کسب عزت درپرتو زندگی با قناعت

یکشنبه - 28 اکتبر 2012

یکی ازعوامل اساسی عزت و افتخارانسان دراجتماع قناعت است.چون قناعت موجب میشودانسان از حرص وطمع نسبت به دنیا پرهیز کندوحرص و طمع از عوامل ذلت وخواری انسان هستند.حرصوطمع عشق و علاقه به دنیا ودنیا زدگی موجب میشودکه آدمی برای بدست آوردن دنیا دست به هرکاری بزندوخود را در مقابل هر کسی کوچک وذلیل کند ودرمقابل قناعت موجب دوری ازاین امورورسیدن به عزت و سربلندی است.
دراین مقاله به مناسبت سال عزت وافتخار حسینی سعی خواهیم کرد بعضی ازخواستگاهای قناعت وثمرات  آن به صورت اختصار مورد بحث و بررسی قراردهیم.
باشد که با شناخت عوامل بستر سازوثمرات قناعت این ویژگی مهم اخلاقی را درخود ایجاد کرده وبه آنعمل کنیم و موجبات عزت خویش وجامعه اسلامیمان را فراهم آوریم.
معنای قنات
قناعت در لغت به معنای بسنده کردن به مقدارکم از کالای مورد نباز و رضایت به چیزی است که نسیب شخص میشود.دراحادیث گاهی کلمه ی قناعت به معنای مطلق رضایت به کاررفته است.

اسراف در فرهنگ اسلامي

یکشنبه - 28 اکتبر 2012

مسأله اسراف از مفاهيم و گزاره هاي مورد توجه دين مبين اسلام است كه در آيات قرآني و روايات اهل بيت(ع) بر روي اين موضوع تأكيدات فراوان صورت گرفته است.
معني و مفهوم اسراف
«اسراف در لغت به معني تجاوز و زياده روي است و بنابراين در امور اعتقادي و همچنين در تمام افعال و اعمال انساني متصور است. اسراف در عقيده آن است كه انسان درباره خود يا ديگري چيزي را كه دروغ و سزاوار نيست، معتقد شود، مانند اعتقاد فرعون به ربوبيت خودش كه گفت: براي شما غير از خودم خدائي نمي شناسم» (قصص.38) و پروردگار عالم او را از مسرفين خواند. (يونس.83) يا اينكه آنچه را كه سزاوار تصديق و اعتقاد است باور نكنند مانند اعتقاد به خدا و نبوت پيغمبران و امامت ائمه و معاد و… چنانچه در قرآن مجيد مي فرمايد: و اينچنين جزا مي دهيم كسي را كه از حد بگذراند (اسراف كند) و به آيات پروردگارش ايمان نياورد و عذاب آخرت سخت تر و باقي تر است.»(1)
موضوع صرفه جويي به قدري در اسلام اهميت دارد كه علماي اخلاق تأكيد مي كنند: «سزاوار است مؤمن در امور مباح هم سعي كنند كه اسرافي از آنها سر نزند، مانند اسراف در خواب، بيداري، حرف زدن و خوردن، چنانكه در حديث است خدا هر پرخور و پرخوابي را دشمن مي دارد.(2)
فرهنگ ديني ما به خوبي ابعاد و انواع مختلف اسراف را ترسيم مي كند و به انسان مسلمان مي آموزد كه چگونه خود را از سقوط در اين ورطه حفظ كند. يكي از علماي اخلاق اسلامي در تعريف اسراف و انواع آن مي گويد:
«اسراف، به معناي تجاوز از حد و زياده روي كردن است و آن يا از جهت كميت است كه صرف كردن مال است در موردي كه سزاوار نيست هر چند به مقدار درهمي باشد و يا از جهت كيفيت است و آن صرف كردن مال است در موردي كه سزاوار است، لكن بيشتر از آن چه شايسته است و از همين رو بعضي صرف مال را در موردي كه سزاوار نيست تبذير گفته اند و صرف مال را در زيادتر از آنچه سزاوار مي باشد، اسراف دانسته اند.(3)

دعا و نیایش

یکشنبه - 28 اکتبر 2012

از جمله مواردی که در قران مجید به آن اهمیت فراوانی داده شده است؛ دعا و نیایش و ارتباط با خداوند متعال است. برخی از مواردی که در آیات قرآن درباره دعا و نیایش آمده است، عبارتند از:
1- قرآن به دعا و نیایش دستور داده، از بندگان می خواهد تا از این برکت عظیم که منشأ رسیدن به تمامی فیوضات الهی در خیر دنیا و آخرت است غفلت نکنید. خداوند متعال در قران کریم چنین می فرماید:
« وَ قالَ رَبُّکُم اُدعُونی اَستَجِب لَکُم »
( پروردگار تان فرمود: مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را).
2- قرآن، دعا را از نشانه های صالحان ذکر فرموده است:
« اَنَّهُم کانُوایُسارِعُونَ فِی الخَیراتِ وَ یَدعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً »
( آنان در کارهای نیک شتاب می نمودند و ما را از روی رغبت و بیم می خواندند).
3- قرآن، دعا و نیایش را امری فطری و ضروری دانسته و تنها راه نجات از گرفتاریها و مشکلات را نیایش پروردگار معرفی می کند:
« وَ اِذا مَسَّ الِانسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنبِهِ اَو قاعِداً اَو قائِماً فَلَمّا کَشَفنا عِنُه ضُرَّهُ مَرَّ کَاَن لَم یَدعُنا اِلی ضُرٍّ مَسَّهُ »
( و چون انسان را آسیبی رسد، ما را به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده می خواند و چون گرفتاریش را برطرف کنیم، چنان می رود که گویی ما را برای گرفتاری که به او رسیده، نخوانده است).
علاوه بر آیات قرآن، روایات فراوانی نیز درباره اهمیت دعا و نیایش در کتاب های روایی به چشم می خورد. به عنوان نمونه پیامبر اکرم (ص) دعا را همان عبادت دانسته می فرماید: «اَلدُّعاءُ هُوَ العِبادَه » دعا همان عبادت است.
همچنین آن حضرت می فرماید: « اَلدُّعاءُ مُخُّ العِبادَهِ وَ لا یُهلَکُ مَعَ الدُّعاءِ اَحَدٌ ؛ دعا مغز عبادت است و با دعا احدی هلاک نخواهد شد.
از علی (ع) نقل شده که فرمود: « اَلدُّعاءُ مَفاتیحُ النَّجاحِ وَ مَقالیدُ الفَلاحِ ؛ دعا کلیدها نجات و کامیابی و گنجینه های رستگاری است»

عوامل عزت در روايات معصومين عليه السلام

یکشنبه - 28 اکتبر 2012

معناي عزّت
عزّت در لغت به معناي محكم و نفوذناپذير است. «اَرْضٌ عَزيزَةٌ» يعني زميني كه آب در آن راه نيابد. اين واژه (عزت) از نظر اصطلاحي اجتماعي به معناي حالتي است كه از شكست انسان پيشگيري مي‏كند (حالت شكست ناپذيري) و مانع مغلوب شدن او مي‏گردد.1
سرچشمه عزت
سرچشمه اصلي عزت خداوند است، و تمام عزتها از آن اوست. «فَللّه‏ِ الْعِزَّةُ جَميعاً»2؛ «پس همه عزتها از آن خداوند است.»
اگر پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و مؤمنان نيز عزت دارند، عنايتي است الهي، و عزّتي است اعطائي.
امام حسين عليه‏السلام به پيشگاه خداوند، عرض مي‏كند: «يا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَالرَّفْعَةِ فَاَوْلِيائُهُ بِعِزِّهِ يَعْتَزُّونَ؛3 اي كسي (خدايي) كه خود را به مقام بلند و رفيع اختصاص داد، پس دوستانش به عزّت او عزيز مي‏باشند.»
آن حضرت در جاي ديگري فرمود: «كُلُّ الْكِبْرِ للّه‏ِ وَحْدَهُ وَلا يَكُونُ في غَيْرِهِ. قالَ اللّه‏ُ تَعالي: «وَللّه‏ِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنينَ»؛4 بزرگي تماماً از آن خداي يكتا است و در غير او نيست. خداوند متعال مي‏فرمايد: عزّت از آن خدا و پيامبر و مؤمنين است.»
وقتي كه سرمنشأ واقعي عزّت خداوند است، بدست آوردن عزّت از غير طريق الهي، به هر صورتي كه باشد ذلّت است.

مفهوم تجارت در قرآن و متون فقهی

یکشنبه - 28 اکتبر 2012

تِجارَت، بازرگانی، سوداگری، در لغت به معنی خرید و فروش به قصد سود بردن.
در قرآن بارها واژۀ تجارت به کار رفته است، بی‌آنکه سایر مشتقات آن به کار رفته باشد. در آیۀ 282سورۀ بقره که در صدر آن و برای پیشگیری از نزاع احتمالی به کتابت مبایعه توصیه شده، در انتهای آن «تجارت حاضره» استثنا شده است، به این معنا که اگر کالای مورد معامله نقداً و دست به دست رد و بدل گردد، مکتوب نساختن آن اشکالی نخواهد داشت (زمخشری، 1/322؛ طبرسی، جوامع…، 1/257)
در آیۀ تراضی (نساء/4/ 29) تجارت به معنی مبایعه به کار رفته، و با توصیف آن به تراضی ازشمول اکل مال به باطل خارج شده است (طبرسی، مجمع…، 3/ 68). برخی از فقیهان برای بطلان بیع فضولی به این آیه استناد جسته‌اند (شیخ انصاری، 8/201-202). گروهی دیگر نیز تجارت را مرادف بیع دانسته، و استفاده از واژۀ اکل را کنایه از تملک گرفته، و بر پایۀ آن حکم کرده‌اند که انتقال ملکیت در عقد بیع به محض حصول تراضی صورت می‌پذیرد (خویی،( 7/454
در آیۀ 37سورۀ نور) واژۀ تجارت در کنار بیع به کار رفته، و اشتغال به امور دنیوی قلمداد شده است، به گونه‌ای که خداوند مردانی را که طلب رزق و روزی از طریق تجارت و سوداگری آنها را از یاد خدا بازنمی‌دارد، ستوده است، تا جایی که در روایات پاداش چنین افرادی نسبت به غیرتاجران که به ذکر خدا مشغول هستند، عظیم‌تر محسوب شده است (نک‍ ‍: حرعاملی، 12/ 8). گفته شده است که مقصود از تجارت در این آیه انتقال شئ مملوک از شخصی به شخص دیگر در برابر عوض معین و از روی تراضی است (طریحی، 1/282. )

محبت اهل بیت علیهم السلام ، رهاوردمعرفت

یکشنبه - 28 اکتبر 2012

هر ساله شیعیان با غروب آخرین روز ذی حجّة، غمی سنگین را بر دل احساس می کنند. از دور نوای عاشورا به گوششان می رسد و با شوری بسیار به سوی هیئتها و حسینیه ها روان می شوند تا در سیلاب اشک و آه و عشق، جان خود را شستشو دهند.
دستها بر سینه ها می خورد و زنجیرها شلاّق وار بر کتفها فرود می آید تا نمادی از همدردی با شلاّق خوردگان و عزاداران آن روزگار باشد. کودکان دست در دست پدرانشان، و نوزادان شیرنوشان در آغوش مادرانشان شاهدانی بر این مراسم می باشند تا فردا این میراث گرانمایه را میراث دار باشند. محرّم، صفر، عاشورا و … همگی ریشه هایی عمیق در فرهنگ شیعه دارند؛ امّا دریغ آنجاست که این فرهگ ریشه دار با تمامی ژرفایش آن چنان که باید مورد شناخت و معرفت حقیقی قرار نگرفته است. عاشورا و سوگواری آن اگرچه شوری هزارساله را برانگیخته است و خود مبدأ جوششهای انقلابی پرثمر بوده است، امّا همچنان در میان بسیاری از مردم به مثابه دریایی بی کران می ماند که عمقی به اندازه یک بندانگشت دارد. هنوز که هنوز است شور و سوز عاشورایی شیعه به شعوری نینوایی تبدیل نگشته است؛ شعوری که اطاعت می آفریند و تسلیم را ثمر می دهد؛ شعوری که حماسه ها را رقم می زند و در شوری پرجذبه سبقت برای در آغوش گرفتن تیغها و نیزه ها را می آفریند. نینواییان منطقها و مصلحتهای ظاهری را می شکنند و در اوج معرفت با خون محبت نامه های خویش را امضاء می کنند. خود به قضاوت بنشینیم؛ چه فاصله ای است بین این شور امروزی و آن شور عاشورایی؟ چه تفاوتی است بین آن شعور حسینی که تا سبقت به سوی تیغ پیش می رود و این شعور امروزی که به بهانه اشکی و سینه ای، بسیاری از گناهان را کوچک نشان می دهد.
از اینرو، مقاله حاضر در پی آن است تا جایگاهم معرفت را بار دیگر باز شناسد و رابطه اش را با محبت بازگو نماید، اگر چه خویشتن را در محاصره اختصار می بیند و تازیانه قلم را بسته.

جايگاه عقل وعاقلان در كلام خاتم پيامبران

یکشنبه - 28 اکتبر 2012

ريشه و اساس تمام پيشرفتهاى مادى و معنوى بشر در طول تاريخ، انديشه و تعقل و بهره‏ورى از خرد از يك طرف و سعى و تلاش خردورزان و عاقلان از طرف ديگر بوده است. اگر بشر قرن بيستم و بيست و يكم از نظر صنعتى و تكنولوژى به موفقيتهاى چشمگيرى دست يافته، براثر انديشه و تلاش بوده است؛ چنان كه پيشرفتهاى معنوى جوامع و افراد نيز براثر بهره‏ورى از توان عقل و خرد و قدرت انديشه و تلاش بوده است.
پيامبران، امامان، اولياء، نخبگان و بندگان صالح الهى، همه اهل خرد و تعقل و مروج تفكر و انديشه بوده‏اند. از جمله، ابوذر شاگرد تربيت شده و خردورز پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بيشترين اوقات خويش را صرف تعقل و انديشه و عبرت‏اندوزى و بهره‏گيرى از خرد خويش و ديگران كرد.(1)
قرآن اين كتاب جاويد و ماندگار الهى (به عنوان كامل‏ترين كتاب الهى و معجزه خاتم پيامبران) براى انديشه و خردورزى و صاحبان عقل و خردورزان، ارزش زيادى قائل است، و زيباترين و رساترين سخنان را درباره ارزش دانش و تعقل و دقت و تفقّه بيان كرده است. در قرآن بيش از هزاربار كلمه «علم» و مشتقات آن كه نشانه بارورى خرد و انديشه است، تكرار شده و افزون بر 17 آيه به طور صريح انسان را به تفكر دعوت كرده و بيش از 10 آيه با حكم «انظرُوا؛ دقت كنيد» شروع شده و بيش از پنجاه مورد كلمه «عقل» و مشتقات آن به كار رفته است و در چهار آيه نيز قاطعانه به تدبر در قرآن، به عنوان بهره‏ورى از عقل، امر شده است؛ چنان كه در آيه‏اى از زبان اهل جهنم مى‏خوانيم: «وَقالُوا لَوْ كُنّا نَسْمَعُ اَوْ نَعْقِلُ ما كُنّا فى اَصْحابِ السَّعيرِ»؛(2) «و مى‏گويند: اگر ما گوش شنوا داشتيم يا تعقل مى‏كرديم، در ميان دوزخيان نبوديم.» و همچنين قرآن كريم از كلمه فقه و تفقه و امثال آن بسيار بهره جسته است.(3)
از طرف ديگر فقهاى خردورز ما نيز عقل و خرد را يكى از چهار منبع استنباط و استخراج احكام معرّفى كرده‏اند و حكيمان و انديشمندان اسلام نيز با بهره‏گيرى از خرد و استدلالهاى عقلانى، فلسفه و كلام اسلامى را در اوج عظمت و متانت ارتقاء و صعود داده‏اند.

سا زوکارهای تامین امنیت نرم در اسلام

یکشنبه - 28 اکتبر 2012

الف) گفتمان امنیتی پیامبر اعظم صلی علیه و آله
پیامبر اکرم(ص) براساس اهداف و منافع دین رهبر آن به شمار می رفت تعریفی از امنیت داشته است که بر اساس آن تعریف در ظرف مدتی کوتاه امنیتی ایجاد کرد که همه مسلمانان در سایه آن ازهرجهت درآرامش به سر می بردند گفتمان امنیتی پیامبر اسلام در ابعاد و سطوح مختلف آن یکی از نیازها و مطالبات عمده و اساسی بشریت حاضر و مخصوصاجهان اسلام است و نیازبه آن در موارد مختلف چون عوامل تامین امنیت اقتصادی روانی فرهنگی قضایی  حقوقی زیست محیطی اخلاقی سیاسی
ونیز راهکارهای جلو گیری از ناامنی ها و عوامل بر هم زننده آن ها در سیره پیامبر اکرم(ص) نهفته است و باید مطالعات و تحقیق لازم و وسیعی در این زمینه صورت بگیرد
پیامبر در مکه  حکومتی  نداشتند تا فرصتی برای اعمال گفتمان امنیتی وجود داشته باشد. برای ایجاد امنیت در دولت شهر مدینه  که در حال شکل گیری بود غالبا گفتمان مثبت  امنیت را مد نظر قرار داده  در راستای آن دست به اقدامات متعددی زدند.
به طور کلی می توان برنامه های پیامبر در ایجاد امنیت را به کوتاه مدت و بلند مدت تقسیم نمود.
در برنامه کوتاه مدت هدف حضرت رفع خطرات احتمالی علیه اهالی مدینه و اطراف آن و به خصوص مسلمانان بوده است. در این برنامه پیامبر برنامه های عملی و فوری و گاه موقت را اجرا کردند که به اتحاد اهل مدینه یا مسلمانان و در نهایت به حفظ امنیت مدینه می انجامید، در حالی که برنامه بلند مدت ایشان با هدف عمق بخشیدن به امنیت مسلمانان بود که در این برنامه پیامبر با فرهنگ سازی و کار مداوم و مستمر به تحول درونی در مسلمانان دست زدند و به موفقیت های زیادی نایل آمدند که آثار آن تاکنون نیز باقی مانده است و تا زمانی که مسلمانان به توصیه های جاوید پیامبر در این زمینه عمل کنند آثار مذکور را مشاهده می کنند.

فطری بودن دین و خدا شناسی

یکشنبه - 28 اکتبر 2012

سوال:فطرت چیست؟

اگر خداشناسی و دین فطری است پس چرابرخی از مردمان به آن معتقد نیستند؟

جواب :
یکی  از مباحث انسان شناسی این است که  آیا چیزی به نام فطرت در نهاد انسان وجود داردیا
خیر؟نظریه وجود فطرت توجه اندیشمندان معاصر را بیشتر از گذشتگان به خود جلب کرده است.

چون پذیرش یا ردآن در سرنوشت مباحث بنیادین حوزه دین پژوهی مانند : خاستگاه دین و اخلاق منشاء دین و  تکامل تاریخ و..اثر گذار است.

آنچه مقبول آیات و روایات و بیشتر دانشمندان اسلامی وغیراسلامی است. وجود فطرت در نهادآدمی  است و اینکه خداشناسی و آموزه های دینی  بر اساس اصل فطرت سالم انسانی است.

مرحوم”علامه طباطبایی”و شهید “مطهری” بیشتراز دیگران به تحلیل وبررسی فطرت ومسایل پیرامون  آن پرداخته اند.

اثار اعمال انسان

یکشنبه - 28 اکتبر 2012

اثار اعمال انسان برگرفته از تفسيرالميزان
يكي ديگر از آثار گناهان اين است كه گناهان با حوادث اين عالم ارتباط دارد كه در قرآن و روايات ما تصريح به اين امر شده است پيامبر بزرگوار اسلام فرمودند يا علي! ما مِنْ خدش عود و لا نكبهٍ قدمٍ الا بذنب. يا علي هر خاري كه از چوبي به انسان مي‌رسد و هر لغزش قدمي به اثر گناهي است كه از او سر زده است.[1]
پس بين اعمال انسان و حوادثي كه رخ مي‌دهد ارتباط هست، البته منظور ما از اعمال تنها حركات و سكنات خارجيه‌اي است كه عنوان حسنه و سيئه دارند، نه حركات و سكناتي كه آثار هر جسم طبيعي است، به آيات در اين رابطه توجه فرمائيد.
و ما اصابكم من مصيبه فيما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير.
و آنچه مصيبت كه به شما مي‌رسد به خاطر كارهائي است كه به دست خود كرده‌ايد البته خداي تعالي از تاثير بسياري از كارهاي شما جلوگيري مي‌كند.[2]
يا مي‌فرمايد:
ان الله لايُغيَّر ما بقوم، حتي يُغيّروا ما بانفسِهم و اذا اراد الله بقوم سُوءً فَلا مَرَدَّله.
به درستي كه خداوند نعمت هيچ قومي را سلب نمي‌كند و وضع آنان را تغيير نمي‌دهد تا خودشان وضع خود را تغيير دهند و چون خدا براي قومي بدي بخواهد ديگر برگشتي بر اين نيست.[3]
و اين آيات ظاهر در اين است كه ميان اعمال و حوادث تا حدي ارتباط هست، اعمال خير و حوادث خير و اعمال بد و حوادث بد.

ویژگى هاى فردى و اجتماعى پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله وسلم)

یکشنبه - 28 اکتبر 2012

همان گونه که تاریخ نشان مى دهد، شخصیت حضرت محمد (ص) همواره زیر ذره بین مورّخان و مستشرقان با انصاف و بى انصاف قرار داشته و دارد. بعضى از اندیشوران، جهات مثبت زندگى و آیین مترقى او را مطرح ساخته اند و برخى نیز به اعتراض و انتقادهاى بى پایه پرداخته اند؛ لیکن اکثر مستشرقان و تاریخ نگاران بى طرف بر این حقیقت اعتراف دارند که در میان تمام پیامبران و قهرمانان جهان، یگانه شخصیتى که تاریخ زندگى اش از هر جهت روشن است، نبى مکرّم اسلام مى باشد.
البته اگر از سرگذشت پیامبران پیشین هم اطلاعات درستى به دست ما رسیده، بیشتر به یُمن قرآن و گفتار رسول اکرم (ص) است وگرنه در منابع تاریخى غرب و نصوص تورات و انجیل، چهره پیغمبران سابق و آیین آنها در هاله اى از ابهام و بلکه آمیخته با تناقضات، قرار دارد.
اگر نسبت هاى ناروایى که به پیامبران سلف داده اند مورد پذیرش واقع شود، قداست و حتى اصل نبوت آنان زیر سؤال خواهد رفت؛ ولى در قرآن مجید آیات فراوانى درباره رسولان الهى آمده است که صرف نظر از تصحیح تاریخ، از ساحت مقدس آنها عاقلانه و عالمانه دفاع کرده است.

مبارزات سیاسی امام هادی- علیه السلام:

یکشنبه - 28 اکتبر 2012

امام هادی- علیه السلام – با شش تن از خلفای عباسی، معاصر بود که به ترتیب عبارتند از: معتصم (برادر مأمون)؛ واثق( پسر معتصم)؛ متوکل(برادر معتصم)؛ منتصر( پسر متوکل)؛ مستعین(پسرعمومی منتصر) و معتز( پسر متوکل). معتصم در سال 218 هـ. ق با مرگ مأمون به خلافت رسید و تا سال 227 هـ . ق حکمرانی کرد. محمدبن عبدالملک تا پایان عمر وزیر او بود.  پس از درگذشت او، فرزندش، «الواثق بالله هارون بن ابی اسحاق» – که مادرش، کنیزی به نام «قراطین» بود- به خلافت دست یافت. او نیز در دوران خلافت خود با سان پدرش به ترکها اقتدار فراوان بخشید. 
او در سنگدلی و بی رحمی، رویه مأمون و پدرش را پیش گرفته بود و جان افراد بسیاری را در مسئله حدوث یا قدم قرآن گرفت. بسیاری را شکنجه کرد یا به زندان افکند و سرانجام در سال 232 هـ . ق درگذشت.  و برادرش«جعفربن محمدبن هارون»، معروف به «المنتصر بالله» قدرت یافت که «احمدبن ابی داوود» او را «المتوکل علی الله» خواند.  متوکل بسیار تندخو و بی رحم بود که همگان را با تندی از خود می راند، تا اندازه ای که هرگز محبت او به کسی دیده نشد. او می گفت:«حیا موجب شکستگی است و مهربانی، زبونی و سخاوت، احمقی است». از این رو همواره همگان از او به بدی و بدنامی یاد می کردند.  او در دوران خلافت خود جنایتهای بسیاری انجام داد. این دوران سخت ترین روزگار برای شیعیان و  علویان در دوره عباسی، بلکه در سراسر تاریخ تشیع به شمار می رود. او کینه وصف ناپذیری از خانواده پیامبر- صلی الله علیه و آله- در دل داشت و این کینه سبب تجاوز و ستم به شیعیان آن نیز شد؛ به گونه ای که همگی با به قدرت رسیدن او آواره و بی خانمان شدند. در دوران او، امام هادی- علیه السلام) به سامرا تبعید شد. یکی از اعمال ننگین او، ویران کردن مزار مطهر حضرت سیدالشهداء – علیه السلام- در سال 236 هـ . ق بود که خشم شیعیان را به شدت برانگیخت؛ به گونه ای که مردم بغداد؛ در و دیوار و مساجد را از شعار علیه او آکندند و شاعران در هجو او شعرها سرودند. زندگی ننگین او در سال 247 هـ . ق پایان یافت و فرزندش محمد «المنتصر» به قدرت رسید. او بر خلافت نیاکان خود به کارهای شایسته رغبت نشان می داد و ستم روا نمی داشت و به علویان احسان می کرد.