درسهايى از سخنان حضرت زهرا عليهاالسلام
زندگى حضرت زهرا عليهاالسلام به گونهاى از جانب حضرت حق رقم خورده است كه لحظه لحظهاش از درسهاى زندگى سرشار است. خداوند بشر را آفريد و مسير رسيدن به كمال را به او نشان داد و از او خواست در غير از آن مسير گام برندارد تا در ناهموارىهاى گمراهى گرفتار نشود. شايسته يادآورى است كه يكى از اين مسيرهايى كه حضرت حق تعالى براى الگوبردارى پيش روى بشر نهاده و آن را با خورشيد ذات خويش منوّر ساخته، مسير زندگى حضرت فاطمه عليهاالسلام مىباشد. چنانچه كسى كه پيرو حقيقى ايشان است عليهاالسلام و در تمام امورش به ايشان عليهاالسلام متوسل مىشود، محال است كه به سر منزل مقصود نرسد.
خطبهاى كه حضرت زهرا عليهاالسلام در جمع زنان مهاجر و انصار ايراد كردند، در بردارنده نكات ظريف و برجستهاى است كه مىتواند در طول حيات انسانها، سرمشق قرار بگيرد. قبل از اينكه متن روايت را نقل كنيم، اجمالاً به نكات برجسته آن اشاره مىنماييم تا با اين مقدّمه و پيش درآمد، بتوانيم روايت را بهتر و زيباتر دريابيم. نكات برجسته و ويژه اين خطبه به پنج قسمت تقسيم مىشوند:
ولاء و تولی یعنی دوستی و صمیمیت که دو معنی از آنها حاصل میشود و افزون میگردد تا جائی که میان آن چیزی که از آنها نباشد نیست و این معنی یعنی برای نزدیکی مکانی، نسبی، دینی، بخشش و یاری کردن و اعتقاد و ایمان بکار میرود.
ولایت با کسر حرف (و) یاری کردن است ولی وَلایت با فتح حرف (و) سرپرستی است و نیز گفته شده هر دو واژه حقیقتش همان سرپرستی است که کاری برعهده بگیرد. در مورد شخص با ایمان گفته میشود «ولی الله» یعنی دوست خدا و در آیاتی از قرآن کریم کلمه ولی بکار رفته است مانند: «الله ولی الذین آمنوا18» و «و الله ولی المؤمنین19» و در آیاتی نیز واژه «مولی» به کار رفته مانند:«نعم المولی و نعم النصیر20» و «اعتصموا بالله هر مولاکم فنعم المولی21» و گاهی از واژه «والی» استفاده شده مانند «و ما لهم من دونه من وال22».
واژه «مولی» نیز اگر فعل متعدی باشد معنی ولایت دارد که همان قرب و نزدیکی است مانند: «فول وجهک شطر المجسد الحرام23».
ولایت گاهی به معنای محبت است و گاهی به معنای مالکیت تدبیر و صاحب اختیار و تصرف قانونی در اموری است که تصرف در آنها مستلزم پیروی و تبعیت دیگران و وجب طاعت او بر دیگران است.
ولایت اهل بیت :هر دو معنای ولایت را در برمیگیرد هم محبتشان بر ما فرض و واجب است به دلیل آیه «قل لااسئلکم علیه اجراً اِلاً المودة فی القربی»96 و هم مالکیت تدبیر و صاحب اختیاری را دارند چون ولایتشان استمرار ولایت رسول الله 6میباشد «النبی اولی بالمؤمنینَ من انفسهم»97 و این ولایتی است که اهل بیت7نیز دارا میباشند.
برای ولایت اهل بیت:معنای دیگری نیز هست و آن اینکه خداوند اراده امور بندگان خود را به دارنده آن مقام واگذار کند و از آن پس او مدبر امور بندگان خدا و متصرف در شؤؤن ایشان باشد که این ولایت بالاصالة از خدای متعال بوده و خداوند اهل بیت:را به این ولایت منصوب فرموده است.
این قسم از ولایت در توحید درج است زیرا توحید شاخههائی دارد که یکی از شاخههایش توحید در حاکمیت و ولایت و رهبری است و میدانیم امامان 7ولایت و رهبری خود را از ناحیه خدیا متعال گرفتهاند و از خود استقلالی ندارند.
انسان مؤمن هم ولاء محبت دارد و هم ولاء نصرت و همچنین ولاء هدایت و حاکمیت، اگر انسان دوست خدا شود و به واسطه دوستی خود با خدا، خود را به او نزدیک سازد خداوند متعال هم دوست او میگردد، چرا که دوستی یکطرفه معنی ندارد همچنانکه در قرآن کریم میخوانیم: « قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ».248 بگو ای پیامبر، اگر خدا را دوست میدارید مرا پیروی کنید که خدا شما را دوست دارد.
اگر انسان مؤمن دوست خدا به وسیله اطاعت محض از خدای متعال و تبعیت از پیامبر و ائمه به یاری او برخیزد خداوند نیز وعده داده که یار و مددکار او خواهد بود. « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ».249 ای اهل ایمان، شما اگر خدا را یاری کنید، خدا هم شما را یاری میکند ثابت قدم میگرداند.
بنابراین انسان در آغاز امر با اطاعت از خدا و ترک نواهی او به ولاء محبت و نصرت نائل میشود و خدای متعال نیز به این دسته از انسانها تفضل نموده و ولاء هدایت و حکومت را عنایت میکند. « وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ»250 مردان مؤمن و زنان مؤمنه بعضی بر بعض دیگر ولایت دارند، و این ولایت چون از ناحیه خدای متعال است و هر چه از او باشد حق است این ولایت همحق خواهد بود ولی اگر کسی این ولایت را برای غیر خدا به کار برد چون غیرخدا باطل است آن هم باطل خواهد بود « ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ».251
انسان مؤمن ولی خداست و خداوند عزّوجل ولیّ انسان مؤمن و در این میان عدهای ولی الله هستند « أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» *
« الذین امنوا و کانوا یَتّقون».253 آگاه باشید که دوستان خدا هرگز هیچ ترسی و اندوهی به دل راه نمیدهند آنها اهل ایمان و خدا ترس هستند و بر مؤمنین دیگر ولایت دارند که این ولایت عام میباشد و برای اولیاء و انبیاء الهی که مشرّف به ولایت خاص هستند عنایتی خاص وجود دارد که سایر مؤمنان چنین ولایتی ندارند همانگونه که قرآن کریم میفرماید: « إِنَّ وَلِيِّيَ اللّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ».253
نیازهای روز افزون بشریت و حوادث جدید میطلبد که بشریت همچنان با منبع وحی در ارتباط باشد و برای رسیدن به هدف، رهبری الهی، او را به سوی مقصد، دستگیری و راهنمائی کند این در حالی است که به دلائل متعدد حجت معصوم خداوند با اذن و مشیت خدا از دیدگان مخفی گردیده است و بعضی گمان کردهاند که بشریت به حال خود رها شده ولی یقیناً نخواهد بود. بلکه هدایت گاهی مستقیم و گاهی غیرمستقیم و باواسطه صورت میگیرد و در این زمان که هدایت مستقیم و بدون واسطه از طرف امام معصوم امکانپذیر نیست، ناگزیر این هدایت غیرمستقیم و با واسطه خواهد بود، زیرا اولاً اگر چنین نباشد، نقض غرض شده و اسباب هدایت بشر برای او فراهم نشده و مباحث اعتقادی معاد عموماً بیاساس خواهد بود.
ثانیاً: وجود امام غائب، بدون تأثیرگذاری در جامعه، با توجه به تعریف کلی امامت، که عبارت است از، ریاست فراگیر امور دینی و دنیوی مردم، به نیابت از پیامبر6 مفهومی نخواهد داشت و این شبیه مخالفین تحقق خواهد یافت که امام غائب بیاثر و وجودش لغو خواهد بود و خدای متعال عمل لغو و باطل انجام نمیدهد.
از آنجا که حکومت و ولایت از آن خدا و رسول و ائمه اطهار:میباشد و با توجه به شرایط جامعه بشری که آخرین ذخیره الهی و امام معصوم حضرت ولیعصر7 را در پرده غیبت قرار داده و امت اسلام ناگزیر به ادامه این راه و نیازمند به هدایت الهی میباشد در دوران غیبت این علماء بزرگوار شیعه هستند که سکاندار هدایت مردم به سوی حق و حقیقت میباشند، امام هادی7 در زمینه نقش علماء شیعه در زمان غیبت امام مهدی7 میفرماید:
«لولا من یبقی بعد غیبه قائمکم7 من العلماء الداعین الیه و الدالین علیه و الذابین عن دینه بحجج المقذین لضعفاء عبادالله من شباک ابلیس و مردتة و من فخاخ النواصب لما بقی احد الا ارتدّ عن دین الله و لکنّهم الذین یمسکنَازمه قلوب ضعفاء الشیعة، لما یسمکٌ صاحب السفینةِ سکانها، اولئک هم الافضلونَ عندالله عزوجل».
اگر نه آن بود که پس از غیبت حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف عالمانی به سوی او دعوت میکنند و روش او را برای خواستاران بیان و با برهان و دلیل از دین دفاع میکنند و بندگان ضعیف و ساده را از چنگ ابلیسان و دام ناصبیها و از درگاه حق رانده شدگان نجات میدهند.
در مکتب انسانساز اسلام تمام برنامهها باید سمت و سوی آن به این هدف اساسی باشد که انسان را به سر منزل مقصود برساند و او را به سعادت و کمال، دنیوی و اُخروی رهنمون سازد بر این اساس کارگزاران این جامعه و کسانی که امور امت اسلام را به دست میگیرد باید دو مشخصه اصلی را دارا باشند، اول اینکه عالم به احکام و دستورات شریعت مقدس اسلام باشند، دوم اینکه عدالت و تقوی برای آنان ملکه شده باشد و جزئی شده باشد و جزئی جداناشدنی از وجود آنان باشد براساس همین دو اصل ضروری در حاکمیت است که امام حسین7 میفرماید:«مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله الامناءَ علی حلاله و حرامِه».278 جریان امور و احکام باید به دست علما و دانشمندان که امین بر حلال و حرام خدا هستند سپرده شود.
ولایت فقیه از صدر اسلام تاکنون مطرح بوده است
آغاز نظریه ولایت فقیه را باید از زمان نبيمكرم اسلام دانست، زیرا: مسلمانان از همان زمان با دو مسئله اساسی روبرو بودهاند، یکی حضور نداشتن پیامبر6 در بسیاری از شهرها و دیگری نیاز مردم به احکام و دستورات سیاسی و فردی، بنابراین به افرادی نیاز داشتهاند که دستورها را برای آنها بیان کند و امورات مربوط به شأن حاکمیت و ولایت را در جامعه آنها جاری نماید.
در دوران امامام معصوم:هم، وضع به همین منوال بوده است نیاز به فقهای بزرگ احساس میشده، بر این اساس در دوران حضرات معصومین در شهرهای مختلف اسلامی، اصحاب و فقهای بزرگواری چون، علی ابن ابی رافع، سلمان فارسی عبدالله بن مسعود، سعید بن جیبر، عورة بنزیبر، سعید بن مصیب در قرن اول هجری و حسبن محبوب، ابینصر ابی بزنطی، حسین بن سعید، فضل بن شادان نیشابوری- احمدبن اسحاق، یونس بن عبدالرحمان در قرن دوم هجری و عبدالعظیم حسنی در نیمه اول قرن سوم هجری با حضور حضرات معصومین:در مرکز حکومت اسلامی، در دیگر شهرها از طرف آنان برای حاکمیت و تبلیغ شریعت نیابت داشتهاند.
دیدگاه بعضی اندیشمندان در باب ولایت فقیه
اندیشمند بزرگ اسلام و فیلسوف و حکیم فرزانه قرن پنجم حسین بن عبدالله مشهور به ابوعلی سینا در کتاب شفا مینویسد:
«واجب است که سنتگذار، اطاعت جانشین خود را واجب کند و تعیین جانشین یا باید از طرف او باشد یا به اجماع اهل سابقه (خبرگان) بر زمامداری کسی که بطور علنی برای جمهور مردم ثابت کند که او دارای سیاست مستقل و عقل سلیم و اصیل و اخلاق شریف میباشد و از شجاعت عفت، و حسن تدبیر برخوردار است و احکام شریعت را از همه بهتر میداند و عالمتر از او کسی نیست و اثبات این صفات برای شخص مورد نظر آشکار و علنی باشد و مردم آن را بپذیرند و بر آن متفق باشند و اگر اختلاف و تنازع بر اثر پیروی از هوی و هوس میان آنها ایجاد شود و فرد دیگری که استحقاق و لیاقت جانشینی را ندارد انتخاب کنند به پروردگار کافر گشتهاند، تعیین جانشین با نصب بهتر است زیرا در این صورت از اختلاف و نزاع دور خواهند بود».283
ويژگيهاي افراد بر اساس تقسيمي عبارتند از: 1. ويژگيهاي جسماني 2. عقيدتي (معرفتي) 3. احساسات و عواطف 4. نيازها و خواستهها 5. مقام عمل
الف: ويژگيهاي جسماني
استاد مطهري در جلد هشتم آشنايي با قرآن آوردهاند:
«شما اگر نشرياتي كه مؤسسات وابسته به سازمان ملل متحد منتشر ميكنند ـ كه بر اساس آمارهايي از همه كشورهاي دنياست ـ مطالعه كنيد، ميبينيد چند مسأله است كه جزء مسائل دنياي امروز تلقي ميشود. يكي مسأله آلودگي محيط زيست است كه كم كم در ميان ما هم عنوان شده، ولي در دنياي اروپا و آمريكا يك مسأله حساس حياتي شده است، اينكه در اثر ازدياد وسائل صنعتي و ماشين و كارخانه و زياد شدن دود و لوازم سوختي ديگر و جاري شدن نفت و بنزين و روغن سوخته و امثال اينها رودخانهها و درياها آلوده شده و نسل برخي حيوانات و گياهان از بين رفته است و اكنون خود بشر را تهديد ميكند و اگر همين طور پيش برود، كم كم دنيا به حالتي در ميآيد كه غير قابل زندگي خواهد بود»[1].
ولي در سايه حكومت مهدي موعود(عج) و گسترش بهداشت، پيدايش آرامش رواني، تغذيه و توزيع مناسب، عدالت اقتصادي و لقمه حلال ـ كه استاد مطهري حديثي را از امام صادق(ع) نقل ميكنند كه شمشير زدن از كسب حلال آسانتر است[2] ـ افراد در جامعه آرماني داراي عمر بسيار طولاني (در برخي روايات هزار سال ذكر شده است كه شخص هزار فرزند و نوه خود را ميبيند[3])، و نيرويي برابر چهل مرد، قلبهايي مانند آهن محكم خواهند بود.[4]
در جامعه مهدوي(عج)، افراد به دليل وجود بهداشت در حد مطلوب و از بين رفتن مضرات صنايع جديد با علم الهي حضرت و فراگير شدن ورزش كه همواره مورد تأكيد اسلام بوده است و نيز ايجاد و توسعه تفريحهاي حلال كه به تعبير روايات انسان را بر مناجات و كار قادر ميسازد، اولاً انسانها كم بيمار ميشوند، ثانيا بيماران در كوتاهترين زمان معالجه ميشوند و خود آن حضرت بيماران غيرقابل علاج را درمان خواهد كرد.[5] و در روايتي از امام حسين(ع) آمده است كه هيچ نابينايي، زمينگير و دردمندي بر روي زمين نميماند، مگر آنكه خداوند درد او را بر طرف ميسازد.[6]
حضرت زهرا عليها السلام و گلايه از مردم
حضرت زهرا عليها السلام در فاصله كوتاهى بعد از شهادت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، يعنى از بيست و هشتم صفر تا شهادتشان ـ كه بر حسب اختلاف از چهل روز تا شش ماه است ـ به بيان دو خطبه گرانبها پرداختند: 1. خطبه فدكيّه كه طولانى و البته داراى عباراتى قابل دقّت و تعمّق است. 2. خطبهاى كه حضرت زهرا عليها السلام در جمع زنان مهاجر و انصار ايراد نمودند. اين خطبه هنگامى ايراد شد كه آنان جهت عيادت به منزل حضرت زهرا عليها السلام آمده بودند تا احوال ايشان عليها السلام را جويا شوند، اما با شكوهها و گِلههاى حضرت زهرا عليها السلام مواجه شدند. ايشان عليها السلام فرمودند: من از دنياى شما و مردانتان بيزار و متنفّرم؛ زيرا آنان مردانى سست عنصر و بازيگر هستند و به جاى اينكه در راه دين ثبات، استوارى و جديّت از خود نشان دهند، به بازيگرى در سياست و حكومت مشغول شدهاند. ايشان عليها السلام در ادامه فرمودند: علّت مهمّى كه من را مجبور مىكند از مردان شما كينه و نفرت داشته باشم، اين است كه آنان نبوّت و هدايت را از مسير و جايگاه اصلىاش منحرف نمودند. از سوى ديگر نفرت و كينه مردان شما نسبت به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به اين دليل است كه ايشان عليه السلام مردى شجاع بوده و شمشيرشان هميشه در مقابل باطل در حركت بود، هرگز اهل انعطاف و سازش در مقابل باطل و منكر نبودند و در نهايت از مرگ هراس و باكى نداشتند. حضرت زهرا عليها السلام در ادامه مىفرمايند: « وتاللّه! لو مالوا عن المحجّة اللائحة وزالوا عن قبول الحجّة الواضحة، لردّهم إليها وحملهم عليها ولسار بهم سيرا سجحا، لا يكلم حشاشه [خشاشه] ولا يكلّ سائره ولا يملّ راكبه ولأوردهم منهلاً نميرا صافيا رويّا، تطفح ضفّتاه ولا يترنّق جانباه ولأصدرهم بطانا و نصح لهم سرّا وإعلانا ولم يكن يتحلّى من الدّنيا بطائل ولا يحظى منها بنائل غير ريّ النّاهل وشبعة الكافل، ولبان لهم الزّاهد من الرّاغب والصّادق من الكاذب «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ»[1] «وَالَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاَء سَيُصِيبُهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَمَا هُم بِمُعْجِزِينَ»[2] »[3]. به خدا سوگند! اگر تمام امّت از راه سعادت منحرف شده، از پذيرش راه روشن امتناع مىكردند، [حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام] همه آنان را به راه آورده، آرام آرام و صحيح و سالم به سعادت و خوشبختى مىكشاند كه نه خود خسته شود و نه ايشان ملول و در نهايت، آنان را به سرچشمهاى با آبى گوارا و مطلوب و عارى از هر خس و خاشاك مىبرد و ايشان را از آن سيراب باز مىگرداند و آنان را در خفا و آشكار نصيحت مىنمود؛ در حالى كه خود آن حضرت عليه السلام از غناى آنها بهره نمىبرد و از دنياى ايشان براى خود چيزى ذخيره نمىفرمود، مگر به اندازه شربت آبى كه تشنه خود را سيراب كند و اندكى از طعام كه گرسنه بدان سدّ جوع نمايد و در آن وقت براى آنان، زاهد را از راغب و راستگو را از دروغگو تمييز داده و مىشناساند، « اگر مردم قرى و دهات ايمان مىآوردند و پرهيزكارى مىكردند، هر آينه درهاى آسمان را به رحمت و بركت به روى ايشان باز مىكرديم و زمين را رخصت مىداديم تا خير و بركات خود را برون اندازد؛ ولكن چون مردم آيات الهى را تكذيب كردند و به اعمال زشت پرداختند، ما هم بر ايشان تنگ گرفتيم و به سبب كردار قبيح و عصيان، ايشان را معاقب و مأخوذ داشتيم » « و كسانى كه از اين جماعت مرتكب ظلم و ستم شدند به زودى جزاى اعمال بدشان به آنان مىرسد، چه آنان از تحت قدرت و نفوذ ما خارج نيستند و ما از گرفتنشان عاجز نيستيم ».