“حالت‏هاي قلب”

جمعه - 3 آگوست 2012

در مناجات شاكين، ابتدا از نفس امّاره و سپس از شيطان و در پايان از قلبي كه معيوب باشد و حالت فطري خودش را از دست داده باشد شكايت شده است. ”قلب”؛ مترادف كلمه‏ي ”دل”؛ در فارسي است. لفظ ”دل”؛ را دو جور به كار مي‏بريم. يكي همان قلبي است كه در طرف چپ سينه هست. اما در ادبيات عمومي مخصوصاً آنجايي كه جاي بحث‏هاي اخلاقي در ميان است، دل، يك حقيقتِ دروني است كه چيزهاي خاصي را به آن نسبت مي‏دهند. مي‏گويند: دلم مي‏سوزد يا غصّه‏دار است. يك سلسله احساسات و عواطف را به اين موجود دروني خودمان نسبت مي‏دهيم. اين يك قوه‏ي دروني است و مرتبه‏اي از روح انسان. بعضي وقت‏ها هم كه كسي حالت فطري و طبيعي نداشته باشد، مي‏گوييم: دلش مثل سنگ شده است. گاهي چيزهاي ديگري هم به قلب نسبت مي‏دهند مثلاً ادراك و يافتن واقعيت در قرآن به قلب نسبت داده مي‏شود. اين همان دلِ معنوي است: ”أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها1“؛ مگر مردم در زمين سير نكردند تا دلهايي داشته باشند كه با آن تعقل كنند. در مقابل آن، آيه‏ي شريفه است كه: ”وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها2“؛ از كساني كه دل دارند، امّا نمي‏فهمند مذمت مي‏كند، يعني قاعده‏اش اين است، كسي كه دل دارد بفهمد. فقه كه همان يافتن مطالب دقيق است، يا تعقل را به يك قوه‏ي باطني انسان كه اسمش قلب است نسبت مي‏دهد.

تحلیل واقعه تلخ مشروطه ازحضرت آیت الله العظمی بهجت (ره)

پنجشنبه - 2 آگوست 2012

11 مرداد سالروز شهادت آيت‌الله شيخ‌فضل‌الله نوري و همچنین 14 مرداد سالروز صدور فرمان مشروطیت تداعی‌گر برگ هایی تلخ از کتاب تاریخ معاصر ایران می باشد. که خطای استراتژیک بخشی از روحانیت آن زمان در شکل گیری جامعه ی بیماری که بردار رفتن شيخ‌ فضل‌الله نوري را تماشا می کند و آب از آب تکان نمی خورد، تاثیر بسزائی داشت. قسمتی از بیانات عارف جليل ‌القدر حضرت آیت الله بهجت فومنی (ره) که به تحلیل واقعه تلخ مشروطه پرداخته است را برای مطالعه به خوانندگان محترم پیشنهاد می نمائیم.
***
اين همه بلاها كه بر سر ما مي‌آيد، با دست خودمان به وجود آمده است و علت و سببش خود ما هستيم. خودمان نيزه به پهلوي خود مي‌زنيم و آخ مي‌گوييم و سپس از دست خود فغان و ناله مي‌كنيم. اين همه بلاها كه از زمان مشروطه تا به حال به ما و ملت ما وارد شده و مي‌شود، همه به دست امثال خود ما و مولود مشروطه است و با امضا و تأييد خود ما به وجود آمده است. در مشروطه به دروغ و فريب چنين وانمود كردند كه مي‌خواهند احكام اسلام اجرا شود و در رأس مجلس شورا و تشكيلات قانون‌گذاري، شش نفر از فقهاي تراز اول خواهند بود كه قوانين مجلس را با احكام شرع تطبيق مي‌نمايند.

اخلاق نبوى صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏آله ‏وسلم زمينه ساز جهانی شدن اسلام

چهار شنبه - 1 آگوست 2012

ادامه سخن در مورد فتوحات ؛

بحث ما در مورد فتوحاتى بود كه در صدر اسلام از ناحيه خلفاى اول و دوم و سوم انجام شد . در ادامه سخن به روايتى برخورديم كه ابن ابى الحديد معتزلى در كلمات قصار شرح نهج البلاغه (كلمه 414) از حضرت اميرالمؤمنين  عليه‏السلام نقل كرده بود . حدودا نيمى از روايت را در جلسه گذشته شرح كرديم و نصف ديگر آن باقى ماند . ما به جهت اينكه در خلال بحث به نيمه اوّل نيز احتياج داريم ابتدا ، روايت را تكرار مى‏كنيم تا ببينيم مدّعاى ما چگونه از اين روايت استفاده مى‏شود .

توبه

چهار شنبه - 1 آگوست 2012

توبه گلستان رضاى پروردگار 
«إلهى إليك أشكو نفساً بالسوءِ أمّارة» با خدا گفتگو مى‏كند شكوه ازنفسى كه آمر به زشتى‏ها است «وإلى الخطيئةِ مبادرة» و مشوّق به خطا كارى‏است «وبمعاصيك مولعة» به گناه اصرار مى‏كند. نفس بشر چنين است طبعاً وقتى انسان را به بدكارى و گناه و خطا رهنمون شد به سخط وخشم الهى‏ گرفتار مى‏شود «ولسخطك متعرّضة تسلك بي مسالك المهالك» ما را به راه ‏هلاكت سوق مى‏دهد «وتجعلني عندك أهون هالك» و در نتيجه من كه درمسير هلاكت قدم برداشته‏ام بنده‏اى هلاك شده و بى ارزش خواهم بود«كثيرة العلل طويلة الأمل» بيمار دلى كه آرزوهاى دور و دراز دارد «إن مسّهإ؛الشّرّ تجزع» اگر ناملايمى ببيند به جزع در مى‏آيد «وإن مسّها الخير تمنع»اگر روز خوشى از دنيا ببيند ديگر به سمت خدا نمى‏رود «ميّالة إلى اللعب ‏واللهو» اين نفس متمايل به بازى و سرگرمى است انسان را به سمتى مى‏برد كه انسان فكر كند هميشه كودك است. از كودك اغماض مى‏شود چرا كه عقل‏ ندارد، انسان هم بزرگ شده ولى كودك است چون تمايل به بازى دارد«مملوّة بالغفلة والسّهو» هميشه دچار نسيان و فراموش كارى و غفلت است«تسرع بي إلى الحوبة» نفس آدمى را به گناه مى‏كشاند «وتسوّفني بالتوبة» در بازگشت از گناه امروز و فردا مى‏كند. بعضى افراد را ما ديده‏ايم: مى‏گوييم:آقا خداوند به شما اين همه مكنت و مال داده، بايد فريضه، حجّ را به جا بياورى. مى‏گويد: مكّه مال پير مردها است. مثل اينكه از حضرت ‏عزرائيل ‏عليه السلام نامه‏اى رسيده كه ايشان تا پنجاه سال ديگر زنده است.

اهل دنيا ترسى از عقوبت ندارند

چهار شنبه - 1 آگوست 2012

ازاوصافِ اهل دنيا، به اين عبارت از حديث شريفِ ‏قدسى اشاره شد كه « قليلُ المنفعةِ و كثيرُ الكلامِ، قليلُ الخوفِ و كثيرُ الفرحِ‏ عندَ الطعامِ».(1)

جملهٔ (كثير الكلام) خيلى قابل تأمّل است؛ ولى چون بحث طولانى ‏شده، سعى بر اختصار آن خواهيم داشت. به صراحت مى‏توان ادّعا كرد كه ‏مقولهٔ زياد حرف زدن؛ و به عبارت ساده‏تر پرحرفى، از جهات مختلف مورد بررسى و توجّه حضرات معصومين‏عليهم السلام قرار گرفته است. به عنوان نمونه درروايتى از رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله وسلم وارد شده است كه فرموده ‏اند: «ألا اُخبركم بأيسرِ العبادةِ وأهونِها على البدنِ: الصمتُ و حسنُ‏ الخلقِ».(2) (آيا مى‏خواهيد شما را به ساده‏ترينِ عبادت‏ها آگاه كنم: سكوت وحسن خلق).

حسن خلق با كرامت اخلاقى تفاوت مى‏كند. حسن خلق همان ‏صباحت، بشاشتِ وجه، تبسّم به لب داشتن، و برخورد ليّن و آرام با ديگران‏است كه هزينه و مؤونه‏اى به همراه ندارد. خنده بر لب داشتن و سكوت درمعاشرت‏ها و ملاقات‏ها بهترين كارى است كه مى‏توان انجام داد و براى هر دودر لسانِ روايات تعبير به عبادت شده است.

شايسته است سعى انسان در معاشرت‏ها و برخوردها اين باشد كه ازاضافه‏گويى، گزافه‏گويى و حرف‏هاى زايد اجتناب كند؛ زيرا نفسِ سكوت،عبادت است. در روايتى از امام صادق‏عليه السلام وارد شده كه فرموده‏ اند:

«الصمتُ… مفتاحُ كلِّ راحةٍ من الدنيا و الآخرةِ ».(3) (سكوت، كليد هر راحتى در دنيا و آخرت است).

انسان اگر به سكوت و حرف نزدن متّهم شود يك اتّهام محسوب ‏مى‏شود؛ ولى اگر لب باز كرده و سخن به گزافه بگويد شايد هزاران اتّهام متوجّه ‏او شود. بنابراين اگر با يك عيب بسازد بهتر از اين است كه عيوب عديده‏اى رابراى خودش تدارك كند. اين جهت دنيوى قضيّه است و در جهت اخروى آن ‏بنا به مناسبت‏هايى به تفصيل سخن گفته شده است.

اهل دنياپرحرفند و كم عمل

چهار شنبه - 1 آگوست 2012

«قليلُ المنفعةِ و كثيرُ الكلامِ ».(1)

اهل دنيا فايده و نفع‏شان كم است؛ وحرف زياد مى‏زنند.

بدين صورت كه، وقتى در مقام سخن است دادِ سخن‏ مى‏دهد، وقتى در مقام عمل و نتيجه است، نفع و سودى ندارد؛ و اگر هم‏ داشته باشد خيلى كم است.

در باب نفع رسانى به مردم رواياتِ زيادى در منابعِ حديثى ما ذكر شده ‏است كه ما به چند نمونه اشاره مى‏كنيم.

حضرت رسول اكرم‏ صلى الله عليه وآله فرموده‏ اند كه:

«خَيْرُ النَّاسِ أَنْفَعُهُمْ لِلنَّاسِ».(2)  ( بهترينِ مردم، نافع‏ترين آنها نسبت به مردم است) .

« خَيْرُ النَّاسِ مَنِ انْتَفَعَ بِهِ النَّاسُ».(3)  ( بهترينِ مردم كسى است كه مردم از او منتفع شوند) .

با توجه به اين عبارات اگر (نَفَعَ) را متعدى بگيريم به معنى كسى است‏ كه به مردم فايده مى‏رساند، و عبارت دوم (انتفع به الناس)؛ يعنى مردم از اومنتفع و بهرمند مى‏شوند. اينها داراى نكات ظريفى هستند چنان كه در تعبيراول، نفع رسانى و فايده رسانى به واسطهٔ يك فاعل است براى يك فرد؛ ولى درتعبير دوم مضمون عالى‏ترى وجود دارد، بدين صورت كه سلوك، زندگى،روش و در يك كلام صرف الوجود او موجب نفع رسانى براى ديگران است، واين از نشانه‏هاى انسانِ مؤمن است كه فضيلت نيز محسوب مى‏شود.

محاسبهٔ نفس

چهار شنبه - 1 آگوست 2012

بى اعتنايى به محاسبهٔ نفس ديگر نشانه اهل دنيا 

از علايمی کهبرای اهل دنيا در  حديث قدسىِ شريف بدان ‏اشاره شده، اين جمله است كه: «لا يحاسب نفسه» .(1)

اهل دنيا، اهل محاسبهٔ نفس نيستند. ضرورت محاسبهٔ نفس، به ‏عنوان يك درك عقلانى پذيرفته شده  است و هر صاحب سرمايه‏اى در پايان ‏سال مالى خود، مكلّف به محاسبهٔ سود و زيان خود است؛ زيرا عقل سالم ‏اقتضايش اين است كه به محاسبه اموال خود پرداخته و سود و منفعت؛ و يا خسران و زيان را مشخص كند.

آيهٔ « إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ» (2)

به صورت قضيهٔ مهمله وارد شده است كه ‏مى‏تواند همهٔ انسان‏ها را شامل شود؛ بدين معنى كه طبيعت انسان به گونه‏اى ‏است كه زندگى او مدام با خسران توأم است.

اين عبارت در مباحث قبل نيز به مناسبت‏هاى مختلف بيان شده‏است كه فخر رازى در ذيل اين آيه مى‏گويد: معناى آيه را نمى‏فهميدم و درفكر تفسير آن بودم تا اينكه روزى در بازار بغداد حركت مى‏كردم. در آن هواى ‏گرم تابستان، يخ فروشى را ديدم كه فرياد مى‏زد ايها الناس يخ‏هاى مرا بخريد كه سرمايه‏ام تباه شد. در اين وقت بود كه معناى آيه را فهميدم.

احادیث قضا و قدر

سه شنبه - 31 جولای 2012

امام علی(عليه السلام) فرمودند:
مَن وَثِقَ بأنَّ ما قَدَّرَ اللّه ُ لَهُ لَن يَفُوتَهُ اسْتَراحَ قَلبُهُ؛
هركه اطمينان داشته باشد كه آنچه خدا برايش مقدّر كرده است به او مى رسد، دلش آرام گيرد.
غرر الحكم : 8763 .
قال الامام الرضا – عليه السّلام – :
ثمانيّةُ أشياءِ لا تكونُ اِلاّ بِقَضاءِ الله وَ قَدَرهُ … .
امام رضا – عليه السّلام – فرمودند:
هشت چيز نمي باشد، مگر به قضا و قدر الهي: خواب و بيداري، توانايي و ناتواني، تندرستي و بيماري و مرگ و زندگي.
«بحار الانوار، ج 5، ص 95»
قال الامام الكاظم – عليه السّلام – :
الْمُؤْمِنُ بِعَرَضِ كُلِّ خَيرٍ لو قُطِعَ أَنمَلَةً أَنمَلَةً كانَ خَيْراً لَهُ و لو وُلِّيَ شَرقَهَا و غربَهَا كانَ خَيراً لَه.
امام كاظم – عليه السّلام – فرمودند:
مؤمن همواره در معرض خير است. اگر در اثر قضاي الهي بند از بندش جدا شود، خير است و اگر حكومت شرق و غرب عالم هم به او عطا شود، باز خير است.
«بحار الانوار، ج 64، ص 242»

احادیث معاد

سه شنبه - 31 جولای 2012

پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
يتبع الميّت ثلاثة: أهله وماله وعمله، فيرجع اثنان و يبقي واحد؛‌ يرجع أهله و ماله و يبقي عمله؛
سه چيز، شخص مرده را همراهي مي‌كنند: خانواده‌اش، دارايي‌اش و عملش. دو تاي آنها بر مي‌گردند و يكي باقي مي‌ماند. خانواده و دارايي او برمي‌گردند و عملش با او مي‌ماند.
(كنز العمال: 42761)
پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله وسلم) مي‏فرمايند:
فاي رجل لطم امراته لطمة، امرالله عزوجل مالک خازن النيران فيلطمه علي حر وجهه سبعين لطمة في نار جهنم؛
هر کس به صورت زنش سيلي بزند، خداوند به آتشبان جهنم دستور مي‏دهد تا در آتش جهنم هفتاد سيلي بر صورت او بزند .
مستدرک الوسائل، ج‏14، ص‏250 .
قال الصادق – عليه السّلام – : انَّ في الجَهَنَم لَوادياً للمتكبّرينَ يُقالُ لهُ سَقَرُ، شكي الي اللهِ عزّ و جَلّ شِدَةَ حَرِّهِ وَ سَأَلَهُ ان ياذَنَ لَهُ ان يَتَنَفَّسَ، فَتنَفَّسَ فَاَحْرَقَ جَهَنَّمَ.
امام صادق – عليه السّلام – فرمودند: در جهنم سرزميني است كه مخصوص متكبران است و آن را سقر گويند. اين وادي از شدت حرارت خود به خدا شكايت برد و تقاضا نمود كه به وي اجازه دهد تا تنفسي كند پس آن وادي نفسي كشيد كه از آن نفس جهنم نيز شعله ور شد.
«الکافي، ج 2، ص 310»

احادیث مومن

سه شنبه - 31 جولای 2012

پيامبر اکرم(صلى‏الله‏ عليه‏ و‏آله) فرمودند:
اِنَّ الْبَلاءَ لِلظّالِمِ اَدَبٌ وَ لِلْمُؤمِنِ اِمتحانٌ وَ لِلاَْنبياءِ دَرَجَةٌ وَ لِلاْولياءِكَرامَةٌ ؛
بلا براى ظالم مايه ادب، براى مؤمن آزمايش و براى پيامبران مايه ترفيع درجه وبراى اوليا بزرگوارى است.
جامع الأخبار، ص 310، ح 852
الإمام الصادق عليه السلام :
المُؤمِنُ حَسَنُ المَعونَةِ ، خَفيفُ المَؤونَةِ ، جَيِّدُ التَّدبيرِ لِمَعيشَتِهِ ، لا يُلسَعُ مِن جُحرٍ مَرَّتَينِ ؛
امام صادق عليه السلام :
مؤمن نيك يار است و سبك بار ؛ گذرانِ زندگى اش را خوب تدبير مى كند ؛ و از يك سوراخ دو بار گزيده نمى شود .
بحار الأنوار : 67 / 362 / 67 .
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :
رَحِمَ اللّه ُ مُؤمِنا كَسَبَ طَيِّبا ، وأنفَقَ قَصدا ، وقَدَّمَ خَيرا ؛
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
خداوند رحمت آورَد مؤمنى را كه پيشه پاكيزه داشته باشد و ميانه روانه انفاق كند و [براى خود] خير را پيش فرستد .
دعائم الإسلام : 2 / 66 / 184 .

احادیث نبوت

سه شنبه - 31 جولای 2012

 

قالَ الامامُ الصادِق – عليه السّلام – : لَمّا بَعَثَ اللهُ عزّوجلّ هوداً – عليه السّلام – اَسْلَمَ لَهُ العَقِبَ مِنْ وُلدِ سامٍ …

امام صادق – عليه السّلام – فرمودند: هنگامي كه خداوند هود – عليه السّلام – را برانگيخت، ‌بازماندگان از فرزندان سام در برابر او تسليم شدند. اما بقيه گفتند: از ما قوي‌تر كيست؟ پس به وسيله‌ي باد هلاك شدند و هود – عليه السّلام – پيروان خود را به آمدن حضرت صالح – عليه السّلام – بشارت داد.

«كمال الدين، ص 136»

قالَ الامامُ الصادق – عليه السّلام – : اِنَّ اللهَ تَبارَكَ و تَعالي أتّخذَ أبراهِيمَ عَبداً قَبلَ اَنَ يَتّخِذهُ نبيّاً … .

امام صادق – عليه السّلام – فرمودند: خداوند تبارك و تعالي ابراهيم – عليه السّلام – را پيش از آن كه به نبوت برگزيند، به بندگي خود گرفت. و پيش از آن كه به رسولي برگزيند به نبوت برگزيد. و پيش از آن كه به خليلي انتخابش كند، ‌به رسولي برگزيدش و پيش از آن‌كه امامش انتخاب كند خليلش خواند و بعد به او خطاب كرد كه من تو را براي مردم امام قرار دادم.

«الكافي، ج 1، ص 175»

قالَ الامامُ الصادق – عليه السّلام – : اِنَّ الْخِضْرَ كانَ نبيّاً مُرسلاً … .

امام صادق – عليه السّلام – فرمودند: خضر – عليه السّلام – پيامبر مرسل بود، خداوند وي را به سوي قومش فرستاد و آنها را به يگانه پرستي و اقرار به پيامبران و فرستادن خودش فرا خواند. و معجزه‌اش اين بود كه روي هر چوب خشكي يا زمين بي‌علفي مي‌نشست، سبز مي‌شد، و از اين جهت خضر ناميده شده است.

«علل الشرايع، ج 1، ص 59»

مجالس بزرگداشت عترت موافق كتاب و سنت

دوشنبه - 30 جولای 2012

ابن تيميّه و مجالس بزرگداشت:

ابن تيميّه و پيروان وى مى‏گويند: برگزارى مواليد، يادواره و احتفالات براى اولياى الهى عبادت و پرستش آنها محسوب مى‏شود. فرقة وهابيّت كه سلسله جنبان آن ابن تيميّه مى‏باشد به گونه‏اى متفاوت با پديده‏هاى نو تعامل مى‏نمايند. يكى از پديده‏هاى اجتماعى كه محصول رشد جوامع مدنى مى‏باشد برگزارى جشن‏ها و مراسمى است كه به عنوان بزرگداشت‏ و تكريم انسانهاى برجسته برگزار مى‏گردد. اين گرايش  هر پديدة نو و جديدى كه در گذشته مسبوق به سابقه نمى‏باشد را نفى و طرد مى‏نمايد. به عنوان مثال در بسيارى از سفرنامه‏هاى گذشته و اسناد و مدارك تاريخى مخالفت با بلندگو و دوچرخة تلفن و… از سوى اين نوع تفكّر ديده مى‏شود.

ابن تيميّه و پيروان وي مي‌گويند: برگزاري مواليد، يادواره و احتلافات براي اولياي الهي عبادت و پرستش آنها محسوب مي‌شود از نظر آنان اقامة مجالس جشن و سرور و يا عزادارى براى اولياى الهى احياء سنّتهاى جاهلى و اماته و ميراندن احكام شريعت‏ است و از لحاظ شرعى باطل و مردود، زيرا مسيحيان چنين مجالسى برپا مى‏كنند.