خواص بعضی رنگ‌ها در کلام ائمه علیهم السلام

شنبه - 6 جولای 2013

رنگ‌ها می توانند از راههای گوناگونی بر روح، جسم و روان آدمی تأثیر بگذارند . رنگ لباس، رنگ غذا، رنگ کفش، رنگ مناظر طبیعت و… از این جمله اند که در طب اسلامی به آنها اشاره شده است.
حقیقت آن است که دانش روز برای رنگ درمانی حساب ویژه ای باز کرده است. موضوعی که در طب اسلامی مسبوق به سابقه بوده و ائمه علیهم السلام خواص متفاوتی برای رنگها ذکر کرده اند. در طب اسلامی اعتقاد بر این است که هر یک از رنگ‌ها دارای طیفی خاص است که با ردیفی از طول موج‌ها ارتباط دارد. حضرت علی(ع) در «نهج البلاغه» به آنها اشاره نموده است و در آیات و روایات توصیه هایی در به کارگیری صحیح از آنها آمده است.

پرهیز از اختلاف افکنی

دوشنبه - 27 می 2013

سخت گیری امام رضا(ع) نسبت به کسانی که اختلاف‌افکنی می‌کنند
یکی از روایاتی که حضرت عبدالعظیم از امام رضا(ع) نقل کرده‌اند (که البته مضمون این کلام امام رضا(ع) در روایات دیگر نیز بیان شده است) روایتی است که موضوع آن پرهیز از اختلاف است. اگر در تعابیر این روایت شریف دقت کنید می‌بینید که امام رضا(ع) چقدر راجع به کسانی که اختلاف‌افکنی می‌کنند سختگیرانه سخن گفته‌اند.
امام رضا(ع) می‌فرماید: «ای عبدالعظیم! سلام مرا به دوستان من برسان و به ایشان بگو که شیطان را در خودشان راه ندهند؛ و آنها را به راستگویی و اداء امانت امر کن و به آنها دستور بده که سکوت کنند و مجادله نکنند؛ يَا عَبْدَ الْعَظِيمِ أَبْلِغْ عَنِّي أَوْلِيَائِيَ السَّلَامَ‏ وَ قُلْ‏ لَهُمْ‏ أَنْ‏ لَا يَجْعَلُوا لِلشَّيْطَانِ عَلَى أَنْفُسِهِمْ سَبِيلًا وَ مُرْهُمْ بِالصِّدْقِ فِي الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ مُرْهُمْ بِالسُّكُوتِ وَ تَرْكِ الْجِدَالِ فِيمَا لَا يَعْنِيهِمْ»(اختصاص مفید/247)
یک رجل سیاسی از یک استاد اخلاق نیز باید تزکیه شده‌تر باشد
در این کلام شریف، امام رضا(ع) ریشۀ اختلاف را می‌زنند و می‌فرمایند «اساسا مجادله نکنید و سکوت کنید» چون اکثر اختلاف‌ها از زبان‌بازی‌ها شروع می‌شود.
اصلاً روحیۀ بعضی‌ها مجادله‌‌آمیز است و با بحث و جدل صحبت می‌کنند. در حالی که پیامبر اکرم(ص) که الگوی ما هستند زبان مجادله نداشتند. حتی اگر کسی نزد ایشان دروغ می‌گفت حضرت با صراحت نمی‌گفتند که تو دروغ می‌گویی بلکه به نوع دیگری پاسخ می‌دادند.
کارِ سیاسیون بسیار حساس‌ و خطیر است و لذا سیاسیون باید ده برابر سایر مردم تزکیه نفس داشته باشند. یک مسئول سیاسی، دیگر یک آدم عادی نیست که عصبانی شود و هر چه دلش خواست بگوید. یک رجل سیاسی حتی از یک امام جماعت‌ و یک استاد اخلاق نیز باید تزکیه شده‌تر باشد.

پايداري با توحيدِ ناقص، ممكن نيست

جمعه - 12 آوریل 2013

 

دليل ناپايداري و عدم استقامت در راه حق

«إنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»[1]

همانا کسانی که گفتند خدای ما الله است، سپس پایداری کردند، فرشتگان بر آنان فرود می­آیند که نترسید و ناراحت نباشید و بشارت بادتان به بهشتی که وعده داده شده بودید.

دليل ناپايداري و عدم استقامت در راه حق

در اين جلسه، مطلب ديگري را مي‏خواهم عرض ­کنم که چه مي­شود انسان در اين معادله بين دنيا و آخرت و در معامله آنها با خدا، پيروز مي‏شود؟ و کساني که پايداري نمي­کنند و به اصطلاح در يك جايي از كار منحرف مي‏شوند، دليلش چيست؟ آياتي که در باب استقامت در دين وارد شده بود را در جلسه گذشته مطرح كردم. دو آيه بود که پايداري، در آن آمده بود؛ يکي همين آيه سوره فصلت است: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُواْ تَتَنزََّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَئكَةُ»[2] در آيه ديگری که در سوره احقاف است، نیز همين تعبير تكرار شده است: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا اللَّهُ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُون»[3] در آنجا دارد «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ» اينجا دارد «فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُون» خوف و حزن در هر دو آيه آمده است ولي در آيه اوّل اين جمله را اضافه دارد كه «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ» خداوند در هر دو آيه مي‏فرمايد، آنهايي که گفتند: «ربُّنا الله» و بر اين حرف و عقيده خود استقامت كردند، ترس و ناراحتي ندارند. رواياتي را هم كه در گذشته در باب مسأله پايداري، مطرح کردم، يکي روايت سُفين بن عبدالله ثقفي بود كه مي‏گويد: «قُلتُ يا رسُولَ اللهِ! حَدِّثْنِي بِأمرٍ أعتَصِمُ بِهِ. فقَالَ: قُلْ رَبِّيَ اللهُ ثُمَّ اسْتَقِمْ»[4] مي‏گويد به پيغمبر عرض كردم: مرا به چيزي سفارش كنيد كه به آن ملتزم شوم. حضرت فرمودند: بگو «ربي الله» و پايداري كن! روايت ديگر هم از علي عليه‏السلام بود كه حضرت فرمود: «قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَوْصِنِي» به پيغمبر عرض کردم كه مرا سفارش فرما! «قَالَ قُلْ رَبِّيَ اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقِمْ»[5] حضرت همان جواب را به او دادند. دو آيه و دو روايت در اين باره خواندم كه همه‏شان با هم هماهنگ هستند.

پایداری ومعادلات ان

جمعه - 12 آوریل 2013

در پايداري در راه حق ناتواني معنايي ندارد، نخواستن مطرح است

«إنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»[1]

همانا کسانی که گفتند خدای ما الله است، سپس پایداری کردند، فرشتگان بر آنان فرود می­آیند که نترسید و ناراحت نباشید و بشارت بادتان به بهشتی که وعده داده شده بودید.

بحث ما راجع به بروز و ظهور شخصيت امام حسين علیه‏السلام بود که عرض کردم كه اين حركت پايداري در راه رسيدن به حق و براي اقامه حق بود. براي آن‏كه کسي بخواهد پايداري کند، امور چهارگانه­اي وجود دارد كه لازمه استقامت و پايداري او است؛ تشخيص حق، تشخيص راه رسيدن به حق، حرکت در آن راه و آخر هم پايداري است كه با تحصيل و رعايت اين امور به مقصد مي‏رسد. بحث من در جلسه گذشته، درباره «مانع» بود كه چه چيزهايي مانع مي­شود كه انسان به حق نرسد و نتواند حق را به پا دارد. به تعبير ديگر ما «ناتواني» براي قدم گذاشتن در راه حق و پايداري در اين مسير نداريم، بلكه مسأله «نخواستن» مطرح است. در يک جمله عرض کردم آن‏چه که مانع است و خواستن انسان را از بين مي‏برد «تعلقات دنيويه» است.

پايداران و ناپايداران در كاروان امام حسين(علیه السلام

جمعه - 12 آوریل 2013

بررسي «استقامت بر حقّ» در وصيت‏نامه امام حسين(عليه‏السلام)

«إنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَه أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّه الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»[1]

همانا کسانی که گفتند خدای ما الله است، سپس پایداری کردند، فرشتگان بر آنان فرود می­آیند که نترسید و ناراحت نباشید و بشارت بادتان به بهشتی که وعده داده شده بودید.

مقام استقامت در منازل معنوي

در ابتدا  نکته­ای را تحت لغتِ «استقامت در راه حق» و «پایداری» مطرح می­کنم. بحثی در مباحث معرفتی وجود دارد كه منزل بيست و ششم از مقامات معنویّه، مقام استقامت است. من اين مطلب را در سال‏هاي گذشته، بحث كرده‏ام و در اینجا منظورم از استقامت، اين نيست. معنای استقامت در آنجا این است که سالک إلی الله بايد در سیر معنوي خود، «حالت تعادل» داشته باشد و افراط و تفریط نكند. امّا استقامت در اينجا، چیزی غیر از آن است و به معناي «پایداری» است. در اینجا قیام و استقامت که می­گوییم، از لحاظ لغوی داراي خصوصيّتی است. يعني لغت استقامت، نوعي برپا شدن و ايستادن را در بردارد. وقتي كه گفته مي‏شود: «قامَ» یا «قامَ الأمر» يعني فلان مسأله راست شد، درست شد و برپا شد. راستی و درستی در اینجا به معنای برخاستن است كه در آن نوعي حرکت وجود دارد. در معناي كلمه «پایداری» مفهوم راستي،‌ درستي، حرکت و تهاجم مستتر است.

چرا طلحه و زبیر در مقابل حضرت علي(علیه السلام) ايستادند؟

جمعه - 12 آوریل 2013

صورتهای مختلف ناپایداری
«إنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»[1]
همانا کسانی که گفتند خدای ما الله است، سپس پایداری کردند، فرشتگان بر آنان فرود می¬آیند که نترسید و ناراحت نباشید و بشارت بادتان به بهشتی که وعده داده شده بودید.
بحث ما راجع به حرکت امام حسین(علیه‌السلام) و قیام آن حضرت بود که عرض کردم محور آن پایداری در حرکت به سوی حق و پایداری در حرکت برای به پاداشتن حق بود. اوّلی جنبه معرفتی و دومی جنبه اجتماعی داشت. در جلسه گذشته، بحث به اینجا رسید که پایداری در حرکت به سوی حق و همچنین اقامه حق، متوقّف بر چند چیز است؛ اوّل، تشخیص حق؛ دوم، تشخیص راهی که انسان را به آن حق می¬رساند؛ سوم، حرکت به سوی آن هدف که حق است و بعد از این مسأله پایداری مطرح است. من این بحث را حتی از نظر ماده قَوَمَ وارد شدم و عرض کردم که استقامت به معنای پایداری است که به نوعی مفهوم حرکت نیز در آن نهفته است.[2] جلسه گذشته جملاتی را از حضرت علی(علیه‌السلام) از خطبه¬ای در نهج‌البلاغه در مورد بیان فرق بین استقامت و صبر نقل کردم. در آن روایات آمده بود که اگر کسی بعد از تشخیص حق، شناخت راه رسیدن به حق و شروع حرکت به سوی حق، بخواهد به مقصد برسد و واصل شود، باید پایداری داشته باشد. در آخر جلسه گذشته هم به مناسبت روایاتی را خواندم؛ که یکی از پیغمبر اكرم بود «اِن تَستَقیمُوا تُفلِحُوا» اگر بخواهید رستگار شوید، باید پایداری داشته باشید.

تفاوت صبر با پايدراي

پنجشنبه - 11 آوریل 2013

 

نفي بيعت با يزيد؛ زمينه‌ساز ظهور و بروز شخصيت امام حسين عليه السلام
«إنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»1
همانا کسانی که گفتند خدای ما الله است، سپس پایداری کردند، فرشتگان بر آنان فرود می¬آیند که نترسید و ناراحت نباشید و بشارت بادتان به بهشتی که وعده داده شده بودید.
طرح بحث
من ابتدا مطلبی را به عنوان یک مقدمه کوتاه عرض می¬کنم، بعد وارد اصل بحث مي‏شوم. ما در روایات و تاریخ داریم که وقتی معاویه، در نیمه ماه رجب مُرد، پسرش یزید، نامه¬ای به ولید بن عَتَبه،که از طرف معاویه حاکم مدینه شده بود، نوشت که از امام حسین(علیهالسلام) و چند نفر از سرشناسان دیگر مانند عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر بیعت بگیرد. والی مدینه ازامام حسین(علیه‌‌السلام) درخواست كرد كه با يزيد بیعت كند و حضرت هم نپذیرفت. بالاخره کار به جایی رسید که امام حسین از مدینه خارج شد. ازاینجا است که قیام امام حسین(علیهالسلام) شروع میشود. شخصیّت امام حسین(علیهالسلام) نیز از این‏جا، ظاهراً ظهور و بروز پیدا می¬کند.
در تاریخ آمده است که بعد از مرگ معاویه، اهالي شهرهای مختلف،به خصوص کوفه، پیشنهادهایی برای قیام به امام حسین دادند که ما با شما بیعت می¬کنیم وشما به اینجا بیا و… حتی پیش از آن، یعنی بعد از شهادت امام حسن نيز کوفی¬هابه امام حسین نامه نوشتند که شما به سمت ما حرکت کن؛که امام حسین در جواب آنان نوشت که پیمانی بین ما و معاویه هست و من نمی¬خواهم با اين اقدام پیمان شکنی کرده باشم. حضرت به صلح امام حسن(علیهالسلام) اشاره داشتند. تا این‏که معاویه مُرد. آن وقت دیگر مدّت عهدنامه تمام شده بود. چون تا معاویه بود، پیمان هم بر جای خودش بود. امّا وقتی معاویه مُرد، اعتبار عهدنامه هم پايان يافت و اینجا بود که شخصیّت امام حسين(علیهالسلام) ظاهراً بروز پیدا کرد. به تعبیر دیگر، تولّد شخصیّتی امام حسین(علیهالسلام)، با حرکت از مدینه شروع می¬شود.

موانع پايداري

پنجشنبه - 11 آوریل 2013

موانع استقامت و پایداری

«إنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»[1]
همانا کسانی که گفتند خدای ما الله است، سپس پایداری کردند، فرشتگان بر آنان فرود می¬آیند که نترسید و ناراحت نباشید و بشارت بادتان به بهشتی که وعده داده شده بودید.

چرا انسان نمي‌خواهد پايداري كند؟
من قبلاً به طور ضمنی، به مطلبی اشاره كرده بودم که می‌خواهم در این جلسه مستقلاً وارد آن شوم و آن مطلب این است که چه می¬شود که انسان ظاهراً، نمی‌تواند پایداری کند؟ البتّه بهتر است بگوییم «نمی‌خواهد»؛ وگرنه مي‌تواند.[2] همه ما مي-توانيم پايداري كنيم، ولي نمي¬خواهيم. سرّ این «نمی¬خواهم» چیست؟ من بحث را به‌طور کلّی مطرح می‌کنم که چه چیز مانع می¬شود انسان، از همان ابتدا که باید حق را تشخیص دهد، به حسب ظاهر، نمی‌تواند حق را تشخیص دهد؛ یا اين‌كه وقتي حق را تشخیص داد، چه چیز موجب می¬شود که راه رسیدن به حق را تشخیص ندهد؛ سوم اين‌كه وقتي حق و راه رسیدن به آن را تشخیص داد، چه چیز موجب می¬شود که به سوی حق حرکت نکند و چهارم وقتي كه حق را تشخیص داد، راه رسیدن به حق را هم تشخیص داد و حرکت هم کرد، چه چیز موجب می شود که در این سیر، پایداری نکند و تا رسیدن به حق در مسیر نماند. من دارم خيلي مشخّص و دسته‌بندی شده بحث مي¬كنم.

امر به معروف ونهی از منکر

یکشنبه - 31 مارس 2013

از آنجايي‌كه انسان غافل است و به دليل عارض شدن نسيان بسياري از مواردي كه مفيد براي اوست فراموش مي‌كند بنابراين امر به معروف و نهي از منكر جزء ضرورياتي است كه در جهت نيل به كمال براي هر انساني ضرورت پيدا مي كند. به اين جهت است كه حضرت امام محمد باقر(ع) مي فرمايد: «ان الامر بالمعروف و النهي عن المنكر فريضه عظيم بها تقام الفرائض …» ‌(1) يعني امر به معروف و نهي از منكر واجب عظيم و بزرگي است كه پابرجايي ساير واجبات به آن بستگي دارد. از تعبير “بها تقام الفرائض” چنين استفاده مي شود كه امر به معروف و نهي از منكر از لوازم حكومت اسلامي به شمار مي رود.

سال 1368 امام خامنه ای روحی فداه در سالروز قیام نوزده دی مردم قم در دیدار با مردم این شهر از یک «واجب فراموش شده اسلام» صحبت کردند؛ ایشان فرمودند: «ما بايد خود را به سرچشمه‌ى اسلام برسانيم تا زندگى به تمامى شيرين شود. قرآن كريم مى‌فرمايد: «الّذين ان مكّناهم فى الارض اقاموا الصّلوة و اتوا الزّكوة و امروا بالمعروف و نهوا عن‌المنكر»(1). من مى‌خواهم اين واجب فراموش شده‌ى اسلام را به ياد شما و ملت ايران بياورم: امر به معروف و نهى از منكر. همه‌ى آحاد مردم بايد وظيفه‌ى امر كردن به كار خوب و نهى كردن از كار بد را براى خود قايل باشند. اين، تضمين‌كننده‌ى حيات طيبه در نظام اسلامى خواهد بود. عمل كنيم تا آثارش را ببينيم. امر به معروف، يك مرحله‌ى گفتن و يك مرحله‌ى عمل دارد. مرحله‌ى عمل، يعنى اقدام با دست و با زور. اين مرحله، امروز به عهده‌ى حكومت است و بايد با اجازه‌ى حكومت انجام بگيرد ولاغير. اما گفتن با زبان، بر همه واجب است و همه بايد آن را بدون ملاحظه انجام بدهند.

نماز شب

چهار شنبه - 27 مارس 2013

1. نماز شب و فضیلت آن

الف: از منظر آیات:

در بین نوافع، نماز شب از فضیلت بیشتری برخوردار است و در قرآن درباره آن تأکید و سفارش بسیار شده است. خدای متعال به پیامبرش می فرماید: مقداری از شب را به تهجد بپرداز این برای تو مستحب است شاید خدا تو را به مقام برگزیده ای مبعوث گرداند [1]و در تعریف بندگان خاص الهی می گوید: کسانی که شب را برای پروردگارشان در حال سجده و قیام بیتوته می کنند [2]و در توصیف مؤمنین می فرماید: شبها پهلو از بستر خواب جدا کنند و با بیم و امید خدای را بخوانند و از آنچه به آنها دادیم انفاق کنند، پس کسی نمی داند چه نعمتهایی که موجب چشم روشنی آنها می شود و در پاداش اعمالشان ذخیره شده است [3]

ب: از منظر روایات: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: خدای متعال به دنیا وحی کرد که خدمتگزارانت را به تعب بینداز و تارکین خودت را خدمت کن هنگامی که بنده خدا در تاریکی شب با پروردگارش خلوت و مناجات می کند خدا قلبش را نورانی می گرداند، وقتی می گوید: یارب یارب از جانب خدا گفته می شود: لبیک عبدی، هر چه می خواهی طلب کن تا عطا کنم و خدا به فرشتگانش گوید… شما شاهد باشید که بنده ام را آمرزیدم.[4]

غیرت:

جمعه - 1 مارس 2013

غیرت و  حمیت صفتی است که در مرتبه بسیار بالا قرار دارد؛ انسان غیور مورد علاقه و محبت پروردگار است زیرا که در برابر فحشاء و بی بندباری زن و فرزند و جامعه بی تفاوت نمی باشد.
غیرت یکی از صفات و ویژگی‌های طبیعی انسان است. هر کس به صورت غریزی و فطری از آن برخوردار است.
غیرت عبارت است از تنفر طبیعی انسان از مشارکت دیگران در چیزی که محبوب او است.(1) وجود این صفت باعث آن می‌شود که آدمی از آنچه که دوست می‌دارد و یا وظیفه محافظت از آن بدو سپرده شده است، نگاهبانی نماید.
غیرت
قال علی علیه السلام : غَیْرَةُ الْمَرْأَةِ كُفْرٌ وَغْیْرَةُ الرَّجُلِ إیمَانٌ.(2) غیرت زن كفر است، و غیرت مرد ایمان.
شاید در نگاه اول، نتوان دریافت که مراد آن حضرت از بیان این کلمات چه بوده و تصور نمود که چنین کلامی، نشانگر دیدگاه تبعیض آمیز اسلام و پیشوایان دینی نسبت به زنان می باشد، اما با کمی دقت، چنین تصوری از بین خواهد رفت.
با بررسی سخن عرب زبانان، به این نکته پی خواهیم برد که آنان واژه “غیرت” را در مواردی به کار می گیرند که حساسیت و عکس العمل شدیدی نسبت به موضوعی پدید آید.ضمناً باید توجه کرد که ایمان و كفر به دو مرحله اعتقادی و عملی تقسیم می شود ، ممكن است فردی به لحاظ اعتقادی ، مطلبی را پذیرفته باشد اما به جهت عملی به لوازم آن پایبند نباشد لذا در اینجا دچار كفر عملی خواهد شد كه این كفر به معنی كفر اعتقادی نیست اما انسان مومن و مسلمان ملزم است كه میان اعتقاد و عمل، ملازمه ایجاد كند. منظور از «کفر» در روایاتی مانند این حدیث «غیرت زن کفر است» کفر عملی می باشد.

منتظران واقعی

پنجشنبه - 28 فوریه 2013

در آموزه‌هاي ارزنده معصومان(عليهم السلام) آن‌چنان جايگاه و منزلتي براي منتظران راستين حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) برشمرده شده است که به راستي جاي شگفتي و تعجب است و اين پرسش را پيش رو قرار مي‌دهد که چگونه ممکن است چنين حالتي از چنين ارزشي والا برخوردار باشد. البته توجه به جايگاه ارجمند انتظار که پيش از اين اشاره شد و نيز وظايف منتظران، تا حدودي مي‌تواند پاسخي به اين پرسش باشد.
اکنون به برخي فضايل و برتري‏هاي منتظران با استفاده از روايات معصومان(عليهم السلام) اشاره مي‌کنيم.

.1منتظران راستين، برترين مردم همة روزگاران
شخصيت انسان‌ها از رفتاري متأثر است که در زندگي انجام مي‌دهند. اين رفتارها بر اساس آموزه‌هاي ديني، داراي اعتبار و ارزش متفاوتي خواهند بود. از نگاه آيات و روايات معصومان(عليهم السلام) برترين انسان‌ها کساني هستند که با رفتار خود اسباب رضايت و خوشنودي پروردگار جهانيان را فراهم مي‌آورند.
از پاره‌اي روايات استفاده مي‌شود به سبب شرايط ويژه‌اي که بر مردمان عصر انتظار حاکم است، اگر آن‌ها منتظر راستين باشند، جايگاه بسيار ارزشمندي خواهند داشت.
امام سجّاد(عليه السلام) در اين‌باره فرمود:
…إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَيْبَتِهِ وَ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ وَ الْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ(عجل الله تعالي فرجه الشريف) أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ کُلِّ زَمَان‏ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَي ذِکْرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عَنْهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ… ؛1
مردم زمان غيبت آن امام که به امامت و منتظر ظهور او معتقد هستند، از مردم هر زماني برترند؛ زيرا خداوند، عقل و فهم و معرفتي به آن‌ها داده است که غيبت نزد آنان به منزلة مشاهده است… .

.2 بسان حاضران در خيمة آن حضرت هنگام ظهور
از مهم‌ترين آرزوهاي تمام نيکان عالم، حضور در دوراني است که در آن اثري از فساد، بيداد و تباهي نباشد. اين فضيلت، آن‌گاه به کمال خود مي‌رسد که در زمان ظهور در نزديک‌ترين موضع به رهبر قيام، يعني در جايگاه فرماندهي که همانا خيمه آن حضرت است، حاضر باشد.
امام صادق(عليه السلام) در وصف منتظران راستيني که زمان ظهور را درک نمي‌کنند، فرمود:
مَنْ ‏مَاتَ مِنْکُمُ‏ عَلي هَذا الْاَمْرِ مُنتَظِراً کانَ کَمَنْ هُوَ فِي‏الفُسْطَاطِا الَّذِي لِلْقائم؛2
هر کس از شما از دنيا برود، در حالي که بر منتظر اين امر است، مانند کسي است که در خيمه‌گاه آن حضرت است.