حسن ظن

جمعه - 10 آگوست 2012

«إلهي إن كان قلّ زادي في المسير اليك فلقد حسن ظنّي بالتّوكّل‏ عليك وإن كان جرمي قد اخافني من عقوبتك فإنّ رجائي قد اشعرني‏ بالأمن من نقمتك وإن كان ذنبي قد عرضني لعقابك فقد آذنني‏ حُسن ثقتي بثوابك وإن أنا متني الغفلة عن الاستعداد للقائك فقد نبّهتني المعرفةُ بكرمك وآلائك وإن أوحش ما بيني و بينك فرط العصيان والطّغيان فقد انسني بشر الغفران والرّضوان»(1).

پروردگارا! اگر چه در مسير حركت به سوى تو كم توشه‏ام؛ امّا حسن ظن به‏ توكّل بر تو، اين كم توشگى را جبران مى‏كند. اگر چه جرايم و گناهانم‏ موجب هراس و ترس از عقوبت است، امّا اميدى كه به تو دارم، به من‏ اطمينان مى‏دهد كه از نقمت تو در امانم. اگر چه گناهانم مرا در معرض‏ عقاب قرار داده است، اما ثواب تو متيقّن است و اميد و اعتماد به پاداشت ‏دارم. اگر چه غفلت مرا به خواب برده است و استعداد و آمادگى ديدار تو را ندارم ولى شناخت تو به من نويد بخشش و نعمتهايت را مى‏دهد. اگر چه ‏فراوانى گناه و طغيان ميان ما وحشت ايجاد كرده است ولى اميد به آمرزش و خشنودى تو وحشت مرا به انس مبدّل مى‏ سازد.

موانع بصيرت وموانع كور دلى

جمعه - 10 آگوست 2012

موانع بصيرت

الف: دنيا دوستى

از موانع بسيار مهمّ بصيرت و روشن بينى، دنيا پرستى و غرق شدن در آن است.

امير المؤمنين عليه السلام مى‏ فرمايند: «لحبّ الدنيا صمّت الأسماع عن سماع الحكمة وعميت القلوب عن‏ نور البصيرة»(2). به دوستى دنيا گوشها از شنيدن دانش و حكمت كر شوند و ديده‏ها از ديدار نور بينش كور گردند.

به همين دليل امام صادق عليه السلام مى‏ فرمايند: «حبّ الدنيا يعمي ويصمّ»(3). دوستى دنيا انسان را كور و كر مى‏ كند.  هنگامى كه بهره مندى از نعمات دنيوى هدف نهايى گردد، آدمى براى‏ دستيابى به آن دست به هر كار ناشايستى مى‏زند و به پند و نصيحت ‏اطرافيانش گوش فرا نمى‏دهد.  امير المؤمنين عليه السلام براى فرزند گراميش امام مجتبى عليه السلام سرانجام دنيادوستان را اينگونه بيان مى‏ فرمايند: «وإيّاك أن تغتّر بما ترى من إخلاد أهل الدنيا إليها وتكالبهم عليها…سلكت بهم الدنيا طريق العمى وأخذت بأبصارهم عن منار الهدى(4)فتاهوا في حيرتها وغرقوا في نعمتها، واتخذوها ربّا، فلعبت بهم‏ولعبوا بها، ونسواما وراءَها»(5). فرزندم! مبادا كه فريفته شوى، هنگامى كه مى‏نگرى دنيا داران به دنيا دل‏بسته‏اند و بر سر آن با يكديگر مى‏ستيزند… دنيا آنان را در راه تاريك و كور به‏ حركت در آورد و چشمانشان را از چراغ هدايت بپوشاند. سپس در حيرتكده ‏گم گشتند و در نعمت آن غرق شدند، دنيا را براى خود خدا اتخاذ كردند،سپس دنيا آنان را به بازى گرفت و آنان هم آن را به بازى گرفتند و زندگى ‏پس از دنيا را، فراموش كردند.

بصیرت

جمعه - 10 آگوست 2012

بصيرت شرط كمال

امام سجاد عليه السلام در پايان اين دعا از خداوند تبارك و تعالى كيميايى ‏طلب مى‏كند كه اهل معرفت ارزش واقعى آن را مى‏دانند. ايشان از خداوند يقين مى‏خواهند، يقينى كه داراى دو كار كرد اساسى است. ابتدا اين گوهر ناياب را هر كه در درون خود داشته باشد به كمك آن تحمّل تمام دردها و مصائب براى انسان سهل خواهد بود. همچنين امام يقينى را مى‏طلبند كه باكمك آن پرده‏هاى كورى و جهل از دل و ديده رخت بر مى‏بندد. بنابر اين اگر بصيرت و روشن بينى بخواهيم بايد مرتبه‏اى از مراتب يقين را درك نمائيم.

در توصيف تعبد يكى از آقايان مراجع مى‏گويند كه ايشان تمام ‏كرامتش آن بود كه قيامت را باور كرده بود. اين مطلب به ظاهر ساده مى‏آيد امّا اگر انسان به قيامت يقين داشته باشد ديگر نسيان و غفلت معنا ندارد و يقين به قيامت جزء ملكات او مى‏گردد و هرگز عملى مرتكب نمى‏گردد كه با اعتقاد و يقين او در تعارض باشد.

هنگام حمله اعراب به ايران در خصوص كثرت جمعيّت و شرايط ايرانيان گفتگوى جالبى بين اميرالمؤمنين على عليه السلام و خليفهٔ دوم صورت گرفته‏است. خليفهٔ دوم كه از كثرت جمعيّت عجم نگران بود پاسخ مناسبى را از اميرالمؤمنين عليه السلام دريافت مى‏كند. امام عليه السلام مى‏ فرمايند:

يقين

جمعه - 10 آگوست 2012

توحيد و شناخت توحيدى داراى مراتبى است. همچنين تحصيل ‏معرفت و تلاش جهت خداشناسى به انسان كمك مى‏كند تا روح خويش را تعالى ببخشد. در پايان نيز گفتيم كه حاصل طى اين مراتب رسيدن به درجهٔ ‏بندگى خداوند است.

نيايش و آموزش

اين فراز قسمت پايانى دعا است كه اگر عزيزان توجّه كرده باشند امام ‏سجاد عليه السلام با مضامين بسيار دقيق و در عين حال شيوا ذات بارى تعالى را توصيف مى‏نمايند. اين توصيفات جداى از جنبه دعا و نيايش، داراى بعد آموزش براى پيروان مكتب اهل بيت ‏عليهم السلام نيز مى‏باشد. در واقع امام عليه السلام از ابتداى دعا تا كنون شيوه و روش دعا و طلب از خداوند را بيان مى‏فرمايند.نكته بعد در اين نيايش، آموزش و راهنمايى بندگان به سوى متاعى است كه‏ بايد از خداوند طلب نمود.

آغاز دعا سراسر توصيفات خداوند است. امام عليه السلام مى‏فرمايند: اى‏ خدايى كه بنده هر چه بخواهد به او عطا مى‏نمايى؛ اى خدايى كه بنده هر چه‏ به تو نزديك شد تو با گامهاى بلندترى به سوى او مى‏آيى؛ اى خداى مهربان ‏كه بر تمام گناهان بندگان سرپوش مى‏گذارى.

مهمانى پروردگار

جمعه - 10 آگوست 2012

امام سجاد عليه السلام اين گونه دعا را می کنند كه، پروردگارا! چه كسى‏ به عنوان مهمان نزد تو حاضر گرديده در حالى كه به مهمان نوازى تو اميدوار بوده، امّا تو از او پذيرايى ننموده‏اى؟

واژه «قرى» كه در اوّلين پرسش امام عليه السلام از خداوند ذكر گرديده ‏است، به معناى مهمانى و ضيافت مى‏باشد. امام عليه السلام در پى بيان اين واقعيت‏ است كه فيض و رحمت الهى آنقدر گسترده است كه هيچ اميدوارى، از درگاه ‏او نااميد باز نمى‏گردد. امام عليه السلام در اين فراز اميدوار و گداى درگاه الهى را به ‏مهمان تشبيه كرده است. در خصوص مهمان و جايگاه آن در اخلاق اسلامى ‏روايات بيشمارى از ائمّهٔ اطهار عليهم السلام در قالب توصيه و تشويق به دست ما رسيده است. رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمايند:

«أكرم الضيف ولو كان كافراً»(1). مهمان را تكريم نما، حتّى اگر كافر باشد. «من أنفق على الضيف درهماً، فكأنّما أنفق ألف الف دينار في‏ سبيل اللَّه تعالى»(2). هر كس يك درهم براى پذيرايى از مهمان هزينه نمايد، گويى هزار هزار دينار در راه خدا انفاق نموده است.
اين گونه سفارشات و توصيه‏ها براى تكريم مهمان در روايات بسيار زياد مى‏باشد. يعنى در مكتب الهى تكريم مهمان به عنوان يك ارزش مطرح‏ مى‏باشد. حال، آيا ممكن است شارع در خصوص مهمان توصيه داشته باشد امّا خود، ملتزم به آن نباشد؟ بى شك بنا به خواست و دستور الهى، اولياء وائمّهٔ اطهار عليهم السلام، مهمان نوازى را به پيروان خود توصيه نموده‏اند. بنابر اين‏ نمى‏توان پذيرفت كه اين صفت در خداوند به نحو تامّ و تمام وجود نداشته ‏باشد. ممكن نيست كسى مهمان ذات اقدس ربوبى گردد و خداوند او را رها نمايد و از او پذيرايى نكند.

ثمرات توكّل

جمعه - 10 آگوست 2012

لقمان به فرزندش پيرامون توكّل مى‏ فرمايد«يا بنيّ! توكّل على اللَّه ثم سل في الناس من ذى الّذي توكّل على اللَّه‏ فَلَم يكفه»(1). اى فرزندم! بر خداوند توكّل نما، آنگاه در جامعه جستجو كن كه آيا در ميان ‏مردم كسى هست كه به خداوند توكل كرده باشد اما خداوند امور او را كفايت‏ نكرده باشد؟  به عبارت ديگر آيا ممكن است كه انسان خداوند را در امور خود وكيل ‏نموده باشد و خداوند او را بى پاسخ رها كرده باشد؟ مسئله توكّل مختص به ‏مسائلى از قبيل رزق و روزى و ديگر مشاكل دنيوى نمى‏باشد. بلكه درفتنه‏هاى اجتماعى نيز به توكّل توصيه شده‏ايم. به عنوان نمونه در زمان امام‏ سجاد عليه السلام شخصى نزد ايشان از فتنه عبداللَّه بن زبير اظهار ترس مى‏ نمايد.
راوى به امام عليه السلام عرض مى‏كند: ممكن است آتش اين فتنه دامن‏ شيعيان را نيز بگيرد. حضرت عليه السلام در پاسخ مى‏فرمايند: آيا تا كنون كسى را ديده‏اى كه به خداوند توكّل نمايد و خداوند او را كفايت ننموده باشد(2).

توکل ،قضای الهی وتفویض

جمعه - 10 آگوست 2012

در مقاله قبل بطور مبسوط پيرامون عبارت «إذا توكّل عليه أحسَبه وكفاه» سخن گفتيم. عرض شد كه توكّل عبارتست از واگذارى امور به مالك اصلى و اتّكال بر وكالت او و اظهار عجز و ناتوانى از ناحيهٔ موكّل نسبت به اتيان امور اعمّ از مادى و معنوى. همچنين با استفاده از آيه كريمه «وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ‏ الْمُؤْمِنُونَ»(1)

و روايات روشن ساختيم كه ثمره و ميوهٔ ايمان توكّل است. به ‏عبارت ديگر غير مومن نمى‏تواند متوكّل باشد همانطور كه مومن نمى‏تواند غير متوكّل باشد. نيز در توضيح علت توكّل، گفتيم كه واگذارى امور از ناحيهٔ عاجز به قوى و از ناحيهٔ ضعيف به اقوى يك ضرورت عقلى است. از طرف ديگر همه مى‏دانيم كه هيچ قدرتى بالاتر و قوى‏تر از قدرت لا يزال الهى نمى‏باشد،لذا عاقلانه‏ترين كار اين است كه جوينده كمال امور خود را به عالم‏ترين و قادرترين موجود، كه رب العالمين است، بسپارد.

معناى توكّل

جمعه - 10 آگوست 2012

«وإذا توكّل عليه احسبه وكفاه». در اين عبارت نكات بسيار جالب و قابل تأمّل با نقش تعيين كننده در زندگى همهٔ افراد وجود دارد.  اهل معرفت معمولاً منازل ده گانه‏اى را براى سلوك ذكر مى‏كنند كه هر منزلى داراى مراتبى است. توكّل در اين سلسله جزء معاملات محسوب‏ مى‏شود. توكّل در اصطلاح فقهى حكايت از يك رابطه بين وكيل و موكّل دارد.به عبارت ديگر در وكالت؛ انسان كارى را به كسى واگذار مى‏كند؛ كه او صلاحيّت خاصى در سرپرستى آن مسأله دارد. حال اگر كسى به خدا توكّل ‏كند در واقع امور خود را به موجودى واگذار كرده كه اعلم و افضل از هر وكيل ‏ديگرى است. در سلسلهٔ منازل ده گانه كه براى سلوك بيان مى‏شود، بعد از توكّل ‏مرتبه و درجهٔ تفويض است، بعد از آن نوبت به درجهٔ ثقه و اطمينان ‏مى‏رسد، و در پايان مرحلهٔ تسليم و رضا است. طى كردن اين مراحل هر يك ‏مترتّب بر ديگرى است. يعنى اگر كسى به درجهٔ ثقه و اطمينان نرسد؛ قادر به ‏درك مرحله تسليم نخواهد بود! انشا اللَّه به قدر توان در اين مجال با تأكيد برمفهوم توكّل سخن خواهيم گفت.  آنچه كه در آيات كريمهٔ قرآن بيشتر جلب نظر مى‏كند اين است كه ‏اغلب ثمره و ميوهٔ توكّل، ايمان ذكر شده است. و يا در بعضى ديگر از آيات؛خداوند از مردم مى‏خواهد براى ثبات ايمان خود بر خداوند توكّل كنند.خداوند مى‏ فرمايد:

پرده پوشی گناهان

جمعه - 10 آگوست 2012

«وإذا جاهره بالعصيان ستر على ذنبه‏وغطّاه».

اقتضاى ربوبيّت الهى اين است كه اگر بنده‏ ايى به گناه و عصيان تظاهر كند خداوند گناه او را بپوشاند. ارتكاب معاصى و نافرمانى خداوند تبارك و تعالى توسّط بندگان، به دو صورت انجام مى‏پذيرد.گاهى انسان مرتكب معصيت مى‏شود و دستورات الهى را زير پا مى‏گذارد امّا اين عمل را در خفا انجام‏ مى‏دهد. ولى بعضى مواقع انسان آشكارا مرتكب معصيت مى‏گردد. امام در اين عبارت مى‏فرمايند: خداوند گناه گناهكارى را كه آشكارا پرده درى مى‏كند و معصيت مى‏ نمايد را نيز مى‏ پوشاند. شخصى از اصحاب امام عليه السلام كه مرد فاضلى هم بود از ايشان سوال كرد، كه چگونه ممكن است‏ خداوند گناهان را بپوشاند با اينكه خدا دستور داده همهٔ گناهان ثبت شود و در روز قيامت انسان براساس آن اعمال مورد محاسبه قرار گيرد. در جواب حضرت فرمودند: بنده تائب داراى ملكى است كه خداوند ‏به آن دو ملك فرمان مى‏دهد شما حق نداريد گناهى را براى او ثبت كنيد و نيز خداوند به مكانهايى كه ‏انسان در آنجا مرتكب گناه شده است فرمان مى‏دهد كه گناه اين بندهٔ عاصى را ضبط نكنيد و معصيت او را كتمان كرده و عيب او را بپوشانيد. (بنابر آنچه در آيات و روايات موجود است تمامى موجودات اعم از نباتات و جمادات همگى تحت سيطرهٔ خداوند بوده و به تسبيح او مشغول مى‏باشند لذا بنابر فرمان الهى ‏توانايى ضبط وقايع را دارا مى‏باشند).

اقبال على اللَّه یعنی چه؟

جمعه - 10 آگوست 2012

اهل ‏معرفت در اين خصوص مى‏ گويند:«تفرّغ نفس للعبادة وافراغ عن ما سوى اللَّه، ترك التفاوت إلى غيراللَّه»

يعنى حاصل اين حالت در انسان اين است كه از هيچ چيز جز خدا خائف نمى‏شود و تنها به مبدأ هستى اميدوار خواهد بود. وقتى كه وجود را از تمامى شوائب و آلودگى‏ها تهى كرد آنگاه عمل و رفتار بطور خالص براى خدا و در جهت كسب رضايت او انجام مى‏پذيرد. نمونهٔ ‏برجستهٔ كسانى كه (متفّرع للعبادة) هستند  ائمّهٔ معصومين‏ عليهم السلام مى‏باشند. در حالات پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و نيز اميرالمؤمنين عليه السلام،منقول است كه هنگام آماده شدن براى نماز «يتغيّر وجهه ويصفّر لونه»(1) يعنى وقت نماز حالت ‏صورت اين دو بزرگوار تغيير مى‏كرد و رنگ صورتشان به زردى مى‏گرائيد. كسى كه در بالاترين حد معرفت‏ و شناخت است و درون را از شوائب و آلودگى‏ها خالى كرده است مى‏تواند مصداق «تفرّغ للعبادة» باشد.زيرا اوست كه مى‏داند در پيشگاه چه كسى ايستاده و چه كسى را مى‏خواند. كاملاً طبيعى است كه اگر كسى در محضر خداوند حاضر گردد و از خدا حاجتى بخواهد، بى درنگ خداوند پاسخ او را مى‏دهد. عكس اين موضوع نيز صادق است. اگر بنده با قلبى آلوده و آكنده از حب و بغض‏هاى ‏غير خدايى او را بخواند چون قلب او شرايط لازم را ندارد. پاسخى نمى‏گيرد. امام صادق عليه السلام ‏مى‏ فرمايند:

عبوديّت

جمعه - 10 آگوست 2012

«إن كنتُ عصيتك فإنّي قد أطعتك في أحبّ الأشياء إليك، الإيمانِ بِكَ،مَنَّاً مِنْكَ بهِ عَلَيَّ لا مَنَّاً مِنّي بِهِ عَلَيكَ، لَم اَتَّخِذ لَكَ وَلَداً وَلَم اَدعُ لَكَ‏ شَريكاً وَ قَد عَصَيتُكَ عَلى غَير وَجهِ المُكابَرَةِ وَلا الخُروجِ عَن عبوديَّتِكَ‏وَ لا الجُحُودِ لِرُبوبِيَّتِكَ وَلكِنِ اتَّبَعتُ هَوايَ، وَ اَزَلَّنِى الشَّيطانُ بَعْدَ الحُجَّةِ عَلَيَّ وَالبَيانِ فَإن تُعَذّبني فَبِذُنُوبي غَير ظالِمٍ، وَاِن تَعْفُ عَنّي فَبِجُودِكَ‏وَكَرَمِكَ يا كَريمُ»(1).

(خداوندا! اگر من بنده گنهكار و سركشى هستم اما از تو در موردى اطاعت كرده‏ام ‏كه نزد تو از همه چيز دوست داشتنى‏تر است؛ و آن ايمان است و اين نعمت ايمان ‏منّتى است كه تو بر من گذاشته‏ايى، نه منّتى از طرف من بر تو، خداوندا من هرگز براى تو فرزندى تصور نكرده‏ام و هرگز براى تو شريكى در نظر نگرفته‏ام. پروردگارا! من هرگز از روى عناد و لجبازى مرتكب عصيان و نافرمانى تو نشده‏ام. عصيان و گناهى كه مرتكب شده‏ام؛ هرگز براى خروج از عبوديّت و بندگى تو و انكار ربوبيت

تو نبوده است. گناه من به خاطر پيروى از هواى نفس بوده بعد از روشن شدن مطلب و اقامه حجّت بر من شيطان مرا فريب داد. خداوندا! اگر مرا به خاطر گناهانم عذاب نمايى، ظالم نخواهى بود و اگر از گناه من در گذرى نشانهٔ ‏بخشش و بزرگوارى تو است اى كريم).

ائمه اطهار علیهم السلام

یکشنبه - 5 آگوست 2012

ائمّه‏ عليهم السلام وسايط فيض(8):

فيض الهى دائماً و بدون وقفه در حال جريان و سريان است و وجود شريف و عالى زودتر از وجودى كه در رتبۀ پست و اخسّ قرار دارد، مستفيض وبهره‏مند مى‏گردد. زيرا وجود اخسّ هرگز نمى‏تواند بى واسطه در معرض فيض‏الهى قرار گيرد؛ برهان امكان اشرف ضرورت وجود وسايط فيض يعنى حجّت‏هاى‏ الهى و ائمّه‏ عليهم السلام را ثابت مى‏كند؛ بدين معنا كه جريان فيض الهى نمى‏تواند بدون‏ واسطه به مخلوقات و موجودات برسد. لزوم وجود واسطه به شدّت، قدرت وتماميّت فيض الهى و ضعف، سستى و نقص دريافت مخلوقات باز مى‏گردد و به ‏عبارت ديگر، ضعف از فيّاض نيست بلكه قابل و دريافت كنندۀ فيض، قابليّت ‏ندارد؛ به عنوان مثال، برق فشار قوى كه در نيروگاه توليد مى‏شود اگر بدون كنترل ‏و تعديل به برق شهرى متّصل گردد، تمام سيمهاى برق شهر مى‏سوزد و از بين ‏مى‏رود. دستگاهى كه به برق كم نياز دارد را با ترانس به برق شهرى وصل ‏مى‏كنيم. فشار شكن و ترانس، همانند واسطه‏هايى مى‏باشند كه نخست برق رادريافت كرده و به صورت تعديل شده و مناسب با ظرفيّت مصرف كننده ارسال ‏مى‏ نمايند.

خداوند متعال فيّاض على الاطلاق است و در اعطاء فيض بخل و امساك‏ نمى‏ورزد، امّا موجودات و مخلوقات توان دريافت بى واسطۀ فيض الهى را ندارند و نيازمند وسايطى هستند كه اين فيض را دريافت كنند و به اندازۀ قابليّت وجودى‏ هر كس به او اعطا نمايند.

انبياء عليهم السلام و حضرات معصومين‏ عليهم السلام وسايط فيض الهى هستند و تمام‏ مكاتب فكرى، كه به نحوى به اديان آسمانى متّصل هستند، ضرورت وجود واسطه در فيض را مى‏پذيرند، امّا هر يك بر آن نامى مطابق با سليقۀ خود نهاده‏اند؛ فلاسفۀ اشراق به آن كلمۀ قدسيّه مى‏گويند. فلاسفۀ مشّاء آن را عقل‏ فعّال(9) مى‏نامند، حكماء پهلوى(10) آن را كدبانو و خداى عالم نام نهاده‏اند، عرفا نام ‏آن را انسان كامل(11) گذاشته‏اند و متكلّمين اسلامى و متديّنين از آن به حجّت اللَّه وامام ياد مى‏كنند به هر حال و با هر نامى كه باشد وجود امام معصوم عليه السلام و حجّت‏اللَّه ضرورى است و نظام هستى در حدوث و بقاء به وجود آنان وابسته است.