وفات نوعی دیگر از حیات

اشكال وهابیت مبنى بر اينكه توسّل، استعانت و استمداد از غير خداوند امرى مذموم و مساوق(2) با شرك است را پاسخ داديم. در ردّ شبهات‏ آنان از آيات قرآن مجيد و روايات مورد قبول عامّه، استفاده نموديم تا راهى براى فرار و گريز آنان باقى نماند.

برخى از آياتى كه در پاسخ وهابيّت بيان شد، عبارتند از:

حضرت سليمان u براى بدست آوردن تخت بلقيس از بزرگان قوم خود استمداد طلبيد(3). يهوديان براى رهايى ازتشنگى و خشك سالى به حضرت موسى u متوسّل شدند(4)، و حضرت عيسى u خود را به صفات خداوند متعال چون‏ آفريننده و شفا دهنده منتسب نمود(5).

قدرت امامان‏ بالاتر از ديگران:

هنگامى كه حضرت سليمان u به بزرگان دربارش فرمود: چه كسى مى‏تواند تخت بلقيس را نزد من آورد،

)قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ((6). كسى كه دانشى از كتاب آسمانى داشت گفت: پيش از آن كه چشم بر هم زنى آن را نزد تو خواهم آورد. آصف ابن برخيا كه به ره‏اى از علمِ كتاب داشت به حضرت سليمان u عرض كرد: در يك چشم بر هم زدن تخت‏ بلقيس را از سرزمين سبا به اين جا (شامات كه امروزه در فلسطين اشغالى قرار دارد) مى‏آورم.

در جلسه قبل ذيلِ آية شريفه فوق دو روايت بدين مضمون نقل نموديم، كه آصف ابن برخيا يك قسمت از هفتاد و سه ‏قسمت اسم اعظم الهى را مى‏دانست و بوسيله آن توانست تخت بلقيس را نزد حضرت سليمان u حاضر كند، امّا حضرات‏ معصومين‏F به هفتاد و دو قسمت از هفتاد و سه قسمت اسم اعظم الهى علم دارند و خداوند متعال يك قسمت را در انحصار خود قرار داده است(7).

از اين دو روايت در مى‏يابيم كه قدرتِ تصرّف حضرات معصومين‏F در عالم كون و خلقت به مراتب بالاتر مى‏باشد.زيرا علم آنان‏F به اسم اعظم الهى از انبياى‏F ديگر بيشتر است و تنها به يك قسمت كه مختصّ ذات ذوالجلال ربوبى‏ مى‏باشد، علم ندارند.

نگاهى به علم ائمه‏ :

در رابطه با وسعت و گستردگى علم حضرت اميرالمؤمنينu به دو روايت توجّه فرماييد.

خداوند متعال در قرآن مى‏فرمايد:

)إنّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْ‏ءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ((8).

به يقين ما مردگان را زنده مى‏كنيم و آن چه را از پيش فرستاده‏اند و تمام آثار آنها را مى‏نويسيم. و همه چيز را در امامى روشنگر بر شمرده‏ايم.

امام باقر u در رابطه با تفسير (امام مبين) از پدران بزرگوارشان‏G نقل مى‏نمايند:

« لمّا نزلت هذه الآية على رسول اللَّه r قام أبو بكر و عمر من مجلسهما؛

هنگامى كه اين آيه نازل شد عمر و ابو بكر (عليهما ما عليهما) از جاى برخاستند.

فقالا: يا رسول اللَّه r هو التوراة؟ قال: لا. قالا: فهو الإنجيل؟ قال: لا. قالا: فهو القرآن؟ قال: لا؛

عرض كردند اى رسول خدا r آيا مقصود از كتاب مبين، تورات است؟ پيامبر r فرمودند: خير عرض‏ كردند: آيا مقصود از آن انجيل است؟ پيامبرr فرمودند: خير عرض كردند: بنابر اين منظور از آن قرآن ‏است؟ پيامبر r فرمودند: خير.

قال: فأقبل أميرالمؤمنين علي u فقال رسول اللَّه r : هو هذا إنّه الإمام الذي أحصى اللَّه تبارك و تعالى فيه علم كلّ ‏شي‏ء»(9).

امام u فرمودند: در اين هنگام اميرالمؤمنين على u وارد شدند. سپس رسول اللَّه r فرمودند: او امام‏ مبين است كه خداوند متعال تمام علوم را در او گرد آورده است.

در روايتى ديگر عمّار ياسر نقل مى‏كند:

«كنت عند أميرالمؤمنين عليّ ابن أبي طالب u في بعض غزواته فمررنا بواد مملوء نملا؛

در يكى از جنگها همراه اميرالمؤمنين u بودم. با ايشان از بيابانى كه پر از مورچه بوده عبور كرديم.

فقلت يا أميرالمؤمنين u ‏ترى يكون أحد من خلق اللَّه تعالى يعلم عدد هذا النمل؟؛

از اميرالمؤمنين u پرسيدم آيا كسى از مخلوقات را مى‏شناسيد كه تعداد اين مورچگان را بداند؟

قال: نعم يا عمّار أنا اعرف رجلاً يعلم عدده وكم فيه من ذكر وكم فيه أنثى؛

اميرالمؤمنين u فرمودند: آرى اى عمّار! من مردى را مى‏شناسم كه تعداد مورچگان و تعداد نر و ماده آنها را مى‏داند(10).

فقلت: من ذلك الرجل يا مولاي؟؛

عرض كردم: اى مولى من! آن مرد كيست؟

فقال: يا عمّار! ما قرأت في سورة يس )وَكُلَّ شَيْ‏ءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ(؛

حضرت u فرمودند: اى عمار! آيا در سورة ياسين نخوانده‏اى «همه چيز را در امامى مبين گرد آورده‏ايم».

فقلت: بلى يا أميرالمؤمنين. فقال: أنا ذلك الإمام المبين»(11).

عرض كردم: آرى خوانده‏ام ايشان u فرمودند: آن امام مبين من هستم.

شناخت ائمه‏ فراتر از درك خلايق:

از اين پرسش و پاسخ در مى‏يابيم كه عمّار نيز از شناخت كافى نسبت به مقام و جايگاه حضرت اميرالمؤمنين u ‏برخوردار نبوده البته در اين مورد مقصّر نمى‏باشد، زيرا ائمّه اطهارF داراى مقامى فراتر از عقل و ادراك بشر مى‏باشند. به‏عنوان نمونه رسول اللَّه r در خصوص جايگاه و عظمت فاطمة زهرا I  مى‏فرمايند:

«إنّما سميّت فاطمة لأنّ الخلق فطموا عن معرفتها»(12).

همانا دخترم فاطمه نام گرفت، زيرا مخلوقات از شناخت (جايگاه و عظمت) ايشان عاجزند.

وقتى همه مخلوقات كه ملائكه و انبياءF را نيز در بر مى‏گيرد، نمى‏توانند حضرت زهرا I را بشناسند، آيا عمّار و افرادى چون ما مى‏توانند به شناخت ائمه اطهارF دست يابند؟!

امام باقر  مى‏فرمايند:

«لا تكلّموا في الإمام فإنّ الإمام يسمع وهو جنين في بطن اُمه»(13).

در بارة امام u سخن نگوييد همانا امام u هنگامى كه جنينى است در رحم مادر مى‏شنود(14).

روزى پيامبر اكرم r مى‏بينند دخترشان I در تنهايى سخن مى‏گويند. پيامبر 3 از وى مى‏پرسند: با چه‏كسى سخن مى‏گويى؟ حضرت فاطمه I در پاسخ عرض مى‏كنند: با فرزندى كه در رحم دارم سخن مى‏گويم و او مرا از تنهايى بيرون مى‏آورد.

من از اين خاك نيم زآب و هواى دگرم                    جامه عاريت است اين كه تو بينى به برم

منشأ قدرت اميرالمؤمنين u :

هنگامى كه اميرالمؤمنين u در جنگ خيبر، دربِ قلعه‏اى را كه چهل مرد نيرومند آن را باز و بسته مى‏كردند با دست‏ از جاى بيرون آوردند و بر روى خندق انداخت و سپاه اسلام از آن به عنوان پل استفاده نمود، فرمودند:

«واللَّه ما قلعت باب خيبر بقوّة جسديّة ولا بحركة غذائيّة ولكنّى ايدتُ بقوّة ملكوتيّة ونفس بنور ربّها مضيئة»(15).

به خدا سوگند، دربِ قلعه خيبر را با قدرت بدنى و با نيروى خوراكى از جاى برنكندم، بلكه با قدرت ملكوتى و روحى كه با نور خدا روشن گشته، اين كار را انجام دادم.

غذاى حضرت اميرالمؤمنين u نان خشكيده‏اى بود كه آنرا با دست خود نصف و با نمك ميل مى‏كردند. مى‏گويند،ايشان u نانهاى خشكيده را در كيسه‏اى مى‏گذاشتند و در آن را محكم مى‏بستند، براى اينكه فرزندانشان نانها را با روغن‏نرم نكنند(16).

سخن رسول اللَّه r در حقّ اميرالمؤمنين u :

هنگامى كه رسول اللَّه r از جنگ خيبر باز مى‏گشتند و حضرت اميرالمؤمنين u آن شاهكار عظيم را انجام داده‏ بودند، در رابطه با حضرت اميرالمؤمنين u فرمودند:

«لولا أن تقول فيك طائفة من اُمتي ما قالت النصارى في المسيح ابن مريم لقلت فيك اليوم مقالاً لا تمرّ بملاء إلّا أخذوا التراب من تحت قدميك ومن فضل طهورك فاستشفوا به»(16).

اگر هراس نداشتم از اينكه گروهى از امتم به تو نسبت دهند آنچه را كه مسيحيان به عيسى ابن مريم [u] نسبت‏دادند. امروز در حقّ تو سخنى مى‏گفتم كه پس از آن گروهى نبود كه با تو بر خورد نمايند مگر اينكه خاك پايت را براى تبرّك و اضافة آب وضويت را براى شفا خواستن برمى‏داشتند.

سخت‏ترين مصائب حضرت زهرا I :

آن نكتة ناگفته رسول اللَّه r كه در پردة ابهام ماند چه بود؟

هيچ كس به غير از حضرت فاطمه I ، از آن نكته آگاه نگرديد.

امام صادق u در رابطه با مادرشان مى‏فرمايند:

« وذاب لحمها حتّى صارت كالخيال »(17).

گوشتهاى بدن ايشان آب شد و همانند سايه‏اى گشت.

چرا حضرت فاطمه I اين گونه پريشان و افسرده حال گرديدند؟ اين وضعيّت فقط به علت مصائب و آزار و اذيّتهاى‏ دنيوى نبود. آنچه ايشان را بيش از هر چيز مى‏آزرد به هدر رفتن زحمات پدر بزرگوارشان براى اين امّت بود. ايشان عقب گرد فرهنگى و اجتماعى مردم و بازگشت رسوم و ارزشهاى جاهلى را مى‏ديدند و از آن افسرده خاطر بودند. منبرى كه منشأ هدايت مردم و باعث رستگارى امّت بود اكنون توسّط غاصبان نا اهل به تاراج مى‏رفت تا از آن براى بدعت گذارى در دين ‏خدا استفاده شود. دنيا طلبان كسى را كه رسول خدا r مى‏خواستند در حقّ او سخنى بگويند تا خاك پاى او توتياى چشم‏ مردم شود و آب وضوي او شفا دهندة بيماران، خانه نشين كرده‏اند و امّت را به هر سو كه نفسانيّانشان فرمان مى‏دهد مى‏رانند. اين مسائل بود كه فاطمه زهرا I را غصّه دار و اندوهگين نموده بود.

شخصى از خليفه اوّل حكم ارث جدّه را پرسيد. خليفه گفت: نمى‏دانم. مغيرة ابن شعبه حاضر بود وحكم را بيان كرد(18).

كسى كه از مغيرة ابن شعبه مكّار و حيله گر، نادان‏تر است و گداى علم مغيره است بر منبر رسول اللَّه r تكيه‏ مى‏زند، و وارث علوم اوّلين و آخرين خانه نشين مى‏شود.

اميرالمؤمنين u بارها فرموده‏اند:

«أيّها الناس سلوني قبل أن تفقدوني فلأنا بطرق السّماء أعلم منِّي بطرق الأرض»(19).

اى مردم! از من بپرسيد پيش از آن كه مرا نيابيد، كه من راههاى آسمان را بهتر از راههاى زمين مى‏شناسم.

امّا گروهى نادان و مغرض حقّ اهل بيت‏F را غصب و آنان را آزار و اذيّت مى‏كنند و به‌خاطر همين مصايب حضرت‏ زهرا I وصيّت كردند:

«أن لا يصلّي عليها أبو بكر وعمر»(20).

عمر و ابو بكر (لعنهما اللَّه) بر او نماز نخوانند.

و به همين دليل حضرت زهرا I وصيّت نمودند كه شبانه مرا غسل دهيد و كفن كنيد و به‌خاك بسپاريد. اهل تسنّن ‏نيز به اين مسأله اذعان دارند كه يكى از علل وصيّت حضرت زهرا I عدم تمايل ايشان به حضور عمر و ابو بكر (لعنهما اللَّه)در مراسم ايشان بوده است(21).

حيات و ممات، مخلوق خدا:

تا بدين جا بيان نموديم كه استعانت و استمداد از كسانى به‌جز خداوند متعال شرك نمى‏باشد و توسّل به كسانى كه‏ خداوند به آنان قدرتهايى عطا فرموده است اشكال ندارد، زيرا قدرت آنان در طول قدرت الهى قرار دارد و هيچ كس مستقلّ از خدا از خود هيچ قدرت و حركتى ندارد و در اين راستا شبهات ابن تيميّه و محمّد ابن عبدالوهاب را پاسخ داديم.

حال نوبت اين است كه اشكال و ايراد ديگر آنان را بيان نموده و پاسخ دهيم.

وهابيّان بر اين نظرند كه توسّل و استعانت از كسانى كه در اين عالم نيستند و به حسب ظاهر داراى حيات نيستند كارى نادرست مى‏باشد. همچنين در كنار قبور آنها ايستادن و حاجت خواستن كارى حرام مى‏باشد(21).

در پاسخ به شبهة آنان بايد نخست مسأله حيات و ممات را تبيين نماييم.

آيا به راستى ما حضرات معصومين‏F را مرده مى‏پنداريم و دست آنان را از دنيا كوتاه مى‏دانيم؟!

در رابطه با مرگ خداوند متعال مى‏فرمايد:

)تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ * الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ والحياة((22).

پر بركت و زوال‏ناپذير است كسى كه حكومت جهان هستى به دست اوست و بر هر چيز توانا است * آن كسى كه ‏مرگ و حيات را آفريد.

با توجّه به اين آيه آيا مى‏توان قائل به انعدام و نيستى مرگ شد؟ اگر مرگ نيستى و عدم است چرا خداوند متعال ‏مى‏فرمايد: ما مرگ را آفريده‏ايم؟ آيا معدوم آفريده مى‏شود؟

همچنين در آيه‏اى ديگر خداوند متعال مى‏فرمايد:

)نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ * عَلَى أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَالَكُمْ وَنُنشِئَكُمْ فِي مَا لاَ تَعْلَمُونَ * وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ‏النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلاَ تَذكَّرُونَ((23).

ما در ميان شما مرگ را مقدّر ساختيم و هرگز كسى بر ما پيشى نمى‏گيرد * تا گروهى را به جاى گروه ديگرى‏ ياوريم و شما را در جهانى كه نمى‏دانيد آفرينش تازه‏اى بخشيم * شما عالم نخستين را دانستيد، چگونه متذكّر مى‏شويد(كه جهانى بعد از آن است)؟!

خداوند متعال در اين آيه مى‏فرمايد، ما مرگ را در ميان شما قرار داديم، جعل الهى به معدومات متعلّق نمى‏گردد. به‏عبارت ديگر نيستى و عدم قابل جعل نمى‏باشند.

فوت، تعبير ديگرى از موت:

خداوند در آياتى از قرآن مجيد تعبير فوت را در رابطه با موت بكار برده است، كه اين تعبير بسيار روشنگر مى‏باشد.

)اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا((24).

خداوند جانها را به هنگام مرگ مى‏گيرد.

)قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ((25).

بگو فرشته مرگ كه بر شما گماشته شده است روح شما را مى‏گيرد.

وفات از ريشة وفى بر گرفته شده است و به معناى تحويل گرفتن به طور كامل مى‏باشد.

ملك الموت ما را به طور كامل تحويل مى‏گيرد، آيا تحويل گرفتن به معناى نابودى و نيستى است؟

خداوند متعال مى‏فرمايد:

)وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُم بِاللَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ((26).

او كسى است كه روح شما را در شب (به هنگام خواب) مى‏گيرد، و از آن چه در روز كرده‏ايد با خبر است، سپس‏ در روز شما را (از خواب) بر مى‏انگيزد.

شباهت و تفاوت موت و نوم:

خداوند در اين آيه از خواب به وفات تعبير مى‏كند، زيرا خواب نوعى از مرگ به حساب مى‏آيد، تفاوت خواب و مرگ درسرعت برگشت روح به جسد مى‏باشد. در خواب، روح سريع به جسد باز مى‏گردد ولى در مرگ بازگشت روح به بدن با تأخير زياد (بر پايى قيامت) صورت مى‏گيرد.

شخصى از امام جواد u مى‏پرسد: مرگ چيست؟ امام u در پاسخ مى‏فرمايند:

« هو النوم الذي يأتيكم كلّ ليلة، إلّا أنّه طويل مدته لا ينتبه منه إلّا يوم القيامة»(27).

مرگ همان خواب است كه هر شب به سراغ شما مى‏آيد، با اين تفاوت كه در مرگ مدّت زياد است و هنگام‏ قيامت از مرگ بيدار مى‏گرديد.

عُزير پس از صد سال دوباره زنده شد در حاليكه مى‏پنداشت يك روز يا نصف روز به‌خواب رفته است(28). اصحاب كهف‏ پس از حدود سيصد سال دوباره زنده شدند و فكر مى‏كردند كه مدّت كمى به خواب رفته‏اند(29).

از داستان مرگ عُزيز و اصحاب كهف كه در قرآن ذكر شده در مى‏يابيم، مرگ همانند خواب مى‏باشد و كسانى كه‏ مرگ را انعدام و مُرده را معدوم و نابود مى‏پندارند، رأيى باطل و نادرست و بر خلاف كتاب خدا دارند.

رواياتى درباره موت:

امام باقر u در رابطه با مرگ مى‏فرمايند:

«الحياة والموت خلقان من خلق اللَّه فإذا جاء الموت فدخل في الإنسان لم يدخل في شي‏ء إلّا وقد خرجت منه‏الحياة» (30).

زندگى و مرگ دو آفريدة خداوند هستند. اگر مرگ بيايد و به انسان روى آورد، داخل در چيزى نمى‏شود مگر اينكه زندگى از آن خارج بشود.

درست است كه زندگى و مرگ در يك جا جمع نمى‏شوند، امّا هر دو مخلوق و آفريدة ذات اقدس ربوبى هستند.

اميرالمؤمنين u مى‏فرمايند:

«بالموت تختم الدنيا وبالدّنيا تحرز الآخرة»(31).

با مرگ، دنيا پايان يابد و با دنيا آخرت به دست مى‏آيد.

اميرالمؤمنين u در كلامى ديگر مى‏فرمايند:

«أيّها النّاس وإنّا خلقنا وإيّاكم للبقاء لا للفناء ولكنّكم من دار إلى دار تنقلون»(32).

اى مردم! ما و شما براى جاودانگى آفريده شده‏ايم نه براى نابودى، امّا از منزلى به منزل ديگر كوچ مى‏كنيم.

امام حسن عسكرى u مى‏فرمايند:

«دخل عليّ بن محمّدH على مريض من أصحابه وهو يبكي ويجزع من الموت فقال له: يا عبداللَّه! تخاف من الموت‏ لإنّك لا تعرفه»(33).

امام هادى u به عيادت يكى از اصحابش كه بيمار بود رفتند و او را ديدند كه از ترس مرگ گريه و ناله مى‏كند.امام هادى u به او فرمودند: اى بندة خدا! از مرگ مى‏هراسى زيرا آن را نمى‏شناسى.

شناسايى و معرفت به معدوم و نيست تعلّق نمى‏گيرد و از اين كه امام هادى u مى‏فرمايند: تو مرگ را نمى‏شناسى،مى‏فهميم كه مرگ قابل شناختن است، لذا مرگ همانند حيات نوعى از وجود است.

از آنچه تا كنون از آيات و روايات بيان نموديم نتيجه مى‏گيريم كه مرگ و وفات، نابودى، نيستى و فنا نيست. بلكه‏ انتقال و جا به جايى از خانه‏اى به خانه ديگر است. مرگ نابودى نيست، بلكه نبودن است در منزل دنيا. انسانها به عوالم‏ پس از مرگ علم و معرفت ندارند لذا مى‏پندارند زندگى دنيوى حيات است و كسى كه اين زندگى را ترك گويد فانى شده است.

جنينى كه در رحم مادر قرار دارد تمام دنيا را همين فضاى تنگ و تاريك مى‏داند و به هيچ وجه نمى‏تواند به فضاى‏ بيرون از رحم علم و آگاهى يابد، انسانها نيز همانند جنين عوالم پس از مرگ را نمى‏توانند درك نمايند و تصوّر ابتدايى آنان ازمرگ، نيستى و فنا مى‏باشد.

شهدا روزى‏خوران خدا:

خداوند متعال در قرآن به صراحت از گروههايى نام مى‏برد كه داراى حيات دنيوى نيستند و در رابطه با آنان‏ مى‏فرمايد: مبادا آنان را مُرده بپنداريد بلكه آنان زنده‏اند.

)وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ((34).

و به آنها كه در راه خدا كشته مى‏شوند مرده نگوييد، بلكه آنان زنده‏اند ولى شما نمى‏فهميد.

و در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد:

)وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ‏ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ((35).

(اى پيامبر!) هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته مى‏شوند مردگانند، بلكه آنان زنده‏اند و نزد پروردگارشان ‏روزى داده مى‏شوند * آنها به خاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به ايشان بخشيده است،خوشحال اند و به خاطر كسانى كه هنوز به آنها ملحق نشده‏اند (مجاهدان، شهيدان آينده) خوشوقتند، (زيرا مقامات برجستة آنها را در جهان مى‏بينند و مى‏دانند) كه نه ترسى بر آنها است و نه غمى خواهند داشت.

خداوند متعال به صراحت و روشنى در اين آيه مى‏فرمايد: شهدا از رزق و روزى برخوردار و بهره‏مند هستند، از آن چه‏ خداوند به آنها داده است شاد مى‏باشند، راه را به كسانى كه هنوز نيامده‏اند نشان داده و به آنها بشارت و مژده مى‏دهند و بيم و هراسى ندارند.

از اينكه خداوند متعال شهدا را به اين اوصاف، متّصف نموده است به اين نكته پى مى‏بريم كه گر چه شهدا در ميان مانيستند و از حيات دنيوى بى بهره‏اند، امّا زنده‏اند و نابود و نيست نشده‏اند، زيرا كسى كه معدوم و فانى است به هيچ وجه ‏نمى‏تواند از رزق و روزى برخوردار و به غم و شادى متّصف گردد.

«والسّلام عليكم ورحمة اللَّه بركاته»

خود آزمايى:

1 – با استناد به آيات قرآن مجيد، طرز تفكّر وهابيّت در مورد مرگ را نقد نماييد. سه آيه ذكر نماييد و كاملاً توضيح دهيد.

2 – امام باقر u چه كسى را (امام مبين) مى‏داند؟ روايت مربوطة را ذكر نماييد.

3 – اميرالمؤمنين u در پاسخ عمار ياسر در مورد تعداد مورچگان چه فرمودند؟

4 – اميرالمؤمنين uدر رابطه با كندن دربِ قلعه خيبر چه فرمودند؟

5 – رسول اللَّه r پس از فتح خيبر در مورد اميرالمؤمنين u چه فرمودند؟

6 – سخت‏ترين مصائب حضرت زهرا I چه بود؟

7 – وصيّت حضرت زهرا Iچه بود؟ چرا؟

8 – آيا مرگ، نيستى و نابودى است؟ با آيات قرآن توضيح دهيد.

9 – معناى وفات چيست؟ دو آيه در اين زمينه ذكر نماييد.

10 -تفاوت و شباهت مرگ با خواب را بيان نماييد.

11 – با آياتى كه در رابطه با شهدا در قرآن مجيد وجود دارد استدلال كنيد كه مرگ فنا و نابودى نيست.

——————————————————————————–

1) سورة مائده، آيه 35.

2) مساوق: ملازم و مقارن (لغت نامه دهخدا).

3) سورة نمل، آيه 38.

4) سورة اعراف، آيه 160.

5) سورة آل عمران، آيه 49.

6) سورة نمل، آيه 40.

7) كافى، جلد 1 صفحه 230.

8) سورة يس، آيه 12.

9) تفسير برهان، جلد 4 صفحه 6 و اثبات الهداة.

10) موريس مترلينگ دانشمندى غربى است كه در رابطه با زندگى مورچگان تحقيق فراوانى كرده است، بنده گمان نمى‏كنم كه وى پس ازعمرى تحقيق و تفحص توانسته باشد مورچه نر را از ماده تشخيص دهد.

11) بحار الانوار، جلد 40 صفحه 176 – تفسير البرهان، جلد 4 صفحه 7.

12) بحار الانوار، جلد 43 صفحه 65.

13) بحار الانوار، جلد 25 صفحه 45.

14) ظاهراً منظور از شنيدن در اين روايت تامّ و تمام بودن قواى ادراكيّه امام u در رحم مادر مى‏باشد.

15) مناقب شهر آشوب، جلد 2 صفحه 78.

16) بحار الانوار جلد 41 صفحه 148.

17)بحار الانوار، جلد37 صفحه 272 – از منابع اهل تسنّن بنگريد به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، جلد 9 صفحه 168 به نقل از مسند احمد ابن حنبل.

18) موسوعة شهادة المعصومين‏F ، جلد 1 صفحه 158.

19) موطّا مالك، جلد 2 صفحه 54. سنن دارمى، جلد2 صفحه 359.

20) نهج البلاغه، خطبه 189.

21) مناقب شهر آشوب، جلد 3 صفحه 137.

22) مصنف صنعاني جلد 3 صفحه 521، وفاء الوفا جلد 3 صفحه 906 و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد جلد 16 صفحه 206.

23) كسانى كه به حج مشرف شده‏اند، برخورد خشن وهابيّان را ديده‏اند كه چگونه از زيارت روضه رسول اللَّه r و قبور مطهّر بقيع ‏جلوگيرى به عمل مى‏آورند.

24) سورة ملك، آيات 2 و 1.

25) سورة واقعه، آيات 62 تا 60.

26) سورة زمر، آيه 42.

27) سورة سجده، آيه 11.

28) سورة انعام، آيه 60.

29) معانى الاخبار، صفحه 289، كتاب شيخ صدوقR على رغم اينكه حجم كمى دارد ولى بسيار عميق و پر محتوى مى‏باشد.

30) سورة بقره، آيه 259.

31) سورة كهف، آيه 19.

32) كافى، جلد 3 صفحه 259.

33) نهج البلاغه، خطبه 156.

34) بحار الانوار، جلد 68 صفحه 264.

35) معانى الاخبار، صفحه 290.

36) سورة بقره، آيه 154.

37) سورة آل عمران، آيه 169 – 170.


جستجو