارتى (وسيله) مىباشد را، بيان مىكنيم.
خداوند مىفرمايد:
)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ((12).
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و وسيلهاى براى تقرّب به او بجوييد و در راه او جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد.
به تصريح روايات فراوان، حضرات معصومينFوسايل الهى هستند،اميرالمؤمنين u در ذيل آيه فوق مىفرمايند:
«أنا وسيلته»(13).
من وسيلة خداوند هستم.
برخى از مفسّران اهل سنّت در تفسير اين آيه اسامى اصحاب كساءF راذكر كردهاند(14).
رسول اللَّه r مىفرمايند:
«نحن الوسيلة إلى اللَّه والوصلة إلى رضوان اللَّه»(15).
ما وسيله به سوى خداوند و راه رسيدن به بهشت خداوند هستيم.
حضرت زهرا I در رابطه با غصب فدك توسّط دستگاه نامشروع خلافت خطبة مشهورى، ايراد كردند و فرمودند:
«نحن وسيلته في خلقه»(16).
ما وسيلههاى خداوند در ميان مخلوقات هستيم.
وسايل الهى با جعل الهى:
هر چيزى شايستگى آن را ندارد كه وسيله قرار بگيرد. وسايل و وسايط توسّط خداوند برگزيده و انتخاب مىشوند. همانگونه كه در عالم تشريع (نبوّت ومقام دريافت و ابلاغ وحى) انتخاب از آنِ خداوند است، در عالم تكوين (انتقال فيض به مخلوقات) نيز خداوند انتخاب مىكند، و افراد بشر هيچ گونه حقّى در اين انتخاب و جعل ندارند.
به عنوان مثال، سنگهاى بسيار زيبا و درخشانى در عالم يافت مىشود وانسان از ديدن آنها لذّت سرشارى مىبرد، امّا هيچ يك از اين سنگها را خداوند وسيله قرار نداده است و فقط سنگ سياه كعبه را وسيلة تقرّب و تعبّد قرار داده است و در هنگام تشرّف به حجّ در صورت امكان، بايد حجر الاسود را ببوسيم، استلام(17) نماييم و بگوييم:
«اللّهم أمانتي أدّيتها وميثاقي تعاهدته لتشهدلي بالموافاة»(18).
بارالها! أمانتم را ادا نمودم و به عهد و پيمانم گردن نهادم تا به وفادارى من شهادت دهى (خطاب به حجر الاسود).
اما اگر توجّه به جعل الهى و وسيله قرار گرفتن بعضى اشياء نشود، مثل دومى خطاب به حجر الاسود خواهد گفت:
«إنّي لأعلم أنّك حجر لا تضرّ ولا تنفع»(19).
من يقين دارم تو سنگى هستى كه نه ضررى مىرسانى و نه سودى.
ما در انتخاب امام u ، وسايط فيض و وسايل الهى اعتقاد صريح و قاطع به جعل الهى داريم و در شفاعت ائمّه اطهارF و توسّل به آنان فقط آنچه را كه قرآن و رواياتِ مستند بيان كردهاند مىپذيريم و به شبهات وهابيّت و وسوسههاى شيطانى كه مخالف دستور خداوند است، اهميّتى نمىدهيم.
گفتگوى شيطان با خداوند:
بايد مراقب وسوسهها و استدلالهاى شيطان باشيم. هنگامى كهخداوند متعال حضرت آدم u را آفريد به تمام فرشتگان دستور داد كه به آدم سجده كنند:
)وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ((20).
(وياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده وخضوع كنيد همگى سجده كردند، جز ابليس كه سرباز زد و تكبّر ورزيد و(بخاطر نافرمانى و تكبّرش) از كافران شد.
شيطان نافرمانى نموده، سجده نكرد و با خداوند استدلال و محاجّه نمود و گفت: خداوندا! چگونه پست را بر برتر و دنى را بر اعلاء ترجيح مىدهى؟
)قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ((21).
(شيطان)گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفريدهاى و او را از گِل.
هنگامى كه ديد خداوند به استدلال او وقعى نمىنهد، از راه معامله واردشد و گفت:
)أنا أعبدك عبادة لم يعبدكها ملك مقرّب ولا نبيّ مرسل(؛
خداوندا! اگر مرا از سجده بر آدم u معاف دارى تو را به گونهاى عبادت مىنمايم كه تا به حال نه فرشتهاى نزديك به تو و نه پيامبرى فرستاده از جانبت، تو را عبادت كرده باشد.
خداوند در پاسخ به وى فرمود:
«لا حاجة لي إلى عبادتك، إنّما أريد أن اُعبد من حيث اُريد لا من حيث تريد»(22).
مرا نيازى به عبادت تو نيست، آن گونه كه دوست دارم مىخواهم عبادت شوم نه آن گونه كه تو دوست مىدارى.
خود پسندى آغاز گمراهى:
شيطانى كه سجدههاى او چهار هزار سال بطول مىانجاميد، گرفتار عجب و تكبّر شد. عبوديّت يعنى تسليم محض خداوند شدن و ارتباطى با كثرت عبادت ندارد.
امام سجاد u مىفرمايند:
«عبدّني لك ولا تفسد عبادتي بالعجب»(23).
مرا بر بندگى خود رام ساز و عبادتم را به سبب خود پسندى تباه منماى.
تسليم در برابر پيشگاه الهى يكى از بالاترين نعمات بشمار مىآيد، هر چه را قادر مطلق مىفرمايد، بايد گردن نهيم تا سر انجامى چون شيطان رجيم نداشته باشيم.
)قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ((24).
فرمود: از آسمانها و (صفوف ملائكه) خارج شو، كه تو رانده درگاه منى.
رانده شدن از پيشگاه الهى، خسرانى عظيم است كه به هيچ وجه قابلجبران نمىباشد. از خداوند بخواهيم كه فرمانبردار محض باشيم و تمام اوامر و نواهى را به بهترين وجه انجام دهيم. نماز خواندن به تمام شرايط و كيفيّات آن،حج، هروله(25) بين صفا و مروه، رمى جمرات و…
همانند امام سجاد u از خداوند منّان مىخواهيم كه،
«إلهى ما بدأت به من فضلك فتمّمه»(26).
پروردگارا! آنچه از فضل و نعمت بدون درخواست به من اعطا نمودى به پايان برسان.
خداوندا! نعمت تسليم و عبوديّت را تا آخرين لحظه حيات از ما سلب مفرما.
دامهاى گوناگون شيطان:
شيطان منافذ و راههاى گوناگونى دارد و هر كس را به روش و شيوهاى خاص فريب مىدهد. از راه فقه و تفقّه وارد مىشود وابوحنيفه (لعنه اللَّه) و امثال وى را گمراه مىكند.
از راه عرفان ابن عربى و برخى ديگر را فريب مىدهد،ابنعربى بگونهاى منحرف مىشود كه مىگويد:
«فسبحان من أظهر الأشياء وهو عينها»(27).
منزّه است خدايى كه اشياء را پديدار كرد و خود عين آنهاست.
«العارف يرى الحقّ في كلّ شيء بل يراه عين كلّ شيء»(28).
عارف خدا را در همه چيز مىبيند، بلكه خدا را عين هر چيزى مىبيند.
اينكه با نظر به هر مخلوقى خدا را به ياد آوريم، خوب است امّا قسمت دوّم سخن ابن عربى نادرست است كه خداوند را عين هرچيزى ببينم، آيا خداوند عين همه چيز است، حتّى عين كثافات ونجاسات!
امام صادق u مىفرمايند:
«من زعم أنّ اللَّه عزّوجلّ في شيء أو من شيء أو على شيء فقد أشرك»(29).
هر كس كه بپندارد كه خداوند در چيزى يا از چيزى و يا روى چيزى است مشرك شده است.
شيطان اهل علم و روحانيّون را با دزدى، و زنا و شرب خمركمتر فريب مىدهد و بيشتر از طريق غيبت، و تهمت و سوء ظن واردمىشود.
مهمترين خواسته، حُسن عاقبت:
يكى از دعاهاى مهم و فراموش نشدنى ما بايد درخواست حُسن عاقبت از خداوند متعال باشد. حضرت يوسف u با تمام مقامات دنيوى و معنوى كه خداوند به او عنايت فرموده بود، نگران لحظات پايانى حيات خود بود و از خداوند حُسن عاقبت مىطلبيد ودرخواست مىكند كه مسلمان بميرد.
« رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّي فِي الدُّنُيَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»(30).
پروردگارا! بخشى عظيمى از حكومت را به من بخشيدى و مرا از علم تعبير خوابها آگاه ساختى، اى آفريننده آسمانها و زمين! تو ولىّ وسرپرست من در دنيا و آخرت هستى مرا مسلمان بميران و به صالحان ملحق فرما.
در آخرين جمعة ماه شعبان رسول اكرم r خطبهاى ايراد وبه اميرالمؤمنين u مىفرمايند: در اين ماه محاسنت به خون فرقت رنگين مىشود، اميرالمؤمنينu از جاى بر مىخيزند و از پيامبرr مىپرسند:
«في سلامة من ديني؟»(31).
آيا در آن هنگام (شهادت)دينى راستين دارم؟
سخن اميرالمؤمنين u بسيار مهم و تكان دهنده است.هنگامى كه شخصى به عظمت ايشان نگران لحظات پايانى عمر خود مىباشد، ما بيچارگان و تهى دستان بايد چه بگوييم؟!
افراد فراوانى بودهاند كه عمرى را در مساجد و محافل اهلبيتF گذارندهاند، اهل عبادت و تهجّد و… بودهاند، امّا متأسّفانه بر اثر يك غفلت، لغزيدند و تمام اندوختههاى خود را بر باد فنا دادند. در روايات آمده است كه شخصى هفتاد سال كارهاى خوب انجام مىدهد ولى بر اثر يك وصيّت نادرست به جهنّم مىرود و فردى ديگر علىرغم اينكه هفتاد سال گناه مىكند ولى وصيّت او موجب رضا و خشنودى خداوند شده به بهشت مىرود(32).
داستانى از حُسن عاقبت:
ما بايد ارتباطمان را با خاندان اهل بيتF مستحكم كنيم تاخداى ناكرده گمراه و منحرف نگرديم.
مىگويند: مردى بود آذرى كه پايبند به دين و مذهب نبود و مسكرات مىنوشيد و قداره كش و قلدر محل بود. روزى در مسجد محل، مجلس سوگوارى براى حضرت سيّد الشهدا u برگزار شده بود و او مست و خمار به مسجد مىآيد. بر پا كنندگان مجلس، از اينكه وى به مسجد آمده ناراحت مىشوند. و به وى مىگويند: آمدن شما مناسب مجلس نيست و او را از مسجد بيرون مىكنند. فردا صبح همه آنان درب خانه آذرى مىروند و از او حلاليّت مىطلبند و از او معذرت مىخواهند. مرد آذرى به آنها گفت: چه شده است؟ آنها در پاسخ گفتند: در خواب ديديم سگى نگهبان چادرهاى حضرت سيّدالشهداu در كربلا مىباشد كه سر او سر شما بود. با همين يك خواب و از شرمندگى عنايت حضرت سيدالشهداu آن مرد آذرى منقلب گشت و توبه كرد و از سوء عاقبت نجات يافت(33).
انشاء اللَّه خداوند به همه ما حُسن عاقبت كرامت بفرمايد.
«والسّلام عليكم ورحمة اللَّه وبركاته»
——————————————————————————–
1) سورة سجده، آيه 24.
2) نهج البلاغه، نامه 28.
3) ولادت 586 هجرى قمرى.
4) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، جلد 15 صفحه 194.
5) بحار الانوار مجلسىS، جلد 25 صفحه 25.
6) اثبات الهداة، حر عاملىS، جلد 5 صفحه 194.
7) اثبات الهداة حر عاملىS، جلد 5 صفحه 195.
8) سورة توبه، آيه 74.
9) سورة توبه، آيه 59.
10) وسايل الشيعه حر عاملىS، جلد 24 صفحه 351.
11) بحار الانوار، جلد 25 صفحه 22.
12) سورة مائده، آيه 35.
13) تفسير برهان، جلد 6 صفحه 469.
14) شواهد التنزيل، جلد 1 صفحه 446.
15) بحار الانوار، جلد 25 صفحه 23.
16) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 16 صفحه 211.
17) استلام: لمس كردن، دست كشيدن به چيزى (فرهنگ معين).
18) وسايل الشيعه، جلد 13 صفحه 314.
19) شرح فتح القدير، جلد2 صفحه 449.
20) سورة بقره آيه 34.
21) سورة ص، آيه 76.
22) تفسير قمى، جلد 1 صفحه 42.
23) صحيفه سجاديه دعاى مكارم الاخلاق، صفحه 100.
24) سورة ص، آيه 77.
25) هروله: رفتارى ميان دويدن و رفتن (فرهنگ معين).
26) صحيفه سجاديّه، مناجاة الراغبين.
27) فتوحات مكيّه، جلد 2 صفحه 459.
28) شرح فصوص الحكم، فص هارونى صفحه 437.
29) هدايه، شيخ صدوق R، صفحه 17.
30) سورة يوسف، آيه 101.
31) بحار الانوار، جلد 42 صفحه 190.
32) بحار الانوار، جلد 100 صفحه 200.
33) داستان كامل «رسول تُرك» را در كتابى با همين نام مطالعه بفرماييد.