ادامه سخن در مورد فتوحات ؛
بحث ما در مورد فتوحاتى بود كه در صدر اسلام از ناحيه خلفاى اول و دوم و سوم انجام شد . در ادامه سخن به روايتى برخورديم كه ابن ابى الحديد معتزلى در كلمات قصار شرح نهج البلاغه (كلمه 414) از حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام نقل كرده بود . حدودا نيمى از روايت را در جلسه گذشته شرح كرديم و نصف ديگر آن باقى ماند . ما به جهت اينكه در خلال بحث به نيمه اوّل نيز احتياج داريم ابتدا ، روايت را تكرار مىكنيم تا ببينيم مدّعاى ما چگونه از اين روايت استفاده مىشود .
جملهٔ (كثير الكلام) خيلى قابل تأمّل است؛ ولى چون بحث طولانى شده، سعى بر اختصار آن خواهيم داشت. به صراحت مىتوان ادّعا كرد كه مقولهٔ زياد حرف زدن؛ و به عبارت سادهتر پرحرفى، از جهات مختلف مورد بررسى و توجّه حضرات معصومينعليهم السلام قرار گرفته است. به عنوان نمونه درروايتى از رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم وارد شده است كه فرموده اند: «ألا اُخبركم بأيسرِ العبادةِ وأهونِها على البدنِ: الصمتُ و حسنُ الخلقِ».(2) (آيا مىخواهيد شما را به سادهترينِ عبادتها آگاه كنم: سكوت وحسن خلق).
حسن خلق با كرامت اخلاقى تفاوت مىكند. حسن خلق همان صباحت، بشاشتِ وجه، تبسّم به لب داشتن، و برخورد ليّن و آرام با ديگراناست كه هزينه و مؤونهاى به همراه ندارد. خنده بر لب داشتن و سكوت درمعاشرتها و ملاقاتها بهترين كارى است كه مىتوان انجام داد و براى هر دودر لسانِ روايات تعبير به عبادت شده است.
شايسته است سعى انسان در معاشرتها و برخوردها اين باشد كه ازاضافهگويى، گزافهگويى و حرفهاى زايد اجتناب كند؛ زيرا نفسِ سكوت،عبادت است. در روايتى از امام صادقعليه السلام وارد شده كه فرموده اند:
«الصمتُ… مفتاحُ كلِّ راحةٍ من الدنيا و الآخرةِ ».(3) (سكوت، كليد هر راحتى در دنيا و آخرت است).
انسان اگر به سكوت و حرف نزدن متّهم شود يك اتّهام محسوب مىشود؛ ولى اگر لب باز كرده و سخن به گزافه بگويد شايد هزاران اتّهام متوجّه او شود. بنابراين اگر با يك عيب بسازد بهتر از اين است كه عيوب عديدهاى رابراى خودش تدارك كند. اين جهت دنيوى قضيّه است و در جهت اخروى آن بنا به مناسبتهايى به تفصيل سخن گفته شده است.
«قليلُ المنفعةِ و كثيرُ الكلامِ ».(1)
اهل دنيا فايده و نفعشان كم است؛ وحرف زياد مىزنند.
بدين صورت كه، وقتى در مقام سخن است دادِ سخن مىدهد، وقتى در مقام عمل و نتيجه است، نفع و سودى ندارد؛ و اگر هم داشته باشد خيلى كم است.
در باب نفع رسانى به مردم رواياتِ زيادى در منابعِ حديثى ما ذكر شده است كه ما به چند نمونه اشاره مىكنيم.
حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرموده اند كه:
«خَيْرُ النَّاسِ أَنْفَعُهُمْ لِلنَّاسِ».(2) ( بهترينِ مردم، نافعترين آنها نسبت به مردم است) .
« خَيْرُ النَّاسِ مَنِ انْتَفَعَ بِهِ النَّاسُ».(3) ( بهترينِ مردم كسى است كه مردم از او منتفع شوند) .
با توجه به اين عبارات اگر (نَفَعَ) را متعدى بگيريم به معنى كسى است كه به مردم فايده مىرساند، و عبارت دوم (انتفع به الناس)؛ يعنى مردم از اومنتفع و بهرمند مىشوند. اينها داراى نكات ظريفى هستند چنان كه در تعبيراول، نفع رسانى و فايده رسانى به واسطهٔ يك فاعل است براى يك فرد؛ ولى درتعبير دوم مضمون عالىترى وجود دارد، بدين صورت كه سلوك، زندگى،روش و در يك كلام صرف الوجود او موجب نفع رسانى براى ديگران است، واين از نشانههاى انسانِ مؤمن است كه فضيلت نيز محسوب مىشود.
از علايمی کهبرای اهل دنيا در حديث قدسىِ شريف بدان اشاره شده، اين جمله است كه: «لا يحاسب نفسه» .(1)
اهل دنيا، اهل محاسبهٔ نفس نيستند. ضرورت محاسبهٔ نفس، به عنوان يك درك عقلانى پذيرفته شده است و هر صاحب سرمايهاى در پايان سال مالى خود، مكلّف به محاسبهٔ سود و زيان خود است؛ زيرا عقل سالم اقتضايش اين است كه به محاسبه اموال خود پرداخته و سود و منفعت؛ و يا خسران و زيان را مشخص كند.
آيهٔ « إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ» (2)
به صورت قضيهٔ مهمله وارد شده است كه مىتواند همهٔ انسانها را شامل شود؛ بدين معنى كه طبيعت انسان به گونهاى است كه زندگى او مدام با خسران توأم است.
اين عبارت در مباحث قبل نيز به مناسبتهاى مختلف بيان شدهاست كه فخر رازى در ذيل اين آيه مىگويد: معناى آيه را نمىفهميدم و درفكر تفسير آن بودم تا اينكه روزى در بازار بغداد حركت مىكردم. در آن هواى گرم تابستان، يخ فروشى را ديدم كه فرياد مىزد ايها الناس يخهاى مرا بخريد كه سرمايهام تباه شد. در اين وقت بود كه معناى آيه را فهميدم.
پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
يتبع الميّت ثلاثة: أهله وماله وعمله، فيرجع اثنان و يبقي واحد؛ يرجع أهله و ماله و يبقي عمله؛
سه چيز، شخص مرده را همراهي ميكنند: خانوادهاش، دارايياش و عملش. دو تاي آنها بر ميگردند و يكي باقي ميماند. خانواده و دارايي او برميگردند و عملش با او ميماند.
(كنز العمال: 42761)
پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله وسلم) ميفرمايند:
فاي رجل لطم امراته لطمة، امرالله عزوجل مالک خازن النيران فيلطمه علي حر وجهه سبعين لطمة في نار جهنم؛
هر کس به صورت زنش سيلي بزند، خداوند به آتشبان جهنم دستور ميدهد تا در آتش جهنم هفتاد سيلي بر صورت او بزند .
مستدرک الوسائل، ج14، ص250 .
قال الصادق – عليه السّلام – : انَّ في الجَهَنَم لَوادياً للمتكبّرينَ يُقالُ لهُ سَقَرُ، شكي الي اللهِ عزّ و جَلّ شِدَةَ حَرِّهِ وَ سَأَلَهُ ان ياذَنَ لَهُ ان يَتَنَفَّسَ، فَتنَفَّسَ فَاَحْرَقَ جَهَنَّمَ.
امام صادق – عليه السّلام – فرمودند: در جهنم سرزميني است كه مخصوص متكبران است و آن را سقر گويند. اين وادي از شدت حرارت خود به خدا شكايت برد و تقاضا نمود كه به وي اجازه دهد تا تنفسي كند پس آن وادي نفسي كشيد كه از آن نفس جهنم نيز شعله ور شد.
«الکافي، ج 2، ص 310»
پيامبر اکرم(صلىالله عليه وآله) فرمودند:
اِنَّ الْبَلاءَ لِلظّالِمِ اَدَبٌ وَ لِلْمُؤمِنِ اِمتحانٌ وَ لِلاَْنبياءِ دَرَجَةٌ وَ لِلاْولياءِكَرامَةٌ ؛
بلا براى ظالم مايه ادب، براى مؤمن آزمايش و براى پيامبران مايه ترفيع درجه وبراى اوليا بزرگوارى است.
جامع الأخبار، ص 310، ح 852
الإمام الصادق عليه السلام :
المُؤمِنُ حَسَنُ المَعونَةِ ، خَفيفُ المَؤونَةِ ، جَيِّدُ التَّدبيرِ لِمَعيشَتِهِ ، لا يُلسَعُ مِن جُحرٍ مَرَّتَينِ ؛
امام صادق عليه السلام :
مؤمن نيك يار است و سبك بار ؛ گذرانِ زندگى اش را خوب تدبير مى كند ؛ و از يك سوراخ دو بار گزيده نمى شود .
بحار الأنوار : 67 / 362 / 67 .
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :
رَحِمَ اللّه ُ مُؤمِنا كَسَبَ طَيِّبا ، وأنفَقَ قَصدا ، وقَدَّمَ خَيرا ؛
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
خداوند رحمت آورَد مؤمنى را كه پيشه پاكيزه داشته باشد و ميانه روانه انفاق كند و [براى خود] خير را پيش فرستد .
دعائم الإسلام : 2 / 66 / 184 .
قالَ الامامُ الصادِق – عليه السّلام – : لَمّا بَعَثَ اللهُ عزّوجلّ هوداً – عليه السّلام – اَسْلَمَ لَهُ العَقِبَ مِنْ وُلدِ سامٍ …
امام صادق – عليه السّلام – فرمودند: هنگامي كه خداوند هود – عليه السّلام – را برانگيخت، بازماندگان از فرزندان سام در برابر او تسليم شدند. اما بقيه گفتند: از ما قويتر كيست؟ پس به وسيلهي باد هلاك شدند و هود – عليه السّلام – پيروان خود را به آمدن حضرت صالح – عليه السّلام – بشارت داد.
«كمال الدين، ص 136»
قالَ الامامُ الصادق – عليه السّلام – : اِنَّ اللهَ تَبارَكَ و تَعالي أتّخذَ أبراهِيمَ عَبداً قَبلَ اَنَ يَتّخِذهُ نبيّاً … .
امام صادق – عليه السّلام – فرمودند: خداوند تبارك و تعالي ابراهيم – عليه السّلام – را پيش از آن كه به نبوت برگزيند، به بندگي خود گرفت. و پيش از آن كه به رسولي برگزيند به نبوت برگزيد. و پيش از آن كه به خليلي انتخابش كند، به رسولي برگزيدش و پيش از آنكه امامش انتخاب كند خليلش خواند و بعد به او خطاب كرد كه من تو را براي مردم امام قرار دادم.
«الكافي، ج 1، ص 175»
قالَ الامامُ الصادق – عليه السّلام – : اِنَّ الْخِضْرَ كانَ نبيّاً مُرسلاً … .
امام صادق – عليه السّلام – فرمودند: خضر – عليه السّلام – پيامبر مرسل بود، خداوند وي را به سوي قومش فرستاد و آنها را به يگانه پرستي و اقرار به پيامبران و فرستادن خودش فرا خواند. و معجزهاش اين بود كه روي هر چوب خشكي يا زمين بيعلفي مينشست، سبز ميشد، و از اين جهت خضر ناميده شده است.
«علل الشرايع، ج 1، ص 59»
ابن تيميّه و پيروان وى مىگويند: برگزارى مواليد، يادواره و احتفالات براى اولياى الهى عبادت و پرستش آنها محسوب مىشود. فرقة وهابيّت كه سلسله جنبان آن ابن تيميّه مىباشد به گونهاى متفاوت با پديدههاى نو تعامل مىنمايند. يكى از پديدههاى اجتماعى كه محصول رشد جوامع مدنى مىباشد برگزارى جشنها و مراسمى است كه به عنوان بزرگداشت و تكريم انسانهاى برجسته برگزار مىگردد. اين گرايش هر پديدة نو و جديدى كه در گذشته مسبوق به سابقه نمىباشد را نفى و طرد مىنمايد. به عنوان مثال در بسيارى از سفرنامههاى گذشته و اسناد و مدارك تاريخى مخالفت با بلندگو و دوچرخة تلفن و… از سوى اين نوع تفكّر ديده مىشود.
ابن تيميّه و پيروان وي ميگويند: برگزاري مواليد، يادواره و احتلافات براي اولياي الهي عبادت و پرستش آنها محسوب ميشود از نظر آنان اقامة مجالس جشن و سرور و يا عزادارى براى اولياى الهى احياء سنّتهاى جاهلى و اماته و ميراندن احكام شريعت است و از لحاظ شرعى باطل و مردود، زيرا مسيحيان چنين مجالسى برپا مىكنند.