رنگها می توانند از راههای گوناگونی بر روح، جسم و روان آدمی تأثیر بگذارند . رنگ لباس، رنگ غذا، رنگ کفش، رنگ مناظر طبیعت و… از این جمله اند که در طب اسلامی به آنها اشاره شده است.
حقیقت آن است که دانش روز برای رنگ درمانی حساب ویژه ای باز کرده است. موضوعی که در طب اسلامی مسبوق به سابقه بوده و ائمه علیهم السلام خواص متفاوتی برای رنگها ذکر کرده اند. در طب اسلامی اعتقاد بر این است که هر یک از رنگها دارای طیفی خاص است که با ردیفی از طول موجها ارتباط دارد. حضرت علی(ع) در «نهج البلاغه» به آنها اشاره نموده است و در آیات و روایات توصیه هایی در به کارگیری صحیح از آنها آمده است.
دليل ناپايداري و عدم استقامت در راه حق
«إنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»[1]
همانا کسانی که گفتند خدای ما الله است، سپس پایداری کردند، فرشتگان بر آنان فرود میآیند که نترسید و ناراحت نباشید و بشارت بادتان به بهشتی که وعده داده شده بودید.
دليل ناپايداري و عدم استقامت در راه حق
در اين جلسه، مطلب ديگري را ميخواهم عرض کنم که چه ميشود انسان در اين معادله بين دنيا و آخرت و در معامله آنها با خدا، پيروز ميشود؟ و کساني که پايداري نميکنند و به اصطلاح در يك جايي از كار منحرف ميشوند، دليلش چيست؟ آياتي که در باب استقامت در دين وارد شده بود را در جلسه گذشته مطرح كردم. دو آيه بود که پايداري، در آن آمده بود؛ يکي همين آيه سوره فصلت است: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُواْ تَتَنزََّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَئكَةُ»[2] در آيه ديگری که در سوره احقاف است، نیز همين تعبير تكرار شده است: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُون»[3] در آنجا دارد «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ» اينجا دارد «فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُون» خوف و حزن در هر دو آيه آمده است ولي در آيه اوّل اين جمله را اضافه دارد كه «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ» خداوند در هر دو آيه ميفرمايد، آنهايي که گفتند: «ربُّنا الله» و بر اين حرف و عقيده خود استقامت كردند، ترس و ناراحتي ندارند. رواياتي را هم كه در گذشته در باب مسأله پايداري، مطرح کردم، يکي روايت سُفين بن عبدالله ثقفي بود كه ميگويد: «قُلتُ يا رسُولَ اللهِ! حَدِّثْنِي بِأمرٍ أعتَصِمُ بِهِ. فقَالَ: قُلْ رَبِّيَ اللهُ ثُمَّ اسْتَقِمْ»[4] ميگويد به پيغمبر عرض كردم: مرا به چيزي سفارش كنيد كه به آن ملتزم شوم. حضرت فرمودند: بگو «ربي الله» و پايداري كن! روايت ديگر هم از علي عليهالسلام بود كه حضرت فرمود: «قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَوْصِنِي» به پيغمبر عرض کردم كه مرا سفارش فرما! «قَالَ قُلْ رَبِّيَ اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقِمْ»[5] حضرت همان جواب را به او دادند. دو آيه و دو روايت در اين باره خواندم كه همهشان با هم هماهنگ هستند.
در پايداري در راه حق ناتواني معنايي ندارد، نخواستن مطرح است
«إنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»[1]
همانا کسانی که گفتند خدای ما الله است، سپس پایداری کردند، فرشتگان بر آنان فرود میآیند که نترسید و ناراحت نباشید و بشارت بادتان به بهشتی که وعده داده شده بودید.
بحث ما راجع به بروز و ظهور شخصيت امام حسين علیهالسلام بود که عرض کردم كه اين حركت پايداري در راه رسيدن به حق و براي اقامه حق بود. براي آنكه کسي بخواهد پايداري کند، امور چهارگانهاي وجود دارد كه لازمه استقامت و پايداري او است؛ تشخيص حق، تشخيص راه رسيدن به حق، حرکت در آن راه و آخر هم پايداري است كه با تحصيل و رعايت اين امور به مقصد ميرسد. بحث من در جلسه گذشته، درباره «مانع» بود كه چه چيزهايي مانع ميشود كه انسان به حق نرسد و نتواند حق را به پا دارد. به تعبير ديگر ما «ناتواني» براي قدم گذاشتن در راه حق و پايداري در اين مسير نداريم، بلكه مسأله «نخواستن» مطرح است. در يک جمله عرض کردم آنچه که مانع است و خواستن انسان را از بين ميبرد «تعلقات دنيويه» است.
بررسي «استقامت بر حقّ» در وصيتنامه امام حسين(عليهالسلام)
«إنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَه أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّه الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»[1]
همانا کسانی که گفتند خدای ما الله است، سپس پایداری کردند، فرشتگان بر آنان فرود میآیند که نترسید و ناراحت نباشید و بشارت بادتان به بهشتی که وعده داده شده بودید.
مقام استقامت در منازل معنوي
در ابتدا نکتهای را تحت لغتِ «استقامت در راه حق» و «پایداری» مطرح میکنم. بحثی در مباحث معرفتی وجود دارد كه منزل بيست و ششم از مقامات معنویّه، مقام استقامت است. من اين مطلب را در سالهاي گذشته، بحث كردهام و در اینجا منظورم از استقامت، اين نيست. معنای استقامت در آنجا این است که سالک إلی الله بايد در سیر معنوي خود، «حالت تعادل» داشته باشد و افراط و تفریط نكند. امّا استقامت در اينجا، چیزی غیر از آن است و به معناي «پایداری» است. در اینجا قیام و استقامت که میگوییم، از لحاظ لغوی داراي خصوصيّتی است. يعني لغت استقامت، نوعي برپا شدن و ايستادن را در بردارد. وقتي كه گفته ميشود: «قامَ» یا «قامَ الأمر» يعني فلان مسأله راست شد، درست شد و برپا شد. راستی و درستی در اینجا به معنای برخاستن است كه در آن نوعي حرکت وجود دارد. در معناي كلمه «پایداری» مفهوم راستي، درستي، حرکت و تهاجم مستتر است.
صورتهای مختلف ناپایداری
«إنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»[1]
همانا کسانی که گفتند خدای ما الله است، سپس پایداری کردند، فرشتگان بر آنان فرود می¬آیند که نترسید و ناراحت نباشید و بشارت بادتان به بهشتی که وعده داده شده بودید.
بحث ما راجع به حرکت امام حسین(علیهالسلام) و قیام آن حضرت بود که عرض کردم محور آن پایداری در حرکت به سوی حق و پایداری در حرکت برای به پاداشتن حق بود. اوّلی جنبه معرفتی و دومی جنبه اجتماعی داشت. در جلسه گذشته، بحث به اینجا رسید که پایداری در حرکت به سوی حق و همچنین اقامه حق، متوقّف بر چند چیز است؛ اوّل، تشخیص حق؛ دوم، تشخیص راهی که انسان را به آن حق می¬رساند؛ سوم، حرکت به سوی آن هدف که حق است و بعد از این مسأله پایداری مطرح است. من این بحث را حتی از نظر ماده قَوَمَ وارد شدم و عرض کردم که استقامت به معنای پایداری است که به نوعی مفهوم حرکت نیز در آن نهفته است.[2] جلسه گذشته جملاتی را از حضرت علی(علیهالسلام) از خطبه¬ای در نهجالبلاغه در مورد بیان فرق بین استقامت و صبر نقل کردم. در آن روایات آمده بود که اگر کسی بعد از تشخیص حق، شناخت راه رسیدن به حق و شروع حرکت به سوی حق، بخواهد به مقصد برسد و واصل شود، باید پایداری داشته باشد. در آخر جلسه گذشته هم به مناسبت روایاتی را خواندم؛ که یکی از پیغمبر اكرم بود «اِن تَستَقیمُوا تُفلِحُوا» اگر بخواهید رستگار شوید، باید پایداری داشته باشید.
نفي بيعت با يزيد؛ زمينهساز ظهور و بروز شخصيت امام حسين عليه السلام
«إنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»1
همانا کسانی که گفتند خدای ما الله است، سپس پایداری کردند، فرشتگان بر آنان فرود می¬آیند که نترسید و ناراحت نباشید و بشارت بادتان به بهشتی که وعده داده شده بودید.
طرح بحث
من ابتدا مطلبی را به عنوان یک مقدمه کوتاه عرض می¬کنم، بعد وارد اصل بحث ميشوم. ما در روایات و تاریخ داریم که وقتی معاویه، در نیمه ماه رجب مُرد، پسرش یزید، نامه¬ای به ولید بن عَتَبه،که از طرف معاویه حاکم مدینه شده بود، نوشت که از امام حسین(علیهالسلام) و چند نفر از سرشناسان دیگر مانند عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر بیعت بگیرد. والی مدینه ازامام حسین(علیهالسلام) درخواست كرد كه با يزيد بیعت كند و حضرت هم نپذیرفت. بالاخره کار به جایی رسید که امام حسین از مدینه خارج شد. ازاینجا است که قیام امام حسین(علیهالسلام) شروع میشود. شخصیّت امام حسین(علیهالسلام) نیز از اینجا، ظاهراً ظهور و بروز پیدا می¬کند.
در تاریخ آمده است که بعد از مرگ معاویه، اهالي شهرهای مختلف،به خصوص کوفه، پیشنهادهایی برای قیام به امام حسین دادند که ما با شما بیعت می¬کنیم وشما به اینجا بیا و… حتی پیش از آن، یعنی بعد از شهادت امام حسن نيز کوفی¬هابه امام حسین نامه نوشتند که شما به سمت ما حرکت کن؛که امام حسین در جواب آنان نوشت که پیمانی بین ما و معاویه هست و من نمی¬خواهم با اين اقدام پیمان شکنی کرده باشم. حضرت به صلح امام حسن(علیهالسلام) اشاره داشتند. تا اینکه معاویه مُرد. آن وقت دیگر مدّت عهدنامه تمام شده بود. چون تا معاویه بود، پیمان هم بر جای خودش بود. امّا وقتی معاویه مُرد، اعتبار عهدنامه هم پايان يافت و اینجا بود که شخصیّت امام حسين(علیهالسلام) ظاهراً بروز پیدا کرد. به تعبیر دیگر، تولّد شخصیّتی امام حسین(علیهالسلام)، با حرکت از مدینه شروع می¬شود.
موانع استقامت و پایداری
«إنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»[1]
همانا کسانی که گفتند خدای ما الله است، سپس پایداری کردند، فرشتگان بر آنان فرود می¬آیند که نترسید و ناراحت نباشید و بشارت بادتان به بهشتی که وعده داده شده بودید.
چرا انسان نميخواهد پايداري كند؟
من قبلاً به طور ضمنی، به مطلبی اشاره كرده بودم که میخواهم در این جلسه مستقلاً وارد آن شوم و آن مطلب این است که چه می¬شود که انسان ظاهراً، نمیتواند پایداری کند؟ البتّه بهتر است بگوییم «نمیخواهد»؛ وگرنه ميتواند.[2] همه ما مي-توانيم پايداري كنيم، ولي نمي¬خواهيم. سرّ این «نمی¬خواهم» چیست؟ من بحث را بهطور کلّی مطرح میکنم که چه چیز مانع می¬شود انسان، از همان ابتدا که باید حق را تشخیص دهد، به حسب ظاهر، نمیتواند حق را تشخیص دهد؛ یا اينكه وقتي حق را تشخیص داد، چه چیز موجب می¬شود که راه رسیدن به حق را تشخیص ندهد؛ سوم اينكه وقتي حق و راه رسیدن به آن را تشخیص داد، چه چیز موجب می¬شود که به سوی حق حرکت نکند و چهارم وقتي كه حق را تشخیص داد، راه رسیدن به حق را هم تشخیص داد و حرکت هم کرد، چه چیز موجب می شود که در این سیر، پایداری نکند و تا رسیدن به حق در مسیر نماند. من دارم خيلي مشخّص و دستهبندی شده بحث مي¬كنم.
سال 1368 امام خامنه ای روحی فداه در سالروز قیام نوزده دی مردم قم در دیدار با مردم این شهر از یک «واجب فراموش شده اسلام» صحبت کردند؛ ایشان فرمودند: «ما بايد خود را به سرچشمهى اسلام برسانيم تا زندگى به تمامى شيرين شود. قرآن كريم مىفرمايد: «الّذين ان مكّناهم فى الارض اقاموا الصّلوة و اتوا الزّكوة و امروا بالمعروف و نهوا عنالمنكر»(1). من مىخواهم اين واجب فراموش شدهى اسلام را به ياد شما و ملت ايران بياورم: امر به معروف و نهى از منكر. همهى آحاد مردم بايد وظيفهى امر كردن به كار خوب و نهى كردن از كار بد را براى خود قايل باشند. اين، تضمينكنندهى حيات طيبه در نظام اسلامى خواهد بود. عمل كنيم تا آثارش را ببينيم. امر به معروف، يك مرحلهى گفتن و يك مرحلهى عمل دارد. مرحلهى عمل، يعنى اقدام با دست و با زور. اين مرحله، امروز به عهدهى حكومت است و بايد با اجازهى حكومت انجام بگيرد ولاغير. اما گفتن با زبان، بر همه واجب است و همه بايد آن را بدون ملاحظه انجام بدهند.
1. نماز شب و فضیلت آن
الف: از منظر آیات:
در بین نوافع، نماز شب از فضیلت بیشتری برخوردار است و در قرآن درباره آن تأکید و سفارش بسیار شده است. خدای متعال به پیامبرش می فرماید: مقداری از شب را به تهجد بپرداز این برای تو مستحب است شاید خدا تو را به مقام برگزیده ای مبعوث گرداند [1]و در تعریف بندگان خاص الهی می گوید: کسانی که شب را برای پروردگارشان در حال سجده و قیام بیتوته می کنند [2]و در توصیف مؤمنین می فرماید: شبها پهلو از بستر خواب جدا کنند و با بیم و امید خدای را بخوانند و از آنچه به آنها دادیم انفاق کنند، پس کسی نمی داند چه نعمتهایی که موجب چشم روشنی آنها می شود و در پاداش اعمالشان ذخیره شده است [3]
ب: از منظر روایات: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: خدای متعال به دنیا وحی کرد که خدمتگزارانت را به تعب بینداز و تارکین خودت را خدمت کن هنگامی که بنده خدا در تاریکی شب با پروردگارش خلوت و مناجات می کند خدا قلبش را نورانی می گرداند، وقتی می گوید: یارب یارب از جانب خدا گفته می شود: لبیک عبدی، هر چه می خواهی طلب کن تا عطا کنم و خدا به فرشتگانش گوید… شما شاهد باشید که بنده ام را آمرزیدم.[4]
.1منتظران راستين، برترين مردم همة روزگاران
شخصيت انسانها از رفتاري متأثر است که در زندگي انجام ميدهند. اين رفتارها بر اساس آموزههاي ديني، داراي اعتبار و ارزش متفاوتي خواهند بود. از نگاه آيات و روايات معصومان(عليهم السلام) برترين انسانها کساني هستند که با رفتار خود اسباب رضايت و خوشنودي پروردگار جهانيان را فراهم ميآورند.
از پارهاي روايات استفاده ميشود به سبب شرايط ويژهاي که بر مردمان عصر انتظار حاکم است، اگر آنها منتظر راستين باشند، جايگاه بسيار ارزشمندي خواهند داشت.
امام سجّاد(عليه السلام) در اينباره فرمود:
…إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَيْبَتِهِ وَ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ وَ الْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ(عجل الله تعالي فرجه الشريف) أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ کُلِّ زَمَان لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَي ذِکْرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عَنْهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ… ؛1
مردم زمان غيبت آن امام که به امامت و منتظر ظهور او معتقد هستند، از مردم هر زماني برترند؛ زيرا خداوند، عقل و فهم و معرفتي به آنها داده است که غيبت نزد آنان به منزلة مشاهده است… .
.2 بسان حاضران در خيمة آن حضرت هنگام ظهور
از مهمترين آرزوهاي تمام نيکان عالم، حضور در دوراني است که در آن اثري از فساد، بيداد و تباهي نباشد. اين فضيلت، آنگاه به کمال خود ميرسد که در زمان ظهور در نزديکترين موضع به رهبر قيام، يعني در جايگاه فرماندهي که همانا خيمه آن حضرت است، حاضر باشد.
امام صادق(عليه السلام) در وصف منتظران راستيني که زمان ظهور را درک نميکنند، فرمود:
مَنْ مَاتَ مِنْکُمُ عَلي هَذا الْاَمْرِ مُنتَظِراً کانَ کَمَنْ هُوَ فِيالفُسْطَاطِا الَّذِي لِلْقائم؛2
هر کس از شما از دنيا برود، در حالي که بر منتظر اين امر است، مانند کسي است که در خيمهگاه آن حضرت است.