ترجمه لغات قران کریم در تفسیر شریف مجمع البیان ج25

سه شنبه - 18 سپتامبر 2012

تفسير عمومي آيات ‌1 تا ‌5 سوره جمعه
جلد ‌25 صفحه ‌5 سطر ‌14
لغت :  
الاسفار : كتابها ، مفرد آن سفر است از اين جهت آنرا سفر گفته اند كه كشف معني ميكند و پرده از روي معني برميدارد گفته ميشود : سفر الرجل عمامته . وقتيكه آنرا باز كند ، و سفرت المراة عن وجهها فهي سافرة ، هنگامي   كه زن با صورت باز بيرون آيد ، و آن است ، و الصبح اذا اسفر ، و صبح هنگاميكه طلوع كند و روشن شود . 
جلد ‌25 صفحه ‌6 سطر ‌4
اعراب :  
( و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين ) ان در اينجا مخفف از ان و براي همين در خبر كان ( لفي ضلال . . . ) لاميكه مميز ميان ان مخففه و ان نافيه آمده تا اينكه اشتباه با آن نشود ( و آخرين ) مجرور است براي آنكه آن صفت محذوف عطف شده بر اميين است ، يعني و في قوم آخرين ، و محتمل است كه منصوب باشد بسبب عطف شدن بر هم ( يعلموهم ) . 
يحمل اسفارا ، بنابر حاليت در موضع نصب است ( بئس مثل القوم ) در   اين آيه آنكه مخصوص بذم است حذف شده و تقديرش اينست ( بئس مثل القوم الذين كذبوا بايات الله مثلهم ) پس الذين در موضع جر است ، و ممكن است كه تقدير اين باشد :
بئس مثل القوم مثل الذين كذبوا ، پس مضاف حذف شده و مضاف اليه قا‏م مقام او شده باشد و بنابراين الذين در موضع و محل رفع خواهد بود و آن مخصوص ذم است . 

ترجمه لغات قران کریم در تفسیر شریف مجمع البیان ج24

سه شنبه - 18 سپتامبر 2012

تفسير عمومي آيات ‌1 تا 10 سوره قمر
جلد ‌24 صفحه ‌5 سطر ‌18
لغات آيات :
در اقتربت مبالغه زيادي است در نزديك بودن چنانچه در اقتدر مبالغه بسيار است بر قدرت و توانا‏ي براي آن كه اصل افتعل مهيا كردن معناست بمبالغه مثل ( اشتق ) هرگاه كبابي بگيرد يا بسازد بسبب مبالغه در آماده كردن آن .   
و اهواء : جمع هوي و آن رقت قلب است بميل و خواهش طبيعت‌ها ، مثل لطافت هواي فضا ، مي‌گويند : هوي يهوي هوي هو ، هرگاه طبيعتش مايل بچيزي باشد .  
المزدجر : يعني ، متعظ بر وزن مفتعل ، از زجر مگر آن كه تاء تبديل به دال شده تا آن كه موافق زاء شود با آشكارا نمودن ، و گفته مي‌شود انكرت الشيئ  فهو منكر ، و نكرته فهو منكور ، و اعشي جمع بين دو لغت كرده و گويد :
و انكرتني و ما كان الذي نكرت     من الحوادث الا الشيب و الصلعا  
و انكار كرد آن زن مرا و دوري نمود از من و نبود موجب نفرت او از رويدادها مگر سفيدي و محاسن و ريختن موي جلوي سرم . و النكر و المنكر چيزي است كه نفس امتناع از آن مي‌كند و آن را نمي پذيرد از جهت نفرت طبع از آن ، و اصل آن از انكاريست كه آن نقيض و ضد اقرار است .
الاجداث : گورها جمع جدث و جدف بفاء نيز لغتي است در اين معني .  
الاهطاع : سرعت و شتاب در رفتن است ، يعني تند روي . 

ترجمه لغات قران کریم در تفسیر شریف مجمع البیان ج23

سه شنبه - 18 سپتامبر 2012

جلد ‌23 صفحه ‌8 سطر ‌1
آيات ‌21 تا ‌25 سوره احقاف لغات آيات :  
الاحقاف : جمع حقف است كه عبارت است از تپه هاي شني بزرگ و طولاني كه به حد كوه نمي رسد ، مبرد گويد : حقف توده هاي فراوان شن را گويند كه روي هم انباشته شده است كه بسيار بلند نيست . و داراي پيچ و خم ها‏ي است ، عجاج   گويد : 
( بات علي ارطاة حقف احقفا | ) .  
عارض : ابرها را گويند كه در عرض آسمان قرار مي گيرد . اعشي شاعر عرب گفته است :   يا من راي عارضا قد بت ارمقه        |                 كأنما البرق في حافاته شغل   تدمر : تدمير عبارت است از به هلاكت رساندن ، و افكندن بعضي از چيزها روي همديگر تا ويران شده ، نابود گردد ، جرير شاعر گفته است :  
و كان لهم كبكر ثمود لما                  |                رغي ظهرا فدمرهم دمارا   
جلد ‌23 صفحه ‌16 سطر ‌14
لغات آيات 26 – 30  :  
التمكين : تمكين عبارت است از دادن قدرت و وسيله اي كه انسان با آن  بتواند كاري را انجام دهد ، و قدرت و وسيله و ديگر چيزها‏ي كه فاعل بدان نيازمند   است در آن مي‌باشد .  بعضي گفته اند تمكين عبارت است از بر طرف نمودن موانع ، و اين معني در معناي اول داخل است ، زيرا همان گونه كه فاعل در انجام فعل نياز به وسا‏ل و آلات   دارد ، نيازمند بر طرف شدن موانع نيز مي‌باشد ، بنابراين هنگامي كه هر نوع   مانعي از سر راهش برداشته شد ، قدرت بر انجام فعل خواهد يافت . 

ترجمه لغات قران کریم در تفسیر شریف مجمع البیان ج22

سه شنبه - 18 سپتامبر 2012

جلد ‌22 صفحه ‌7 سطر ‌8
آيات ‌2 تا ‌5 سوره فصلت اعراب آيات :  
زجاج گويد : ” تنزيل ” مرفوع است بنا بر ابتدا‏يت ، و ” كتاب فصلت “خبر آن ميباشد اين كه گفتيم مذهب بصريين است ، اما فراء كوفي گويد : جايز   است ” تنزيل ” مرفوع است بوسيله ” حم ” (‌2) و نيز جايز است كه ” تنزيل ”   مرفوع باشد بنا بر تقدير گرفتن ” هذا ” (‌3) و معني اينست ” هذا تنزيل ” يا   ” هو تنزيل ” (‌4) .  
قرآنا عربيا : قرآنا نصب داده شده است بنا بر اينكه حال باشد ، به   اين معني كه آيات قرآن در حال جمع آوريش بيان شده است .  
بشير او نذيرا : هم صفت ” قرآنا عربيا ” است (‌5) .  
جلد ‌22 صفحه ‌21 سطر ‌12
آيات ‌11 تا ‌12 سوره فصلت اعراب آيات :  
طوعا و كرها هر دو مصدر هستند كه بجاي حال قرار گرفته اند كه تقدير  آن چنين است ” ا‏تيا تطيعان اطاعة اوتكرهان كرها ” (‌1) و طا‏عئين ، كه   منصوب است بنابر حاليت دليل بر اين مدعاست .
سبع سماوات نيز منصوب   است بنابر حاليت بعد از فراغت از فعل . 

ترجمه لغات قران کریم در تفسیر شریف مجمع البیان ج21

سه شنبه - 18 سپتامبر 2012

جلد ‌21 صفحه ‌10 سطر ‌1
شرح لغات 83-91 :  
شيعه : اين كلمه را به گروهي مي‌گويند كه از رهبري پيروي كنند ، ولي در عرف مردم ، شيعه عبارت است از كساني كه از ( علي عليه السلام ) پيروي كرده و   به طرفداري از آن حضرت با دشمنان او مبارزه كرده و پس از او از فرزندان او   كه جانشين آن حضرت بوده اند پيروي كرده اند . 
” ابو بصير”  از  “حضرت صادق” (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود : تهنيت ميگويم   شما را به اين نام گفتم به كدام نام ؟ فرمود : به نام شيعه عرض كردم كه مردم   ما را به اين نام عيب و سرزنش مي‌كنند فرمود آيا نشنيده اي سخن خداوند را   درباره ” ابراهيم ” (عليه السلام ) كه مي‌فرمايد : ( ان من شيعته لابراهيم ) و مي‌فرمايد :  ( و استغاثه الذي من شيعته علي الذي من عدوه )   ، ” و ياري خواست از موسي آن   كه از شيعيان او بود بر آن كه از دشمنانش بود (   قصص ‌15  )  ” . 
راغ : كلمه ( روغ ) به معني ميل كردن است از جهتي به جهت ديگر ، و گفته مي‌شود     ( راغ ، يروغ ، روغا ، روغانا ) كه به معني برگشت و انحراف است  و ( رواغ ) حيله گر و منحرف را گويند .  
” عدي بن زيد ” گويد : ( حين لا ينفع الرواغ و لا ينفع الا المصادق   النحرير ) ” هنگامي كه نفع ندهد حيله گران و منحرفان  و نفع ندهد مگر   درستگار زبردست ” 

جلد ‌21 صفحه ‌10 سطر ‌18
آيات ‌86 تا ‌100 سوره صافات اعراب :  
الهة : اين كلمه بدل از ( افكا ) بوده و ( افكا ) مفعول فعل ( تريدون )   است .  
فما ظنكم : حرف ( ما ) مبتداء و كلمه ( ظنكم ) خبر آن است .  
ضربا : اين كلمه مصدر فعل محذوف است و تقدير چنين است ( يضربهم   ضربا ) و حرف ( باء ) در كلمه ( باليمين ) متعلق به همين فعل محذوف است .  
يزفون : اين كلمه حال است از كلمه ( اقبلوا ) .
و الله خلقكم :اين جمله نيز حال و محلا منصوب است از جمله ( ا تعبدون )   و تقدير چنين است ( ا تعبدون ما تنحتون مخلوقين )  
هب لي : مفعول له اين كلمه عبارت از كلمه محذوف ( ولدا ) مي‌باشد . 

ترجمه لغات قران کریم در تفسیر شریف مجمع البیان ج20

سه شنبه - 18 سپتامبر 2012

جلد ‌20 صفحه ‌18 سطر ‌17
اعراب :  
( ان تفعلوا ) موصول و صله است در محل رفع بسبب مبتدا بودن براي   اينكه آن استثناء منقطع ، و خبر آن محذوف و تقديرش اين است ( لكن فعلكم   الي اوليا‏كم معروفا جا‏ز ) لكن كار خوب شما بدوستانتان رواست .   ( و اذ اخذنا ) در ظرف عامل ، اذكروا قول خداي سبحان ( اذ جا‏تكم جنودا ) العامل اينجا محذوف تقديرش چنين است ، اذكروا نعمة
الله عليكم   كا‏نة وفت مجيء جنود ( اذ جا‏كم ) بدل از اذ اول و همين طور از
( اذ فراغت الابصار ) است . 

جلد 20 صفحه 55 سطر 12
لغت :
هنا براي مکان نزديک گفته مي شود و هنالک براي دور ، و هناک براي متوسط ميان دور و نزديک و قاعده آن قاعده ذا و ذالک و ذاک است .
والزلزال : بمعناي اضطراب بزرگ و سخت لرزيدن است ، و زلزله لرزيدن زمين است ، و گفته شده که آن فعل مضاعف زل و زلزله غيره ، يعني غير او او را لرزانيد .
والشده : قوه و نيروئي است که به سبب حواس احساس مي شود براي اينکه قوتي که آن قدرت است به سبب حاسه درک نمي شود ، فقط به دلالت معلوم مي گردد ، و براي همين خداي تعالي موصوف به قوي است و به شديد ، وصف نمي شود (1) .
والغرور : باشتباه انداختن محبوب است به سبب مکروهي والغرور الشيطان ، يعني مکر و فريب شيطان . حرث بن حلزه گويد : لم يغروکم غرورا او لکن  يرفع الال جمعهم و الضحاء دشمن در حال غفلت و ناآگاهي شما نيامد ولکن شما آنها را ديديد که مي آيند در موقع? که روز بالا آمده بود و يثرب  ” نام زمين مدينه است ” . ابوعبيده گويد : مدينه رسول خدا در کنار ناحيه و سمتي از يثرب است و بعضي گفته اند : که يثرب خود شهر مدينه است . جناب سيد مرتضي علم الهد? (2) قدس الله روحه مي فرمايد که مدينه 13 نام دارد : 1- مدينه  2- يثرب  3- طيبه 4- طابه  5- دار  6- سکينه 7- حابر  8- محبوره  9- محبه  10- محبوبه  11- عذراء 12- مرحومه 13- يندد است ، پس اين 13 نام است ،

ترجمه لغات قران کریم در تفسیر شریف مجمع البیان ج19

سه شنبه - 18 سپتامبر 2012

جلد ‌19 صفحه ‌5 سطر ‌22
اعراب :  
ان يتركوا ان يقولوا : ( زجاج ) گويد : ( ان ) اولي محلا منصوب و اسم براي ( حسب ) واقع شده و ( ان ) دومي از دو جهت منصوب بوده كه بهترين آنها منصوب بودنش به
( يتركوا ) است و بنابراين معني چنين باشد كه ( آيا پنداشتند مردم اينكه   رها شوند كه بگويند ايمان آورديم … ) كه در اينجا ( لان يقولوا او بان يقولوا ) بوده   و چون حرف جر حذف گرديده ( يتركوا ) به ( ان ) متصل و منصوب شده است . و ممكن   است عامل در
( ان ) دوم ( حسب ) باشد . ابو علي گويد : نصب ( ان ) بوسيله ( يتركوا ) صحيح نخواهد بود زيرا فعل معلوم   كه متعدي به يك مفعول است ، چگونه وقتي كه مجهول شد بمفعول ديگري متعدي شود . و نيز گويد : آنچه را كه گفته اند كه ( ان ) بوسيله ( حسب ) منصوب شده نادرست است زيرا – از چهار حالت خارج نيست – يا بايد مفعول اول ، و يا مفعول ثاني ، و يا   صفت و يا بدل واقع شود . اما مفعول اول نميباشد زيرا مفعول اول
( حسب ) عبارت از   ( ان يتركوا ) بوده است .   و اما مفعول ثاني نميباشد ، علتش دو چيز است :   الف : باب ظننت در ادبيات عرب هنگاميكه باين نوع مفاعيل متعدي شود ،   مفعول دومش ظاهر نخواهد بود . ب : مفعول دوم از نظر معني همان مفعول اول است و در اينجا اين چنين نيست .  و اما بدل نميباشد : زيرا از نظر معني ، مشتمل هيچكدام از تمام يا بعضي معني   مفعول اول نيست . و اما صفت نمي باشد : زيرا ( ان ) دوم براي
( حسب ) مفيد معني صفتي نبوده و از آنچه را كه گفتيم بيرون نخواهد بود . و بنابراين آنچه در اين باره گفته اند غفلت و اشتباه است .   ميگويم ( مولف ) بدل در اينجا صحيح است اگر ( احسبوا ان يقولوا ) بمعناي   ( احسبوا ان يهملوا ) باشد زيرا بدون تريد اهمال بمعناي ترك ( و واگذاردن ) است .  

ترجمه لغات قران کریم در تفسیر شریف مجمع البیان ج18

سه شنبه - 18 سپتامبر 2012

تفسير عمومي آيات ‌1 تا ‌9 سوره شعراء
جلد ‌18 صفحه ‌5 سطر ‌7
اعراب :  
ان لا يكونوا : در محل نصب و مفعول له .  
ظلت اعناقهم : در محل جزم ، عطف بر ” ننزل ” .  
من ذكر : در محل رفع ، ” من ” زا‏ده .  
كم : در محل نصب و مفعول ” انبتنا ” كه در محل حال است . 
تفسير عمومي آيات ‌10 تا ‌30 سوره شعراء
جلد ‌18 صفحه ‌10 سطر ‌16
اعراب :  
اذ : در محل نصب و مفعول براي فعل محذوف .  
ان عبدت : در محل رفع و بدل از ” نعمة ” 

تفسير عمومي آيات ‌51 تا ‌68 سوره شعراء
جلد ‌18 صفحه ‌23 سطر ‌1
لغت :  
كنوز : اموال  
مقام : جاه  
كريم : خوب و پسنديده  
اشراق : داخل شدن در وقت تابش آفتاب  
ادراك : رسيدن .  
ازلاف : نزديك كردن 

ترجمه لغات قران کریم در تفسیر شریف مجمع البیان ج17

سه شنبه - 18 سپتامبر 2012

جلد ‌17 صفحه ‌15 سطر ‌12
اعراب :  
فتصبح الارض : رفع فعل بخاطر آن است كه جواب استفهام نيست . بلكه منظور خبر است .
نظير قول شاعر :   ا لم تس‌کل الربع القديم فينطق       و هل يخبرنك اليوم بيداء سملق  
آيا از خانه و كاشانه كهن سوال نكردي كه نطق كند ؟ و آيا امروز بيابان هموار ترا خبر خواهد داد ؟ 

تفسير عمومي آيات ‌71 تا ‌75 سوره حج
جلد ‌17 صفحه ‌21 سطر ‌14
لغت :  
سطوة : ترساندن . 

جلد ‌17 صفحه ‌24 سطر ‌12
اعراب :  
حق جهاده : مفعول مطلق نوعي .  
من حرج : حرف جر زا‏ده است .  
ملة ابيكم : منصوب به اضمار فعل . يعني : اتبعوا ملة . . . يا به اضمار ” عليكم ” . تفسير عمومي آيات ‌12 تا ‌19 سوره مومنون
جلد ‌17 صفحه ‌35 سطر ‌15
اعراب :  
في قرار : صفت نطفه   علقه : حال از نطفه . همچنين ” مضغه ” و ” عظاما ”
لحما : مفعول دوم ” كسونا ”  
خلقا : مفعول مطلق  
من نخيل و اعناب : صفت براي ” جنات ” و همچنين ” لكم فيها فواكه كثيره ”

ترجمه لغات قران کریم در تفسیر شریف مجمع البیان ج16

سه شنبه - 18 سپتامبر 2012

تفسير عمومي آيات ‌1 تا ‌6 سوره كهف

جلد ‌15 صفحه ‌6 سطر ‌21
اعراب :  
قيما : حال از كتاب . عامل آن ” انزل ” .  
ان لهم اجرا : به تقدير ” بان لهم اجرا ” .  
ماكثين : حال . يعني ” خالدين ” .   
كبرت كلمة : درباره نصب ” كلمة ” اختلاف است : سراج گويد : مفسر ضمير   مستتر است . مثل ” نعم رجلا زيد ” يعني ” كبرت الكلمة كلمة تخرج ” مخصوص بذم نيزمحذوف است . برخي گويند : تميز است . مثل ” تصببت عرقا ” و اصل آن ” كبرت كلمتهم الخارجة من افواههم ” است .
شاعر گويد :   و لقد علمت اذا الرياح تناوحت    هدج الريال تكبهن شمالا  
يعني : دانستم كه چون بادها همچون در هم آميختن آب دهان در هم آميزند ،   بادهاي شمالي آنها را وارونه ميسازند . در اينجا ” شمالا ” تميز است .   كساني كه ” كلمة ” را برفع قرا‏ئت كرده‌اند ، آنرا فاعل مي‌دانند . منظور از ” كلمه ” جمله ” اتخذ الله ولدا ” است همانطوري كه به قصيده ،   كلمه گويند .   بنا بر قرا‏ئت رفع ، جمله ” تخرج من افواههم ” صفت و مرفوع است . اما بر قرائت نصب ، اين جمله صفت نيست ، زيرا تميز بايد نكره باشد و اگر كلمه اي داراي صفت باشد ، از نكره بودن خارج ميشود و نمي تواند تميز باشد . حال هم نمي تواند باشد ،   زيرا حال بجاي صفت است ، ديگر اينكه حال را براي نكره نمي‌آورند . بهتر است   كه خبر مبتداي محذوف باشد .  
اسفا : حال . زيرا مصدري است كه به جاي صفت نشسته است .  
ان لم يومنوا : ” ان ” را مي‌توان به فتح خواند و مي‌توان به كسر خواند ، لكن   در قرآن كريم به كسر قرائ‏ت كرده اند .

ترجمه لغات قران کریم در تفسیر شریف مجمع البیان ج15

سه شنبه - 18 سپتامبر 2012

تفسير عمومي آيات ‌28 تا ‌29 سوره كهف
جلد ‌15 صفحه ‌50 سطر ‌11
لغت :  
فرط : تجاوز و خروج از حق . اين كلمه از افراط ، به معناي اسراف است .  
سرادق : خيمه ، كه محيط داخل خود را احاطه مي‌كند گفته شده است كه   سرادق ، پرده اي است كه اطراف خيمه مي كشند .
شاعر گويد :   يا حكم بن المنذر بن الجارود      سرادق المجد عليك ممدود  
يعني : اي حكم بن منذر بن جارود ، پرده بزرگواري بر تو كشيده شده است .  
مهل : ته مانده روغن زيتون . برخي گويند : مس گداخته .  
مرتفق : چيزي كه زير دست گذارند و بر آن تكيه كنند .
شاعر گويد :   بات الخلي و بت الليل مرتفقا     كان عيني فيها الصاب مذبوح  
يعني : آدم بيكار خوابيد و من در تمام مدت شب ، تكيه بر دستهاي خود كرده ،  بيدار ماندم . گويا در چشم من ماده سوزاني ريخته شده و جراحت يافته بود .
برخي گفته‌اند : اين كلمه ، از رفق و منفعت گرفته شده است .

ترجمه لغات قران کریم در تفسیر شریف مجمع البیان ج14

سه شنبه - 18 سپتامبر 2012

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA

/* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:”Table Normal”; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:””; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:”Calibri”,”sans-serif”; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:”Times New Roman”; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}

جلد ‌14 صفحه ‌5 سطر ‌2

لغت :

عبرة : پند .

فرث : بقاياي غذا كه پس از هضم و فعل و انفعالات ديگر ، از معده دفع ميشود .

سائغا‌ : گوارا .

سكر : داراي چهار معني است : ‌1 – شرابي كه مست كند‌2 – خوردني . مثل ” جعلت عيب الاكرمين سكرا ” يعني : ذم بزرگان را خوراك خويش ساخته اي ‌3 – سكون . مثل ” و ليست بطلق و لا ساكره ” يعني : نه آزاد است و نه ساكن . و مثل” سكرت الريح ” يعني : باد ساكن شد ‌4 – معناي مصدري . يعني حيران بودن . چنانكه مي‌فرمايد:

” سكرت ابصارنا “ يعني : ديدگان ما حيران شدند ( حجر ، ‌15 )

ذلل : جمع ذلول ، رام

ارذل : پست تر .

اعراب :

بطونه : برخي گويند : مرجع ضمير ” انعام “است . و بنا بر اين برخي از لغات جايز است كه با جمع ، معامله مذكر شود . درسوره مومنين، معامله مونث شده است ( نسقيكم مما في بطونها . آيه ‌21 ) برخي گويند: مرجع ضمير ، مفرد ” انعام ” است . مثل :

” و طاب البان اللقاح فبرد ” . در اينجا ضمير ” برد ” به ” لبن ” برمي‌گردد . برخي گويند : ” انعام ” و ” نعم ” هر دو يكي هستند.