از علايمی کهبرای اهل دنيا در حديث قدسىِ شريف بدان اشاره شده، اين جمله است كه: «لا يحاسب نفسه» .(1)
اهل دنيا، اهل محاسبهٔ نفس نيستند. ضرورت محاسبهٔ نفس، به عنوان يك درك عقلانى پذيرفته شده است و هر صاحب سرمايهاى در پايان سال مالى خود، مكلّف به محاسبهٔ سود و زيان خود است؛ زيرا عقل سالم اقتضايش اين است كه به محاسبه اموال خود پرداخته و سود و منفعت؛ و يا خسران و زيان را مشخص كند.
آيهٔ « إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ» (2)
به صورت قضيهٔ مهمله وارد شده است كه مىتواند همهٔ انسانها را شامل شود؛ بدين معنى كه طبيعت انسان به گونهاى است كه زندگى او مدام با خسران توأم است.
اين عبارت در مباحث قبل نيز به مناسبتهاى مختلف بيان شدهاست كه فخر رازى در ذيل اين آيه مىگويد: معناى آيه را نمىفهميدم و درفكر تفسير آن بودم تا اينكه روزى در بازار بغداد حركت مىكردم. در آن هواى گرم تابستان، يخ فروشى را ديدم كه فرياد مىزد ايها الناس يخهاى مرا بخريد كه سرمايهام تباه شد. در اين وقت بود كه معناى آيه را فهميدم.
انسان نيز اين گونه است، داراى اشتغال باشد يا نباشد، كار خير و صلاحبكند يا نكند، سرمايهٔ عمر را خرج مىكند. اين روزها و ساعات و لحظات عمر را در مقابل چه بذل مىكند، اگر به دنبال تحصيل ايمان و علمِ همراه با عمل صالح باشد نه تنها ضرر نكرده، بلكه از سرمايهٔ خود سود برده است؛ ولى اگرقدر اين سرمايه را نداند شامل همان لفى خسر خواهد بود.
در روايتى از حضرت ابىالحسن الرضاعليه السلام نقل شده است كه فرمودهاند:
« لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ».(3)
( كسى كه اعمالِ روزانهٔ خود را مورد محاسبه قرار ندهد، از ما نيست) .
بدين معنى كه شرط شيعه بودن اين است كه، فرد هر روز به محاسبهٔٔ اعمال خود بپردازد؛ و در پايان روز بفهمد كه در قبالِ بذل سرمايهٔ عمر، چه به دست آورده است. براى توجّه به همين امر مهم است كه امام صادقعليه السلام فرمودهاند:
« مَنِ اسْتَوَى يَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ ».(4)
(اگر دو روز فردى مساوى هم باشند، مغبون شده و ضرر كرده است).
بنابراين هر روزِ مسلمان، بايد بهتر از روز قبل باشد؛ زيرا محصول وسود ديروز، در مقابل سرمايه بذل شده ديروز است؛ و امروز سرمايه ديگرى بذل كرده است كه بايد فايده و سود ديگرى به دست بياورد، و اگر غير از اين باشد مغبون شده است.
چنان كه بيان شد محاسبهٔ اعمال و سود و زيان، درك عقلانى وضرورت محسوب مىشود و بايد ديد كه چه ثمرات و آثارى بر آن مترتّب است:
بهترين و اساسىترين ثمره، آگاهى از سود و زيان حاصله است. به طورمثال تاجرى را در نظر بگيريد كه سرمايهاى را به كار بسته است و اين سرمايه،به طور مرتّب در چرخهٔ اقتصاد قرار گرفته است. اين فرد اگر در سررسيدِ محاسبهٔ مالى خود، از حساب كردن سود و زيان غافل شود، قادر به ادامه صحيحِ تجارت نخواهد شد، نه مىتواند سود خود را بداند و نه ضرر احتمالى را.
اگر اين فرد اهل محاسبه نباشد از ضرر خود آگاه نشده، و نمىتواند جلو ضرر و زيان خود را بگيرد، و با سر در منجلاب قرض و بدهى گرفتار مىشود؛اما اگر اهل محاسبه باشد از ضرر احتمالى خود آگاه شده و جلو اشتباهات خود را مىگيرد و لذا:
سرِ چشمه شايد گرفتن به بيل
چو پر شد نشايد گذشتن به پيل
بنابراين مىتوان جلو آبى كه از سرچشمه در حال جريان است را با دوسه بيل خاك مسدود كرد؛ ولى اگر آب جارى شده و همه جا را بگيرد، گذر ازآن بسيار مشكل خواهد بود.
پس فايده اوّل آگاهى از سود و زيانِ حاصله، و راهگشايى براى آينده است. براى بيان بهتر اين امر به چند روايت از اميرالمؤمنينعليه السلام اشارهمىكنيم:
« ثَمَرَةُ الُْمحَاسَبَةِ صَلاحُ النَّفْسِ» .(5)
( نتيجه و ثمرهٔ حسابگرى، اصلاح نفس است) .
« مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ » .(6)
( كسى كه اهل محاسبهٔ نفس باشد، سودمند مىشود) .
« مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ سَعِدَ».(7)
( كسى كه اهل محاسبهٔ نفس باشد، سعادتمند مىشود) .
سؤال اين است كه چرا فردِ محاسبهگر سعادتمند و سودمند مىشود.جواب اين سؤال نيز در كلام اميرالمؤمنينعليه السلام آمده است كه فرمودهاند:
« مَنْ تَعَاهَدَ نَفْسَهُ بِالُْمحَاسَبَةِ أَمِنَ فِيهَا الْمُدَاهَنَةَ ».(8)
( كسى كه خود را متعهّد به محاسبهٔ نفس كرد، مىتواند نقايص خود را فهميده و جلو سستى را بگيرد) .
بنابراين فرد محاسبهگر وقتى به زيان و اشتباه خود پى برد جلو سستى را مى گيرد، و كسى كه اين گونه باشد در كارش عازم و جازم و نيرومند شده، وسودمند مىشود.
اميرالمؤمنينعليه السلام در كلام ديگرى اين چنين فرموده اند كه:
« مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ وَقَفَ عَلَى عُيُوبِهِ وَأَحَاطَ بِذُنُوبِهِ وَاسْتَقَالَ الذُّنُوبَ وَأَصْلَحَ الْعُيُوبَ».(9)
(كسى كه اهل محاسبهٔ نفس باشد به عيوب خود آگاه مىشود، گناه رامىشناسد، جلو گناهان را مىگيرد و عيوب خود را اصلاح مىكند).
پس توجّه به گناه، موجب استقاله و كم كردن گناه مىشود؛ و درك وشناخت عيوب، موجب اصلاح آنها مىشود. واگر فردِ اهل حساب و كتاب، گناه را شناخت و عيب را درك كرد، طبعاً آن را اصلاح كرده و از تكرارِ گناه پرهيزمىكند.
براى ما طلبهها اين محاسبه خيلى سهل و آسان است. هر كسى در هرسن و سالى كه باشد، برگردد و دوستان هم محلهاى و هم مدرسهاى خود را ببيند. بسيارى از آنها دنبال رشتههاى تحصيلى مختلف يا مشاغل گوناگون رفتهاند، به گونهاى كه بعضى از آنها عناوين دكتر، مهندس، وكيل… و يا منصبهاى دولتى و يا تجارى دارند و به تبع آن ماشينى، خانهاى، باغى، زنىو زندگى نصيبشان شده است.
سؤال اينجاست كه آنها با هزينه كردن سرمايهٔ عمر اينها را به دست آوردهاند، ما با هزينه كردنِ سرمايه عمر چه به دست آوردهايم؟ اگر ما در اين مدّت طلبگى، فضيلت علمى و تحصيلى و معنويّت به دست نياوردهايم حتماً دچار خسران شدهايم.
اين سرمايهٔ عمر قابل برگشت و استرداد نيست، پس در مقابل آن بايد كمالات معنوى و اخلاقى و علمى را به دست آورد؛ زيرا عدم تحصيل اينها، با وجود حضور در حوزه يا يك فضاى معنوى، ضرر و خسران بيّن و مصداق « إِنّالْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ» است.
سرمايهٔ عمر همچون يخ آب شده و به چاه سرازير مىشود و ناگهان بانگى برمىآيد كه خواجه مرد. خواجه كى مرد؟ چگونه مرد؟ چه چيز از او به جا ماند؟ هيچ. از محصول دنيا چه به دست آورد و چه به ميراث گذاشت؟خيلى كه همّت كند يك خانه چند صد مترى واقع در محلّهاى معمولى به ارث مىگذارد.
حال سؤال اين است كه آيا اين منافع دنيوى كمال محسوب مىشوند؟به واقع اگر كسى فقط به دنبال منافع دنيوى باشد حوزه و طلبگى مسيرمناسبى براى اين امر نخواهد بود. زندگىِ طلبگى خيلى دقيق و داراى حساب و كتاب است.
نقل شده مرحوم شيخ قدس سره در كوچههاى نجف در حال گذر بود كه ديد دوطلبه در مورد دوستشان كه شب چهارشنبه را در مسجد سهله بيتوته كرده بود صحبت مىكنند، و نسبت به اين توفيق او غبطه مىخورند.
مرحوم شيخ قدس سره به آنها تعرّض كرده و گفت: غيبت نكنيد. برگشتند وديدند شيخ است كه نهى از منكر مىكند. گفتند: ما غيبت نمىكنيم بلكه تعريف فعل نيك او را مىكنيم. شيخ گفت: شب چهارشنبه شب درسى بوده ومطالعه واجب. دوست شما ترك واجب كرده و به سهله رفته، و عمل محرّم مرتكب شده است. بنابراين نقل شما، نقل محرّم بوده و غيبت محسوب مىشود.
اين در مورد جمكران رفتن ما نيز صادق است. جمكران رفتن و توسّل به حضرت بقيّة اللَّه الاعظمعليه السلام هميشه خوب است؛ اما اينكه شب چهارشنبه درس را كه امر واجب است تعطيل كرده و به جمكران برويم مجاز نمىباشد؛زيرا ترك و تعطيل فعلِ واجب، و ارتكاب مستحب معنى نداشته و حرام مىباشد. اين همان دقّت در محاسبه است.
بنده به مناسبتهايى براى بعضى از دوستان عرض كردهام كه روزگارى فضاى حوزه و تربيت طلبه به اين صورت بود و متأسّفانه اين فضا به هم ريخته است. طورى بود كه اگر در شب درسى براى طلبهاى مشكلى پيش مىآمد، يا مهمانى مزاحمش مىشد كه نمىتوانست مطالعه كند، بينى و بين اللَّه اين ترك مطالعه همانند ترك نماز عشاء بود؛ زيرا حساب دقيق بود.
به هر حال يك روز كه از عمر ما مىگذرد، در پايان روز بايد حساب كرد كه در اين روز چه نصيب آدمى شده است؟ اگر امروز سر درس حاضر شديم حاصل آن چه بوده است؟ آيا به درس توجه داشتيم يا نه؟ اگر سر درس نرفتهايم چرا نرفتهايم؟
افرادى هم كه به جايى رسيدهاند با اين محاسبات رسيدهاند. در حالات شيخ آمده است كه ايشان دو ساعت به اذانِ صبح بيدار مىشد و به تهجّد وتفكّر مىپرداخت. بعد از نماز صبح دو تا درس مىگفت، كه معمولا هر درس دو ساعت طول مىكشيد؛ زيرا ضمن درس مباحثه هم بود. بعد استراحت مختصرى، نهار، نماز ظهر و عصر و بعد از ظهر دو درس ديگر. بعد هم نمازمغرب و عشاء، شام مختصرى و بعد كمى مطالعه و استراحت و باز دو ساعت به اذان صبح بيدار مىشد.
به هر حال مهم اين است كه ما بعد از گذشت ده يا پانزده سال طلبگىعادت داشته باشيم هر روز يا هر هفته و يا هر ماه و سالى يكبار حساب و كتاب عمر خود را بكنيم؛ زيرا حضرت رضاعليه السلام اين گونه به ما ياد داده اند كه:
« لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ» .(10)
اگر تا به حال هم محاسبه نبوده لااقل بعد از ده پانزده سال بنشينيم وببينيم ماحصل اين ده پانزده سال چه بوده است؟ إن شاء اللَّه خود فريبى هم نخواهيم كرد. انديشه كنيم كه آيا قدر و ارزش عمر خود را فهميدهايم يا نه؟ اگرنفهميدهايم باز هم دير نشده است. اميرالمؤمنينعليه السلام فرمودهاند:
« حاسِبُوا أنْفُسَكُمْ تَأمَنُوا مِنَ اللَّهِ الرَّهَبَ وَ تُدْرِكُوا عِنْدَهُ الرَّغَبَ».(11)
( اگر اهل حساب باشيد از خوف و ترس ايمنى پيدا مىكنيد؛ و به آمال وآرزوهايى كه از ناحيه خداوند داريد مىرسيد ).
آن گونه كه گفتهاند: آن را كه حساب پاك است، از محاسبه چه باك است. با اين حساب، به تمام آمال و آرزوهايى كه از جانبِ خداوند اميدوار است مىرسد. حال اين آرزوها چيست؟ در يك كلام مىتوان گفت سعادت اخروى.
اگر كسى فقط به دنبال منافع دنيوى باشد، به آن مىرسد؛ ولى چيزهاى گرانبهايى هست كه خداوند آن را به همه نمىدهد. اگر از خدا بخواهد فرعون بشود، مىشود. اگر از خدا بخواهد قارون بشود، مىشود. قرآن مىگويد:مفاتيح و كليدهاىِ گنج قارون را مردانى نيرومند حمل مىكردند. پس فرعون يا قارون شدن سهل و آسان است؛ ولى اگر كسى بخواهد موسى بشود به اين سادگىها نمىتواند.
بنابراين مىتوان با محاسبه، به آنچه كه از خدا توقّع و آرزو دارد برسد.در روايتى از اميرالمؤمنينعليه السلام وارد شده است كه فرمودهاند:
« حاسِبْ نَفْسَكَ لِنَفْسِكَ فَإنَّ غَيْرَها مِنَ الأنْفُسِ لَها حَسيبٌ غَيْرُكَ ».(12)
(به محاسبهٔ نفس خود بپردازید زیرا هر کس برای خود محاسبهٔ کننده ای دارد)
محاسبهٔ كار خودت را داشته باش، نمىخواهد خط، زيرِ كار مردم بكشى. هر كس محاسبى دارد و آن محاسب يا خودش است، يا آن ملائكهٔٔ رقيب و عتيدى كه هيچ چيز را از قلم نمىاندازند، خداوند در قرآن مىفرمايد:
«إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الَْيمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ * مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ».(13)
( به خاطر بياوريد هنگامى را كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم انساناند اعمال او را دريافت مىدارند؛ انسان هيچ سخنى را بر زبان نمىآورد مگر اينكه همان دم، فرشتهاى مراقب و آماده براى انجام مأموريت (و ضبط آن) است).
البته چيزى هم هست كه رقيب و عتيد نيز از آن بىخبرند و اين را ازدعاى كميل اميرالمؤمنينعليه السلام مىتوان فهميد آنجا كه مىفرمايند: خدايا! آنگناهانى كه فقط تو مىدانى و ملائكه نمىدانند. اين از خوبى خداست و خدا آن قدر مهربان است كه تا خود تظاهر نكنى، نمىگذارد آنها بفهمند. اگر گفتى و عمل كردى آنها مىفهمند و مىنويسند، اما اگر خيال و فكر گناه كردى،ملائكه نمى فهمند و ثبت نمى كنند.
به هر حال
«حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا وَ وَازِنُوهَا قَبْلَ أَنْ تُوَازَنُوا».(14)
(به حساب خود رسيدگى كنيد، قبل از اينكه به حساب شما برسند. و آن را بسنجيد قبل از آن كه سنجيده شود)
. بالاخره ما معتقد به حساب و كتابى هستيم؛ و صريح قرآن است كه يوم الحساب داريم. در كلامى ازاميرالمؤمنينعليه السلام داريم كه فرموده اند:
« فَإِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لا حِسَابَ وَإِنَّ غَداً حِسَابٌ وَلا عَمَلَ».(15)
( همانا امروز روز عمل است نه حساب؛ و فردا روز حساب است نه عمل).
آنجا ديگر نمىتوان گفت: خدايا هر چه بگويى انجام مىدهم. پروندهٔ حيات دنيوى كه بسته شد تمام شد. وقتى فرد گناهكار از دنيا رفت و آن دنيا رامعاينه كرد، از خدا مىخواهد كه دوباره برگردد، ندا مىرسد كه: « كَلاَّ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ».(16) ديگر اجازه برگشت نيست، هرچه هست همين جاست.
سنگ محك هم عجيب است در زيارت اميرالمؤمنينعليه السلام اين عبارت رامىخوانيم «السَّلامُ عَلى مِيزَانِ الأَعْمَالِ».(17) اگر سنگ محك اميرالمؤمنينعليه السلام باشد كه هست، چه چيزى مىخواهيم عرضه كنيم. ما كه مدّعى انجام كارهاى خوب هستيم چه چيزى مىخواهيم عرضه كنيم، آيا مىخواهيم نمازمان رادر مقابل نماز اميرالمؤمنينعليه السلام عرضه كنيم؟ آيا مىخواهيم ترويج توحيد ونبوّت و ولايت و تبليغ دين را با خدمات و زحمات اميرالمؤمنينعليه السلام مقايسه كنيم؟ ميزان اعمال اوست و حساب خيلى دقيق است.
نشانه انسانى كه به اين امر مهم (محاسبه) توجّه پيدا كرده، اين است كه بداند دنيا كجاست و آخرت كجاست؟ البته بين خود و نفسمان بايد به چيزهايى راضى بشويم چنان كه اميرالمؤمنينعليه السلام فرمودهاند:
«إنَّ لِأنْفُسِكُمْ أثْماناً فَلا تَبِيعُوها إلّا بِالْجَنَّةِ».(18)
بنابراين بايد هم به اصل حساب، هم به نرخ حساب و هم به كيفيّت حساب توجّه شود؛ چون حساب خيلى دقيق است؛ و لذا بايد از خدا بخواهيم كه: «الهى عاملنا بفضلك و لا تعاملنا بعدلك».(19) اگر حسابِ عدل باشد «إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ».(20) (اگر به اندازهٔ سنگينىِ دانهٔ خردلى (كار نيك يا بد) باشد،و در دل سنگى يا در (گوشهاى از) آسمانها و زمين قرار گيرد، خداوند آن را(در قيامت براى حساب) مىآورد؛ خداوند دقيق و آگاه است).
اما اگر حسابِ فضل باشد، كوهى را به كاهى مىبخشد. فلذا بايد حساب را صاف كرد، و اين اهل دنيايند كه به حسابِ اعمال خود نمىرسند.
1) بحار الانوار، جلد 74، صفحهٔ 23، حديث 6.
2) سورهٔ عصر، آيه 2.
3) كافى، جلد 2، صفحهٔ 453، حديث 2، وسايل الشيعه، جلد 16، صفحهٔ 95، حديث 21074.
4) وسايلالشيعه، جلد 16، صفحهٔ94، حديث 21073، مستدرك الوسايل، جلد 12، صفحهٔ148، حديث 13748.
5) مستدرك الوسايل، جلد 12، صفحهٔ 154، حديث 13761، غرر الحكم، صفحهٔ 236، حديث 4736.
6) مستدرك الوسايل، جلد 12، صفحهٔ 154، حديث 13761، غرر الحكم، صفحهٔ 236، حديث 4745.
7) مستدرك الوسايل، جلد 12، صفحهٔ 154، حديث 13761، غرر الحكم، صفحهٔ 236، حديث 4744.
8) مستدرك الوسايل، جلد 12، صفحهٔ 154، حديث 13761، غرر الحكم، صفحهٔ 236، حديث 4747.
9) مستدرك الوسايل، جلد 12، صفحهٔ 154، حديث 13761، غرر الحكم، صفحهٔ 236، حديث4748.
10) كافى، جلد 2، صفحهٔ 453، حديث 2، وسايل الشيعه، جلد 16، صفحهٔ 95، حديث 21074.
11) غرر الحكم، صفحهٔ 236، حديث 4738.
12) غرر الحكم، صفحهٔ 236، حديث 4739.
13) سورهٔ ق، آيه 17 – 18.
14) مستدرك الوسايل جلد 12، صفحهٔ 154، حديث 13761، غرر الحكم صفحهٔ 236، حديث 4741.
15) كافى، جلد 8، صفحهٔ 58، حديث 21.
16) سورهٔ مؤمنون، آيه 100.
17) مستدرك الوسايل جلد 10، صفحهٔ 222، حديث 11900، بحار الانوار جلد 97، صفحهٔ 287، حديث 18.
18) غرر الحكم، صفحهٔ 168، حديث 3314.
19) شرح اسماء الحسنى، صفحهٔ 497.
20) سورهٔ لقمان، آيه 16.