كتاب و سنّت معرّف اهل بيت عصمت عليهم‏السلامند

   كلامى از شيخ مفيد قدس‏سره:دانستيم كه « اهل بيت » منحصر در حضرت اميرالمؤمنين على، حضرت فاطمه، حضرت امام حسن و حضرت امام حسين عليهم‏السلام مى‏باشد. براى اثبات اين ادّعا، به روايات زيادى ـ از منابع خاصّه و عامّه ـ استناد كرديم؛ اما نكته‏ى جالبى كه در اينجا مطرح است، بطلان ادّعاى برخى از علماى عامّه ـ مبنى بر قرار گرفتن زنان پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، در زمره‏ى اهل بيت عليهم‏السلام ـ توسط خود عامّه مى‏باشد. يكى از افرادى كه در نقل حديث، مورد وثوق عامّه و پيروان مكتب خلافت مى‏باشد، شيخ مفيد قدس‏سره است. ايشان در يكى از كتاب‏هاى خود به نام « الفصول المختارة » ـ كه يكى از منابع ارزشمند شيعه است ـ اين روايت را از عامّه و مخالفين، نقل مى‏كند: « إنّ عمر سُئل عن هذه الآية؛ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»[3]؛ فقال: سلوا عنها عائشة؛ فقالت عائشة: إنّها نزلت في بيت اُختي اُمّ سلمة، فاسألوها عنها، فإنّها أعلم بها منّي. فلم يختلف أصحاب الحديث من الناصبة ولا أصحاب الحديث من الشيعة في خصوصها فيمن عدّدناه، وحمل القرآن في التأويل على ماجاء به الأثر، أولى من حمله على الظنّ والترجيم، مع أنّ اللّه‏ سبحانه، قد دلّ على صحّة ذلك بمتضمّن الآية، وإذهابُ الرجس لايكون إلاّ بالعصمة من الذنوب، لأنّ الذنوب من أرجس الرجس »[4]. شخصى از عمر بن خطاب، درباره‏ى مخاطبان آيه شريف تطهير؛ « خداوند مى‏خواهد پليدى گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد » سؤال كرد، عمر گفت: اين مطلب را از عايشه بپرسيد، عايشه نيز گفت: چون اين آيه، در خانه‏ى خواهرم، ام سلمه، نازل شده است، پس او بهتر از من مى‏داند، [برويد] و از او بپرسيد! « هيچ يك از راويان حديث از ناصبيان و شيعه، در مورد آيه‏ى تطهير، به صورتى كه بيان كردم، اختلافى ندارند و به جاى حمل كردن قرآن بر ظنّ و گمان، بايد آن را در تأويل بر آنچه كه در حديث هم آمده است، حمل نمود؛ با آنكه خداى تعالى بر صحت آنچه ما گفتيم به مضمون اين آيه دلالت كرده است؛ و زايل كردن رجس نمى‏شود مگر به عصمت از گناهان، چون گناه پليدترينِ پليدى‏ها است ».  با وجود اين‏كه آيه‏ى شريف تطهير در خانه ام المؤمنين ام سلمه، بر پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نازل شد؛ اما ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم ماجراى نزول اين آيه را شبيه سازى نمودند و چندين بار، از جمله در حضور عايشه اين عمل را تكرار كردند. ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم هر روز موقع نماز، به مدت 4 يا 6 ماه، بر درِ خانه‏ى حضرت اميرالمؤمنين و حضرت فاطمه عليهماالسلام، حاضر مى‏شدند و چنين مى‏فرمودند: « السّلام عليكم أهل البيت ورحمة اللّه‏ وبركاته؛ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»[6] »[7].  سلام و رحمت و بركات خدا بر شما اهل بيت باد؛ « خداوند فقط مى‏خواهد پليدى (گناه) را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد ».  اين در حالى است كه عايشه با وجود اطّلاع از اين عمل پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و شناخت اهل بيت ايشان عليهم‏السلام، حاضر نشد درباره اين آيه و مخاطبان آن، چيزى بگويد و به خاطر عناد و بُخلى كه نسبت به اهل بيت عصمت و طهارت عليهم‏السلام در دل داشت، از معرفى ايشان عليهم‏السلام و پاسخ به استفسار سائل، سرباز زد و اين امر را به عهده‏ى جناب ام سلمه گذاشت؛ چون واضح است كه اعتراف به حقيقتِ اهل بيت عليهم‏السلام از طرف عايشه، دلالت بر نقص و عدم قابليت او مى‏كرد و در واقع، همين عدمِ صلاحيت، او را از شمول در دايره‏ى اهل بيت عليهم‏السلام، خارج مى‏كرد.

     بنابراين عصمت نسبت به زنان پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم وجود ندارد و اين خود، سند و دليل ديگرى بر بطلان نظريه‏ى كسانى است كه زنان پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را در دايره‏ى اهل بيت عليهم‏السلام داخل مى‏دانند. سند ديگرى كه دليل بر خارج بودن زنان پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم از زمره‏ى اهل بيت ايشان عليهم‏السلاماست، جريان ام سلمه ـ همسر گرامى رسول اكرم صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم ـ مى‏باشد. وقتى ام سلمه از آن حضرت صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، سؤال كردند كه آيا من هم داخل در اهل بيت عليهم‏السلام هستم يا نه؟ رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم در جواب او فرمودند: « أنتِ على مكانك وأنتِ على خيرٍ »[8].  تو در جاى خودت باش، تو سرانجامِ خوبى خواهى داشت.

     براساس اين روايت، داخل نبودن جناب ام سلمه در زمره‏ى اهل بيت عليهم‏السلام قطعى است. اگر قرار باشد همسران رسول اكرم صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم داخل در دايره‏ى اهل بيت عليهم‏السلام باشند، چرا ام سلمه به تصريح پيامبر گرامى اسلام صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم در اين دايره نيست؟ پس روشن است كه اين نظريه، پايه و اساسى ندارد.

 طهارت، فراتر از زوال نجاست است

طهارت اهل بيت عليهم‏السلام در دو مرحله‏ى « إذهاب رجس » و « عصمت » صورت مى‏گيرد. براى روشن شدن اين مطلب به روايتى كه در ادامه ذكر مى‏گردد، توجّه نماييد.

     فخر رازى در تفسير آيه‏ى تطهير، چنين مى‏گويد: « وقوله تعالى: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»[9]، فيه لطيفةٌ وهي: أنّ الرّجس قد يزول عيناً ولايطهر المحلّ، فقوله تعالى: «لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ»، أي: يزيل عنكم الذّنوب وَ «يُطَهِّرَكُمْ»، أي: يلبسكم خلع الكرامة. ثمّ إنّ اللّه‏ تعالى ترك الخطاب المؤنّثات وخاطب بخطاب المذكّرين بقوله: «لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ»، لِيدخل فيه نساءَ أهل بيته ورجالهم؛ واختلف الأقوال في أهل البيت والأوْلى أن يقال: هم أولاده وأزواجه والحسن والحسين عليهماالسلام منهم وعلي عليه‏السلاممنهم؛ لأنّه كان من أهل بيته بسبب معاشرته ببنت النّبي عليهاالسلام وملازمته للنبيّ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم »[10].  در اين فرموده‏ى خداوند متعال در آيه‏ى تطهير (خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد) نكته‏ى دقيق و جالبى است و آن اينكه: گاهى عين نجاست از بين مى‏رود ولى محلِ نجاست، پاك نمى‏شود، پس اين قسمت از آيه: « مى‏خواهد پليدى (گناه) را از شما اهل بيت دور كند » به اين معنا است كه خداوند، عين نجاست و گناه را از اهل بيت عليهم‏السلامزايل كرد، و اين قسمت از آيه: و « كاملاً شما را پاك سازد » به اين معنا است كه خداوند در اهل بيت عليهم‏السلام طهارت ايجاد كرد و لباس كرامت وعصمت به ايشان عليهم‏السلام پوشانيد. سپس خداوند متعال به جاى ضمير جمع مؤنث مخاطب، از ضمير جمع مذكر مخاطب استفاده مى‏كند و مى‏فرمايد: « تا گناه و پليدى را از شما اهل بيت دور كند »، تا اين‏كه زنان خانواده‏ى پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و مردان آن‏ها را نيز در اهل بيت داخل كند؛ و اقوال و نظرات در مورد مصاديق اهل بيت عليهم‏السلام مختلف است،ولى آنچه مسلّم است، اين است كه فرزندان و زنان پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و حسن و حسين عليهماالسلام و نيز على عليه‏السلام به خاطر زندگى با دختر رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و همراهى با خود آن حضرت صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، از اهل بيت ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم هستند. 

     اصل بر اين است كه براى تطهير شى‏ء يا محل نجس، ابتدا بايد عين نجاست را برطرف نموده و سپس محل آن را پاك كرد؛ به عبارت ديگر، زوال نجاست، متفاوت با طهارت است[11].

    بنابراين تطهير اهل بيت عليهم‏السلام، داراى دو رتبه و مرحله است؛ مرحله‏ى اول اذهاب رجس و از بين بردن نجاست و گناه است و مرحله‏ى دوم، پوشانيدن لباس كرامت و عصمت يا همان اتصال به آب كر مى‏باشد، كه حصول پاكيزگى كامل را در پى دارد.

     مطلبى كه در بخش اول حديث، از فخررازى گزارش كرديم، مطلب بسيار خوب و با ارزشى بود كه مورد قبول شيعه نيز مى‏باشد؛ اما اشكالى كه به فخر رازى وارد است، اين است كه او در بخش دوم تفسيرش مطلبى را بيان مى‏كند كه خلاف واقعيت بوده و از منظر عقل و روايت، قابل قبول نيست. او مى‏گويد: « علت اين كه خداوند بعد از مخاطب قرار دادن زنان پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، از ضمير جمع مذكّر براى مخاطب قرار دادن اهل بيت عليهم‏السلام استفاده كرده است، «لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ»، اين است كه خداوند با اين عمل، خواسته تا علاوه بر داخل كردن مردان در زمره‏ى اهل‏بيت عليهم‏السلام، زنان خانواده‏ى رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را نيز در دايره‏ى اهل بيت قرار دهد ». اين ادّعاى فخر رازى، با انبوهى از سؤالات و اشكالات مواجه است كه به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم:

1. بنابر نظر فخر رازى، إذهاب رجس به معناى ازاله‏ى ذنوب است. حال اين سؤال مطرح مى‏شود كه اين ازاله‏ى ذنوب، چگونه مى‏تواند شامل غير معصوم نيز باشد؟ به بيان ديگر، آيا محلى كه توسط خداوند تطهير مى‏شود، امكان دارد دوباره نجس شود؟!

     2. اگر بر فرض مثال، نظر فخر رازى مبنى بر دخول همه‏ى زنان پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و نيز مردان ديگر، در زمره‏ى اهل بيت عليهم‏السلام را بپذيريم، آن وقت اين سؤال مطرح مى‏شود كه اين زنان و مردان، چه كسانى هستند؟!

     3. اگر بر فرض، اهل بيت غير از پنج تن عليهم‏السلام باشند، پس تكليف اين همه رواياتى كه از منابع خود عامّه ذكر كرديم و همگى تأكيد بر حصر و انحصار اهل بيت در خمسه‏ى طيبه عليهم‏السلام داشتند، چه مى‏شود؟! 

     4. چطور مى‏شود از فرمايش رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم به ام سلمه، مبنى بر ردّ خود او و ساير همسران از وارد شدن به محدوده‏ى اهل بيت عليهم‏السلام چشم پوشيد؟! 

     5. اگر دخول در دايره‏ى اهل بيت، مايه‏ى افتخار بوده و زنان پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، شامل چنين مقامى بودند، پس چرا عايشه كه به فرمان عمر مورد سؤال قرار مى‏گيرد، از پاسخ به سؤال و معرفى اهل بيت عليهم‏السلام، طفره رفته و سائل را به سمت ام سلمه راهنمايى مى‏كند؟ مگر به ادعاى عامه از جمله فخر رازى، عايشه از اهل بيت نبود؟! پس چرا نخواست به اين مقام و منزلت مباهات كند؟!

     6. آيا زنى كه حديث جعل مى‏كند و مى‏گويد: پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم در ملأ عام وى را بر دوش خود سوار كردند تا او بتواند منظره‏ى رقص زنان سودانى را تماشا كند[12]، مى‏تواند معصوم باشد؟!

     7. از همه مهم‏تر، اين ادّعا با شأن و محتواى آيه‏ى شريف مباهله كه گزارشى از آن، در ادامه خواهد آمد مخالف مى‏باشد. و بسيارى سؤالات ديگر كه در برابر اين ادعاى نادرست فخررازى و… مطرح مى‏شود و قطعاً خود عامه نيز، از جواب دادن به اين پرسش‏ها، عاجزند. عامر بن سعد بن أبى وقاص از پدرش نقل مى‏كند: « أمر معاوية بن أبي سفيان، سعداً، فقال: مامنعك أن تسبّ أبا تراب؟ فقال: أما ما ذكرتُ ثلاثاً قالهنّ له رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، فلن أسبّه، لأن تكون لي واحدة منهنّ أحبّ إليّ من حمر النعم، سمعت رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلميقول له ـ وقد خلّفه في بعض مغازيه ـ، فقال له عليٌّ: يا رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم! خلّفتني مع النساء والصّبيان؟ فقال له رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم: أما ترضى أن تكون لي بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لانبوّة بعدي؟! وسمعته يقول يوم خيبر: لاُعطينّ الراية رجلاً يحبّ اللّه‏ ورسوله، قال: فتطاولنا لها، فقال صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم: ادعوا لي عليّاً عليه‏السلام، فاُتي به أرمد العين، فبصق في عينه ودفع الراية إليه، ففتح اللّه‏ على يديه، ولمّا نزلت هذه الآية: «نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»[13] دعا رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلمعليّاً وفاطمة وحسناً وحسيناً عليهم‏السلام فقال: اللّهمّ هؤلاء أهل بيتي »[14].

معاوية بن ابو سفيان به سعد دستور داد تا به على عليه‏السلام ناسزا بگويد، سعد از دستور او سرپيچى كرد. معاويه از وى پرسيد: چه چيز مانع شد كه به ابوتراب [يكى از القاب حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام{ دشنام دهى؟ سعد گفت: به اين دليل كه سه خصلت از رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم در شأن على عليه‏السلام شنيدم كه با توجه به آنها، هيچ گاه به سبّ و دشنام آن حضرت عليه‏السلام اقدام نمى‏كنم و داشتن يكى از آن سه ويژگى، براى من محبوب‏تر از دارا بودن شتران سرخ مو است؛ 1. زمانى كه در يكى از غزوات، رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم على عليه‏السلام را به جانشينى خود در مدينه گماردند، على عليه‏السلام از آن حضرت صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم پرسيد: يا رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم! مرا همراه با زنان و كودكان، در مدينه باقى مى‏دارى؟! شنيدم كه رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم در پاسخ فرمودند: آيا خرسند نيستى كه منزلت تو نسبت به من، همانند نسبت و منزلت هارون عليه‏السلام، به موسى عليه‏السلام باشد؛ با اين تفاوت كه پس از من پيغمبرى مبعوث نمى‏شود؟![15]

2. در روز جنگ خيبر، از رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلمشنيدم كه مى‏فرمودند: پرچم اسلام را به كسى مى‏دهم كه خدا و رسول را دوست مى‏دارد! از شنيدن اين سخن، همه ما در انتظار چنان عطيّه‏اى بوديم و دستها از آستين بيرون آورده تا پرچم اسلام را در اختيار بگيريم. در همان زمان رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرمودند: على عليه‏السلام، به حضورم بياوريد! على عليه‏السلام، در حالى به حضور ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم آورده شد كه به درد چشم مبتلا بود، رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، آب دهان مبارك خود را به چشم حضرت على عليه‏السلام ماليدند، ]ديدگان آن حضرت عليه‏السلام شفا يافت] و پرچم اسلام را به دست ايشان عليه‏السلام سپردند؛ پس خداوند به دست على عليه‏السلامفتح و پيروزى را نصيب اسلام نمود[16].

3. هنگامى كه آيه مباهله « به آنها بگو: ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله كنيم؛ و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم » نازل شد، رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، على و فاطمه و حسن و حسين عليهم‏السلام را به حضور طلبيدند و فرمودند: بار پروردگارا! اينان اهل بيت من هستند.

     نكته‏اى كه در مورد ماجراى مباهله، توجه خاص مى‏طلبد، آن است كه بزرگ مسيحيان نجران، تصور مى‏كرد پيامبر اسلام صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم براى انجام مباهله، اهل مدينه را به همراه مى‏آورند؛ ولى هنگامى كه ديد آن حضرت صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم همراه با يك خانم و دو كودك و يك آقا، براى مباهله، تشريف آوردند، گفت: اين افرادى كه من مشاهده مى‏كنم، اگر دعا كنند كه خدا تمام كوه‏ها را از جاى بركند، چنين خواهد شد؛ و از انجام مباهله خوددارى كرد[17].

    بنابراين افراد حاضر در ماجراى مباهله كه در آيه‏ى مباهله به ايشان اشاره شده است، منحصر در خمسه طيبه عليهم‏السلام مى‏باشند و ايشان عليهم‏السلام اهل بيت رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم محسوب مى‏گردند.

     در مناظره‏اى كه مأمون با حضرت امام رضا عليه‏السلام داشت، مأمون خدمت آن حضرت عليه‏السلامعرض كرد: منظور از « ابناءنا » حسن و حسين عليهماالسلام و منظور از « نساءنا » فاطمه عليهاالسلاماست. حضور على عليه‏السلام در ماجراى مباهله، از كدام قسمت اين آيه فهميده مى‏شود؟

     حضرت امام رضا عليه‏السلام فرمودند: عبارت « أنفسنا » اشاره به وجود مقدس حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام و حضور ايشان عليه‏السلامدر ماجراى مباهله است[18].

    آنچه از اين روايت و روايات مشابه ديگر به دست مى‏آيد آن است كه گويا حضرت اميرالمؤمنين على عليه‏السلام جان پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم است. همان‏گونه كه رسول گرامى اسلام صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلممى‏فرمايند: « عليٌّ منّي وأنا من عليّ »[19]. على عليه‏السلام از من است و من از على عليه‏السلام هستم. 

آيه مودّت

     آيه‏ى ديگرى كه انحصار اهل بيت پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را در حضرت اميرالمؤمنين على و حضرت فاطمه زهرا و حضرت امام حسن و حضرت امام حسين عليهم‏السلام نشان مى‏دهد، آيه مودت است.

     خداوند متعال مى‏فرمايد: «قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»[20]. بگو: من هيچ پاداشى بر رسالتم از شما درخواست نمى‏كنم جز دوست داشتن نزديكان‏ام (اهل بيت‏ام).

     فخر رازى، مفسر كبير اهل سنت به نقل از اديب نامى، زمخشرى، از رسول گرامى اسلام صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نقل مى‏كند كه ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرمودند: « من مات على حبّ آل محمّد عليهم‏السلام مات شهيدا، ألا ومن مات على حبّ آل محمّد عليهم‏السلام مات مغفورا له، ألا ومن مات على حبّ آل محمّد عليهم‏السلام مات تائبا، ألا ومن مات على حبّ آل محمّد عليهم‏السلام مات مؤمنا مستكمل الإيمان، ألا ومن مات على حبّ آل محمّد عليهم‏السلام بشّره ملك الموت بالجنّة ثمّ منكر ونكير، ألا ومن مات على حبّ آل محمّد عليهم‏السلام يزفّ إلى الجنّة كما تزفّ العروس إلى بيت زوجها، ألا ومن مات على حبّ آل محمّد عليهم‏السلام فتح له في قبره بابان إلى الجنّة، ألا ومن مات على حبّ آل محمّد عليهم‏السلام جعل اللّه‏ قبره مزار ملائكة الرّحمة، ألا ومن مات على حبّ آل محمّد عليهم‏السلام مات على السنّة والجماعة، وألا ومن مات على بغض آل محمّد عليهم‏السلام جاء يوم القيامة مكتوبا بين عينيه آيس من رحمة اللّه‏، ألا ومن مات على بغض آل محمّد عليهم‏السلام مات كافرا، ألا ومن مات على بغض آل محمّد عليهم‏السلام لم يشمّ رائحة الجنّة ».

كسى كه بردوستى آل‏محمّد عليهم‏السلام از دنيا برود، شهيد از دنيا رفته، آگاه باشيد كسى كه بر دوستى آل محمّد عليهم‏السلام از دنيا برود، تمام گناهان او آمرزيده مى‏شود، آگاه باشيد كسى كه بر دوستى آل محمّد عليهم‏السلام از دنيا برود، جزء توبه كنندگان محسوب مى‏شود، آگاه باشيد كسى كه بر دوستى آل محمّد عليهم‏السلام از دنيا برود، با ايمان كامل از دنيا رفته است، آگاه باشيد كسى كه بر دوستى آل محمّد عليهم‏السلام از دنيا برود، ملك الموت، پس نكير و منكر او را به بهشت جاويدان بشارت مى‏دهند، آگاه باشيد كسى كه بر دوستى آل محمّد عليهم‏السلام از دنيا برود، او را با تشريفات به سوى بهشت مى‏برند، چنانچه عروس را با تشريفات خاصّى به منزل همسرش رهسپار مى‏كنند، آگاه باشيد كسى كه بر دوستى آل‏محمّد عليهم‏السلام از دنيا برود، براى او در قبرش دو در به سوى بهشت باز مى‏شود، آگاه باشيد كسى كه بر دوستى آل محمّد عليهم‏السلام از دنيا برود خداوند قبر او را محل زيارت ملائكه‏ى رحمت قرار مى‏دهد، آگاه باشيد كسى كه بر دوستى آل محمّد عليهم‏السلام از دنيا برود، طبق روش و سنّت پيروان پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم از دنيا رفته است، آگاه باشيد كسى كه بر بغض و كينه آل محمّد عليهم‏السلام از دنيا برود، روز قيامت، در حالى وارد صحنه‏ى محشر مى‏شود كه بر پيشانى‏اش نوشته‏اند: نا اميد از رحمت خدا، آگاه باشيد كسى كه بر بغض و كينه‏ى آل محمّد عليهم‏السلام از دنيا برود، بدون دين و كافر از دنيا رفته است، آگاه باشيد كسى كه بر بغض و كينه آل محمّد  عليهم‏السلاماز دنيا برود، هرگز بوى بهشت را استشمام نخواهد نمود.  فخررازى، سپس اضافه مى‏كند: آل محمّد صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم هم الّذين يؤول أمرهم إليه، فكلّ من كان أمرهم إليه أشدّ وأكمل كانوا هم الآل، ولا شكّ أنّ فاطمة وعليّا والحسن والحسين عليهم‏السلام كان التعلّق بينهم وبين رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم أشدّ التعلّقات وهذا كالمعلوم بالنقل المتواتر، فوجب أن يكونوا هم الآل »[21].

آل محمّد صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم كسانى هستند كه بازگشت امر آنها به سوى پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم است، پس هر كسى كه علقه و ارتباط او با رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم شديدتر و بيشتر است، به او آل مى‏گويند. و شكى نيست كه ارتباط و علقه‏ى فاطمه و على و حسن و حسين عليهم‏السلام، با رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلمبالاترين و كامل‏ترين ارتباطات بود و اين سخنى است معلوم و آشكار كه با تواتر به اثبات رسيده است؛ پس واجب است كه آنها را آل بدانيم. اكنون بايد از فخر رازى پرسيد: شفا كه قائل به وجوب انحصار اهل بيت رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم در اين چهار نفر هستى چگونه به تناقض‏گويى روى آورده و همسران آن حضرت صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را نيز جزء اهل بيت ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم مى‏دانى؟!

     ابن قُدامه[22]، در بحث تشهّد نماز كه مسلمانان در آن بر محمد و آل ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم صلوات مى‏فرستند، مى‏گويد: « آل النبيّ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم[23] أتباعه على دينه كما قال اللّه‏ تعالى: «أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ»[24] يعنى أتباعه من أهل دينه »[25].

و آل پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم همان پيروان آن حضرت صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم [تمام مسلمانان ]مى‏باشند، چنانچه خداوند متعال مى‏فرمايد: « آل فرعون را در سخت‏ترين عذاب‏ها داخل كنيد » يعنى پيروان و هم كيشان او را داخل جهنم كنيد.

     حقد و كينه نسبت به اهل بيت پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، ابن قدامه را بر آن داشته كه مراد از آل پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، را تمام مسلمانان بداند و براى اثبات آن، به آيه قرآن استشهاد كند. همين حقد و كينه، باعث شد عبداللّه‏ بن زبير كه هم زمان با بنى مروان، ادعاى خلافت رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را مى‏كرد، چهل جمعه، نماز جمعه اقامه كند ولى در خطبه نماز جمعه، بر پيامبر اسلام صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و آل ايشان عليهم‏السلامصلوات نفرستد، در حالى كه صلوات بر ايشان عليهم‏السلام شرط صحت نماز جمعه است. وقتى از او پرسيدند كه چرا صلوات بر پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و اهل بيت ايشان عليهم‏السلام را ترك كردى، گفت: ترسيدم اين كار من باعث ايجاد كبر و غرور در آنها شود!!![26]

    واقعاً تفسير « آل » به پيروان و هم‏كيشان از عجايب تفسيرى است، چرا كه تا استعمال حقيقى و حمل لفظ بر معناى حقيقى آن امكان داشته باشد، استعمال مجازى جايز نيست.

     خداوند متعال مى‏فرمايد: «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ * ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»[27]. خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را به جهانيان برترى داد * آنان فرزندان (ودودمانى) بودند كه (از نظر فضيلت و پاكى و تقوا) بعضى از بعض ديگر گرفته شده بودند و خداوند، شنوا و دانا است.

     در اين آيه شريف، « آل » صراحتاً در « ذريّه » يعنى افرادى كه از نسل انسان مى‏باشند، به كار رفته است. در بطلان تفسير « آل » به پيروان و هم‏كيشان، مى‏توان گفت كه « رجل مؤمن » در آيه بيست و هشتم سوره غافر به پسر عمو[28] يا پسردايى[29] فرعون تفسير شده است، آن جا كه خداوند متعال مى‏فرمايد: «وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ »[30].  مرد مؤمنى از آل فرعون كه ايمان خود را پنهان مى‏داشت، گفت. بنابراين بايد از ابن قدامه پرسيد كه شما چرا در تفسير « آل » به اين آيه استناد نمى‏كنيد؟

     فخر رازى در مغالطه‏اى آشكار در مورد « آيه مودت »، مى‏گويد: « قوله «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»[31] فيه منصب عظيم للصحابة، لأنّه تعالى قال: «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ»[32] فكلّ
من أطاع اللّه‏ كان مقرّباً عنداللّه‏ تعالى، فدخل تحت قوله «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»[33] والحاصل أنّ هذه الآية تدلّ على وجوب حبّ آل رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم وحبّ أصحابه، وهذا المنصب لايسلم إلاّ على قول أصحابنا أهل السنّة والجماعة الّذين جمعوا بين حبّ العترة والصّحابة »[34].

در اين قول خداوند متعال [كه از زبان پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم مى‏فرمايد:] « من از شما اجرى نمى‏خواهم مگر، دوست داشتن نزديكان‏ام » جايگاه عظيمى براى صحابه وجود دارد، چرا كه خداوند مى‏فرمايد: « پيشگامان پيشگام، آنها مقربان درگاه خداى‏اند » پس هر كس از خدا اطاعت كند نزد خداى تبارك و تعالى مقرّب بوده، داخل در « مگر، دوست داشتن نزديكان‏ام » خواهد شد. پس اين آيه بر وجوب دوست داشتن اهل بيت رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و صحابه ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلمدلالت مى‏كند و اين منصب و جايگاه براى صحابه نخواهد بود مگر بنا بر قول اهل سنت، همانان كه بين حب عترت رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و صحابه ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم جمع كرده‏اند.

     فخر رازى، طبق اين مثال معروف « از رى به روم رفته و از كربلا به كنگور » و با دوختن آسمان به زمين و به هر طريق كه شده، تلاش كرده است صحابه را داخل در اهل بيت و آل رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلمبنمايد و حال آن‏كه قبلاً اعتراف كرد؛ آل رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، از چهار نفر بيشتر نيستند و روايات بسيارى در اين رابطه از زمخشرى نقل كرده است.

     از جمله، فخر رازى در مورد انحصار آل رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم در حضرت اميرالمؤمنين على و حضرت فاطمه و حضرت امام حسن و حضرت امام حسين عليهم‏السلام اين روايت را از زمخشرى نقل كرده است: « روى صاحب الكشّاف: أنّه لمّا نزلت هذه الآية، قيل: يا رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم! من قرابتك هؤلاء الّذين وجبت علينا مودّتهم؟ فقال صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم: عليٌّ وفاطمة وأبناهما عليهم‏السلام »[35]. زمخشرى روايت كرده: وقتى اين آيه (آيه مودت) نازل شد، شخصى پرسيد: اى رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم! نزديكانى كه مودت و دوستى ايشان بر ما واجب است، چه كسانى هستند؟ ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرمودند: آنان، على و فاطمه و دو فرزند آنها، حسن و حسين عليهم‏السلام مى‏باشند. بنابراين، بايد از فخر رازى سؤال كرد كه اگر مراد از « قربى » را همسران پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم يا صحابه ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم يا تمام مسلمانان مى‏دانيد، با آياتى كه « قربى » را منحصر در چهار نفر مى‏داند و خود شما ناقل آن‏ها هستيد؛ يعنى آيه خمس، آيه فئ، آيه ايتاء ذى القربى كه در سوره‏هاى حشر، انفال و اسراء آمده است، چه خواهى كرد؟!

     نكته قابل ذكر ديگر، شأن نزول آيه شريف « مودّت » مى‏باشد. در شأن نزول اين آيه‏ى شريف وارد شده است: « اجتمع المهاجرون والأنصار إلى رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، فقالوا: إنّ لك يا رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم! مؤونة في نفقتك وفيمن يأتيك من الوفود، وهذه أموالنا مع دمائنا، فاحكم فيها بارّا مأجوراً، ائت ما شئت وأمسك ما شئت من غير حرجٍ، قال: فأنزل اللّه‏ عزّوجلّ عليه الرّوح الأمين، فقال: يا محمّد صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم! «قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»[36] يعني أن تودّوا قرابتي من بعدي، فخرجوا »[37].

مهاجرين و انصار نزد رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم شرفياب شدند و عرض كردند: خرج زندگى شما و اهل و عيال و مهمان‏هاى شما زياد است، اموال و خون‏هاى ما در اختيار شما است، هر طور كه مى‏خواهيد حكم كنيد، هر مقدار كه مى‏خواهيد برداريد و هر مقدار كه مى‏خواهيد واگذاريد. راوى مى‏گويد: پس خداوند عزّوجل، روح الامين را بر پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نازل كرد و او به رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم گفت: بگو: « من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏كنم جز دوست داشتن نزديكانم » يعنى با نزديكان من بعد از من، مودت داشته باشيد. سپس از حضور پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم خارج شدند.      عجيب‏تر از تناقض گويى‏هاى فخررازى، نوشته‏هاى قرطبى، يكى ديگر از مفسرين اهل سنّت مى‏باشد. وى وقتى ديده كه لفظ « آل »، « قربى » و « آيه‏ى تطهير » شامل همسران پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نمى‏شود، در اقدامى شگفت‏انگيز، ابراز داشته كه « آيه مودت » نسخ[38] شده است. او با استناد به آيه‏اى ديگر، ابراز مى‏كند كه، اگر چه پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم در ابتدا مزد رسالت خود را دوستى اهل بيت‏شان عليهم‏السلام معرفى كردند ولى بعد، از آن دست برداشتند[39]. آيه‏اى كه قرطبى به آن براى اثبات نسخ آيه‏ى « مودت » استناد نموده، اين آيه‏ى شريف است؛ خداوند متعال مى‏فرمايد: «قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ»[40].  بگو هر اجر و پاداش كه از شما خواسته‏ام براى خود شماست؛ اجر من تنها بر خداوند است.       او در حالى به اين سخن اشتباه روى آورده است كه آيه‏ى اخير، تحكيم آيه مودت است؛ يعنى حتى دوستى اهل بيت پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلمكه ايشان صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم آن را به عنوان مزد رسالت خود درخواست كردند، نفع‏اش به خود مسلمانان مى‏رسد؛ چرا كه دوستى و تبعيت از اهل بيت عليهم‏السلامموجب هدايت و سعادت مى‏گردد. اجر و پاداش پيامبر صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم در قبال زحمات فراوان بر عهده‏ى خداوند متعال است.

     خداوند متعال مى‏فرمايد: الف ـ «قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ»[41].

بگو: من براى دعوت نبوت هيچ پاداشى از شما نمى‏طلبم، و من از متكلفين نيستم. (سخنان‏ام روشن و همراه با دليل است)

ب ـ «قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَن شَاء أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً»[42].  بگو: من در برابر آن (ابلاغ آيين خدا) هيچ گونه پاداشى از شما نمى‏طلبم، مگر كسى كه بخواهد راهى به سوى پروردگارش برگزيند (اين پاداش من است). پس درخواست دوستى و مودت اهل بيت رسول خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نيز از كسانى است كه مى‏خواهند راه خدا را طى كنند. از مجموع آياتى كه ذكر شد، اين نتيجه حاصل مى‏شود كه جناب فخر رازى و ديگر مفسرين اهل سنت گريزى ندارند جز اين‏كه به اختصاص آيه‏ى تطهير در خمسه‏ى طيبه عليهم‏السلام اعتراف كنند.

[1]. سوره احزاب، آيه 33.

 [2]. بحث الحاق بقيّه‏ى ائمه عليهم‏السلام از فرزندان حضرت امام حسين عليه‏السلام (از حضرت امام سجاد عليه‏السلام تا وجود مقدس حضرت ولى عصر عجّل اللّه‏ تعالى فرجه الشريف) به اين پنج تن عليهم‏السلام را در آينده بيان خواهيم كرد.

 [3]. سوره احزاب، آيه 33.

 [4]. الفصول المختارة، صفحه 54؛ بحارالأنوار، جلد 10، صفحه 425.

 [6]. سوره أحزاب، آيه 33.

 [7]. بحار الأنوار، جلد 35، صفحه 216؛ تفسير الميزان، جلد 16، صفحه 318؛ از منابع اهل
سنت: الدرّ المنثور، جلد 5، صفحه 199؛ شواهد التنزيل، جلد 2، صفحه 44. براى اطلاع بيشتر از منابع، ر. ك: جزوه شماره 131

 [8]. بحار الأنوار، جلد 35، صفحه 226؛ از منابع اهل سنت: سنن ترمذى، جلد 5، صفحه 30؛
شواهد التنزيل، جلد 2، پاورقى صفحه 120.

 [9]. سوره احزاب، آيه 33.

 [10]. تفسير رازى، جلد 25، صفحه 209.

 [11]. در اينجا اختلافى كه بين فقهاى شيعه و فقهاى مكتب خلافت، وجود دارد اين است كه
فقهاى شيعه، شرط تطهير محل نجس را، اتصال آن به آب كر مى‏دانند، ولى فقهاى عامّه، بر اين عقيده‏اند كه با آب قليل هم، محل نجس را مى‏توان تطهير كرد! (براى اطلاع بيشتر در اين رابطه ر. ك به: العروة الوثقى، جلد 1، صفحه 84؛ از منابع اهل سنّت: كتاب الفقه على المذاهب الأربعة، جلد 1، صفحه 21)

 [12]. از منابع اهل سنّت: صحيح بخارى، جلد 3، صفحه 228؛ صحيح مسلم، جلد 3، صفحه 22؛ السنن الكبرى، جلد 10، صفحه 218.

 [13]. سوره آل عمران، آيه 61.

 [14]. بحار الأنوار، جلد 37، صفحه 264؛ از منابع اهل سنت: صحيح مسلم، جلد 7، صفحه
120؛ سنن ترمذى، جلد 5، صفحه 301؛ مستدرك حاكم، جلد 3، صفحه 108.

 [15]. حديث منزلت، از احاديث بسيار مهمى است كه مورد قبول هر دو طايفه شيعه و اهل سنت مى‏باشد و بزرگان و علماى اهل سنّت بالاتفاق آن را نقل كرده‏اند.

 [16]. در جنگ خيبر، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم روز اوّل پرچم را به ابوبكر دادند، اما او از مقابل دشمن گريخت، عَلَم را به عمر سپردند و او نيز مانند ابوبكر فرار كرد. ولى با سپردن عَلَم به دست حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام، پيروزى مسلمانان در جنگ، رقم خورد. (صحيح بخارى، جلد 4، صفحه 20؛ مسند أحمد، جلد 5، صفحه 333.

 [17]. بحارالأنوار، جلد 21، صفحه 276؛ ارشاد، جلد 1، صفحه 167؛ از منابع اهل سنّت:
تفسير فخررازى، جلد 8، صفحه 88.

 [18]. الفصول المختارة، صفحه 38؛ بحارالأنوار، جلد 10، صفحه 350.

 [19]. بحار الأنوار، جلد 26، صفحه 3؛ از منابع اهل سنت: سنن ترمذى، جلد 5، صفحه 300؛
شواهد التنزيل، جلد 1، صفحه 319.

 [20]. سوره شورى، آيه 23.

 [21]. تفسير رازى، جلد 27، صفحه 166.

 [22]. ابن قدامه يكى از فقهاى اهل سنت است كه در كتاب او « المغنى » روايات بى‏نظيرى وجود دارد كه قابل استفاده در فقه مى‏باشد و در جاهاى ديگر يافت نمى‏شود.

 [23]. شافعى صلوات نفرستادن بر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و آل ايشان عليهم‏السلام را موجب بطلان نماز مى‏داند و مى‏گويد: « من لم يصلّ عليكم لا صلاة له ». الغدير، جلد 3، صفحه 173

 [24]. سوره غافر، آيه 46.

 [25]. مغنى ابن قدامه، جلد 1، صفحه 582.

 [26]. از منابع اهل سنّت: مروج الذهب، جلد 3، صفحه 88؛ تاريخ يعقوبى، جلد 2، صفحه
261؛ شرح نهج البلاغه ابن أبى الحديد، جلد 4، صفحه 62.

 [27]. سوره آل عمران، آيه 33 و 34.

 [28]. تفسير مجمع البيان، جلد 8، صفحه 435؛ از منابع اهل سنّت: تفسير قرطبى، جلد 15، صفحه 306؛ تفسير سمعانى، جلد 5 صفحه 16.

 [29]. تفسير نور الثقلين، جلد 4، صفحه 518.

 [30]. سوره غافر، آيه 28.

 [31]. سوره شورى، آيه 23.

 [32]. سوره واقعه، آيه 10 و 11.

 [33]. سوره شورى، آيه 23.

 [34]. تفسير رازى، جلد 27، صفحه 166.

 [35]. همان.

 [36]. سوره شورى، آيه 23.

 [37]. عيون أخبار الرضا عليه‏السلام، جلد 2، صفحه 213؛ بحار الأنوار، جلد 25، صفحه 228.

 [38]. نسخ در اصطلاح آمدن حكمى جديد به جاى حكم شرعى سابق مى‏باشد و در اين تغيير مصلحتى نهفته است. تفسير الميزان، جلد 1، صفحه 67

 [39]. تفسير قرطبى، جلد 16، صفحه 22.

 [40]. سوره سبأ، آيه 47.

 [41]. سوره ص، آيه 86.

 [42]. سوره فرقان، آيه 57.
 


جستجو