بعضي از مقتلنگاران و روضه خوانان، سخنان بسياري را به امام حسين (عليهالسلام) و ديگر معصومين نسبت دادهاند كه هرگز سند و مدركي براي آنها نميتوان يافت. بعضي از آن سخنان با اينكه غيرمستند و جعلياند و محققان، آنها را رد كردهاند، بسيار مشهور و متداول نيز هستند و از آنجا كه مقبوليت عام يافتهاند، برخي پژوهشگران و نويسندگان بنام معاصر نيز آنها را مسلم الصدور پنداشته، بدون تأمل و تحقيق، در آثار خود به عنوان سخني از سخنان معصومين (عليه السلام) آوردهاند. در اين نوشته به برخي از اين سخنان كه مرتبط با محرم، عاشورا و امام حسين (عليهالسلام) است، اشاره ميشود.
«صلوات » به بیان قرآن کریم نغمه الهی و نوایی ملکوتی است: «ان الله و ملائکته یصلون علی النبی » ; «خداوند و فرشتگان او بر پیامبر درود می فرستند .» صلوات، عشق ورزی بی پروای یوسفهای آفرینش است به گلبرگهای سرسبد هستی; قدرشناسی از گلگون چهره هایی است که به پای رو سفیدی ما فدا شدند; هم بهترین دعا در شان برترینهاست و هم عامل پذیرش دعاهای ما; صلوات، نوای ایمان و نابودی نفاق است; هم توحید است و هم نبوت، هم امامت است و هم معاد روز قیامت، و در یک کلمه، «تمام تسبیح جان ماست .» (1)
ذی الحجه آخرین ماه سال قمری ویکی از مبارک ترین، با شکوه ترین و پرخاطره ترین ماهها برای مسلمانان به ویژه شیعیان جهان می باشد دراین ماه برگهای زرین ومسرت بخشی در تاریخ اسلام رقم خورده وبه عنوان میراث جاویدان برای جهان اسلام به یادگار مانده است ، از مناسبتهای سرور آفرین این ماه می توان به اول ماه روز ازدواج حضرت علی وفاطمه زهرا علیه السلام وتولد حضرت ابراهیم خلیل الرحمن اشاره کرد روز نهم و دهم به ترتیب روزهای عرفه وعید قربان روزهای پرشکوه اعمال حج را درپی دارد ولادت امام هادی علیه السلام در روز پانزدهم حماسه جاویدان عید غدیر در روز هجدهم هجری افتخار آفرین حاتم سختی علی علیه السلام و سرور آیه ولا یت در روز بیست و چهارم واعطای مدال افتخار اهل آتی از سوی خداوند متعال به اهل بیت علیه السلام به خاطر ایثار وفداکاری آن بزرگواران در روز بیست وپنجم این ماه زینت بخش صفحات تاریخ اسلام گردیده است .
تفسير عمومي آيات 1 تا 17 سوره طارق
جلد 27 صفحه 6 سطر 2
شرح لغات :
طرقني فلان : يعني آنگاه كه شب نزد من آمد و اصل طرق دق ، و كوبيدنست و از آنست مطرقه آلت كوبيدن .
و الطريق : راه است زيرا رونده آن را با پاي خود ميكوبد .
و الطارق : آنست كه در شب آيد كه نياز به كوبيدن در دارد براي آگاهانيدن ، و پيامبر (ص) نهي فرمود كه مرد شبيكه از سفر رسيده با عيالش آميزش كند مگر اينكه موي عانه خود را چيده (و خود را صاف و تميز كرده باشد) و موي پريشان و غبارآلود خود را شانه زده باشد . هند دختر عتبه (زن ابو سفيان و مادر معاويه معروف بهند جگرخوار) گويد (نحن بنات طارق نمشي علي النمارق) ما دختران راه پيمايان و يا كوبندگان در شب هستيم كه بر روي فرشهاي زيبا و نرم راه ميرويم ، مقصودش اينستكه پدر مادر شرافت و بلندي مانند ستاره است .
تفسير عمومي آيات 1 تا 10 سوره مزمل
جلد 26 صفحه 5 سطر 17
لغت :
المزمل در اصل المتزمل يعني پيچيده در لباس تاء ادغام در زاء شده براي اينكه زاء قريب المخرج با تاء و مکنوستر است بشنيدن از تاء و هر چيزي كه پيچيده باشد مزمل باشد . امرء القيس گويد : كان ثبيرا في عرانين وبله كبير اناس في بجاد مزمل گويا كه كوه (ثبير) (كه بلندترين كوههاي مكه است) در اولين باران و رطوبتش مردان بزرگ را در جامه فرو ميبرد . شاهد اين بيت كلمه مزمل است كه بمعناي پيچيده در جامه آمده و نصف يكي از دو بخش است بطور مساوي در مقدار چنانكه (ثلث) و يك سوم جزي از سه جزء و (ربع) ، يك چهارم جزي از چهار جزء و اين از صفات جسمها است و وقتي تركيبات از آن بر داشته شد اجزاي باقي ميماند كه نميشود براي آن نصف و يا ثلث ، و يا ربعي باشد و عرض موصوف بنصف و جزء نميشود . و قديم تعالي نيز موصوف بجزء نميشود براي اينكه اين تعبيرات از مركبات است بنابر صورتي كه گفته شد اگر گفته شود بنابر اين لازم است خداي قديم را تعريف بواحد كردن مدح نباشد . پاسخ اين است كه معناي گفته ما كه او واحد است يعني ذات مقدس او داراي صفاتيستكه غير او مستحق آن نيست و آن صفات بودن ذات مقدس او است قادر و عالم (توانا و دانا) از قديم و مانند آن از صفات ثبوتيه چون حياة و بيناي و شنواي و بينيازي و اراده و غيره . ” نه مركب بود و جسم نه مري نه محل بي شريك است و معاني تو غني دان خالق “ و وقتي گفته شود كه او جزء ندارد مدح او نيست مگر اينكه بگويند : كه خداي تعالي (حي) زنده است كه جزء ندارد بخلاف غير او از زندهها كه همه داراي جزء و تركيبند و ترتيل تريب و اداء حروف است از مخارج آن ، در موقع تلاوت آيات (چنانچه مقصود از قرات صحيح در حديث من لا قراة له لا صلوة له . كسي كه قرات ندارد نمازش هم نماز نيست و در تعريف قرات كه مرادف و يا يكي از معاني ترتيل است گفتهاند . (هي حفظ الموقوف و اداء الحروف) رعايت وقفها و گفتن حروف از مخارج يعني مخرج زاء و تا اوال دهان و ظاء و طاء اواسط و ذال و دال سر زبان و حروف حلقيه چون حاء و و خاء و عين و غين و هاء و … اواخر دهان و از حلق بايد اداء شود) .جلد 25 صفحه 5 سطر 14
لغت :
الاسفار : كتابها ، مفرد آن سفر است از اين جهت آنرا سفر گفته اند كه كشف معني ميكند و پرده از روي معني برميدارد گفته ميشود : سفر الرجل عمامته . وقتيكه آنرا باز كند ، و سفرت المراة عن وجهها فهي سافرة ، هنگامي كه زن با صورت باز بيرون آيد ، و آن است ، و الصبح اذا اسفر ، و صبح هنگاميكه طلوع كند و روشن شود .جلد 24 صفحه 5 سطر 18
لغات آيات :
در اقتربت مبالغه زيادي است در نزديك بودن چنانچه در اقتدر مبالغه بسيار است بر قدرت و تواناي براي آن كه اصل افتعل مهيا كردن معناست بمبالغه مثل ( اشتق ) هرگاه كبابي بگيرد يا بسازد بسبب مبالغه در آماده كردن آن .
و اهواء : جمع هوي و آن رقت قلب است بميل و خواهش طبيعتها ، مثل لطافت هواي فضا ، ميگويند : هوي يهوي هوي هو ، هرگاه طبيعتش مايل بچيزي باشد .
جلد 23 صفحه 8 سطر 1
آيات 21 تا 25 سوره احقاف لغات آيات :
الاحقاف : جمع حقف است كه عبارت است از تپه هاي شني بزرگ و طولاني كه به حد كوه نمي رسد ، مبرد گويد : حقف توده هاي فراوان شن را گويند كه روي هم انباشته شده است كه بسيار بلند نيست . و داراي پيچ و خم هاي است ، عجاج گويد :
( بات علي ارطاة حقف احقفا | ) .
جلد 22 صفحه 7 سطر 8
آيات 2 تا 5 سوره فصلت اعراب آيات :
زجاج گويد : ” تنزيل ” مرفوع است بنا بر ابتدايت ، و ” كتاب فصلت “خبر آن ميباشد اين كه گفتيم مذهب بصريين است ، اما فراء كوفي گويد : جايز است ” تنزيل ” مرفوع است بوسيله ” حم ” (2) و نيز جايز است كه ” تنزيل “ مرفوع باشد بنا بر تقدير گرفتن ” هذا ” (3) و معني اينست ” هذا تنزيل ” يا ” هو تنزيل ” (4) .
قرآنا عربيا : قرآنا نصب داده شده است بنا بر اينكه حال باشد ، به اين معني كه آيات قرآن در حال جمع آوريش بيان شده است .
جلد 21 صفحه 10 سطر 1
شرح لغات 83-91 :
شيعه : اين كلمه را به گروهي ميگويند كه از رهبري پيروي كنند ، ولي در عرف مردم ، شيعه عبارت است از كساني كه از ( علي عليه السلام ) پيروي كرده و به طرفداري از آن حضرت با دشمنان او مبارزه كرده و پس از او از فرزندان او كه جانشين آن حضرت بوده اند پيروي كرده اند .
جلد 20 صفحه 18 سطر 17
اعراب :
( ان تفعلوا ) موصول و صله است در محل رفع بسبب مبتدا بودن براي اينكه آن استثناء منقطع ، و خبر آن محذوف و تقديرش اين است ( لكن فعلكم الي اولياكم معروفا جاز ) لكن كار خوب شما بدوستانتان رواست . ( و اذ اخذنا ) در ظرف عامل ، اذكروا قول خداي سبحان ( اذ جاتكم جنودا ) العامل اينجا محذوف تقديرش چنين است ، اذكروا نعمة
الله عليكم كانة وفت مجيء جنود ( اذ جاكم ) بدل از اذ اول و همين طور از( اذ فراغت الابصار ) است .
جلد 19 صفحه 5 سطر 22
اعراب :
ان يتركوا ان يقولوا : ( زجاج ) گويد : ( ان ) اولي محلا منصوب و اسم براي ( حسب ) واقع شده و ( ان ) دومي از دو جهت منصوب بوده كه بهترين آنها منصوب بودنش به( يتركوا ) است و بنابراين معني چنين باشد كه ( آيا پنداشتند مردم اينكه رها شوند كه بگويند ايمان آورديم … ) كه در اينجا ( لان يقولوا او بان يقولوا ) بوده و چون حرف جر حذف گرديده ( يتركوا ) به ( ان ) متصل و منصوب شده است .