ويژگيهاي افراد بر اساس تقسيمي عبارتند از: 1. ويژگيهاي جسماني 2. عقيدتي (معرفتي) 3. احساسات و عواطف 4. نيازها و خواستهها 5. مقام عمل
الف: ويژگيهاي جسماني
استاد مطهري در جلد هشتم آشنايي با قرآن آوردهاند:
«شما اگر نشرياتي كه مؤسسات وابسته به سازمان ملل متحد منتشر ميكنند ـ كه بر اساس آمارهايي از همه كشورهاي دنياست ـ مطالعه كنيد، ميبينيد چند مسأله است كه جزء مسائل دنياي امروز تلقي ميشود. يكي مسأله آلودگي محيط زيست است كه كم كم در ميان ما هم عنوان شده، ولي در دنياي اروپا و آمريكا يك مسأله حساس حياتي شده است، اينكه در اثر ازدياد وسائل صنعتي و ماشين و كارخانه و زياد شدن دود و لوازم سوختي ديگر و جاري شدن نفت و بنزين و روغن سوخته و امثال اينها رودخانهها و درياها آلوده شده و نسل برخي حيوانات و گياهان از بين رفته است و اكنون خود بشر را تهديد ميكند و اگر همين طور پيش برود، كم كم دنيا به حالتي در ميآيد كه غير قابل زندگي خواهد بود»[1].
ولي در سايه حكومت مهدي موعود(عج) و گسترش بهداشت، پيدايش آرامش رواني، تغذيه و توزيع مناسب، عدالت اقتصادي و لقمه حلال ـ كه استاد مطهري حديثي را از امام صادق(ع) نقل ميكنند كه شمشير زدن از كسب حلال آسانتر است[2] ـ افراد در جامعه آرماني داراي عمر بسيار طولاني (در برخي روايات هزار سال ذكر شده است كه شخص هزار فرزند و نوه خود را ميبيند[3])، و نيرويي برابر چهل مرد، قلبهايي مانند آهن محكم خواهند بود.[4]
در جامعه مهدوي(عج)، افراد به دليل وجود بهداشت در حد مطلوب و از بين رفتن مضرات صنايع جديد با علم الهي حضرت و فراگير شدن ورزش كه همواره مورد تأكيد اسلام بوده است و نيز ايجاد و توسعه تفريحهاي حلال كه به تعبير روايات انسان را بر مناجات و كار قادر ميسازد، اولاً انسانها كم بيمار ميشوند، ثانيا بيماران در كوتاهترين زمان معالجه ميشوند و خود آن حضرت بيماران غيرقابل علاج را درمان خواهد كرد.[5] و در روايتي از امام حسين(ع) آمده است كه هيچ نابينايي، زمينگير و دردمندي بر روي زمين نميماند، مگر آنكه خداوند درد او را بر طرف ميسازد.[6]
تفقّه در دين، راه رستگارى
در مبحث قبلی ذيل آيه سى و دو از سوره شورى به روايتى كه فخررازى از زمخشرى[1] نقل مىنمايد، اشاره نموديم و آن را مورد بحث و بررسى قرار داديم و در پايان چند سؤال را به عنوان نقد سخنان فخررازى، مطرح نموديم.
آنچه كه در استفاده از آيات و روايات مهم مىباشد، اين است كه گفتگو در مورد آيات و روايات بايد همراه با تعمّق و تفكّر باشد و به اصطلاح با تفقّه در آيات و روايات سخن بگوييم تا بتوانيم نتايج مهمى را به دست بياوريم. اساس تعليمات دين مبين اسلام قرآن مجيد مىباشد. خداوند سبحان در قرآن مجيد مىفرمايد: «وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»[2]. شايسته نيست، مؤمنان همگى (به سوى جهاد) كوچ كنند، چرا از هر گروهى، طايفهاى از آنان كوچ نمىكند (و طايفهاى بماند) تا در دين (ومعارف و احكام اسلام) آگاهى پيدا كنند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود آنها را انذار نمايند تا بترسند و خوددارى كنند.
بنابر آيه مذكور، خداوند متعال، عدّهاى را مأمور مىكند كه در دين تفقّه كرده و نتيجه آن را براى مردم بازگو نمايند. در نتيجه تنها مرجعى كه مىتواند در مسائل دينى اظهار نظر نمايد، فقيه مىباشد؛ گرچه امروزه افرادى غير فقيه، اظهار نظر نابجا در دين نموده و موجب گمراه شدن مردم مىگردند. با مراجعه به كتب لغت به اين نتيجه مىرسيم كه فقه مترادف با فهم مىباشد ولى اهل لغت مىگويند: فقه مرتبهاى بالاتر از فهم بوده و اخصّ از علم است[3]؛ به اين معنى كه هر كسى مىتواند مطلبى را فهميده و مورد بحث و بررسى قرار دهد ولى دريافتها متفاوت مىباشد. به عنوان مثال، انسان عالم و دانا، ظاهر را نگريسته و بر اساس آن حكم مىكند، امّا فقيه كسى است كه مطالب را از ريشه و عمق استنباط مىكند. پس رسيدن به درجه فقاهت در هر رشتهاى به معناى به دست آوردن ريشه مطالبِ آن رشته مىباشد[4].با فرا رسيدن ايّام جانسوز و جانگذار فاطميّه، ادامه سخن را به بحث در مورد بانوى گرامى اسلام عليهاالسلام اختصاص مىدهيم. اين ايّام خاطره يكى از تلخترين حوادث صدر اسلام را زنده مىكند. حادثهاى كه اگر هر انسان منصف و مؤمنى در آن دقّت نمايد و به عمق ماجرا بينديشد هالهاى از تأثّر، تأسّف، غم و اندوه وجود او را فرا خواهد گرفت. در همين راستا و براى پىبردن به مقام و منزلت اهل بيت عليهم السلام ابتداى آيهاى از قرآن مجيد را نقل نموده و در ذيل آن آيه شريف، به نقد و بررسى سخن مفسّرين اهل سنّت مىپردازيم.
خداوند متعال خطاب به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايد: «قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ»[i].بگو من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمىكنم جزدوست داشتن نزديكانم و هركس كار نيكى انجام دهد بر نيكىاش مىافزاييم چرا كه خداوند آمرزنده و سپاسگزار است.
«إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»[1].
خداوند فقط مىخواهد پليدى [گناه] را از شما اهل بيت دور كند و شما را كاملاً پاك سازد.
عالم مُلك و ملكوت
آيات الهى داراى ظاهر و باطن هستند. باطن و حقيقت آيات الهى همان است كه از آن به عالم ملكوت تعبير مىشود. عالم ملكوت در مقابل عالم مُلك ـ كه با چشم ظاهر قابل رؤيت است ـ قرار دارد و در قرآن كريم در چند جا از آن سخن به ميان آمده است:
خداوند متعال مىفرمايد: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»[2].
فرمان او چنين است كه هرگاه چيزى را اراده كند تنها به آن مىگويد: موجود باش! آن نيز بى درنگ موجود مىشود، پس منزه است خداوندى كه مالكيت و حاكميت همه چيز در دست او است و شما را به سوى او باز مىگردانند.
واژه ملكوت از مصدر مَلَكَ يَمْلِكُ مُلك است كه واو و تاء آن زائده است؛ مانند: طاغوت، جبروت و رهبوت. اين واژه در لغت به معناى ملك و مختص ذات اقدس الهى است[3].شبهاتى، پيرامون « آيهى تطهير » و مقام امامت، از يك وهّابى ، او مىگويد: “در مورد مسئلهى امامت هر چه در قرآن جستجو كردم، كمتر اثرى از آن يافتم.”
در مورد آيهى 33 سورهى احزاب همه مىدانيم چيزى كه به عنوان آيهى تطهير ابلاغ شده، جملهى آخر اين آيه و در ارتباط كامل با آيات قبل و بعد آن مىباشد. اگر تطهير را در اين آيه حمل بر عصمت كنيم و فعل «يريد » را به معناى اراده تكوينى بگيريم، پس چهارده معصوم از اول معصوم بودهاند و حتى در « عالم ذر » هم معلّمان بشريت بودهاند و خداوند، جهان را به خاطر وجود نازنين ايشان خلق كرده است ».
بعد از بيان اين شبهات پيرامون « آيهى تطهير » اولين اشكالى كه به ذهن خطور مىكند، اين است كه شبهه كننده از « عنكم » تعبير به فعل مىكند، در حاليكه « عنكم » مركب از دو كلمه « عن » و « كم » مىباشد كه حرف « عن » از حروف جارّه و « كم » از جملهى ضماير است و ضماير جزو اسماء هستند. پس عنكم » فعل نيست. اگر طلبهاى فقط دو ماه در دروس مقدماتى حوزوى حضور پيدا كند و فقط يك كتاب در علم نحو را خوانده باشد، خواهد فهميد « عنكم » فعل نيست. در اينجا سطح علمى اين شخص، به خوبى آشكار مىشود.
با ظهور حضرت (عليه السلام) و اعلام آغاز انقلاب جهاني اش ستمگران و گردن كشان و… به مقابله با حضرت بر مي خيزند . حضرت (عليه السلام) به دفاع بر مي خيزد. در اين ميان عده اي از دو طرف كشته مي شوند.
برخي عدد كشته شدگان را بسيار زياد مي دانند و از اين رهگذر مي خواهند، حضرت را يك چهره خون ريز معرفي كنند. گروهي نيز تعداد آن كشته ها را كم مي دانند. اين نوشته ، به نقد و بررسي سندي و دلالتي روايات مربوط به اين قتل ها مي پردازد و افراط و تفريط را در اين باره مي زدايد.