لازم است توضيحات بيشترى در مورد مقام عالى عصمت ارائه كنيم تا تفاوت آن با مفاهيمى همچون عدالت و تقوا روشن گردد و درك صحيحترى نسبت به اين مكانت و مقام استثنايى و ويژه، به دست آيد. براى تبيين مقام عصمت، به دو نكتهى زير توجه نماييد: نكتهى اول: مقام عصمت، مافوق مقام تقوا و عدالت مىباشد. يعنى نمىشود گفت: « معصوم كسى است كه تقواى زيادى دارد؛ يا در مسأله عدالت، به درجهى اعلى رسيده است »؛ زيرا اگر مقام عصمت، هم رديف مقام تقوا و عدالت باشد، ديگر تخصيص مقام عصمت به يك عدّهى خاص (حضرات ائمّهى معصومين عليهمالسلام) معنا ندارد. در اين راستا، به بيان دو دليل مىپردازيم.
1. تقوا و عدالت براى همهى انسانها قابل دسترسى است. خداوند متعال، در آيات بسيارى از قرآن، به همگان، چنين وعده مىدهد: الف ـ «إن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانا»[5].
اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براى شما وسيلهاى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مىدهد.
ب ـ «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً»[6].
و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مىكند.
ج ـ «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مِنْ أمْرِهِ يُسْراً»[7].
و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند كار را بر او آسان مىسازد!
د ـ «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُعْظِمْ لَهُ أجْراً»[8].
و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند گناهانش را مىبخشد و پاداش او را بزرگ مىدارد!
هر انسانى اگر قبلاً اشتباهى مرتكب شده باشد، با گام نهادن در مسير تقوا و اجراى فرامين الهى و دورى از نواهى، خداوند گناهان او را از بين مىبرد و اجر بزرگى به او عنايت مىكند. پس با توجه به اين آيات، مقام تقوا براى همه قابل دسترسى است؛ چرا كه اگر قابل دسترسى نبود اين وعدهها به انسان متقى، داده نمىشد؛ مثل اينكه پدرى به فرزندش بگويد: « اگر درست، درس بخوانى، دانشمند مىشوى و اگر خوب ادامه دهى، به درجهى عالى علمى مىرسى » . اگر دانشمند شدن و رسيدن به درجهى عالى علمى، قابل دسترسى نباشد، هيچگاه پدر به فرزندش چنين توصيههايى نمىكند و اساسا اين توصيهها، نادرست مىباشند.
2. تقوا و عدالت، مورد مطالبهى پروردگار است و همه شرايع و اديان الهى، انسانها را به تقوا دعوت مىكردند. برخى از آياتى كه نشان مىدهند پيامبران الهى عليهمالسلام، مردم را به تقوا دعوت مىكردند، عبارتاند از:
الف ـ «إذْ قَالَ لَهُمْ أخُوهُمْ نُوحٌ ألاَ تَتَّقُونَ»[9].
هنگامى كه برادرشان نوح عليهالسلام به آنان گفت: « آيا تقوا پيشه نمىكنيد »؟!
ب ـ «إذْ قَالَ لَهُمْ أخُوهُمْ هُودٌ ألاَ تَتَّقُونَ»[10].
هنگامى كه برادرشان هود عليهالسلام به آنان گفت: « آيا تقوا پيشه نمىكنيد »؟!
ج ـ «إذْ قَالَ لَهُمْ أخُوهُمْ صَالِحٌ ألاَ تَتَّقُونَ»[11].
هنگامى كه برادرشان صالح عليهالسلام به آنان گفت: « آيا تقوا پيشه نمىكنيد »؟!
د ـ «إذْ قَالَ لَهُمْ أخُوهُمْ لُوطٌ ألاَ تَتَّقُونَ»[12].
هنگامى كه برادرشان لوط عليهالسلام به آنان گفت: « آيا تقوا پيشه نمىكنيد »؟!
«إذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ ألاَ تَتَّقُونَ»[13].
هنگامى كه شعيب عليهالسلام به آنان گفت: « آيا تقوا پيشه نمىكنيد »؟!
در آيات فراوانى، پروردگار به طور مستقيم (و بدون واسطهى پيامبران الهى عليهمالسلام)، مردم را به تقوا دعوت مىكند:
الف ـ «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ»[14].
اى كسانى كه ايمان آوردهايد از (مخالفت) خدا بپرهيزيد.
ب ـ «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ»[15].
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و با صادقان باشيد.
ج ـ «اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إلَيهِ الْوَسِيلَةَ»[16].
از (مخالفت) خدا بپرهيزيد! و وسيلهاى براى تقرب به او بجوئيد!
د ـ «اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً»[17].
تقواى الهى پيشه كنيد و سخن حق بگوييد.
به طور كلى، انجام تمام فرمانهاى الهى (مثل امر به تقوا)، براى همگان مقدور است؛ چون معقول نيست كه خداوند متعال، مردم را به چيزى كه در حيطهى توان آنها نيست، امر فرمايد.
خداوند متعال مىفرمايد: ه ـ «لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إلاَّ وُسْعَهَا»[18].
خداوند هيچ كس را، جز به اندازهى توانايىهايش، تكليف نمىكند.
خلاصهى سخن اينكه، حصر در « آيهى تطهير » مفيد اين نكته است كه مقام عصمت و زدودهشدن پليدى و رسيدن به آن مرتبه از طهارت، براى همگان قابل دسترسى نيست. همين مطلب، تفاوت اساسى ميان تقوا و عصمت را آشكار مىسازد.
نكتهى دوم: ثمره و نتيجه مقام عصمت، با ثمره و نتيجهى مرتبهى تقوا و عدالت، متفاوت است؛ يعنى اين طور نيست كه اگر كسى از گناهان و پليدىها دورى كرد و به بالاترين درجه از پاكدامنى دست يافت و انسان متّقى و عادلى شد، بتواند به مقام عصمت دست بيابد؛ زيرا عصمت، فقط با دورى از گناه حاصل نمىگردد. ثمره و ميوهى تقوا و دورى از گناه، عدالت و پاكدامنى است و هر كسى كه به اين مرتبه رسيد، متّقى خوانده مىشود. اين شخص مىتواند امام جماعت مسجدى شود؛ يا به عنوان شاهد، نزد قاضى حاضر شود و شهادت بدهد؛ يا اينكه خود، بين مردم قضاوت كند و يا حتّى ـ پس از احراز شرايط ديگر ـ به درجه فتوا دادن برسد.
ثمرات تقوا
خداوند متعال در آيات متعددى از قرآن كريم، ثمره و نتيجهى مرتبه تقوا را بيان مىكند. تعدادى از آيات، ثمرات دنيوى تقوا را بيان مىفرمايد و تعدادى ديگر، نتايج اخروى تقوا را برمى شمارد. برخى از اين ثمرات، عبارتاند از؛
1. «فَمَنِ اتَّقَى وَأصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»[19].
كسانى كه پرهيزكارى پيشه كنند و عمل صالح انجام دهند (و در اصلاح خويش و ديگران بكوشند) نه ترسى بر آنهاست و نه غمناك مىشوند.
بر اساس اين آيه، ثمرهى تقوا آن است كه انسانهاى پرهيزكار، در دلهايشان، نه از چيزى مىهراسند و نه از گذشتهى خود اندوهناكاند.
2. «إن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانا»[20].
اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براى شما وسيلهاى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مىدهد.
« فرقان » به معناى جداسازى بين حقّ و باطل است[21]. خداوند به پرهيزكاران قدرت تشخيص حق را از امور باطل مىدهد.
3. «وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ»[22].
و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مىدهد.
خداوند از راههايى به افراد متّقى روزى مىدهد كه خودشان هم نمىدانند.
در زمانهاى قديم، آهنگرى بود كه در روز، فقط سه يا چهار ساعت كار مىكرد و روزى خودش را به دست مىآورد. بقيهى آهنگرهاى بازار، از صبح تا شب كار مىكردند تا روزى خودشان را به دست آورند. يكى از همين آهنگرها؛ حضرت ولىّ عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) را در خواب مىبيند و به حضرت (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف) عرض مىكند: « من مىخواهم توفيقات زيادى پيدا كنم، اما كسب و تجارت اين اجازه را نمىدهد ». حضرت (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف) فرمودند: « برو از فلان آهنگر ياد بگير كه روزى فقط چند ساعت كار مىكند و خداوند روزىاش را به او مىدهد ».
4. «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مِنْ أمْرِهِ يُسْراً»[23].
و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند كار را بر او آسان مىسازد.
5. «اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً»[24].
تقواى الهى پيشه كنيد و سخن حق بگوييد.
بر اساس آيات قرآن كريم، چشمان افراد متّقى، بينا مىشود، زبانشان گويا مىشود، دل هايشان مطمئن مىشود و سكون و آرامش بر روح آنها حاكم مىگردد. در سالهاى گذشته، مدتى بود كه در قم يكى از دوستان اهل علم را ملاقات نمىكرديم. سراغ احوال ايشان را كه گرفتيم، گفتند: « ايشان كسالت دارد، ناراحتى اعصاب پيدا كرده و از منزل بيرون نمىآيد ». به عيادت ايشان رفتيم و در خانهاش نشستيم و سورهى حمدى خوانديم و به وى گفتيم: « چه اتفاقى افتاده است كه از منزل بيرون نمىآييد؟ » گفت: « اعصابام به هم ريخته است ». گفتم: « اعصاب به هم ريخته يعنى چه؟ ديدم حرفى ندارد كه بزند. از همين جا براى آن آقا، مقدارى صحبت كردم و گفتم: « اين همه در سخنرانىها براى مردم گفتيم كه اهل تقوا باشيد و در همهى امور به خداوند متعال توكّل كنيد.
خداوند متعال مىفرمايد: «وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[25]. و هر كس بر خدا توكّل كند، كفايت امرش را مىكند.
اگر واقعاً تكيه گاه انسان، خداوند يگانه باشد، خداوند همهى امور او را حل مىكند؛ پس اين ناراحتى اعصاب معنا ندارد ». آن آقا در جواب گفت: « يعنى اعصاب شما به هم نمىريزد؟ » گفتم: من نمىفهمم اعصاب به هم ريختن يعنى چه؟ ممكن است در يك حادثه، انسان يك مقدارى ناراحت و عصبانى شود و حرف ناخوشايندى بر زباناش جارى شود و يا در اعمالاش، عمل ناپسندى ظاهر شود، اما اين باعث نمىشود انسان، در را بر روى خود ببندد و به مصرف مقدار زيادى قرص اعصاب روى آورد؛ زيرا خداوند راه خروج از مشكلات را براى او باز مىكند و امور زندگىاش را سهل و آسان مىسازد ». اين دنيا محلّ بلاء و مشكلات است.
حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام در نهج البلاغه مىفرمايند: « دارٌ بِالْبَلاءِ مَحْفُوفَةٌ »[26]. دنيا، خانهاى است پوشيده از بلاها.
انسان خيال مىكند كه اين دنيا، خانهى رفاه و آسايش است؛ حتّى افرادى كه در اين دنيا، در اوج رفاه مادى هستند، وقتى به سراغشان مىرويم، مىبينيم آنها هم نگرانىهاى متعددى دارند. كسى كه تكيه گاهاش فقط پروردگار متعال است، در آرامش و سكون است.
يكى از آقايان خطبا مىگفت: آن كسى كه سرمايهى مالى فراوانى دارد، شب كه مىخواهد بخوابد، تازه به فكر حسابهاى بانكى و چك و سفتههايش مىافتد، اما كارگرى كه توكّلاش به خداوند است و لقمهى ناناش را با دسترنج فراوان به دست مىآورد، هنگام شب، به سرعت در خواب فرو مىرود!
در نتيجه، به خوبى روشن مىشود تقوا به انسان زبان گويا و استوار و دل آرام و مطمئن مىدهد و انسان را براى رسيدن به مقامات معنوى در دنيا و آخرت آماده مىسازد. در مورد مقامات دنيايى، به انسان صلاحيت امامت جماعت و قضاوت بين مردم و…مىدهد ودر موردمقامات اُخروى،ورود انسانبه بهشتالهى پاداش اوست.
خداوند متعال مىفرمايد: «وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إلَى الْجَنَّةِ زُمَراً»[27]. و كسانى كه تقواى الهى پيشه كردند، گروه گروه به سوى بهشت برده مىشوند.
بنابراين، تقوا هم در دنيا ثمربخش است و هم در عقبى كه مهمترين نتيجهى اخروى آن، كسب رضاى الهى و وارد شدن در بهشت است. با پديدار شدن نتايج و ثمرات تقوا، به مقايسهى اين ثمرهها با ثمرات عصمت مىپردازيم تا تفاوت ميان اين مفاهيم وضوح بيشترى بيابد.
اگر نتيجهى « اذهاب رجس » و طهارتى كه در « آيهى تطهير » ذكر شده است، با ثمرهى تقوا يكسان باشد، دليلى براى منحصر كردن مقام طهارت و عصمت به اهل بيت عليهمالسلام، با كلمه « إنّما » در « آيهى تطهير » وجود نخواهد داشت، و عصمت، امتياز فوق العادهاى براى حضرات معصومين عليهمالسلام محسوب نمىشود. پس، بايد مقام عصمت، مافوق مقام تقوا و عدالت باشد. بر اساس روايات، مقام عصمت را فقط دارندهى قلب سليم به دست مىآورد و قلبهايى را كه سليم نباشند به اين مقام راهى نيست. چنين شخصى، علم به امور باطنىِ همهى آيات تكوين و تشريع الهى پيدا دارد؛ او كسى است كه وقتى خورشيد را مىبيند، در باطن آن هزاران نكتهى نهفته را هم مشاهده مىكند، ولى ديگرى نمىتواند به آن اسرار دست يابد.
خداوند متعال، علم به بواطن و ملكوت اشياء و مخلوقات را در انحصار ذات اقدساش قرار داده و مىفرمايد: «فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإلَيْهِ تُرْجَعُونَ»[28]. پس منزّه است خداوندى كه مالكيت و حاكميت همه چيز در دست اوست و شما را به سوى او بازمى گردانند.
اما كسى كه به اين مقام رسيده باشد، قادر بر رؤيت و مشاهده ملكوت مخلوقات الهى خواهد بود. چنانچه حضرت ابراهيم عليهالسلام ملكوت آسمانها و زمين را مشاهده كرد و به يقين رسيد.
خداوند متعال مىفرمايد: «وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»[29].
و اين چنين، ملكوت آسمانها و زمين (و حكومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهيم عليهالسلام نشان داديم؛ (تا به آن استدلال كند) و اهل يقين گردد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلام و يازده فرزند ايشان عليهمالسلام نيز نظاره گر ملكوت تمام امور هستند و بواطن همهى اشيا در دايرهى ديد ايشان عليهمالسلام قرار دارد و اين همان علم حضورى است كه در طى چند جلسه راجع به آن سخن گفتيم و بيان كرديم كه همه آن چه خداى تبارك و تعالى آفريده و خلق كرده است، در نزد ايشان عليهمالسلام حاضر است. علم حضورى مانند همان علمى است كه هر كس به وجود خودش دارد و مىداند كه چشم، گوش، دست، زبان و… دارد، اين علم نياز برهان و استدلال ندارد، بر خلاف علم حصولى كه نياز به استدلال و برهان دارد و به اين وسيله مىتوان به نتيجهى مطلوب رسيد. حضرات معصومين عليهمالسلام كه روى سخن در « آيهى تطهير » با ايشان عليهمالسلام است، به اين درجه رسيدهاند و نسبت به همه چيز علم حضورى دارند[30].
ثمرهى مقام عصمت، قلب سليم است و ارمغان آن قدرت ديدن باطن تمام آيات آفرينش است. حضرت امام صادق عليهالسلام قلب سليم را در آيهى: «إلاَّ مَنْ أتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»[31]. مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه پروردگارش آيد.
اين گونه تفسير نمودهاند: « السليم، الّذي يلقى ربّهُ ليس فيه أحدٌ سواه »[32]. قلب سليم آن است كه به ديدار پروردگارش مىشتابد، در حالى كه هيچ كس به غير از خداوند در آن نيست.
اين شخص، خدا را با همه وجود در دل دارد و هيچ چيز ديگرى جز خدا در آن دل نيست. آيا كسى غير از معصوم عليهالسلام هست كه به اين درجه از مقامات برسد؟ وقتى شخص به اين مقام رسيد، مصداق اين آيهى شريف مىشود: «إنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ * لاَّ يَمَسُّهُ إلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»[33]. آن، قرآن عظيمى است * كه در كتاب محفوظى جاى دارد * و جز پاكان نمىتوانند به آن دست زنند (دست يابند). اين مطلب مانند اين است كه اگر شخصى در ساحل اقيانوس بايستد، فقط مىتواند مقدارى از سطح آب را كه توان ديدنش را دارد مشاهده مىكند. اما اگر شخص ديگرى در اعماق اقيانوس غوّاصى كند، همه رازهاى نهفته آن را مشاهده مىكند. بنابراين، كسى كه به درجه عصمت مىرسد، مىتواند اعماق آفرينش را ببيند. او در واقع كسى است كه « امّ الكتاب » را مىبيند: «إنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ * وَإنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ»[34].
كه ما آن را قرآنى فصيح و عربى قرار داديم، شايد شما (آن را) درك كنيد * و آن در « امّ الكتاب » (لوح محفوظ) نزد ما بلندپايه و استوار است.
ما ظواهر را مشاهده مىكنيم، همان ظواهرى كه توسط آنها، در مقابل قرآن ناطق ايستادند. اما كسى كه به عمق قرآن دسترسى پيدا مىكند، هيچ گاه در مقابل حق نمىايستد، بلكه خود او، عين حق و حقيقت مىشود. همانند وجود مبارك حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلامكه با قرآن معيت و همراهى دارد.
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايند: « عليٌّ عليهالسلام مع القرآن والقرآن مع عليّ عليهالسلام »[35].
على عليهالسلام با قرآن است و قرآن نيز همراه ايشان عليهالسلام است.
ايشان عليهالسلام محتواى لوح محفوظ و كتاب مكنون الهى را مىبينند و اصلاً تمام وجود حضرت عليهالسلام كتاب مكنون الهى مىشود. ثمرهى رسيدن به اين مقام (مقام عصمت)، به گونهاى است كه قلب و دل دارندهى آن، منزل و مأواى روح الامين و روح القدس مىگردد.
خداوند متعال خطاب به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايد: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأمِينُ * عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ»[36]. روح الامين آن را نازل كرده است * بر قلب (پاك) تو، تا از انذاركنندگان باشى.
با توجه به اين آيهى شريف، روح الامين و روح القدس با ايشان صلى الله عليه و آله و سلم معيت و همراهى دارند[37].
ارادهى پروردگار
در مورد ارادهى الهى كه در اين آيه ذكر گرديده است، بيان شد كه خداوند متعال داراى دو نوع اراده مىباشد؛ اراده تكوينى و ارادهى تشريعى. منظور از اراده در اين آيه، ارادهى تكوينيه الهى است. يعنى ارادهى تكوينى خداى تبارك و تعالى، به پاكى طهارت اهل بيت عليهمالسلامتعلق گرفته است. هم چنين اراده را از صفات فعل دانستيم، بر خلاف نظر فلاسفه كه آن را از صفات ذات مىدانند[38] و اين يك نوع گمراهى و ضلالت است كه صريح روايات آن را رد مىكنند. متاسفانه بعضى از علما و بزرگان شيعه نيز به اين گونه سخنان آلوده شدهاند. لذا توصيه مىشود كه طلاب و دانشجويان، اگر چه براى درك بهتر اصول، به فراگيرى فلسفه و حكمت نياز دارند، اما مراقب باشند مطالب فلسفه جزو باورها و اعتقاداتشان قرار نگيرد.
حضرت امام صادق عليهالسلام اراده را صفت فعل دانسته و مىفرمايند: « و أمّا من اللّه تعالى، فإرادته إحداثه لاغير ذلك »[39].
اما ارادهى خداوند، احداث و ايجاد است نه غير آن.
علاوه بر دلايل نقلى، برهانى كه بر اين مطلب اقامه كرديم، اين بود كه خداوند متعال گاهى غضبناك است و گاهى خرسند.
حضرت سيدالشهدا امام حسين عليهالسلام مىفرمايند: « رضَى اللّه رضانا أهل البيت عليهمالسلام »[40].
رضايت و خشنودى خداوند متعال، رضايت و خشنودى ما اهل بيت عليهمالسلام است.
خشم و غضب اهل بيت عليهمالسلام، خشم و غضب الهى، و رضايت ايشان عليهمالسلام رضايت الهى است. معناى رضايت الهى آن است كه خداوند متعال اراده نموده به نيكوكاران پاداش دهد، همانطور كه معناى غضب الهى آن است كه خداوند سبحان اراده نموده از گنهكاران انتقام گرفته و آنها را عقاب كند[41].
بنابراين رضا و غضب الهى، صفت فعل او است و اگر اراده جزو صفات ذات شمرده شود لازمهاش آن است كه در ذات خدا تغيير و تبدل راه پيدا كند و اين محال است.
عقل انسان قدرت درك ذات الهى را ندارد، اما آنچه مىتوان دربارهى آن گفت، اين است كه ذات قدّوسى حق متعال، واحد بسيطى است كه غير قابل تغيّر است.
خداوند متعال مىفرمايد: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ»[42]. بگو: خداوند يكتا و يگانه است * خداوندى است كه همهى نيازمندان قصد او مىكنند.
بنابراين، ارادهى الهى به « اذهاب رجس » و طهارت اهل بيت عليهمالسلام تعلّق گرفته است و هيچ اجبار و جبرى هم وجود ندارد.
خداوند متعال مىفرمايد: «إِنَّمَا أمْرُهُ إذَا أرَادَ شَيْئاً أنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»[43]. فرمان او چنين است كه هرگاه چيزى را اراده كند، تنها به آن مىگويد: موجود باش! آن نيز بىدرنگ موجود مىشود.
وقتى ارادهى خداوند به چيزى تعلّق بگيرد، آن شىء قطعاً محقق مىشود و امكان ندارد كه به وجود نيايد. شبههاى كه در اينجا مطرح مىشود ـ كه در گذشته به آن اشاره شد[44] ـ اين است كه وقتى ارادهى الهى به عصمت و پاكى اين عده تعلق گرفته آنها ديگر نمىتوانند تخلّف و گناهى انجام بدهند و اين يك نوع جبر است.
در جواب اين شبهه، گفتيم كه عصمت حضرات معصومين عليهمالسلام از مقولهى علم و دانش حضورى است؛ همانند همهى انسانها و حتى حيوانات كه اگر علم به وجود خطر در مسيرى داشته باشند، هرگز از آن مسير عبور نمىكنند. اين نتيجهى علم است و هيچ جبرى در آن راه ندارد. حضرات معصومين عليهمالسلام، علم حضورى به بواطن تمام اشياء و مخلوقات دارند و لذا هرگز گرد خطا و گناه نمىگردند. مثالى كه براى روشن شدن مطلب، به آن اشاره شد، اين بود كه همان طور كه انسان هرگز تصور خوردن اشياى نجس و پليد را نمىكند، چون به زشتى و قذارت آنها علم دارد، حضرات ائمّه عليهمالسلام هم چون به زشتى و پليدى گناه و معصيت علم دارند، هرگز مرتكب خطا و گناه نمىشوند.
مطلب ديگر اينكه اين مقام، مقام اصطفاء و گزينش الهى است.
خداوند متعال در مورد حضرت خضر عليهالسلام مىفرمايد: «فَوَجَدَا عَبْداً مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً»[45]. (در آن جا) بندهاى از بندگان ما را يافتند كه رحمت (و موهبت عظيمى) از سوى خود به او داده و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بوديم.
همچنين در مورد رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايد: «وَأنزَلَ اللّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً»[46]. وخداوند، كتاب و حكمت بر تو نازل كرد؛ و آنچه را نمىدانستى، به تو آموخت؛ و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است.
خداوند تبارك و تعالى از ميان بندگان خود، تنها تعداد محدودى را برگزيده و به آنها علم آموخته است.
نكتهى ديگرى كه به آن اشاره شد، اين بود كه از حصر موجود در « آيهى تطهير » استفاده مىشود كه حضرات اهل بيت عليهمالسلام الزاماً تنها كسانى هستند كه بعد از برخوردارى از اين عطيهى الهى، يعنى از بدو خلقتشان، هرگز گرد خطا و اشتباه نگشتهاند و آنچه را كه با علم حضورى خود دريافتهاند كه نامطلوب است، ترك كردهاند و آنچه را كه مطلوب يافتهاند، انجام دادهاند.
اگر كسى بداند كه چيزى به طور حتم و قطع براى او نفع و فايده دارد، از آن استفاده مىكند و در غير اين صورت بايد در عقل او شك نمود؛ همان طور كه اگر بداند چيزى براى او ضرر حتمى دارد و استفاده از آن مساوى با مرگ و نابودى است، از آن دورى مىكند؛ مانند سيم برق بدون عايق. اگر چنين شخصى بدن خود را با چنين سيمى تماس بدهد، خودكشى و يك نوع ديوانگى است؛ چنانچه همه صاحب نظران و روان شناسان معتقدند كسى كه دست به خودكشى مىزند، در يك لحظه مبتلا به جنون مىشود.
در نتيجه، مسلماً حقايق و بواطن اشيا براى حضرات ائمه عليهمالسلام آشكار شده و به زشتى و پليدى و قذارت گناه و معصيت آگاهى و اطلاع دارند و در نتيجه هرگز مرتكب آن نمىشوند.
هم چنين گفتيم كه روايات متعددى كه توسط راويان عامه نقل شده و در كتب خود آنها از جمله؛ صحيح بخارى، صحيح مسلم، مسند احمد، سنن ترمذى و مستدرك حاكم آمده است، بر اين مطلب دلالت مىكنند كه اين آيهى شريف، در خانهى امّ سلمه بر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلمنازل شد و رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم، خمسهى طيبه عليهمالسلام را زير كسا و عباى خود فراخوانده و فرمودند: خدايا! اينها اهل بيت من هستند. ايشان صلى الله عليه و آله و سلم در خواست امّ سلمه عليهاالسلام در مورد ورود به داخل كساء را رد كرده و فرمودند: « أنت على مكانك وأنت على خير »[47]. تو در جاى خودت باش و تو سرانجام خوبى خواهى داشت.
لازم به ذكر است كه حديث شريف كساء كه در آخر مفاتيح الجنان آمده است، داراى آثار فراوانى است و بر خلاف نظر برخى، بنابر تحقيقى كه در سند اين روايت انجام شده، جزو صحيحترين روايات شيعه است. علاوه بر اينكه مضمون آن، در روايات اهل سنّت هم ذكر شده است. اگر چه سخن در اين آيه بسيار است، اما سعى بر اين است كه ان شاء اللّه بحث پيرامون اين آيه در جلسهى بعد پايان يابد.
نكتهى ديگرى كه بيان كرديم اين بود كه برخى از علماى عامه، افراد ديگرى، مخصوصا همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلمرا داخل در آيهى تطهير مىدانند. دليلى كه آنان براى اثبات ادعاى خود مىآورند، آن است كه « آيهى تطهير » در سياق آياتى كه با ضمير مؤنث[48] آمدهاند، ذكر شده است؛ و فقط آيهى تطهير است كه ضمير مذكر در آن به كار رفته است و اين مسئله نشان مىدهد كه همهى مردان و زنان خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مشمول « آيهى تطهير » هستند[49].
برخى از مفسرين شيعه، از جمله مرحوم علاّمه طباطبايى رحمهالله، قائل به تحريف در محل قرار گرفتن اين آيهى شريف شدهاند[50]. ما به طور جزم اين نظر را رد كرده و گفتيم، اين آيه، علت وجوب اطاعت همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از ايشان صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيتشان عليهمالسلام را بيان مىفرمايد.
خداوند متعال مىفرمايد: «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأقِمْنَ الصَّلاَةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»[51]. و در خانههاى خود بمانيد و همچون دوران جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد و نماز را به پا داريد و زكات را بپردازيد و خدا و رسولش را اطاعت كنيد؛ خداوند فقط مىخواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و شما را كاملاً پاك سازد.
جاهليت دوباره
در آيهى 32 سورهى احزاب، به واژهى « جاهليّت اولى » برخورد مىكنيم.
براى درك مراد از به كار رفتن اين كلمه، صحيحترين روش، رجوع به اهل بيت عليهمالسلام به عنوان مفسران حقيقى كلام خدا مىباشد.
حضرت امام صادق عليهالسلام در تفسير فراز «وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى» مىفرمايند: « أي سيكون جاهلية اُخرى »[52]. به زودى جاهليت ديگرى خواهد آمد.
يعنى همانطور كه زنان در دوران جاهليت اولى، از خانهها بيرون مىآمدند و در ميان مردم ظاهر مىشدند، فرماندهى مىكردند و خلاصه كارهاى مردانه انجام مىدادند، بعد از اسلام نيز چنين وضعيتى اتفاق افتاد و در واقعهى جنگ جمل، فرمايش حضرت امام صادق عليهالسلام نمود يافت.
پس « آيهى تطهير » در مقام بيان دليل وجوب اطاعت از رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت ايشان عليهمالسلام مىباشد.
از خداوند متعال بايد فرمانبردارى و اطاعت كرد، چون او خالق و آفرينندهى انسان و تمام موجودات و كائنات و خالق علم و منزه از هر خطا و اشتباهى است. اما دليل وجوب اطاعت از خمسهى طيبه عليهمالسلام، آن است كه ايشان عليهمالسلام به نص روايات عامه و خاصه، داراى مقام عصمت و طهارت هستند.
نكتهى ديگرى كه بايد روشن شود، آن است كه چطور مىتوان ادّعا نمود از بقيّهى حضرات ائمه عليهمالسلام يعنى نه فرزند از نسل حضرت سيدالشهدا امام حسين عليهالسلام، نيز اذهاب رجس شده و ايشان عليهمالسلام هم معصوم و پاك هستند؟
در پاسخ بايد گفت كه تمام دلايل و براهينى كه بر اثبات تداوم امامت تا پايان حيات بشريت و لزوم حيات يك امام معصوم عليهالسلام، تا قيام قيامت و حيات امام عصر (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف) دلالت مىكنند، در اينجا جارى مىشوند.
در فلسفه، برهانى به نام برهان تقابل قطبين وجود دارد كه قبلاً نيز به اين برهان اشاره كردهايم. بيان اين برهان آن است كه در يك طرف وجود، خداوند متعال قرار دارد كه در الوهيت، خالقيت، عظمت، جلالت، جبروت، غناء، قدرت و علم، مطلق بوده و نظير ندارد[53].
در نقطه و قطب مقابلِ وجودِ مطلق خداوند متعال كه داراى تجلّيات و مظاهر عظيمى است، بايد وجود و بندهاى باشد كه در عبوديت و بندگى در اوج باشد.
خيلى از انسانها خود را بندهى خداى متعال مىدانند؛ اما در عمل، طغيان و سركشى مىكنند. تمامى گناهان مانند دروغ، غيبت و حتّى انجام عمل مكروه نه حرام و ترك عمل مستحب نه واجب، مانند تأخير نماز از اول وقت آن، طغيان و سركشى در برابر اوامر و فرامين الهى است.
بنابر اين به مقتضاى برهان تقابل قطبين، بايد در مقابل وجود مطلق خدا، بندهاى باشد كه در نهايت اخلاص و عبوديت بوده و داراى علم سرشار و فراوانى باشد.
تمامى انسانها براى فراگيرى علم در هر رشتهاى، به سراغ عالم و متخصّص آن علم رفته و در مقابل او زانوى ادب زده و از او گدايى علم و دانش مىكنند، و همين عمل است كه علم فراوان و تخصّص آن عالم و دانشمند را نشان مىدهد، چرا كه اگر فردى علم و دانش سرشار و تخصّص بى نظيرى در اختيار داشته باشد ولى مردم به سراغ او نروند، هرگز شناخته نخواهد شد.
به همين ترتيب اگر خداوند متعال بندگانى نداشته باشد كه در اوج و نهايت بندگى و عبوديّت باشند و صفات جلاليه و جماليه و كماليه او را نشان بدهند، نمىتوان از راه ديگرى به شناخت ذ ات او رسيد و لذا در هر عصر و زمانى چنين بندهاى وجود دارد.
در لسان ادعيه از جمله مناجات خمس عشرة[54] اسامى و صفات بى نظير خداى متعال بيان شده است.
حضرت امام سجاد عليهالسلام با عباراتى نظير: « يا مُنى قُلُوبِ الْمُشْتاقينَ وَيا غايَةَ آمالِ الْمُحِبّينَ »[55]. اى آرزوى دل مشتاقان و اى نهايت آرمان دوستان. با خداوند متعال سخن مىگويند.
آنقدر خداى تبارك و تعالى مهربان و رحيم است كه مىتوان با او بسان رفيقى مهربان و دلسوز سخن گفت و با او درد دل كرد. در دعاى مشلول وارد شده است: « يا شَفيقُ يا رَفيقُ فُكَّنى مِنْ حَلَقِ الْمَضيقِ وَاصْرِفْ عَنّى كُلَّ هَمٍّ وَغَمٍّ وَضيقٍ »[56]. اى رفيق مهربان! از حلقهى تنگ رهايم كن و از من همّ و غمّ و
تنگى را بگردان!
رسول خاتم صلى الله عليه و آله و سلم و حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلام و حضرت امام سجاد عليهالسلام كه به هنگام وضو گرفتن و آماده شدن براى نماز، لرزه به اندام مباركشان افتاده و نفسشان به شماره مىافتاد، از جمله بندگانى هستند كه در اوج قله بندگى قرار دارند.
به عنوان مثال، ابودرداء در مورد بندگى حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلام چنين نقل مىكند: پيكر مبارك ايشان عليهالسلام را كه مانند چوب خشكى روى زمين افتاده بود، مشاهده كردم، آن را حركت دادم امّا نشانى از حيات نديدم. گمان كردم كه ايشان عليهالسلام از دنيا رفتهاند، لذا به درِ خانهى ايشان عليهالسلام آمدم و قضيه را براى حضرت فاطمهى زهرا عليهاالسلام شرح دادم. حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمودند: اين حالتى است كه از خوف خداوند متعال در وجود حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلام نمايان مىشود[57].
[1]. سوره احزاب، آيه 33.
[2]. تفسير رازى، جلد 25، صفحه 209 براى اطلاع بيشتر به جزوه 132 رجوع شود.
[3]. خداوند متعال مىفرمايد: «عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ
رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً»: بر اندام آنها بهشتيان لباسهائى از حرير نازك سبز رنگ، و از ديباى ضخيم و با دستبندهائى از نقره آراستهاند، و پروردگارشان شراب طهور به آنان مىنوشاند! (سورهى انسان، آيهى 21).
[4]. به عبارت ديگر حصر يعنى اينكه موضوعى را اثبات مىكند و موضوعات ديگر را نفى مىكند.
[5]. سورهى انفال، آيهى 29.
[6]. سورهى طلاق، آيهى، 2.
[7]. همان، آيهى 4.
[8]. همان، آيهى 5.
[9]. سورهى شعراء، آيهى 106.
[10]. همان، آيهى 124.
[11]. همان، آيهى 142.
[12]. همان، آيهى 161.
[13]. همان، آيهى 177.
[14]. سورهى حشر، آيهى 18.
[15]. سورهى توبه، آيهى 119.
[16]. سورهى مائده، آيهى 35.
[17]. سورهى احزاب، آيهى 70.
[18]. سورهى بقره، آيهى 286.
[19]. سورهى اعراف، آيهى 35.
[20]. سورهى انفال، آيهى 29.
[21]. مفردات راغب اصفهانى، صفحه 392.
[22]. سورهى طلاق، آيهى 3.
[23]. سورهى طلاق، آيهى 4.
[24]. سورهى احزاب، آيهى 70.
[25]. سورهى طلاق، آيهى 3.
[26]. نهج البلاغه، خطبهى 226.
[27]. سورهى زمر، آيهى 73.
[28]. سورهى يس، آيهى 83.
[29]. سورهى انعام، آيهى 75.
[30]. براى اطلاع بيشتر از كيفيت علم حضرات معصومين عليهمالسلام به جزوهى شمارهى 128
مراجعه نماييد.
[31]. سورهى شعراء، آيهى 89.
[32]. بحار الأنوار، جلد 67، صفحه 59؛ كافى، جلد 2، صفحه 16.
[33]. سورهى واقعه، آيات 77 ـ 79.
[34]. سورهى زخرف، آيهى 3 ـ 4.
[35]. بحار الأنوار، جلد 10، صفحه 432؛ أمالى طوسى صفحه 460؛ از منابع اهل سنت:
مجمع الزوائد، جلد 9 صفحه 135؛ كنز العمّال، جلد 11، صفحه 603؛ المعجم الأوسط، جلد 5، صفحه 135.
[36]. سورهى شعراء، آيهى 193 ـ 194.
[37]. براى پى بردن به تفاوت ميان روح الامين و روح القدس و جبرئيل و ميكائيل و ناموس
اعظم به جزوهى شماره 128 مراجعه كنيد.
[38]. كشف المراد، صفحه 314؛ براى اطلاع بيشتر به جزوهى شمارهى 120 رجوع شود.
[39]. كافى، جلد 1، صفحه 109.
[40]. بحار الأنوار، جلد 44، صفحه 367؛ اللهوف في قتلي الطفوف، صفحه 38.
[41]. الكشّاف، جلد 1، صفحه 71.
[42]. سورهى اخلاص، آيهى 1 ـ 2.
[43]. سوره يس، آيه 82.
[44]. به جزوه شماره 119 و 120 مراجعه نماييد.
[45]. سوره كهف، آيه 65.
[46]. سوره نساء، آيه 113.
[47]. بحار الأنوار، جلد 35، صفحه 226؛ از منابع اهل سنت: سنن ترمذى، جلد 5، صفحه 30؛
شواهد التنزيل، جلد 2، پاورقى صفحه 120.
[48]. لازم به ذكر است حدود بيست و نه ضمير مؤنث در اين آيات به كار رفته است.
[49]. براى اطلاع بيشتر به جزوه شماره 132 و 133 مراجعه كنيد.
[50]. الميزان، جلد 16، صفحه 312.
[51]. سوره احزاب، آيه 33.
[52]. تفسير قمى، جلد 2 صفحه 193.
[53]. در دعاى جوشن كبير كه در شبهاى پر فضيلت قدر خوانده مىشود، اسامى زيبا و بلند
حضرت حق متعال آمده است. به جوانان توصيه مىشود كه علاوه بر دعاى جوشن كبير بر خواندن دعاى مشلول هم مداومت داشته باشند.
[54]. استاد معظم، ده مناجات از اين مناجات پانزده گانه را شرح نمودهاند و در آينده مناجات باقى مانده را شرح خواهند نمود.
[55]. مفاتيح الجنان، مناجات خمس عشرة مناجات المحبّين.
[56]. همان، دعاى مشلول.
[57]. أمالى صدوق، صفحه 138؛ بحارالأنوار، جلد 41، صفحه 12.