تفقّه در دين، راه رستگارى
در مبحث قبلی ذيل آيه سى و دو از سوره شورى به روايتى كه فخررازى از زمخشرى[1] نقل مىنمايد، اشاره نموديم و آن را مورد بحث و بررسى قرار داديم و در پايان چند سؤال را به عنوان نقد سخنان فخررازى، مطرح نموديم.
آنچه كه در استفاده از آيات و روايات مهم مىباشد، اين است كه گفتگو در مورد آيات و روايات بايد همراه با تعمّق و تفكّر باشد و به اصطلاح با تفقّه در آيات و روايات سخن بگوييم تا بتوانيم نتايج مهمى را به دست بياوريم. اساس تعليمات دين مبين اسلام قرآن مجيد مىباشد. خداوند سبحان در قرآن مجيد مىفرمايد: «وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»[2]. شايسته نيست، مؤمنان همگى (به سوى جهاد) كوچ كنند، چرا از هر گروهى، طايفهاى از آنان كوچ نمىكند (و طايفهاى بماند) تا در دين (ومعارف و احكام اسلام) آگاهى پيدا كنند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود آنها را انذار نمايند تا بترسند و خوددارى كنند.
بنابر آيه مذكور، خداوند متعال، عدّهاى را مأمور مىكند كه در دين تفقّه كرده و نتيجه آن را براى مردم بازگو نمايند. در نتيجه تنها مرجعى كه مىتواند در مسائل دينى اظهار نظر نمايد، فقيه مىباشد؛ گرچه امروزه افرادى غير فقيه، اظهار نظر نابجا در دين نموده و موجب گمراه شدن مردم مىگردند. با مراجعه به كتب لغت به اين نتيجه مىرسيم كه فقه مترادف با فهم مىباشد ولى اهل لغت مىگويند: فقه مرتبهاى بالاتر از فهم بوده و اخصّ از علم است[3]؛ به اين معنى كه هر كسى مىتواند مطلبى را فهميده و مورد بحث و بررسى قرار دهد ولى دريافتها متفاوت مىباشد. به عنوان مثال، انسان عالم و دانا، ظاهر را نگريسته و بر اساس آن حكم مىكند، امّا فقيه كسى است كه مطالب را از ريشه و عمق استنباط مىكند. پس رسيدن به درجه فقاهت در هر رشتهاى به معناى به دست آوردن ريشه مطالبِ آن رشته مىباشد[4].با فرا رسيدن ايّام جانسوز و جانگذار فاطميّه، ادامه سخن را به بحث در مورد بانوى گرامى اسلام عليهاالسلام اختصاص مىدهيم. اين ايّام خاطره يكى از تلخترين حوادث صدر اسلام را زنده مىكند. حادثهاى كه اگر هر انسان منصف و مؤمنى در آن دقّت نمايد و به عمق ماجرا بينديشد هالهاى از تأثّر، تأسّف، غم و اندوه وجود او را فرا خواهد گرفت. در همين راستا و براى پىبردن به مقام و منزلت اهل بيت عليهم السلام ابتداى آيهاى از قرآن مجيد را نقل نموده و در ذيل آن آيه شريف، به نقد و بررسى سخن مفسّرين اهل سنّت مىپردازيم.
خداوند متعال خطاب به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايد: «قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ»[i].بگو من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمىكنم جزدوست داشتن نزديكانم و هركس كار نيكى انجام دهد بر نيكىاش مىافزاييم چرا كه خداوند آمرزنده و سپاسگزار است.رابطه فاطمه زهرا علیهاالسلام با پدر بزرگوارش، خاتم پیغمبران صلى الله علیه و آله تنها یک رابطه دختر و پدرى معمولى آن هم در سطح عاطفى نبود و گرنه قاعدتا باید فقط دختر دست پدر را ببوسد و پیش پاى او بلند شود، نه اینکه پدر دست دختر را ببوسد و به احترام او از جا بلند شود. همچنین رابطه زهرا علیهاالسلام با پیغمبر صلى الله علیه و آله فقط یک رابطه معمولى مریدى و مرادى نیست و گرنه «ام ابیها» خوانده نمى شد و بارها پدرش نمى فرمود: «فَدَاهَا اَبُوهَا.»
رفتار و برخورد پیامبر صلى الله علیه و آله با فاطمه زهرا علیهاالسلام نشان مى دهد که هم عاطفه دختر و پدرى آن دو در حدى بسیار بالا و فوق العاده بوده و هم پیرو و پیشوایى آن دو برتر از آن بوده که دیگران تصور مى کنند. آنچنان محبتى بین آن دو حاکم بوده که نمونه آن را نمى توان یافت. قطعا هر چه رابطه محبت قوى تر باشد، جدایى، آن هم به صورت رحلت از این جهان، دردناک تر و سوزناک تر خواهد بود.
الف. رابطه پیامبر صلى الله علیه و آله و فاطمه علیهاالسلام
1. جلب رضایت پدر
رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله هر گاه به مسافرت مى رفت، با فاطمه علیهاالسلام خداحافظى مى کرد و وقتى از سفر بر مى گشت، ابتدا به دیدن فاطمه علیهاالسلام مى شتافت.
همزمان با یکى از مسافرتهاى پیامبر صلى الله علیه و آله ، حضرت زهرا علیهاالسلام در غیاب پدر دو دستبند نقره و یک جفت گوشواره براى خویش و یک پرده براى درب منزل خرید. پیامبر صلى الله علیه و آله از مسافرت باز گشت و به دیدار دخترش شتافت. پس از مشاهده پرده خانه و زیور آلات فاطمه علیهاالسلام توقف کوتاهى کرد و به مسجد رفت.
یکی از سؤالات اساسی در ماجرای آتش زدن خانه حضرت علی علیه السلام و اهانت به آن بزرگوار این است که آیا چنان که شیعیان می گویند به ساحت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز جسارت کردند و بر آن حضرت صدماتی وارد شد که منجر به شهادت او و فرزندش گردد یا خیر؟
برخی از دانشمندان اهل سنّت برای حفظ موقعیّت خلفا از بازگو کردن این قطعه از تاریخ خودداری نموده اند؛ از جمله ابن ابی الحدید در شرح خود می گوید: «جساراتی را که مربوط به فاطمه زهرا علیهاالسلام نقل شده، در میان مسلمانان تنها شیعه آن را نقل کرده است.»(1) برخی از سنّی زدگان معاصر نیز در این نظر با آنان همراه شده، مصائبی را که متوجه بانوی دو جهان شده است انکار نموده اند. برای روشن شدن حادثه جسارت به بانوی دو جهان، بحث را از دو مَنْظَر پی می گیریم.
الف. منابع اهل سنّت:
برخی از دانشمندان و مورّخان اهل سنّت، در این بخش، از بیان واقعیات تاریخی شانه خالی کرده اند؛ چنان که سید مرتضی رحمه الله در این زمینه می گوید:
«در آغاز کار، محدثان و تاریخ نویسان از نقل جسارتهایی که به ساحت دختر پیامبر گرامی وارد شده امتناع نمی کردند. این مطلب در میان آنان مشهور بود که مأمور خلیفه با فشار، درب را بر فاطمه علیهاالسلام زد و او فرزندی را که در رحم داشت سقط نمود و قنفذ به امر عمر، زهرا علیهاالسلام را زیر تازیانه گرفت تا او دست از علی بردارد؛ ولی بعدها دیدند که نقل این مطالب با مقام و موقعیت خلفا سازگاری ندارد؛ لذا از نقل آنها خودداری نمودند.»(2)
کرده اند که به نمونه هایی اشاره می کنیم:{jcomments off}