جلد 10 صفحه 24 سطر 9
اعراب :
مهما : خليل گويد : ” مه ” در اصل ” ما ” بوده و مثل ” اما و متي ما ” بر آن ” ما ” داخل و ” هاء ” تبديل به الف شده است . برخي هم ” مه ” را اسم فعل دانسته اند . فرق ” مهما و ما ” اين است كه اولي فقط براي شرط است و دومي مشترك است .
تاتنا : فعل شرط و حذف ياء آن علامت جزم است .
به : اين ضمير به ” مهما ” برميگردد .
بها : اين ضمير به ” آيه ” برميگردد .
مفصلات : حال
جلد 10 صفحه 30 سطر 1
بيان آيه 134 تا 136 لغت
رجز : در اصل دوري از حق . مثل ” و الرجز فاهجر ” ( المدثر 5 : از عبادت بت دوري كن ) عذاب هم رجز است ، زيرا كيفر دوري از حق است . ” رجز ” لرزش پاي شتر ، بطوري كه نتواند بخوبي راه برود . نوعي از شعر را هم بمناسبت اين كه همراه تحرك و لرزش ادا مي شود ، رجز مي گويند .
نكث : پيمان شكني
يم : دريا . شاعر گويد : دوية و دجي ليل كانهما | يم تراطن فى حافاته الروم يعني : بياباني وسيع و شبي ظلماني كه گويي دريايي است كه روميان در كرانه هاي آن بزبان عجمي سخن مي گويند .
غفلت : حالتي است كه غير از آگاهي و بيداري است .
سوره انعام (6) آيه 151
جلد 9 صفحه 8 سطر 5
لغت:
تعالوا : مشتق از علو است، بنابراين فرض كه دعوت كننده در بالا باشد و ديگري را ببالا بخواند . اگر چه واقعادر بالا نباشد .
تلاوة : قرات املاق : تهيدستي . تملق يعني كوشش در راه جلب منفعت .
فواحش : جمع فاحشه ، زشتي بزرگ . فرق فاحشه و قبيح اين است كه به زشتي هاي كوچك ، قبيح گفته ميشود نه فاحشه .
اعراب
لئن بسطت : لام قسم . جواب آن ” ما انا بباسط ” كلمه ” ما ” جواب شرط واقع نميشود ، زيرا صدارت طلب است البته در جواب قسم واقع شدن لطمه اي بصدارت طلب بودن وارد نمي كند . همچنين ” ان و ” لام ” ابتدا نيز در جواب قسم واقع مي شود لكن ” فا ” در جواب قسم واقع نميشود ، زيرا چيزي كه براي آن سوگند ياد ميشود ، با وجوب سوگند ، واجب نميشود . قسم در حقيقت مؤكد مورد قسم ( و جواب ) خويش است حال آنكه جواب شرط ، با وجوب شرط واجب ميشود . هر گاه در كلام ، هم قسم باشد و هم شرط ، جواب براي قسم آورده ميشود و جواب شرط بقرينه آن حذف ميشود . مثل همين آيه .
اعراب :
توفاهم : ممکن است ماضي و مبني بر فتح يا مضارع و مرفوع باشد به معناي ” تتوفاهم ” و بنا بر حذف يکي از دو ” تاء ” . بحث مشروح آن در گذشته بيان شده است .
ظالمي انفسهم : حال و اصل آن ” ظالمين انفسهم ” بوده است که نون براي تخفيف حذف شده است نظير ” هديا بالغ الکعبه” بوده .
فيم : در اصل ” فيما ” بوده که الف آن حذف شده و ” ما ” مجرور است و ” فيم ” منصوب و خبر ” کنتم ” است .
قالوا فيکم : خبر ” ان ” يعني ” قالوا لهم … ” و محتمل است که خبر ” ان ” جمله ي ” فاولئک مأواهم جهنم ” باشد و در اين صورت جمله ي ” قالوا لهم ” در محل نصب صفت براي ” ظالمي انفسهم ” مي باشد ، زيرا نکره است .
المستضعفين : مستثني و منصوب است . اين کلمه ، استثناي از ” ماواهم جهنم ” است ، يعني آنها که مهاجرت نکرده اند ، ماوايشان جهنم است به جز ناتوانايي که قدرتي ندارند و راهي بلد نيستند که خود را از مکه نجات دهند ، خواه مرد باشند ، خواه زن ، خواه کودک .
جلد 3 صفحه 10 سطر 5
لغت :
مرة و مرتان : يك دفعه و دو دفعه .
امساك : نگاهداري كردن ، خودداري كردن ؛ خلاف ” اطلاق ” كه رها كردن است .
ممسك : بخيل .
تسريح : از سرح است بمعناي رها كردن . و بدرخت بلند كه در رشد آزاد و رها است ” سرحه ” مي گويند .
يخافا : بترسند. از خوف بمعناي ترس است و بعضي گفته اند در اينجا بمعناي ” گمان ” و بعضي گفته اند بمعناي ” يقين و علم ” مي باشد .
جلد 3 صفحه 21 سطر 5
شرح لغات :
اجل : پايان مدت و آخر كار .
معروف : نيكي و حق كه عقل و شرع مردم را بدان دعوت ميكنند در مقابل “منكر ” .
جلد 2 صفحه 18 سطر 1
شرح لغات :
و لن ترضي : هرگز خشنود نميگردد
ملتهم : طريقه آنانرا .
جلد 2 صفحه 23 سطر 8
شرح لغات :
ابتلي : امتحان كرد .
اتمهن : آنها را بانجام رسانيد .
ذريه : نسل ،فرزندان .
لا ينال : نميرسد .
جلد 2 صفحه 37 سطر 10
شرح لغات :
بيت : منزل ، در اينجا منظور خانه كعبه است .
مثابه : محل بازگشت .
طافين : طواف كنندگان .
عاكفين : اقامت گزيدگان .
ركع : جمع راكع يعني ركوع كننده .
سجود : جمع ساجد يعني سجده كننده .
و اذ جعلنا : هنگامي كه قرار داديم .
جلد 2 صفحه 46 سطر 10
شرح لغات
بلد : شهر
اضطرار : مقهور ساختن ، مقهور شدن
مصير : مال ، عاقبت