پروردگارا! اگر چه در مسير حركت به سوى تو كم توشهام؛ امّا حسن ظن به توكّل بر تو، اين كم توشگى را جبران مىكند. اگر چه جرايم و گناهانم موجب هراس و ترس از عقوبت است، امّا اميدى كه به تو دارم، به من اطمينان مىدهد كه از نقمت تو در امانم. اگر چه گناهانم مرا در معرض عقاب قرار داده است، اما ثواب تو متيقّن است و اميد و اعتماد به پاداشت دارم. اگر چه غفلت مرا به خواب برده است و استعداد و آمادگى ديدار تو را ندارم ولى شناخت تو به من نويد بخشش و نعمتهايت را مىدهد. اگر چه فراوانى گناه و طغيان ميان ما وحشت ايجاد كرده است ولى اميد به آمرزش و خشنودى تو وحشت مرا به انس مبدّل مى سازد.
الف: دنيا دوستى
از موانع بسيار مهمّ بصيرت و روشن بينى، دنيا پرستى و غرق شدن در آن است.
امير المؤمنين عليه السلام مى فرمايند: «لحبّ الدنيا صمّت الأسماع عن سماع الحكمة وعميت القلوب عن نور البصيرة»(2). به دوستى دنيا گوشها از شنيدن دانش و حكمت كر شوند و ديدهها از ديدار نور بينش كور گردند.
به همين دليل امام صادق عليه السلام مى فرمايند: «حبّ الدنيا يعمي ويصمّ»(3). دوستى دنيا انسان را كور و كر مى كند. هنگامى كه بهره مندى از نعمات دنيوى هدف نهايى گردد، آدمى براى دستيابى به آن دست به هر كار ناشايستى مىزند و به پند و نصيحت اطرافيانش گوش فرا نمىدهد. امير المؤمنين عليه السلام براى فرزند گراميش امام مجتبى عليه السلام سرانجام دنيادوستان را اينگونه بيان مى فرمايند: «وإيّاك أن تغتّر بما ترى من إخلاد أهل الدنيا إليها وتكالبهم عليها…سلكت بهم الدنيا طريق العمى وأخذت بأبصارهم عن منار الهدى(4)فتاهوا في حيرتها وغرقوا في نعمتها، واتخذوها ربّا، فلعبت بهمولعبوا بها، ونسواما وراءَها»(5). فرزندم! مبادا كه فريفته شوى، هنگامى كه مىنگرى دنيا داران به دنيا دلبستهاند و بر سر آن با يكديگر مىستيزند… دنيا آنان را در راه تاريك و كور به حركت در آورد و چشمانشان را از چراغ هدايت بپوشاند. سپس در حيرتكده گم گشتند و در نعمت آن غرق شدند، دنيا را براى خود خدا اتخاذ كردند،سپس دنيا آنان را به بازى گرفت و آنان هم آن را به بازى گرفتند و زندگى پس از دنيا را، فراموش كردند.
بصيرت شرط كمال
امام سجاد عليه السلام در پايان اين دعا از خداوند تبارك و تعالى كيميايى طلب مىكند كه اهل معرفت ارزش واقعى آن را مىدانند. ايشان از خداوند يقين مىخواهند، يقينى كه داراى دو كار كرد اساسى است. ابتدا اين گوهر ناياب را هر كه در درون خود داشته باشد به كمك آن تحمّل تمام دردها و مصائب براى انسان سهل خواهد بود. همچنين امام يقينى را مىطلبند كه باكمك آن پردههاى كورى و جهل از دل و ديده رخت بر مىبندد. بنابر اين اگر بصيرت و روشن بينى بخواهيم بايد مرتبهاى از مراتب يقين را درك نمائيم.
در توصيف تعبد يكى از آقايان مراجع مىگويند كه ايشان تمام كرامتش آن بود كه قيامت را باور كرده بود. اين مطلب به ظاهر ساده مىآيد امّا اگر انسان به قيامت يقين داشته باشد ديگر نسيان و غفلت معنا ندارد و يقين به قيامت جزء ملكات او مىگردد و هرگز عملى مرتكب نمىگردد كه با اعتقاد و يقين او در تعارض باشد.
هنگام حمله اعراب به ايران در خصوص كثرت جمعيّت و شرايط ايرانيان گفتگوى جالبى بين اميرالمؤمنين على عليه السلام و خليفهٔ دوم صورت گرفتهاست. خليفهٔ دوم كه از كثرت جمعيّت عجم نگران بود پاسخ مناسبى را از اميرالمؤمنين عليه السلام دريافت مىكند. امام عليه السلام مى فرمايند:
توحيد و شناخت توحيدى داراى مراتبى است. همچنين تحصيل معرفت و تلاش جهت خداشناسى به انسان كمك مىكند تا روح خويش را تعالى ببخشد. در پايان نيز گفتيم كه حاصل طى اين مراتب رسيدن به درجهٔ بندگى خداوند است.
نيايش و آموزش
اين فراز قسمت پايانى دعا است كه اگر عزيزان توجّه كرده باشند امام سجاد عليه السلام با مضامين بسيار دقيق و در عين حال شيوا ذات بارى تعالى را توصيف مىنمايند. اين توصيفات جداى از جنبه دعا و نيايش، داراى بعد آموزش براى پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام نيز مىباشد. در واقع امام عليه السلام از ابتداى دعا تا كنون شيوه و روش دعا و طلب از خداوند را بيان مىفرمايند.نكته بعد در اين نيايش، آموزش و راهنمايى بندگان به سوى متاعى است كه بايد از خداوند طلب نمود.
آغاز دعا سراسر توصيفات خداوند است. امام عليه السلام مىفرمايند: اى خدايى كه بنده هر چه بخواهد به او عطا مىنمايى؛ اى خدايى كه بنده هر چه به تو نزديك شد تو با گامهاى بلندترى به سوى او مىآيى؛ اى خداى مهربان كه بر تمام گناهان بندگان سرپوش مىگذارى.
واژه «قرى» كه در اوّلين پرسش امام عليه السلام از خداوند ذكر گرديده است، به معناى مهمانى و ضيافت مىباشد. امام عليه السلام در پى بيان اين واقعيت است كه فيض و رحمت الهى آنقدر گسترده است كه هيچ اميدوارى، از درگاه او نااميد باز نمىگردد. امام عليه السلام در اين فراز اميدوار و گداى درگاه الهى را به مهمان تشبيه كرده است. در خصوص مهمان و جايگاه آن در اخلاق اسلامى روايات بيشمارى از ائمّهٔ اطهار عليهم السلام در قالب توصيه و تشويق به دست ما رسيده است. رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايند:
«أكرم الضيف ولو كان كافراً»(1). مهمان را تكريم نما، حتّى اگر كافر باشد. «من أنفق على الضيف درهماً، فكأنّما أنفق ألف الف دينار في سبيل اللَّه تعالى»(2). هر كس يك درهم براى پذيرايى از مهمان هزينه نمايد، گويى هزار هزار دينار در راه خدا انفاق نموده است.
اين گونه سفارشات و توصيهها براى تكريم مهمان در روايات بسيار زياد مىباشد. يعنى در مكتب الهى تكريم مهمان به عنوان يك ارزش مطرح مىباشد. حال، آيا ممكن است شارع در خصوص مهمان توصيه داشته باشد امّا خود، ملتزم به آن نباشد؟ بى شك بنا به خواست و دستور الهى، اولياء وائمّهٔ اطهار عليهم السلام، مهمان نوازى را به پيروان خود توصيه نمودهاند. بنابر اين نمىتوان پذيرفت كه اين صفت در خداوند به نحو تامّ و تمام وجود نداشته باشد. ممكن نيست كسى مهمان ذات اقدس ربوبى گردد و خداوند او را رها نمايد و از او پذيرايى نكند.
و روايات روشن ساختيم كه ثمره و ميوهٔ ايمان توكّل است. به عبارت ديگر غير مومن نمىتواند متوكّل باشد همانطور كه مومن نمىتواند غير متوكّل باشد. نيز در توضيح علت توكّل، گفتيم كه واگذارى امور از ناحيهٔ عاجز به قوى و از ناحيهٔ ضعيف به اقوى يك ضرورت عقلى است. از طرف ديگر همه مىدانيم كه هيچ قدرتى بالاتر و قوىتر از قدرت لا يزال الهى نمىباشد،لذا عاقلانهترين كار اين است كه جوينده كمال امور خود را به عالمترين و قادرترين موجود، كه رب العالمين است، بسپارد.
اقتضاى ربوبيّت الهى اين است كه اگر بنده ايى به گناه و عصيان تظاهر كند خداوند گناه او را بپوشاند. ارتكاب معاصى و نافرمانى خداوند تبارك و تعالى توسّط بندگان، به دو صورت انجام مىپذيرد.گاهى انسان مرتكب معصيت مىشود و دستورات الهى را زير پا مىگذارد امّا اين عمل را در خفا انجام مىدهد. ولى بعضى مواقع انسان آشكارا مرتكب معصيت مىگردد. امام در اين عبارت مىفرمايند: خداوند گناه گناهكارى را كه آشكارا پرده درى مىكند و معصيت مى نمايد را نيز مى پوشاند. شخصى از اصحاب امام عليه السلام كه مرد فاضلى هم بود از ايشان سوال كرد، كه چگونه ممكن است خداوند گناهان را بپوشاند با اينكه خدا دستور داده همهٔ گناهان ثبت شود و در روز قيامت انسان براساس آن اعمال مورد محاسبه قرار گيرد. در جواب حضرت فرمودند: بنده تائب داراى ملكى است كه خداوند به آن دو ملك فرمان مىدهد شما حق نداريد گناهى را براى او ثبت كنيد و نيز خداوند به مكانهايى كه انسان در آنجا مرتكب گناه شده است فرمان مىدهد كه گناه اين بندهٔ عاصى را ضبط نكنيد و معصيت او را كتمان كرده و عيب او را بپوشانيد. (بنابر آنچه در آيات و روايات موجود است تمامى موجودات اعم از نباتات و جمادات همگى تحت سيطرهٔ خداوند بوده و به تسبيح او مشغول مىباشند لذا بنابر فرمان الهى توانايى ضبط وقايع را دارا مىباشند).
يعنى حاصل اين حالت در انسان اين است كه از هيچ چيز جز خدا خائف نمىشود و تنها به مبدأ هستى اميدوار خواهد بود. وقتى كه وجود را از تمامى شوائب و آلودگىها تهى كرد آنگاه عمل و رفتار بطور خالص براى خدا و در جهت كسب رضايت او انجام مىپذيرد. نمونهٔ برجستهٔ كسانى كه (متفّرع للعبادة) هستند ائمّهٔ معصومين عليهم السلام مىباشند. در حالات پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و نيز اميرالمؤمنين عليه السلام،منقول است كه هنگام آماده شدن براى نماز «يتغيّر وجهه ويصفّر لونه»(1) يعنى وقت نماز حالت صورت اين دو بزرگوار تغيير مىكرد و رنگ صورتشان به زردى مىگرائيد. كسى كه در بالاترين حد معرفت و شناخت است و درون را از شوائب و آلودگىها خالى كرده است مىتواند مصداق «تفرّغ للعبادة» باشد.زيرا اوست كه مىداند در پيشگاه چه كسى ايستاده و چه كسى را مىخواند. كاملاً طبيعى است كه اگر كسى در محضر خداوند حاضر گردد و از خدا حاجتى بخواهد، بى درنگ خداوند پاسخ او را مىدهد. عكس اين موضوع نيز صادق است. اگر بنده با قلبى آلوده و آكنده از حب و بغضهاى غير خدايى او را بخواند چون قلب او شرايط لازم را ندارد. پاسخى نمىگيرد. امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
«إن كنتُ عصيتك فإنّي قد أطعتك في أحبّ الأشياء إليك، الإيمانِ بِكَ،مَنَّاً مِنْكَ بهِ عَلَيَّ لا مَنَّاً مِنّي بِهِ عَلَيكَ، لَم اَتَّخِذ لَكَ وَلَداً وَلَم اَدعُ لَكَ شَريكاً وَ قَد عَصَيتُكَ عَلى غَير وَجهِ المُكابَرَةِ وَلا الخُروجِ عَن عبوديَّتِكَوَ لا الجُحُودِ لِرُبوبِيَّتِكَ وَلكِنِ اتَّبَعتُ هَوايَ، وَ اَزَلَّنِى الشَّيطانُ بَعْدَ الحُجَّةِ عَلَيَّ وَالبَيانِ فَإن تُعَذّبني فَبِذُنُوبي غَير ظالِمٍ، وَاِن تَعْفُ عَنّي فَبِجُودِكَوَكَرَمِكَ يا كَريمُ»(1).
(خداوندا! اگر من بنده گنهكار و سركشى هستم اما از تو در موردى اطاعت كردهام كه نزد تو از همه چيز دوست داشتنىتر است؛ و آن ايمان است و اين نعمت ايمان منّتى است كه تو بر من گذاشتهايى، نه منّتى از طرف من بر تو، خداوندا من هرگز براى تو فرزندى تصور نكردهام و هرگز براى تو شريكى در نظر نگرفتهام. پروردگارا! من هرگز از روى عناد و لجبازى مرتكب عصيان و نافرمانى تو نشدهام. عصيان و گناهى كه مرتكب شدهام؛ هرگز براى خروج از عبوديّت و بندگى تو و انكار ربوبيت
تو نبوده است. گناه من به خاطر پيروى از هواى نفس بوده بعد از روشن شدن مطلب و اقامه حجّت بر من شيطان مرا فريب داد. خداوندا! اگر مرا به خاطر گناهانم عذاب نمايى، ظالم نخواهى بود و اگر از گناه من در گذرى نشانهٔ بخشش و بزرگوارى تو است اى كريم).
فيض الهى دائماً و بدون وقفه در حال جريان و سريان است و وجود شريف و عالى زودتر از وجودى كه در رتبۀ پست و اخسّ قرار دارد، مستفيض وبهرهمند مىگردد. زيرا وجود اخسّ هرگز نمىتواند بى واسطه در معرض فيضالهى قرار گيرد؛ برهان امكان اشرف ضرورت وجود وسايط فيض يعنى حجّتهاى الهى و ائمّه عليهم السلام را ثابت مىكند؛ بدين معنا كه جريان فيض الهى نمىتواند بدون واسطه به مخلوقات و موجودات برسد. لزوم وجود واسطه به شدّت، قدرت وتماميّت فيض الهى و ضعف، سستى و نقص دريافت مخلوقات باز مىگردد و به عبارت ديگر، ضعف از فيّاض نيست بلكه قابل و دريافت كنندۀ فيض، قابليّت ندارد؛ به عنوان مثال، برق فشار قوى كه در نيروگاه توليد مىشود اگر بدون كنترل و تعديل به برق شهرى متّصل گردد، تمام سيمهاى برق شهر مىسوزد و از بين مىرود. دستگاهى كه به برق كم نياز دارد را با ترانس به برق شهرى وصل مىكنيم. فشار شكن و ترانس، همانند واسطههايى مىباشند كه نخست برق رادريافت كرده و به صورت تعديل شده و مناسب با ظرفيّت مصرف كننده ارسال مى نمايند.
خداوند متعال فيّاض على الاطلاق است و در اعطاء فيض بخل و امساك نمىورزد، امّا موجودات و مخلوقات توان دريافت بى واسطۀ فيض الهى را ندارند و نيازمند وسايطى هستند كه اين فيض را دريافت كنند و به اندازۀ قابليّت وجودى هر كس به او اعطا نمايند.
انبياء عليهم السلام و حضرات معصومين عليهم السلام وسايط فيض الهى هستند و تمام مكاتب فكرى، كه به نحوى به اديان آسمانى متّصل هستند، ضرورت وجود واسطه در فيض را مىپذيرند، امّا هر يك بر آن نامى مطابق با سليقۀ خود نهادهاند؛ فلاسفۀ اشراق به آن كلمۀ قدسيّه مىگويند. فلاسفۀ مشّاء آن را عقل فعّال(9) مىنامند، حكماء پهلوى(10) آن را كدبانو و خداى عالم نام نهادهاند، عرفا نام آن را انسان كامل(11) گذاشتهاند و متكلّمين اسلامى و متديّنين از آن به حجّت اللَّه وامام ياد مىكنند به هر حال و با هر نامى كه باشد وجود امام معصوم عليه السلام و حجّتاللَّه ضرورى است و نظام هستى در حدوث و بقاء به وجود آنان وابسته است.