بنابراين عصمت نسبت به زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم وجود ندارد و اين خود، سند و دليل ديگرى بر بطلان نظريهى كسانى است كه زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را در دايرهى اهل بيت عليهمالسلام داخل مىدانند. سند ديگرى كه دليل بر خارج بودن زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از زمرهى اهل بيت ايشان عليهمالسلاماست، جريان ام سلمه ـ همسر گرامى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ـ مىباشد. وقتى ام سلمه از آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم، سؤال كردند كه آيا من هم داخل در اهل بيت عليهمالسلام هستم يا نه؟ رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم در جواب او فرمودند: « أنتِ على مكانك وأنتِ على خيرٍ »[8]. تو در جاى خودت باش، تو سرانجامِ خوبى خواهى داشت.
براساس اين روايت، داخل نبودن جناب ام سلمه در زمرهى اهل بيت عليهمالسلام قطعى است. اگر قرار باشد همسران رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم داخل در دايرهى اهل بيت عليهمالسلام باشند، چرا ام سلمه به تصريح پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در اين دايره نيست؟ پس روشن است كه اين نظريه، پايه و اساسى ندارد.
طهارت، فراتر از زوال نجاست است
طهارت اهل بيت عليهمالسلام در دو مرحلهى « إذهاب رجس » و « عصمت » صورت مىگيرد. براى روشن شدن اين مطلب به روايتى كه در ادامه ذكر مىگردد، توجّه نماييد.
فخر رازى در تفسير آيهى تطهير، چنين مىگويد: « وقوله تعالى: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»[9]، فيه لطيفةٌ وهي: أنّ الرّجس قد يزول عيناً ولايطهر المحلّ، فقوله تعالى: «لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ»، أي: يزيل عنكم الذّنوب وَ «يُطَهِّرَكُمْ»، أي: يلبسكم خلع الكرامة. ثمّ إنّ اللّه تعالى ترك الخطاب المؤنّثات وخاطب بخطاب المذكّرين بقوله: «لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ»، لِيدخل فيه نساءَ أهل بيته ورجالهم؛ واختلف الأقوال في أهل البيت والأوْلى أن يقال: هم أولاده وأزواجه والحسن والحسين عليهماالسلام منهم وعلي عليهالسلاممنهم؛ لأنّه كان من أهل بيته بسبب معاشرته ببنت النّبي عليهاالسلام وملازمته للنبيّ صلى الله عليه و آله و سلم »[10]. در اين فرمودهى خداوند متعال در آيهى تطهير (خداوند فقط مىخواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد) نكتهى دقيق و جالبى است و آن اينكه: گاهى عين نجاست از بين مىرود ولى محلِ نجاست، پاك نمىشود، پس اين قسمت از آيه: « مىخواهد پليدى (گناه) را از شما اهل بيت دور كند » به اين معنا است كه خداوند، عين نجاست و گناه را از اهل بيت عليهمالسلامزايل كرد، و اين قسمت از آيه: و « كاملاً شما را پاك سازد » به اين معنا است كه خداوند در اهل بيت عليهمالسلام طهارت ايجاد كرد و لباس كرامت وعصمت به ايشان عليهمالسلام پوشانيد. سپس خداوند متعال به جاى ضمير جمع مؤنث مخاطب، از ضمير جمع مذكر مخاطب استفاده مىكند و مىفرمايد: « تا گناه و پليدى را از شما اهل بيت دور كند »، تا اينكه زنان خانوادهى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و مردان آنها را نيز در اهل بيت داخل كند؛ و اقوال و نظرات در مورد مصاديق اهل بيت عليهمالسلام مختلف است،ولى آنچه مسلّم است، اين است كه فرزندان و زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و حسن و حسين عليهماالسلام و نيز على عليهالسلام به خاطر زندگى با دختر رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم و همراهى با خود آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم، از اهل بيت ايشان صلى الله عليه و آله و سلم هستند.
اصل بر اين است كه براى تطهير شىء يا محل نجس، ابتدا بايد عين نجاست را برطرف نموده و سپس محل آن را پاك كرد؛ به عبارت ديگر، زوال نجاست، متفاوت با طهارت است[11].
بنابراين تطهير اهل بيت عليهمالسلام، داراى دو رتبه و مرحله است؛ مرحلهى اول اذهاب رجس و از بين بردن نجاست و گناه است و مرحلهى دوم، پوشانيدن لباس كرامت و عصمت يا همان اتصال به آب كر مىباشد، كه حصول پاكيزگى كامل را در پى دارد.
مطلبى كه در بخش اول حديث، از فخررازى گزارش كرديم، مطلب بسيار خوب و با ارزشى بود كه مورد قبول شيعه نيز مىباشد؛ اما اشكالى كه به فخر رازى وارد است، اين است كه او در بخش دوم تفسيرش مطلبى را بيان مىكند كه خلاف واقعيت بوده و از منظر عقل و روايت، قابل قبول نيست. او مىگويد: « علت اين كه خداوند بعد از مخاطب قرار دادن زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، از ضمير جمع مذكّر براى مخاطب قرار دادن اهل بيت عليهمالسلام استفاده كرده است، «لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ»، اين است كه خداوند با اين عمل، خواسته تا علاوه بر داخل كردن مردان در زمرهى اهلبيت عليهمالسلام، زنان خانوادهى رسولاللّه صلىاللهعليهوآله را نيز در دايرهى اهل بيت قرار دهد ». اين ادّعاى فخر رازى، با انبوهى از سؤالات و اشكالات مواجه است كه به برخى از آنها اشاره مىكنيم:
1. بنابر نظر فخر رازى، إذهاب رجس به معناى ازالهى ذنوب است. حال اين سؤال مطرح مىشود كه اين ازالهى ذنوب، چگونه مىتواند شامل غير معصوم نيز باشد؟ به بيان ديگر، آيا محلى كه توسط خداوند تطهير مىشود، امكان دارد دوباره نجس شود؟!
2. اگر بر فرض مثال، نظر فخر رازى مبنى بر دخول همهى زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و نيز مردان ديگر، در زمرهى اهل بيت عليهمالسلام را بپذيريم، آن وقت اين سؤال مطرح مىشود كه اين زنان و مردان، چه كسانى هستند؟!
3. اگر بر فرض، اهل بيت غير از پنج تن عليهمالسلام باشند، پس تكليف اين همه رواياتى كه از منابع خود عامّه ذكر كرديم و همگى تأكيد بر حصر و انحصار اهل بيت در خمسهى طيبه عليهمالسلام داشتند، چه مىشود؟!
4. چطور مىشود از فرمايش رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم به ام سلمه، مبنى بر ردّ خود او و ساير همسران از وارد شدن به محدودهى اهل بيت عليهمالسلام چشم پوشيد؟!
5. اگر دخول در دايرهى اهل بيت، مايهى افتخار بوده و زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، شامل چنين مقامى بودند، پس چرا عايشه كه به فرمان عمر مورد سؤال قرار مىگيرد، از پاسخ به سؤال و معرفى اهل بيت عليهمالسلام، طفره رفته و سائل را به سمت ام سلمه راهنمايى مىكند؟ مگر به ادعاى عامه از جمله فخر رازى، عايشه از اهل بيت نبود؟! پس چرا نخواست به اين مقام و منزلت مباهات كند؟!
6. آيا زنى كه حديث جعل مىكند و مىگويد: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در ملأ عام وى را بر دوش خود سوار كردند تا او بتواند منظرهى رقص زنان سودانى را تماشا كند[12]، مىتواند معصوم باشد؟!
7. از همه مهمتر، اين ادّعا با شأن و محتواى آيهى شريف مباهله كه گزارشى از آن، در ادامه خواهد آمد مخالف مىباشد. و بسيارى سؤالات ديگر كه در برابر اين ادعاى نادرست فخررازى و… مطرح مىشود و قطعاً خود عامه نيز، از جواب دادن به اين پرسشها، عاجزند. عامر بن سعد بن أبى وقاص از پدرش نقل مىكند: « أمر معاوية بن أبي سفيان، سعداً، فقال: مامنعك أن تسبّ أبا تراب؟ فقال: أما ما ذكرتُ ثلاثاً قالهنّ له رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم، فلن أسبّه، لأن تكون لي واحدة منهنّ أحبّ إليّ من حمر النعم، سمعت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلميقول له ـ وقد خلّفه في بعض مغازيه ـ، فقال له عليٌّ: يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم! خلّفتني مع النساء والصّبيان؟ فقال له رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم: أما ترضى أن تكون لي بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لانبوّة بعدي؟! وسمعته يقول يوم خيبر: لاُعطينّ الراية رجلاً يحبّ اللّه ورسوله، قال: فتطاولنا لها، فقال صلى الله عليه و آله و سلم: ادعوا لي عليّاً عليهالسلام، فاُتي به أرمد العين، فبصق في عينه ودفع الراية إليه، ففتح اللّه على يديه، ولمّا نزلت هذه الآية: «نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»[13] دعا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلمعليّاً وفاطمة وحسناً وحسيناً عليهمالسلام فقال: اللّهمّ هؤلاء أهل بيتي »[14].
معاوية بن ابو سفيان به سعد دستور داد تا به على عليهالسلام ناسزا بگويد، سعد از دستور او سرپيچى كرد. معاويه از وى پرسيد: چه چيز مانع شد كه به ابوتراب [يكى از القاب حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلام{ دشنام دهى؟ سعد گفت: به اين دليل كه سه خصلت از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در شأن على عليهالسلام شنيدم كه با توجه به آنها، هيچ گاه به سبّ و دشنام آن حضرت عليهالسلام اقدام نمىكنم و داشتن يكى از آن سه ويژگى، براى من محبوبتر از دارا بودن شتران سرخ مو است؛ 1. زمانى كه در يكى از غزوات، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم على عليهالسلام را به جانشينى خود در مدينه گماردند، على عليهالسلام از آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم پرسيد: يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم! مرا همراه با زنان و كودكان، در مدينه باقى مىدارى؟! شنيدم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در پاسخ فرمودند: آيا خرسند نيستى كه منزلت تو نسبت به من، همانند نسبت و منزلت هارون عليهالسلام، به موسى عليهالسلام باشد؛ با اين تفاوت كه پس از من پيغمبرى مبعوث نمىشود؟![15]
2. در روز جنگ خيبر، از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلمشنيدم كه مىفرمودند: پرچم اسلام را به كسى مىدهم كه خدا و رسول را دوست مىدارد! از شنيدن اين سخن، همه ما در انتظار چنان عطيّهاى بوديم و دستها از آستين بيرون آورده تا پرچم اسلام را در اختيار بگيريم. در همان زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: على عليهالسلام، به حضورم بياوريد! على عليهالسلام، در حالى به حضور ايشان صلى الله عليه و آله و سلم آورده شد كه به درد چشم مبتلا بود، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، آب دهان مبارك خود را به چشم حضرت على عليهالسلام ماليدند، ]ديدگان آن حضرت عليهالسلام شفا يافت] و پرچم اسلام را به دست ايشان عليهالسلام سپردند؛ پس خداوند به دست على عليهالسلامفتح و پيروزى را نصيب اسلام نمود[16].
3. هنگامى كه آيه مباهله « به آنها بگو: ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله كنيم؛ و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم » نازل شد، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، على و فاطمه و حسن و حسين عليهمالسلام را به حضور طلبيدند و فرمودند: بار پروردگارا! اينان اهل بيت من هستند.
نكتهاى كه در مورد ماجراى مباهله، توجه خاص مىطلبد، آن است كه بزرگ مسيحيان نجران، تصور مىكرد پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم براى انجام مباهله، اهل مدينه را به همراه مىآورند؛ ولى هنگامى كه ديد آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم همراه با يك خانم و دو كودك و يك آقا، براى مباهله، تشريف آوردند، گفت: اين افرادى كه من مشاهده مىكنم، اگر دعا كنند كه خدا تمام كوهها را از جاى بركند، چنين خواهد شد؛ و از انجام مباهله خوددارى كرد[17].
بنابراين افراد حاضر در ماجراى مباهله كه در آيهى مباهله به ايشان اشاره شده است، منحصر در خمسه طيبه عليهمالسلام مىباشند و ايشان عليهمالسلام اهل بيت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم محسوب مىگردند.
در مناظرهاى كه مأمون با حضرت امام رضا عليهالسلام داشت، مأمون خدمت آن حضرت عليهالسلامعرض كرد: منظور از « ابناءنا » حسن و حسين عليهماالسلام و منظور از « نساءنا » فاطمه عليهاالسلاماست. حضور على عليهالسلام در ماجراى مباهله، از كدام قسمت اين آيه فهميده مىشود؟
حضرت امام رضا عليهالسلام فرمودند: عبارت « أنفسنا » اشاره به وجود مقدس حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلام و حضور ايشان عليهالسلامدر ماجراى مباهله است[18].
آنچه از اين روايت و روايات مشابه ديگر به دست مىآيد آن است كه گويا حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلام جان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است. همانگونه كه رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلممىفرمايند: « عليٌّ منّي وأنا من عليّ »[19]. على عليهالسلام از من است و من از على عليهالسلام هستم.
آيه مودّت
آيهى ديگرى كه انحصار اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را در حضرت اميرالمؤمنين على و حضرت فاطمه زهرا و حضرت امام حسن و حضرت امام حسين عليهمالسلام نشان مىدهد، آيه مودت است.
خداوند متعال مىفرمايد: «قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»[20]. بگو: من هيچ پاداشى بر رسالتم از شما درخواست نمىكنم جز دوست داشتن نزديكانام (اهل بيتام).
فخر رازى، مفسر كبير اهل سنت به نقل از اديب نامى، زمخشرى، از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم نقل مىكند كه ايشان صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: « من مات على حبّ آل محمّد عليهمالسلام مات شهيدا، ألا ومن مات على حبّ آل محمّد عليهمالسلام مات مغفورا له، ألا ومن مات على حبّ آل محمّد عليهمالسلام مات تائبا، ألا ومن مات على حبّ آل محمّد عليهمالسلام مات مؤمنا مستكمل الإيمان، ألا ومن مات على حبّ آل محمّد عليهمالسلام بشّره ملك الموت بالجنّة ثمّ منكر ونكير، ألا ومن مات على حبّ آل محمّد عليهمالسلام يزفّ إلى الجنّة كما تزفّ العروس إلى بيت زوجها، ألا ومن مات على حبّ آل محمّد عليهمالسلام فتح له في قبره بابان إلى الجنّة، ألا ومن مات على حبّ آل محمّد عليهمالسلام جعل اللّه قبره مزار ملائكة الرّحمة، ألا ومن مات على حبّ آل محمّد عليهمالسلام مات على السنّة والجماعة، وألا ومن مات على بغض آل محمّد عليهمالسلام جاء يوم القيامة مكتوبا بين عينيه آيس من رحمة اللّه، ألا ومن مات على بغض آل محمّد عليهمالسلام مات كافرا، ألا ومن مات على بغض آل محمّد عليهمالسلام لم يشمّ رائحة الجنّة ».
كسى كه بردوستى آلمحمّد عليهمالسلام از دنيا برود، شهيد از دنيا رفته، آگاه باشيد كسى كه بر دوستى آل محمّد عليهمالسلام از دنيا برود، تمام گناهان او آمرزيده مىشود، آگاه باشيد كسى كه بر دوستى آل محمّد عليهمالسلام از دنيا برود، جزء توبه كنندگان محسوب مىشود، آگاه باشيد كسى كه بر دوستى آل محمّد عليهمالسلام از دنيا برود، با ايمان كامل از دنيا رفته است، آگاه باشيد كسى كه بر دوستى آل محمّد عليهمالسلام از دنيا برود، ملك الموت، پس نكير و منكر او را به بهشت جاويدان بشارت مىدهند، آگاه باشيد كسى كه بر دوستى آل محمّد عليهمالسلام از دنيا برود، او را با تشريفات به سوى بهشت مىبرند، چنانچه عروس را با تشريفات خاصّى به منزل همسرش رهسپار مىكنند، آگاه باشيد كسى كه بر دوستى آلمحمّد عليهمالسلام از دنيا برود، براى او در قبرش دو در به سوى بهشت باز مىشود، آگاه باشيد كسى كه بر دوستى آل محمّد عليهمالسلام از دنيا برود خداوند قبر او را محل زيارت ملائكهى رحمت قرار مىدهد، آگاه باشيد كسى كه بر دوستى آل محمّد عليهمالسلام از دنيا برود، طبق روش و سنّت پيروان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا رفته است، آگاه باشيد كسى كه بر بغض و كينه آل محمّد عليهمالسلام از دنيا برود، روز قيامت، در حالى وارد صحنهى محشر مىشود كه بر پيشانىاش نوشتهاند: نا اميد از رحمت خدا، آگاه باشيد كسى كه بر بغض و كينهى آل محمّد عليهمالسلام از دنيا برود، بدون دين و كافر از دنيا رفته است، آگاه باشيد كسى كه بر بغض و كينه آل محمّد عليهمالسلاماز دنيا برود، هرگز بوى بهشت را استشمام نخواهد نمود. فخررازى، سپس اضافه مىكند: آل محمّد صلى الله عليه و آله و سلم هم الّذين يؤول أمرهم إليه، فكلّ من كان أمرهم إليه أشدّ وأكمل كانوا هم الآل، ولا شكّ أنّ فاطمة وعليّا والحسن والحسين عليهمالسلام كان التعلّق بينهم وبين رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم أشدّ التعلّقات وهذا كالمعلوم بالنقل المتواتر، فوجب أن يكونوا هم الآل »[21].
آل محمّد صلى الله عليه و آله و سلم كسانى هستند كه بازگشت امر آنها به سوى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم است، پس هر كسى كه علقه و ارتباط او با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شديدتر و بيشتر است، به او آل مىگويند. و شكى نيست كه ارتباط و علقهى فاطمه و على و حسن و حسين عليهمالسلام، با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلمبالاترين و كاملترين ارتباطات بود و اين سخنى است معلوم و آشكار كه با تواتر به اثبات رسيده است؛ پس واجب است كه آنها را آل بدانيم. اكنون بايد از فخر رازى پرسيد: شفا كه قائل به وجوب انحصار اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در اين چهار نفر هستى چگونه به تناقضگويى روى آورده و همسران آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم را نيز جزء اهل بيت ايشان صلى الله عليه و آله و سلم مىدانى؟!
ابن قُدامه[22]، در بحث تشهّد نماز كه مسلمانان در آن بر محمد و آل ايشان صلى الله عليه و آله و سلم صلوات مىفرستند، مىگويد: « آل النبيّ صلى الله عليه و آله و سلم[23] أتباعه على دينه كما قال اللّه تعالى: «أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ»[24] يعنى أتباعه من أهل دينه »[25].
و آل پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همان پيروان آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم [تمام مسلمانان ]مىباشند، چنانچه خداوند متعال مىفرمايد: « آل فرعون را در سختترين عذابها داخل كنيد » يعنى پيروان و هم كيشان او را داخل جهنم كنيد.
حقد و كينه نسبت به اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، ابن قدامه را بر آن داشته كه مراد از آل پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، را تمام مسلمانان بداند و براى اثبات آن، به آيه قرآن استشهاد كند. همين حقد و كينه، باعث شد عبداللّه بن زبير كه هم زمان با بنى مروان، ادعاى خلافت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را مىكرد، چهل جمعه، نماز جمعه اقامه كند ولى در خطبه نماز جمعه، بر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم و آل ايشان عليهمالسلامصلوات نفرستد، در حالى كه صلوات بر ايشان عليهمالسلام شرط صحت نماز جمعه است. وقتى از او پرسيدند كه چرا صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت ايشان عليهمالسلام را ترك كردى، گفت: ترسيدم اين كار من باعث ايجاد كبر و غرور در آنها شود!!![26]
واقعاً تفسير « آل » به پيروان و همكيشان از عجايب تفسيرى است، چرا كه تا استعمال حقيقى و حمل لفظ بر معناى حقيقى آن امكان داشته باشد، استعمال مجازى جايز نيست.
خداوند متعال مىفرمايد: «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ * ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»[27]. خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را به جهانيان برترى داد * آنان فرزندان (ودودمانى) بودند كه (از نظر فضيلت و پاكى و تقوا) بعضى از بعض ديگر گرفته شده بودند و خداوند، شنوا و دانا است.
در اين آيه شريف، « آل » صراحتاً در « ذريّه » يعنى افرادى كه از نسل انسان مىباشند، به كار رفته است. در بطلان تفسير « آل » به پيروان و همكيشان، مىتوان گفت كه « رجل مؤمن » در آيه بيست و هشتم سوره غافر به پسر عمو[28] يا پسردايى[29] فرعون تفسير شده است، آن جا كه خداوند متعال مىفرمايد: «وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ »[30]. مرد مؤمنى از آل فرعون كه ايمان خود را پنهان مىداشت، گفت. بنابراين بايد از ابن قدامه پرسيد كه شما چرا در تفسير « آل » به اين آيه استناد نمىكنيد؟
فخر رازى در مغالطهاى آشكار در مورد « آيه مودت »، مىگويد: « قوله «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»[31] فيه منصب عظيم للصحابة، لأنّه تعالى قال: «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ»[32] فكلّ
من أطاع اللّه كان مقرّباً عنداللّه تعالى، فدخل تحت قوله «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»[33] والحاصل أنّ هذه الآية تدلّ على وجوب حبّ آل رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم وحبّ أصحابه، وهذا المنصب لايسلم إلاّ على قول أصحابنا أهل السنّة والجماعة الّذين جمعوا بين حبّ العترة والصّحابة »[34].
در اين قول خداوند متعال [كه از زبان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايد:] « من از شما اجرى نمىخواهم مگر، دوست داشتن نزديكانام » جايگاه عظيمى براى صحابه وجود دارد، چرا كه خداوند مىفرمايد: « پيشگامان پيشگام، آنها مقربان درگاه خداىاند » پس هر كس از خدا اطاعت كند نزد خداى تبارك و تعالى مقرّب بوده، داخل در « مگر، دوست داشتن نزديكانام » خواهد شد. پس اين آيه بر وجوب دوست داشتن اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و صحابه ايشان صلى الله عليه و آله و سلمدلالت مىكند و اين منصب و جايگاه براى صحابه نخواهد بود مگر بنا بر قول اهل سنت، همانان كه بين حب عترت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم و صحابه ايشان صلى الله عليه و آله و سلم جمع كردهاند.
فخر رازى، طبق اين مثال معروف « از رى به روم رفته و از كربلا به كنگور » و با دوختن آسمان به زمين و به هر طريق كه شده، تلاش كرده است صحابه را داخل در اهل بيت و آل رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلمبنمايد و حال آنكه قبلاً اعتراف كرد؛ آل رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، از چهار نفر بيشتر نيستند و روايات بسيارى در اين رابطه از زمخشرى نقل كرده است.
از جمله، فخر رازى در مورد انحصار آل رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم در حضرت اميرالمؤمنين على و حضرت فاطمه و حضرت امام حسن و حضرت امام حسين عليهمالسلام اين روايت را از زمخشرى نقل كرده است: « روى صاحب الكشّاف: أنّه لمّا نزلت هذه الآية، قيل: يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم! من قرابتك هؤلاء الّذين وجبت علينا مودّتهم؟ فقال صلى الله عليه و آله و سلم: عليٌّ وفاطمة وأبناهما عليهمالسلام »[35]. زمخشرى روايت كرده: وقتى اين آيه (آيه مودت) نازل شد، شخصى پرسيد: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم! نزديكانى كه مودت و دوستى ايشان بر ما واجب است، چه كسانى هستند؟ ايشان صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: آنان، على و فاطمه و دو فرزند آنها، حسن و حسين عليهمالسلام مىباشند. بنابراين، بايد از فخر رازى سؤال كرد كه اگر مراد از « قربى » را همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم يا صحابه ايشان صلى الله عليه و آله و سلم يا تمام مسلمانان مىدانيد، با آياتى كه « قربى » را منحصر در چهار نفر مىداند و خود شما ناقل آنها هستيد؛ يعنى آيه خمس، آيه فئ، آيه ايتاء ذى القربى كه در سورههاى حشر، انفال و اسراء آمده است، چه خواهى كرد؟!
نكته قابل ذكر ديگر، شأن نزول آيه شريف « مودّت » مىباشد. در شأن نزول اين آيهى شريف وارد شده است: « اجتمع المهاجرون والأنصار إلى رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم، فقالوا: إنّ لك يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم! مؤونة في نفقتك وفيمن يأتيك من الوفود، وهذه أموالنا مع دمائنا، فاحكم فيها بارّا مأجوراً، ائت ما شئت وأمسك ما شئت من غير حرجٍ، قال: فأنزل اللّه عزّوجلّ عليه الرّوح الأمين، فقال: يا محمّد صلى الله عليه و آله و سلم! «قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»[36] يعني أن تودّوا قرابتي من بعدي، فخرجوا »[37].
مهاجرين و انصار نزد رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم شرفياب شدند و عرض كردند: خرج زندگى شما و اهل و عيال و مهمانهاى شما زياد است، اموال و خونهاى ما در اختيار شما است، هر طور كه مىخواهيد حكم كنيد، هر مقدار كه مىخواهيد برداريد و هر مقدار كه مىخواهيد واگذاريد. راوى مىگويد: پس خداوند عزّوجل، روح الامين را بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نازل كرد و او به رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم گفت: بگو: « من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمىكنم جز دوست داشتن نزديكانم » يعنى با نزديكان من بعد از من، مودت داشته باشيد. سپس از حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خارج شدند. عجيبتر از تناقض گويىهاى فخررازى، نوشتههاى قرطبى، يكى ديگر از مفسرين اهل سنّت مىباشد. وى وقتى ديده كه لفظ « آل »، « قربى » و « آيهى تطهير » شامل همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نمىشود، در اقدامى شگفتانگيز، ابراز داشته كه « آيه مودت » نسخ[38] شده است. او با استناد به آيهاى ديگر، ابراز مىكند كه، اگر چه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در ابتدا مزد رسالت خود را دوستى اهل بيتشان عليهمالسلام معرفى كردند ولى بعد، از آن دست برداشتند[39]. آيهاى كه قرطبى به آن براى اثبات نسخ آيهى « مودت » استناد نموده، اين آيهى شريف است؛ خداوند متعال مىفرمايد: «قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ»[40]. بگو هر اجر و پاداش كه از شما خواستهام براى خود شماست؛ اجر من تنها بر خداوند است. او در حالى به اين سخن اشتباه روى آورده است كه آيهى اخير، تحكيم آيه مودت است؛ يعنى حتى دوستى اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلمكه ايشان صلى الله عليه و آله و سلم آن را به عنوان مزد رسالت خود درخواست كردند، نفعاش به خود مسلمانان مىرسد؛ چرا كه دوستى و تبعيت از اهل بيت عليهمالسلامموجب هدايت و سعادت مىگردد. اجر و پاداش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در قبال زحمات فراوان بر عهدهى خداوند متعال است.
خداوند متعال مىفرمايد: الف ـ «قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ»[41].
بگو: من براى دعوت نبوت هيچ پاداشى از شما نمىطلبم، و من از متكلفين نيستم. (سخنانام روشن و همراه با دليل است)
ب ـ «قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَن شَاء أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً»[42]. بگو: من در برابر آن (ابلاغ آيين خدا) هيچ گونه پاداشى از شما نمىطلبم، مگر كسى كه بخواهد راهى به سوى پروردگارش برگزيند (اين پاداش من است). پس درخواست دوستى و مودت اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز از كسانى است كه مىخواهند راه خدا را طى كنند. از مجموع آياتى كه ذكر شد، اين نتيجه حاصل مىشود كه جناب فخر رازى و ديگر مفسرين اهل سنت گريزى ندارند جز اينكه به اختصاص آيهى تطهير در خمسهى طيبه عليهمالسلام اعتراف كنند.
[1]. سوره احزاب، آيه 33.
[2]. بحث الحاق بقيّهى ائمه عليهمالسلام از فرزندان حضرت امام حسين عليهالسلام (از حضرت امام سجاد عليهالسلام تا وجود مقدس حضرت ولى عصر عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف) به اين پنج تن عليهمالسلام را در آينده بيان خواهيم كرد.
[3]. سوره احزاب، آيه 33.
[4]. الفصول المختارة، صفحه 54؛ بحارالأنوار، جلد 10، صفحه 425.
[6]. سوره أحزاب، آيه 33.
[7]. بحار الأنوار، جلد 35، صفحه 216؛ تفسير الميزان، جلد 16، صفحه 318؛ از منابع اهل
سنت: الدرّ المنثور، جلد 5، صفحه 199؛ شواهد التنزيل، جلد 2، صفحه 44. براى اطلاع بيشتر از منابع، ر. ك: جزوه شماره 131
[8]. بحار الأنوار، جلد 35، صفحه 226؛ از منابع اهل سنت: سنن ترمذى، جلد 5، صفحه 30؛
شواهد التنزيل، جلد 2، پاورقى صفحه 120.
[9]. سوره احزاب، آيه 33.
[10]. تفسير رازى، جلد 25، صفحه 209.
[11]. در اينجا اختلافى كه بين فقهاى شيعه و فقهاى مكتب خلافت، وجود دارد اين است كه
فقهاى شيعه، شرط تطهير محل نجس را، اتصال آن به آب كر مىدانند، ولى فقهاى عامّه، بر اين عقيدهاند كه با آب قليل هم، محل نجس را مىتوان تطهير كرد! (براى اطلاع بيشتر در اين رابطه ر. ك به: العروة الوثقى، جلد 1، صفحه 84؛ از منابع اهل سنّت: كتاب الفقه على المذاهب الأربعة، جلد 1، صفحه 21)
[12]. از منابع اهل سنّت: صحيح بخارى، جلد 3، صفحه 228؛ صحيح مسلم، جلد 3، صفحه 22؛ السنن الكبرى، جلد 10، صفحه 218.
[13]. سوره آل عمران، آيه 61.
[14]. بحار الأنوار، جلد 37، صفحه 264؛ از منابع اهل سنت: صحيح مسلم، جلد 7، صفحه
120؛ سنن ترمذى، جلد 5، صفحه 301؛ مستدرك حاكم، جلد 3، صفحه 108.
[15]. حديث منزلت، از احاديث بسيار مهمى است كه مورد قبول هر دو طايفه شيعه و اهل سنت مىباشد و بزرگان و علماى اهل سنّت بالاتفاق آن را نقل كردهاند.
[16]. در جنگ خيبر، پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم روز اوّل پرچم را به ابوبكر دادند، اما او از مقابل دشمن گريخت، عَلَم را به عمر سپردند و او نيز مانند ابوبكر فرار كرد. ولى با سپردن عَلَم به دست حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام، پيروزى مسلمانان در جنگ، رقم خورد. (صحيح بخارى، جلد 4، صفحه 20؛ مسند أحمد، جلد 5، صفحه 333.
[17]. بحارالأنوار، جلد 21، صفحه 276؛ ارشاد، جلد 1، صفحه 167؛ از منابع اهل سنّت:
تفسير فخررازى، جلد 8، صفحه 88.
[18]. الفصول المختارة، صفحه 38؛ بحارالأنوار، جلد 10، صفحه 350.
[19]. بحار الأنوار، جلد 26، صفحه 3؛ از منابع اهل سنت: سنن ترمذى، جلد 5، صفحه 300؛
شواهد التنزيل، جلد 1، صفحه 319.
[20]. سوره شورى، آيه 23.
[21]. تفسير رازى، جلد 27، صفحه 166.
[22]. ابن قدامه يكى از فقهاى اهل سنت است كه در كتاب او « المغنى » روايات بىنظيرى وجود دارد كه قابل استفاده در فقه مىباشد و در جاهاى ديگر يافت نمىشود.
[23]. شافعى صلوات نفرستادن بر پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم و آل ايشان عليهمالسلام را موجب بطلان نماز مىداند و مىگويد: « من لم يصلّ عليكم لا صلاة له ». الغدير، جلد 3، صفحه 173
[24]. سوره غافر، آيه 46.
[25]. مغنى ابن قدامه، جلد 1، صفحه 582.
[26]. از منابع اهل سنّت: مروج الذهب، جلد 3، صفحه 88؛ تاريخ يعقوبى، جلد 2، صفحه
261؛ شرح نهج البلاغه ابن أبى الحديد، جلد 4، صفحه 62.
[27]. سوره آل عمران، آيه 33 و 34.
[28]. تفسير مجمع البيان، جلد 8، صفحه 435؛ از منابع اهل سنّت: تفسير قرطبى، جلد 15، صفحه 306؛ تفسير سمعانى، جلد 5 صفحه 16.
[29]. تفسير نور الثقلين، جلد 4، صفحه 518.
[30]. سوره غافر، آيه 28.
[31]. سوره شورى، آيه 23.
[32]. سوره واقعه، آيه 10 و 11.
[33]. سوره شورى، آيه 23.
[34]. تفسير رازى، جلد 27، صفحه 166.
[35]. همان.
[36]. سوره شورى، آيه 23.
[37]. عيون أخبار الرضا عليهالسلام، جلد 2، صفحه 213؛ بحار الأنوار، جلد 25، صفحه 228.
[38]. نسخ در اصطلاح آمدن حكمى جديد به جاى حكم شرعى سابق مىباشد و در اين تغيير مصلحتى نهفته است. تفسير الميزان، جلد 1، صفحه 67
[39]. تفسير قرطبى، جلد 16، صفحه 22.
[40]. سوره سبأ، آيه 47.
[41]. سوره ص، آيه 86.
[42]. سوره فرقان، آيه 57.