ابن تيميّه و پيروان وى مىگويند: برگزارى مواليد، يادواره و احتفالات براى اولياى الهى عبادت و پرستش آنها محسوب مىشود. فرقة وهابيّت كه سلسله جنبان آن ابن تيميّه مىباشد به گونهاى متفاوت با پديدههاى نو تعامل مىنمايند. يكى از پديدههاى اجتماعى كه محصول رشد جوامع مدنى مىباشد برگزارى جشنها و مراسمى است كه به عنوان بزرگداشت و تكريم انسانهاى برجسته برگزار مىگردد. اين گرايش هر پديدة نو و جديدى كه در گذشته مسبوق به سابقه نمىباشد را نفى و طرد مىنمايد. به عنوان مثال در بسيارى از سفرنامههاى گذشته و اسناد و مدارك تاريخى مخالفت با بلندگو و دوچرخة تلفن و… از سوى اين نوع تفكّر ديده مىشود.
ابن تيميّه و پيروان وي ميگويند: برگزاري مواليد، يادواره و احتلافات براي اولياي الهي عبادت و پرستش آنها محسوب ميشود از نظر آنان اقامة مجالس جشن و سرور و يا عزادارى براى اولياى الهى احياء سنّتهاى جاهلى و اماته و ميراندن احكام شريعت است و از لحاظ شرعى باطل و مردود، زيرا مسيحيان چنين مجالسى برپا مىكنند. ابن تيميّه در كتابى به عنوان اقتضاء صراط المستقيم مخالفة اصحاب الجحيم، اغلب عقائد خود را شرح و توضيح داده است تمام آنچه كه وهّابيان، سلفيان و متأخّرين از آنان معتقداند، بر گرفته از اين كتاب است. متأسّفانه امروزه اين كتاب را به زبان فارسى ترجمه كردهاند و در مكّه و مدينه بطور رايگان در ميان همة زائران توزيع مىگردد. سعى مىشود در اين سلسله جلسات مطالب اساسى اين كتاب بطور علمى و مستدلّ نقد و بررسى گردد. در اين جا تذكّر مطلبى را ضرورى مىدانم، هر چند در گذشته نيز به آن اشاره شده است. با توسعه وسائل ارتباطى و گسترش آن در كليه جوامع بشرى زمينه براى تبليغ همة فرق فراهم آمده است. در صورت عدم هوشيارى، اندك اندك بنيانى كه با زحمات فراوان پيريزى ومستحكم گرديده است در معرض خطر قرار مىگيرد.
لذا به همه پدران و مادران و خصوصاً جوانان توصيه مىنمايم كه معارف دين و اعتقادات خود را بطور مستدل و جامع بياموزند. هر چند اين شهر داراى سابقة طولانى در ارادت و محبّت به خاندان رسول الله E است و هيئات مذهبى بسيارىتوسط جوانان پرشور و علاقهمند اداره مىگردد امّا اين شور و اشتياق و محبّت بايد با علم و شعور مذهبى همراه گردد تا در برابر هر حمله و تبليغ سويى آسيبناپذير گردد.
لُبّ سخن آنان اين است كه اقامه مجالس جشن و سرور و برپا كردن مجالس سوگوارى و عزا براى اولياى الهى بدعت در دين محسوب مىشود و بدعت امرى مذموم و محرّمى است.
تعريف بدعت:
براى بررسى و نقد سخنان آنان، نخست به تعريف بدعت مىپردازيم. تمام فقهاء اعمّ از شيعه و سنّى در تعريف بدعت مىگويند:
«البدعة، إدخال ما ليس من الدين في الدين»(2).
بدعت يعنى وارد كردن مسائل و احكامى در دين كه جزء دين نيست.
روايات نيز اين تعريف از بدعت را تأييد مىنمايند. لازم به ذكر است كه در اين مباحث از منابع مورد قبول عامّه استفاده مىنماييم تا راه گريز و اشكال تراشى براى آنان باقى نماند. اهل سنّت در كتب خود نقل مىكنند كه رسول اللَّه 3 فرمودهاند:
«من أحدث في أمرنا هذا ما ليس فيه فهو رَدّ (رُدّ عليه)»(3).
هر كس حكمى در امر ما [شريعت اسلام] وارد كند، كه از آن نباشد، آن مردود است (به او برگردانده مىشود).
همچنين بنا به نقل آنان، رسول اللَّه 3 مىفرمايند:
«إيّاكم و محدّثات الامور فإنّ كلّ محدثة بدعة وإنّ كلّ بدعة ضلالة»(4).
از ايجاد احكام جديد برهيز كنيد، به درستى كه هر حكم جديدى بدعت است و هر بدعتى موجب گمراهىاست.
برهان عقلىِ بطلان بدعت:
علاوه بر روايات فراوانى كه در كتب شيعه و اهل تسنّن در رابطه با نهى و ممنوعيّت، بدعت وجود دارد، برهان عقلى نيز بر بطلان و ممنوعيّت، بدعت تأكيد مىكند.
مىتوان بر بطلان بدعت اين گونه استدلال نمود كه شريعت و احكام دين مجموعة كاملى است كه از ناحية خداوند متعال به وسيلة پيامبرانF نازل شده است. حال اگر مسئلهاى را وارد دين نماييم در واقع به دين و خداوند متعال نسبت ناروا دادهايم و چون اين مجموعة كامل از طرف خداوند كه داناترين موجود به مخلوق خود مىباشد براى سعادت او نازل شده حال در اين وضعيّت به اين مجموعة كامل تعرّض شده و ديگر مشخص نيست كه عمل طبق اين دستور العمل باعث سعادت و رستگارى گردد.
به عبارت ديگر، بدعت نوعى گسترش يا تنگ كردن احكامى است كه خداوند متعال آنها را مقرّر فرموده است، ازجانب كسانى كه اين صلاحيّت را ندارند. اين كار از لحاظ عقلى، نادرست و ممنوع است.
به عنوان مثال، بدعت يعنى نسبت دادن سخنى به كسى كه اين سخن را نگفته باشد. اين كار كذب و دروغ بستن است و قبح عقلى دارد.
نظر علماء اهل تسنّن در رابطه با بدعت:
با وجود اينكه اهل سنّت ممنوعيّت عقلى و شرعى بدعت را پذيرفتهاند و در كتب خود ذكر نمودهاند، امّا بدعت را مقسمى براى احكام پنجگانه قرار دادهاند و مىگويند:
«إنّ البدع على خمسة اقسام، واجبة ومحرمة و مكروهة ومستحبّه ومباحة»(5).
بدعت پنج حكم دارد، واجب، حرام، مكروه، مستحب و مباح.
بر اساس ادلّه عقلى و شرعى كه اهل سنّت نيز پذيرفتهاند، يك نوع بدعت داريم و آن نيز محرّم و ممنوع است. امّا علماى آنان، احكام پنج گانه را بر بدعت جارى مىدانند و آن را به واجب، حرام، مكروه، مستحب و مباح تقسيم مىكنند.
شافعى مىگويد:
«ما اُحدث و خالف كتاباً أو سنّة أو إجماعاً أو أثراً فهو البدعة الضالّة وما اُحدث من خير ولم يخالف شيئاً من ذلك فهوالبدعة المحمودة»(6).
هر حكم جديدى كه مخالف، كتاب، سنّت، اجماع و هر چيزى كه در دين ذكر شده است، باشد بدعت گمراه كننده است و هر حكم جديدى كه نيك باشد و مخالف نباشد، بدعتى پسنديده است.
ابن حجر مىگويد:
«ان البدعة الحسنة متّفق على ندبها»(7).
همه پذيرفتهاند كه بدعت پسنديده، مستحب است.
همو برگزارى جشن ولادت پيامبر اكرم 3 را از بدعتهاى خوب دانسته مىگويد:
«… وعمل المولود واجتماع الناس عليه كذلك»(8).
همچنين برپايى جشن تولد و گردهمايى مردم(بدعت پسنديده است).
يكى از علماى اهل سنّت به نام ابو شامه مىگويد:
«ومن أحسن ما ابتدع في زماننا ما يفعل في كلّ عام في اليوم الموافق ليوم مولده 3 من الصدقات والمعروف وإظهار الزينة والسرور»(9).
و از بدعتهاى خوب زمان ما، كارهايى است كه مردم هر سال در روز ولادت پيامبر3 انجام مىدهند، مانندصدقه دادن، انجام كارهاى نيك، لباس زيبا به تن كردن و اظهار سرور و شادمانى.
يكى ديگر از علماى آنان مىگويد:
«جرت العادة ان الناس إذا سمعوا ذكر وضعه 3 يقومون تعظيماً له 3 وهذا القيام مستحسن لما فيه من تعظيم النبي3»(10).
عادت مردم بر اين است كه هنگامى نام رسول اللَّه3 را مىشنوند به احترام ايشان3 از جاى بر مىخيزند،و اين ايستادن عمل پسنديدهاى است، زيرا احترام به پيامبر3 مىباشد.
بدعت عمر :
تقسيم بدعت توسّط اهل سنت به پنج نوع (مكروه، حرام، واجب، مستحب، مباح) ناظر به يك حادثه تاريخى است.اين حادثه در زمان خلافت خليفه دوّم در مسجد پيامبر3 و در ماه مبارك رمضان اتفاق افتاده است. مستحب است كه درمجموع ماه مبارك رمضان هزار ركعت نماز خوانده شود(11). در ماه رمضانى كه مسلمانان در مسجد مشغول خواندن نمازهاى مستحبى بودند عمر به مسجد مىآيد و نماز گزاران را متفرّق مىبيند. عدّهاى در حال ركوع، عدّهاى در حال سجود و… عمر از اين وضعيّت مسجد ناخرسند مىگردد. گويى اين بى نظمى ظاهرى را بر نمىتابد و مىخواهد امور نماز و عبادت مسلمانان سر و سامانى بگيرد. لذا فوراً دستور مىدهد كه اين نمازها به جماعت خوانده شود. أبى ابن كعب را نيز به عنوان امام جماعت آنان قرار مىدهد. بعد از آنكه نماز مستحبى به جماعت برقرار مىگردد عمر با نگاه به نمازگزاران مىگويد:
«هي بدعة ونعمت البدعة»(12).
اين (نماز تراويح) بدعت است و چه خوب بدعتى است.
اهل سنّت به علّت بدعت عمر سخنان پيامبر 3 را تأويل و تحريف كردند و بر اين نظر شدند كه علاوه بر بدعتهاى حرام، بدعتهاى واجب، مستحب، مكروه و مباح نيز وجود دارد(13).
آيا بزرگداشت اولياى الهى بدعت است؟
سخن ما با اهل سنّت، وهّابيان و پيروان آنان اين است كه چرا مجالسى كه براى بزرگداشت و گرامى داشت رسولاللَّه 3 و اهل بيتF برگزار مىكنيم بدعت است؟ آيا اقامة مجلس عزا و سوگوارى براى شهادت و ظلمى كه برحضرت زهرا I شد بدعت است؟!
مگر نه آن است كه شما بدعت را داراى پنج حكم دانستهايد، مگر نه آن است كه شافعى برخى از بدعتها را پسنديده مىداند. پس بنابر نظر شما نبايد اقامة مجلس براى رسول اللَّه 3 و دختر گرامىشان I بدعت باشد.
از جانب شارع مقدّس نسبت به امور روزمره و عرفيّهاى كه مردم با آن سر و كار دارند، نهى و منعى وارد نشده است. و لازم نيست كه بگوييم اينها از امور دينى هستند يا خير، به عبارت روشنتر، استفاده از مظاهر زندگى روزمره همانند ماشين،تلفن، هواپيما و.. بدعت نيست. استفاده از همة پديدههاى نوين مشروط بر آنكه با حكمى از احكام الهى مخالفت نداشته باشد، جايز و مباح مىباشد.
آيا وهّابيان كه امروزه از آخرين وسايل پيشرفته استفاده مىكنند، مرتكب بدعت شدهاند؟
با توجّه به مطلب فوق مجالسى كه شيعيان در قالب جشن سرور و يا مأتم و عزا براى اولياى الهىF مىگيرند در دايره بدعت قرار نمىگيرد. بنابر فرض اگر بپذيريم كه اين اعمال بدعت است، بنابر نظر شما، جز بدعتهاى پسنديده مىباشد.
احترام و خضوع به ديگران، عبادت آنان نيست:
ابن تيميّه و پيروان وى مدّعى اند كه برپا كردن مجلس بزرگداشت براى هر كس، عبادت و پرستش آن شخص بهحساب مىآيد. آيا اگر كسى براى فرزندش جشن تولّد بگيرد، فرزندش را عبادت مىكند؟!
در روايات آمده است وليمه دادن كه به عبارتى برگزارى مجلس جشن و سرور مىباشد براى مواردى چون عروسى، ختنه كردن فرزند و خريد منزل مستحب است(14)، آيا در اين موارد نيز ما عروس و داماد، فرزند ختنه شده يا صاحب منزل را عبادت و پرستش مىكنيم؟!
هر نوع احترام، خضوع و خشوع در برابر ديگران به معناى عبادت كردن آنان نيست. اگر بطور مطلق هر نوع احترام وتذلّل نسبت به ديگران، عبادت آنان محسوب شود، در جهان هيچ موّحد و يكتا پرستى يافت نخواهد شد و خداوند متعال نيز به جاى دعوت به توحيد، دستور به شرك داده است، زيرا خداوند متعال در قرآن مىفرمايد:
)وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ( (15).
و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده و خضوع كنيد، همگى سجده كردند، جز ابليس كهسر باز زد و تكبّر ورزيد و از كافران شد.
خداوند متعال به فرشتگان دستور مىدهد كه به آدم A سجده كنند، بنابر نظر وهّابيان خداوند متعال ملائكه را به شرك دعوت مىكند. در نتيجه ملائكه مشركاند، زيرا به حضرت آدم A سجده كردند و ابليس موّحد است، زيرا سجده نكرد.
در آيهاى ديگر خداوند متعال در خصوص احترام و توجّه به پدر و مادر مىفرمايد:
)وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ( (16).
و بالهاى تواضع خويش را از محبّت و لطف در برابر آنان (والدين) فرود آر.
اگر احترام به پدر و مادر به معناى عبادت كردن آنان است، در اين آيه نيز خداوند متعال بنابر نظر وهّابيان دستور به شرك مىدهد.
خداوند متعال پيرامون نحوة تعامل با مؤمنين مىفرمايد:
)وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ( (17).
و بال و پر خود را براى مؤمنانى كه از تو پيروى مىكنند بگستر.
خداوند متعال به رسول اللَّه 3 دستور مىدهد كه با مؤمنان با مهربانى رفتار نمايد. آيا در اين آيه نيز خداوند،پيامبر اسلام 3 را به شرك دعوت مىكند؟!
قرآن كتاب توحيد، معرفت، تربيت و انسان سازى است، امّا بنابر نظر وهابيّان قرآن به شرك دعوت مىكند!
يكى از اصول پذيرفته شده در نزد همة عقلاء احترام و ادب نسبت به ذوى الحقوق، والدين، استاد و پزشكى است كه از او بهرهمند شدهايم. به ذهن هيچ كس خطور نمىكند كه احترام و خضوع نسبت به آنان مساوى عبادت كردن و پرستش آنان است.
خداوند متعال مىفرمايد:
)لاَ تَجْعَلُوا دُعَاء الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاء بَعْضِكُم بَعْضاً( (18).
صدا كردن پيامبر [3] را در ميان خود، مانند صدا كردن يكديگر قرار ندهيد.
در اين آيه خداوند متعال به مؤمنان دستور مىدهد كه با احترام رسول اللَّه 3 را صدا بزنند. بنابر نظر وهّابيان اگرهر نوع احترام شرك محسوب شود، اين آيه نيز مؤمنان را به شرك دعوت كند!
در آيهاى ديگر خداوند متعال مىفرمايد: 3
)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ( (19).
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! صداى خود را فراتر از صداى پيامبر [3] نكنيد.
آيا اين دستور خداوند نيز شرك محسوب مىشود؟!
اولياى الهى بهترين هديههاى آسمانى:
اولياى الهى و حضرات معصومين F در درجة اوّل بندگان راستين خداوند متعال هستند و قدرت و عظمت آنان درطول عظمت الهى قرار دارد نه در عرض آن. بزرگداشت و تكريم آنان به هيچ وجه شرك محسوب نمىشود، زيرا بنابر آياتىكه بيان نموديم، خداوند متعال دستور به احترام و تعظيم غير خود داده است و اين دستور با توحيد ناسازگار نيست. از طرف ديگر خداوند منّان نعمت و گوهر گرانبهايى را به ما انعام فرموده است و آن وجود پاك و نورانى رسول اللَّه 3 مىباشد. آيا برپا كردن مجالس بزرگداشت براى وجود نورانى و مطهّر ايشان3 بدعت و شرك است؟!
پيروان حضرت عيسىu به وى گفتند آيا پروردگارت مىتواند مائدهاى از آسمان بر ما نازل كند؟
حضرت عيسى A در پاسخ آنان دعا كرد و فرمود:
)اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَآئِدَةً مِّنَ السَّمَاء تَكُونُ لَنَا عِيداً لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِّنكَ وَارْزُقْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ((20).
خداوندا! پروردگارا! از آسمان مائدهاى براى ما بفرست، تا براى اوّل و آخر ما عيدى باشد، و نشانهاى از تو و به ما روزى ده، تو بهترين روزى دهندگانى.
حضرت عيسى A مىخواهد بابت يك مائدة آسمانى از جانب خداوند، جشن و سرور برپا كند. اگر فرستادن غذا ازطرف خداوند مستلزم جشن و سرور است، آيا نبايد مسيحيان براى تولّد حضرت عيسىu كه نعمت و هديهاى گرانبها است، جشن و سرور برپا نمايند؟ وجود مطّهر خاتم الأنبياء 4 هديه بى نظير آفرينش است آيا نبايد بابت اين عطيه وانعام الهى جشن و سرور برپا نمود؟!
حضرت فاطمه I كوثر رسول اللَّه 3:
آيا روز ولادت حضرت زهرا I كه سورة كوثر در حقّ ايشان I نازل شده است و پيامبر3 ايشان را خيركثير(21) معرّفى نموده است، نبايد مجلس سرور منعقد كرد؟!
بنا به اتّفاق اكثر مفسّران شيعه و سنّى كوثر عبارت است از خير كثير(22) و بالاترين تبلور آن در وجود حضرت صديقةكبرى I مىباشد.
پيامبر 3 در رابطه با شخصيّت حضرت زهرا I فرمودهاند:
«فاطمة سيدة نساء أهل الجنّة من الأوّلين والآخرين» (23).
فاطمه [I] بزرگ زنان بهشت است از ميان تمام زنها.
آيا اعطاء خير كثير به پيامبر 3 و اختصاص آن به اين امّت جشن و سرور ندارد؟
رسول اكرم 3 در گفتار ديگرى چنين مىفرمايند:
«إنّما سميّت فاطمة لأنّ الخلق فطموا عن معرفتها» (24).
ايشان به نام فاطمه [I] نام گذارى شدند، زيرا مخلوقات از شناخت ايشان عاجزند.
آيا تولّد وجود بى نظيرى كه آفريدگان توان شناخت ايشان را ندارند، جاى خوشحالى ندارد و نبايد براى آن مجلسجشن برپا نمود؟
معناى ليلة القدر:
امام صادقu مىفرمايند:
«الليلة فاطمة والقدر اللَّه، فمن عرف فاطمة حقّ معرفتها فقد أدرك ليلة القدر»(25).
شب فاطمه است و قدر خداوند است و هر كس فاطمه را آن چنان كه شايسته و سزاور است بشناسد بدرستى كه شب قدر را درك كردهاند.
ليلة القدر ظرف زمانى نزول قرآن است:
)إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ( (26).
ما آنرا در شبى پر بركت نازل كرديم ما همواره انذار كننده بودهايم.
حضرت فاطمه I ليلة القدر است، يعنى ايشان I ظرف نزول قرآن است و چرا حضرت صدّ يقه I ليلة القدر نباشد و حال آنكه يازده قرآن ناطق در اين ليلة نازل شده است(27)؟ حضرت فاطمه I قرآن مجسّم است و مظهر همة خوبيها و مكارم اخلاقى است. اگر در اين شب مؤمنين گرد هم آيند و از خير كثير سخن گويند، بدعت است؟
ابتدا و انتهاى انسان در قرآن:
خداوند متعال در قرآن كريم 58 بار كلمه انسان را ذكر نموده است. در مورد بدو و ابتداى خلقت او مىفرمايد:
)َ خلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ( (28).
انسان را از خون بستهاى خلق كرد.
)خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ *ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِّن مَّاء مَّهِينٍ( (29).
آفرينش انسان را از گل آغاز كرد * سپس نسل او را از عصارهاى از آب نا چيز و بى قدر آفريد.
خلقت انسان از آبى عفن (30) و نجس آغاز شده است، كه اگر اين آب نجس از انسان خارج گردد بايد غسل كند.
و در مورد انتها و ختم آفرينش انسان مىفرمايد:
)الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ( (31).
خداوند رحمان * قرآن را تعليم فرمود * انسان را آفريد و به او بيان را آموخت.
خداوند منّان انسان را آفريد و به او قابليّت تعليم بيان عطا فرموده است. منظور از بيان فقط نطق و قوّة سخنورى نيست، بلكه آموزش و فراگيرى قرآن است. اين مطلب با توجّه به دو آية شريفة زير آشكار مىگردد.
)هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ( (32).
اين، بيانى است براى عموم مردم، و هدايت و اندرزى است براى پرهيزگاران.
)وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ( (33).
و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز و ماية هدايت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است.
شأن نزول سورة انسان:
در سورة انسان كه شأن نزول آن در رابطه با حضرت زهرا و همسر و فرزندان ايشانF است(34)، تعبيرات خداوند درمورد انسان متفاوت است. يك آيه در مورد آغاز خلقت انسان و يك آيه در مورد كافرانى كه به درجات پست سقوط كردهاند ذكر شده و آيات ديگر سوره در مورد
انسانهاى سپاسگذارى است كه به درجات عالى انسانيّت صعود كردهاند و آنان كسانى نيستند جز اهل بيت پيامبرF (35).
)هَلْ أَتَى عَلَى الإنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً مَّذْكُوراً( (36).
آيا زمان طولانى بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود؟!
همانطور كه در جلسات گذشته بيان نموديم، دهر ظرف مجرّدات است و زمان ظرف ماديّات(37). اين آيه اشاره به انسان قبل از خلق شدن و در قالب خاك، گل و نطفه قرار گرفتن، دارد.
)إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً( (38).
ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم و او را مىآزماييم بدين جهت او را شنوا و بينا قرار داديم.
)إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً * إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَلاَسِلاَ وَأَغْلاَلاً وَسَعِيراً( (39).
ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد يا نا سپاس * ما براى كافران، زنجيرها و غلها و شعلههاى سوزان آتش آماده كردهايم.
)وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاء وَلاَ شُكُوراً((40).
و غذاى خود را با اينكه به آن علاقه و نياز دارند به مسكين و يتيم و اسير مىدهند * (مىگويند) ما شما را به خاطرخدا اطعام مىكنيم و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمىخواهيم.
اين آيات به اتّفاق همه مفسّران شيعه و سنّى به اهل بيتF اشاره دارد. قتاده، مجاهد، سعيد ابن جبير، عبداللَّهابن مسعود و ابن عباس كه همگى از بزرگان مورد قبول اهل سنّت به شمار مىآيند، اين روايت را ذكر نمودهاند:
«إنّ الحسن والحسين مرضا فعادهما رسول اللَّه 3 في ناس معه فقالوا: يا أبا الحسن! لو نذرت على ولدك»؛
پيامبر 3 همراه با گروهى به عيادت [امام] حسن A و [امام] حسين A كه بيمار شده بودند رفتند، آنان بهاميرالمؤمنينA عرض كردند: براى شفا و سلامتى فرزندان خود نذرى بكنيد.
فنذر عليٌ وفاطمة وفضّة جارية لهما إن برئا ممّا بهما أن يصوموا ثلاثة أيّام؛
اميرالمؤمنينu و حضرت فاطمه I و فضّه كه كنيز آنان بود نذر كردند كه اگر آن دو بهبود يابند سه روز، روزه بگيرند.
فشفيا وما معهم شيء فاستقرض علىّ من شمعون الخيبريّ اليهوديّ ثلاث أصوع من شعير، فطحنت فاطمة صاعاً واختبزت خمسة أقراص على عددهم فوضعها بين أيديهم ليفطروا؛
آن دو بهبود يافتند، و چيزى در خانة آنان نبود، اميرالمؤمنين A از شمعون خيبرى كه يهودى بود سه صاع(41) جو قرض گرفتند و حضرت فاطمه I آن را آرد كردند و پنج نان به تعداد خود پختند و براى افطار كنار هر يك گذاردند.
قرض گيرنده، حضرت اميرالمؤمنينu است كه مالك همة آفرينش است و اگر اراده كند كوه، طلا مىشود وريگهاى بيابان جواهر. قرض دهنده يك يهودى است كه چندى پيش درب قلعه آنان را اميرالمؤمنينu از جاى كنده بودند.
فوقف عليهم سائل فقال: السّلام عليكم أهل بيت محمّد [3] مسكين من مساكين المسلمين أطعموني أطعمكم اللَّهمن موائد الجنّة، فآثروه وباتوا لم يذوقوا إلّا الماء وأصبحوا صياماً؛
در هنگام افطار، گدايى درب خانه را به صدا در آورد و عرض كرد: سلام بر اهل بيت محمّد [3 ]، مسكينى از مسكينهاى مسلمان هستم، مرا سير كنيد خداوند شما را از غذاهاى بهشتى سير كند. آنان [F] ايثار كردند ونانهاى خود را به او دادند، و با آب افطار كردند و براى فردا روزه گرفتند.
فلمّا أمسوا و وضعوا الطعام بين أيديهم وقف عليهم يتيم فآثروه ووقف علهيم أسير في الثالثة ففعلوا مثل ذلك؛
دوباره فردا هنگام افطار يتيمى درب خانه را به صدا در آورد و آنان همانند شب گذشته نانها را دادند و با آب افطار كردند روز سوم نيز يك اسير درب را زد و مانند شبهاى گذشته با او رفتار كردند.
در روز سوّم، اهل بيت پيامبر (E) نان خود را به غير مسلمان دادند، زيرا اسيرى درب خانه آمد و نمىشود مسلمان را اسير ناميد.
فلمّا أصبحوا أخذ عليّ K بيد الحسن والحسين وأقبلوا إلى رسول اللَّه 3 فلمّا أبصرهم وهم يرتعشون كالفراخ منشدّة الجوع، قال: ما أشدّ ما يسوءني ما أرى بكم؛
صبح روز چهارم اميرالمؤمنينA همراه با فرزندانشان به نزد رسول اللَّه 3 رفتند. پيامبر 3 آن دو را ديدند كه مانند جوجههاى پرنده از گرسنگى مىلرزند. پيامبر 3 فرمودند: اينكه شما را در اين حال مىبينم،بسيار مرا آزرده مىكند.
قام فانطلق معهم، فرأى فاطمة في محرابها قد التصق ظهرها ببطنها وغارت عينها فساء ذلك فنزل جبرئيل وقال: «خذهايا محمّد، هنّأك اللَّه في أهل بيتك فأقرأه السورة»(42).
پيامبر [3] برخاستند و همراه آنان به سوى حضرت زهرا [I] حركت كردند و ايشان را ديدند كه به عبادت نشسته است و از شدّت گرسنگى شكمى به پشت چسبيده دارند و سياهى چشمانشان پيدا نيست. پيامبر3 بسيار ناراحت شدند. در اين هنگام جبرئيل آمد و عرض كرد: اين را بگير اى [حضرت] محمد [3]، خداوند بخاطر خانواده ات به تو تبريك و تهنيت مىگويد، و جبرئيل سورة [انسان] را خواند.
انسانى كه از نطفهاى نجس و پست آفريده شده است، مىتواند همة حصارها و قيدها را بشكند و به درجات بالاى انسانيّت صعود كند و فانى در وجه اللَّه شود و اراده و رضاى او اراده و رضاى خداوند گردد. حضرت صدّيقة كبرى I وخاندان رسالتF به چنين درجاتى رسيده بودند. آيا علماى اهل سنّت، قرآن مىخوانند؟ آيا تفسير و شأن نزول اين آيه را مىدانند؟
كج انديشى بدترين بيمارى:
آيا برپا كردن جشن و سرور براى تولّد و برگزارى مجلس سوگوارى و ماتم براى شهادت اين يگانه گوهر آفرينش بدعت و شرك است؟!
ابن تيميّه و پيروان وى احكام الهى را تحريف مىكنند، و هر كس نظرى بر خلاف آنان بگويد او را متهّم به نادانىمىكنند. باعث تأسّف و تأثر است كه جهان اسلام گرفتار اين موجودات نادان، كودن و خشك سر شده است. رسولاللَّه 3 مىفرمايند:
«ما أخاف على اُمّتي الفقر ولكن أخاف عليهم سوء التدبير»(43).
من از فقر و تنگدستى امتم نمىترسم، بلكه از زشت تدبيرى آنان هراس دارم.
بد فهمى و كج انديشى بدترين بلايى است كه امروزه مسلمانان گرفتار آن هستند.
توجّه به ايرادات روز:
روايت فوق، فرازهاى خوبى براى آموزش خواهران دارد. حضرت فاطمه I نان را با دست خود آرد كردند و نان پختند. امروزه كسى از زنان چنين انتظارى ندارد، امّا زنان نيز نبايد فريب زياده خواهى زياده خواهان را بخورند، احكام الهىاز وحى الهى يا از روايات صحيح بر گرفته شده است.اين حكم كه ارث زن نصف ارث مرد است، از احكام صريح قرآن كريم است(44) كه قابل تغيير نيست. و احكام ديگر نيز چون قصاص، ديه و.. از منابع روايى مستند اخذ شده است(45). خداوند متعال حكيم است و در جعل احكام شرعى به همة جوانب نظر داشته است و اين احكام بر اساس نيازها و تفاوتهاى زنان و مردان در آفرينش جعل شده است مبادا زمزمههاى كسانى را بشنويم كه سخن از برابرى و تساوى زن و مرد مىگويند. اگر قرار است ارث زن و مرد برابر شود، آيا مىپذيرند كه نفقه و مهريه و.. كه از حقوق زنان به شمار مىآيد، حذف شود؟
مبادا شبهات خنّاسان(46) در زنان تأثير بگذارد و باعث بدبينى نسبت به احكام شرعى گردد. متأسّفانه برخى ازروشنفكران و برخى از آقايانى كه ادّعاى علم و فقاهت دارند به اين شبهات دامن مىزنند. احكام الهى قابل تغيير نيست. امامصادق A مىفرمايند:
«حلال محمّد [3] حلال أبداً إلى يوم القيامة وحرامه حرام أبداً إلى يوم القيامة»(47).
حلال محمد [3] هميشه و تا روز قيامت حلال است و حرام وى هميشه و تا روز قيامت حرام است.
چندى قبل يكى از اساتيد دانشگاه تماس گرفتند و گفتند: يكى از دوستانشان در رابطه با مسائل دينى نظرات خاصّى دارند. قرار شد كه با وى صحبت كنم. پس از سلام به وى گفتم: تحصيلات شما چيست؟ او گفت: متخصّص دندان پزشكى هستم سپس به وى گفتم: آيا من مىتوانم در رشته شما نظر بدهم؟ در پاسخ گفت: خير. به او گفتم: آيا دين و احكام الهى اين قدر بى ارزش شده است كه ناگهان آقاى دكتر سخنانم را قطع و معذرت خواهى كرد و گفت: پاسخ خود را يافتم.
همة مسائل و رشتههاى علمى نظام خاصّى دارد و در مسائل دينى نيز اين امر جارى است. هر كسى نمىتواند بدون مطالعه در اين زمينه نظر بدهد. بنده حدود چهل سال در مسائل دينى مطالعه و تحقيق كردهام امّا هنوز نمىتوانم ادّعا بكنمكه به تمام جزئيات اطّلاع دارم.
مسألة مهمتر ديگر، تعبديّات است، اگر در مسألهاى اطّلاع كافى نداشته باشيم، بايد به آن تعبّد داشته باشيم.بسيارى از احكام اسلامى را با تعبّد پذيرفتهايم، مانند تعداد ركعات نماز و… انشاء اللَّه تعبديّات در ما تضعيف نشود.
تولّى و تبرّى در كنار هم:
شناخت حضرت فاطمه I براى ما بسيار مهم است زيرا ايشان I بالاترين الگو و والاترين مربّى و ارزشمندترين نمونه است. ما حضرت فاطمه I را نمىشناسيم مگر آنكه مخالفين و دشمنان ايشان را به خوبى بشناسيم. اميرالمؤمنينu مىفرمايند:
«واعلموا أنّكم لن تعرفوا الرّشد حتّى تعرفوا الذي تركه»(48).
و بدانيد شما حقيقت رشد و كمال را نخواهيد شناخت، مگر كسى كه آن را ترك كرده است بشناسيد.
تولّى در كنار تبرّى ارزش دارد و تولّى تنها هيچ قيمت و ارزشى ندارد، انشاء اللَّه به بركت اين ايّام هر دو گوهرگرانبهاى تولّى و تبرّى در اعتقادات ما تقويت شود. انشاء اللَّه خداوند منّان اين شب مبارك را سرشار از خير و بركت قراربدهد.
«والسّلام عليكم ورحمة اللَّه وبركاته»
خود آزمايى:
1 – ابن تيميّه و پيروان وى در رابطه با برپايى مجالس براى اولياى الهى چه نظرى دارند؟
2 – تعريف فقهاء از بدعت را بيان كنيد.
3 – با استفاده از روايات حرمت بدعت را بيان كنيد.
4 – برهان عقلى براى ممنوعيّت بدعت چيست؟
5 – اهل سنّت بدعت را داراى چه احكامى دانستهاند، چرا؟
6 – يكى از بدعتهاى عمر را بيان كنيد.
7 – آيا بنا به نظر اهل تسنّن مىتوان گفت بزرگداشت اولياى الهى بدعت است؟ چرا.
8 – با آيات قرآن استدلال كنيد كه احترام و خضوع نسبت به غير خداوند شرك نيست.
9 – سورة كوثر در رابطه با چه كسى نازل شد؟ معناى كوثر چيست؟ و به چه شخصى اشاره دارد.
10 – منظور از ليلة القدر كيست؟
11 – شأن نزول سورة انسان را بيان كنيد.
12 – چرا اظهار نظر در امور دينى در صلاحيّت همه نيست.
——————————————————————————–
1) سورة يونس، آيه 58.
2) الحق المبين، صفحة 11 و كشف الارتياب، صفحة 102.
3) صحيح بخارى، جلد 3 صفحة 167 و صحيح مسلم، جلد 5 صفحة 132.
4) مسند احمد، جلد 4 صفحة 126 و سنن ابن ماجه، جلد 1 صفحة 16.
5) اعانة الطالبين ، جلد 1 صفحة 313 والمجموع، جلد 4 صفحة 519.
6) اعانة الطالبين ، جلد 1 صفحة 313 و سيرة حلبى، جلد 1 صفحة 137.
7) اعانة الطالبين ، جلد1 صفحة 313 و سيرة حلبى، جلد1 صفحة 137.
8) سيرة حلبى، جلد 1 صفحة 137.
9) اعانة الطالبين ، جلد 1 صفحة 313.
10) اعانة الطالبين ، جلد 3 صفحة 414.
11) مفاتيح الجنان، اعمال شبهاى ماه رمضان.
12) صحيح بخارى، جلد 3 صفحة 58 و موطأ مالك، جلد 1 صفحة 114.
13) بدعتها و سنن ناصواب معمولاً مورد توجّه و استقبال نا آگاهان و بى خردان قرار مىگيرد. بعد از گذشت سالها زمانى كه اميرالمؤمنين Aبه حكومت مىرسند هنگامى كه مردم را از اين بدعت و عمل حرام نهى مىكنند فرياد مردم بلند مىشود كه «واسنّة عمراه» [ثمّ اهتديت، صفحة 199] .
14) تذكرة الفقهاء، جلد 2 صفحة 578 و وسايل الشيعه، جلد 20 صفحة 95.
15) سورة بقره، آيه 34.
16) سورة اسراء، آيه 24.
17) سورة شعراء، آيه 215.
18) سورة نور، آيه 63.
19) سورة حجرات، آيه 2.
20) سورة مائده، آيه 114.
21) بحار الانوار، جلد 8 صفحة 16 و منابع اهل تسنّن بنگريد به صحيح بخارى، جلد 7 صفحة 207.
22) بنگريد به بحار الانوار، جلد 8 صفحة 17 و جلد 16 صفحة 311.
23) مناقب شهر آشوب، جلد 3 صفحة 104 و از منابع اهل تسنّن بنگريد به، صحيح بخارى، جلد 4 صفحة 183 و مستدرك حاكم، جلد 3 صفحة151.
24) بحار الانوار، جلد 43 صفحة 65.
25) بحار الانوار، جلد 43 صفحة 65 و تفسير فرات كوفى، صفحة 581.
26) سورة دخان، آيه 3.
27) چه زيبا سروده است يكى از محبّين اهل بيتF:
امـــام صــادق آن قــرآن ناطق
بفرموده است و بشنو اي دل آگاه
چو عرفانش بحق گرديد حاصـل
يكي تفسير همچو صبح صادق
كه ليله فاطمه است و قـدر الله
بــه ادراك شـب قدريـد نـايل
28) سورة علق، آيه 2.
29) سورة سجده، آيه 8 و 7.
30) عفن: بد بو، گنديده، (فرهنگ معين).
31) سورة الرحمن، آيات 4 تا 1.
32) سورة آل عمران، آيه 138.
33) سورة نحل، آيه 89.
34) الباب النزول، صفحة 296 و در المنثور، جلد 8 صفحة 371.
35) مناقب شهر آشوب، جلد 3 صفحة 147، از منابع اهل تسنن بنگريد به شواهد التنزيل، جلد 2 صفحة 318.
36) سورة انسان، آيه 1.
37) براى آگاهى بيشتر به جزوه شماره 6 صفحة 6 رجوع كنيد.
38) سورة انسان، آيه 2.
39) سورة انسان، آيات 4 و 3.
40) سورة انسان، آيات 9 و 8.
41) صاع: واحدى در وزن برابر با چهار من، (فرهنگ معين).
42) تفسير كشاف زمخشري، جلد 4 صفحة 670.
43) عوالى اللئالى، جلد 4 صفحة 39.
44) سورة نساء، آيه 11.
45) بنگريد به وسائل الشيعه، جلد 29.
46) خنّاس: شيطان، اهريمن، (فرهنگ معين).
47) كافى، جلد1 صفحة 58.
48) نهج البلاغه، خطبة 147.