بصيرت شرط كمال
امام سجاد عليه السلام در پايان اين دعا از خداوند تبارك و تعالى كيميايى طلب مىكند كه اهل معرفت ارزش واقعى آن را مىدانند. ايشان از خداوند يقين مىخواهند، يقينى كه داراى دو كار كرد اساسى است. ابتدا اين گوهر ناياب را هر كه در درون خود داشته باشد به كمك آن تحمّل تمام دردها و مصائب براى انسان سهل خواهد بود. همچنين امام يقينى را مىطلبند كه باكمك آن پردههاى كورى و جهل از دل و ديده رخت بر مىبندد. بنابر اين اگر بصيرت و روشن بينى بخواهيم بايد مرتبهاى از مراتب يقين را درك نمائيم.
در توصيف تعبد يكى از آقايان مراجع مىگويند كه ايشان تمام كرامتش آن بود كه قيامت را باور كرده بود. اين مطلب به ظاهر ساده مىآيد امّا اگر انسان به قيامت يقين داشته باشد ديگر نسيان و غفلت معنا ندارد و يقين به قيامت جزء ملكات او مىگردد و هرگز عملى مرتكب نمىگردد كه با اعتقاد و يقين او در تعارض باشد.
هنگام حمله اعراب به ايران در خصوص كثرت جمعيّت و شرايط ايرانيان گفتگوى جالبى بين اميرالمؤمنين على عليه السلام و خليفهٔ دوم صورت گرفتهاست. خليفهٔ دوم كه از كثرت جمعيّت عجم نگران بود پاسخ مناسبى را از اميرالمؤمنين عليه السلام دريافت مىكند. امام عليه السلام مى فرمايند:
«وأمّا ذكرك كثرت العجم، ورهبتك من جموعهم فانّا لم نكن نُقاتلعلى عهد رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم بالكثرة وإنّما كنّا نقاتل بالبصبرة» (1).
ما در زمان رسول خدا صلي الله علیه وآله وسلم با تكيه بر افراد و كثرت و زيادى لشگر نبردنمىكرديم، بلكه ما با تكيه بر بصيرت و روشن بينى مىجنگيديم.
در واقع سخن اميرالمؤمنين عليه السلام بدين معنا است كه براى پيروزى،يقين و آگاهى لازم است. اگر كسى به هدف متعالى معتقد باشد نتيجهٔ ظاهرى هر چه باشد پيروز اصلى اوست. پس قبل از هر چيز براى طى مراحل كمال بايد پردههاى جهل را از ديدهگان زدود.
در روايت ديگرى امام صادق عليه السلام براى روشن شدن اذهان و تقريب به ذهن كردن مفهوم بصير مىفرمايند:
«العامل على غير بصيرة كالسائر على غير الطريق لا يزيده سرعة السيره إلّا بُعداً» (2).
كسى كه بدون آگاهى و بصيرت دست به عملى بزند مانند كسى است كه درپى سراب (گمراهى) حركت مىكند و هر قدر بر سرعت خود بيافزايد اين افزايش سرعت و تلاش فقط او را از مقصد دورتر مىسازد.
اين روايت ارزش و اهميّت و جايگاه انسان عالم و با بصيرت را روشن مىسازد. هر قدر معرفت انسان بيشتر باشد طى مراحل كمال با سرعت بيشترى انجام مىگيرد. به همين دليل است كه مقدار ارزش اعمال انسان و پاداشى كه دريافت مىدارد به اندازهٔ ميزان معرفت و شناخت اوست. براى روشنتر شدن موضوع و احاطه نسبت به مفهوم بصيرت به اين روايت امام صادق عليه السلام توجه فرماييد:
«يا إسحاق! خِف اللَّه كإنّك تراه وإن كنت لا تراه فأنّه يراك وإن كنت ترى أنّه لا يراك فقد كفرت وإن كنت تعلّم انّه يراك ثم برزت له بالمعصية فقد جعلته من أهون الناظرين عليك»(3).
اى اسحاق! از خدا بترس به گونهاى كه او را همواره ناظر بر اعمال خويش بدانى، اگر تو حضور او را درك نمىكنى او همواره بر اعمال تو ناظر مىباشد،و اگر گمان كنى كه او تو را نمىبيند و از اعمال تو غافل و بى خبر است همانا به او كفر ورزيدهاى و اگر مىدانستهاى كه او ناظر بر اعمال توست و باز هم در مقابل او معصيت نمودى همانا او را كوچكترين و كم اهميّتترين ناظران قراردادهاى.
بنابر اين بصيرت يعنى علمِ يقينى، علمى كه باور انسان را بگونهاى شكل دهد، گويى انسان حقيقت را بی هيچ واسطهاى مىبيند و درك مىكند. يكى از آثار بصيرت حسن سلوك و اصلاح باطن آدمى است. كسانى كه همواره درفكر ايذاء مؤمنين و طرح و نقشه براى از بين بردن و بى آبرو كردن رقبا مىباشند در مرحلهٔ اصلاح بصيرت و معرفت خويش دچار اشكال مىباشند.
براى روشنتر شدن موضوع قسمتى از بحث را به عواملى كه در آيات و روايات به عنوان عوامل روشن بينى و بصيرت ذكر شده است، اختصاص مىدهيم.
عوامل بصيرت
الف: تقوى
خداوند در قرآن كريم در آيات متعدّد در خصوص تقوى و آثار آن سخن گفته است و آن را به عنوان روشن كننده و وسيله ايى جهت تمايز بين حق و باطل معرفی نموده است.
«إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً» (4).
اگر از مخالفت فرمان خدا (تقوى) بپرهيزيد براى شما وسيلهاى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مىدهد.
اگر ملكهٔ تقوى در انسان ايجاد شد، خداوند متعال قدرت تميز و تشخيص را به انسان عطا مىكند. تقوى يعنى، پاكيزه كردن ضمير درون،تطهير فكر و انديشه
و عمل كه از مهمترين و مؤثرترين عوامل بصيرت و روشن بينى در زندگى است. آيهٔ ديگرى كه در آن از تقوى سخن گفته شده است آيهٔ شريفهٔ،
«وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً» (5).
هر كس تقوى الهى پيشه كند خداوند راه نجاتى براى او فراهم مىكند.
بسيارى از مشكلات كه در زندگى به آن دچار مىشويم ريشه در بىپروايى ما نسبت به گناهان دارد. خداوند در اين آيه به روشنى نتيجهٔ تقوى و پرواى الهى را خروج از مشكلات بيان مىنمايد.
ب: عبرت از گذشته
با توجّه به آيات و روايات يكى ديگر از عوامل بصيرت، دقت در سرگذشت پيشينيان مىباشد. در اين رابطه اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايند:
«عباد اللَّه اُوصيكم برفض لهذه الدنيا التاركة لكم وان لم تحبوا تركها… أو ليس لكم في آثار الأوليّن مزدجر وفي آبائكم الماضين تبصرة ومعتبر ان كنتم تعقلون»(6).
اى بندگان خدا، شما را به اعراض از اين دنيا توصيه مىكنم كه شما را رها خواهد ساخت، اگر چه شما دوست نداريد كه آن را رها كنيد… آيا براى شما در آثار گذشتگان عامل جلوگيرى از ارتكاب فساد وجود ندارد؟ اگر درسرگذشت نياكانتان تعقّل كنيد، عامل بينايى و عبرت نمىبينيد؟
مهمترين درسى كه از نظر به تاريخ و آثار گذشتگان مىآموزيم اين است كه دل بستن به امور موقّت و بى ثبات كار بيهودهاى است كه نتيجهاى جز ندامت به بار نخواهد آورد.
بعنوان مثال يك نسخه ناياب و منحصر بفرد از كتابى را براى تحقيق نياز داريد. كه پاسخ بسيارى از پرسشهاى شما در آن يافت مىشود.اين كتاب براى مدت محدودى بطور امانت در اختيار شما قرار مىگيرد. با اين كتاب در اين زمان محدود چه مىكنيد؟
آيا به محض دريافت كتاب، آنرا در گوشهاى مىگذاريد و به آن نگاه مىكنيد و تمام زمان محدود را به لهو و لعب مىگذرانيد؟ يا مىكوشيد كه نهايت استفاده را از آن نمائيد؟
كسى كه از اين فرصت كوتاه استفاده نمىكند در واقع نادان و جاهل است و از نعمتى گرانبها كه در اختيار اوست استفاده نكرده، اما كسى كه با تلاش و كوشش بسيار وقت را غنيمت شمرده و نهايت استفاده را برده او بصير و فهميده است و مى داند چگونه بايد از نعمات بهرهمند گردد.
فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام ناظر به اين مطلب است كه گذشتگان با دنيا چه كردند؟ آيا آنها از دنيا منتفع شدند؟ اگر آنها بهرهمند شدند تو هم راه آنان را پيش گير. بنابر اين دقّت در تاريخ و اتفاقات آن براى قصهگويى وسرگرمى نيست، بلكه هدف از آن افزايش معرفت انسان است.
ج: پيروى از معصومين عليهم السلام
از ديگر عوامل بصيرت ساز در انسان، تأسى و پيروى از رسولاللَّه صلي الله عليه وآله وسلم و ائمّه عليهم السلام مىباشد. آيه شريفه مىفرمايد:
«قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللّهِ وَمَا أَنَاْمِنَ الْمُشْرِكِينَ( (7).
بگو اين راه من است! من و پيروانم با بصيرت كامل همهٔ مردم را بسوى خدا دعوت مىكنيم. منزّه است خدا! و من از مشركان نيستم.
امام باقر عليه السلام در مورد تفسير آيه فرمايند:
«ذاك رسول اللَّه وأميرالمؤمنين والأوصياء بعدهما»(8).
آن راه، راه پيامبر صلی الله عليه وآله وسلم و اميرالمؤمنين عليه السلام و جانشينان آنان مىباشد.
راه نجات، راه آنان است مسيرى كه آنان براى ما روشن ساخته و تعيين نمودهاند مسير اصلى است و بقيّهٔ راهها به بى راهه و ظلمت ختم مىشود.
د: اخلاص
عامل ديگر كه بايد بر روى آن تأمل نمود و بسيار مهم و تعيين كننده است اخلاص مىباشد. اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايند:
«عند تحقق الأخلاص تستنير الضمائر»(9).
هنگامى كه اخلاص تحقق پيدا كند دلها تابناك گردند.
چشمها در سايهٔ خلوص نورانيّت پيدا مىكند، امام رضا عليه السلام از جد بزرگوارش رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نقل مىفرمايند:
«ما اخلص عبد للَّه عزّوجلّ أربعين صباحاً إلّا جرت ينابيع الحكمة منقلبه على لسانه»(10).
هر كس براى خداوند چهل روز خالص باشد چشمههاى حكمت از قلبش برزبانش جارى خواهد گشت.
اگر مىخواهى حكيمانه زندگى نمايى، يعنى آنچه را مىگويى،مىشنوى، انجام مىدهى داراى حكمت باشد بايد مخلص بشوى. آدمى در پرتو اخلاص بصير و بينا مىگردد، در نتيجه كردار و گفتارش حكيمانه و از روى بصيرت خواهد شد.
در اين زمينه امام باقر عليه السلام مىفرمايند:
«ما اخلص العبد الإيمان باللَّه عزّوجلّ أربعين يوماً إلّا زهده اللَّه عزّوجلّ في الدنيا وبصره داءها ودواءها»(11).
بندهاى نيست كه چهل روز ايمانش را براى خدا خالص گرداند مگر اين كه خداوند او را در دنيا زاهد كند و به او بصيرت درد و درمان دنيا را عطا مىكند.
هنگامى كه مىخواهيم كارى انجام دهيم، اگر تمايلات نفسانى و اميال شهوانى را لحاظ نكنيم و فقط خدا و رضاى او را مد نظر داشته باشيم، در اين صورت خداوند متعال به ما بصيرتى عنايت مىفرمايد كه در پرتو آن از دام مشكلات و اشتباهات رهايى يابيم.
اما اگر چنين نكرديم و كمترين ميل و خواهش نفسانى در كارمان دخيل شد خلوص از بين مىرود، خلوص شرط اساسى قبول اعمال مىباشد، اعمالى كه خالصانه انجام مىشود داراى آثار مىباشد، به عنوان نمونه نماز خالصانه معراج مؤمن است.
درجه خلوص عمل را بالا مىبرد خداوند مىفرمايد:
«إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»(12).
سخنان پاكيزه به سوى او بالا مىرود و كار نيك را بالا مىبرد.
عملى كه بالا مىرود عمل صالح و نيك است و آن عمل است كه خالص انجام گرفته است.
د: تفكّر
از ديگر عوامل مؤثر در بصيرت كه در كلمات معصومين عليهم السلام به آن اشاره شده، تفكّر مىباشد. انديشه به آدمى معرفتى مىبخشد كه مىتواند درسايهى آن از افتادن به دام اشتباهات در امان باشد.
امام صادق عليه السلام مىفرمايند:
«العالم بزمانه لا تهجم عليه الوابس»(13).
كسى كه به زمانش آگاه و دانا باشد، شبهات به او هجوم نخواهند آورد.
در اين مورد چند سخن گرانبها از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده است،
«لا بصيرة لمن لا فكر له»(14).
آن كه اهل انديشه نيست، بصير نيست.
«من فكّر ابصر العواقب»(15).
هر كه بينديشد، پايان كارها را بنگرد.
«من طالت فكرته حسنت بصيرته»(16).
هر كه دور انديش باشد، بينش او نيكو باشد.
هـ : تفقّه
يكى ديگر از موجبات بصيرت تفقّه در دين است، تفقّه مرحلهاى بالاتر از تفكّر مىباشد، زيرا تفكّر، تدبّر و تأمّل است ولى تفقّه يعنى فهم عميق ودقيق و تفقّه در دين يعنى شناخت عميق و دقيق تمام مسائل و شئون دين و پى بردن به ريشهٔ آن.
امام كاظم عليه السلام مىفرمايند:
«تفقّهوا في الدين اللَّه فإن الفقه مفتاح البصيرة»(17).
فهم عميق دين خدا را بدست آوريد زيرا فهم آن كليد بينايى مىباشد.
به اين نكته توجّه داشته باشيد كه ديندارى غير از تفقّه در دين است. خوارج افرادى ديندار و متديّن بودند ولى بصيرت در دين نداشتند چون به فهم عميق و دقيق دين دست نيافتند.
و: بجا آوردن مستحبات
عامل ديگر در ايجاد بصيرت كه از كلمات اهل بيت عليهم السلام مىتوان آن را يافت، اتيان نوافل و انجام مستحبات است. نافله از كلمه نفل گرفته شده است كه معناى زيادتر را مىدهد. در دين اعمال را به دو دسته تقسيم مىكنيم واجبات كه انجام آن جزء وظايف ضرورى يك ديندار است و مستحبات و آن اعمالى است كه بيشتر از واجبات مىباشد و دينداران در انجام دادن ياندادن آن اختيار دارند.
حال اگر فردى به انجام واجبات اكتفا نكند و مستحبات را به جا آورد،خداوند متعال به او لطف بيشترى مىكند.
امام باقر عليه السلام مىفرمايند كه در شب معراج خداوند متعال به رسولاللَّه صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند:
«وانّه يتقرب إليّ بالنافلة حتّى أحبّه، فإذا احببته كنت إذاً سمعه الّذييسمع به وبصره الّذي يبصر به ولسانه الّذي ينطق به ويده التييبطش بها»(18).
همانا بنده نزديك مىشود به سوى من به نافله تا آنكه دوست بدارم او را، پس وقتى كه دوست داشته باشم او را مىباشم من گوش او كه به آن مىشنود و چشمش كه به آن مىبيند و زبانش كه به آن سخن مى گويد و دستش كه به آن كارى انجام مىدهد.
هنگامى كه فرد نافله بجا آورد محبوب خداوند مىشود، در نتيجه اين فرد خطا نمىكند. زيرا خدا به جاى او مىشنود، مىبيند و تدبير مىكند، اگر به جاى اينكه حبّ خدا باشد، حبّ دنيا باشد، آنگاه فرد به جاى اينكه محبوب خداوند بشود، محبوب دنيا مىشود. حال به جاى اينكه خدا بشنود، دنيا مىشنود، مىبيند و تدبير مىكند. خداوند اين افراد را گمراهتر از حيوانات مىداند.
«لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ»(19).
آنها دلهايى دارند كه با آن انديشه نمىكنند و نمىفهمند و چشمانى كه با آن نمىبينند و گوشهايى كه با آن نمىشنوند، آنها همچون چهار پايانند بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند (چرا كه با داشتن هر گونه امكانات هدايت، باز هم گمراهند).
انسان غافل، گمراهتر از حيوان مىباشد. زيرا خداوند به چارپايان دلىنداده كه با آن دريابند. ولى به انسانها داده است اما برخى از آنان هنوز در غفلت و جهالت بسر مىبرند.
از جمله مستحباتى كه تأثير بسزايى در ايجاد بصيرت دارد، قرائت قرآن كريم و نظر در آن است. انشاء اللَّه خداوند به همهٔ ما توفيق اتيان نوافل،قرائت قرآن و عبرت گرفتن از گذشتگان را عنايت نمايد، تا دلها و قلبهاى بصيرى داشته باشيم.
«والسلام عليكم ورحمة اللَّه وبركاته»
……………….( Anotates )……………..
1) بحار الانوار، جلد 40 صفحهٔ 255.
2) وسايل الشيعه، جلد 27 صفحهٔ 24 حديث 33110.
3) كافی، جلد 2 صفحهٔ 68.
4) سورهٔ انفال، آيه 29.
5) سورهٔ طلاق، آيه 2.
6) نهج البلاغة (عبده) ، جلد 1 صفحهٔ 242 – 243.
7) سورهٔ يوسف، آيه 108.
8) بحار الانوار، جلد 24 صفحهٔ 21.
9) غرر الحكم، حديث 614.
10) بحار الانوار، جلد 67 صفحهٔ 242.
11) كافی، جلد 2 صفحهٔ 14.
12) سورهٔ فاطر، آيه 10.
13) تحف العقول، صفحهٔ 356 وبحار الانوار، جلد 75 صفحهٔ 269.
14) غرر الحكم، حديث 7937.
15) غرر الحكم، حديث 9244.
16) غرر الحكم، حديث 8991.
17) تحف العقول، صفحهٔ 410.
18) كافی، جلد 2، صفحهٔ 352.
19) سورهٔ اعراف، آيه 179.