موانع بصيرت وموانع كور دلى

موانع بصيرت

الف: دنيا دوستى

از موانع بسيار مهمّ بصيرت و روشن بينى، دنيا پرستى و غرق شدن در آن است.

امير المؤمنين عليه السلام مى‏ فرمايند: «لحبّ الدنيا صمّت الأسماع عن سماع الحكمة وعميت القلوب عن‏ نور البصيرة»(2). به دوستى دنيا گوشها از شنيدن دانش و حكمت كر شوند و ديده‏ها از ديدار نور بينش كور گردند.

به همين دليل امام صادق عليه السلام مى‏ فرمايند: «حبّ الدنيا يعمي ويصمّ»(3). دوستى دنيا انسان را كور و كر مى‏ كند.  هنگامى كه بهره مندى از نعمات دنيوى هدف نهايى گردد، آدمى براى‏ دستيابى به آن دست به هر كار ناشايستى مى‏زند و به پند و نصيحت ‏اطرافيانش گوش فرا نمى‏دهد.  امير المؤمنين عليه السلام براى فرزند گراميش امام مجتبى عليه السلام سرانجام دنيادوستان را اينگونه بيان مى‏ فرمايند: «وإيّاك أن تغتّر بما ترى من إخلاد أهل الدنيا إليها وتكالبهم عليها…سلكت بهم الدنيا طريق العمى وأخذت بأبصارهم عن منار الهدى(4)فتاهوا في حيرتها وغرقوا في نعمتها، واتخذوها ربّا، فلعبت بهم‏ولعبوا بها، ونسواما وراءَها»(5). فرزندم! مبادا كه فريفته شوى، هنگامى كه مى‏نگرى دنيا داران به دنيا دل‏بسته‏اند و بر سر آن با يكديگر مى‏ستيزند… دنيا آنان را در راه تاريك و كور به‏ حركت در آورد و چشمانشان را از چراغ هدايت بپوشاند. سپس در حيرتكده ‏گم گشتند و در نعمت آن غرق شدند، دنيا را براى خود خدا اتخاذ كردند،سپس دنيا آنان را به بازى گرفت و آنان هم آن را به بازى گرفتند و زندگى ‏پس از دنيا را، فراموش كردند.

اميرالمؤمنين عليه السلام در اين فراز به نكاتى چند اشاره مى‏ فرمايند:

1 – هشدار نسبت به فريب خوردن از دنيا و دنياداران و كسانى كه‏ براى دنيا جاودانگى قائلند.

2 – اگر در دام دنيا گرفتار گرديم، دنيا ما را از مسير روشنايى به راه‏ گمراهى و نابينايى هدايت مى‏كند.

3 – كسى كه در مسير دنيا گام مى‏گذارد نور بلند و رفيع هدايت را نمى‏بيند.

4 – كسى كه نور هدايت را نبيند، در دنيا سر گشته و سرگردان خواهدشد؛ آنگاه در نعمات آن غرق مى‏گردد، و دنيا را خدا و ربّ خود مى‏داند،چنين كسى دنيا هادى و مربّى او مى‏شود.

5 – اهل دنيا با دنيا و دنيا نيز با آنان بازى مى‏كند.

براى اينكه قسمت پايانى فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام را بهتر در يابيم به ‏آيه‏اى از قرآن كريم توجّه فرماييد:

«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ‏وَالْأَوْلاَدِ»(6).

بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى و تجمل پرستى و فخر فروشى در ميان شما و افزون ‏طلبى در اموال و فرزندان است.

با توجّه به اين آيه زندگى دنيوى را به چند مرحله تقسيم كرده‏اند:

1 – مرحله لعب: لعب نخستين مرحله مى‏باشد، لعب يعنى بازى‏كردن. بازى كردن ويژگى دوران كودكى است.

فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام در كنار اين تقسيم بندى در آيه بدين معنا است كه، كسانى كه اسير دنيا مى‏شوند از دوران كودكى بيرون نمى‏آيند و هميشه كودك مى‏مانند.

2 – مرحله لهو: لهو به معنى سرگرمى، مخصوص دوران نوجوانى‏ مى‏باشد.

3 – مرحله زينت: زينت به معنى زيبايى، مخصوص دوران جوانى ‏است، جوانان در اين دوران به دنبال تجمّل و زيبايى مى‏روند.

4 – مرحله تفاخر: دورهٔ ميانسالى به بالاتر، دورهٔ فخر فروشى ‏مى‏باشد، و آدمى به دستاوردهايش و آنچه در طول دوران حيات اندوخته ‏است افتخار مى‏كند.

امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند:

«من آثر الدنيا على الآخرة حشره اللَّه يوم القيامة أعمى»(7).

هر كه دنيا را بر آخرت ترجيح دهد، خدا او را نابينا محشور مى‏كند.

اميرالمؤمنين على عليه السلام مى‏فرمايند:

«من غلبت الدنيا عليه عمى بين يديه»(8).

هر كه دنيا بر او چيره شود، نابينا گردد.

اگر دنيا بر فرد غلبه كند، انسان رو بروى خود را نمى‏بيند. زيرا دنيا پرستى غفلت آور و غفلت نقطهٔ مقابل بصيرت است.

خداوند مى‏فرمايد:

«إَنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَياةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ‏آيَاتِنَا غَافِلُونَ»(9).

آنانى كه ايمان به ملاقات ما و روز رستاخيز ندارند و به زندگى دنيا خشنود شدند و بر آن تكيه كردند و آنها كه از آيات ما غافلند.

انسان‏هايى كه به دنيا دل بسته‏اند به دليل غفلت نمى‏توانند حقايق‏ خلقت را ببينند، و ارزش واقعى خود را نمى‏دانند.

«ليس المتجر أن ترى الدنيا ثمناً لنفسك»(10).

تجارت (منفعت) آن نيست كه دنيا را بهاى خود بدانى.

همهٔ دنيا نيز، بهاى انسان نيست، و انسان قيمتى بالاتر از آن دارد. اگر بخواهند دنيا را به انسانى بدهند و هويّت او را بستانند، اين تجارت، زيان آور خواهد بود.

در اين رابطه روايات جالبى از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده است،

«عين المحب عمية عن معايب المحبوب واذنه صماء عن قبح‏ مساويه»(11).

ديدهٔ دوستدار نسبت به عيب‏هاى محبوب كور است و گوشش از شنيدن‏ زشتى‏ها و بدى‏هاى او كر مى‏باشد. عاشق، زشتى‏هاى معشوق را نمى‏بيند ،حال معشوق هر شكل و هيئتى داشته باشد.

در ادبيات فارسى در داستان ليلى و مجنون آمده است كه، به مجنون‏ مى‏گفتند كه ليلى زيبا نيست، امّا او مى‏گفت من فقط زيبايى مى‏بينم.

اگر بر ديده مجنون نشينى

به غير از خوبى ليلى نبينى

و در يك كلمه،

«حبّك للشي‏ء يعمى ويصم»(12).

دوستى هر چيز، تو را كور و كر مى‏كند.

ب: گناه

با تدبّر در سخنان اهل بيت‏ عليهم السلام در مى‏يابيم كه گناه از عوامل بسيار مهم در عدم بصيرت مى‏باشد.

به اين روايت توجّه فرماييد، البته قسمت پايانى آن مربوط به اين ‏قسمت بحث مى‏گردد،

«عن أبي عبداللَّه عن أبيه عليهما السلام قال: قال لي أبي علي ابن الحسين ‏صلوات اللَّه عليهما: يا بني انظر خمسة فلا تصاحبهم ولا تحادثهم ولاترافقهم في طريق، فقلت: يا أبتِ من هم عرّفنيهم؟ قال: إيّاك‏ومصاحبة الكذّاب فإنّه بمنزلة السراب يقرّب لك البعيد ويبعّد لك ‏القريب وإيّاك ومصاحبة الفاسق فإنّه بايعك بأكلة أو أقلّ من ذلك‏وإيّاك ومصاحبة البخيل فإنّه يخذلك في ماله أحوج ما تكون إليه‏وإيّاك ومصاحبة الأحمق فإنّه يريد أن ينفعك فيضرّك وإيّاك ومصاحبة القاطع لرحمه فإنّي وجدته ملعوناً في كتاب اللَّه عزّوجلّ في ثلاثة مواضع، قال اللَّه عزّوجل «فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ‏وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ * أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ»(13)وقال عزّوجل «وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَاللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ أُوْلَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»(14)وقال في البقرة «الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَاللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ»(16)­(15).

امام سجاد عليه السلام به فرزند گراميشان مى‏فرمايند: با پنج گروه رفاقت و گفتگو نكن و با آنان همراه مشو. گفتم: اى پدر! اين پنج گروه، چه كسانى هستند؟فرمودند: 1 – درغگو، زيرا وى همچون سراب مى‏باشد دور را براى تو نزديك ‏و نزديك را نزد تو دور جلوه مى‏دهد. 2 – فاسق، تو را به پشيزى مى‏فروشد و براى رفاقت ارزشى قائل نيست. 3 – بخيل، هنگامى كه به پول نياز دارى تو را خوار و ذليل مى‏كند. 4 – احمق، انسان احمق و كوتاه فكر مى‏خواهد به تو خدمت و سود رساند، اما زيان مى‏رساند. 5 – قاطع رحم، كسى كه مرتكب‏ گناه قطع رحم شده و با بستگانش قطع رابطه كرده است، زيرا سه بار دركتاب خداوند لعنت شده.

الف: خداوند در سورهٔ محمّد صلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمايد: اگر از اين دستورها رويگردان شويد، جز اين انتظار مى‏رود كه در زمين فساد و قطع پيوند خويشاوندى كنيد. آنها كسانى هستند كه خداوند از رحمت خويش دورشان‏ ساخته، گوشهايشان را كر و چشمهايشان را كور كرده است.

ب: در سورهٔ رعد مى‏فرمايد: آنها كه عهد الهى را پس از محكم كردن‏ مى‏شكنند و پيوندهايى را كه خدا دستور به برقرارى آن داده قطع مى‏كنند و در روى زمين فساد مى‏نمايند، لعنت براى آنها است و بدى و مجازات سراى‏ آخرت.

ج: و در سورهٔ بقره مى‏فرمايد: (فاسقان) كسانى هستند كه پيمان خدا را،پس از محكم ساختن آن مى‏شكنند و پيوندهايى را كه خدا دستور داده ‏برقرار سازند قطع نموده و در روى زمين فساد مى‏كنند، اينها زيان كارانند.

با توجّه به آيات روشن مى‏شود كه نه تنها قطع رحم بلكه هر گناهى كه‏ لعنت خداوند را در پى داشته باشد موجب سلب بصيرت مى‏گردد.

ج: انكار حقيقت

يكى ديگر از موانع بصيرت، انكار حق عليرغم پى بردن به آن است.روايت جالبى در اين زمينه نقل شده است:

«عن أبي سهل بن مالك عن أبيه قال: إنّي لواقف مع المغيرة بن‏شعبة عند نهوض عليّ ابن أبي طالب عليه السلام من المدينة إلى البصرة اذ أقبل عمّار ابن ياسر رضى الله عنه فقال له: هل لك في اللَّه عزّوجل يا مغيرة فقال: وأين هو يا عمّار؟ قال تدخل في هذه الدعوة فتلحق بمن ‏سبقك وتسوّد من خلفك فقال له يا مغيرة: أو خير من ذلك يا أبا اليقظان!! قال عمّار وما هو؟ قال: ندخل بيوتنا ونغلق علينا أبوابنا حتى يضى‏ء لنا الأمر فنخرج ونحن مبصرون ولا نكون كقاطع ‏السلسلة فرّ من الضحل فوقع في الغمر. فقال له عمّار: هيهات هيهات أجهل بعد علم وعمى بعد استبصار؟ولكن اسمع لقولي فواللَّه لن تراني إلّا في الرّعيل الأوّل قال فطلع‏ عليهما أميرالمؤمنين عليه السلام فقال: يا أبا يقظان ما يقول لك الأعور فإنّه‏واللَّه دائماً يلبس الحق بالباطل ويموّه فيه ولن يتعلّق من الدّين إلّا بما يوافق الدنيا ويحك يا مغيرة إنّها دعوة تسوق من يدخل فيها إلى‏الجنّة»(17).

راوى مى‏گويد، هنگامى كه امير المؤمنين عليه السلام براى جنگ جمل راهى بصره ‏بود، من و مغيره بن شعبه ايستاده بوديم، كه عمّار ابن ياسر به طرف ما آمد.عمّار به مغيره گفت: آيا دوست دارى براى خدا كارى انجام دهى؟ مغيره‏ گفت: آن چه كارى است؟ عمّار پاسخ داد؛ بيا همراه ما به جنگ طلحه و زبير برويم، اگر چنين كنى به سابقين (اصحاب رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم) ملحق خواهى‏ شد و نسبت به آيندگان بزرگى و سيادت خواهى داشت. مغيره پاسخ داد: اى ‏ابا يقظان (كنيهٔ عمّار ياسر) مى‏خواهى كارى بهتر از اين به تو بگويم. عمّارگفت: آن چيست؟ مغيره

گفت: به خانه‏هايمان برويم و درها را بر روى خود ببنديم تا حقيقت امر روشن گردد و همانند تشنه‏اى نباشيم كه به زنجير بسته شده و هنگامى كه رهايى مى‏يابد در آب غرق مى‏گردد. عمّار گفت:نادانى پس از علم! كورى پس از بصيرت و بينايى! اى مغيره بدان كه مرا جز در صف اوّل حاميان اميرالمؤمنين عليه السلام نخواهى ديد.

راوى مى‏گويد: در اين هنگام اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد، و فرمودند: اى ابايقظان اين كور (ظاهراً امير المؤمنين ‏عليه السلام به باطن مغيره نظر دارد و او را كور خطاب مى‏كند) چه مى‏گويد؟ بخدا قسم مغيره حق و باطل را هميشه‏ خلط مى‏كند و آن مقدار از دين را مى‏پذيرد كه با دنياى او منافات نداشته‏ باشد.

مغيره موضوعيّت ندارد هر كس حق و باطل را خلط نمايد و نتواند با برهان و قرآن اين دو را از هم تمييز دهد، فاقد بصيرت است.

نكته پايانى روايت ميزان خوبى است كه خودمان را با آن بسنجيم. اگر در موردى منافع دنيوى با دين در تضادّ قرار بگيرد، كدام را انتخاب مى‏كنيم؟آيا همانند مغيره عمل مى‏نماييم؟ اگر روزى يك مقام دنيوى به ما پيشنهاد شود كه با دين ما منافات داشته باشد كدام را ترجيح مى‏دهيم؟ انسان بصير،دنيا و مقام دنيوى را رها مى‏كند و از آن مى‏گذرد، اما اگر كسى فاقد بصيرت‏ باشد، دين را مى‏فروشد و با صدها توجيه و استدلال دنيا را انتخاب مى‏كند.

نقل مى‏كنند شيخ انصارى‏رحمه الله به شاگردان خود مى‏فرمود: هنگامى كه از نجف به وطن خود بازگشتيد، قصد قربت داشته باشيد و يا نداشته باشيد به ‏تدريس اقدام نمائيد زيرا تدريس در هر حال براى شما سود دارد. اما فقط درصورتى امام جماعت شويد كه قصد قربت داشته باشيد و هرگز قاضى نشويد،حتى با قصد قربت.

سِرّ اين توصيه چه بود؟ هنگامى كه شيخ انصارى‏رحمه الله در دزفول بود به ‏قضاوت مى‏پرداخت روزى خان آن منطقه خدمت ايشان آمد و گفت فردا براى اقامهٔ دعوى خدمت شما خواهم آمد لذا از شما تقاضا دارم به نفع من ‏حكم صادر كنيد. مى‏گويند شيخ در آن مجلس سخنى نفرمود ولى شبانه از دزفول به نجف رهسپار شد. وقتى كه از وى پرسيدند، چرا دزفول را ترك‏ كردى؟ در پاسخ فرمود: شهرى كه در آن به قاضى رشوه مى‏دهند جاى ‏زندگى كردن نيست. اين يك امتحان براى شيخ انصارى‏ رحمه الله بود، كه از آن‏ سرافراز بيرون آمد، و دين خود را حفظ كرد.

گاهى صاحبان قدرت و مكنت از روحانيّون مى‏خواهند، مسأله‏اى را بگونه‏اى بيان نمايند كه منافع نامشروعشان تأمين گردد و در مقابل به آن‏ روحانى قولهايى

مى‏دهند. آيا انسان متديّن در اين دام گرفتار مى‏شود؟ اگردر چنين جايى قدم بلرزد، مطمئنّاً در صراط نيز خواهد لغزيد. صراطى كه ‏خداوند مى‏فرمايد:

«وَإِن مِّنكُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْماً مَّقْضِيّاً»(18).

و همهٔ شما بدون استثناء وارد جهنّم مى‏شويد، اين امرى است حتمى و قطعى بر پروردگارت.

نتيجهٔ لغزش، سقوط در جهنّم است و آنانى كه عبور مى‏نمايند ثابت‏ قدمانى هستند كه در لغزشگاههاى دنيا خود را حفظ نموده‏اند.

د: هوى پرستى

يكى ديگر از موجبات كور باطنى و عدم بصيرت، پيروى از هوى و هوس است. از ميان آيات متعدّدى كه در قرآن آمده به دو آيه اشاره‏مى‏كنيم،

«وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعْجَمِيّاً لَّقَالُوا لَوْلاَ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ أَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ قُلْ هُوَلِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاء وَالَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى ‏أُوْلَئِكَ يُنَادَوْنَ مِن مَّكَانٍ بَعِيدٍ»(19).

هرگاه آن را قرآنى عجمى قرار مى‏داديم حتماً مى‏گفتند: (چرا آياتش روشن‏ نيست)؟! قرآن عجمى از پيامبرى عربى؟ بگو: اين كتاب براى كسانى كه ‏ايمان آورده‏اند، هدايت و درمان است، ولى كسانى كه ايمان نمى‏آورند در گوشهايشان سنگينى است و گويى نابينا هستند و آن را نمى‏بينند، آنها همچون كسانى هستند كه گويى از راه دور صدا زده مى‏شوند.

اين آيه به روشنى بيان مى‏كند كه قرآن براى مؤمنان هدايت و شفا به ‏ارمغان مى‏آورد. اگر كسى به قرآن عمل نكند و از هواهاى نفسانى خود پيروى ‏نمايد، سرانجام وى گمراهى و سرگردانى خواهد بود.

آيه ديگرى كه مى‏توان به آن استناد نمود:

«وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ‏الْهُونِ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»(20).

و امّا ثمود را هدايت كرديم، ولى آنها نابينايى را بر هدايت ترجيح دادند و به ‏همين جهت صاعقه – آن عذاب خوار كننده – بخاطر اعمالى كه انجام‏ مى‏دادند، آنها را فرو گرفت.

اميرالمؤمنين عليه السلام در رابطه با هواهاى نفسانى كلمات زيبايى دارند كه‏ به برخى از آن اشاره مى‏كنيم،

«من ركب الهوى أدرك العمى»(21).

هر كه مركب آرزوها را سوار گردد، كورى را دريابد.

«من اتبع هواه أزلّه وأظلّه»(22).

هر كس هوس را پيروى كند، او را بلغزاند و گمراه سازد.

«انّك ان أطعتَ هواك أصمّك وأعماك وأفسد مُنقلبك وأرداك»(23).

به راستى اگر فرمانبردار هواى نفس خود باشى، تو را كر و كور و راه بازگشت‏ را تباه و تو را هلاك مى‏كند.

هـ : پيروى از گمراهان

از ديگر موانع بصيرت پيروى و هدايت خواستن از گمراهان است.پيروى از فردى كه در گمراهى به سر مى‏برد و حق را از باطل تشخيص ‏نمى‏دهد به حكم عقل نادرست است. كسى كه خود گرفتار است و در سياهى‏ جهل، دست و پا مى‏زند چگونه مى‏تواند راه درست را به ما نشان دهد؟اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏فرمايند:

«من استهدى الغاوي عمي عن نهج الهدى»(24).

هر كه از گمراه، هدايت جويد، از راه هدايت كور ماند.

و: آرزوهاى بلند

با توجّه به كلمات اهل بيت ‏عليهم السلام در خواهيم يافت كه طول امل و يا به‏عبارت ديگر آرزوهاى بلند از موانع بصيرت بشمار مى‏رود. انسان گرفتار آرزوهاى بلند، مرگ و آخرت را فراموش مى‏كند و چنان برنامه ريزى مى‏كند كه گويى جاودانه خواهد زيست.

اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏فرمايند:

«الأمانيّ تعمى عيون البصائر»(25).

آرزوهاى دست نيافتنى، چشم‏ها را كور مى‏كند.

ز: عدم امر به معروف و نهى از منكر

از ديگر موجبات عمى كه در كلمات اهل بيت‏ عليهم السلام به آن اشاره شده،بى اعتنايى به واجبات مخصوصاً امر به معروف و نهى از منكر است.

امير المؤمنين عليه السلام در اين رابطه مى‏فرمايند:

«إنّه لم يهلك من كان قبلكم من الاُمم إلّا بحيث ما أتوا من المعاصي ولم ينههم‏ الربّانيّون والأحبار، فلمّا تمادوا في المعاصي، ولم ينههم الربّانيّون والأحبار عمّهم‏ اللَّه بعقوبة، فأمروا بالمعروف وانهوا عن المنكر قبل أن ينزل بكم مثل الذي‏نزل بهم»(26).

اُمتهايى كه در گذشته هلاك و نابود شدند، كسانى بودند كه گناه مى‏كردند امّا علمايشان ‏آنان را از انجام گناه نهى نمى‏كردند و خداوند بخاطر ترك نهى از منكر همگى آنان را به ‏عذاب، گرفتار نمود. پس قبل از آنكه به عذابى همانند آنان گرفتار شويد، امر به معروف ونهى از منكر نماييد.

علماى آنان، ناهى از منكر نبودند، زيرا منافع دنيوى را مدّ نظرداشتند.

ح: علم بى عمل

از ديگر موجبات عمى كه بيشتر به اهل علم و روحانيّون مربوط مى‏شود، اين است كه انسان علمى را بياموزد و به آن عمل نكند.

روايت بسيار مهمّى از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده است:

«طلبة هذا العلم على ثلاثة أصناف ألا فاعرفوهم بصفاتهم وأعيانهم:صنف منهم يتعلّمون للمراء والجهل، وصنف منهم يتعلّمون ‏للاستطالة والختل وصنف منهم يتعلّمون للفقه والعقل، فأمّا صاحب‏المراء والجهل تراه مؤذياً ممارياً للرجال في أندية المقال، قدتسربل بالتخشّع، وتخلّى من الورع، فدقّ اللَّه من هذا حيزومه،وقطع منه خيشومه، وأمّا صاحب الاستطالة والختل فإنّه يستطيل‏على أشباهه من أشكاله، ويتواضع للاغنياء من دونهم، فهو لحلوائهم هاضم، ولدينه حاطم فأعمى اللَّه من هذا بصره وقطع من ‏آثار العلماء أثره، وأمّا صاحب الفقه والعقل تراه ذا كأبة وحزن قد قام الليل في حندسه وقد انحني في برنسه، يعمل ويخشى، خائفاًوجلاً من كلّ أحد إلّا من كلّ ثقة من إخوانه فشدّ اللَّه من هذا أركانه،وأعطاه يوم القيامة أمانه»(27).

طلّاب علم سه گروه هستند، آنان را با صفاتشان بشناسيد: 1 – عدّه‏اى كه‏ براى جدل و ترك حلم علم مى‏آموزند. 2 – گروهى كه براى فريب و نيرنگ به‏ دنبال علم مى‏روند. 3 – دسته‏اى كه براى فهم و تعقّل علم فرا مى‏گيرند.

اما گروه نخست: كسى كه براى مجادله و درگير شدن علم آموخته است،فردى است مردم آزار، در مجالس علمى وارد مى‏شود و وانمود مى‏كند كه‏ بسيار فروتن و متواضع مى‏باشد، امّا در دل او هيچ اثرى از ورع و ترس از خدا وجود ندارد. خداوند به اين فرد هيچ بهره‏اى از علم عطا نمى‏كند، و به ‏هدفش كه ريختن آبروى ديگران است نمى‏رسد و خداوند آبرويش را درگفتگوهاى علمى مى‏برد و رشتهٔ حيات وى را قطع مى‏كند (در طول زندگى‏افرادى را ديده‏ايم كه به خاطر حرمت شكنى بزرگان در مباحث علمى ‏عمرشان كوتاه شده است).

گروه دوم: كسى كه براى خدعه و نيرنگ (براى رسيدن به منافع دنيوى)علم آموخته است اين فرد به اهل علم بى اعتنايى مى‏كند و نسبت به آنان ‏متكبّر است، امّا در برابر ثروتمندان بسيار فروتن مى‏باشد و بر سر سفره آنان‏ مى‏نشيند، و ريشهٔ دين خود را مى‏سوزاند، خداوند چشم بصيرت اين فرد را كور مى‏كند، و اثر و نشانى از او در ميان اهل علم نمى‏گذارد.

گروه سوم: كسى كه براى فهم و تعقّل علم آموخته است، هميشه او را مهموم ‏و محزون مى‏بينى، در تاريكى شب بر مى‏خيزد، لباس عباد را بر تن مى‏كندو برنس(28) بر سر مى‏گذارد و به عبادت مى‏پردازد، اعمال او از روى خوف و رجا مى‏باشد، با كسى دوست مى‏شود كه به او اعتماد كرده باشد، خداوند اركان ديانت اين فرد را استوار مى‏كند و در روز قيامت در امان پروردگارخواهد بود.

همهٔ ما با نيّت خير و قصد خدمت در راه تحصيل علم دين گام‏ گذارده‏ايم، انشاء اللَّه اين نيّت تغيير نكند، تأملى كنيم و ببينيم كه از كدام صنف‏ مى‏باشيم خداى ناكرده مغبون نشويم و خلوص نيّت را از دست ندهيم كه درآن صورت خداوند بصيرت را از ما مى‏ستاند.

ط: روى گرداندى از ولايت

عدم پيروى از اهل بيت‏ عليهم السلام و مخالفت با آنان از موانع بصيرت بشمار مى‏آيد، در اين رابطه روايات فراوانى ذكر گرديده كه به برخى از آنان اشاره ‏مى‏كنيم.

مأمون از امام رضا عليه السلام سؤالى در مورد اين آيه مى‏پرسد:

«الَّذِينَ كَانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطَاء عَن ذِكْرِي وَكَانُوا لاَ يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً»(29).

همانها كه پرده‏اى چشمانشان را از ياد من پوشانده بود و قدرت شنوايى‏نداشتند.

سؤال مأمون اين بود كه چرا خداوند فرموده چشمانشان ذكر مرا نمى‏بيند و نفرموده است گوششان؟

امام عليه السلام در پاسخ فرمودند:

«إنّ غطاء العين لا يمنع من الذكر والذكر لا يرى بالعين ولكنّ اللَّه‏ شبّه الكافرين بولاية عليّ ابن أبي طالب‏عليهما السلام بالعميان»(30).

پرده مقابل چشم مانع از ذكر نيست و ذكر با چشم ديده نمى‏شود ولى‏ خداوند منكران ولايت اميرالمؤمنين‏عليه السلام را به كور تشبيه نموده است.

در روز غدير هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم، اميرالمؤمنين عليه السلام را بر روى ‏دست گرفته فرمودند:

«من كنت مولاه فهذا علي مولاه»(31).

هر كس كه من مولاى اويم على مولاى اوست.

يكى از حاضرين به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم اعتراض كرد، و گفت هر چه فرمودی ‏پذيرفتيم، ولى باز هم راضى نشدى، حال پسر عمويّت را بر همهٔ ما ترجيح ‏مى‏دهى، راست بگو! اين سخن تو است يا گفته خداوند؟ پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم‏ فرمودند: دستور خداوند مى‏باشد. معترض گفت:

«أللّهم إن كان هذا من عندك فأمطر علينا حجارة من السماء أواتناء بعذاب أليم»(32).

خدايا اگر اين امر تو مى‏باشد از آسمان بر ما سنگ ببار يا عذابى شديد نازل ‏كن.

معترض هنوز به جايگاه خود نرسيده بود كه سنگى از آسمان نازل شد و به سرش اصابت كرد و به هلاكت رسيد و اين آيه نازل شد،

«سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِّلْكَافِرينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ»(33).

تقاضا كننده‏اى، تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد. اين عذاب مخصوص ‏كافران است و هيچ كس نمى‏تواند آنرا دفع كند.

در تفسير آيه شريفه،

«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى»(34).

هر كس از ياد من رويگردان شود زندگى سخت و تنگى خواهد داشت، و روز قيامت او را نابينا محشور مى‏كنيم.

از ابن عباس نقل شده است كه:

«من ترك ولاية علي عليه السلام أعماه اللَّه وأصمّه عن الهدى»(35).

هر كه ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام را نپذيرد، خداوند او را از مسير هدايت كور وكر مى‏كند.

پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمايند:

«من كذّب علينا أهل البيت حشره اللَّه يوم القيامة أعمى يهودياً وإن‏ أدرك الدجّال آمن به في قبره»(36).

هر كه بر ما اهل بيت دروغ ببندد، خداوند او را در قيامت يهودى نابينا محشور مى‏گرداند و حتى اگر در قبر خود دجّال را درك كند به او ايمان ‏مى‏آورد.

كسانى كه اهل بيت‏عليهم السلام را باور ندارند، در دنيا و آخرت كور دل ‏مى‏باشند. انسان در دنيا گرفتار حجاب است ولى در عالم برزخ حجابها برداشته مى‏شود:

«لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ»(37).

(به او خطاب مى‏شود) تو از اين صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودى و ما پرده را از چشم تو كنار زديم و امروز چشمت كاملاً تيز بين است.

اما اگر كسى منكر ولايت باشد كورى باطن پس از مرگ نيز او را رها نخواهد كرد. در روايات آمده است: برخى از منكران ولايت در عصر حضرت‏بقية اللَّه (عجل اللَّه فرجه الشريف) دوباره زنده مى‏شوند، اما حقّ و حقيقت رانمى‏پذيرند.

فخر رازى معروف به امام المشككين در كتابى كه در تفسير قرآن ‏نوشته مى‏گويد، براى اثبات واقعهٔ غدير خم، چهل راه يافته‏ام، اما هنوز اطمينان ندارم، اين سخن مصداق روشن كور دلى است.

موانع كور دلى:

الف: اراده الهى:

هنگامى كه در سخنان اهل بيت وحی ‏عليهم السلام دقّت مى‏كنيم در مى‏يابيم كه ‏ارادهٔ خداوند تبارك و تعالى از موانع كور باطنى و عمى است.

ارادهٔ خداوند، هنگامى شامل حال انسان مى‏گردد كه فرد اين قابليّت را در خود ايجاد كرده باشد.

پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به ابو ذر مى‏فرمايند:

«إذا أراد اللَّه عزّوجل بعبد خيراً فقّهه في الدين وزهّده في الدنياوبصّره بعيوب نفسه»(38).

اگر خداوند خير بنده‏اى را بخواهد به او فهم دين، پارسايى در دنيا و بصيرت ‏نسبت به عيبهايش را به او عطا مى‏كند.

اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏فرمايند:

«إذا أراد اللَّه عزّوجل بعبد خيراً فقّهه في الدين وألهمه اليقين»(39).

هر گاه خداوند خير بنده‏اى را بخواهد فهم دين و يقين به او الهام مى‏كند.

با توجّه به مناجات امام سجاد عليه السلام كه از خداوند يقينى می طلبد تا در پرتو آن بصير گردد در مى‏يابيم كه بصيرت از ميوه‏هاى يقين مى‏باشد و به‏عبارت ديگر يقين از عواملى است كه فرد را در معرض ارادهٔ الهى قرار مى‏دهد، تا به بصيرت دست يابد و از كور باطنى نجات پيدا كند.

خداوند مى‏فرمايد:

«فَمَن يُرِدِ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ»(40).

هر كس خداوند هدايتش را بخواهد دلش را براى پذيرش اسلام مى‏گشايد.

ب: آخرت بينى

خدا و آخرت را در نظر داشتن و دل از دنيا بريدن از موانع كور باطنى ‏به شمار مى‏آيد. منظور از دل نبستن به دنيا، عدم استفاده از تنعّمات دنيوى ‏نيست. زيرا خداوند دنيا و نعمتهاى آنرا براى بندگانش بخصوص صالحان‏ آفريده است. بلكه منظور عدم وابستگى به دنيا و رهايى از همّ و غمّ آن است.

اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏فرمايند:

«عباد اللَّه إنّ من أحبّ عباد اللَّه إليه عبداً أعانهُ اللَّه على نفسه… قدخَلعَ سرابيل الشهوات وتخلّى من الهموم إلّاهمّاً واحداً انفرد به،فخرج من صفة العمى ومشاركة أهل الهوى وصار من مفاتيح أبواب‏الهدى ومغاليق أبواب الردى»(41).

اى بندگان خدا، از محبوب‏ترين بندگان نزد خداوند كسى است خداوند كه او را در راه پيروزى بر (هوس‏هاى سركش) نفسش يارى كرده است… جامهٔ ‏شهوت را از تن برون كرده و از تمام همّ و غمّ‏ها – جز يك اندوه – خود را تهى ‏ساخته و تنها به آن مى‏انديشد (همّ و غمّ او، تنها وصال محبوب و قرب‏ پروردگار است) اين زهد و اخلاص، او را از نابينايى‏ها رهايى بخشيده و از زمره هوا پرستان خارج ساخته (بدين سبب) كليد درهاى هدايت و قفل‏ درهاى ضلالت گرديده است.

بنابر فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام انسانى كه نگران آخرت است و لباس ‏شهوت و تمايلات نفسانى را از تن بدر آورده، نه تنها نابينا نيست بلكه كليدى‏ براى درهاى هدايت و قفلى براى درهاى گمراهى است.

ج: تجربه آموزى

بهره‏گيرى و استفاده از تجارب ديگران از موانع عمى است. در اين‏زمينه روايات فراوانى وجود دارد از جمله:

«لو لا التجارب عميت المذاهب»(42).

اگر تجربه‏ها نباشد، راه‏ها همه به كورى منتهى مى‏شود.

«من لم ينفعه اللَّه بالبلاء والتجارب لم ينتفع بشي من العظة»(43).

هر كه از گرفتاريها و تجربه‏ها بهره نگيرد، از هيچ پند و نصيحتى بهره ‏نخواهد برد.

د: پرسش

كسى كه مسأله‏اى را نمى‏داند و به دنبال پاسخ آن مى‏باشد، در كورى‏ بسر نخواهد برد. اما كسى كه سكوت اختيار كند، و به دنبال جواب نباشد درب علم را به روى خود بسته است و در جهل خواهد ماند. در اين رابطه شعرى ‏به امام باقر عليه السلام منسوب است:

شفاء العمى طول السؤال وإنّما

تمام العمى طول السكوت على الجهل(44)

درمان نابينايى پرسيدن است

وهمه نابينايى سكوت (نپرسيدن) از مجهولات

پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمايند:

«إنّ العلم حياة القلوب من الجهل وضياء الأبصار من الظلمة»(45).

بدرستى كه دانش، حيات (از نادانى) براى دلها و روشنايى (از تاريكى)براى چشمها است.

هـ: تفكّر در قرآن

از ديگر موانع مؤثر در كور دلى تدبّر در قرآن كريم است.

رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمايند:

«القرآن هدى من الضلالة وتبيان من العمى واستقالة من‏العثرة»(46).

قرآن هدايت از گمراهى و مانع از نابينايى و لغزش است.

اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏فرمايند:

«ما جالس أحد هذا القرآن إلّاقام بزيادة أو نقصان زيادة في هدى ‏أو نقصان في عمى»(47).

هيچ كس با اين قرآن همنشين نشد. مگر آنكه از نزد آن با كاستى يا با افزونى برخاست. افزونى در هدايت و كاستى در كورى.

امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند:

«وفى كتاب اللَّه نجاة من الردى وبصيرة من العمى»(48).

در كتاب خدا رهايى از گمراهى و بينايى از نابينايى قرار دارد.

و: پيروى از اهل بيت‏عليهم السلام

اطاعت از ائمّه ‏عليهم السلام و در مسير آنان حركت نمودن از موانع مهمّ كورباطنى است. در كتب روايى، احاديث فراوانى در اين زمينه يافت مى‏شود كه ‏به چند نمونه اشاره مى‏كنيم.

«أين الذين زعموا أنّهم الراسخون في العلم دوننا كذباً وبغياً عليناوحسداً لنا أن رفعنا اللَّه سبحانه ووضعهم وأعطانا وحرمهم وأدخلناوأخرجهم بنايستعطى الهدى ويستجلى العمى لا بهم»(49).

كجايند آنان كه گمان كردند در دانش استوارند نه ما، كه اين دروغ و ستم و حسد بر ما بود و اين كه خداوند سبحان ‏ما را سر بلند نمود و آنها را خوار قرارداد. به ما بخشيد و آنها را محروم ساخت. ما را در دين و هدايت خويش قرارداد و آنان را بيرون راند. از ما هدايت سر چشمه گيرد و كور بينا شود نه ازآنها.

به اين روايت كه گفتگويى ميان امام صادق عليه السلام و ابو حنيفه مى‏باشد توجّه كنيد.

«لمّا قدم الصادق عليه السلام العراق، نزل الحيرة فدخل عليه أبو حنيفة وسأله عن مسائل… قال أبو حنيفة: أخبرني جعلت فداك، عن قول ‏اللَّه عزّوجل «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»(50)، قال: فما هو عندك يا أباحنيفة؟ قال الأمن من السرب وصحة البدن والقوت الحاظر، قال يا أبا حنيفه لئن وقفك اللَّه وأوقفك يوم القيامة حتّى يسألك عن كلّ أكلة أكلتها وشربتة شربتها ليطول وقوفك، قال: فما النعيم جعلت فداك؟قال: النعيم نحن الذين انقذ اللَّه الناس بنا من الضلالة وبصّرهم بنامن العمى وعلّمهم بنا من الجهل»(51).

هنگامى كه امام صادق عليه السلام وارد عراق شدند و در حيره منزل نمودند، ابوحنيفه نزد ايشان آمد و از ايشان پرسيد تفسير نعيم در سورهٔ تكاثر چيست؟ امام عليه السلام فرمودند، نظر تو چيست؟! ابو حنيفه عرض كرد: امنيت ‏راهها، سلامتى بدن و خوراك، امام عليه السلام فرمودند: اگر خداوند (به تو توفيق‏بدهد كه) از تو در روز قيامت از هر لقمه‏اى كه خورده‏اى و جرعه اى از آب كه‏ نوشيده‏اى بپرسد. ايستادن و محاسبه‏ات در محشر طولانى خواهد شد. ابوحنيفه عرض كرد: فدايت شوم پس معناى آن چه مى‏باشد؟، امام‏عليه السلام فرمودند: ما نعمتهاى خداوند هستيم خداوند

بوسيلهٔ ما مردم را از گمراهى، نجات داد و چشمان آنان را بوسيله ما بينا نمود و بوسيلهٔ ما دانش را به آنان آموخت.

نكتهٔ حائز اهميت اين است كه امام عليه السلام مى‏فرمايند: (اگر خداوند (به‏ تو توفيق دهد و) در روز قيامت تو را محاسبه كند)، زيرا برخى از علماء معتقدند، كسانى در روز قيامت مورد محاسبه قرار مى‏گيرند كه بصورت انسان‏ محشور مى‏شوند.

«ثلاثة يدخلهم اللَّه النار بغير حساب: إمام جائر، وتاجر كذوب وشيخ‏زان»(52).

خداوند سه گروه را بدون محاسبه وارد جهنم مى‏كند: امام ستمكار، بازرگان‏ دروغگو و پيرمرد زناكار.

مطمئناً ابو حنيفه از جمله اين افراد مى‏باشد كه با ستم به اهل بيت ‏عليهم السلام ‏امامت مردم را بر عهده گرفت.

مى‏گويند روزى ابو حنيفه با مؤمن الطاق ملاقات مى‏كند، و به وى ‏مى‏گويد شما قائل به رجعت مى‏باشيد. من مى‏خواهم مقدارى پول از شما قرض بگيرم و در رجعت به شما بپردازم. مومن الطاق گفت: آيا تو بصورت ‏انسان رجعت مى‏كنى تا من به تو پول قرض بدهم(53)؟!.

مهم بهره‏گيرى از سخنان وحى و پيروى از اهل بيت‏ عليهم السلام مى‏باشد،عالمى كه اهل بيت‏ عليهم السلام را مدّ نظر نداشته باشد، همانند ابليس است كه دربرابر خداوند استدلال نمود. علمى كه همراه با ولايت اهل بيت ‏عليهم السلام نباشدسرانجامى چون ابو حنيفه دارد.

تذكّراتى مهم

1 – كلمات اهل بيت ‏عليهم السلام بايد محور سخنانمان در منابر قرار بگيرد.

2 – يكى از روشهاى موفق و آزموده شده براى معرفی اهل بيت‏عليهم السلام‏ معرفی كامل مخالفان و دشمنان آنها در هر دوره‏اى مى‏باشد. براى معرفى‏اميرالمؤمنين عليه السلام بايد، خبيثهاى معاصر ايشان را به خوبى براى مردم معرفی ‏نمود. براى شناخت اباعبداللَّه عليه السلام بايد بنى اميه و ستمگران آن دوران وجنايتهاى آنان و اقداماتى كه براى نابودى اسلام و اهل بيت‏عليهم السلام انجام دادند را براى مردم روشن نمود.

3 – ولايت اهل بيت ‏عليهم السلام دو ركن اساسى دارد كه بايد هر دو را با هم‏ حفظ و تقويت كرد. آن دو ركن عبارت است از تولّى و تبرّى. تنها محبت‏ آنان كافى نيست. با دشمنان، آنان هم بايد دشمن بود. اگر تنها محبّت آنان‏ را داشته باشيم و فضايل آنان را بدانيم، يك سنى دوازده امامى خواهيم بود.

4 – صاحبان و مفسران اصلى دين، اهل بيت ‏عليهم السلام هستند، بايد براى ‏تفقّه در دين به آنان رجوع نماييم. اگر كسى بخواهد با تكيه بر عقل خود به ‏فهم دين دست يابد، بداند سر انجامى جز گمراهى نخواهد داشت. ابو حنيفه،مدتى در محضر امام صادق عليه السلام درس آموخت و اعتراف مى‏كند،

«لو لا السنتان لهلك النعمان»(54).

اگر آن دو سال نبود هلاك مى‏شدم.

ولى فقط درس خواند، مهم پيروى همراه با تولّى و تبرّى است.

ابو حنيفه مى‏خواهد با تكيه بر عقل خود به فهم دين دست يابد به فقه ‏او بنگريد و فتاواى عجيب او را ملاحظه كنيد: مثلاً در باب نكاح مى‏گويد: اگر كسى مادر يا خواهر خود را عقد كند در حالى كه بداند آنها مادر يا خواهر او هستند و با آنها جماع كند بر او حدّى نباشد زيرا كه عقدش شبهه است(55).

در باب رضاع عايشه مى‏گويد: اگر يك نوزاد و بزرگسالى با هم از يك ‏مادر شير بنوشند احكام رضاع بر آنان جارى مى‏شود(56). بخارى صاحب‏ صحيح چنين مى‏گويد: اگر دو نفر از يك حيوان (همانند گاو) شير بنوشند باز هم بر آنان احكام رضاع جارى مى‏شود(57). با اين توسعه اى كه براى رضاع قائل ‏است، ديگر مسأله محرم و نامحرم منتفى مى‏شود.

5 – ما بايد بدون هيچ هراس و با جرأت اين مسائل را به شيعيان ‏بگوييم تا خداى نكرده نسل آينده و جوانان ما از اعتقادات بى اطلاع نباشند وآنها را به فراموشى نسپارند.

«والسلام عليكم ورحمة اللَّه وبركاته»

……………….( Anotates )……………..

1) مناجات خمس عشره، مناجات چهارم مناجات الراجين.

2) غرر الحكم، حديث 7274.

3) مستدرك الوسايل، جلد 12 صفحهٔ 40 حديث 13460.

4) منار الهدى: يعنى روشنايى آشكار در گذشته براى مساجد مناره مى‏ساختند و بالاى آن‏چراغ روشن مى‏كردند، تا كسانى كه دور از شهر بودند بوسيله اين روشنايى راه را بيابند وبه شهر هدايت شوند.

5) نهج البلاغه محمد عبده، صفحهٔ 564 – 565.

6) سورهٔ حديد، آيه 20.

7) بحار الانوار، جلد 7 صفحهٔ 218 حديث 127.

8) غرر الحكم، حديث 9525.

9) سورهٔ يونس، آيه 7.

10) نهج البلاغة، جلد 1 صفحهٔ 78 خطبه 32.

11) غرر الحكم، حديث 6314.

12) من لا يحضرة الفقيه، جلد 4 صفحهٔ 380 حديث 5814.

13) سورهٔ محمد صلى الله عليه وآله وسلم، آيه 23.

14) سورهٔ رعد، آيه 25.

15) سورهٔ بقره، آيه 27.

16) كافى، جلد 2 صفحهٔ 641.

17) بحار الانوار، جلد 32 صفحهٔ 124.

18) سورهٔ مريم، آيه 71.

19) سورهٔ فصلت، آيه 44.

20) سورهٔ فصلت، آيه 17.

21) غرر الحكم، حديث 9022.

22) غرر الحكم، حديث 9835.

23) غرر الحكم، حديث 3800.

24) غرر الحكم، حديث 9236.

25) غرر الحكم، حديث 1406.

26) مستدرك الوسائل، جلد 12 صفحهٔ 180.

27) بحار الانوار، جلد 2 صفحهٔ 47 – 46.

28) قلنسوه، كلاهى كه در صدر اسلام اهل عبادت بر سر مى‏گذارده‏اند.

29) سورهٔ كهف، آيه 101.

30) عيون اخبار الرضا عليه السلام، جلد 2 صفحهٔ 124.

31) عيون اخبار الرضا عليه السلام، جلد1 صفحهٔ 52، مسند احمد بن حنبل، جلد1 صفحهٔ 84.

32) مجمع البيان، جلد 5 صفحهٔ 352، شواهد التنزيل، جلد 2 صفحهٔ 381.

33) سورهٔ معارج، آيه 1 – 2.

34) سورهٔ طه، آيه 124.

35) مناقب آل ابى طالب جلد2 صفحهٔ 293، شواهد التنزيل جلد 1 صفحهٔ 496.

36) بحار الانوار، جلد 2 صفحهٔ 160.

37) سورهٔ ق، آيه 22.

38) بحار الانوار، جلد 74 صفحهٔ 80.

39) غرر الحكم، حديث 4133.

40) سورهٔ انعام، آيه 125.

41) نهج البلاغة، جلد1 صفحهٔ 152 خطبه 87.

42) بحار الانوار، جلد 74 صفحهٔ 421.

43) بحار الانوار، جلد 3 صفحهٔ 312.

44) بحار الانوار، جلد 36 صفحهٔ 359.

45) بحار الانوار، جلد1 صفحهٔ 171.

46) كافى، جلد 2 صفحهٔ 600.

47) غرر الحكم، حديث 10305.

48) مستدرك الوسايل، جلد 11 صفحهٔ 362.

49) غرر الحكم، حديث 2822.

50) سورهٔ تكاثر، آيه 8.

51) مستدرك الوسائل، جلد 16 صفحهٔ 249.

52) بحار الانوار، جلد 76 صفحهٔ 20.

53) تنقيح المقال، جلد 3 صفحهٔ 161.

54) از منابع شيعه: خلاف جلد 1 صفحهٔ 31 و از منابع عامه: التحفة الاثنى عشريه (آلوسى)صفحهٔ 8.

55) الفقه على المذاهب الأربعة، جلد 5 صفحهٔ 98.

56) المجموع، جلد 18 صفحهٔ 212.


جستجو