تبيين عصمت پیامبر ان وامامان علیهم السلام

طبق آنچه تاكنون بيان شد معلوم گرديد كه اهل سنّت بر عدالت تمامى صحابه پافشارى مى‏كنند . در صورتى كه بپذيريم رفتار و گفتار صحابه صحيح مى‏باشد ، اين سخن در مواردى با عصمت پيامبر منافات پيدا مى‏كند . بنابراين اگر قائل شويم اعمال صحابه صحيح ومطابق موازين شرعى مى‏باشد ، در مواردى كه رفتار و گفتار آنان با عصمت و قداست پيامبر  تعارض داشته باشد ، دو راه بيشتر نداريم 1 ـ از عدالت جميع صحابه دست برداريم 2 ـ عصمت پيامبر   را انكار كنيم يا آن را محدود به موارد خاصّى نماييم .

اهل سنّت در چنين آزمون دشوارى ، بر اصل عدالت تمامى صحابه پافشارى مى‏كنند وعصمت را به صورتِ محدود مى‏پذيرند . اينان شواهدى از آيات قرآن ذكر مى‏كنند تا اثبات نمايند عصمت پيامبر   تنها در مقام تلقّى وابلاغ وحى مى‏باشد امّا در امورى كه وحى از جانب خداوند متعال نرسيده و نيز در امور جارى زندگى (شخصى و اجتماعى) پيامبر  مانند ديگر انسان‏ها به افكار و آراى خويش مراجعه و اجتهاد مى‏كند ، پس ايشان نيز امكان دارد در افكار و اجتهادات دچار اشتباه شوند . از طرفى ممكن است صحابه نيز اجتهاد كنند واتفاقاً نظر آنان درست ومطابق با واقع باشد و مورد پذيرش عمومى قرار بگيرد . در سخنان گذشته شواهدى را كه طرفداران نظريّه عدالت صحابه از آيات بيان كرده‏اند و بر اساس آن عصمت خاتم الأنبياء   را انكار كرده‏اند ، مورد تجزيه و تحليل قرار داديم . استدلال به آيات :

اهل سنّت براى محدود كردن عصمت پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به آيات ديگرى نيز استدلال مى‏كنند كه به حسب ظاهر خداوند متعال پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم خود را مورد سرزنش ، عتاب و اعتراض قرار مى‏دهد. اگر اين گونه آيات را بر حسب ظاهر بپذيريم نتيجه اين مى‏شود كه تمام اعمال و رفتار پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مبتنى بر وحى نمى‏باشد و ايشان مانند ديگر انسان‏ها در سير زندگى خود مصون وايمن از خطا و اشتباه نمى‏باشند .

ابتدا به نقل آيات مى‏پردازيم و بعد از آن پاسخ تفصيلى را بيان مى‏كنيم:

1 ـ «عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ»[i] .

خداوند تو را بخشيد ، چرا پيش از آنكه راستگويان و دروغگويان را بشناسى، به آنها اجازه دادى ؟! (خوب بود صبر مى‏كردى ، تا هر دو گروه خود را نشان دهند) .

ظاهر آيه سخن از عفو و گذشت دارد . عفو و گذشت هم در جايى است كه شخصى مرتكب اشتباه يا گناهى شده باشد .

2 ـ «عَبَسَ وَتَوَلَّى * أَن جَاءهُ الْأَعْمَى * وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى * أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّكْرَى»[ii] . 
چهره در هم كشيد و روى برتافت * از اينكه نابينايى به سراغ او آمده بود * تو چه مى‏دانى شايد او پاكى و تقوا پيشه كند * يا متذكّر گردد و اين تذكّر به حال او مفيد باشد .

در اين آيات خداوند متعال رفتار پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را مورد سرزنش قرار مى‏دهد .

3 ـ «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»[iii] .

اى پيامبر ! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده به خاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مى‏كنى ؟! و خداوند آمرزنده و رحيم است .

در اين آيه نيز خداوند متعال پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را مورد سرزنش قرار مى‏دهد كه چرا به خاطر رضايت همسران خود حلال ما را حرام شمرده‏اى .

4 ـ «وَوَجَدَكَ ضَالّاً فَهَدَى »[iv] .

وتو را گمشده يافت و هدايت كرد .

در اين آيه خداوند سبحان پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را مورد خطاب قرار مى‏دهد كه تو از حق و حقيقت گمراه و روى گردان بودى و اين ما بوديم كه دست تو را گرفته و هدايت نموديم .

5 ـ «وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ»[v] .

و در دل چيزى را پنهان مى‏داشتى كه خداوند آن را آشكار مى‏كند ، واز مردم مى‏ترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى .

طبق اين آيه ، پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم از مردم ترس و واهمه داشته‏اند و مى‏توان تصوّر كرد كه تحت تأثير ترس و واهمه خويش به نفع اشخاصى سخن گفته و يا حقّى را كتمان كنند .

6 ـ «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُّبِيناً * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَاتَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطاً مُّسْتَقِيماً»[vi] .

ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم * تا خداوند گناهان گذشته و آينده‏اى را كه به تو نسبت مى‏دادند ببخشد و نعمتش را بر تو تمام كند و به راه راست هدايتت فرمايد .

طبق ظاهر آيه ، پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مرتكب گناهانى بوده كه خداوند به واسطه فتح مكّه از آنها چشم پوشى مى‏كند .

7 ـ «وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ»[vii] .

به تو و همه پيامبران پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى ، تمام اعمالت تباه مى‏شود و از زيان كاران خواهى بود .      براساس ظاهر اين آيه ، احتمال شرك در مورد پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم احتمال بعيدى نمى‏باشد . لذا خداوند ، پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را از عواقب شرك مطلّع مى‏سازد .

8 ـ «لَقَد تَّابَ الله عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِن بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ»[viii] .

مسلّماً خداوند رحمت [توبه] خود را شامل حال پيامبر و مهاجران و انصار ، كه در زمان حسرت و شدّت از او پيروى كردند نمود ، بعد از آنكه نزديك بود دلهاى گروهى از آنها ، از حق منحرف شود ، پس خداوند توبه آنها را پذيرفت ، كه او نسبت به آنان مهربان و رحيم است .

مطابق ظاهر آيه ، خداوند متعال توبه پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و صحابه را مى‏پذيرد و مسلّماً توبه در جايى است كه انسان مرتكب گناهى شده باشد .

9 ـ « وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً »[ix] .

واگر ما تو را ثابت قدم نمى‏ساختيم ، نزديك بود اندكى به آنان تمايل كنى .

طبق ظاهر آيه ، پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در دل به مشركان تمايل داشته‏اند ، امّا عنايت خداوندى شامل حال ايشان شد تا از مشركان روى گردان شوند .

آياتى كه ذكر شد مجموعه‏اى از آيات است كه اهل سنّت به آنها استدلال كرده و چنين مى‏گويند : در مورد پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلمنيز در غير موارد وحى احتمال خطا و اشتباه مى‏رود چون ايشان مانند ديگران اجتهاد مى‏كنند و ممكن است در مقدّمات اجتهاد دچار اشتباه شوند . و از طرف ديگر امكان دارد بعضى از صحابه نيز اجتهاد كنند و بر خلاف پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلمدچار اشتباه نشوند !

نكته‏اى مهم و اساسى

قبل از پاسخ به اين شبهات لازم است نكته‏اى را يادآور شويم و آن اينكه تمام اين كج انديشى و بدفهمى‏ها در تفسير و تأويل آيات قرآن به خاطر انحراف اهل سنّت از منبع علوم يعنى ائمه  عليهم‏السلام مى‏باشد . اگر بخواهيم آيات قرآن را با عقول ناقص خود تأويل و تفسير كنيم ، مطمئنّا دچار چنين اشتباهات بزرگى خواهيم شد . متأسّفانه اين اشتباه بزرگ دامن گير متأخّرين اهل سنّت مخصوصاً پيروان ابن تيميّه و محمّد بن عبدالوهّاب نيز شده است .

پاسخ حضرت امام رضا  عليه‏السلام به شبهات فوق

در پاسخ به آيات مورد استناد اهل سنّت ، روايت مفصّلى را نقل مى‏كنيم . اين روايت در كتاب احتجاج شيخ طبرسى قدس‏سرهنقل شده است . مأمون سؤالات قرآنى فراوانى داشت . وقتى فرصت را مناسب ديد براى رفع اشكالات و شبهات خود سؤالاتى را از حضرت امام رضا عليه‏السلام پرسيد[x] . اينك به نقل روايت مى‏پردازيم :

« روى عن عليّ بن الجَهْم أنّه قال : حَضَرْتُ مجلس المأمون وعنده الرضا عليه‏السلام ، فقالَ لَهُ المأمون : أَلَيْسَ مِنْ قَوْلِكَ إنَّ الأنبياء معصومُون؟ قال : بَلى ، قالَ : فما معنى قَول اللّه‏ عزّوجلّ : «وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى»[xi] .

على بن جهم مى‏گويد : نزد مأمون آمدم در حالى كه امام رضا  عليه‏السلام هم در آن مجلس حضور داشتند . پس مأمون از امام رضا  عليه‏السلام سؤال كرد : آيا شما نمى‏فرماييد : پيامبران معصوم هستند ؟ امام عليه‏السلام فرمودند : بله ، مأمون سؤال كرد : پس معناى كلام خداوند متعال چيست كه مى‏فرمايد : (آدم نافرمانى خداى خود كرد و گمراه شد) .

امام  عليه‏السلام نخست اين نكته را يادآور مى‏شوند كه شيطان سراغ آدم و حوا  عليهماالسلام آمد و آنها را اغوا نمود :

فقال  عليه‏السلام : إنّ اللّه‏ تبارك وتعالى قال لآدم  عليه‏السلام : «اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ»[xii] ولم يقل لهما لاتأكلا من هذه الشَّجرة ولاممّا كان من جنسها فلَمْ يقربا تلك الشّجرة وانّما أكلا من غيرها إذ وسوس الشَّيطانُ إليهما وقالَ : «مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ»[xiii] وإنّما نها كُما أن تقربا غيرها ولَمْ يَنْهَكُما عن الأكل مِنْها : «إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ * وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ»[xiv] ولم يكن آدم و حوّا شاهَدَا قبل ذلك مَنْ يحلفُ باللّه‏ كاذباً «فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ»[xv] فأكلا منها ثقةً بيمينه باللّه‏ .

امام رضا  عليه‏السلام فرمودند : خداوند متعال به آدم فرمود : (اى آدم تو با جفت خود در بهشت رايگان و بى زحمت جاى گزينيد و بخوريد از طعامهاى بهشت از هرچه مى‏خواهيد و نزديك نشويد به اين درخت كه اگر نزديك شويد از جمله ستمكاران خواهيد بود) ولى خداوند به ايشان نفرمود كه از اين درخت نخوريد و نه از درختانى كه از جنس اين درخت مى‏باشد . پس آدم و حوا نزديك آن درخت نرفتند و تنها از ديگر درختان مى‏خورند . تا جايى كه شيطان درون آنها وسوسه كرده و گفت : (خداوند شما را از اين درخت نهى نكرده بلكه دستور داده كه از آن نخوريد ، براى اينكه مبادا دو پادشاه شويد يا عمر جاويدان يابيد . و بر آن سوگند ياد كرد كه من خيرخواه شما هستم ، شما را بخير و صلاح راهنمايى مى‏كنم) درحالى كه آدم و حوّا قبل از اين قضيه ، كسى را كه به دروغ به خداوند قسم ياد كند ، مشاهده نكرده بودند . پس آنان را به فريب و دروغ راهنمائى نمود . پس آدم و حوّا به خاطر اعتماد به قسم و سخن شيطان از آن درخت ممنوعه تناول نمودند .

در ادامه روايت ، امام رضا عليه‏السلام نكته جالب ديگرى را يادآور مى‏شوند و آن اينكه :

وكانَ ذلك مِن آدم قبل النبوّة ولَم يكن ذلك بذنب كبير استحقّ دخول النّار و انّما كان من الصَّغائر الموهوبة الّتي تجوز على الأنبياء قبل نزولِ  الوحي عليهم فلمّا اجتباه اللّه‏ تعالى و جعله نبيّاً كان معصوماً لايذْنب صغيرةً ولاكبيرةً . قال اللّه‏ تعالى : «وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى *ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى»[xvi] ، وقال عزّوجلّ «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ»[xvii] .

اين گناهِ آدم  عليه‏السلام قبل از نبى شدن بود و گناه كبيره‏اى كه جزاى آن دخول در آتش باشد نبود . بلكه از گناهان صغيره‏اى بودكه قبل از نزول وحى بر انبياء ، صدور اين گناه از آنان جايز مى‏باشد . پس زمانى كه خداوند متعال آدم  عليه‏السلام را براى نبوّت برگزيد و او به اين مقام نائل شد و به مقام عصمت رسيده ، هيچ گناه صغيره يا كبيره‏اى را مرتكب نشد . چنانچه خداوند متعال مى‏فرمايد : (و آدم نافرمانى خداى خود كرد و گمراه شد . سپس خداوند توبه او را پذيرفت و هدايتش فرمود و به مقام نبوتش برگزيد) همچنين خداوند متعال مى‏فرمايد : (خداوند ، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برترى داد) .

« ثمّ قال المأمون : فمامعنى قول اللّه‏ عزّوجلّ «فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحا جَعَلاَ لَهُ شُرَكَاء فِيمَا آتَاهُمَا»[xviii] :

سپس مأمون گفت : معناى اين سخن خداوند متعال : (پس چون خداوند به آنها فرزندى صالح داد او را در آنچه به آنها عطا گرديده ، شريك قرار دادند) ، چيست ؟

فقال الرضا عليه‏السلام : إنّ حوّاء ولدت خمس مائة بطن في كلّ بطنٍ ذكر وانثى وإنّ آدم و حوّاء عاهدا اللّه‏ ودعواه قالا : «لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحا
لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ»[xix] فلمّا آتاهُما صالحين من النَّسلِ خلقاً سويّاً بريئاً من الزمانة والعاهة ، كان ماآتاهما صنفَين : صنفاً ذكراناً وصنفاً اناثاً ، فجَعَل الصّنفان للّه‏ تعالى شركاء فيما آتاهُما ولم يشكراه شكر أبويهما له عزّوجلّ ، قال اللّه‏ تعالى : «فَتَعَالَى اللّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ»[xx] فقال المأمون : أشهد أنّك ابن رسول اللّه‏ [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] حقّاً .

امام رضا  عليه‏السلام فرمودند : به درستى كه حوّا پانصد مرتبه فرزند به دنيا آورد در هر نوبت فرزندى مذكّر و فرزندى مؤنث (دوقلو) به دنيا آورد . آدم و حوا با خداوند متعال عهد بسته و دعا كردند پس گفتند : (اى پرودگار ! اگر به ما فرزند صالح عطا كردى بر اين نعمت البته از شكرگزاران تو خواهيم بود) پس خداوند متعال به آن دو نسل‏هاى صالح و سالم از آفات و بلايا عطا نمود . ولى اين دو نسل و صنف مذكر و مؤنث براى خداوند متعال شريك قائل شدند و مانند پدر و مادر خود شكرگزار خداوند نبودند و خداوند متعال را بر نعمت‏هاى فراوان شكرگزارى نكردند ، خداوند متعال فرمود : (پس خداوند متعال برتر است از آنچه بر او مشركان گويند) پس مأمون گفت : شهادت مى‏دهم به اينكه شما فرزند رسول خدا [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] هستيد .

حضرت امام رضا  عليه‏السلام فعل (يشركون) را قرينه قرار مى‏دهند بر اينكه منظور خداوند فرزندان آدم و حواء مى‏باشد ، زيرا اين فعل به صيغه جمع است و منظور از آن آدم و حوّا كه دو نفر هستند ، نمى‏تواند باشد .

اشتباه اهل سنّت در اين است كه ضمير تثنيه در آيه شريف را به آدم و حوا ارجاع مى‏دهند در حالى كه اگر علمِ خود را از اهل بيت عليهم‏السلام دريافت مى‏نمودند ، طبق قول حضرت امام رضا  عليه‏السلام ، ضمير تثنيه را به دو صنف (صنف مذكّر و صنف مؤنث) ارجاع مى‏دادند .

مأمون در ادامه سؤالات قرآنى خود ، در مورد حضرت ابراهيم و حضرت موسى  عليهماالسلام از حضرت امام رضا  عليه‏السلام سؤال مى‏كند تا روايت به اينجا مى‏رسد :

وقد قالَ اللّه‏ لنبيّه محمّد [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] : «أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوَى»[xxi] يقول : ألم يجدكَ وحيداً فآوى اليك النّاس ؟ «وَوَجَدَكَ ضَالاًّ» يعني : عند قومك «فَهَدَى»[xxii] أيْ هداهُمْ إلى معرفَتِكَ «وَوَجَدَكَ عَائِلاً فَأَغْنَى»[xxiii] يقول : أغناكَ بأن جَعَلَ دعاءكَ مستجاباً . قال المأمون : بارَكَ اللّه‏ فيكَ يابنَ رسولِ اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم .

و خداوند متعال درباره پيامبر [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] فرمود : (آيا خداوند تو را يتيمى نيافت كه در پناه خود جاى داد) تفسير آن چنين است : آيا تو را وحيد و تنها نيافتيم پس مردم به سوى تو پناه آوردند (و تو را گمراه و حيران يافت) ، به اين معنى است كه تو نزد قومت گمراه شمرده مى‏شدى پس هدايت شدى . يعنى هدايت كردى قوم خودت را به شناختِ خود و خدايت . (و تو را فقير يافت پس توانمند نمود) تفسير آن چنين است كه خداوند تو را بى نياز نمود به اين صورت كه دعايت را مستجاب مى‏كند . پس مأمون در اين هنگام گفت : اى فرزند پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم خداوند به شما بركت عنايت فرمايد .

پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مورد توجّه و اقبال مردم قرار گرفتند و از تنهائى بيرون آمدند به طورى كه  در اواخر عمر شريفشان فقط در واقعه غدير بيش از صد هزار نفر حضور داشته و با ايشان نماز جماعت به پا داشتند .

مأمون به سؤالات خود ادامه مى‏دهد :

فأخبرني عن قول اللّه‏ عزّوجلّ : «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ »[xxiv] قال الرضا  عليه‏السلام : لم يكن أحد عند مشركي أهل مكة أعظم ذنباً من رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ، لأنّهم كانوا يعبدون من دونِ اللّه‏ ثلاث مائةٍ وستّين صنماً فلمّا جاءهم بالدّعوةِ إلى كلمة الإخلاص كَبُرَ ذلك عليهم وعظم وقالوا : «أَجَعَلَ الاْلِهَةَ إِلَهاً وَاحِداً إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ * وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ * مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي الْمِلَّةِ الاْخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلاَّ اخْتِلاَقٌ»[xxv] فلمّا فتح اللّه‏ عزّوجلّ على نبيّه مكّة ، قال له : يا محمّد «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُّبِيناً * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ»[xxvi] عند مشركي أهل مكّة بدعائك إيّاهم إلى توحيد اللّه‏ فيما تقدّم و ماتأخّر لأنّ مشركي مكّةَ أسلَمَ بعضُهُم وخرج بعضهم عن مكّة ومَنْ بقي منهُم لايقدِرُ على انكار التّوحيد عليه إذا دعىَ النّاس إليه فَصَارَ ذنبه عندهُم مغفوراً بظهوره عَلَيْهِم فقال المأمون : للّه‏ِ درّك يا أباالحسن .

پس به من بگو در مورد قول خداوند متعال : (تا خداوند گناهان گذشته و آينده‏اى را كه به تو نسبت مى‏دادند ببخشد) امام رضا عليه‏السلام
فرمودند : نزد مشركين اهل مكّه هيچ شخصى گناه‏كارتر از پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم محسوب نمى‏شد به خاطر اينكه مشركين سيصد و شصت بت (به تعداد روزهاى سال قمرى) را مى‏پرستيدند . پس زمانى كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم آنها را به توحيد فراخواندند ، بر آنان سخت و ناگوار آمد و گفتند : (آيا او به جاى اين همه خدايان ، خداى واحدى قرار داده ؟! اين به راستى چيز عجيبى است . سركردگان آنها بيرون آمدند و گفتند : برويد و خدايتان را محكم بچسبيد ، اين چيزى است كه خواسته‏اند (شما را گمراه كنند) ما هرگز چنين چيزى در آئين واپسين نشنيده‏ايم ، اين تنها يك آئين ساختگى است) . پس زمانى كه خداوند مكه را به فتح پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در آورد ، فرمود : اى محمّد[صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] (ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم تا خداوند گناهان گذشته و آينده‏اى را كه به تو نسبت مى‏دادند ببخشد) گناهانى كه اهل مكّه ، به خاطر اينكه آنان را به توحيد دعوت كردى ، براى تو عيب مى‏شمردند . گناهان گذشته و آينده ، به خاطر اينكه بعضى از مشركين اهل مكّه اسلام آوردند و بعضى هم از مكه خارج شدند ، و كسانى هم كه در مكّه مانده بودند قدرت انكار توحيد را نداشتند ، گناهان پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ، به خاطر پيروزى پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بر مشركان در نزد آنان بخشيده شد . مأمون به امام رضا  عليه‏السلام عرض كرد : خداوند به شما پاداش دهد .

نكته‏اى كه در اين روايت مهم به نظر مى‏رسد اين است كه علت بايد با معلول هماهنگ باشد لذا نمى‏توان گفت كه فتح مكه دليلى مى‏شود بر اينكه گناهان پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بخشيده شود ، بنابر اين پاسخ حضرت امام رضا  عليه‏السلام كاملاً منطقى خواهد بود .

باز مأمون در ادامه سؤال مى‏كند :

فأخبرني عَنْ قول اللّه‏ عزّوجلّ «عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ»[xxvii] فقال الرضا عليه‏السلام : هذا ممّا نزل بإيّاك أعْني واسمَعي ياجاره خاطبَ اللّه‏ بذلك نبيّه صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم وأرادَ به اُمّته وكذلك قوله تعالى : «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ»[xxviii] وقوله عزّوجلّ «وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً»[xxix] قال المأمون : صدقت يابن رسول اللّه‏[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] .

پس در مورد قول خداوند متعال : (خدواند تو را ببخشد ، چرا پيش از آنكه راستگويان و دروغ گويان را بشناسى به آنها اجازه دادى) ، مرا مطّلع ساز . امام رضا  عليه‏السلام فرمودند : اين آيه از باب (به تو مى‏گويم ولى همسايه بشنود)[xxx] است. خداوند متعال، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را مورد خطاب قرار داده است ولى امت پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را اراده فرموده است . و همچنين است فرموده خداوند متعال : (اگر مشرك شوى ، تمام اعمال تو تباه مى‏شود واز زيانكاران خواهى بود) و همچنين قول خداوند متعال : (و اگر ما تو را ثابت قدم نمى‏ساختيم نزديك بود اندكى به آنان تمايل كنى) . در اينجا مأمون گفت : اى فرزند رسول خدا[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] راست گفتى .

مأمون آخرين سؤال خود را از حضرت امام رضا  عليه‏السلام چنين مى‏پرسد :

فأخبرني عن قولِ اللّه‏ عزّوجلّ : «وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ»[xxxi] قال الرّضا عليه‏السلام : إنّ رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم قصد دار زيد بن حارثة بن شراحيل الكلبي في أمرٍ أراده ، فرأى امرأته تغتسلُ ، فقال لها : سبحان الّذي خلقك وإنّما أراد بذلك تنزيه اللّه‏ عن قولِ مَن زعم : أنّ الملائكةَ بنات اللّه‏ فقال اللّه‏ عزّوجلّ : «أَفَأَصْفَاكُمْ رَبُّكُم بِالْبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلآئِكَةِ إِنَاثاً إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِيماً»[xxxii] فقال النّبي  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم لما رآها تغتسل : سبحان الّذي خلقك أن يتَّخذ ولدا يحتاج إلى هذا التطهير والإغتسال .

پس به من بگو در مورد قول خداوند متعال : (به خاطر بياور زمانى را كه به آن كس كه خداوند به او نعمت داده بود و تو نيز به او نعمت داده بودى ، مى‏گفتى : همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهيز ، و در دل چيزى را پنهان مى‏داشتى كه خداوند آن را آشكار مى‏كند ، و از مردم مى‏ترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى) . حضرت امام رضا  عليه‏السلام فرمودند : پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم قصد كرد براى كارى به منزل زيد بن حارثه بن شراحيل الكلبي برود . پس متوجّه شدكه همسرِ اواستحمام مى‏كند. پس پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمودند: پاك و منزّه است خدايى كه تو را آفريد ، در حالى كه اراده كرد خداوند را منزّه كند از قول كسى كه گمان مى‏كند ملائكه دختران خداوند هستند . پس خداوند متعال فرمود : (آيا پروردگارتان فرزندان پسر را مخصوص شما ساخته و خودش دخترانى را از فرشتگان برگزيده است ؟! شما سخن بزرگى مى‏گوييد) . پس زمانى كه پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم او را در حال استحمام ديد فرمودند : خداوندى كه تو را آفريد منزّه است از اين كه فرزندى اختيار كند كه به تطهير و غسل نياز داشته باشد .

فلمّا عاد زيد إلى منزله أخبرته امرأته بمجيء رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم وقوله لها سبحان الّذي خلقك فلم يعلم زيد ما أراد بذلك وظنّ أنّه قال ذلك لما أعجبه من حسنها ، فجاء إلى النبيّ  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فقال : يا رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم
إنّ إمرأتي في خلقها سوءٌ وإنّي أريد طلاقها ، فقال له النبيّ  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم : «أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ»[xxxiii] وقد كان اللّه‏ عرّفه عدد أزواجه وأنّ تلك المرأة منهنّ ، فأخفى ذلك في نفسه ولم يبده لزيدٍ وخشى النّاس أن يقولوا : إنّ محمّداً[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] يقول لمولاه : إنّ امرأتك ستكون لي زوجة فيعيبوه بذلك .

پس زمانى كه زيد به منزلش بازگشت ، همسرش به او گفت : پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به اينجا آمدند و فرمودند : منزّه است خدايى كه تو را آفريد . زيد منظور پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را ندانست و گمان كرد پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به خاطر زيبايى همسرِ وى چنين فرموده است . پس نزد پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم آمد و عرض كرد : زن من بد اخلاق است و قصد دارم او را طلاق بدهم . پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به زيد فرمودند : (همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهيز) . در حالى كه خداوند به پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم تعداد همسران ايشان را خبر داده بود و پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم هم مى‏دانستند كه زن زيد هم در شمار زنانى است كه خداوند براى او نام برده است . ولى پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم اين مطلب را در دلِ خود مخفى نگاه داشتند براى زيد بيان نفرمودند ، چون مى‏ترسيدند كه مردم طعنه بزنند و بگويند : محمّد [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] به بنده آزاد شده‏اش گفته است كه همسرِ تو روزى همسرِ من خواهد شد . و اين را بر پيامبر عيب بگيرند .

فأنزل اللّه‏ عزّوجلّ : «وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ» يعني بالإسلام «وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ» يعني بالعتق «أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ»[xxxiv] ثمّ إنّ زيد بن حارثة طلّقها واعتدت منه ، فزوجّها اللّه‏ عزّوجلّ من نبيّه محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم وأنزل بذلك قرآنا ، فقال عزّوجلّ : «فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لاَ يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً»[xxxv] ثمّ علم عزّوجلّ أنّ المنافقين سيعيبوه بتزويجها ، فأنزل اللّه‏ :«مَّا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ»[xxxvi] ، فقال المأمون : لقد شفيت صدري يا بن رسول اللّه‏ [صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] وأوضحت لي ما كان ملتبسا »[xxxvii] .

پس خداوند متعال اين آيه را نازل فرمود : (زمانى كه گفت كسى كه بر او نعمت داده بود) ، يعنى خداوند به او نعمت اسلام بخشيده بود ، (و تو به او نعمت داده بودى) يعنى او را از بردگى آزاد ساختى (همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهيز ، و در دل چيزى را پنهان مى‏داشتى كه خداوند آن را آشكار مى‏كند و از مردم مى‏ترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى) بعد از آن زيد بن حارثه همسر خود را طلاق داد و آن زن عدّه نگه داشت ، پس خداوند متعال اين زن را به همسرى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در آورد و در مورد اين واقعه چنين فرمود : (هنگامى كه زيد نيازش را از آن زن به سر آورد و از او جدا شد ، ما او را به همسرى تو در آورديم تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده‏هايشان ـ هنگامى كه طلاق مى‏گيرند ـ نباشد و فرمان خدا انجام شدنى است) . سپس خداوند متعال مى‏دانست كه مشركان به زودى اين ازدواج را براى پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم عيب مى‏شمارند پس اين آيه را نازل فرمود : (هيچ گونه منعى بر پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در آنچه خدا بر او واجب كرده نيست) . پس مأمون گفت : اى فرزند رسول خدا [صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] قلب مرا آرام ساختى و مشكلاتم را برطرف نمودى .

[i] ـ سوره توبه آيه 43 .

[ii] ـ سوره عبس آيات 4 ـ 1 .

[iii] ـ سوره تحريم آيه 3 .

[iv] ـ سوره ضحى ، آيه 7 .

[v] ـ سوره احزاب ، آيه 37 .

[vi] ـ سوره فتح ، آيات 2 ـ 1 .

[vii] ـ سوره زمر ، آيه 65 .

[viii] ـ سوره توبه ، آيه 117 .

[ix] ـ سوره إسراء ، آيه 74 .

[x] ـ براساس اين روايت روشن مى‏شود كه شبهات ياد شده جديد و تازه نيست بلكه تاريخ آنها به زمان مأمون وحتّى قبل از آن مى‏رسد .

[xi] ـ سوره طه ، آيه 121 . 

[xii] ـ سوره بقره ، آيه 35 .

[xiii] ـ سوره اعراف ، آيه 20 .

[xiv] ـ سوره اعراف ، آيات 21 ـ 20 .

[xv] ـ سوره اعراف ، آيه 22 .

[xvi] ـ سوره طه آيات ، 122 ـ 121 .

[xvii] ـ سوره آل عمران ، آيه 33 .

[xviii] ـ سوره اعراف ، آيه 190 .

[xix] ـ سوره اعراف ، آيه 189 .

[xx] ـ سوره اعراف ، آيه 190 .

[xxi] ـ سوره الضحى ، آيه 6 .

[xxii] ـ سوره الضحى ، آيه 7 .

[xxiii] ـ سوره الضحى ، آيه 8 .

[xxiv] ـ سوره فتح ، آيه 2 .

[xxv] ـ سورة ص آيات 7 ـ 5 .

[xxvi] ـ سوره فتح ، آيات 2 ـ 1 .

[xxvii] ـ سوره توبه ، آيه 43 .

[xxviii] ـ سوره زمر ، آيه 65 .

[xxix] ـ سوره اسراء ، آيه 74 .

[xxx] ـ اين ضرب المثل عربى است و معادل آن در زبان فارسى به در مى‏گويد كه ديوار بشنود اين روش يكى از بهترين روش‏هاى تعليم و تربيت جوانان ونوجوانان مى‏باشد .

[xxxi] ـ سوره احزاب ، آيه 37 .

[xxxii] ـ سوره اسراء ، آيه 40 .

[xxxiii] ـ سوره احزاب ، آيه 37 .

[xxxiv] ـ سوره احزاب ، آيه 37 .

[xxxv] ـ سوره احزاب ، آيه 37 .

[xxxvi] ـ سوره احزاب ، آيه 38 .

[xxxvii] ـ الاحتجاج ، صفحه 426 .


جستجو