تعدد معصومين عليهم‏السلام چگونه فابل اثبات است؟

  منظور از « اهل بيت » پنج تن آل عبا عليهم‏السلام هستند و خداوند به نص آيه‏ى تطهير، عصمت آنان را اراده فرموده است. اكنون براى فهم بهتر اين مطلب  لازم است نكاتى را ذكر نماييم. مقامى كه در « آيه‏ى تطهير » آمده، همان مقام عصمت است. به تعبير فخر رازى « اذهاب رجس » به معناى از ميان بردن پليدى و نجاست است[2]. از سوى ديگر، در فقه ثابت است كه اگر مثلاً لباسى به يكى از اشياى آلوده كننده (مثل خون) نجس شود و به وسيله‏ى دستمالى، نجاست (خون) از لباس برداشته شود، به اين معنا نيست كه لباس طاهر شده باشد، بلكه بايد با آب شسته شود تا جاى آن پليدى نيز تطهير شود؛ لذا با توجه به اين معنا، در « آيه‏ى تطهير »، بنابر جمله‏ى «وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»خداوند، علاوه بر اينكه نجاست و پليدى را از بين مى‏برد، آن جايگاه مقدس را هم با « شراباً طهوراً »[3] تطهير مى‏فرمايد. همچين  « آيه‏ى تطهير » با حرف « إنّما » آغاز مى‏شود كه از حروف حصر است. حصر در اينجا، يعنى حكمى كه بعد از كلمه‏ى « إنّما » مى‏آيد، فقط براى موضوع آن حكم است[4]. بنابراين در آيه‏ى مذكور حكم «إذهاب رجس » و مقام عصمت، فقط مخصوص حضرات اهل بيت عليهم‏السلام مى‏باشد.  مقام عصمت

 لازم است توضيحات بيشترى در مورد مقام عالى عصمت ارائه كنيم تا تفاوت آن با مفاهيمى همچون عدالت و تقوا روشن گردد و درك صحيح‏ترى نسبت به اين مكانت و مقام استثنايى و ويژه، به دست آيد. براى تبيين مقام عصمت، به دو نكته‏ى زير توجه نماييد: نكته‏ى اول: مقام عصمت، مافوق مقام تقوا و عدالت مى‏باشد. يعنى نمى‏شود گفت: « معصوم كسى است كه تقواى زيادى دارد؛ يا در مسأله عدالت، به درجه‏ى اعلى رسيده است »؛ زيرا اگر مقام عصمت، هم رديف مقام تقوا و عدالت باشد، ديگر تخصيص مقام عصمت به يك عدّه‏ى خاص (حضرات ائمّه‏ى معصومين عليهم‏السلام) معنا ندارد. در اين راستا، به بيان دو دليل مى‏پردازيم.

     1. تقوا و عدالت براى همه‏ى انسان‏ها قابل دسترسى است. خداوند متعال، در آيات بسيارى از قرآن، به همگان، چنين وعده مى‏دهد: الف ـ «إن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانا»[5].

اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براى شما وسيله‏اى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مى‏دهد.

ب ـ «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً»[6].

و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى‏كند.

ج ـ «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مِنْ أمْرِهِ يُسْراً»[7].

و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند كار را بر او آسان مى‏سازد!

د ـ «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُعْظِمْ لَهُ أجْراً»[8].

و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند گناهانش را مى‏بخشد و پاداش او را بزرگ مى‏دارد!

     هر انسانى اگر قبلاً اشتباهى مرتكب شده باشد، با گام نهادن در مسير تقوا و اجراى فرامين الهى و دورى از نواهى، خداوند گناهان او را از بين مى‏برد و اجر بزرگى به او عنايت مى‏كند. پس با توجه به اين آيات، مقام تقوا براى همه قابل دسترسى است؛ چرا كه اگر قابل دسترسى نبود اين وعده‏ها به انسان متقى، داده نمى‏شد؛ مثل اينكه پدرى به فرزندش بگويد: « اگر درست، درس بخوانى، دانشمند مى‏شوى و اگر خوب ادامه دهى، به درجه‏ى عالى علمى مى‏رسى » . اگر دانشمند شدن و رسيدن به درجه‏ى عالى علمى، قابل دسترسى نباشد، هيچگاه پدر به فرزندش چنين توصيه‏هايى نمى‏كند و اساسا اين توصيه‏ها، نادرست مى‏باشند.

     2. تقوا و عدالت، مورد مطالبه‏ى پروردگار است و همه شرايع و اديان الهى، انسان‏ها را به تقوا دعوت مى‏كردند. برخى از آياتى كه نشان مى‏دهند پيامبران الهى عليهم‏السلام، مردم را به تقوا دعوت مى‏كردند، عبارت‏اند از:

الف ـ «إذْ قَالَ لَهُمْ أخُوهُمْ نُوحٌ ألاَ تَتَّقُونَ»[9].

هنگامى كه برادرشان نوح عليه‏السلام به آنان گفت: « آيا تقوا پيشه نمى‏كنيد »؟!

ب ـ «إذْ قَالَ لَهُمْ أخُوهُمْ هُودٌ ألاَ تَتَّقُونَ»[10].

هنگامى كه برادرشان هود عليه‏السلام به آنان گفت: « آيا تقوا پيشه نمى‏كنيد »؟!

ج ـ «إذْ قَالَ لَهُمْ أخُوهُمْ صَالِحٌ ألاَ تَتَّقُونَ»[11].

هنگامى كه برادرشان صالح عليه‏السلام به آنان گفت: « آيا تقوا پيشه نمى‏كنيد »؟!

د ـ «إذْ قَالَ لَهُمْ أخُوهُمْ لُوطٌ ألاَ تَتَّقُونَ»[12].

هنگامى كه برادرشان لوط عليه‏السلام به آنان گفت: « آيا تقوا پيشه نمى‏كنيد »؟!

«إذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ ألاَ تَتَّقُونَ»[13].

هنگامى كه شعيب عليه‏السلام به آنان گفت: « آيا تقوا پيشه نمى‏كنيد »؟!

     در آيات فراوانى، پروردگار به طور مستقيم (و بدون واسطه‏ى پيامبران الهى عليهم‏السلام)، مردم را به تقوا دعوت مى‏كند:

الف ـ «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ»[14].

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد از (مخالفت) خدا بپرهيزيد.

ب ـ «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ»[15].

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد و با صادقان باشيد.

ج ـ «اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إلَيهِ الْوَسِيلَةَ»[16].

از (مخالفت) خدا بپرهيزيد! و وسيله‏اى براى تقرب به او بجوئيد!

د ـ «اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً»[17].

تقواى الهى پيشه كنيد و سخن حق بگوييد.

     به طور كلى، انجام تمام فرمان‏هاى الهى (مثل امر به تقوا)، براى همگان مقدور است؛ چون معقول نيست كه خداوند متعال، مردم را به چيزى كه در حيطه‏ى توان آنها نيست، امر فرمايد.

     خداوند متعال مى‏فرمايد: ه ـ «لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إلاَّ وُسْعَهَا»[18].

خداوند هيچ كس را، جز به اندازه‏ى توانايى‏هايش، تكليف نمى‏كند.

     خلاصه‏ى سخن اينكه، حصر در « آيه‏ى تطهير » مفيد اين نكته است كه مقام عصمت و زدوده‏شدن پليدى و رسيدن به آن مرتبه از طهارت، براى همگان قابل دسترسى نيست. همين مطلب، تفاوت اساسى ميان تقوا و عصمت را آشكار مى‏سازد.

     نكته‏ى دوم: ثمره و نتيجه مقام عصمت، با ثمره و نتيجه‏ى مرتبه‏ى تقوا و عدالت، متفاوت است؛ يعنى اين طور نيست كه اگر كسى از گناهان و پليدى‏ها دورى كرد و به بالاترين درجه از پاكدامنى دست يافت و انسان متّقى و عادلى شد، بتواند به مقام عصمت دست بيابد؛ زيرا عصمت، فقط با دورى از گناه حاصل نمى‏گردد. ثمره و ميوه‏ى تقوا و دورى از گناه، عدالت و پاكدامنى است و هر كسى كه به اين مرتبه رسيد، متّقى خوانده مى‏شود. اين شخص مى‏تواند امام جماعت مسجدى شود؛ يا به عنوان شاهد، نزد قاضى حاضر شود و شهادت بدهد؛ يا اينكه خود، بين مردم قضاوت كند و يا حتّى ـ پس از احراز شرايط ديگر ـ به درجه فتوا دادن برسد.

 ثمرات تقوا

     خداوند متعال در آيات متعددى از قرآن كريم، ثمره و نتيجه‏ى مرتبه تقوا را بيان مى‏كند. تعدادى از آيات، ثمرات دنيوى تقوا را بيان مى‏فرمايد و تعدادى ديگر، نتايج اخروى تقوا را برمى شمارد. برخى از اين ثمرات، عبارت‏اند از؛

1. «فَمَنِ اتَّقَى وَأصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ»[19].

كسانى كه پرهيزكارى پيشه كنند و عمل صالح انجام دهند (و در اصلاح خويش و ديگران بكوشند) نه ترسى بر آنهاست و نه غمناك مى‏شوند.

     بر اساس اين آيه، ثمره‏ى تقوا آن است كه انسان‏هاى پرهيزكار، در دل‏هايشان، نه از چيزى مى‏هراسند و نه از گذشته‏ى خود اندوهناك‏اند.

2. «إن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانا»[20].

اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براى شما وسيله‏اى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مى‏دهد.

     « فرقان » به معناى جداسازى بين حقّ و باطل است[21]. خداوند به پرهيزكاران قدرت تشخيص حق را از امور باطل مى‏دهد.

3. «وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لاَ يَحْتَسِبُ»[22].

و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مى‏دهد.

     خداوند از راه‏هايى به افراد متّقى روزى مى‏دهد كه خودشان هم نمى‏دانند.

     در زمان‏هاى قديم، آهنگرى بود كه در روز، فقط سه يا چهار ساعت كار مى‏كرد و روزى خودش را به دست مى‏آورد. بقيه‏ى آهنگرهاى بازار، از صبح تا شب كار مى‏كردند تا روزى خودشان را به دست آورند. يكى از همين آهنگرها؛ حضرت ولىّ عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) را در خواب مى‏بيند و به حضرت (عجّل اللّه‏ تعالى فرجه الشريف) عرض مى‏كند: « من مى‏خواهم توفيقات زيادى پيدا كنم، اما كسب و تجارت اين اجازه را نمى‏دهد ». حضرت (عجّل اللّه‏ تعالى فرجه الشريف) فرمودند: « برو از فلان آهنگر ياد بگير كه روزى فقط چند ساعت كار مى‏كند و خداوند روزى‏اش را به او مى‏دهد ».

4. «وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مِنْ أمْرِهِ يُسْراً»[23].

و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند كار را بر او آسان مى‏سازد.

5. «اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً»[24].

تقواى الهى پيشه كنيد و سخن حق بگوييد.

     بر اساس آيات قرآن كريم، چشمان افراد متّقى، بينا مى‏شود، زبان‏شان گويا مى‏شود، دل هايشان مطمئن مى‏شود و سكون و آرامش بر روح آنها حاكم مى‏گردد. در سال‏هاى گذشته، مدتى بود كه در قم يكى از دوستان اهل علم را ملاقات نمى‏كرديم. سراغ احوال ايشان را كه گرفتيم، گفتند: « ايشان كسالت دارد، ناراحتى اعصاب پيدا كرده و از منزل بيرون نمى‏آيد ». به عيادت ايشان رفتيم و در خانه‏اش نشستيم و سوره‏ى حمدى خوانديم و به وى گفتيم: « چه اتفاقى افتاده است كه از منزل بيرون نمى‏آييد؟ » گفت: « اعصاب‏ام به هم ريخته است ». گفتم: « اعصاب به هم ريخته يعنى چه؟ ديدم حرفى ندارد كه بزند. از همين جا براى آن آقا، مقدارى صحبت كردم و گفتم: « اين همه در سخنرانى‏ها براى مردم گفتيم كه اهل تقوا باشيد و در همه‏ى امور به خداوند متعال توكّل كنيد.

     خداوند متعال مى‏فرمايد: «وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»[25]. و هر كس بر خدا توكّل كند، كفايت امرش را مى‏كند.

     اگر واقعاً تكيه گاه انسان، خداوند يگانه باشد، خداوند همه‏ى امور او را حل مى‏كند؛ پس اين ناراحتى اعصاب معنا ندارد ». آن آقا در جواب گفت: « يعنى اعصاب شما به هم نمى‏ريزد؟ » گفتم: من نمى‏فهمم اعصاب به هم ريختن يعنى چه؟ ممكن است در يك حادثه، انسان يك مقدارى ناراحت و عصبانى شود و حرف ناخوشايندى بر زبان‏اش جارى شود و يا در اعمال‏اش، عمل ناپسندى ظاهر شود، اما اين باعث نمى‏شود انسان، در را بر روى خود ببندد و به مصرف مقدار زيادى قرص اعصاب روى آورد؛ زيرا خداوند راه خروج از مشكلات را براى او باز مى‏كند و امور زندگى‏اش را سهل و آسان مى‏سازد ». اين دنيا محلّ بلاء و مشكلات است.
حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام در نهج البلاغه مى‏فرمايند: « دارٌ بِالْبَلاءِ مَحْفُوفَةٌ »[26]. دنيا، خانه‏اى است پوشيده از بلاها.

     انسان خيال مى‏كند كه اين دنيا، خانه‏ى رفاه و آسايش است؛ حتّى افرادى كه در اين دنيا، در اوج رفاه مادى هستند، وقتى به سراغ‏شان مى‏رويم، مى‏بينيم آنها هم نگرانى‏هاى متعددى دارند. كسى كه تكيه گاه‏اش فقط پروردگار متعال است، در آرامش و سكون است.

     يكى از آقايان خطبا مى‏گفت: آن كسى كه سرمايه‏ى مالى فراوانى دارد، شب كه مى‏خواهد بخوابد، تازه به فكر حساب‏هاى بانكى و چك و سفته‏هايش مى‏افتد، اما كارگرى كه توكّل‏اش به خداوند است و لقمه‏ى نان‏اش را با دسترنج فراوان به دست مى‏آورد، هنگام شب، به سرعت در خواب فرو مى‏رود!

     در نتيجه، به خوبى روشن مى‏شود تقوا به انسان زبان گويا و استوار و دل آرام و مطمئن مى‏دهد و انسان را براى رسيدن به مقامات معنوى در دنيا و آخرت آماده مى‏سازد. در مورد مقامات دنيايى، به انسان صلاحيت امامت جماعت و قضاوت بين مردم و…مى‏دهد ودر موردمقامات اُخروى،ورود انسان‏به بهشت‏الهى پاداش اوست.

     خداوند متعال مى‏فرمايد: «وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إلَى الْجَنَّةِ زُمَراً»[27]. و كسانى كه تقواى الهى پيشه كردند، گروه گروه به سوى بهشت برده مى‏شوند.

     بنابراين، تقوا هم در دنيا ثمربخش است و هم در عقبى كه مهم‏ترين نتيجه‏ى اخروى آن، كسب رضاى الهى و وارد شدن در بهشت است. با پديدار شدن نتايج و ثمرات تقوا، به مقايسه‏ى اين ثمره‏ها با ثمرات عصمت مى‏پردازيم تا تفاوت ميان اين مفاهيم وضوح بيشترى بيابد.

     اگر نتيجه‏ى « اذهاب رجس » و طهارتى كه در « آيه‏ى تطهير » ذكر شده است، با ثمره‏ى تقوا يكسان باشد، دليلى براى منحصر كردن مقام طهارت و عصمت به اهل بيت عليهم‏السلام، با كلمه « إنّما » در « آيه‏ى تطهير » وجود نخواهد داشت، و عصمت، امتياز فوق العاده‏اى براى حضرات معصومين عليهم‏السلام محسوب نمى‏شود. پس، بايد مقام عصمت، مافوق مقام تقوا و عدالت باشد. بر اساس روايات، مقام عصمت را فقط دارنده‏ى قلب سليم به دست مى‏آورد و قلب‏هايى را كه سليم نباشند به اين مقام راهى نيست. چنين شخصى، علم به امور باطنىِ همه‏ى آيات تكوين و تشريع الهى پيدا دارد؛ او كسى است كه وقتى خورشيد را مى‏بيند، در باطن آن هزاران نكته‏ى نهفته را هم مشاهده مى‏كند، ولى ديگرى نمى‏تواند به آن اسرار دست يابد.

     خداوند متعال، علم به بواطن و ملكوت اشياء و مخلوقات را در انحصار ذات اقدس‏اش قرار داده و مى‏فرمايد: «فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإلَيْهِ تُرْجَعُونَ»[28]. پس منزّه است خداوندى كه مالكيت و حاكميت همه چيز در دست اوست و شما را به سوى او بازمى گردانند.

     اما كسى كه به اين مقام رسيده باشد، قادر بر رؤيت و مشاهده ملكوت مخلوقات الهى خواهد بود. چنانچه حضرت ابراهيم عليه‏السلام ملكوت آسمان‏ها و زمين را مشاهده كرد و به يقين رسيد.

     خداوند متعال مى‏فرمايد: «وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ»[29].

و اين چنين، ملكوت آسمان‏ها و زمين (و حكومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهيم عليه‏السلام نشان داديم؛ (تا به آن استدلال كند) و اهل يقين گردد.

     رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله‏ و سلم، حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام و يازده فرزند ايشان عليهم‏السلام نيز نظاره گر ملكوت تمام امور هستند و بواطن همه‏ى اشيا در دايره‏ى ديد ايشان عليهم‏السلام قرار دارد و اين همان علم حضورى است كه در طى چند جلسه راجع به آن سخن گفتيم و بيان كرديم كه همه آن چه خداى تبارك و تعالى آفريده و خلق كرده است، در نزد ايشان عليهم‏السلام حاضر است. علم حضورى مانند همان علمى است كه هر كس به وجود خودش دارد و مى‏داند كه چشم، گوش، دست، زبان و… دارد، اين علم نياز برهان و استدلال ندارد، بر خلاف علم حصولى كه نياز به استدلال و برهان دارد و به اين وسيله مى‏توان به نتيجه‏ى مطلوب رسيد. حضرات معصومين عليهم‏السلام كه روى سخن در « آيه‏ى تطهير » با ايشان عليهم‏السلام است، به اين درجه رسيده‏اند و نسبت به همه چيز علم حضورى دارند[30].

    ثمره‏ى مقام عصمت، قلب سليم است و ارمغان آن قدرت ديدن باطن تمام آيات آفرينش است. حضرت امام صادق عليه‏السلام قلب سليم را در آيه‏ى: «إلاَّ مَنْ أتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»[31]. مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه پروردگارش آيد.

     اين گونه تفسير نموده‏اند: « السليم، الّذي يلقى ربّهُ ليس فيه أحدٌ سواه »[32]. قلب سليم آن است كه به ديدار پروردگارش مى‏شتابد، در حالى كه هيچ كس به غير از خداوند در آن نيست.

     اين شخص، خدا را با همه وجود در دل دارد و هيچ چيز ديگرى جز خدا در آن دل نيست. آيا كسى غير از معصوم عليه‏السلام هست كه به اين درجه از مقامات برسد؟ وقتى شخص به اين مقام رسيد، مصداق اين آيه‏ى شريف مى‏شود: «إنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ * لاَّ يَمَسُّهُ إلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»[33]. آن، قرآن عظيمى است * كه در كتاب محفوظى جاى دارد * و جز پاكان نمى‏توانند به آن دست زنند (دست يابند).     اين مطلب مانند اين است كه اگر شخصى در ساحل اقيانوس بايستد، فقط مى‏تواند مقدارى از سطح آب را كه توان ديدنش را دارد مشاهده مى‏كند. اما اگر شخص ديگرى در اعماق اقيانوس غوّاصى كند، همه رازهاى نهفته آن را مشاهده مى‏كند. بنابراين، كسى كه به درجه عصمت مى‏رسد، مى‏تواند اعماق آفرينش را ببيند. او در واقع كسى است كه « امّ الكتاب » را مى‏بيند: «إنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ * وَإنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ»[34].

كه ما آن را قرآنى فصيح و عربى قرار داديم، شايد شما (آن را) درك كنيد * و آن در « امّ الكتاب » (لوح محفوظ) نزد ما بلندپايه و استوار است.

     ما ظواهر را مشاهده مى‏كنيم، همان ظواهرى كه توسط آنها، در مقابل قرآن ناطق ايستادند. اما كسى كه به عمق قرآن دسترسى پيدا مى‏كند، هيچ گاه در مقابل حق نمى‏ايستد، بلكه خود او، عين حق و حقيقت مى‏شود. همانند وجود مبارك حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلامكه با قرآن معيت و همراهى دارد.

     رسول گرامى اسلام صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله‏ و سلم مى‏فرمايند: « عليٌّ عليه‏السلام مع القرآن والقرآن مع عليّ عليه‏السلام »[35].

على عليه‏السلام با قرآن است و قرآن نيز همراه ايشان عليه‏السلام است.

     ايشان عليه‏السلام محتواى لوح محفوظ و كتاب مكنون الهى را مى‏بينند و اصلاً تمام وجود حضرت عليه‏السلام كتاب مكنون الهى مى‏شود. ثمره‏ى رسيدن به اين مقام (مقام عصمت)، به گونه‏اى است كه قلب و دل دارنده‏ى آن، منزل و مأواى روح الامين و روح القدس مى‏گردد.

     خداوند متعال خطاب به پيامبر اسلام صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله‏ و سلم مى‏فرمايد: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأمِينُ * عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ»[36]. روح الامين آن را نازل كرده است * بر قلب (پاك) تو، تا از انذاركنندگان باشى.

     با توجه به اين آيه‏ى شريف، روح الامين و روح القدس با ايشان صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله‏ و سلم معيت و همراهى دارند[37].

 اراده‏ى پروردگار

     در مورد اراده‏ى الهى كه در اين آيه ذكر گرديده است، بيان شد كه خداوند متعال داراى دو نوع اراده مى‏باشد؛ اراده تكوينى و اراده‏ى تشريعى. منظور از اراده در اين آيه، اراده‏ى تكوينيه الهى است. يعنى اراده‏ى تكوينى خداى تبارك و تعالى، به پاكى طهارت اهل بيت عليهم‏السلامتعلق گرفته است. هم چنين اراده را از صفات فعل دانستيم، بر خلاف نظر فلاسفه كه آن را از صفات ذات مى‏دانند[38] و اين يك نوع گمراهى و ضلالت است كه صريح روايات آن را رد مى‏كنند. متاسفانه بعضى از علما و بزرگان شيعه نيز به اين گونه سخنان آلوده شده‏اند. لذا توصيه مى‏شود كه طلاب و دانشجويان، اگر چه براى درك بهتر اصول، به فراگيرى فلسفه و حكمت نياز دارند، اما مراقب باشند مطالب فلسفه جزو باورها و اعتقادات‏شان قرار نگيرد.

     حضرت امام صادق عليه‏السلام اراده را صفت فعل دانسته و مى‏فرمايند: « و أمّا من اللّه‏ تعالى، فإرادته إحداثه لاغير ذلك »[39].

اما اراده‏ى خداوند، احداث و ايجاد است نه غير آن.

     علاوه بر دلايل نقلى، برهانى كه بر اين مطلب اقامه كرديم، اين بود كه خداوند متعال گاهى غضبناك است و گاهى خرسند.

     حضرت سيدالشهدا امام حسين عليه‏السلام مى‏فرمايند: « رضَى اللّه‏ رضانا أهل البيت عليهم‏السلام »[40].

رضايت و خشنودى خداوند متعال، رضايت و خشنودى ما اهل بيت عليهم‏السلام است.

     خشم و غضب اهل بيت عليهم‏السلام، خشم و غضب الهى، و رضايت ايشان عليهم‏السلام رضايت الهى است. معناى رضايت الهى آن است كه خداوند متعال اراده نموده به نيكوكاران پاداش دهد، همانطور كه معناى غضب الهى آن است كه خداوند سبحان اراده نموده از گنهكاران انتقام گرفته و آنها را عقاب كند[41].

    بنابراين رضا و غضب الهى، صفت فعل او است و اگر اراده جزو صفات ذات شمرده شود لازمه‏اش آن است كه در ذات خدا تغيير و تبدل راه پيدا كند و اين محال است.

     عقل انسان قدرت درك ذات الهى را ندارد، اما آنچه مى‏توان درباره‏ى آن گفت، اين است كه ذات قدّوسى حق متعال، واحد بسيطى است كه غير قابل تغيّر است.

     خداوند متعال مى‏فرمايد: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ»[42]. بگو: خداوند يكتا و يگانه است * خداوندى است كه همه‏ى نيازمندان قصد او مى‏كنند.

     بنابراين، اراده‏ى الهى به « اذهاب رجس » و طهارت اهل بيت عليهم‏السلام تعلّق گرفته است و هيچ اجبار و جبرى هم وجود ندارد.

     خداوند متعال مى‏فرمايد: «إِنَّمَا أمْرُهُ إذَا أرَادَ شَيْئاً أنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»[43]. فرمان او چنين است كه هرگاه چيزى را اراده كند، تنها به آن مى‏گويد: موجود باش! آن نيز بى‏درنگ موجود مى‏شود.

     وقتى اراده‏ى خداوند به چيزى تعلّق بگيرد، آن شى‏ء قطعاً محقق مى‏شود و امكان ندارد كه به وجود نيايد. شبهه‏اى كه در اينجا مطرح مى‏شود ـ كه در گذشته به آن اشاره شد[44] ـ اين است كه وقتى اراده‏ى الهى به عصمت و پاكى اين عده تعلق گرفته آنها ديگر نمى‏توانند تخلّف و گناهى انجام بدهند و اين يك نوع جبر است.

     در جواب اين شبهه، گفتيم كه عصمت حضرات معصومين عليهم‏السلام از مقوله‏ى علم و دانش حضورى است؛ همانند همه‏ى انسان‏ها و حتى حيوانات كه اگر علم به وجود خطر در مسيرى داشته باشند، هرگز از آن مسير عبور نمى‏كنند. اين نتيجه‏ى علم است و هيچ جبرى در آن راه ندارد. حضرات معصومين عليهم‏السلام، علم حضورى به بواطن تمام اشياء و مخلوقات دارند و لذا هرگز گرد خطا و گناه نمى‏گردند. مثالى كه براى روشن شدن مطلب، به آن اشاره شد، اين بود كه همان طور كه انسان هرگز تصور خوردن اشياى نجس و پليد را نمى‏كند، چون به زشتى و قذارت آنها علم دارد، حضرات ائمّه عليهم‏السلام هم چون به زشتى و پليدى گناه و معصيت علم دارند، هرگز مرتكب خطا و گناه نمى‏شوند.

  مطلب ديگر اينكه اين مقام، مقام اصطفاء و گزينش الهى است.

     خداوند متعال در مورد حضرت خضر عليه‏السلام مى‏فرمايد: «فَوَجَدَا عَبْداً مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً»[45]. (در آن جا) بنده‏اى از بندگان ما را يافتند كه رحمت (و موهبت عظيمى) از سوى خود به او داده و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بوديم.

     همچنين در مورد رسول اكرم صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله‏ و سلم مى‏فرمايد: «وَأنزَلَ اللّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً»[46]. وخداوند، كتاب و حكمت بر تو نازل كرد؛ و آنچه را نمى‏دانستى، به تو آموخت؛ و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است.

     خداوند تبارك و تعالى از ميان بندگان خود، تنها تعداد محدودى را برگزيده و به آنها علم آموخته است.

     نكته‏ى ديگرى كه به آن اشاره شد، اين بود كه از حصر موجود در « آيه‏ى تطهير » استفاده مى‏شود كه حضرات اهل بيت عليهم‏السلام الزاماً تنها كسانى هستند كه بعد از برخوردارى از اين عطيه‏ى الهى، يعنى از بدو خلقت‏شان، هرگز گرد خطا و اشتباه نگشته‏اند و آنچه را كه با علم حضورى خود دريافته‏اند كه نامطلوب است، ترك كرده‏اند و آنچه را كه مطلوب يافته‏اند، انجام داده‏اند.

     اگر كسى بداند كه چيزى به طور حتم و قطع براى او نفع و فايده دارد، از آن استفاده مى‏كند و در غير اين صورت بايد در عقل او شك نمود؛ همان طور كه اگر بداند چيزى براى او ضرر حتمى دارد و استفاده از آن مساوى با مرگ و نابودى است، از آن دورى مى‏كند؛ مانند سيم برق بدون عايق. اگر چنين شخصى بدن خود را با چنين سيمى تماس بدهد، خودكشى و يك نوع ديوانگى است؛ چنانچه همه صاحب نظران و روان شناسان معتقدند كسى كه دست به خودكشى مى‏زند، در يك لحظه مبتلا به جنون مى‏شود.

     در نتيجه، مسلماً حقايق و بواطن اشيا براى حضرات ائمه عليهم‏السلام آشكار شده و به زشتى و پليدى و قذارت گناه و معصيت آگاهى و اطلاع دارند و در نتيجه هرگز مرتكب آن نمى‏شوند.

     هم چنين گفتيم كه روايات متعددى كه توسط راويان عامه نقل شده و در كتب خود آنها از جمله؛ صحيح بخارى، صحيح مسلم، مسند احمد، سنن ترمذى و مستدرك حاكم آمده است، بر اين مطلب دلالت مى‏كنند كه اين آيه‏ى شريف، در خانه‏ى امّ سلمه بر پيامبر اسلام صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله‏ و سلمنازل شد و رسول گرامى اسلام صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله‏ و سلم، خمسه‏ى طيبه عليهم‏السلام را زير كسا و عباى خود فراخوانده و فرمودند: خدايا! اينها اهل بيت من هستند. ايشان صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله‏ و سلم در خواست امّ سلمه عليهاالسلام در مورد ورود به داخل كساء را رد كرده و فرمودند: « أنت على مكانك وأنت على خير »[47]. تو در جاى خودت باش و تو سرانجام خوبى خواهى داشت.

     لازم به ذكر است كه حديث شريف كساء كه در آخر مفاتيح الجنان آمده است، داراى آثار فراوانى است و بر خلاف نظر برخى، بنابر تحقيقى كه در سند اين روايت انجام شده، جزو صحيح‏ترين روايات شيعه است. علاوه بر اينكه مضمون آن، در روايات اهل سنّت هم ذكر شده است. اگر چه سخن در اين آيه بسيار است، اما سعى بر اين است كه ان شاء اللّه‏ بحث پيرامون اين آيه در جلسه‏ى بعد پايان يابد.

     نكته‏ى ديگرى كه بيان كرديم اين بود كه برخى از علماى عامه، افراد ديگرى، مخصوصا همسران پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله‏ و سلمرا داخل در آيه‏ى تطهير مى‏دانند. دليلى كه آنان براى اثبات ادعاى خود مى‏آورند، آن است كه « آيه‏ى تطهير » در سياق آياتى كه با ضمير مؤنث[48] آمده‏اند، ذكر شده است؛ و فقط آيه‏ى تطهير است كه ضمير مذكر در آن به كار رفته است و اين مسئله نشان مى‏دهد كه همه‏ى مردان و زنان خاندان پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله‏ و سلم مشمول « آيه‏ى تطهير » هستند[49].

    برخى از مفسرين شيعه، از جمله مرحوم علاّمه طباطبايى رحمه‏الله، قائل به تحريف در محل قرار گرفتن اين آيه‏ى شريف شده‏اند[50]. ما به طور جزم اين نظر را رد كرده و گفتيم، اين آيه، علت وجوب اطاعت همسران پيامبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله‏ و سلم از ايشان صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله‏ و سلم و اهل بيت‏شان عليهم‏السلام را بيان مى‏فرمايد.

     خداوند متعال مى‏فرمايد: «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأقِمْنَ الصَّلاَةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»[51].  و در خانه‏هاى خود بمانيد و همچون دوران جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد و نماز را به پا داريد و زكات را بپردازيد و خدا و رسولش را اطاعت كنيد؛ خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و شما را كاملاً پاك سازد.

 جاهليت دوباره

     در آيه‏ى 32 سوره‏ى احزاب، به واژه‏ى « جاهليّت اولى » برخورد مى‏كنيم.
براى درك مراد از به كار رفتن اين كلمه، صحيح‏ترين روش، رجوع به اهل بيت عليهم‏السلام به عنوان مفسران حقيقى كلام خدا مى‏باشد.

     حضرت امام صادق عليه‏السلام در تفسير فراز «وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى» مى‏فرمايند: « أي سيكون جاهلية اُخرى »[52]. به زودى جاهليت ديگرى خواهد آمد.

     يعنى همان‏طور كه زنان در دوران جاهليت اولى، از خانه‏ها بيرون مى‏آمدند و در ميان مردم ظاهر مى‏شدند، فرماندهى مى‏كردند و خلاصه كارهاى مردانه انجام مى‏دادند، بعد از اسلام نيز چنين وضعيتى اتفاق افتاد و در واقعه‏ى جنگ جمل، فرمايش حضرت امام صادق عليه‏السلام نمود يافت.

     پس « آيه‏ى تطهير » در مقام بيان دليل وجوب اطاعت از رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله‏ و سلم و اهل بيت ايشان عليهم‏السلام مى‏باشد.

     از خداوند متعال بايد فرمانبردارى و اطاعت كرد، چون او خالق و آفريننده‏ى انسان و تمام موجودات و كائنات و خالق علم و منزه از هر خطا و اشتباهى است. اما دليل وجوب اطاعت از خمسه‏ى طيبه عليهم‏السلام، آن است كه ايشان عليهم‏السلام به نص روايات عامه و خاصه، داراى مقام عصمت و طهارت هستند.

     نكته‏ى ديگرى كه بايد روشن شود، آن است كه چطور مى‏توان ادّعا نمود از بقيّه‏ى حضرات ائمه عليهم‏السلام يعنى نه فرزند از نسل حضرت سيدالشهدا امام حسين عليه‏السلام، نيز اذهاب رجس شده و ايشان عليهم‏السلام هم معصوم و پاك هستند؟

     در پاسخ بايد گفت كه تمام دلايل و براهينى كه بر اثبات تداوم امامت تا پايان حيات بشريت و لزوم حيات يك امام معصوم عليه‏السلام، تا قيام قيامت و حيات امام عصر (عجّل اللّه‏ تعالى فرجه الشريف) دلالت مى‏كنند، در اينجا جارى مى‏شوند.

     در فلسفه، برهانى به نام برهان تقابل قطبين وجود دارد كه قبلاً نيز به اين برهان اشاره كرده‏ايم. بيان اين برهان آن است كه در يك طرف وجود، خداوند متعال قرار دارد كه در الوهيت، خالقيت، عظمت، جلالت، جبروت، غناء، قدرت و علم، مطلق بوده و نظير ندارد[53].

    در نقطه و قطب مقابلِ وجودِ مطلق خداوند متعال كه داراى تجلّيات و مظاهر عظيمى است، بايد وجود و بنده‏اى باشد كه در عبوديت و بندگى در اوج باشد.

     خيلى از انسان‏ها خود را بنده‏ى خداى متعال مى‏دانند؛ اما در عمل، طغيان و سركشى مى‏كنند. تمامى گناهان مانند دروغ، غيبت و حتّى انجام عمل مكروه نه حرام و ترك عمل مستحب نه واجب، مانند تأخير نماز از اول وقت آن، طغيان و سركشى در برابر اوامر و فرامين الهى است.

     بنابر اين به مقتضاى برهان تقابل قطبين، بايد در مقابل وجود مطلق خدا، بنده‏اى باشد كه در نهايت اخلاص و عبوديت بوده و داراى علم سرشار و فراوانى باشد.

     تمامى انسان‏ها براى فراگيرى علم در هر رشته‏اى، به سراغ عالم و متخصّص آن علم رفته و در مقابل او زانوى ادب زده و از او گدايى علم و دانش مى‏كنند، و همين عمل است كه علم فراوان و تخصّص آن عالم و دانشمند را نشان مى‏دهد، چرا كه اگر فردى علم و دانش سرشار و تخصّص بى نظيرى در اختيار داشته باشد ولى مردم به سراغ او نروند، هرگز شناخته نخواهد شد.

     به همين ترتيب اگر خداوند متعال بندگانى نداشته باشد كه در اوج و نهايت بندگى و عبوديّت باشند و صفات جلاليه و جماليه و كماليه او را نشان بدهند، نمى‏توان از راه ديگرى به شناخت ذ ات او رسيد و لذا در هر عصر و زمانى چنين بنده‏اى وجود دارد.

     در لسان ادعيه از جمله مناجات خمس عشرة[54] اسامى و صفات بى نظير خداى متعال بيان شده است.

     حضرت امام سجاد عليه‏السلام با عباراتى نظير: « يا مُنى قُلُوبِ الْمُشْتاقينَ وَيا غايَةَ آمالِ الْمُحِبّينَ »[55].  اى آرزوى دل مشتاقان و اى نهايت آرمان دوستان. با خداوند متعال سخن مى‏گويند.

     آن‏قدر خداى تبارك و تعالى مهربان و رحيم است كه مى‏توان با او بسان رفيقى مهربان و دلسوز سخن گفت و با او درد دل كرد. در دعاى مشلول وارد شده است: « يا شَفيقُ يا رَفيقُ فُكَّنى مِنْ حَلَقِ الْمَضيقِ وَاصْرِفْ عَنّى كُلَّ هَمٍّ وَغَمٍّ وَضيقٍ »[56]. اى رفيق مهربان! از حلقه‏ى تنگ رهايم كن و از من همّ و غمّ و
تنگى را بگردان!

     رسول خاتم صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله‏ و سلم و حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام و حضرت امام سجاد عليه‏السلام كه به هنگام وضو گرفتن و آماده شدن براى نماز، لرزه به اندام مبارك‏شان افتاده و نفس‏شان به شماره مى‏افتاد، از جمله بندگانى هستند كه در اوج قله بندگى قرار دارند.

     به عنوان مثال، ابودرداء در مورد بندگى حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام چنين نقل مى‏كند: پيكر مبارك ايشان عليه‏السلام را كه مانند چوب خشكى روى زمين افتاده بود، مشاهده كردم، آن را حركت دادم امّا نشانى از حيات نديدم. گمان كردم كه ايشان عليه‏السلام از دنيا رفته‏اند، لذا به درِ خانه‏ى ايشان عليه‏السلام آمدم و قضيه را براى حضرت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام شرح دادم. حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمودند: اين حالتى است كه از خوف خداوند متعال در وجود حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام نمايان مى‏شود[57].

   [1]. سوره احزاب، آيه 33.

 [2]. تفسير رازى، جلد 25، صفحه 209 براى اطلاع بيشتر به جزوه 132 رجوع شود.

 [3]. خداوند متعال مى‏فرمايد: «عَالِيَهُمْ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ
رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً»: بر اندام آنها بهشتيان لباسهائى از حرير نازك سبز رنگ، و از ديباى ضخيم و با دستبندهائى از نقره آراسته‏اند، و پروردگارشان شراب طهور به آنان مى‏نوشاند! (سوره‏ى انسان، آيه‏ى 21).

 [4]. به عبارت ديگر حصر يعنى اينكه موضوعى را اثبات مى‏كند و موضوعات ديگر را نفى مى‏كند.

 [5]. سوره‏ى انفال، آيه‏ى 29.

 [6]. سوره‏ى طلاق، آيه‏ى، 2.

 [7]. همان، آيه‏ى 4.

 [8]. همان، آيه‏ى 5.

 [9]. سوره‏ى شعراء، آيه‏ى 106.

 [10]. همان، آيه‏ى 124.

 [11]. همان، آيه‏ى 142.

 [12]. همان، آيه‏ى 161.

 [13]. همان، آيه‏ى 177.

 [14]. سوره‏ى حشر، آيه‏ى 18.

 [15]. سوره‏ى توبه، آيه‏ى 119.

 [16]. سوره‏ى مائده، آيه‏ى 35.

 [17]. سوره‏ى احزاب، آيه‏ى 70.

 [18]. سوره‏ى بقره، آيه‏ى 286.

 [19]. سوره‏ى اعراف، آيه‏ى 35.

 [20]. سوره‏ى انفال، آيه‏ى 29.

 [21]. مفردات راغب اصفهانى، صفحه 392.

 [22]. سوره‏ى طلاق، آيه‏ى 3.

 [23]. سوره‏ى طلاق، آيه‏ى 4.

 [24]. سوره‏ى احزاب، آيه‏ى 70.

 [25]. سوره‏ى طلاق، آيه‏ى 3.

 [26]. نهج البلاغه، خطبه‏ى 226.

 [27]. سوره‏ى زمر، آيه‏ى 73.

 [28]. سوره‏ى يس، آيه‏ى 83.

 [29]. سوره‏ى انعام، آيه‏ى 75.

 [30]. براى اطلاع بيشتر از كيفيت علم حضرات معصومين عليهم‏السلام به جزوه‏ى شماره‏ى 128
مراجعه نماييد.

 [31]. سوره‏ى شعراء، آيه‏ى 89.

 [32]. بحار الأنوار، جلد 67، صفحه 59؛ كافى، جلد 2، صفحه 16.

 [33]. سوره‏ى واقعه، آيات 77 ـ 79.

 [34]. سوره‏ى زخرف، آيه‏ى 3 ـ 4.

 [35]. بحار الأنوار، جلد 10، صفحه 432؛ أمالى طوسى صفحه 460؛ از منابع اهل سنت:
مجمع الزوائد، جلد 9 صفحه 135؛ كنز العمّال، جلد 11، صفحه 603؛ المعجم الأوسط، جلد 5، صفحه 135.

 [36]. سوره‏ى شعراء، آيه‏ى 193 ـ 194.

 [37]. براى پى بردن به تفاوت ميان روح الامين و روح القدس و جبرئيل و ميكائيل و ناموس
اعظم به جزوه‏ى شماره 128 مراجعه كنيد.

 [38]. كشف المراد، صفحه 314؛ براى اطلاع بيشتر به جزوه‏ى شماره‏ى 120 رجوع شود.

 [39]. كافى، جلد 1، صفحه 109.

 [40]. بحار الأنوار، جلد 44، صفحه 367؛ اللهوف في قتلي الطفوف، صفحه 38.

 [41]. الكشّاف، جلد 1، صفحه 71.

 [42]. سوره‏ى اخلاص، آيه‏ى 1 ـ 2.

 [43]. سوره يس، آيه 82.

 [44]. به جزوه شماره 119 و 120 مراجعه نماييد.

 [45]. سوره كهف، آيه 65.

[46]. سوره نساء، آيه 113.

 [47]. بحار الأنوار، جلد 35، صفحه 226؛ از منابع اهل سنت: سنن ترمذى، جلد 5، صفحه 30؛
شواهد التنزيل، جلد 2، پاورقى صفحه 120.

 [48]. لازم به ذكر است حدود بيست و نه ضمير مؤنث در اين آيات به كار رفته است.

 [49]. براى اطلاع بيشتر به جزوه شماره 132 و 133 مراجعه كنيد.

 [50]. الميزان، جلد 16، صفحه 312.

 [51]. سوره احزاب، آيه 33.

 [52]. تفسير قمى، جلد 2 صفحه 193.

 [53]. در دعاى جوشن كبير كه در شبهاى پر فضيلت قدر خوانده مى‏شود، اسامى زيبا و بلند
حضرت حق متعال آمده است. به جوانان توصيه مى‏شود كه علاوه بر دعاى جوشن كبير بر خواندن دعاى مشلول هم مداومت داشته باشند.

 [54]. استاد معظم، ده مناجات از اين مناجات پانزده گانه را شرح نموده‏اند و در آينده مناجات باقى مانده را شرح خواهند نمود.

 [55]. مفاتيح الجنان، مناجات خمس عشرة مناجات المحبّين.

 [56]. همان، دعاى مشلول.

 [57]. أمالى صدوق، صفحه 138؛ بحارالأنوار، جلد 41، صفحه 12.
 


جستجو