چرا شیعه همسران پیامبر را داخل در ایه تطهیر نمی دانذ

 طبق نظر مفسرين شيعه و عامّه، از جمله فخررازى، « إذهاب رجس » به معناى از بين بردن آلودگى و نجاست، و « تطهير » به معناى پوشانيدن لباس عصمت و كرامت است؛ همان طور كه در اهل بيت عليهم‏السلام، بعد از إذهاب رجس، تطهير هم محقّق شده است.  مطلب ديگرى كه از فخررازى نقل شده كه خلاف نظر مفسّرين شيعه است ـ اين بود كه واژه‏ى « اهل بيت » در آيه‏ى تطهير، همسران پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را نيز شامل مى‏شود. وى در پاسخ به اشكال مفسرين شيعه، مبنى بر اينكه اگر همسران پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، داخل در اهل بيت ايشان عليهم‏السلام هستند، پس چرا خداوند در اين قسمت از آيه‏ى تطهير «عَنكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ»، از ضمائر مذكر به جاى ضمائر مؤنث استفاده كرده است؟ چنين گفت: خداوند در اين آيه، مى‏خواهد همه‏ى مردان و زنان خاندان پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را مشمول حكمِ تطهير قرار دهد. براى مقابله با اين عقيده انحرافى، فخررازى و ساير پيروان مكتب خلافت را در مقابل انبوهى از اشكالات و سؤالات قرار میديم، تا هرگونه راه فرار و توجيهى بر آنها بسته شود. برخى از اين سؤالات عبارت‏اند از:   1. اگر طبق نظر فخررازى، افراد ديگرى غير از حضرت اميرالمؤمنين على بن أبى طالب عليه‏السلام، حضرت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام، حضرت امام حسن و حضرت امام حسين عليهماالسلام، داخل در اهل بيت پيامبر اكرم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، هستند، نام آنان چيست و چرا در متون روايى از آنان نامى برده نشده است؟!

     2. اگر عقيده‏ى اهل سنّت، مبنى بر اينكه « افرادى غير از خمسه‏ى طيّبه عليهم‏السلام، در دايره‏ى اهل بيت قرار مى‏گيرند » صحت داشته باشد، پس تكليف اين همه رواياتى كه توسط بزرگ‏ترين علماى مذهب اهل سنت مانند بخارى، مسلم، احمد حنبل، نسائى، ترمذى، حاكم نيشابورى، فخررازى و زمخشرى، نقل شده و همگى حاكى از عمل و گفتار پيامبر اكرم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلمدر انحصار « اهل بيت » در خمسه‏ى طيّبه عليهم‏السلام بوده و بيانگر نفى ورود تمام احتمالات ديگر در اين زمينه است، چه مى‏شود؟![2]

    براى مثال، روايتى كه علماى عامّه از اُمّ المؤمنين اُمّ سلمه نقل كرده‏اند كه « وقتى آيه‏ى تطهير نازل شد، رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، غير از خودشان، چهار نفر ديگر از اهل بيت‏شان، على، فاطمه، حسن و حسين عليهم‏السلام را زير كساء قرار دادند و به درخواست اُمّ سلمه كه خواسته بود جزو « اهل بيت » محسوب شود، جواب منفى دادند و فرمودند: « تو در جايى كه هستى بمان و داخل نشو، كه تو همسر خوبى
هستى؛ امّا از اهل بيت من نيستى! »[3] چنين احاديثى چگونه با ادعاى فخر رازى قابل جمع است؟!

     3. همان‏طور كه قبلاً نيز بيان كرديم « هنگامى كه شخصى از خليفه‏ى دوم، عمر بن خطاب، در مورد مصاديق اهل بيت سؤال كرد، او از جواب دادن خوددارى كرده و سائل را به عايشه ارجاع داد. عايشه نيز مانند عمر، از پاسخ به سؤال سائل طفره رفته و او را به سوى اُم سلمه فرستاد »[4] حال اين سؤال مطرح است كه آيا
عايشه واقعا از ماجراى « آيه‏ى تطهير » و شأن نزول آن و نيز از افراد مشمولِ اين آيه، اطّلاعى نداشته كه از جواب دادن خوددارى كرد؟! عايشه به هر طريقى دنبال جعلِ فضيلت و مقام براى خودش بود تا از مقرّبان و محبوبان رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم به شمار آيد. وى حتّى براى اين كار، شخصيت رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را تنزّل مى‏داد؛ پس اگر طبق گفته‏ى عامّه، او داخل در دايره ى اهل بيت عليهم‏السلام است، چرا به اين فضيلت بزرگ، پشت پا زده و از اعتراف به طهارت خودش، خوددارى كرد؟!

     آيا مگر در صحيح بخارى، مسلم و ساير كتاب‏ها، اين قصّه‏ى دروغ از عايشه، نقل نشده است كه « وقتى عدّه‏اى رقّاصه از حبشه به مدينه آمدند، چون عايشه كوتاه قد بود به همين خاطر، پيامبر اكرم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، او را بر دوش شان سوار كردند تا بتواند رقاصه‏ها را تماشا كند؟! »[5]

    آيا خود اهل سنت نقل نكرده‏اند: « چون عايشه در خانه‏ى پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، كم سن و سال بود، مشغول بازى با عروسك‏ها مى‏شد و براى اينكه در بازى تنها نماند، پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم دختران هم سن و سال عايشه را به بازى باوى تشويق مى‏كردند؟! »[6].

    آيا روايت دروغ ديگرى با اين مضمون؛ « عايشه مى‏گويد: دو دختر در خانه من آوازه‏خوانى مى‏نمودند و اشعار جنگ بُغاث[7] را مى‏خواندند. رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم وارد گرديده و به بستر رفته و صورت خود را به آن سو گرداندند. در اين هنگام ابوبكر وارد گرديد و با ديدن آوازه‏خوان‏ها به من پرخاش نمود و گفت: آيا در حضور پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم هم غنا و موسيقى؟! رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم به ابوبكر رو كردند و فرمودند: آنان را به حال خودشان واگذار »[8]، منقول از عامّه، نيست؟! پس با اين همه اشكال و ايرادى كه در عايشه بود، آيا امكان دارد كه بگوييم آيه‏ى تطهير در باره‏ى او و ساير همسران پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نازل شده باشد؟! 

     4. از همه مهم‏تر، اين سؤال مطرح است كه اگر شما پيروان مكتب اموى، قائل به دخول افراد ديگرى غير از پنج تن عليهم‏السلام، در دايره‏ى « اهل بيت » هستيد و ادّعاى زايل شدن نجاست، پليدى و گناه از آن‏ها را داريد و نيز عصمت و تطهير دل‏هاى آن‏ها و اينكه سراسر وجودشان نور است، در عقايدتان، نهفته است، با اين وجود آيا اين افراد (اعمّ از مردان و زنان بيگانه)، تا پايان عمرشان مرتكب هيچ لغزش و گناهى نشدند؟! اگر جواب‏تان اين باشد كه گناه كرده‏اند، پس اين اعتراف با آن تفسير و استظهارى كه از « آيه‏ى تطهير » كرده‏ايد، مغايرت دارد و نظر شما مبنى بر إذهاب رجس و طهارت كامل اين افراد، پوچ و باطل است؛ امّا اگر در جواب بگوييد كه اصلاً مرتكب گناه نشدند، پس با اين همه دروغ‏ها، معصيت‏ها، بى حيايى‏ها و نافرمانى هايى كه از برخى همسران پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم از جمله عايشه صادر شد، چگونه مى‏توان معصوم بودن آن‏ها را پذيرفت؟!

     شأن نزول سوره‏ى مبارك تحريم

     بعد از آنكه با استناد به روايات منقول از خود عامّه، عدم دخولِ همسران پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم در دايره‏ى « اهل بيت » را اثبات كرديم، اكنون نوبت آن رسيده است كه با تمسّك و يارى جستن از قرآن كريم، بتوانيم در احقاق حق اهل بيت عليهم‏السلام، گامى ديگر برداشته و به مظلوميت اين خاندان عصمت و طهارت عليهم‏السلام، بيش از پيش پى ببريم. براى اين منظور، به تفسير و تبيين آيات ابتدايى از سوره‏ى مبارك تحريم مى‏پردازيم تا معصيت و نافرمانى بعضى از همسران پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را از زبان خود عامّه، بيان كنيم.  خداوند متعال مى‏فرمايد: «بسم اللّه‏ الرّحمن الرّحيم * يَا أيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ * قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أيْمَانِكُمْ وَاللَّهُ مَوْلاَكُمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ * وَإذْ أسَرَّ النَّبِيُّ إلَى بَعْضِ أزْوَاجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أنبَأكَ هَذَا قَالَ نَبَّأنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ * إن تَتُوبَا إلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاَهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلاَئِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ»[9].

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر * اى پيامبر[ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم]! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده، به خاطر جلب رضايت همسران‏ات، بر خود حرام مى‏كنى؟! و خداوند آمرزنده و رحيم است * خداوند راه گشودن سوگندهاى‏تان را [در اين‏گونه موارد] روشن ساخته، و خداوند مولاى شماست و او دانا و حكيم است * [به خاطر بياوريد] هنگامى را كه پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسران‏اش گفت؛ ولى هنگامى كه وى آن را افشا كرد و خداوند پيامبراش صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود، هنگامى كه پيامبر همسراش را از آن خبر داد، گفت: « چه كسى تو را از اين راز آگاه ساخت؟! » فرمود: « خداوند عالم و آگاه مرا با خبر ساخت! » * اگر شما (همسران پيامبر) از كار خود توبه كنيد [به نفع شما است، زيرا ]دل‏هاى شما از حق منحرف گشته؛ و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، [كارى از پيش نخواهيد برد] زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح و فرشتگان بعد از آنان، پشتيبان او هستند.

     همه‏ى مفسّرين اعمّ از خاصّه و عامّه، بر اين عقيده هستند كه سوره‏ى مبارك تحريم، درباره‏ى دو همسر رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، يعنى عايشه دختر ابى بكر و حفصه دختر عمر بن خطاب، نازل شده است. براى اين منظور به برخى از روايات وارد شده از عامّه در اين زمينه، اشاره مى‏كنيم:

     1. فخررازى از مفسران عامّه، مى‏گويد: « قوله تعالى: «إن تَتُوبَا إلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاَهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلاَئِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ»، قوله: «إن تَتُوبَا إلَى اللَّهِ»[10] خطاب لعائشة وحفصة على طريقة الالتفات؛ ليكون أبلغ في معاتبتهما. والتوبة من التعاون على رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم بالإيذاء »[11].

در فرمايش خداوند متعال كه « اگر شما [همسران پيامبر] از كار خود توبه كنيد[به نفع شماست زيرا] دل‏هاى شما از حق منحرف گشته؛ و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، [كارى از پيش نخواهيد برد] زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح و فرشتگان بعد از آنان، پشتيبان او هستند »، مخاطب اين بخش از آيه كه (اگر شما از كار خود توبه كنيد) عايشه و حفصه هستند. [و اين سخن كه از غايب به مخاطب بر مى‏گردد] بلاغت‏اش در سرزنش كردن بسيار بيشتر است. و توبه‏ى اين دو نفر به خاطر همكارى با يكديگر در آزار و اذيّت رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم مى‏باشد ».

     خطابى كه در آيه‏ى شريف به كار رفته است، نوعى بلاغت ادبى است، كه داراى تأثير بيشترى مى‏باشد. اگر بر فرض، خداوند از همان آغاز سخن، مستقيما شروع به عتاب و سرزنش آن‏ها مى‏كرد، نتيجه و غرض كه همان تأكيد و شدّت سرزنش است، حاصل نمى‏شد.

     2. زمخشرى يكى ديگر از مفسران بزرگ عامّه، در اين باره چنين مى‏گويد: « وتحذير لهما على أغلظ وجهٍ وأشدّه لما في التمثيل من ذكر الكفر »[12].

وتحذير و عقاب و خطاب آن دو نفر (عايشه و حفصه)، به غليظ‏ترين و شديدترين صورت ممكن، انجام شده است، به خاطر آنچه در تمثيل است كه همان ذكر كفر است.

     3. مفسر معروف، ابن عباس مى‏گويد: « لم أزل حريصا أن أسأل عمر عن المرأتين من أزواج النّبي صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم اللتين قال اللّه‏ تعالى: «إن تَتُوبَا إلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا»[13]، حتّى حجّ عمر وحججتُ معه، فلمّا كنّا ببعض الطّريق عدل عمر وعدلت معه بالإداوة، فتبرّز، ثُمّ أتاني فسكبت على يديه، فتوضّأ فقلتُ: يا أميرالمؤمنين! من المرأتان من أزواج النّبي صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم اللتان قال اللّه‏ عزّوجلّ لهما: «إن تَتُوبَا إلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا»؟ قال عمر: واعجباً لك يا ابن عبّاس! قال: هي حفصة وعائشة »[14].  من از دير زمان حريص بودم كه از عمر بن خطاب درباره‏ى اين دو نفر از زنان پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، كه در قرآن با ضمير از آن‏ها ياد شده است « اگر شما [همسران پيامبر ]از كار خود توبه كنيد [به نفع شماست، زيرا ]دل‏هاى شما از حق منحرف گشته است »، سؤال كنم. [اين موفقيت حاصل نمى‏شد] تا اينكه عمر براى انجام حج به مكه رفت و من نيز همراه او رفتم. و اين زمانى بود كه من با او رفيق شده بودم. عمر براى قضاى حاجت رفت و وقتى برگشت، ظرف آبى را برداشتم و به دست‏هاى او ريختم تا وضو بگيرد. سپس به عمر گفتم: آن دو نفر از زنان پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم كه قران درباره آن‏ها مى‏گويد: « اگر شما [همسران پيامبر] از كار خود توبه كنيد [به نفع شماست، زيرا] دل‏هاى شما از حق منحرف گشته »، چه كسانى هستند؟ عمر گفت: ابن عباس! از تو تعجب مى‏كنم [كه اين‏قدر نزديك پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم بودى؛ ولى از من سؤال مى‏كنى!]، آن دو نفر، عايشه و حفصه هستند. »

     4. انس بن مالك[15] مى‏گويد: « أنّ رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم كانت له أمةٌ يطؤها، فلم تزل به عائشة وحفصة حتّى حرّمها على نفسه، فأنزل اللّه‏ عزّوجلّ: «بسم اللّه‏ الرّحمن الرّحيم * يَا أيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»[16] »[17].

همانا رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم كنيزى داشتند كه با او همبستر مى‏شدند، عايشه و حفصه، پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را در اين مورد آن‏قدر آزار و اذيّت كردند تا اينكه ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، كنيزشان را بر خود حرام كردند [تا موجبات رضايت آن دو نفر را فراهم كنند]، پس خداوند اين آيه را نازل كرد: « اى پيامبر[ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم]! چرا چيزى را كه خداوند بر تو حلال كرده، به خاطر جلب رضايت همسران‏ات، بر خود حرام مى‏كنى؟! و خداوند آمرزنده و رحيم است ».

     5. طبرى[18] و بيهقى[19] از ابن عباس چنين نقل مى‏كنند: « كانت حفصة وعائشة متحابّتين وكانتا زوجتي النبيّ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، فذهبت حفصةُ إلى أبيها، فتحدّثت عنده، فأرسل النبيّ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم إلى جاريته، فظلت معه في بيت حفصة، وكان اليوم الّذي يأتيه فيه عائشة، فرجعت حفصةُ، فوجدتهما في بيتها، فجعلت تنتظر خروجها، وغارت غيرة شديدة، فأخرج رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلمجاريته، ودخلت حفصة، فقالت: قد رأيت من كان عندك، واللّه‏! لقد سئتنى، فقال النبيّ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم: واللّه‏! لأرضينّك، فإنّي مُسرّ إليك سرّا فاحفظيه، قالت: ما هو؟ قال صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم: إنّي اُشهدك أنّ سريتي هذه علىّ حرام رضا لك، وكانت حفصة وعائشة تظاهران على نساء النبيّ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فانطلقت حفصة إلى عائشة، فأسرّت إليها أن أبشري أنّ النبيّ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم قد حرّم عليه فتاته، فلمّا أخبرت بسرّ النّبي صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، أظهر اللّه‏ عزّوجلّ النّبي صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، فأنزل اللّه‏ على رسوله صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم لمّا تظاهرتا عليه، «بسم اللّه‏ الرّحمن الرّحيم * يَا أيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ * قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أيْمَانِكُمْ وَاللَّهُ مَوْلاَكُمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ * وَإذْ أسَرَّ النَّبِيُّ إلَى بَعْضِ أزْوَاجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأتْ بِهِ وَأظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أنبَأكَ هَذَا قَالَ نَبَّأنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ * إن تَتُوبَا إلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاَهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلاَئِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ»[20] »[21].

حفصه و عايشه با هم دوست و از همسران پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم بودند. روزى، حفصه از خانه‏ى رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم بيرون آمد و نزد پدرش رفت و مشغول گفت‏وگو با او شد. در اين هنگام پيامبر  صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، شخصى را به سوى يكى از كنيزان‏شان فرستادند تا او را نزد ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم بياورد، پس آن كنيز در خانه‏ى حفصه، با پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم باقى ماند؛ در حالى كه آن روز، روزى بود كه پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم طبق معمول به خانه عايشه مى‏رفتند، وقتى كه حفصه به خانه‏ى خودش برگشت، پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و كنيزاش را در خانه‏ى خود ديد. حفصه منتظر ماند تا كنيز از خانه خارج شود، و به شدّت غيرتى شده بود. سپس رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، كنيز خود را از خانه خارج كردند و در اين هنگام حفصه وارد خانه شده و به محضر پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم عرض كرد: من ديدم چه كسى همراه تو بود! قسم به خدا! از تو بدى به من رسيد! پس رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرمودند: سوگند به خدا! من تو را راضى مى‏كنم! و رازى را به تو مى‏گويم كه بايد از آن راز و امانت به خوبى محافظت كنى [و به كسى نگويى]. حفصه گفت: آن راز چيست؟ پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرمودند: من تو را شاهد مى‏گيرم كه اين كنيز، به خاطر جلب رضايت تو، بر من حرام باشد. حفصه و عائشه هميشه خود را از بقيه‏ى زنان پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلمجدا مى‏ديدند. سپس حفصه از پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم جدا شد و به نزد عايشه رفت و راز را به او گفت: كه بشارت مى‏دهم كه همانا رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، كنيزشان را بر خودشان حرام كردند. زمانى كه سرّ و راز پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فاش شد، خداوند عزّوجلّ، ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلمرا از اين ماجرا با خبر كرد و اين آيات را بر ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نازل فرمود: « اى پيامبر! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده، به خاطر جلب رضايت همسران‏ات، بر خود حرام مى‏كنى؟! و خداوند آمرزنده و رحيم است * خداوند راه گشودن سوگندهاى‏تان را [در اين‏گونه موارد] روشن ساخته، و خداوند مولاى شماست و او دانا و حكيم است * [به خاطر بياوريد] هنگامى را كه پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسران‏اش گفت؛ ولى هنگامى كه وى آن را افشا كرد و خداوند پيامبراش صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود، هنگامى كه پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم همسراش را از آن خبر داد، گفت: « چه كسى تو را از اين راز آگاه ساخت؟! » فرمود: « خداوند عالم و آگاه مرا با خبر ساخت! » * اگر شما (همسران پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم) از كار خود توبه كنيد [به نفع شما است، زيرا ]دل‏هاى شما از حق منحرف گشته؛ و اگر بر ضد او دست به دست هم دهيد، [كارى از پيش نخواهيد برد] زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح و فرشتگان بعد از آنان، پشتيبان او هستند ».

     6. أنس بن مالك نقل مى‏كند: « إنّ النبيّ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم أنزل اُمّ إبراهيم منزل أبي أيّوب، قالت عائشة: فدخل النبي صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم بيتها يوما فوجد خلوة فأصابها فحملت بإبراهيم، قالت عائشة: فلمّا استبان حملها فزعت من ذلك، فمكث رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم حتّى ولدت، فلم يكن لاُمّه لبن، فاشترى له ضائنة يغذّى منها الصبيّ فصلح عليه جسمه وحسن لحمه وصفا لونه، فجاء به يوما يحمله على عنقه، فقال صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم: يا عائشة! كيف‏ترى الشبه؟ فقلت: أنا غيريّ ما أدرى شبهاً، فقال صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم: ولا باللحم؟ فقلت: لعمرى! لمن تغذّى بألبان الضأن ليحسن لحمه، قال: فجزعت عائشة وحفصة من ذلك، فعاتبته حفصة فحرّمها وأسرّ إليها سرّا فأفشته إلى عائشة، فنزلت آية التحريم وأعتق رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم رقبةً »[22].  رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، أم ابراهيم (ماريه قبطيه) را در منزل أبو ايوب جاى دادند (شايد به دليل اينكه در منزل خود جاى مناسبى نداشتند و شايد از ترس بقيه همسران‏شان) عائشه مى‏گويد: پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم روزى وارد اتاق او شدند و آن‏جا را خلوت يافتند و با ماريه قبطيه همبستر شدند و او به ابراهيم حامله شد. عائشه مى‏گويد: زمانى كه حاملگى ماريه مشخص شد، از اين موضوع ناراحت شدم. رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم درنگ نمودند تا اينكه ماريه بچه دار شد و چون شير نداشت، حضرت صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم براى او گوسفندى خريدند تا فرزند او از شير آن تغذيه كند، پس جسم ابراهيم با آن شير نيرومند شد و رشد كرد و رنگ او نيكو شد، روزى پيغمبر خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم در حالى كه ابراهيم را بر دوش مبارك خويش سوار كرده بودند، تشريف آوردند و فرمودند: اى عائشه! آيا ابراهيم شبيه من هست؟ عرض كردم: (در حالى كه غيرتى شده و عصبانى بودم) من شباهتى بين او و شما نمى‏يابم، ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرمودند: حتّى در گوشت و پوست؟ عرض كردم: به جانم قسم! كسى كه با شير گوسفند تغذيه كند، گوشت او نيكو مى‏گردد. عائشه و حفصه از اين مطلب بسيار ناراحت شدند، پس حفصه، رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را سرزنش نمود و ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم ماريه را بر خود حرام نمودند و حفصه هم آن سرى را كه پيامبر به او گفته بودند، براى عائشه افشاء كرد، پس آيه‏ى تحريم نازل شد، و رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله  و سلم برده‏اى آزاد نمودند.

 بررسى روايت

     پيامبر اسلام صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم پس از آنكه در مدينه منوره نزول اجلال فرمودند، نامه هايى براى پادشاهان اطراف و اكناف نوشتند. از جمله‏ى اين نامه‏ها، نامه‏اى بود كه حضرت صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم براى پادشاه مصر نوشتند و او را به اسلام دعوت نمودند. پادشاه مصر كه انسان فهيمى بود و از دين حضرت عيسى عليه‏السلام پيروى مى‏كرد، با احترام نامه‏ى حضرت صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را تحويل گرفت و هدايايى براى ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرستاد. در ميان اين هدايا، شاهزاده‏اى زيبارو و محترم بود كه « ماريه » نام داشت و در بين راه قبل از رسيدن به مدينه به وسيله‏ى « حاطب بن أبى بلتعه » به دين اسلام گرويد. رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم او را به ازدواج خود در آوردند .[23].

 عائشه و حفصه به تصريح منابع اهل سنّت آن‏قدر رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را در مورد ماريه قبطيه آزار و اذيت كردند كه آن حضرت صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، ماريه را بر خود حرام نمودند.      ماجراى ماريه قبطيه و رفتار ساير همسران پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم با او طولانى است، كه در آينده در مورد آن بحث خواهيم نمود. به اختصار بايد گفت كه، داستان و آيه‏ى « إفك » كه در مورد اتهام يكى از همسران پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم به ارتكاب عمل منافى عفت مى‏باشد به نظر شيعه، در مورد « ماريه قبطيه » است. هر چند اهل تسنن سعى نموده‏اند آن را در مورد عائشه قلمداد كنند. اين تهمت زنندگان  هم چهار نفر بودند: عائشه و حفصه و پدران آن‏ها.

على بن ابراهيم[24] از زراره نقل مى‏كند كه او گفت: « لمّا مات إبراهيم ابن رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم حزن عليه حزنا شديدا، فقالت عائشة: ما الّذي يحزنك عليه، فما هو إلاّ ابن جريح؟! فبعث رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم عليّا وأمره بقتله؛ فذهب عليٌّ عليه‏السلام إليه ومعه السيف وكان جريح القبطى في حائط وضرب عليٌّ عليه‏السلام باب البستان، فأقبل إليه جريح ليفتح له الباب، فلمّا رأى عليّا عليه‏السلام عرف في وجهه الغضب، فأدبر راجعا ولم يفتح الباب، فوثب عليّ عليه‏السلام على الحائط ونزل إلى البستان واتّبعه وولّى جريح مدبرا، فلمّا خشى أن يرهقه صعد في نخلة وصعد عليّ عليه‏السلام في أثره، فلمّا دنا منه رمى بنفسه من فوق النخلة فبدت عورته، فإذا ليس له ما للرجال ولا ما للنساء، فانصرف عليّ عليه‏السلام إلى النبيّ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فقال: يا رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم! إذا بعثتني في الأمر أكون فيه كالمسمار المحمى في الوتر أم أثبت؟ قال: فقال صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم: لا، بل أثبت، فقال عليه‏السلام: والّذي بعثك بالحقّ، ماله ما للرجال ولا ما للنساء؛ فقال رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم: الحمد للّه‏ الّذي يصرف عنّا السوء أهل البيت »[25].

زمانى كه ابراهيم، فرزند رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم از دنيا رفت حزن و اندوه فراوانى ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را فرا گرفت[26]. عايشه به محضر پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم عرض كرد: براى چه ناراحت هستيد او فرزند جريح (غلام ماريه) است، نه فرزند شما. رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام را فرستادند و ايشان عليه‏السلام را امر به قتل جريح نمودند. آن حضرت عليه‏السلام نيز در حالى كه شمشيرى همراه خود داشتند به سوى جريح حركت كردند. جريح قبطى در باغ بود، حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام درِ باغ را كوبيدند، جريح به سوى در آمد تا در را باز كند؛ امّا هنگامى كه حضرت عليه‏السلام را خشمگين و عصبانى ديد، برگشت و در را باز نكرد. آن حضرت عليه‏السلام از ديوار بالا رفتند و وارد باغ شدند و جريح را كه در حال فرار بود دنبال كردند. او كه ترسيده بود از درخت خرمايى بالا رفت و حضرت عليه‏السلام نيز او را دنبال كردند و وقتى به او نزديك شدند، او خودش را از بالاى درخت به پايين انداخت و ناگهان عورت او پديدار شد، كه نه آلت مردانه داشت و نه آلت زنانه. حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام به سوى پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم برگشتند و عرض كردند: اى رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم! مرا ميفرستى كه مانند آهن گداخته‏اى، حكم را جارى كنم يا آنكه از حقيقت مطلب بازرسى كنم؟ ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرمودند: نه، نخست بازجويى كن! آن حضرت عليه‏السلام عرض كردند: قسم به خدايى كه تو را به حق مبعوث كرد! او نه آلت مردانه داشت و نه آلت زنانه. رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرمودند: سپاس خدايى را كه پليدى و زشتى را از ما اهل بيت دور كرد.

     جريح، خادم ماريه قبطيه بود، كه همراه او به مدينه آمده بود و طبق سنّتى كه در آن زمان در جزيرة العرب و شمال آفريقا معمول بود، خواجه و مقطوع النسل بود؛ وظيفه‏ى او حفظ و نگهدارى و تربيت ماريه بوده است. چنانچه حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام، جريح را ديدند كه به ماريه مى‏گفت: « أعظمى رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و كنّيه وأكرميه ونحو من هذا الكلام »[27]. رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را تعظيم و احترام نما و از ايشان با عظمت و احترام ياد كن و كنيه‏ى ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را صدا بزن و مانند اين سخنان.

     هنگامى كه حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام جريح را خنثى يافتند، او را به محضر رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم آوردند و ماجرا را براى ايشان  صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نقل كردند. حضرت صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم روى مبارك خود را به طرف ديوار نمودند و به جريح فرمودند: « حلّ لهما ـ يا جريح ـ واكشف عن نفسك حتّى يتبيّن كذبهما، ويحهما! ما أجرأهما على اللّه‏ وعلى رسوله صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم. فكشف جريح عن أثوابه، فإذا هو خادم ممسوح كما وصف. فسقطا بين يدي رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم وقالا: يا رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم! التوبة استغفر لنا فلن نعود. فقال رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم: لا تاب اللّه‏ عليكما، فما ينفعكما استغفاري ومعكما هذه الجرأة على اللّه‏ وعلى رسوله صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم؟! قالا: يا رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم! فإن استغفرت لنا رجونا أن يغفر لنا ربّنا. وأنزل اللّه‏ الآية بهما وفي براءة مارية: «إنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالاْخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ * يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ ألْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»[28] »[29].

اى جريح! عورت خود را براى اين دو نفر (عائشه و حفصه) آشكار كن تا كذب اين دو آشكار شود. واى بر آن دو! چه چيزى به خدا و رسول او صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نسبت دادند! جريح لباس‏هاى خود را در آورد و همان طور كه حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام فرموده بودند، خادمى بدون آلت مردانه و زنانه بود. پس آن دو در پيشگاه رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم به خاك افتادند و عرض كردند: يا رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم ما توبه كرديم، براى ما استغفار كن، كه ما ديگر هرگز خطا و اشتباه نمى‏كنيم. رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرمودند: خدا توبه‏ى شما را نپذيرد! با اين جرأتى كه شما بر خدا و رسول‏اش صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم روا داشتيد استغفار من براى شما سودى ندارد. عرض كردند: يا رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم! اگر براى ما استغفار كنيد، اميد است كه خدا ما را ببخشد و خداوند متعال آيه‏اى در مورد آنها و در برائت و بى‏گناهى ماريه نازل كرد: « كسانى كه زنان پاكدامن و بى‏خبر (از هرگونه آلودگى) و مؤمن را متهم مى‏سازند، در دنيا و آخرت از رحمت الهى به دوراند و عذاب بزرگى براى آنهاست * در آن روز زبان‏ها و دست‏ها و پاهايشان بر ضدّ آنها به اعمالى كه مرتكب مى‏شدند گواهى مى‏دهد ».

     پيامبر گرامى اسلام صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، ماريه را به دليل آزار و اذيّت‏هاى فراوان عائشه و حفصه به بيرون از مدينه در محلى نزديك قبا، به نام « مشربه ام ابراهيم » اسكان داده بودند. و ماريه در آن‏جا غافل از تمام توطئه‏ها و فتنه‏هاى اين دو نفر بود. 

     روايت فوق و اشباه آن دلالت مى‏كنند بر اينكه عائشه و حفصه، وقتى از آزار و اذيّت نتيجه نگرفتند، در صدد تهمت زدن به ماريه بر آمدند، و رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نيز براى اينكه از او دفع تهمت بنمايند، حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام را به آن مأموريت فرستادند.

     امّا در مورد اينكه چرا رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم بر عائشه و حفصه حد قذف جارى نكردند، با اين كه اين دو نفر يك زن پاكدامن را مورد تهمت قرار داده بودند و خداوند متعال او را تطهير كرده بود، پاسخ آن است كه تعطيل حدود در زمان پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم بى‏سابقه نيست؛ چنانچه ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، خالد بن وليد را، كه بدون بررسى و به بهانه‏ى خوددارى از پرداخت زكات، عدّه‏اى را كشته بود، مجازات ننمودند[30].

    همچنين در واقعه ليله‏ى عقبه، كه ده نفر هم قسم شدند پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را به قتل برسانند و ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم هم آن‏ها را مى‏شناختند ولى از كشتن آن‏ها خوددارى نمودند و وقتى عمار و حذيفه نزد آن حضرت صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم آمدند و عرض كردند: « يا رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم! أفلا تأمر بقتلهم؟ » يا رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم! آيا به كشتن آنها امر نمى‏فرماييد؟ در جواب آن‏ها فرمودند: « أكره أن يتحدّث الناس أنّ محمّدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم يقتل أصحابه »[31]. نمى‏خواهم مردم بگويند، كه محمد صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم أصحاب و يارانش را به قتل مى‏رساند.

     اين رفتار رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم براى تمام قدرت‏هاى جهان درسى است، كه پس از به قدرت رسيدن خود، هر چند ذى حق باشند، امّا گذشت و عفو را سر لوحه‏ى برنامه‏ى خود قرار بدهند.

     در مورد عبداللّه‏ بن اُبىّ نيز كه از منافقين بود، حضرت صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم از كشتن او خوددارى كردند و فرمودند: « لا، يتحدّث الناس أنّ محمّدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم يقتل أصحابه »[32]. نه، نمى‏خواهم مردم بگويند كه محمد صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم اصحاب و ياران‏اش را مى‏كشد. اما مسلّما كسانى كه اين جنايات را مرتكب شدند، در همين دنيا جزاى‏شان را خواهند ديد.

     عبدالرحيم قصير[33] مى‏گويد: حضرت امام باقر عليه‏السلام فرمودند؛ « أما، لو قد قام قائمنا عليه‏السلام لقد ردّت إليه الحميراء حتّى يجلدها الحدّ، وهو ينتقم لاُمّه فاطمة عليهاالسلاممنها، قلت: جعلت فداك! ولم تجلّد الحد؟ قال: لفريتها على اُمّ إبراهيم، قلت: فكيف أخّره اللّه‏ عزّوجلّ للقائم عليه‏السلام؟ قال: إنّ اللّه‏ بعث محمّدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلمرحمةً ويبعث القائم عليه‏السلام نقمةً »[34].

آگاه باشيد! اگر قائم ما قيام كند، حميراء (لقب عايشه) را به دست ايشان عليه‏السلام مى‏سپارند تا بر او حدّ جارى كند و انتقام دختر رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم حضرت فاطمه عليهاالسلام را از او بگيرد. عرض كردم: فدايت شوم! چرا بر او حدّ جارى مى‏نمايند؟ حضرت عليه‏السلام فرمودند: براى افتراء و بهتانى كه به‏ام ابراهيم زد. عرض كردم: چطور حق تعالى حدّ را تأخير انداخته و آن را به دست حضرت قائم عليه‏السلام جارى مى‏كند؟ ايشان عليه‏السلام فرمودند: زيرا خداوند تبارك و تعالى حضرت محمد صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را براى رحمت مبعوث داشت و حضرت قائم عليه‏السلام را براى نقمت و عذاب  منافقان وکفار برانگيخت.

     حضرت امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند: « فيحييهما بإذن اللّه‏ تعالى ويأمر الخلائق بالاجتماع، ثم يقصّ عليهم قصص فعالهما في كلّ كور و دور حتّى يقصّ عليهم قتل هابيل بن آدم عليه‏السلام وجمع النار لإبراهيم عليه‏السلام وطرح يوسف عليه‏السلام في الجبّ وحبس يونس عليه‏السلام في الحوت وقتل يحيى عليه‏السلام وصلب عيسى عليه‏السلام وعذاب جرجيس ودانيال عليهماالسلام وضرب سلمان الفارسي وإشعال النار على باب أميرالمؤمنين وفاطمة والحسن والحسين عليهم‏السلام لإحراقهم بها وضرب يد الصديقة الكبرى فاطمة عليهاالسلام بالسوط ورفس بطنها وإسقاطها محسنا وسمّ الحسن عليه‏السلام وقتل الحسين عليه‏السلام وذبح أطفاله وبنى عمّه وأنصاره وسبى ذرارى رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم وإراقة دماء آل محمد صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم وكلّ دم سفك وكلّ فرج نكح حراما وكلّ رين وخبث وفاحشة وإثم وظلم وجور وغشم منذ عهد آدم عليه‏السلامإلى وقت قيام قائمنا عليه‏السلام. كلّ ذلك يعدّده عليه‏السلامعليهما، ويلزمها إيّاه، فيعترفان به ثمّ يأمر بهما فيقتصّ منهما في ذلك الوقت بمظالم من حضر، ثمّ يصلبهما على الشجرة ويأمر نارا تخرج من الأرض، فتحرقهما والشجرة، ثمّ يأمر ريحا فتنسفهما في اليمّ نسفا. قال المفضّل: يا سيّدي ذلك آخر عذابهما؟ قال عليه‏السلام: هيهات يا مفضّل! واللّه‏! ليردنّ وليحضرنّ السيّد الأكبر محمّد رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم والصديق الأكبر أميرالمؤمنين و فاطمة و الحسن و الحسين و الأئمّة عليهم‏السلام و كلّ من محّض الإيمان محضا أو محّض الكفر محضا، وليقتصّنّ منهما لجميعهم حتّى أنّهما ليقتلان في كلّ يوم وليلة ألف قتلة ويردّان إلى ما شاء ربّهما »[35].  پس حضرت قائم عليه‏السلام آن دو (عمر و ابوبكر) را به امر خداوند متعال زنده مى‏گردانند و دستور مى‏دهند همه مردم جمع شوند، سپس اعمال آنها را در هر دوره و برهه‏اى از تاريخ شرح مى‏دهند. تا آنكه داستان كشته شدن هابيل فرزند آدم عليه‏السلام و بر افروختن آتش براى ابراهيم عليه‏السلام و انداختن يوسف عليه‏السلام در چاه و زندانى شدن يونس عليه‏السلام در شكم ماهى و قتل يحيى عليه‏السلام و به دار كشيدن عيسى عليه‏السلام و شكنجه دادن جرجيس و دانيال پيغمبر عليهماالسلامو زدن سلمان فارسى و آتش زدن درِ خانه‏ى حضرت اميرالمؤمنين و حضرت فاطمه زهرا و حضرت امام حسن و حضرت امام حسين عليهم‏السلام و تازيانه زدن به بازوى صديقه‏ى كبرى حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام و زدن در به پهلوى ايشان عليهاالسلام و سقط شدن محسن فرزند ايشان عليهاالسلام و سم دادن به حضرت امام حسن عليه‏السلام و كشتن حضرت امام حسين عليه‏السلام و اطفال و عموزادگان و ياوران آن حضرت عليه‏السلام و اسير كردن فرزندان پيغمبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلمو ريختن خون آل محمد عليهم‏السلام و هر خونى كه به نا حق ريخته شده و هر زنى كه مورد تجاوز قرار گرفته و هر خيانت و عمل زشت و گناه و ظلم و ستم، كه از زمان حضرت آدم عليه‏السلام تا موقع قيام حضرت قائم عليه‏السلام از بنى آدم سرزده است، همه و همه را به گردن اوّلى و دوّمى انداخته و بر آنها ثابت گردانيده و ملزم ميگردانند و آنها هم اعتراف مى‏كنند. آن‏گاه آن حضرت عليه‏السلامدستور مى‏دهند هر كس حاضر است و از آنها ظلمى ديده قصاص كند، آن‏ها هم قصاص مى‏كنند؛ سپس آن‏ها را بر درخت به دار مى‏كشند و امر مى‏كنند آتشى از زمين بيرون آمده و آن‏ها را با درخت مى‏سوزاند. آنگاه به باد دستور مى‏دهند تا خاكستر آن‏ها را به آب درياها بپاشد. مفضّل عرض كرد: آقا جان! اين آخر عذاب آنها است؟ حضرت عليه‏السلام فرمودند: نه‏اى مفضل! به خدا قسم! فرداى قيامت هر مؤمن و كافرى به صحراى محشر مى‏آيد و آقاى بزرگ رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و صديق اكبر حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام و حضرت فاطمه و حضرت امام حسن و حضرت امام حسين عليهم‏السلام و ائمّه‏ى اطهار عليهم‏السلام نيز حاضر مى‏شوند و همه آن‏ها از آن دو نفر قصاص مى‏كنند، تا جايى كه آن دو نفر را در هر شبانه روز هزار بار مى‏كشند و باز به امر خدا به صورت اوّل باز مى‏گرداند تا باز عذاب شوند، تا هر زمان كه خدا اراده كند.

     از مباحثى كه مطرح گرديد، اين سؤال به ذهن خطور مى‏كند: آيا افرادى كه به اقرار بزرگان اهل سنّت، پيامبر خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را آزار و اذيت نمودند و در مقام نبوّت ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم تشكيك مى‏كردند و خطاب به ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم كه عالم به غيب و اسرار الهى است عرضه مى‏داشتند: من أنبأك بهذا؟ و سرّ ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را افشاء مى‏نمودند و از مرتبه‏ى ايمان ساقط شدند و به رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم خيانت كردند. چنانچه زمخشرى مى‏گويد: « إنّما هو ذكر جناية حفصة في وجود الإنباء به وافشاءه من قبلها »[36].

همانا عمل حفصه در افشاى سرّ پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم ذكر شده است را مى‏توان مشمول آيه‏ى تطهير دانست؟!

 

[1]. سوره احزاب، آيه 33.

 

[2].براى مطالعه‏ى متن كامل اين روايات وسند آنها،به جزوه‏ى شماره131و132 مراجعه كنيد.

 

[3]. بحارالأنوار، جلد 35 صفحه 226؛ از منابع اهل سنّت: سنن ترمذى، جلد 5، صفحه 30.

 

[4]. بحارالأنوار، جلد 10، صفحه 425؛ الفصول المختارة، صفحه 54.

 

[5]. صحيح بخارى، جلد 3، صفحه 228؛ صحيح مسلم، جلد 3، صفحه 22؛ السنن الكبرى،
جلد10، صفحه 218؛ فتح البارى، جلد 2، صفحه 270؛ عمدة القارى، جلد 14، صفحه 187.

 

[6]. صحيح بخارى، جلد 7، صفحه 102؛ مسند أحمد، جلد 6، صفحه 57.

 

[7]. جنگ و بغاث آخرين جنگى است، كه بين قبيله‏ى اوس و قبيله‏ى خزرج رخ داد؛ زيرا بعد از اين جنگ، اسلام ظهور نمود و هر دو قبيله با يكديگر صلح نمودندالكامل فى التاريخ، جلد 1، صفحه 680 و 681.

 

[8]. صحيح بخارى، جلد 2، صفحه 2؛ جلد 3، صفحه 228؛ صحيح مسلم، جلد 3، صفحه
22؛ السنن الكبرى، جلد 10، صفحه 218.

 

[9]. سوره تحريم، آيه 4 ـ 1.

 

[10]. سوره تحريم، آيه 4.

 

[11]. تفسير رازى، جلد 30، صفحه‏ى 44.

 

[12]. بحارالأنوار، جلد 22، صفحه 234؛ از منابع اهل سنّت: تفسيررازى، جلد 30، صفحه 49.

 

[13]. سوره تحريم، آيه 4.

 

[14]. از منابع اهل سنّت: صحيح مسلم، جلد 4، صفحه‏ى 192؛ سنن ترمذى، جلد 5، صفحه‏ى
93؛ الدرّ المنثور، جلد 6، صفحه‏ى 242.

 

[15]. انس بن مالك، از خادمين و اصحاب رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بود كه به خاطر كتمان واقعه‏ى
غدير، مورد نفرين حضرت امام اميرالمؤمنين على عليه‏السلام قرار گرفت و به بيمارى برص مبتلا شد. معجم رجال الحديث، جلد 3، صفحه‏ى 239

 

[16]. سوره تحريم، آيه 1.

 

[17]. از منابع اهل سنّت: سنن نسائى، جلد 7، صفحه‏ى 71؛ مستدرك حاكم، جلد 2، صفحه
493؛ الدرّ المنثور، جلد 6، صفحه 293.

 

[18]

[19]1 و . طبرى صاحب كتاب « جامع البيان » و بيهقى صاحب كتاب « السنن الكبرى » از مورخان عامّه مى‏باشند.

 

[20]. سوره تحريم، آيه 4 ـ 1.

 

[21]. جامع البيان، جلد 28، صفحه 200؛ السنن الكبرى، جلد 7، صفحه 353.

 

[22]. از منابع اهل سنّت: الدرّ المنثور، جلد 6، صفحه‏ى 240.

 

[23]. بحارالأنوار، جلد21، صفحه 45؛ از منابع اهل‏سنت:الطبقات‏الكبرى، جلد8، صفحه 212.

 

[24]. على بن ابراهيم صاحب كتاب تفسير مى‏باشد كه در قبرستان شيخان قم مدفون است.

 

[25]. تفسير قمى، جلد 2، صفحه‏ى 99؛ تفسير الميزان، جلد 15، صفحه‏ى 103.

 

[26]. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در مرگ ابراهيم بسيار گريه كردند و اشك ريختند و مى‏فرمودند: قلب مى‏سوزد؛ امّا سخنى كه خدا را به غضب بياورد به زبان نمى‏آوريم. دليل جواز گريه در مرگ عزيزان، همين عمل رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم است.

 

[27]. دلائل الإمامة، صفحه 387.

 

[28]. سوره‏ى نور، آيه 24 و 23.

 

[29]. دلائل الإمامة، صفحه‏ى 387؛ الهداية الكبرى، صفحه‏ى 298.

 

[30]. بحارالأنوار، جلد21،صفحه 142؛ از منابع اهل‏سنّت: المحلّى ابن‏حزم، جلد8، صفحه 166.

 

[31]. از منابع اهل سنّت: البداية والنهاية، جلد 5، صفحه‏ى 25.

 

[32]. از منابع اهل سنّت: صحيح بخارى، جلد 6، صفحه‏ى 66؛ مسند أحمد، جلد 3، صفحه‏ى393؛ صحيح مسلم، جلد 8، صفحه‏ى 19.

 

[33]. وى از اصحاب حضرت امام صادق صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بود كه حضرت امام محمّد باقر عليه‏السلام را نيز
درك نمودمعجم رجال الحديث، جلد 10، صفحه 10.

 

[34]. علل الشرايع، جلد 2، صفحه‏ى 58؛ محاسن برقى، جلد 2، صفحه‏ى 399.

 

[35]. بحارالأنوار، جلد 53، صفحه‏ى 14؛ مختصر بصائر الدرجات، صفحه‏ى 187.

 

[36]. از منابع اهل سنّت: الكشاف، جلد 4، صفحه 127.
 

تعارض آشكار در مورد همسران خيانت‏كار 2 
 « الحمد للّه‏ ربّ العالمين وصلّى اللّه‏ على سيّدنا محمّد وآله الطاهرين ولعنة اللّه‏ على أعدائهم أجمعين ».

     قال اللّه‏ تبارك وتعالى: «إنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»[1].

خداوند فقط مى‏خواهد پليدى (گناه) را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد.

 

چكيده سخن

     بحث در مورد آيه‏ى تطهير، براساس تفسيرى كه خود مفسرين اهل تسنّن، از قبيل زمخشرى و فخررازى مطرح كردند، به چند سؤال منتهى شد؛ چرا كه آن‏ها قائل شدند آيه‏ى تطهير، علاوه بر رسول اكرم صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، حضرت اميرالمؤمنين على، حضرت فاطمه زهرا، حضرت امام حسن مجتبى و حضرت امام حسين عليهم‏السلام، تمام خاندان آن حضرت صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، از جمله همسران ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را شامل مى‏شود.

     يكى از پرسش‏هايى كه در مورد اين ادّعا مطرح نموديم، اين است كه براساس تفسير مفسّرينى همچون فخررازى و…، آيه‏ى تطهير دلالت بر زدودن اصل پليدى و نيز پاك گرداندن محلّ آن دارد؛ يعنى افراد مورد نظر اين آيه، پاكيزه و مطهّر شده و قلب آنان جايگاه هيچ نوع پليدى و زشتى و معصيت و نافرمانى نخواهد بود.

     از سوى ديگر، در سوره‏ى تحريم دو تن از همسران پيامبر گرامى اسلام صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم مرتكب گناه و نافرمانى شدند. بنابراين نتيجه آن مى‏شود كه آيه‏ى تطهير شامل اين دو نفر نمى‏شود.

     براى يافتن نام دو نفر، به روايات وارده در معتبرترين كتب اهل تسنّن، مانند صحيح مسلم، سنن ترمذى، سنن نسائى و مستدرك حاكم[2] مراجعه نموديم و روشن شد كه سوره‏ى تحريم، از گناه و نافرمانى عايشه دختر ابوبكر و حفصه دختر عمر بن خطاب سخن مى‏گويد.

     آيه‏ى ديگر سوره‏ى تحريم، پرده از زشت‏كارى ديگر اين همسران بر مى‏دارد.  خداوند متعال مى‏فرمايد: «يَا أيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ »[3].

اى پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده، به خاطر جلب رضايت همسران‏ات، بر خود حرام مى‏كنى؟! و خداوند آمرزنده و رحيم است.

     در جلسه‏ى قبل، در مورد آنچه پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم بر خودشان حرام نمودند، بحث مختصرى كرديم. شأن نزول سوره‏ى مبارك تحريم و بحث در مورد آن، مجال مناسبى را مى‏طلبد؛ زيرا جعل و تحريف بسيار زيادى در مورد آن صورت گرفته است. به طور كلى يكى از مشكلات و معضلات در زمينه‏ى روايات و منابع دينى، آن است كه تحريف و جعل، در آن‏ها رواج يافته و اهل تسنن و مكتب خلافت، افرادى را به عنوان عادل وثقه پذيرفته‏اند كه نه تنها از عدالت و وثاقت، بلكه از دين، قرآن و وحى هيچ بهره‏اى ندارند، و سابقه‏ى آن‏ها كفر محض است؛ ولى با اين حال به عنوان مؤمن و مؤمنه، مسلم و مسلمه و عادل و عادله، مطرح شده‏اند و حلقات آخر روايات، به اين افراد باز مى‏گردد.

     اصل ماجرا، چنين بود كه رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم سرّى را نزد يكى از همسران‏شان به نام حفصه بازگو كردند و به او فرمودند: امانت‏دار اين سرّ باش و آن را براى كسى فاش نكن! ولى حفصه، بلا فاصله سرّ پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را نزد همسر ديگر ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، عايشه، افشا كرد. هنگامى پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم او را مورد بازخواست قرار دادند، از آنجا كه هيچ اعتقادى به آگاهى رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم از غيب نداشت، با تعجب از ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم سؤال كرد: چه كسى تو را از اين مطلب آگاه كرد؟!

     خداوند متعال مى‏فرمايد: «وَإذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إلَى بَعْضِ أزْوَاجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأتْ بِهِ وَأظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أنبَأكَ هَذَا قَالَ نَبَّأنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ »[4]. [به خاطر بياوريد] هنگامى را كه پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسران‏اش گفت؛ ولى هنگامى كه وى آن را افشا كرد و خداوند پيامبراش صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود، هنگامى كه پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلمهمسراش را از آن خبر داد، گفت: « چه كسى تو را از اين راز آگاه ساخت؟! » فرمود: « خداوند عالم و آگاه مرا با خبر ساخت! »

 

كفر و ارتداد عايشه و حفصه

     سوره‏ى تحريم در ادامه، وجود انحراف، شك و شبهه را در دل و قلب عايشه و حفصه، اثبات مى‏كند. خداوند سبحان مى‏فرمايد: «إن تَتُوبَا إلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا»[5]. اگر شما (همسران پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست، زيرا) دلهاى‏تان از حق منحرف گشته است.

     فخررازى، در تفسير واژه‏ى « صغت » مى‏گويد: « صغت أي عدلت و مالت عن الحقّ »[6]. « صغت » يعنى از حق رويگردان منحرف شد.

     ابن عباس مفسّر معروف نيز در اين مورد مى‏گويد: « قوله: «إن تَتُوبَا إلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا»[7] يقول: زاغت قلوبكما، يقول: قد أثمت قلوبكما »[8]. قول خداوند متعال؛ « اگر شما (همسران پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست، زيرا) دل‏هاى تان از حق منحرف گشته است. » يعنى، قلب‏هايتان منحرف شده است؛ قلب‏هاى شما گناه و نافرمانى كرده‏اند.

     « زاغ » در لغت، به انحراف و كجى و ميل از راه مستقيم و صواب معنا شده است[9]؛ چنانچه خداوند متعال مى‏فرمايد: «فَلَمَّا زَاغُوا أزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»[10]. هنگامى كه آن‏ها از حق منحرف شدند، خداوند قلوب‏شان را منحرف ساخت.

«وَإذْ زَاغَتْ الأْْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ»[11].  (به خاطر بياوريد) زمانى را كه چشم‏ها از شدّت وحشت خيره شده و جان‏ها به لب رسيده بود.

     بنابر اين، براساس آنچه كه طبرى مفسر اهل سنّت، در كتابش نقل مى‏كند، عايشه و حفصه از دستور پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم سرپيچى كردند و ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را آزردند[12]. 

    روشن است چنين كسانى از راه مستقيم به بيراهه رفته و كافر و مرتد شده‏اند.

     حضرت امام صادق عليه‏السلام، زنى را كه سرّ رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را فاش كرد، حفصه معرفى كرده و مى‏فرمايند: « كفرت في قولها: من أنبأك هذا؟ وقال اللّه‏ فيها وفي اُختها: «إن تَتُوبَا إلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا»[13] أي زاغت والزيغ هو الكفر »[14].  حفصه به خاطر اين سؤال از پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم كه چه كسى تو را از اين مطلب آگاه ساخت؟ كافر شد و خداوند متعال درباره‏ى او و خواهرش[15] (عايشه) مى‏فرمايد: « اگر شما (همسران پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست، زيرا) دل‏هاى‏تان از حق منحرف گشته است.» يعنى قلب شما منحرف گشت و « زيغ » همان كفر است.

     در بعضى از آيات قرآن، سخن از توبه نمودن كسانى كه نافرمانى خدا و پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را نمودند و پذيرفته شدن آن از ناحيه‏ى خداوند متعال به ميان آمده است. چنانچه در مورد كعب بن مالك، هلال بن اميّه و مرارة بن ربيع كه از شركت در جنگ تبوك خوددارى كردند و به دستور پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، از ناحيه‏ى مسلمانان و حتّى همسران‏شان مورد بى‏اعتنايى قرار گرفتند[16]، مى‏فرمايد: «وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّى إذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الأرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أنفُسُهُمْ وَظَنُّواْ أن لاَّ مَلْجَأ مِنَ اللّهِ إلاَّ إلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُواْ إنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»[17].

و (همچنين) آن سه نفر كه (از شركت در جنگ تبوك) بازماندند، (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند)، تا آن حد كه زمين با همه وسعتش بر آن‏ها تنگ شد، (حتّى) در وجود خويش جايى براى خود نمى‏يافتند. (در آن هنگام) دانستند پناهگاهى از خدا جز به سوى او نيست. سپس خدا رحمتش را شامل حال آن‏ها نمود (و به آنان توفيق داد) تا توبه كنند و خداوند بسيار توبه‏پذير و مهربان است.

     « عايشه و حفصه » به خاطر رفتارى كه با رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم داشتند و ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را آزار و اذيت نمودند، مرتكب گناه و معصيت شدند و لذا از ناحيه‏ى خدا فرمان آمد كه بايد توبه كنند، اما درادامه‏ى آيات هيچ سخنى مبنى بر اينكه اين توبه از ناحيه‏ى آن‏ها واقع شد يا نه؟ و اگر واقع شد، آيا از ناحيه‏ى خداوند متعال قبول شد يا نه؟ وجود ندارد.

     خداوند متعال، بعد از اين‏كه آن دو همسر رسول گرامى اسلام صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را به خاطر از بين بردن و حبط اسلام و ايمان‏شان و كفر و ارتدادشان، سفارش به توبه مى‏كند، مى‏فرمايد: «وَإن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاَهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلاَئِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ»[18]. و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، [كارى از پيش نخواهيد برد ]زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و صالح مؤمنان (حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام) و فرشتگان بعد از آنان، پشتيبان او هستند.

     اين آيه‏ى شريف، از نقشه و توطئه‏ى خطرناك اين دو زن و پدران‏شان بر ضدّ پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، پرده بر مى‏دارد؛ چرا كه وقتى مسلمان‏ها در جنگ احد شكست خوردند، خداوند متعال خطاب به آن‏ها مى‏فرمايد: «بَلَى إن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَأْتُوكُم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُم بِخَمْسَةِ آلافٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُسَوِّمِينَ»[19]. آرى، (امروز هم) اگر استقامت و تقوا پيشه كنيد، و دشمن به همين زودى به سراغ شما بيايد، خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان، كه نشانه هايى با خود دارند، مدد خواهد داد.

     اما در آيه‏ى مورد بحث، صحبت از يارى تعداد محدودى فرشته؛ مانند پنج هزار فرشته نيست، بلكه سخن از اين است كه اگر آن دو زن، به توطئه بر ضدّ پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم ادامه بدهند، خداوند، جبرئيل، صالح مؤمنان ـ كه در تفاسير به حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام تفسير شده است[20] ـ و همه فرشتگان يار و ياور رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم خواهند بود.

     چنان كه پيش از اين نيز گفتيم، در اين آيات، هيچ نشانى از اينكه اين دو با آن همه تحذير و تخويف، پشيمان شده و توبه كرده باشند، ديده نمى‏شود. بنابر اين آيات، كفر و ارتداد اين دو تن ثابت مى‏شود، اما رجوع آن‏ها از كفر را با هيچ آيه‏اى نمى‏توان ثابت نمود.

     شرح حال اين دو زن، انسان را بسيار متأثر و متأسف مى‏كند؛ زيرا ابتلاى داخلى و گرفتارى رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم از ناحيه‏ى همسران‏شان را نشان مى‏دهد.

     در آيه‏ى بعد، خداوند متعال مى‏فرمايد:  «عَسَى رَبُّهُ إن طَلَّقَكُنَّ أن يُبْدِلَهُ أزْوَاجاً خَيْراً مِّنكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَاراً»[21]. اميد است كه اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد، همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه كار، عابد، هجرت كننده، زنانى غير باكره و باكره. 

     دقت در اين آيه، نمايان‏گر اين نكته است كه صرف همسرى پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، فضيلت محسوب نمى‏شود، بلكه فضيلت و برترى هر كس، به اندازه‏ى تقوا و پرهيزگارى اوست. بله، اگر انسان از تقوا و زهد برخوردار بود، همسر پيامبر اكرم صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم بودن نيز براى او فضيلتى دو چندان خواهد بود. بنابراين، عقيده‏ى اهل سنت كه مجرّد همسرى پيامبر اكرم صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را موجب صالح و اهل بهشت بودن شخص مى‏دانند، مخالف تعاليم كتاب خدا بوده و صحيح نيست.

     علاوه بر اين، آيه‏ى پنج سوره‏ى تحريم، به مفهوم مخالف[22] خود، بر اين مطلب دلالت مى‏كند كه « عايشه و حفصه » نه مسلمان بودند و نه مؤمن و نه خاضع در پيشگاه خدا و رسول‏اش و به طور كلى تمام فضائل و كمالات را از آن‏ها سلب مى‏كند؛ چه اينكه سخن از جايگزينى همسرانى است كه برتر از همسران طلاق داده شده هستند و داراى اوصاف مذكور در آيه مى‏باشند.

     خداوند متعال در خطاب به همسران پيامبر اكرم صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، به اين ملاك فضيلت، يعنى تقوا تصريح كرده و مى‏فرمايد: «يَا أيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِأزْوَاجِكَ إن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحاً جَمِيلاً * وَإن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الاْخِرَةَ فَإنَّ اللَّهَ أعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أجْراً عَظِيماً * يَا نِسَاء النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً * وَمَن يَقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحاً نُّؤْتِهَا أجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأعْتَدْنَا لَهَا رِزْقاً كَرِيماً * يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَّعْرُوفاً * وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى»[23].

 

اى پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنيا و زرق و برق آن را مى‏خواهيد، بياييد با هديه‏اى شما را بهره‏مند سازم و شما را به طرز نيكويى رها سازم * و اگر شما خدا و پيامبرش صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و سراى آخرت را مى‏خواهيد، خداوند براى نيكوكاران شما پاداش عظيمى آماده ساخته است * اى همسران پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشى مرتكب شود، عذاب او دو چندان خواهد بود؛ و اين براى خدا آسان است * و هر كس از شما براى خدا و پيامبرش صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم خضوع كند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم ساخت، و روزى پر ارزشى براى او آماده كرده‏ايم * اى همسران پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم! شما همچون يكى از زنان معمولى نيستيد اگر تقوا پيشه كنيد؛ پس به گونه‏اى هوس‏انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند، و سخن شايسته بگوييد * و در خانه‏هاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليّت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد.

     فخررازى در بيان فرق « مسلمات » و « مؤمنات » مى‏گويد: مسلمان كسى است كه با زبان اظهار اسلام نمايد، ولى مؤمن كسى است كه با دل و قلب‏اش اظهار اسلام كند[24]. طبق نظر شيعه، مسلمان كسى است كه شهادتين را بر زبان جارى كند و مؤمن كسى است كه ولايت حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام را پذيرفته باشد. نكته اساسى آن است كه طبق هر دو تفسير، « عايشه و حفصه » مسلمان و مؤمن نبودند.

     همان‏طور كه نقل كرديم، اين دو نفر، رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را آزار و اذيت و به ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم خيانت و اسرار ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را افشا مى‏كردند[25]. از سوى ديگر، طبق نص قرآن كريم، آزار و اذيت رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، در رديف آزار و اذيت خداوند بوده و نتيجه‏اش لعنت خدا و عذاب الهى مى‏باشد. اين خود دليل ديگرى بر كفر آن دو محسوب مى‏شود.

     خداوند متعال مى‏فرمايد: «إنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالاْخِرَةِ وَأعَدَّ
لَهُمْ عَذَاباً مُّهِيناً»[26]. آن‏ها كه خدا و پيامبرش صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را آزار مى‏دهند، خداوند آنان را از
رحمت خود در دنيا و آخرت دور ساخته، و براى آن‏ها عذاب خوار كننده‏اى آماده كرده است.

     نمونه‏ى ديگرى كه موضوع آزردن رسول اكرم صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را ثابت مى‏كند، اين روايت تاريخى است.

     عمر بن خطاب مى‏گويد، روزى بر عايشه وارد شده و به او گفتم: « يا بنت أبي بكر! قد بلغ من شأنك أن تؤذي رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم؟ فقالت: مالي ولك يابن الخطّاب؟ عليك بعيبتك! »[27].  اى دختر ابوبكر! به من خبر رسيده كه تو پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را اذيت و آزار مى‏كنى؟ عايشه گفت: تو با من چه كار دارى؟! تو مراقب عيب‏هاى خودت باش!  گوينده‏ى اين سخن، عمر بن خطاب است و در صحيح مسلم كه اهل سنّت آن را « اُخت القرآن » مى‏دانند، آمده است. بنابراين اگر اهل تسنّن براى قول و سخن عمر حجيت و اعتبار قائل هستند بايد بپذيرند كه عايشه، رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را اذيّت مى‏كرده و اگر به قرآن مجيد باور دارند، بايد قبول كنند كه آزار و اذيت رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، لعنت خدا و عذاب الهى را در پى دارد.

     از مجموع اين آيات و روايات به دست مى‏آيد كه « عايشه و حفصه »؛ همسران رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، با آزار و اذيت ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم مرتد و كافر شدند و تمام اوصاف يك زن مسلمان را از دست دادند.

 

تشبيه عايشه و حفصه به همسران نوح و لوط عليهماالسلام

     خداوند متعال در سوره‏ى تحريم، بعد از بيان چند آيه در مورد توبه و آثار و نتايج آن براى انسان، مثالى ذكر مى‏كند.

     خداوند تبارك و تعالى مى‏فرمايد: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَاِمْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَقِيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ»[28].

خداوند براى كسانى كه كافر شده‏اند، به همسر نوح عليه‏السلام و همسر لوط عليه‏السلام مثل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بوده‏اند، ولى به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو (پيامبر عليهماالسلام) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت و به آن‏ها گفته شد: وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مى‏شوند!

     فخر رازى در ذيل اين آيه‏ى شريف مى‏گويد: « وفي ضمن هذين المثالين تعريض بأُمّى المؤمنين، وهما حفصة وعائشة، لما فرط منهما وتحذيرلهما على أغلظ وجه وأشدّه؛ لما في التمثيل من ذكر الكفر »[29]. در ضمن اين دو مثال (همسر نوح عليه‏السلام و همسر لوط عليه‏السلام) تعريضى به دو مادر مؤمنان، عايشه و حفصه است، چرا كه اين دو زن، پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را بسيار اذيت كردند و اين آيه در واقع تحذيرى براى آن دو است با غليظ‏ترين و شديدترين بيان [كه از ادامه‏ى اين رفتار دست بردارند.] به خاطر آنچه در تمثيل وجود دارد، كه همان ذكر كفر است.

     فخررازى در ادامه، به بيان خيانت همسران نوح و لوط عليهماالسلام مى‏پردازد و مى‏گويد: « ما كانت خيانتهما؟ نقول: نفاقهما وإخفاءهما الكفر، وتظاهرهما على الرسولين عليهماالسلام، فامرأة نوح قالت لقومه: إنه لمجنون! وامرأة لوط كانت تدلّ على نزول ضيف إبراهيم عليه‏السلام »[30]. اما خيانت آن دو (همسران نوح و لوط عليهماالسلام) چه بود؟ مى‏گوييم: نفاق و دو رويى آن دو و مخفى نگه داشتن كفرشان و اذيت و آزار شوهران‏شان كه دو پيامبر الهى بودند، پس زن نوح عليه‏السلام به قوم‏اش مى‏گفت: نوح عليه‏السلامديوانه است! و زن لوط عليه‏السلام هم قوم‏اش را به سوى مهمانان حضرت ابراهيم عليه‏السلام راهنمايى مى‏كرد و سرّ او را افشا مى‏نمود.

     فخر رازى هم چنين به فوايد اين مثال اشاره كرده و مى‏گويد: « وأمّا ضرب المثل بامرأة نوح المسمّاة بواعلة، وامرأه لوط المسمّاة بواهلة، فتشمل على فوائد متعدّدة لا يعرفها بتمامها إلاّ اللّه‏ تعالى، منها التنبيه للرجال والنساء على الثواب العظيم والعذاب الأليم، ومنها العلم بأنّ صلاح الغير لا ينفع المفسد، وفساد الغير لا يضرّ المصلح، ومنها أنّ الرجل وإن كان في غاية الصلاح، فلا يأمن المرأة ولا يأمن نفسه، كالصادر من امرأة نوح ولوط عليهماالسلام »[31].

اما مثال زدن به زن نوح عليه‏السلام كه « واعله » و زن لوط عليه‏السلام كه « واهله » نام داشتند، فايده‏هاى زيادى در بر دارد كه فقط خداوند متعال آن را به طور كامل و تمام مى‏داند، از جمله آن فايده‏ها؛ آگاه نمودن مردان و زنان مسلمان است بر اينكه اطاعت خدا و رسول‏اش صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم ثواب عظيم و نافرمانى آن‏ها عذاب دردناكى به دنبال دارد، ديگر اينكه صالح بودن شخصى به انسان مفسد نفعى نمى‏رساند و بد بودن او هم ضررى به انسان مصلح نمى‏زند، فايده‏ى ديگر اينكه، اگر چه فردى در نهايتِ صلاح و درست‏كارى باشد، از زن و نفس‏اش در امان نيست مانند آنچه كه از همسران نوح و لوط عليهماالسلام صادر شد.

     زمخشرى ـ مفسر ديگر اهل سنّت ـ هم بعد از بيان مطالبى نظير آنچه نقل شد، اضافه مى‏كند: « كفرهم باللّه‏ ورسوله، قطع العلائق وبتّ الوصل وجعلهم أبعد من الأجانب وأبعد، وإن كان المؤمن الّذي يتّصل به الكافر، نبيّا من أنبياء اللّه‏ تعالى »[32]. كفر به خدا و رسول‏اش، ارتباط و علقه زوجيت و همسرى را قطع مى‏كند و آن‏ها را نسبت به هم، دورتر از بيگانگان قرار مى‏دهد، اگر چه مؤمنى كه كافر با او ارتباط و علقه دارد، پيامبرى از پيامبران الهى باشد.

     يحيى بن سلام[33] در مورد مثالى كه در سوره مبارك تحريم آمده است مى‏گويد: « «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا»[34] يحذّر به عائشة وحفصة من المخالفة لرسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلمحين تظاهرتا عليه »[35].  ين مثال كه عايشه و حفصه را به دو همسر نوح و لوط عليهماالسلام تشبيه مى‏كند براى تحذير و ترساندن عايشه و حفصه از مخالفت با رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلممى‏باشد زمانى كه اين دو، پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را اذيت مى‏كردند.

     حضرت امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند: « قوله «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ»[36] مثلٌ ضربه اللّه‏ لعائشة وحفصة أن تظاهرتا على رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم وأفشتا سرّه »[37]. آيه‏ى: « خداوند براى كسانى كه كافر شده‏اند، به همسر نوح و همسر لوط مَثَل زده است » مثالى است كه خداوند متعال براى عايشه و حفصه زده است؛ زيرا آن‏ها پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را اذيت نموده و سرّ ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را فاش كردند.

     نتيجه همه‏ى اقوال و سخنانى كه از زمخشرى، فخررازى و مفسّران ديگر نقل كرديم، آن است كه همراهى كافر با مؤمن، حتّى اگر در بالاترين سطح آن، يعنى زن و شوهر باشد، براى كافر هيچ فائده‏اى نداشته و براى مؤمن هم ضررى نخواهد داشت. قرآن كريم در ماجراى ساخته شدن كشتى توسط حضرت نوح عليه‏السلام، اين مطلب را تأييد مى‏كند. پس از آنكه به فرمان الهى، حضرت نوح عليه‏السلام كشتى را ساخت، از جانب خدا مأمور شد كه از هر حيوانى يك جفت و همچنين خانواده‏اش، به جز آن‏ها كه وعده هلاكت آن‏ها داده شده بود، را به همراه ببرد.

     خداوند متعال مى‏فرمايد: «حَتَّى إذَا جَاء أمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأهْلَكَ إلاَّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ »[38].  تا اينكه فرمان ما رسيد و تنور جوشيدن گرفت: (به نوح) گفتيم « از هر جفتى از حيوانات (از نر و ماده) يك زوج در آن (كشتى) حمل كن؛ همچنين خاندانت را (بر آن سوار كن) مگر آن‏ها كه قبلاً وعده هلاك آنان داده شده (همسر و يكى از فرزندانت). اين نكته كه ارتباط كافر با مؤمن نفعى به او نمى‏بخشد، در ماجراى عذاب قوم لوط عليه‏السلام نيز مشاهده مى‏شود.

     خداوند متعال مى‏فرمايد: «قَالُواْ يَا لُوطُ إنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَن يَصِلُواْ إلَيْكَ فَأَسْرِ بِأهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّيْلِ وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أحَدٌ إلاَّ امْرَأَتَكَ إنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أصَابَهُمْ إنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ ألَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ * فَلَمَّا جَاء أمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ مَّنضُودٍ * مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ وَمَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ»[39]. (فرشتگان عذاب) گفتند: اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توايم؛ آن‏ها هرگز دسترسى به تو پيدا نخواهند كرد؛ در دل شب، خانواده ات را (از اين شهر) حركت ده؛ و هيچ يك از شما پشت سرش را نگاه نكند؛ مگر همسرت، كه او هم به همان بلايى كه آن‏ها گرفتار مى‏شوند، گرفتار خواهد شد. موعد آن‏ها صبح است؛ آيا صبح نزديك نيست؟! * و هنگامى كه فرمان ما رسيد، آن (شهر و ديار) را زير و رو كرديم: و بارانى از سنگ (گِلهاى متحجّر) متراكم بر روى هم، بر آن‏ها نازل نموديم * (سنگ هايى كه) نزد پروردگارت نشاندار بود: و آن، از (ساير) ستمگران دور نيست.

     بعد از اين سخنان، به همان سؤال نخستين باز مى‏گرديم و از فخررازى و زمخشرى و ديگر متفكرين، محدّثين و مفسرين اهل سنّت سؤال مى‏كنيم: شما چگونه اين دو همسر رسول گرامى اسلام صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را مشمول « آيه‏ى تطهير » مى‏دانيد؟! با اينكه خودتان اذعان داريد سوره‏ى تحريم، درباره اين دو نازل شده است و از تمثيل به همسران لوط و نوح عليهماالسلام استفاده نموديد كه صرف همسر پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم بودن فايده‏اى ندارد و خود انسان بايد متقى و صالح باشد.

     همچنين خودتان گفتيد كه اين دو مرتد و كافر شدند و اذيت و آزار رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نمودند كه به نصّ آيه‏ى قرآن، اين كار موجب لعنت الهى و خلود در آتش جهنم است، و هيچ آيه‏اى در قرآن كريم بر توبه و بازگشت اين دو از كفر و ارتدادشان دلالت نمى‏كند.

     با اين اوصاف، ادّعاى ورود اين دو در « آيه‏ى تطهير » ادّعايى گزاف و بدون دليل خواهد بود.

     نكته‏ى ديگر آنكه، از آنجا كه مثال با ممثّل در آنچه كه در كلام ذكر شده است، بايد يكى باشد و همسران نوح و لوط عليهماالسلام به آن دو پيامبر بزرگ الهى خيانت نموده و نسبت به آن‏ها كافر بودند، بنابر اين « عايشه و حفصه » هم بايد نسبت به پيامبر اسلام صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم چنين وضعيتى داشته باشند. گذشته از نقل‏هاى قبل، به نمونه‏اى از خيانت‏ها و اذيت‏هاى اين دو، اشاره مى‏كنيم: حمزة بن أبى اسيد ساعدى[40] از پدرش كه از اصحاب بدر بوده است و به اعتقاد اهل سنّت همه‏ى اصحاب بدر مورد مغفرت و غفران الهى هستند[41] ـ نقل مى‏كند: « تزوّج رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم أسماء بنت النعمان الجونيّة، فأرسلنى فجئت بها، فقالت حفصة لعائشة: أخضبيها أنت وأنا أمشطها ففعلتا، ثمّ قالت لها إحداهما: إنّ النبي صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم يعجبه من المرأة إذا دخلت عليه أن تقول: أعوذ باللّه‏ منك، فلمّا دخلت عليه وأغلق الباب وأرخى الستر، مدّيده إليها، فقالت: أعوذ باللّه‏ منك، فقال رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم بكمّه على وجهه فاستتر به وقال: عذت بمعاذ ثلاث مرّات. قال أبو أسيد: ثمّ خرج إلىّ فقال: يا أبا أسيد ألحقها بأهلها ومتّعها برازقيين يعني كرباسين، فكانت تقول: اُدعونى الشقيّة! (قال) ابن عمر: قال هشام بن محمّد: فحدّثني زهير بن معاوية الجعفي: إنّها ماتت كمدا »[42].

رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم با اسماء، دختر نعمان جوينه ازدواج نمودند، سپس من را فرستادند تا او را بياورم، حفصه به عايشه گفت: تو او را خضاب و رنگ كن و من او را آرايش مى‏كنم و هر دو اين كارها را انجام دادند. سپس يكى از آن‏ها به اسماء گفت: پيغمبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم دوست دارند كه وقتى زنى بر او وارد مى‏شود، به ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم بگويد: من از تو به خدا پناه مى‏برم، زمانى كه اسماء را بر پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم وارد كردند و در بسته شد و ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  خواستند كه به او نزديك شوند، او گفت: من از تو به خدا پناه مى‏برم، رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم آستين مبارك خود را بر روى صورت خود نهادند و آن را پوشاندند و سه مرتبه فرمودند: من هم تو را در پناه خدا قرار دادم. أبو أسيد مى‏گويد: سپس حضرت صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم به طرف من آمدند و فرمودند: أبا أسيد! او را به خانواده‏اش ملحق كن و دو جامه‏ى كرباس هم به او بده! بعد از آن، آن زن مى‏گفت: من را « زن بدبخت » صدا بزنيد! ابن عمر مى‏گويد كه هشام بن محمد از زهير بن معاويه جعفى نقل كرد: آن زن از غصّه دق كرد و مرد.

     با وجود اين همه شيطنت و حيله گرى كه در وجود اين دو زن وجود داشت و از هر درى براى آزار و اذيت رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم وارد مى‏شدند، آيا باز هم مى‏توان آن‏ها را مشمول « آيه‏ى تطهير » دانست؟!

 

عايشه، فتنه‏گر

     حضرت رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم از آنجايى كه از ذات پليد و شيطانى آن‏ها آگاه بودند، در چندين نوبت، عايشه را زنى فتنه‏گر معرفى نمودند. ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم روزى به طرف خانه‏ى عايشه اشاره كردند و فرمودند: « ههنا الفتنة، ثلاثا، من حيث يطلع قرن الشيطان »[43].  سه مرتبه فرمودند محل فتنه اينجاست و از اينجا شاخ شيطان بيرون خواهد آمد.

     اين‏ها سخنانى است كه در كتب معتبره‏ى اهل تسنن آمده است و با امكانات پيشرفته‏اى كه امروزه وجود دارد، حتّى اگر بخواهند آن‏ها را از كتاب‏هايشان حذف كنند ـ كه مطمئنا مايل به اين قضيه هستند ـ نمى‏توانند و اين‏ها اسنادى است كه از خود آن‏ها و عليه خود آن‏ها وجود دارد و وجود خواهد داشت.

     آيا واقعا مى‏توان عايشه را كه هيچ اعتقادى به رسالت پيامبر اكرم صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نداشت و با حالتى تمسخرآميز خدمت ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم عرض مى‏كرد: « أنت الّذي تزعم أنّك رسول اللّه‏؟ »[44].

تو هستى كه خيال مى‏كنى رسول خدا هستى؟! را پاك و مطهر و خالى از هرگونه پليدى و زشتى دانست؟!

     اين تفكر و عقيده، عين نجاست است كه با آب هفت اقيانوس هم قابل تطهير نيست. چگونه مى‏توان به « إذهاب رجس » از او و امثال او عقيده داشت؟! آيا مى‏توان او را با حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام مقايسه كرد؟! چه مقايسه‏ى باطل و بى جايى!!!

     اين مقايسه، به دلايل فراوان، هرگز پذيرفته نيست؛ از جمله، حضرت امام حسن مجتبى عليه‏السلامدر مورد حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام مى‏فرمايند: مادرم را ديدم كه در شب جمعه، از شب تا به صبح، در حال ركوع و سجود بودند و همواره براى مؤمنين و مؤمنات دعا مى‏كردند و براى خودشان هيچ دعايى ننمودند. از ايشان عليهاالسلام پرسيدم: مادر جان! چرا همان طور كه براى بقيه دعا كرديد، براى خودتان دعايى نكرديد؟! در جواب فرمودند: « يا بنىّ! الجار ثمّ الدار »[45]. پسرم! اول همسايه سپس خانه و خانواده.

     خوشبختانه طبق آمارى كه وجود دارد، قشر جوان اهل سنّت كه به طور ميراثى دنباله رو مكتب خلافت هستند، وقتى به منابع خودشان رجوع مى‏كنند و با اين تناقضات فراوان رو به رو مى‏شوند، گروه گروه از اعتقادات خود دست بر مى‏دارند و لذا براى بيدار شدن آن‏ها تلنگرى كافى است.

     تمام تلاش ما آن است كه از مكتب تشيّع و اعتقاداتمان حفاظت كنيم و اجازه ندهيم كه جوانان شيعه، فريب شعارهاى دروغين و پوشالى را بخورند، و گرنه جوانان اهل سنّت با توجهى كوتاه به كتب خودشان، خواهند فهميد كه اساس تفكر و مكتب‏شان بر خدعه و نيرنگ و دروغ نهاده شده است.

     به اميد آنكه خداوند متعال ما را از انحرافات و كج روى‏ها برهاند و حسن عاقبت به همه‏ى ما عنايت بفرمايد!

« السّلام عليكم ورحمة اللّه‏ وبركاته »

 

خودآزمايى

 1          فخررازى واژه‏ى « صغت » را چگونه معنا مى‏كند؟

 2          حضرت امام صادق عليه‏السلام، كدام يك از همسران پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را افشا كننده‏ى سرّ ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم مى‏دانند؟

 3          مطلبى كه بر توطئه‏ى خطرناك عايشه و حفصه و پدران اين دو عليه پيامبر  صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، دلالت مى‏كند، كدام است؟

 4          « صالح المؤمنين » در تفاسير به چه كسى تطبيق شده است؟

 5          مفهوم مخالف آيه‏ى پنجم از سوره‏ى تحريم، چه مطلبى را در مورد عايشه و حفصه ثابت مى‏كند؟

 6          عايشه و حفصه در آيه‏ى دهم سوره‏ى تحريم به چه كسانى تشبيه شده‏اند؟ وجه شباهت آن‏ها چيست؟

 7          خيانت همسران نوح و لوط عليهماالسلام چه بود؟

 8          دو فايده از فوايد ضرب المثل به كار رفته در سوره‏ى تحريم، بر اساس كلام فخررازى، چيست؟

 9          رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم با اشاره به خانه‏ى عايشه چه فرمودند؟

——————————————————————————–

[1]. سوره احزاب، آيه 33.

 

[2]. براى يافتن دقيق منابع فوق به جزوه‏ى شماره‏ى 133 مراجعه نماييد.

 

[3]. سوره تحريم، آيه 1.

 

[4]. همان، آيه 3.

 

[5]. همان، آيه 4.

 

[6]. تفسير رازى، جلد 40، صفحه 33.

 

[7]. سوره تحريم، آيه 4.

 

[8]. جامع البيان، جلد 28، صفحه 205.

 

[9]. مفردات راغب، صفحه 222؛ المنجد، صفحه 314.

 

[10]. سوره صف، آيه 5.

 

[11]. سوره احزاب، آيه 10.

 

[12]. جامع البيان، جلد 28، صفحه 205.

 

[13]. سوره تحريم، آيه 4.

 

[14]. بحارالأنوار، جلد 22، صفحه 246.

 

[15]. چون هر دوى آنها همسر يك نفر بوده‏اند نسبت خواهر به آنها داده شده است.

 

[16]. بحارالأنوار، جلد 21، صفحه 202؛ از منابع اهل سنّت: سيره ابن هشام، جلد 4، صفحه
175.

 

[17]. سوره توبه، آيه 118.

 

[18]. سوره تحريم، آيه 4.

 

[19]. سوره آل عمران، آيه 125.

 

[20]. تفسير قمى، جلد 2، صفحه 377؛ تفسير الميزان، جلد 19، صفحه 340.

 

[21]. سوره تحريم، آيه 5.

 

[22]. مفهوم مخالف به مفهومى گفته مى‏شود كه با حكم موجود در منطوق مخالف مى‏باشد و اگر از مفهوم موافق، قوى‏تر نباشد در حد آن هست. همچنين مفهوم مخالف داراى شش قسم زير مى‏باشد: 1. مفهوم شرط 2. مفهوم وصف 3. مفهوم غايت 4. مفهوم حصر 5. مفهوم عدد 6. مفهوم لقباصول الفقه مظفر، جلد 1، صفحه 157.

 

[23]. سوره احزاب، آيه 33 ـ 28.

 

[24]. تفسير رازى، جلد 30، صفحه 44.

 

[25]. ر. ك: به سوى معرفت جزوه‏ى شماره‏ى 133.

 

[26]. همان، آيه 57.

 

[27]. از منابع اهل سنّت: صحيح مسلم، جلد 4، صفحه 188؛ كنز العمّال، جلد 2، صفحه 528.

 

[28]. سوره تحريم، آيه 10.

 

[29]. تفسير رازى، جلد 30، صفحه 49.

 

[30]. همان، صفحه 50.

 

[31]. همان، صفحه 51.

 

[32]. الكشّاف، جلد 4، شرح صفحه 131.

 

[33]. وى نزد اهل سنت از ثقات و يكى از مفسران قرآن كريم مى‏باشدلسان الميزان، جلد 6،
صفحه 319.

 

[34]. سوره تحريم، آيه 10.

 

[35]. فتح القدير، جلد 5، صفحه 256.

 

[36]. سوره تحريم، آيه 10.

 

[37]. تفسير البرهان، جلد 4، صفحه 358.

 

[38]. سوره هود، آيه 40.

 

[39]. همان، آيه 83 ـ 81.

 

[40]. وى، نزد اهل سنت از ثقات محسوب مى‏گرددتهذيب الكمال، جلد 7، صفحه 312.

 

[41]. ر. ك: صحيح بخارى، جلد 5، صفحه 89.

 

[42]. از منابع اهل‏سنّت: مستدرك حاكم، جلد 4، صفحه 37؛ تاريخ يعقوبى، جلد 2، صفحه 86.

 

[43]. از منابع اهل سنّت: صحيح بخارى، جلد 4، صفحه 46.

 

[44]. الغدير، جلد 11، صفحه 163.

 

[45]. بحارالأنوار، جلد 43، صفحه 82.
 


جستجو