برخى از آياتى كه در پاسخ وهابيّت بيان شد، عبارتند از:
حضرت سليمان u براى بدست آوردن تخت بلقيس از بزرگان قوم خود استمداد طلبيد(3). يهوديان براى رهايى ازتشنگى و خشك سالى به حضرت موسى u متوسّل شدند(4)، و حضرت عيسى u خود را به صفات خداوند متعال چون آفريننده و شفا دهنده منتسب نمود(5).
قدرت امامان بالاتر از ديگران:
هنگامى كه حضرت سليمان u به بزرگان دربارش فرمود: چه كسى مىتواند تخت بلقيس را نزد من آورد،
)قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ((6). كسى كه دانشى از كتاب آسمانى داشت گفت: پيش از آن كه چشم بر هم زنى آن را نزد تو خواهم آورد. آصف ابن برخيا كه به رهاى از علمِ كتاب داشت به حضرت سليمان u عرض كرد: در يك چشم بر هم زدن تخت بلقيس را از سرزمين سبا به اين جا (شامات كه امروزه در فلسطين اشغالى قرار دارد) مىآورم.
در جلسه قبل ذيلِ آية شريفه فوق دو روايت بدين مضمون نقل نموديم، كه آصف ابن برخيا يك قسمت از هفتاد و سه قسمت اسم اعظم الهى را مىدانست و بوسيله آن توانست تخت بلقيس را نزد حضرت سليمان u حاضر كند، امّا حضرات معصومينF به هفتاد و دو قسمت از هفتاد و سه قسمت اسم اعظم الهى علم دارند و خداوند متعال يك قسمت را در انحصار خود قرار داده است(7).
از اين دو روايت در مىيابيم كه قدرتِ تصرّف حضرات معصومينF در عالم كون و خلقت به مراتب بالاتر مىباشد.زيرا علم آنانF به اسم اعظم الهى از انبياىF ديگر بيشتر است و تنها به يك قسمت كه مختصّ ذات ذوالجلال ربوبى مىباشد، علم ندارند.
نگاهى به علم ائمه :
در رابطه با وسعت و گستردگى علم حضرت اميرالمؤمنينu به دو روايت توجّه فرماييد.
خداوند متعال در قرآن مىفرمايد:
)إنّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ((8).
به يقين ما مردگان را زنده مىكنيم و آن چه را از پيش فرستادهاند و تمام آثار آنها را مىنويسيم. و همه چيز را در امامى روشنگر بر شمردهايم.
امام باقر u در رابطه با تفسير (امام مبين) از پدران بزرگوارشانG نقل مىنمايند:
« لمّا نزلت هذه الآية على رسول اللَّه r قام أبو بكر و عمر من مجلسهما؛
هنگامى كه اين آيه نازل شد عمر و ابو بكر (عليهما ما عليهما) از جاى برخاستند.
فقالا: يا رسول اللَّه r هو التوراة؟ قال: لا. قالا: فهو الإنجيل؟ قال: لا. قالا: فهو القرآن؟ قال: لا؛
عرض كردند اى رسول خدا r آيا مقصود از كتاب مبين، تورات است؟ پيامبر r فرمودند: خير عرض كردند: آيا مقصود از آن انجيل است؟ پيامبرr فرمودند: خير عرض كردند: بنابر اين منظور از آن قرآن است؟ پيامبر r فرمودند: خير.
قال: فأقبل أميرالمؤمنين علي u فقال رسول اللَّه r : هو هذا إنّه الإمام الذي أحصى اللَّه تبارك و تعالى فيه علم كلّ شيء»(9).
امام u فرمودند: در اين هنگام اميرالمؤمنين على u وارد شدند. سپس رسول اللَّه r فرمودند: او امام مبين است كه خداوند متعال تمام علوم را در او گرد آورده است.
در روايتى ديگر عمّار ياسر نقل مىكند:
«كنت عند أميرالمؤمنين عليّ ابن أبي طالب u في بعض غزواته فمررنا بواد مملوء نملا؛
در يكى از جنگها همراه اميرالمؤمنين u بودم. با ايشان از بيابانى كه پر از مورچه بوده عبور كرديم.
فقلت يا أميرالمؤمنين u ترى يكون أحد من خلق اللَّه تعالى يعلم عدد هذا النمل؟؛
از اميرالمؤمنين u پرسيدم آيا كسى از مخلوقات را مىشناسيد كه تعداد اين مورچگان را بداند؟
قال: نعم يا عمّار أنا اعرف رجلاً يعلم عدده وكم فيه من ذكر وكم فيه أنثى؛
اميرالمؤمنين u فرمودند: آرى اى عمّار! من مردى را مىشناسم كه تعداد مورچگان و تعداد نر و ماده آنها را مىداند(10).
فقلت: من ذلك الرجل يا مولاي؟؛
عرض كردم: اى مولى من! آن مرد كيست؟
فقال: يا عمّار! ما قرأت في سورة يس )وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ(؛
حضرت u فرمودند: اى عمار! آيا در سورة ياسين نخواندهاى «همه چيز را در امامى مبين گرد آوردهايم».
فقلت: بلى يا أميرالمؤمنين. فقال: أنا ذلك الإمام المبين»(11).
عرض كردم: آرى خواندهام ايشان u فرمودند: آن امام مبين من هستم.
شناخت ائمه فراتر از درك خلايق:
از اين پرسش و پاسخ در مىيابيم كه عمّار نيز از شناخت كافى نسبت به مقام و جايگاه حضرت اميرالمؤمنين u برخوردار نبوده البته در اين مورد مقصّر نمىباشد، زيرا ائمّه اطهارF داراى مقامى فراتر از عقل و ادراك بشر مىباشند. بهعنوان نمونه رسول اللَّه r در خصوص جايگاه و عظمت فاطمة زهرا I مىفرمايند:
«إنّما سميّت فاطمة لأنّ الخلق فطموا عن معرفتها»(12).
همانا دخترم فاطمه نام گرفت، زيرا مخلوقات از شناخت (جايگاه و عظمت) ايشان عاجزند.
وقتى همه مخلوقات كه ملائكه و انبياءF را نيز در بر مىگيرد، نمىتوانند حضرت زهرا I را بشناسند، آيا عمّار و افرادى چون ما مىتوانند به شناخت ائمه اطهارF دست يابند؟!
امام باقر مىفرمايند:
«لا تكلّموا في الإمام فإنّ الإمام يسمع وهو جنين في بطن اُمه»(13).
در بارة امام u سخن نگوييد همانا امام u هنگامى كه جنينى است در رحم مادر مىشنود(14).
روزى پيامبر اكرم r مىبينند دخترشان I در تنهايى سخن مىگويند. پيامبر 3 از وى مىپرسند: با چهكسى سخن مىگويى؟ حضرت فاطمه I در پاسخ عرض مىكنند: با فرزندى كه در رحم دارم سخن مىگويم و او مرا از تنهايى بيرون مىآورد.
من از اين خاك نيم زآب و هواى دگرم جامه عاريت است اين كه تو بينى به برم
منشأ قدرت اميرالمؤمنين u :
هنگامى كه اميرالمؤمنين u در جنگ خيبر، دربِ قلعهاى را كه چهل مرد نيرومند آن را باز و بسته مىكردند با دست از جاى بيرون آوردند و بر روى خندق انداخت و سپاه اسلام از آن به عنوان پل استفاده نمود، فرمودند:
«واللَّه ما قلعت باب خيبر بقوّة جسديّة ولا بحركة غذائيّة ولكنّى ايدتُ بقوّة ملكوتيّة ونفس بنور ربّها مضيئة»(15).
به خدا سوگند، دربِ قلعه خيبر را با قدرت بدنى و با نيروى خوراكى از جاى برنكندم، بلكه با قدرت ملكوتى و روحى كه با نور خدا روشن گشته، اين كار را انجام دادم.
غذاى حضرت اميرالمؤمنين u نان خشكيدهاى بود كه آنرا با دست خود نصف و با نمك ميل مىكردند. مىگويند،ايشان u نانهاى خشكيده را در كيسهاى مىگذاشتند و در آن را محكم مىبستند، براى اينكه فرزندانشان نانها را با روغننرم نكنند(16).
سخن رسول اللَّه r در حقّ اميرالمؤمنين u :
هنگامى كه رسول اللَّه r از جنگ خيبر باز مىگشتند و حضرت اميرالمؤمنين u آن شاهكار عظيم را انجام داده بودند، در رابطه با حضرت اميرالمؤمنين u فرمودند:
«لولا أن تقول فيك طائفة من اُمتي ما قالت النصارى في المسيح ابن مريم لقلت فيك اليوم مقالاً لا تمرّ بملاء إلّا أخذوا التراب من تحت قدميك ومن فضل طهورك فاستشفوا به»(16).
اگر هراس نداشتم از اينكه گروهى از امتم به تو نسبت دهند آنچه را كه مسيحيان به عيسى ابن مريم [u] نسبتدادند. امروز در حقّ تو سخنى مىگفتم كه پس از آن گروهى نبود كه با تو بر خورد نمايند مگر اينكه خاك پايت را براى تبرّك و اضافة آب وضويت را براى شفا خواستن برمىداشتند.
سختترين مصائب حضرت زهرا I :
آن نكتة ناگفته رسول اللَّه r كه در پردة ابهام ماند چه بود؟
هيچ كس به غير از حضرت فاطمه I ، از آن نكته آگاه نگرديد.
امام صادق u در رابطه با مادرشان مىفرمايند:
« وذاب لحمها حتّى صارت كالخيال »(17).
گوشتهاى بدن ايشان آب شد و همانند سايهاى گشت.
چرا حضرت فاطمه I اين گونه پريشان و افسرده حال گرديدند؟ اين وضعيّت فقط به علت مصائب و آزار و اذيّتهاى دنيوى نبود. آنچه ايشان را بيش از هر چيز مىآزرد به هدر رفتن زحمات پدر بزرگوارشان براى اين امّت بود. ايشان عقب گرد فرهنگى و اجتماعى مردم و بازگشت رسوم و ارزشهاى جاهلى را مىديدند و از آن افسرده خاطر بودند. منبرى كه منشأ هدايت مردم و باعث رستگارى امّت بود اكنون توسّط غاصبان نا اهل به تاراج مىرفت تا از آن براى بدعت گذارى در دين خدا استفاده شود. دنيا طلبان كسى را كه رسول خدا r مىخواستند در حقّ او سخنى بگويند تا خاك پاى او توتياى چشم مردم شود و آب وضوي او شفا دهندة بيماران، خانه نشين كردهاند و امّت را به هر سو كه نفسانيّانشان فرمان مىدهد مىرانند. اين مسائل بود كه فاطمه زهرا I را غصّه دار و اندوهگين نموده بود.
شخصى از خليفه اوّل حكم ارث جدّه را پرسيد. خليفه گفت: نمىدانم. مغيرة ابن شعبه حاضر بود وحكم را بيان كرد(18).
كسى كه از مغيرة ابن شعبه مكّار و حيله گر، نادانتر است و گداى علم مغيره است بر منبر رسول اللَّه r تكيه مىزند، و وارث علوم اوّلين و آخرين خانه نشين مىشود.
اميرالمؤمنين u بارها فرمودهاند:
«أيّها الناس سلوني قبل أن تفقدوني فلأنا بطرق السّماء أعلم منِّي بطرق الأرض»(19).
اى مردم! از من بپرسيد پيش از آن كه مرا نيابيد، كه من راههاى آسمان را بهتر از راههاى زمين مىشناسم.
امّا گروهى نادان و مغرض حقّ اهل بيتF را غصب و آنان را آزار و اذيّت مىكنند و بهخاطر همين مصايب حضرت زهرا I وصيّت كردند:
«أن لا يصلّي عليها أبو بكر وعمر»(20).
عمر و ابو بكر (لعنهما اللَّه) بر او نماز نخوانند.
و به همين دليل حضرت زهرا I وصيّت نمودند كه شبانه مرا غسل دهيد و كفن كنيد و بهخاك بسپاريد. اهل تسنّن نيز به اين مسأله اذعان دارند كه يكى از علل وصيّت حضرت زهرا I عدم تمايل ايشان به حضور عمر و ابو بكر (لعنهما اللَّه)در مراسم ايشان بوده است(21).
حيات و ممات، مخلوق خدا:
تا بدين جا بيان نموديم كه استعانت و استمداد از كسانى بهجز خداوند متعال شرك نمىباشد و توسّل به كسانى كه خداوند به آنان قدرتهايى عطا فرموده است اشكال ندارد، زيرا قدرت آنان در طول قدرت الهى قرار دارد و هيچ كس مستقلّ از خدا از خود هيچ قدرت و حركتى ندارد و در اين راستا شبهات ابن تيميّه و محمّد ابن عبدالوهاب را پاسخ داديم.
حال نوبت اين است كه اشكال و ايراد ديگر آنان را بيان نموده و پاسخ دهيم.
وهابيّان بر اين نظرند كه توسّل و استعانت از كسانى كه در اين عالم نيستند و به حسب ظاهر داراى حيات نيستند كارى نادرست مىباشد. همچنين در كنار قبور آنها ايستادن و حاجت خواستن كارى حرام مىباشد(21).
در پاسخ به شبهة آنان بايد نخست مسأله حيات و ممات را تبيين نماييم.
آيا به راستى ما حضرات معصومينF را مرده مىپنداريم و دست آنان را از دنيا كوتاه مىدانيم؟!
در رابطه با مرگ خداوند متعال مىفرمايد:
)تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ والحياة((22).
پر بركت و زوالناپذير است كسى كه حكومت جهان هستى به دست اوست و بر هر چيز توانا است * آن كسى كه مرگ و حيات را آفريد.
با توجّه به اين آيه آيا مىتوان قائل به انعدام و نيستى مرگ شد؟ اگر مرگ نيستى و عدم است چرا خداوند متعال مىفرمايد: ما مرگ را آفريدهايم؟ آيا معدوم آفريده مىشود؟
همچنين در آيهاى ديگر خداوند متعال مىفرمايد:
)نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ * عَلَى أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنشِئَكُمْ فِي مَا لاَ تَعْلَمُونَ * وَلَقَدْ عَلِمْتُمُالنَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلاَ تَذكَّرُونَ((23).
ما در ميان شما مرگ را مقدّر ساختيم و هرگز كسى بر ما پيشى نمىگيرد * تا گروهى را به جاى گروه ديگرى ياوريم و شما را در جهانى كه نمىدانيد آفرينش تازهاى بخشيم * شما عالم نخستين را دانستيد، چگونه متذكّر مىشويد(كه جهانى بعد از آن است)؟!
خداوند متعال در اين آيه مىفرمايد، ما مرگ را در ميان شما قرار داديم، جعل الهى به معدومات متعلّق نمىگردد. بهعبارت ديگر نيستى و عدم قابل جعل نمىباشند.
فوت، تعبير ديگرى از موت:
خداوند در آياتى از قرآن مجيد تعبير فوت را در رابطه با موت بكار برده است، كه اين تعبير بسيار روشنگر مىباشد.
)اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا((24).
خداوند جانها را به هنگام مرگ مىگيرد.
)قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ((25).
بگو فرشته مرگ كه بر شما گماشته شده است روح شما را مىگيرد.
وفات از ريشة وفى بر گرفته شده است و به معناى تحويل گرفتن به طور كامل مىباشد.
ملك الموت ما را به طور كامل تحويل مىگيرد، آيا تحويل گرفتن به معناى نابودى و نيستى است؟
خداوند متعال مىفرمايد:
)وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُم بِاللَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ((26).
او كسى است كه روح شما را در شب (به هنگام خواب) مىگيرد، و از آن چه در روز كردهايد با خبر است، سپس در روز شما را (از خواب) بر مىانگيزد.
شباهت و تفاوت موت و نوم:
خداوند در اين آيه از خواب به وفات تعبير مىكند، زيرا خواب نوعى از مرگ به حساب مىآيد، تفاوت خواب و مرگ درسرعت برگشت روح به جسد مىباشد. در خواب، روح سريع به جسد باز مىگردد ولى در مرگ بازگشت روح به بدن با تأخير زياد (بر پايى قيامت) صورت مىگيرد.
شخصى از امام جواد u مىپرسد: مرگ چيست؟ امام u در پاسخ مىفرمايند:
« هو النوم الذي يأتيكم كلّ ليلة، إلّا أنّه طويل مدته لا ينتبه منه إلّا يوم القيامة»(27).
مرگ همان خواب است كه هر شب به سراغ شما مىآيد، با اين تفاوت كه در مرگ مدّت زياد است و هنگام قيامت از مرگ بيدار مىگرديد.
عُزير پس از صد سال دوباره زنده شد در حاليكه مىپنداشت يك روز يا نصف روز بهخواب رفته است(28). اصحاب كهف پس از حدود سيصد سال دوباره زنده شدند و فكر مىكردند كه مدّت كمى به خواب رفتهاند(29).
از داستان مرگ عُزيز و اصحاب كهف كه در قرآن ذكر شده در مىيابيم، مرگ همانند خواب مىباشد و كسانى كه مرگ را انعدام و مُرده را معدوم و نابود مىپندارند، رأيى باطل و نادرست و بر خلاف كتاب خدا دارند.
رواياتى درباره موت:
امام باقر u در رابطه با مرگ مىفرمايند:
«الحياة والموت خلقان من خلق اللَّه فإذا جاء الموت فدخل في الإنسان لم يدخل في شيء إلّا وقد خرجت منهالحياة» (30).
زندگى و مرگ دو آفريدة خداوند هستند. اگر مرگ بيايد و به انسان روى آورد، داخل در چيزى نمىشود مگر اينكه زندگى از آن خارج بشود.
درست است كه زندگى و مرگ در يك جا جمع نمىشوند، امّا هر دو مخلوق و آفريدة ذات اقدس ربوبى هستند.
اميرالمؤمنين u مىفرمايند:
«بالموت تختم الدنيا وبالدّنيا تحرز الآخرة»(31).
با مرگ، دنيا پايان يابد و با دنيا آخرت به دست مىآيد.
اميرالمؤمنين u در كلامى ديگر مىفرمايند:
«أيّها النّاس وإنّا خلقنا وإيّاكم للبقاء لا للفناء ولكنّكم من دار إلى دار تنقلون»(32).
اى مردم! ما و شما براى جاودانگى آفريده شدهايم نه براى نابودى، امّا از منزلى به منزل ديگر كوچ مىكنيم.
امام حسن عسكرى u مىفرمايند:
«دخل عليّ بن محمّدH على مريض من أصحابه وهو يبكي ويجزع من الموت فقال له: يا عبداللَّه! تخاف من الموت لإنّك لا تعرفه»(33).
امام هادى u به عيادت يكى از اصحابش كه بيمار بود رفتند و او را ديدند كه از ترس مرگ گريه و ناله مىكند.امام هادى u به او فرمودند: اى بندة خدا! از مرگ مىهراسى زيرا آن را نمىشناسى.
شناسايى و معرفت به معدوم و نيست تعلّق نمىگيرد و از اين كه امام هادى u مىفرمايند: تو مرگ را نمىشناسى،مىفهميم كه مرگ قابل شناختن است، لذا مرگ همانند حيات نوعى از وجود است.
از آنچه تا كنون از آيات و روايات بيان نموديم نتيجه مىگيريم كه مرگ و وفات، نابودى، نيستى و فنا نيست. بلكه انتقال و جا به جايى از خانهاى به خانه ديگر است. مرگ نابودى نيست، بلكه نبودن است در منزل دنيا. انسانها به عوالم پس از مرگ علم و معرفت ندارند لذا مىپندارند زندگى دنيوى حيات است و كسى كه اين زندگى را ترك گويد فانى شده است.
جنينى كه در رحم مادر قرار دارد تمام دنيا را همين فضاى تنگ و تاريك مىداند و به هيچ وجه نمىتواند به فضاى بيرون از رحم علم و آگاهى يابد، انسانها نيز همانند جنين عوالم پس از مرگ را نمىتوانند درك نمايند و تصوّر ابتدايى آنان ازمرگ، نيستى و فنا مىباشد.
شهدا روزىخوران خدا:
خداوند متعال در قرآن به صراحت از گروههايى نام مىبرد كه داراى حيات دنيوى نيستند و در رابطه با آنان مىفرمايد: مبادا آنان را مُرده بپنداريد بلكه آنان زندهاند.
)وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ((34).
و به آنها كه در راه خدا كشته مىشوند مرده نگوييد، بلكه آنان زندهاند ولى شما نمىفهميد.
و در آيهاى ديگر مىفرمايد:
)وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ((35).
(اى پيامبر!) هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته مىشوند مردگانند، بلكه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند * آنها به خاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به ايشان بخشيده است،خوشحال اند و به خاطر كسانى كه هنوز به آنها ملحق نشدهاند (مجاهدان، شهيدان آينده) خوشوقتند، (زيرا مقامات برجستة آنها را در جهان مىبينند و مىدانند) كه نه ترسى بر آنها است و نه غمى خواهند داشت.
خداوند متعال به صراحت و روشنى در اين آيه مىفرمايد: شهدا از رزق و روزى برخوردار و بهرهمند هستند، از آن چه خداوند به آنها داده است شاد مىباشند، راه را به كسانى كه هنوز نيامدهاند نشان داده و به آنها بشارت و مژده مىدهند و بيم و هراسى ندارند.
از اينكه خداوند متعال شهدا را به اين اوصاف، متّصف نموده است به اين نكته پى مىبريم كه گر چه شهدا در ميان مانيستند و از حيات دنيوى بى بهرهاند، امّا زندهاند و نابود و نيست نشدهاند، زيرا كسى كه معدوم و فانى است به هيچ وجه نمىتواند از رزق و روزى برخوردار و به غم و شادى متّصف گردد.
«والسّلام عليكم ورحمة اللَّه بركاته»
خود آزمايى:
1 – با استناد به آيات قرآن مجيد، طرز تفكّر وهابيّت در مورد مرگ را نقد نماييد. سه آيه ذكر نماييد و كاملاً توضيح دهيد.
2 – امام باقر u چه كسى را (امام مبين) مىداند؟ روايت مربوطة را ذكر نماييد.
3 – اميرالمؤمنين u در پاسخ عمار ياسر در مورد تعداد مورچگان چه فرمودند؟
4 – اميرالمؤمنين uدر رابطه با كندن دربِ قلعه خيبر چه فرمودند؟
5 – رسول اللَّه r پس از فتح خيبر در مورد اميرالمؤمنين u چه فرمودند؟
6 – سختترين مصائب حضرت زهرا I چه بود؟
7 – وصيّت حضرت زهرا Iچه بود؟ چرا؟
8 – آيا مرگ، نيستى و نابودى است؟ با آيات قرآن توضيح دهيد.
9 – معناى وفات چيست؟ دو آيه در اين زمينه ذكر نماييد.
10 -تفاوت و شباهت مرگ با خواب را بيان نماييد.
11 – با آياتى كه در رابطه با شهدا در قرآن مجيد وجود دارد استدلال كنيد كه مرگ فنا و نابودى نيست.
——————————————————————————–
1) سورة مائده، آيه 35.
2) مساوق: ملازم و مقارن (لغت نامه دهخدا).
3) سورة نمل، آيه 38.
4) سورة اعراف، آيه 160.
5) سورة آل عمران، آيه 49.
6) سورة نمل، آيه 40.
7) كافى، جلد 1 صفحه 230.
8) سورة يس، آيه 12.
9) تفسير برهان، جلد 4 صفحه 6 و اثبات الهداة.
10) موريس مترلينگ دانشمندى غربى است كه در رابطه با زندگى مورچگان تحقيق فراوانى كرده است، بنده گمان نمىكنم كه وى پس ازعمرى تحقيق و تفحص توانسته باشد مورچه نر را از ماده تشخيص دهد.
11) بحار الانوار، جلد 40 صفحه 176 – تفسير البرهان، جلد 4 صفحه 7.
12) بحار الانوار، جلد 43 صفحه 65.
13) بحار الانوار، جلد 25 صفحه 45.
14) ظاهراً منظور از شنيدن در اين روايت تامّ و تمام بودن قواى ادراكيّه امام u در رحم مادر مىباشد.
15) مناقب شهر آشوب، جلد 2 صفحه 78.
16) بحار الانوار جلد 41 صفحه 148.
17)بحار الانوار، جلد37 صفحه 272 – از منابع اهل تسنّن بنگريد به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 9 صفحه 168 به نقل از مسند احمد ابن حنبل.
18) موسوعة شهادة المعصومينF ، جلد 1 صفحه 158.
19) موطّا مالك، جلد 2 صفحه 54. سنن دارمى، جلد2 صفحه 359.
20) نهج البلاغه، خطبه 189.
21) مناقب شهر آشوب، جلد 3 صفحه 137.
22) مصنف صنعاني جلد 3 صفحه 521، وفاء الوفا جلد 3 صفحه 906 و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد جلد 16 صفحه 206.
23) كسانى كه به حج مشرف شدهاند، برخورد خشن وهابيّان را ديدهاند كه چگونه از زيارت روضه رسول اللَّه r و قبور مطهّر بقيع جلوگيرى به عمل مىآورند.
24) سورة ملك، آيات 2 و 1.
25) سورة واقعه، آيات 62 تا 60.
26) سورة زمر، آيه 42.
27) سورة سجده، آيه 11.
28) سورة انعام، آيه 60.
29) معانى الاخبار، صفحه 289، كتاب شيخ صدوقR على رغم اينكه حجم كمى دارد ولى بسيار عميق و پر محتوى مىباشد.
30) سورة بقره، آيه 259.
31) سورة كهف، آيه 19.
32) كافى، جلد 3 صفحه 259.
33) نهج البلاغه، خطبه 156.
34) بحار الانوار، جلد 68 صفحه 264.
35) معانى الاخبار، صفحه 290.
36) سورة بقره، آيه 154.
37) سورة آل عمران، آيه 169 – 170.