آیا حیوانات هم پس از مرگ محشور می شوند؟

شنبه - 8 دسامبر 2012

از جمله مسائلی که ذهن انسان را درگیرخودکرده رستاخیز پس ازمرگ است که دردین اسلام از آن با نام ” معاد “یادمیکنیم. اماتابحال به این فکر کرده اید که سرگذشت حیوانات پس از مرگ چه خواهد شد؟آیا آنان نیزموردحسابرسی خواهند بود ؟
با بررسی آیات قرآنی وروایات ائمه معصومین (علیهم السلام) می توان گفت حیوانات همانند انسانهاپس ازمرگ محشورخواهندشد و در روز قیامت درحدآگاهیشان حسابرسی میشوند.
بعنوان نمونه خداوند درآیه 38سوره مبارکه انعام می فرماید : “وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُم ۚ مَّا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْءٍ ۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ ﴿٣٨ : هیچ جنبنده ای در زمین و هیچ پرنده ای که با دو بال خود پروازمی کندنیست، مگراینکه امتهایی مثل شما هستند، ماهیچ چیزرادر این کتاب فروگذارنکردیم، پس همگی بسوی پروردگارشان محشور می گردند .” ویادرآیه5 سوره مبارکه تکویر بصراحت ازحشرحیوانات سخن بمیان می آید: ” و إذا الوحوشُ حُشِرَت ” 
همانطورکه می بینیم حیوانات درمحشور شدن باانسانهامشترکند.امابایددیدملاک حشرانسان چیست تا بتوانیم به ملاک حشرحیوانات دست یابیم.
ملاک حشر انسان
اصلی ترین ملاک حشر انسان “داشتن شعور و فطرت ” است که به کمک دعوت انبیا راه مشروعی از اعتقادوعمل رابسوی انسان بازمی کند.حال بایددیدآیا حیوانات نیز همچون انسانها ذی شعورندیا فاقدشعور؟
شعورحیوانات رامیتوان بااستناد آیات زیراثبات کرد:
1. ” وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ ۖ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيْءٍ ۖ إِنَّ هَـٰذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ ﴿١٦/نمل﴾ ؛ سلیمان گفت : ای مردم زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده است” . این آیه اشاره داردبه اینکه پرندگان سخن و نطق دارند ومی دانیم که نطق و سخن بدون اندیشه و ادراک امکانپذیر نیست . 1
من به چیزی که تو از آن خبر نداری آگاه شده ام ………من آن زن وقومش رایافتم که خدا راازیادبرده اند وخورشید راپرستش کرده وشیطان رفتارزشتشان رابرایشان زینت داده است وآنها راازخدا بازداشته است تا هرگزبه راه حق هدایت نشوند
2.” حَتَّىٰ إِذَا أَتَوْا عَلَىٰ وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿/نمل١٨ ؛ مورچه ای گفت : ای مورچگان به لانه های خودبرویدتاسلیمان ولشکرش شمارا پایمال نکنند درحالیکه نمی فهمند” .2
بعبارت دیگرشناخت دشمن جزءغریزه مورچه است امااینکه شناخت مورچه نسبت به انسانی که نزدیک اوست و اینکه نامش سلیمان است وهمراهانش ارتش اویند بالاتر از غریزه و به نوعی اثبات شعور این موجود است .

ضرورت‌ها و کارکردها ی بصیرت سیاسی

شنبه - 8 دسامبر 2012

در جریان فتنه بزرگی که نظام اسلامی پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم پشت سرگذاشت، اهمیت، نقش و ضرورت بیش از پیش بصیرتبرای جامعه اسلامی آشکار گردید بویژه آنکه برخی از نخبگان به جهت ضعف بصیرت سیاسی مردود ودر معرض سقوط قرار گرفتند، چنانچه رهبر معظم انقلاب اسلامی در چند فرمایش متوالی با تاکید بر ضرورت و جایگاه بصیرت تصریح فرمودند: «ملت سرافراز ايران برندگان و قبول شدگان اين امتحان عظيم الهيبودند و بسياري از مردم، جوانان و نخبگان براساس احساس وظيفه، ايمان وصداقت در اين انتخابات شركت كردند و بعد هم تسليم قانون بودند – كه اينها برندگان اينامتحان بزرگ هستند –  برخي از خواص در این حوادث مردود شدند.»
نقش بصیرت در شرایط سخت و دشوار فتنه که در آن تشخیص حق و باطل نیازمند بصیرتی نافذ و عمیق می‌باشد و خطر بی‌بصیرتی یا ضعف بصیرت نخبگان و خواص در چنین دوره‌هایی بارها مورد اشاره مقام معظم رهبری قرار گرفته و از همان سالهای نخست دوره زعامتشان دغدغه‌های خود را نسبت به بروز چنین شرایطی اظهار نموده و با تاکید بر اینکه «دوران دشوار هر انقلابی، آن دورانی است که حق و باطل در آن ممزوج بشود»[1] می‌فرمایند: «اینجاست که قضیه سخت است. وقتی غبار غلیظ‌تر می‌گردد، می‌شود دوران امام حسن؛ و شما می‌بینید که چه اتفاقی افتاد. باز در دوران امیرالمومنین قدری غبار رقیق‌تر بود، کسانی مثل عمار یاسر آن افشاگر بزرگ دستگاه امیرالمومنین بودند. البته بحمدالله ما هنوز در چنان دورانی نیستیم. هنوز صفوف روشن است، هنوز خیلی از اصول و حقایق، واضح و نمایان است اما مطمئن نباشید که همیشه این گونه خواهد بود. شما باید آگاه باشید. شما باید چشم بصیرت داشته باشید. شما باید بدانید بازویتان در اختیار خداست یا نه. این بصیرت می‌خواهد، این را دست کم نگیرید.»[2]
بر این اساس بصیرت «گوهری» است که در همه زمان‌ها و برای آحاد جامعه لازم است اما ارزش آن هنگامی دو چندان می‌گردد که بر اثر غبار آلودگی شناخت جبهه حق و باطل دشوار می‌شود و بسیاری از انسان‌ها که شاید به جهت موقعیت، جایگاه و مقام، تحصیلات و مرتبه علمی، خود را دارای بصیرت می‌دانند اما به هنگام امتحان، کار نامه خوبی دریافت نمی‌کنند و بدتر از آن اینکه نه به عدم قبولی خویش معترف می‌باشند و نه این آزمون را –که قرآن کریم از آن به فتنه یاد می‌کند- درک می‌نمایند.
بدین ترتیب در شرایط فتنه «بصیرت کیمیایی» می‌گردد برای آنها که می‌خواهند از امتحانات سخت روزگار خویش سربلند بیرون آیند و در پیشگاه ایزدی روسپید گردند. و «بصیرت اکسیری» می‌شود در اختیار کسانی که علاوه بر نجات خویش، مسئولیت هدایت دیگران را نیز به عهده دارند و در قبال سکوت و عدم روشنگری دیگران باید پاسخگو باشند. این بار مسئولیت، زمانی سنگینی خود را نشان می‌دهد که نقش خواص و نخبگان در انحراف جوامع و انسان‌ها اعم از اسلامی و مسلمان و غیر اسلامی و نامسلمان روشن گردد.

بصیــرت و سیــاست

شنبه - 8 دسامبر 2012

مولای متقیان حضرت علی علیه السلام در خطبه 32 نهج البلاغه جامعه شناسی دقیقی از زمان، شعور زمانه وپیكربندی های اجتماعی ارائه میدهند كه میتواند مبنای بینش و روش فهم جامعه شناسی تاریخی جوامع بشری در همه ادوار قرار گیرد. سلسله نتایج منطقی این جامعه شناسی درك درست از “زمان” و “زبان زمان” است. این درك به ما كمك می كند كه در هیچ دوره ای از ادوار تاریخی رابطه خود را با “زمان” و “زبان زمان” از دست ندهیم و رخدادها، جریان ها، مكتب ها ومشرب ها را آنگونه كه رخ می دهند و اثر می گذارند درك كنیم، نه آنگونه كه به ما القاء می كنند. مطالعه تاریخ بشر به ما می آموزد كه ادیان، مكتب ها، امت ها، دولت ها و جریان هایی از صحنه تاثیر گذاری های تاریخی خارج شده و به انحطاط و زوال رسیدند كه رابطه خود را با “زبان زمان” از دست دادند. هر مرام، مشرب، بینش و گرایشی كه این رابطه را از دست بدهد از بازتولید فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بازخواهد ماند و این بازماندگی از تولید چیزی جز انحطاط نیست.
آنچه مولای متقیان در این خطبه به ما می آموزد این است كه دگرگونی های تاریخی در حیات ومرگ فرهنگ ها ،تمدن ها، ملت ها، دولت ها و جریان ها قواعد خاص خود را دارد و تا بشر از این قواعد آگاه نشود و از آن عبرت نگیرد پیوسته در مقام دفع حوادث و كوبنده هایی است كه بر او فرود می آید نه مقام رفع. 
أَیُّهَا النّاسُ إِنّا قَدْ أَصْبَحْنا فِى دَهْرٍ عَنُودٍ، وَ زَمَنٍ كَنُودٍ، یُعَدُّ فِیهِ الْمُحْسِنُ مُسِیئًا، وَ یَزْدادُ الظّالِمُ فِیهِ عُتُوًّا، لا نَنْتَفِعُ بِما عَلِمْنا، وَ لا نَسْأَلُ عَمّا جَهِلْنا، وَ لا نَتَخَوَّفُ قارِعَةً حَتّى تَحِلَّ بِنا.
اى مردم، ما در روزگارى سخت و زمانى نامراد و ناسپاس زندگى مى كنیم كه نیكوكار را در آن بدكار شمارند و ستمكار در آن به طغیانگرى پردازد. از آنچه دانیم برخوردار نشویم و از آنچه ندانیم پرسش نكنیم، و از هیچ حادثه خطرناكى نهراسیم تا بر ما فرود آید.
انسان ها عموماً اهل غفلت و نیازمند به تذكر هستند. مولای متقیان می فرماید “از آنچه می دانیم منتفع نمی شویم” زیرا انسانها عموما به جهل خود عمل می كنند نه به علم خود و “آنچه را كه نمی دانیم نمی پرسیم” چون جسارت اعتراف به نادانی و شهامت پرسشگری نداریم. آنقدر در جهل خود پافشاری می كنیم تا كوبنده ها بر ما فرود آید و وقتی فرود آمد در مقام “رفع” آن قرار می گیریم در حالی كه باید پیش از وقوع در پی “دفع” آن می بودیم.
چرا پیوسته انسانها در مقام رفع هستند نه مقام دفع؟ زیرا عموما عارف به “زمان” و “زبان زمان” خود نیستند. اگر عارف بودند پیش از وقوع كوبنده ها حساب كار را می كردند و آینده را پیش بینی می كردند. “آینده پژوهی” مقام دفع است نه مقام رفع و روایتی از امام صادق(ع ) در كتاب عقل و جهل اصول كافی مرحوم كلینی آمده است كه ” العارِفُ بِزمانِهِ لا تَهجُمُ علیهِ اللّوابِس” كسی كه آگاه به زمان خود باشد گرفتار كوبنده های زمان خود نخواهد شد.

بصيرتِ دشمن‌شناسي – سخنی ازایت الله مصباح یزدی عمار انقلاب اسلامی

شنبه - 8 دسامبر 2012

الحمدلله رب العالمين و الصلوة و السلام علي سيد الأنبياء و المرسلين حبيب اله العالمين ابي القاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين. الّلهمّ کن لوليک الحجة ابن الحسن صلواتک عليه و علي آبائه في هذه السّاعة و في کلّ ساعة ولياً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دليلاً و عيناً حتي تسکنه أرضک طوعاً و تمتعه فيها طويلاً.
مطلع
تشريف‌فرمايي سروران عزيز را به اين مؤسسه که به نام مبارک امام مزين است، خوش آمد عرض مي‌کنيم. اميدوارم خداي متعال در سايه عنايات ولي عصر ـ‌ارواحنا له فداء‌ـ و توجهات مقام معظّم رهبري ـ‌حفظه الله‌ـ به همه ما توفيق انجام وظيفه، به صورتي که مطلوب و مرضي خودش باشد، مرحمت کند.
مقام معظّم رهبري در فرمايشات‌‌شان مکّرراً روي کسب بصيرت براي همه مردم بخصوص کارگزاران و افراد مؤثر در نظام، تأکيد فرمودند. البتّه اين تعبير، سابقه طولاني دارد و براساس همين فرمايش ايشان، يک سري دوره‌‌هاي آموزشي به نام دوره‌‌هاي «بصيرت»، تشکيل شده که سال‌هاست ادامه دارد و متناوباً تشکيل مي‌‌شود. امّا بعد از اين جريانات اخير، ايشان تأکيد بيشتري روي اين عنوان فرمودند.
مفهوم بصيرت
ابتدا خلاصه برداشتي که ما از اين مفهوم داريم را عرض مي‌کنم، بعد وارد بحث ديگري مي‌شوم. برداشت ما از اين واژه که روي آن بسيار تأکيد مي‌شود، اين است که، همان طور که ما در ديدني‌هاي ظاهري، براي جلوگيري از خطر بايد در لغزشگاه‌ها دقّت کنيم، پيش پايمان را خوب نگاه کنيم  و حواس‌مان را جمع کنيم که در چاله نيفتيم، در امور معنوي و اجتماعي هم بايد بينش دقيقي داشته باشيم. ترجمه فارسي بصيرت، همان «بينش» است؛ يعني به مسائل سطحي نگاه نکنيم. خوب دقيق شويم. اشخاص را، گروه‌ها را، شرايط اجتماعي داخل و خارج را، درست بشناسيم و درک کنيم تا در دام نيفتيم و بعد از کسب شناخت و آگاهي لازم مواظب باشيم که هواي نفس ما را فريب ندهد و موجب کوردلي‌مان نشود. در حقيقت قوام بصيرت، اولاً به شناخت شرايط رفتار است؛ يعني بفهميم در چه شرايطي مشغول به انجام کاري هستيم؟ در اين کار با چه کساني مواجه هستيم؟ ما در چه شرايط زماني و مکاني قرار گرفته‌ايم؟ و ثانياً مواظب باشيم که حب و بغض‌ها و هوس‌ها و تعلّقات، باعث نشود به دام شيطان بيفتيم.
موضوع بحث : بصيرت در دشمن‌شناسي
يکي از شاخه‌هاي آگاهي به شرايط زمان و محيط، دشمن‌شناسي است. مقام معظم رهبري ـ‌دامت بركاته‌ـ روي  عنوان دشمن‌شناسي هم تأکيد فرمودند. اين مفهوم، ظاهراً مفهوم واضحي است؛ امّا ابهام‌هايي دارد که لازم است در مورد آن صحبت کنيم.

بصیرت دینى و ولایتمدارى

موقوفه مجازی دکتر محسن زاده
شنبه - 8 دسامبر 2012

آیا اهل قبور را زیارت کنیم؟

جمعه - 7 دسامبر 2012

امام جعفر صادق علیه السلام در پاسخ به سوالی درباره اینکه ایا اهل قبور متوجه حضور ما در کنار قبورشان می شوند فرموده اند: اری به خدا قسم می دانند و شاد می شوند.مشرق- از محمد بن مسلم روايت شده كه گفت:خدمت حضرت صادق عليه السّلام عرض‏ كردم: آیا مردگان را زيارت كنيم؟ فرمود: آرى، […]

فضائل اهل بیت:

جمعه - 7 دسامبر 2012

علی(ع) را مسخره می كنید…!!!!
امام صادق علیه السلام فرمودند :
وقتى پدرم امام محمد باقر علیه السلام را به شام بردند ، ایشان در شام می شنید مردم از روى مسخره می گویند این پسر ابو تراب است. پس پدرم پشت به دیوار قبله دادند و پس از حمد و ستایش خداوند و درود بر پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند : دست بردارید اى بدبختها و منافقین و آتش‏گیره‏هاى جهنم ، از ماه تابان و دریاى خروشان و ستاره و شهاب كوبنده بر سر دشمنان و ستاره درخشان و راهنماى مؤمنان و راه مستقیم ( یعنی على بن ابى طالب) ، قبل از آنكه به عذاب خدا گرفتار شوید و صورتهاى شما به عقب برگردد و مورد لعنت خدا قرار گیرید چنانچه لعنت شدند آن گروه از قوم موسى كه پیمان روز شنبه را درهم شكستند و به تحقیق كه امر خدا واقع خواهد شد .(گروهی از قوم موسی كه پیمان بسته بودند همه ایام هفته را به جز روز شنبه ماهیگیری كنند ولی پیمان خود را شكستند و خداوند همه آنان را عذاب كرد و به میمون و خوك تبدیل نمود)…..
بعد از سخنان دیگرى فرمودند : آیا كسیكه شبیه پیامبر و از ریشه پیامبر است را مسخره می كنید؟ یا كسیكه پیشوا و بزرگ دین است را مسخره می كنید؟ بعد از راه على چه راهى را می ‏پیمائید و با چه وسیله اندوه خود را بر طرف مى‏ نمائید.
به خدا قسم گوى سبقت را در تمام فضائل ربود و نهایت شخصیت را به دست آورد و در میدان مبارزه كسى به پایه او نرسید چنان تیز رو بود كه چشم از دیدن گرد و غبارش عاجز شد و گردنكشان در مقابلش كوچك، به بالاترین قله ها بالا رفت. آشكار شد دروغ كسى كه خواست با او همآورد شود و از پیدا كردن رد پاى او عاجز گردید. كجا باو می رسند با این فاصله زیاد كه دارند دست بردارید از خاندان پیامبر سرزنش نكنید اگر می توانید مقام و شخصیت آنها را در دین بدست آورید آنها خانواده‏اى هستند كه بنیانگذار دینند و در پیمان خود استوار و پا برجایند.
كجا می توان چون على را پیدا كرد و چگونه می توان جای خالی برادر رسول خدا را پر نمود زمانی كه دیگران دو به دو با هم جفت شده بودند و او برادر پیامبر و جان شیرین او بود در زمانی كه دیگران با هم نسبت داشتند و او یگانه مرد پایدار و همتای رسول خدا در موقع ضعف و سستى دیگران بود و او ذی القرنین گنج بهشت است زمانی كه آن را گشودند(1) و نمازگزار به دو قبله بود آن زمان كه مردم راه انحراف گرفته بودند، و مؤمن واقعى بود زمانى كه دیگران كافر بودند آن كس كه مامور تبلیغ سوره برائت شد. او كسى بود كه به جاى پیامبر خوابید شبى كه تصمیم كشتن آن جناب را داشتند و دیگران یاراى روبرو شدن با چنین صحنه‏اى را نداشتند. او كسى‏ بود كه پیغمبر اسرار علوم را تا آخرین كلامش هنگام درگذشتش در سینه او به ودیعت سپرد.

در تعالیم قرآن عرفان چگونه امده است؟

جمعه - 7 دسامبر 2012

پیش از آن‌که مسائل و موضوعات عرفان و تصوف را با آیات قرآن تطبیق دهیم و دیدگاه قرآن را درباره‌ی اصول و مسائل تصوف مطرح کنیم، نخست این موضوع را مطرح می‌کنیم که اصولا عرفان از ادیان آسمانی و توحیدی نیست. برای این ادعا، دلایل زیر را داریم:
1- عرفان روش است نه آیین:
عرفان و تصوف به خودی خود یک آیین نیست بلکه روش است؛ روشی برای کسب معرفت. با مطرح شدن این روش، انسان عملا دو روش را می‌تواند برای رسیدن به معرفت و کشف حقیقت در پیش گیرد. یکی، روش شناخته شده، عادی و عرفی حس و عقل و دیگری، روش سیر و سلوک، مجاهده و ریاضت.
این دو روش از دیرباز در تاریخ تفکر بشر مطرح بوده و از روش‌های شناخته شده و پر طرفدارند. انسان می‌تواند با به کار گرفتن یکی از این دو روش و یا هر دوی آن‌ها، به نتایجی از نظر جهان‌بینی برسد. در عین حال، عده‌ای از متفکران، معتقدند تنها حس و عقل در فهم جهان مؤثرند و برای کشف و شهود، آثار و نتایج واقعی و سودمند قائل نیستند؛ چونان‌که طرفداران سیر و سلوک نیز عقل و اندیشه را تنها در فهم ظاهر جهان و در حوزه‌ی زمان و مکان کارآمد می‌دانند اما در فهم حقایق جهان، تنها سیر و سلوک را کارآمد می‌شناسند. از همان آغاز، این دو مکتب برای انسان مطرح بوده و این دو روش، عملا به صورت چهار روش مطرح شده است: روش مشائی، روش اشراقی، روش کلامی و روش عرفانی. زیرا انسان برای رسیدن به معرفت و درک حقیقت یا از عقل بهره می‌گیرد و یا از سیر و سلوک.
– گروهی که از عقل بهره‌مند هستند، خود به دو گروه تقسیم می‌شوند:
آنان که به مکتب یا مذهب خاصی تعصب یا التزام ندارند که پیرو روش مشاء هستند. و گروهی که به روش و مکتب خاصی التزام دارند که همان روش اهل کلام است.
– همچنین، کسانی که از مجاهده و سیر و سلوک بهره می‌گیرند، نیز دو گروه دیگر را تشکیل می‌دهند: اگر به مکتب و مذهب خاصی ملتزم نباشند، این همان روش اشراقی است. و اگر به مکتب و مذهب خاصی تعهد دارند، آن را روش عرفا و صوفیه می‌نامند. بنابراین‌که مجاهده و سلوک یک روش است، نمی‌توان آن را به عنوان یک دین یا مذهب، نتیجه‌ی وحی آسمان دانست اما می‌توان آن را روشی برای درک حقایق جهان محسوب کرد؛ حقایقی همچون حقیقت هستی، واجب‌الوجود، نبوت، ولایت و موجودات جهان. در این‌که سیر و سلوک روش است نه مکتب، همین کافی است که بدانیم سالک پیش از سیر و سلوک چیزی ندارد تا آن را مکتب خود بشمارد بلکه، باید با سیر و سلوک به چیزی برسد. غزالی که می‌توان او را مرز بازگشت از عقل به تصوف شمرد، می‌گوید برای رفع حجاب تقلید، لازم است که تعصب مذهبی را کنار بگذارند و به معنی شهادتین ایمان داشته باشند تا حقیقت امر در مسائل اعتقادی، در اثر ریاضت و نه مجادله احساس گردد.(2) بنابراین غزالی سلوک را روش تشخیص حقانیت مذهب می‌داند.

قرآن با باورها و رفتارهای خرافی چگونه مقابله کرده است؟

جمعه - 7 دسامبر 2012

مقایسه ویژگیهای اجتماعی جامعه عربستان قبل از ظهور اسلام که از آن با عنوان دوره جاهلیت نام برده می‌شود با جامعه بعد از آن نشان از تحولی شگرف در ابعاد گوناگون اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دارد بی تردید این تحول نتیجه وجود قرآن به مثابه قانون و حضور اسوه ماندگار آن یعنی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بوده است فهم چگونگی این تحول تجربه گران سنگی است که همواره می‌تواند مسیر حرکتهای فرهنگی اجتماعی مصلحان را روشن کند. یکی از ویژگیهای شاخص جامعه جاهلی باورها و رفتارهای خرافی است. اعتقاد به تأثیر اشیاء بی جان از جمله بت‌ها بر سرنوشت انسان، باور داشتن ارتباطی توهمی‌بین پدیده‌ها همچون ارتباط آینده انسان با نحوه پرواز پرندگان و اعتقاد به سلطه جن بر اندیشه و اراده انسان از باورهای غیر عقلانی بود که به مثابه غل و زنجیر انسان دوران جاهلیت را از هر نوع حرکت پیشرو فکری باز می‌داشت. اینکه قرآن با چه شیوه‌ای توانست از باورمندان خرافه گرا آزاد اندیشانی واقع‌گرا بسازد پرسشی اساسی است نگارنده سعی کرده است به این پرسش پاسخ دهد از این روی مقاله را در سه بخش چیستی خرافه، سبب شناسی خرافه و شیوه خرافه ستیزی قرآن تنظیم کرده و نشان داده است قرآن با تبیین صحیح پدیده‌ها در طبیعت و نسبت بین آن‌ها و با بیان درست جایگاه انسان در هستی و نسبت انسان با خداوند و دیگر مخلوقات عامل ادراکی خرافه را مورد توجه قرار داده و با ترسیم راه های برون‌رفت از نا امنی و اضطراب عامل روانی خرافه را نشانه رفته است بدین ترتیب قرآن مبانی معرفتی و نظری خرافه را به چالش کشیده و با تکیه بر روش مشاهده ای و ارایه الگوهای عینی با خرافه مبارزه کرده است.
1- چیستی خرافه:
کاوش در واژه خرافه، و جستار در کاربرد و کاویدن مشتقات آن می‌تواند قرینه ای برای فهم بهتر و نشانه ای برای رسیدن به تعریف آن باشد. خرافه (1) واژه ای عربی از ریشه «خَرَفَ» به معنای قطع کردن و چیدن میوه است؛ «خَرفت الثمار ای قطعتها». به همین مناسبت عرب‌ها فصل چیدن میوه یعنی پاییز را «خریف» نامیده‌اند. اگر خَرَفَ درباب «خَرِفَ» به کار رود به معنای فاسد شدن عقل بر اثر پیری است «خَرِفَ الرجلُ، خرفاً ای فَسَدَ عقلُهُ لِکبره» (2)‌ وقتی یک بیمار به هذیان‌گویی دچار می‌شود و یاوه می‌بافد او را خَرِف، ابله و خَرفان گویند. (3)
برخی گفته‌اند مردی عرب از قبیله جُهینه یا بنی عُذْرَة توسط جنیان ربوده شد چون به میان مردم خود آمد. سخنانی اعجاب برانگیز می‌گفت مردم سخنانش را دروغ دانسته تکذیبش کردند و مرد را «خُرافة»‌ نامیدند پس خرافه نام مردی یاوه گو از مردان عرب است. (4)

ایا شیطان و إبلیس وحدت وجودی دارند؟

جمعه - 7 دسامبر 2012

اولین داستانی که در قرآن کریم آمده است‌، داستان آفرینش آدم و انتخاب او به ‌عنوان خلیفه خدا در عالم هستی است. این داستان که در قرآن کریم، در ابتدای سوره بقره گفته شده(1) و در آیه‌های دیگر، به مناسبت‌های گوناگون تکرار شده است، در بردارنده نکته‌های بسیار ژرف و دقیق است و به عنوان دروازه پر اهمیتی برای وارد شدن به معارف الهی و به ‌ویژه انسان شناسی شمرده می‌شود. در این داستان خدا اراده خود را درباره آفرینش موجودی به نام آدم و قرار دادن او به ‌عنوان جانشین خود به فرشتگان خبر می دهد. فرشتگان به خدا اعتراض می کنند و آدم را موجودی مفسد و خون‌ریز می‌شمارند اما خدا اراده بی‌چون و چرای خود را در آفرینش آدم به آن‌ها خبر می‌دهد و خود را آگاه به حقایق و اسراری می داند که فرشتگان از آن بی‌خبرند. پس از آفرینش آدم، خدا سؤالی را مطرح می‌کند که فرشتگان از پاسخ به آن اظهار عجز و درماندگی می کنند، اما انسان به آن پاسخ می‌دهد؛ در اینجا خدا به همه فرشتگان دستور می دهد بر آدم سجده کنند و همه آن‌ها این امر الهی را اطاعت می کنند. در اینجا شخصیت جدیدی به نام إبلیس وارد داستان می شود که از سجده بر آدم خودداری می‌کند و به عنوان موجودی سرکش، مستکبر و کافر معرفی می شود. سپس خدا به آدم و همسرش دستور می دهد که در محلی بنام الجنۀ در کمال آسایش و آرامش زندگی کنند و فقط به درخت خاصی نزدیک نشوند که نزدیک شدن به آن درخت باعث می شود از افراد ستمگر شمرده شوند. در اینجا شیطان با وسوسه‌ها و وعده‌های دروغین خود، آدم و همسرش را فریب می‌دهد و آن‌ها را به خوردن میوه‌های درخت ممنوع تشویق می‌کند. آدم و همسرش پس از خوردن از درخت ممنوع از کار خود پشیمان می‌شوند و با کلمه‌هایی که خدا به آدم یاد می دهد توبه می‌کنند و پس از پذیرش توبه، از مقام خود پایین می‌آیند و به آن‌ها امر می شود که از هادیانی که خدا برای هدایت آن‌ها می فرستد پیروی کنند تا بتوانند از گمراهی و شقاوت در امان باشند.
از این‌جا به بعد در بیشتر آیه‌ها از آن موجود خبیث که دشمن آشکار انسان شمرده می‌شود، با عنوان شیطان یاد می شود. سؤالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا شیطان و ابلیس دو موجود متفاوتند یا یک موجودند. اگر دو موجود متفاوتند خصوصیات هر کدام چیست؟ و هر یک چه نقشی در انحراف انسان دارند. و اگر این دو، یک موجودند به چه دلیل دو نام بر یک موجود اطلاق شده و وجه تسمیه هر کدام چیست؟ برای پاسخ به این سؤال‌ها، بایسته است دو واژه إبلیس ‌و شیطان در منابع کهن لغوی و در تفاسیر معتبر مورد بررسی قرار گیرد و پس از آن با بررسی آیه‌های گوناگونی که این دو واژه در آن‌ها به کار رفته و همچنین با ژرف‌نگری در روایت معصومین(علیهم السلام) تفاوت مفهومی و مصداقی شیطان و إبلیس آشکار شود.

چرا ابن خلدون روایت ناقصی از قیام عاشورا بیان کرد است؟

جمعه - 7 دسامبر 2012

آنچه پیش روی شماست نگرشی نقد گونه بر بخش‌های از یکی از کتاب‌های ابن خلدون است که پیرامون قیام حسینی می‌باشد.
ابن‌ خلدون‌ از سانحه عاشورا بسیار مختصر و نیمه‌ تمام‌ رها شده‌ و تحولات‌ شهر کوفه‌ در دوره‌ ابن‌ زیاد و اصل‌ واقعه‌ کربلا به‌ طور مطلق‌ مورد اشاره‌ قرار نگرفته‌ است‌. اینکه‌ چرا راوی‌، روایت‌ را نیمه‌ تمام‌ رها کرده‌ است‌، مشخص‌ نیست‌. ابن‌ خلدون‌ در جای‌ دیگری‌ هم‌ به‌ تحولات‌ دورة‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) و سانحه‌ عاشورا ـ اما این‌ بار ـ به‌ صورت‌ مبسوط‌ پرداخته‌ است‌ و آن‌ فصل‌ سی‌ام‌ مقدمه‌ (1/402-418) با عنوان‌»در ولایت‌ عهد» می‌باشد. مؤلف‌ در این‌ فصل‌ به‌ مقوله‌ جانشینی‌ پرداخته‌ و علت‌ انتخاب‌ یزید را از طرف‌ معاویه‌ در قالب‌ نظریه ویژه خود ـ عصبیت‌ ـ مورد تجزیه‌ و تحلیل‌ قرار داده‌ و در ادامه‌ به‌ تحولات‌ دوره‌ یزید و رخداد کربلا اشاراتی‌ نموده‌ که‌ حدوداً شانزده‌ صفحه‌ به‌ این‌ موضوع‌ اختصاص‌ یافته‌ است‌. راوی‌ نه‌ در مقدمه و نه‌ در العبر به‌ منابع‌ خود هیچ‌ اشاره‌ای‌ نکرده‌، اما از محتوای‌ گزارش‌، چنین‌ برمی‌آید که‌ از منابع‌ تاریخی‌ اهل‌ سنّت‌ همانند تاریخ‌ طبری‌ استفاده‌ نموده‌ است‌. چرا که‌ تناسب‌ معنوی‌ بین‌ روایت‌ ابن‌ خلدون‌ و دیگر روایات‌ اهل‌ سنّت‌ به‌ طور کامل‌ مشاهده‌ می‌شود. بنابراین‌ می‌توان‌ ادعا کرد که‌ گزارش‌ ابن‌ خلدون‌ از واقعه‌ طف‌ماریه‌ کاملاً یک‌ تحریر سنّی‌ است‌.
ابن‌ خلدون‌ در طول‌ حیات‌ اجتماعی‌ خود در عرصه‌های‌ مختلفی‌ وارد شده‌ است‌ تا آنجا که‌ در حال‌ حاضر از او با عناوین‌ سیاستمدار، متفکر، مورخ‌، جامعه‌شناس‌ و قاضی‌ القضات‌ یاد می‌شود. حیات‌ و زیست‌نامه‌ او پس‌ از دوران‌ تحصیل‌ به‌ سه‌ دوره‌ عمده‌ تقسیم‌ می‌کنند: دوره‌ نخست‌، دوران‌ فعالیت‌های‌ سیاسی‌ وی‌ در سرزمین‌های‌ مغرب‌ (731 ـ 753 ق)، دوره‌ دوم‌، روزگار انزوا، تفکر و تألیف‌ وی‌ در قلعه‌ ابن‌ سلامه‌ در نزد فرزندان‌ بنی‌عریف‌ (753 ـ 757 ق‌)، دوره‌ سوم‌، ایام‌ اشتغال‌ وی‌ به‌ تدریس‌ و امور قضایی‌ با مراجعه‌ و تجدیدنظر در تألیفات‌ خویش‌ (757 ـ 785 ق‌).
ابن‌ خلدون‌ مسلمان‌ سنّی‌ مذهب‌ مالکی‌ مشرب‌، اگرچه‌ در حوزه علوم‌، فلسفی‌ اندیش‌ بوده‌ است‌، در حوزه‌ مسائل‌ اعتقادی‌ بیشتر به‌ عنوان‌ نویسنده‌ای‌ مقید به‌ ظاهر دیانت‌ و بسیار قشری‌ مسلک‌ شناخته‌ شده‌ است‌. معتقدین‌ به‌ این‌ رفتار، مواضع‌ و قضاوت‌های‌ ابن‌ خلدون‌ را در دوره‌ای‌ که‌ در مصر به‌ عنوان‌ قاضی‌القضات‌ مالکیان‌، از خود بروز داده‌ است‌؛ مبنای‌ چنین‌ قضاوتی‌ اظهار می‌کنند. از قرار معلوم‌، وی‌ در جایگاه‌ قاضی‌ مالکی‌، اندیشه‌ هرگونه‌ تجدید نظر نه‌ در مبانی‌ که‌ حتی‌ کوچکترین‌ نوآوری‌ در تفسیر هر نکته‌ دینی‌ را امری‌ نادرست‌ می‌دانسته‌ است‌.
الف‌. راوی‌ در بخشی‌ از روایت‌ خود آورده‌ است: یزید در روزگار خلافت‌ خود به‌ فسق‌ دست‌ یازیده‌ است‌ ولی‌ مبادا هرگز گمان‌ بری‌ که‌ معاویه‌، از این‌ رفتار وی‌ آگاه‌ بوده‌ است‌؛ چه‌ او عادلتر و افضل‌ از آن‌ است‌ که‌ چنین‌ تصوری‌ درباره وی‌ روا داریم‌ بلکه‌ معاویه‌ در ایام‌ حیات‌ خود، یزید را از شنیدن‌ غنا (موسیقی‌) سرزنش‌ می‌نمود و وی‌ را از آن‌ نهی‌ می‌کرد.

ایا شیطان و إبلیس یکی هستند

جمعه - 7 دسامبر 2012

بر پایه آیه‌های گوناگون قرآن کریم، انسان دشمن دیرینه‌ای به ‌نام شیطان دارد که از ابتدای آفرینش انسان سوگند یاد کرده، که تا اندازه توان خویش، او را از راه راست به بیراهه برده، به وادی هلاکت و گمراهی سوق دهد. در بیشتر آیات قرآن برای این موجود خبیث و خطرناک کلمه شیطان به کار برده شده، اما در آیه‌هایی نیز، از کلمه إبلیس استفاده شده است. برخی از نویسندگان تلاش کرده‌اند إبلیس و شیطان را دو موجود متفاوت معرفی کنند. در این نوشتار، با بررسی ریشه لغوی این دو کلمه در منابع اصیل وکهن و بررسی تفاسیر معتبر شیعه و سنی و روایت‌های موجود و همچنین کتاب مقدس، سعی بر آن است که اثبات شود، شیطان و إبلیس اشاره به یک حقیقت دارند و این دو کلمه به دو اعتبار بر یک موجود اطلاق شده است.
کلید واژه ها
شیطان، إبلیس، آدم، حوا، وحدت وجودی، دشمنان انسان.
1. مقدمه:
اولین داستانی که در قرآن کریم آمده است‌، داستان آفرینش آدم و انتخاب او به ‌عنوان خلیفه خدا در عالم هستی است. این داستان که در قرآن کریم، در ابتدای سوره بقره گفته شده(1) و در آیه‌های دیگر، به مناسبت‌های گوناگون تکرار شده است، در بردارنده نکته‌های بسیار ژرف و دقیق است و به عنوان دروازه پر اهمیتی برای وارد شدن به معارف الهی و به ‌ویژه انسان شناسی شمرده می‌شود. در این داستان خدا اراده خود را درباره آفرینش موجودی به نام آدم و قرار دادن او به ‌عنوان جانشین خود به فرشتگان خبر می دهد. فرشتگان به خدا اعتراض می کنند و آدم را موجودی مفسد و خون‌ریز می‌شمارند اما خدا اراده بی‌چون و چرای خود را در آفرینش آدم به آن‌ها خبر می‌دهد و خود را آگاه به حقایق و اسراری می داند که فرشتگان از آن بی‌خبرند. پس از آفرینش آدم، خدا سؤالی را مطرح می‌کند که فرشتگان از پاسخ به آن اظهار عجز و درماندگی می کنند، اما انسان به آن پاسخ می‌دهد؛ در اینجا خدا به همه فرشتگان دستور می دهد بر آدم سجده کنند و همه آن‌ها این امر الهی را اطاعت می کنند. در اینجا شخصیت جدیدی به نام إبلیس وارد داستان می شود که از سجده بر آدم خودداری می‌کند و به عنوان موجودی سرکش، مستکبر و کافر معرفی می شود. سپس خدا به آدم و همسرش دستور می دهد که در محلی بنام الجنۀ در کمال آسایش و آرامش زندگی کنند و فقط به درخت خاصی نزدیک نشوند که نزدیک شدن به آن درخت باعث می شود از افراد ستمگر شمرده شوند. در اینجا شیطان با وسوسه‌ها و وعده‌های دروغین خود، آدم و همسرش را فریب می‌دهد و آن‌ها را به خوردن میوه‌های درخت ممنوع تشویق می‌کند.