قرآن با باورها و رفتارهای خرافی چگونه مقابله کرده است؟

مقایسه ویژگیهای اجتماعی جامعه عربستان قبل از ظهور اسلام که از آن با عنوان دوره جاهلیت نام برده می‌شود با جامعه بعد از آن نشان از تحولی شگرف در ابعاد گوناگون اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دارد بی تردید این تحول نتیجه وجود قرآن به مثابه قانون و حضور اسوه ماندگار آن یعنی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بوده است فهم چگونگی این تحول تجربه گران سنگی است که همواره می‌تواند مسیر حرکتهای فرهنگی اجتماعی مصلحان را روشن کند. یکی از ویژگیهای شاخص جامعه جاهلی باورها و رفتارهای خرافی است. اعتقاد به تأثیر اشیاء بی جان از جمله بت‌ها بر سرنوشت انسان، باور داشتن ارتباطی توهمی‌بین پدیده‌ها همچون ارتباط آینده انسان با نحوه پرواز پرندگان و اعتقاد به سلطه جن بر اندیشه و اراده انسان از باورهای غیر عقلانی بود که به مثابه غل و زنجیر انسان دوران جاهلیت را از هر نوع حرکت پیشرو فکری باز می‌داشت. اینکه قرآن با چه شیوه‌ای توانست از باورمندان خرافه گرا آزاد اندیشانی واقع‌گرا بسازد پرسشی اساسی است نگارنده سعی کرده است به این پرسش پاسخ دهد از این روی مقاله را در سه بخش چیستی خرافه، سبب شناسی خرافه و شیوه خرافه ستیزی قرآن تنظیم کرده و نشان داده است قرآن با تبیین صحیح پدیده‌ها در طبیعت و نسبت بین آن‌ها و با بیان درست جایگاه انسان در هستی و نسبت انسان با خداوند و دیگر مخلوقات عامل ادراکی خرافه را مورد توجه قرار داده و با ترسیم راه های برون‌رفت از نا امنی و اضطراب عامل روانی خرافه را نشانه رفته است بدین ترتیب قرآن مبانی معرفتی و نظری خرافه را به چالش کشیده و با تکیه بر روش مشاهده ای و ارایه الگوهای عینی با خرافه مبارزه کرده است.
1- چیستی خرافه:
کاوش در واژه خرافه، و جستار در کاربرد و کاویدن مشتقات آن می‌تواند قرینه ای برای فهم بهتر و نشانه ای برای رسیدن به تعریف آن باشد. خرافه (1) واژه ای عربی از ریشه «خَرَفَ» به معنای قطع کردن و چیدن میوه است؛ «خَرفت الثمار ای قطعتها». به همین مناسبت عرب‌ها فصل چیدن میوه یعنی پاییز را «خریف» نامیده‌اند. اگر خَرَفَ درباب «خَرِفَ» به کار رود به معنای فاسد شدن عقل بر اثر پیری است «خَرِفَ الرجلُ، خرفاً ای فَسَدَ عقلُهُ لِکبره» (2)‌ وقتی یک بیمار به هذیان‌گویی دچار می‌شود و یاوه می‌بافد او را خَرِف، ابله و خَرفان گویند. (3)
برخی گفته‌اند مردی عرب از قبیله جُهینه یا بنی عُذْرَة توسط جنیان ربوده شد چون به میان مردم خود آمد. سخنانی اعجاب برانگیز می‌گفت مردم سخنانش را دروغ دانسته تکذیبش کردند و مرد را «خُرافة»‌ نامیدند پس خرافه نام مردی یاوه گو از مردان عرب است. (4)
پاره ای از زبان دانان گفته‌اند: خرافه سخن یا اعتقاد باطل، بی اساس، نامربوط و پریشان است. (5)
بعضی دیگر هر سخن دل پسند و جذاب ولی دروغ را خرافه نامیده‌اند. (6)
از پژوهشگران قرآنی برخی خرافه را وهم و خیال (7) و بعضی دیگر خرافه را باوری بی اساس که با علم، منطق، عقل و واقعیت ناسازگار است دانسته‌اند از این روی معتقدند. سخن تجربه گراها که گفته‌اند هر فکر، مبتنی بر غیر تجربه سخنی غیر علمی‌است مصداقی از خرافه است زیرا با مبانی عقلی ناسازگاری دارد. (8)
در پاره ای از تعاریفی که برای خرافه آورده‌اند عناصر جامعه شناختی به چشم می‌خورد برای نمونه گفته می‌شود خرافه پیروی از عقاید باطل و بی اساس است که با درجه فرهنگ و دانش جامعه ای که فرد خرافی متعلق به آن است هیچ تناسبی ندارد. (9)
با توجه به آنچه بیان می‌شد می‌توان گفت «خرافه هر باور خلاف حقیقت است» 10) و حقیقت شامل گزاره‌های بدیهی عقلیی (1)، قوانین یقینی علمیی (2) و آموزه های وحیانی استت. (33) د نتیجه رفتار خرافی رفتاری است مبتنی بر باوری که خلاف گزاره های بدیهی عقلی و یافته‌های متقن علوم تجربی و مخالف آموزه های وحیانی باشد.
2- سبب شناسی خرافه:
مراد ما از اسباب خرافه زمینه های ادراکی و روانی است که در پیدایش خرافه مؤثرند پیش دانسته‌ی این سخن این است که خرافه یک پدیده غیر طبیعی است گر چه اغلب جوامع سنتی و صنعتی در دام خرافه گرفتار شده و می‌شوند اما این بدان معنی نیست که خرافه از عناصر ذاتی جوامع و یا جزءذاتی ذهن آدمی‌است. (14)
هر چند خرافه کارکردهای مثبتی مثل آرامش روانی و تقویت هویت جمعی و اجتماعی دارد اما تار عنکبوتی بر اندیشه و روان آدمی‌است که او را از راهیابی به حقیقت باز می‌دارد سرابی است که امید کاذب می‌آفریند اما هرگز سیراب نمی‌کند. بر این پایه، خرافه باری بر دوش انسان و وبال عقل اوست. بایسته است در محو آن کوشش شود، کوشش هدفمند برای محو خرافه در گرو شناخت اسباب پیدایش خرافه است. در اینجا دو عامل اساسی یکی عامل ادراکی و دیگری عامل روانی خرافه را مرور می‌کنیم.
1-2- عامل ادراکی:
ذهن کاوشگر انسان هیچ پدیده بی علتی را بر نمی‌تابد. آدمی وسوسه و دغدغه دست یابی به علت‌ها را نیاموخته است. جستجوی علت از نیازهای فطری اوست که در فلسفه از آن با عنوان «اصل علیت» یاد می‌کنند. (15) و آن را یکی از قضایای تحلیلی و شناختهای خود معیار می‌دانند. (16)
به گفته هگل این میل درونی و ذاتی به دانستن علت‌ها مبدأ خرافات و افسانه‌ها است. (17) وقتی علت حوادث و رخدادها از ظرفیت فهم و درک آدمی‌خارج باشد وهم و خیال حاکم می‌شود (18) بدین جهت خرافه جزء جلوه های زودباوری و نادانی آدمی‌است. (19)
تحقیقات نشان می‌دهد بین سطح تحصیلات علمی‌افراد و خرافات رابطه معناداری وجود دارد از این رو یکی از راه های مبارزه با خرافات ارتقاء علم و دانش است. (20) در جامعه ای که تقلید از نیاکان تا بوی تسخیر ناشدنی تلقی می‌شود و اندیشه در چنبره رسوم غلط گرفتار می‌آید و چنگال کاهنان و ساحران گلوی تفکر و تعقل را می‌فشارد. آدمی در بند جهالت گرفتار می‌شود تا آنجا که برای رفع قحطی و بی آبی بر قله کوه آتش می‌افروزد و بر شتر سالم داغ می‌نهد تا تاول شتر بیمار شفا یابد و شتری را در کنار قبر رئیس قبیله به عنوان مرکب قیامت رها می‌کند تا بمیرد و برگردن مجنون کثافت می‌آویزد تا بهبودی پیدا کند. (21) منشأ این رفتارها جهل به کارکرد پدیده‌ها است. وقتی یک متغیر یا یک محرک به نحو تصادفی ولی به دفعات متعدد و در کنار واقعه و رویدادی ظاهر شود احتمال پیوند بین متغیر و آن رویداد بالا می‌رود ناتوانی در تمییز بین پدیده‌های تعاقبی و تصادفی با پدیده‌هایی که نسبت بین آن‌ها نسبت علت و معلول است سبب و آغاز انحراف ادراکی انسان است. چه بسا این خطای ادراکی حتّی در علوم تجربی با همه توسعه یافتگی آن رخ دهد و نسبت بین پدیده‌های همزمان نسبتی ذاتی تلقی گردد و خرافه ای به نام علم و به عنوان قانونی علمی اندیشه بشر را مشغول کند. بنابراین خطای ادراکی از جمله زمینه های ظهور خرافه است.
2-2- عامل روانی:
خرافه بیشتر در موقعیت‌هایی رواج می‌یابد که احتمال خطر بالا می‌رود در چنین شرایطی که وقایع فراتر از کنترل انسان است و آدمی‌جهانی را پیش رو دارد که غیر قابل فهم و یا غیر قابل کنترل است ترس، اضطراب، یأس، نا امیدی و احساس عجز و ناتوانی او را به خرافه گرایی سوق می‌دهد. (22) در نتیجه جوامع فقیر و یا طبقات آسیب پذیر نسبت به طبقات برخوردار و جوامع مواجه با خطر نا امنی همچون خشونت و جنگ و جوامعی با نظام خانوادگی گسسته و متزلزل و جوامعی با نظام‌های خودکام و دیکتاتور نسبتی معنادار با خرافه دارند افراد با شغلهای پرتنش همچون خلبانان، دریانوردان و کارکنان معادن نیز از دیگران خرافه گراتر هستند. (23)
فروید خرافه را واکنش روانی و یا ناشکیبایی روانی انسان در مشکلات و بن بست ها دانسته گفته است: «عناصر تهدید زدایی در درون ذهن ناهوشیار آدمی‌وجود دارد که توسط فرآیند فراکنی به جهان خارج نسبت داده می‌شود».(24)
دانشمندان روان تحلیلی می‌گویند: از دست دادن فرد یا شی دوست داشتنی، تجربه مستمر ناراحتی و ناکامی و درماندگی وقتی به مرحله درون فکنی می‌رسد افسردگی ایجاد می‌کند تجرد و خانواده گسسته، تنش در زندگی، احساس تنهایی و انزوا، نا امیدی نسبت به آینده، بدبینی نسبت به گذشته و خواری و ذلت از جمله عوامل افسردگی است. (25)
سرخوردگی روانی و افسردگی‌های حاصل از تنش‌ها و ناتوانی در مدیریت زندگی و عجز در کنترل آن موجب می‌شود تا این باور در ذهن انسان شکل گیرد که سرنوشت انسان در اختیار نیروهای ناشناختة فراتر از درک انسان و خارج از توان او است به قول مالینوفسکی انسان زمانی به جادو و سحر متوسل می‌شود که نتواند اتفاقات را از طریق دانش مهار کند. (26) برای نمونه در اپیدمی وبا در سال 1236 و 1373 و 1310 و اپیدمی طاعون در سال 1247 و 1248 قمری که در ایران به وقوع پیوست طلسم و رمالی بالا گرفت. (27)
تا زمانی که انسان بپندارد جادو، افسون می‌تواند بیماری را از تن بیرون کند و تا زمانی که انسان سرنوشت خود را در گرو نحوه پرواز پرندگان بداند (28) از تلاش برای یافتن علل حقیقی بیماری و شکست‌ها و یا موفقیت‌ها باز می‌ماند. (29) اما خرافه آرامش و امنیت خاطر از دست رفته را هر چند به صورت کاذب به انسان باز می‌گرداند و همین امر موجب پایدار ماندن خرافه می‌گردد اضطراب حاصل از شکست و انفعال انسان را از اقدام موثر در زندگی باز می‌دارد اما از سوی دیگر انسان خرافه گرا در خیال خود تکیه گاهی خیالی یافته که با تکیه بر آن یک پارچگی شخصیت خود را حفظ می‌کند. (30)
از منظر جامعه شناسی معرفت گرایشهای فکری و عناصر فرهنگی بازتاب شرایط اجتماعی است. ذهن آدمی و شخصیت و درون او معلول زیست جهان اوست یعنی «جامعه» دال مرکزی گفتمان جامعه شناسی معرفت برای تحلیل و شناخت علل گرایشهای انسان است (31) و از آنجا که خرافه عنصری اجتماعی و جزئی از فرهنگ غیر مادی یک جامعه است. (32) بنابراین باید علل پیدایش آن را در شرایط اجتماعی جستجو نمود. ولی روانشناسان سعی دارند خرافه را از منظر آسیب شناسی روانی مورد مطالعه قرار دهند. دیدگاه جامعه شناسی و روان شناسی در مورد اسباب خرافه هر چند متفاوت است اما قابل جمع است به این صورت که عامل ادراکی و عامل روانی دو سبب پیدایش خرافه است و هر دو سبب متاثر از وضعیت اجتماعی است.
3- شیوه خرافه ستیزی در قرآن:
بر پایه آنچه بیان شد آدمی یا به مثابه خطای ادراکی (جهل) به خرافه می‌گراید و یا به سبب فشارهای روانی حاصل از ناامنی و اضطراب به خرافه پناه می‌برد. قرآن در عرصه روان، با علل خرافات یعنی ناامنی و اضطراب به مقابله پرداخته است و در عرصه ادراک عامل دیگر خرافه یعنی جهل را نشانه رفته و برای هر یک از این دو مبنای نظری بر روش مشاهده ای تکیه کرده رفتار انسانهای خرافه ستیز را به عنوان الگوهای عینی پیش رو قرار داده است که هر یک از موارد سه گانه را مرور می‌کنیم.
1-3 جهل زدایی:
بی تردید دو عامل اصلی انحراف بشر از حقیقت یکی جهل و دیگری خودخواهی است. خلق باورها و رفتارهای خرافی و تقلید جاهلانه از آن‌ها یا از خطای ادراکی و یا از حوزه روان آدمی برمی‌خیزد. (33)
جهل به جایگاه انسان در هستی و تواناییهای او -جهل به جایگاه حقایق نامحسوس و رابطه آن‌ها با جهان محسوس، جهل به سنتهای حاکم بر پدیده های طبیعت و نحوه بهره گیری آن‌ها و جهل به روابط بین پدیده های طبیعت و نسبت آن‌ها با انسان و جهل به عوامل شکست‌ها وموفقیتها، بشر را به ورطه خرافه گرایی افکنده، قرآن در مقابله با اسباب ادراکی خرافه سعی دارد خطای ادراکی آدمی‌را نسبت به این امور اصلاح کند.
الف: تبیین صحیح جایگاه طبیعت و روابط بین پدیده‌ها: قرآن بر وجود عینی طبیعت تأکید می‌کند نه آن را خیال و وهم می‌داند و نه آن را وجود ذهنی خداوند می‌انگارد (34) طبیعت از منظر قرآن مخلوق و آیه خداوند است (35) و حقیقتی از اُویی و به سوی اُویی دارد (36) همه چیز مسخر یک اراده و با اراده یک رب که همان الله است اداره می‌شود. (37) تدبیر عالم به احدی واگذار نشده و نگهداشت آسمان و زمین بر خداوند سخت و گرانبار نیست. (38) پرواز هر پرنده، بارش باران، پیدایش ابر، رویش گیاه و گردش خورشید همه به خداوند نسبت داده شده است. (39) خداوند در برابر فعلی که انجام می‌دهد باز خواست نمی‌شود. (40) او در فعل خود به یاوری نیاز ندارد هر چند هر فعل را با اسباب انجام می‌دهد اما آن اسباب را خود خداوند می‌آفریند و آن را سبب قرار می‌دهد. (41)
قرآن بر روابط بین پدیده‌ها تأکید دارد نسبت آن‌ها را اعتباری و وهمی نمی‌داند هر پدیده علتی همسنخ با خود دارد نه پدیده‌ای بی علت است و نه بدون اندازه گیری محقق می‌شود یعنی طبیعت با «قدرالهی» اندازه گیری شده و با «قضای الهی» (فرمان) بی واسطه یا با واسطه خلق می‌شود. (42) البته هیچ موجودی در خلقت و آثار خود از خدا مستغنی نیست و این به معنای نفی رابطه علّی نیست هر پدیده بر اثر تحول به پدیدة دیگر تبدیل می‌شود خاک به گیاه، گیاه به حیوان و حیوان به انسان هر چند ممکن است علت یک پدیدة مادی فوق ماده و علتی مجرد باشد. (43)
ب: ارتقاء جایگاه وجود شناختی انسان: گزاره‌های قرآنی نشان می‌دهد انسان با عمل خود اراده خداوند را محقق می‌کند جهان قرآن راکد و از پیش تعیین شده نیست، که آدمی در چنبره آن گرفتار باشد و همچون خمیری بی اراده در چنگ طبیعت منفعلانه زندگی کند جهان به نفع انسان توسط خداوند مسخر شده است. (44) انسان می‌تواند آن گونه که خدا می‌پسندد یا نمی‌پسندد عمل کند یعنی هر انسان می‌تواند جهان را تغییر دهد ولی نحوه عمل او را سنتهای حاکم بر جهان تنظیم می‌کند و اراده و تدبیر و نتیجه عمل او در قالب سنتهای معین الهی محدود می‌شود این نگاه به جهان و انسان وضعیت متناقضی برای انسان ترسیم می‌کند ضعف توأم با قدرت و همین حالت ابزار سنجش رفتار اجتماعی و فردی است هر انسان مختار است در موقعیت‌های مختلف به گونه‌ای متفاوت تصمیم بگیرد ولی خدا بر او ناظر و رضایت او معیار ارزیابی تصمیمات اوست. (45) انسانی که قرآن معرفی می‌کند انسانی تلاش گر و گِروی اعمال خویش است (46) و تا زمانی که برای تغییر خود و محیط خود اقدام نکند خداوند برای او تغییری ایجاد نمی‌کند. (47)
ج: هستی شناختی حقایق نامحسوس: قرآن از موجوداتی به نام ملائکه و جن نام می‌برد که از درک حسی بیرون و ماهیتشان بر ما نامعلوم است مگر در همان حدی که به ما معرفی شده‌اند ملائکه در مراتب و مقام گوناگونند؛ (48) بعضی در نزول وحی (49) و در قبض روح وظایفی به عهده دارند (50) برخی دیگر مأمور به نزول عذاب دنیوی و اخروی (51) و برخی دیگر به ضبط اعمال بندگان می‌پردازند (52) در میان ملائکه برخی یاران انسانند خوف و حزن را برطرف و او را به حیاتی مطلوب نوید می‌دهند (53) و او را از ناملایمات رهانیده از بلاها حفظ می‌کنند (54) فرشتگانی که حامل عرش الهی هستند با استغفار برای انسان موانع تقرب او را رفع می‌کنند (55) و بالاخره انسان مؤمن در رویارویی با موانع رها نشده است. (56)
قرآن از موجودات نامحسوس دیگری به نام جن یاد می‌کند که در شرایط عادی از درک حسی خارجند مادة نخستین آن‌ها آتش (57) و مأمور به عبادت هستند. (58) از این موجودات مختار گروهی مؤمن و بعضی کافرند. (59) قرآن تسخیر جنیان توسط انسان را تأیید می‌کند. (60) شیطان که مفهومی وصفی، به معنای شریر است و از جنس جن است (61) او دشمن سوگند خورده انسان است و تلاش می‌کند از تقرب او جلوگیری کند. (63) امر به فحشا و ترساندن از فقر از جمله اعمال شیطان است. (63) ولی توان اجبار کسی را ندارد فقط وسوسه می‌کند و در صورت اجابت طوق بندگی می‌افکند (64) آنکه یاد خدا را از دل خود بیرون کند همنشین شیطان می‌شود. (65)
قرآن با تبیین جهان نگاه آدمی را از هستی تغییر می‌دهد با تأکید بر مدیریت واحد هستی و فقر ذاتی و صفاتی هر پدیده و مستغنی بودن خداوند از غیر خود و معرفی خداوند به عنوان رحمن، رحیم، حکیم، عادل و عالم و با بیان جایگاه هر موجود به تصحیح خطای ادراکی انسان می‌پردازد اگر انسان قبل از اسلام جن را ربّ خود می‌پنداشت (66) و بین خدا و جن نسبت خانوادگی قائل بود (67) و جن را بر سرنوشت و زندگی خود مسلط می‌دید. (68) انسان مسلمان، جن را مخلوقی مربوب و محدود می‌داند بنابراین انسان قرآن اراده خود را مقهور جن نمی‌داند و دسترنج خود را به نام او و برای مصون ماندن از آزار و اذیت او هدر نمی‌دهد انسان قبل از اسلام مجبور بود بنای ویژه ای در محل زندگی خود برای جن آماده کند و از روی توهم برای امان ماندن از آزار جن خود را موظف می‌دانست به هنگام حفر هر چاه یا بنای هر ساختمان و یا هنگام خرید منزل حیوانی به عنوان «ذبائح الجن» قربانی کند. (69) و یا در تاریکی و هنگام عبور از کوهستان خود را در پناه جنی قرار می‌دهد (70) که بر آنجا حاکمیت دارد در حالیکه انسان قرآن آموخته است با تلاش خود و امید به خدا و توکل بر او می‌تواند بر مصائب طبیعی و اخلاقی (71) فائق شود. در جهان شناسی قرآن راه نفوذ شیطان از انسان شروع می‌شود انسان مقهور شیطان نیست کار شیطان تزیین اعمال ناپسند است (72) ابزار شیطان نفس امّاره آدمی‌است و نفس اماره در اختیار انسان است (73) اگر در قرآن اضلال شیطان مطرح است از نوع اسناد فعل به فاعل قریب است و اسناد آن به خداوند نسبت فعل به فاعل بعید است و قریب و بعید در نظام علی و معلولی نظامی‌طولی است یعنی علت قریب در حوزه اقتدار علت بعید است پس بر اساس توحید افعالی علت حقیقی فقط خداوند است و غیر از او همه مظهر هستند. (74)
در باور خرافی شیطان غیب گو و معین انسان می‌شود و گاهی به صورت مار متمثل می‌شود (75) و انسان را غافل می‌کند اما انسان قرآن هرگز مغلوب اراده شیطان و مقهور ولایت او نیست شیطان معرفی شده در قرآن مخلوقی است که تکویناً مربوب خداوند و تشریعاً عصیان گر است.
قرآن فرشته را آفریده خدا و مطیع محض او معرفی می‌کند ولی در باور خرافی ملائکه دختران خدایند (76) و رب انسان. (77)
آیه های الهی انسان را متوجه امکانات و استعدادهای خود می‌کند استعدادهایی که شکوفا شدن کمال انسان محسوب می‌شوند (78) انسان با شناسایی این قوا و استعدادها به امکان تعالی خود و گستره آن آشنا می‌شود و نسبت بین خود و پدیده های جهان خارج از خود را می‌شناسد. (79)
قرآن قدرت فیزیکی، تکنیکی اجتماعی و متافیزیکی آدمی‌را یاد آوری می‌کند تا او موقعیت برتر خود را بیابد (80) و هستی خود را ذلیل باورهای وهم انگیز نکند. قرآن حس، عقل، شهود عرفانی و وحی الهی را به عنوان چهار منبع شناخت معرفی می‌کند و با به رسمیت شناختن قوای حسی انسان را تشویق می‌کند با تکیه بر قوای حسی محسوسات را بشناسد اما با معرفی منابع شهود، عقل و وحی او را از محدود ماندن در حصار حس نجات می‌دهد. بنابراین قرآن با بیان صحیح نسبت انسان با طبیعت، نسبت انسان با خداوند و نسبت او با موجودات غیر حسی در حقیقت راه تنظیم این نسبت را برای نیل به سعادت بیان می‌کند. (81) از سوی دیگربه انسان هشدار می‌دهد درباره آنچه نمی‌داند داوری نکند (82) بین پدیده‌های عالم نسبتی وجود دارد ولی همزمان بودن دو پدیده نشان علت و معلول بودن آن‌ها نیست،‌ با دعوت انسان به تأمل عقلی در سخن دیگران (83) و با تأکید بر مردود بودن سخن فاسقان (84) به انسان جرأت اندیشیدن می‌دهد.
انسان قرآن آموخته است که در برابر هیمنه گذشتگان و عقاید باطلشان تسلیم نشود. (85) به هر روی قرآن با مفهوم سازی تدبر، تفکر،‌ تعقل، نظر، سیر، تعلیم، تربیت،‌ تعلم و مسئولیت انسان را متوجه قوای درونی و جایگاه وجود شناختی خود نموده تا از درون او شعله های فطری حقیقت را بیفروزد و باورهای خرافی او را به آتش قهر عقل و اندیشه بسوزد.
2-3 اضطراب زدایی:
عدم توانایی در رویارویی با ناملایمات و عجز در کنترل موقعیت‌ها اضطراب را افزایش می‌دهد نگرش منفی نسبت به خود که از آن به احساس حقارت یاد می‌شود و نگرش منفی نسبت به تجربیات گذشته که احساس بدبینی نام گرفته و نگرش منفی نسبت به حوادث گذشته که همان احساس ناامیدی است از عوامل اصلی افسردگی است حوادث تنش زای زندگی، گسستگی خانواده و احساس تنهایی و انزوا موجب روان آزردگی و روان پریشی می‌شود. (86) در چنین شرایطی که انسان راهی برای برون رفت از موقعیت‌های آزار دهنده نمی‌یابد و درب‌ها را برای خروج از فشارهای روانی بسته می‌پندارد ذهن وسوسه گر بر مبنای فطرت حقیقت جویی برای هر یک از وضعیت‌ها علتی وهمی‌دست و پا می‌کند و اگر در خارج از ذهن همزمانی وضعیت را با وضعیت دیگر مکرر تجربه کند کافی است فرض وهمی‌خود را به عنوان قانونی متیقن بپذیرد، و در نتیجه به نوعی آرامش هرچند کاذب دست یابد میل فطری به دانستن به ویژه میل به دانستن آینده خود از یک طرف و مواجه شدن با موانع این دانستن از طرف دیگر موجب شده است بشر برای کنترل علمی‌آینده خود به خرافه پناه ببرد تا آنجا که حتّی آینده خود را به خطوط روی جگر پیوند دهد. (87)
قرآن به نیاز فطری انسان برای درک حقیقت و نیاز درونی انسان برای حاکمیت برخود پاسخ داده است. اگر ندانستن و نتوانستن اضطراب آفرین است قرآن با آگاهی دادن و با تبیین توانائیها به کاهش عوامل اضطراب و افسردگی انسان توجه کرده است هم بر نفی عوامل اجتماعی اضطراب آفرین مثل فقر، جنگ و غارت تأکید کرده و هم انسان را در مقابله با آن‌ها یاری کرده و راه مقابله را نشان داده و توجه انسان را به قوای درونی خود معطوف و قوای برونی که می‌تواند انسان را کمک کند را معرفی کرده است.
قرآن جنگ برای غارت و گسترش قدرت و حاکمیّت را مردود دانسته و جنگ برای دفاع را به جهاد فی سبیل‌الله محدود نموده رعایت عدالت را حتی در حق دشمن واجب شمرده است (88) و به صلح عزتمند توصیه نموده (89) و ضمن مشروع دانستن حق دفاع (90) به عفو و گذشت و اغماض سفارش کرده است (91) قرآن هم قصاص و دیه را برای حفظ جان انسان ضروری دانسته (92) و هم برای کاهش حس انتقامجویی عفو را ترجیح داده است. (93)
در مبارزه با فقر بر عدالت تأکید نموده و انفاق اعم از صدقه، زکات، خمس و مالیات را امری ضروری شمرده است. (94) قرآن برای برانگیختن حس نوعدوستی و دیگرخواهی همه را با عنوان «بنی آدم» به یکدیگر پیوند داده (95) تا انسان‌ها را با هر رنگ و نژادی کنار هم بر سر سفره طبیعت بنشاند. مؤمنان را برادر نامیده (96) و آن‌ها را به عدم رعایت حقوق یکدیگر هشدار داده است. (97)
قرآن برای برون رفت از اضطراب حاصل از تنهایی و بی پناهی راه گفتگو با خدا یعنی باب دعا را باز گذارده و به صراحت همه را برای سخن گفتن با خداوند دعوت کرده است و اجابت دعوت بندگان را نوید داده است. (98) قرآن برای خروج انسان از موقعیت‌های دشوار «توسل به پیشگامان و پیش آهنگان خلقت را پیشنهاد کرده است استمداد از اولیاء الهی به هنگام نیاز و استفاده از نفوس تکامل یافته آن‌ها در حقیقت گشودن راهی دیگر برای کاهش اضطراب روانی است. (99)»
قرآن با مفهوم سازی «توکل»‌ اعتماد کردن و مطمئن بودن دل بنده به خدا در جمیع امور و حواله کردن همه کارهای خود به پروردگار را به خاطر انسان سپرده است (100) و حمایت و پشتیبانی حق را برای انسانی که بر مسیر حق گام نهاده تضمین کرده است (101) قرآن احساس حقارت را با وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنین (102) برای انسان مومن مردود شمرده و نگاه بد بینانه و (103) احساس نومیدی را (104) محکوم دانسته است. در نتیجه انسان قرآن با تکیه بر قوای درونی و با بکارگیری مددهای بیرونی همواره راه موفقیت را گشوده می‌بیند و هرگز در ورطه اضطراب گرفتار نمی‌شود اگر جامعه آرمانی قرآن محقق شود روح برادری و دیگر خواهی،‌ صلح و امنیت و معنویت، همراه با نفی خشونت، افزون طلبی و خودخواهی امنیت روانی آدمی‌تضمین می‌شود و با کاهش نا امنی حاصل از جنگ و غارت و فقر و خشونت انسان آزاد می‌شود در این شرایط نه تسلیم ناملایمات می‌شود و نه مجبور می‌شود در پاسخ به نیاز فطری خود قوایی وهمی‌بیافریند و همه چیز را به او حواله دهد.
3-3- معرفی الگوهای خرافه ستیز:
آموزش مشاهده ای موفق‌ترین شیوه و ابزار پیام رسانی است بر این پایه است که اسلام سرمشق دادن را بزرگ‌ترین وسیله تربیت می‌داند. (105) در روش الگویی ابلاغ پیام با دو بُعد صورت می‌گیرد گاهی مُبلِّغ با رفتار و ویژگی‌های عینی و عملی دیگران را به شیوه زندگی دعوت می‌کند و زمانی کسانی به عنوان اسوه مورد تأیید به مخاطبان معرفی می‌شوند. (106) قرآن در مبارزه با جهل و اضطراب ونا امنی مبانی معرفتی خرافه را نفی و مبانی نظری خود را در ذهن مخاطب می‌پروراند و آنگاه به معرفی الگوهایی می‌پردازد که در مبارزه با جهل وبرانگیختن عقل مخاطبان کوشیده‌اند برای نمونه مناظره حضرت ابراهیم علیه السلام و حضرت محمد صلی الله علیه و آله با مشرکان شیوه عینی تعامل فکری با ستاره پرستان و بت پرستان را ترسیم می‌کند.
ترسیم زندگی کسانی همچون حضرت ایوب علیه السلام، یونس علیه السلام،‌ یعقوب علیه السلام، یوسف علیه السلام و مادر موسی علیها السلام در قرآن در حقیقت به تصویر کشیدن مدیریت موفق بحران‌ها در طوفان مصائب است اینان نشان دادند که در ناخرسندترین موقعیت‌ها و در طوفانی‌ترین گردابهای زندگی چگونه می‌توان از توانمندیهای درونی و امدادهای بیرونی اعم از مادی و غیر مادی بهره گرفت و چگونه در نا امن‌ترین شرایط اجتماعی که روان آدمی‌و اراده او درهم می‌شکند می‌توان از افتادن به ورطه خرافه و توهم و خیال بافی در امان بود.
ابراهیم علیه السلام در غیاب بت پرستان تمامی بت‌ها به جز بت بزرگ را در هم کوبید. (107) وقتی پرسیدند چه کسی آن‌ها را شکسته؟ او بداعی الزام خصم و ابطال الوهیت اصنام –در مقام پاسخ به بت پرستان و باطل بودن خدایی بت‌ها- گفت همان بت بزرگی که سالم مانده است. با این بیان مردم را به خطای خویش واقف کرد و در حقیقت عقول خفته را بیدار و آن‌ها را علیه خیال و وهم شوراند. [فَرَجَعُوا إِلی أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ انبیاء/ 64] در این حال آن‌ها را ظالم نامید چرا که جایگاه و رتبه وجودی یعنی انسانیّت خود را از مرتبه عالی عزت به مرتبه دانی ذلت تغییر داده و صفات هستی مطلق را به هستی محدود نسبت داده بودند. (تغییر مکان و مکانت هر موجود از مکان و مکانت با بسته خود ظلم است). بعد از اینکه بت پرستان گفتند بت سخن نمی‌گوید، فرمود: بی‌سخن بودن یعنی فقدان علم و قدرت و فقدان علم و قدرت یعنی عدم توانی در نفع رسانی و ضرر رساندن، پس عبادت بت‌ها لغو است آنگاه با جمله «افلا تعقلون» آن‌ها را به بی فکری نکوهش فرمود. (108) ابراهیم علیه السلام در جدال احسن با مشرکان (109) و در محاجّه با سرپرست خود (110) و در گفتگو با نمرود (111) شیوه گفتگو با جاهلان را برای مقابله با جهل نشان داد.
پیامبر اسلام علیه السلام نیز بر پایه حجت مقبول نزد عقل بسیط و سالم خطاب به مشرکان فرمود: ‌«قُلْ‌أَ‌تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعا» (112) آیا غیر خدا چیزی را که اختیار سود و زیان شما را ندارد می‌پرستید.
یعنی عقل سالم و فهم ساده هر انسانی حکم می‌کند چیزی را معبود بگیرد و در برابرش تواضع کند که بوسیله او دفع ضرر یا جلب نفع کند. (113)
رسول خدا صلی الله علیه و آله در جای دیگر فرمود: «قُلْ أَغَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکین» (114). در اینجا از راه سؤال و جواب فهماند که منطق شکر منعم برهان صحیحی است. مُنْعِم شما بت نیست بلکه خدای سبحان است پس وقتی سبب و مسبب به دست اوست واجب است او به تنهایی پرستیده شود. (115) رسول خدا صلی الله علیه و آله در اثبات یگانگی خدا فرمود: «لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ.»(116)
اگر در هستی آلهه متعددی باشد آن‌ها اختلاف ذاتی و تباین حقیقی دارند. بنابراین تباین در ذات مستلزم آن است که در تدبیر هم متباین باشند در این صورت آسمان و زمین روبه تباهی می‌رود. (117)
از این مناظرات و مجادلات بر می‌آید که در مبارزه با جهل علاوه بر اینکه باید آموزه های صحیح را جایگزین آموزه های باطل نمود باید از عقل فطری و اندیشه طبیعی و فهم درونی بهره جُست و این ممکن نیست مگر بپذیریم هر انسانی در هر زمان و در هر جغرافیا و در هر جامعه ای بهره ای از عقل فطری دارد. انبیاء با همین پیش دانسته هر انسانی را به حکم انسان بودن دارای فهم و درک دانسته و معتقد بودند که انسان‌ها با آموزه های آسمانی بیگانه نیستند و ممکن نیست خداوند بدون زمینه های طبیعی انسان را مکلّف به حقایقی کند که با فهم او بیگانه است. از این رو شیوه‌هایی را انتخاب می‌کردند تا حقایق نهفته در زیر لایه های وهم و خیال و نسیان هویدا گردد.
قرآن در چگونگی مدیریت بحران‌های حاصل از ناامنی و ناملایمات، اسوه های دیگری معرفی می‌کند تا شیوه تدبیر توانایی‌های موجود در ذات آدمی‌وکاربست قدرتهای موجود در هستی را بیاموزاند. ایوب علیه السلام از انبیای بنی اسرائیل بود بیماری هم حرکت جسمانی او را سلب کرد و هم با بی مهری مردمان خود به انزوای اجتماعی دچارشد. برای ایوب علیه السلام نه مالی مانده بود تا با آن جمعی را به سوی خود بکشاند و نه فرزندی داشت تا بالی برای او بگشاید و نه جسم سالمی تا به آن دلخوش باشد ولی داغ نزدیکان، جسم بیمار، بی مهری مردمان نتوانست روح او را تسخیر کند. او با منطق توحیدی «وَ‌لَنْ‌تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً» (118) آشنا بود هر چند در حصار تنگ مادی در بند مانده بود ولی با نگاه به پنجره‌های گشوده به غیب چراغ امید را در دل خود روشن ساخته بود.
در کنار همان پنجره‌ها که در درون هر انسانی گشوده‌اند به تسبیح خدا پرداخته دل در گرو او بست. (119) و با گفتگو با او، خود را از تنهایی رهانید ایوب علیه السلام الگوی عینی گرفتار در چنبره مصائب است که نشان داد آدمی می‌تواند در سختی‌ها صابر و به لطف غیبی خدا امیدوار و آنچه عادتاً ممکن نیست از خدا ممکن بداند. (120)
یونس علیه السلام نمونه عینی دیگری است که به ظاهر تمامی‌درهای نجات به رویش بسته بود ولی می‌دانست هیچ قدرتی توان بستن پنجره های غیبی درون انسان را ندارد اگر برای ایوب زبانی برای گفتن بود و نوری برای دیدن، برای یونس نه نوری برای دیدن بود و نه زبانی برای گفتن ولی نجات یونس از شکم ماهی نشان داد. (121) تا آخرین مرحله انتظار نجات وجود دارد زیرا احاطه به همه اسباب و علل، و آگاهی از همه موانع و صوارف در اختیار خداست نجات از این خطرها مخصوص یونس علیه السلام نبود بلکه هر وامانده ای اگر اهل تسبیح باشد و او را بخواند و به قصور و تقصیر خود اعتراف کند نجات می‌یابد. (122)
الگوی دیگر قرآن مادر موسی علیه السلام است می‌توان گفت او توکل به خداوند و آثار آن را به نمایش گذارد او به وعده خداوند «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلینَ» ما او را به تو باز می‌گردانیم، و او را از رسولانش قرار می‌دهیم. اعتماد کرد طفل شیرخوار بی دفاع را از دامن خود جدا و به امواج آب سپرد (123) هر چند به حکم طبیعت بشری و نقش مادری جان در کالبدش نمانده بود و نفس در سینه‌اش حبس مانده بود اگر آب را نسبت به موسی علیه السلام مهربان یافت ولی می‌دید که این صید آبی به دست کسی افتاد که همه پسران را به خاطر ترس از ظهور موسی می‌کُشت و اینک موسی علیه السلام در چنگال خونین فرعون گرفتار آمده بود در چنین موقعیتی اگر رمقی در تن چنین مادری مانده باشد باید به هر فسون و افسانه ای توسل بجوید ولی دل در وعده خدا بسته بود و به حکم [لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلی قلب‌ها] (124) دم فرو نیاورد و با امنیت خاطر دوباره فرزند خود را در آغوش کشید تا بزرگ‌ترین حماسه ساز تاریخ بشری را پرورش دهد.
نتیجه:
خرافه باور برآمده از عوامل ادراکی و روانی است جهالت و اضطراب ناشی از بن بست های زندگی موجب می‌شود. آدمی پندارهای خیالی خود را به جای حقیقت بپذیرد و در خیال خود موقعیت ناپایدارخویش را تدبیر و کنترل کند و بر پایه این باورها رفتار خود را شکل دهد.
خرافه روان‌های ناامن را تسکین می‌دهد به همین سبب پایدار می‌ماند اما اندیشه حقیقت جو را به بند می‌کشد و آدمی را از شناخت صحیح باز می‌دارد قرآن که در محیطی با خرافات پر شمار در باورها و رفتارها نازل شده در دو بعد نظری و عملی به مصاف خرافه رفت با تشویق به عقل گرایی، خردورزی و علم آموزی سبب خرافه را نشانه گرفت و مبانی معرفتی آن را درهم شکست و با طرح صلح در برابر جنگ، و تأکید بر رعایت حقوق دیگران به جای غارت و با نشان دادن توکل بر خداوند و بهره گرفتن از امدادهای الهی نا امنی و اضطراب را که یکی از اسباب روانی خرافه بود به چالش کشید و با ارائه نمونه های عینی راه برون رفت از جهل و اضطراب را نشان داد هم جایگاه انسان در نسبت با طبیعت را تبیین کرد و هم توانمندیهای درونی او را هویدا نمود قرآن هم بهره گیری از اسباب طبیعی را سفارش کرد و هم بر استمداد از ابزارهای موفقیت همچون دعا، توسل و امدادهای غیبی را پیش روی انسان نهاد و برای هر یک اسوه‌هایی عینی معرفی نمود تا نشان دهد راهی که ترسیم می‌کند رفتنی و قواعدی که پیش می‌نهد شدنی است.
پی‌نوشت‌ها:
1- Superstition
2- فیومی، مصباح المنیر، ص 203، و فیروز آبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج 3، ص 132
3- احمد سیاح، فرهنگ بزرگ جامع نوین، ج 1، ص 336
4- محمد بن مُکرّم ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 66
5- علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ج 20، ص 387 و 388
6- ابن منظور، پیشین، ج 4، ص 66
7- جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج 1، ص 54 و 55
8- محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 1، ص 422 و 423
9- سجاد مولوی گنجه، مقاله روان شناسی خرافات، نشریه اصلاح و تربیت، سال دوم، شماره 15، ص 21-24
10- ابوالفرج ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص 28
11- گزاره های بدیهی گزاره‌هایی است که محمول آن‌ها از تحلیل موضوع حاصل می‌شود نک: اصول فلسفه وروش رآلیسم؛ اصول فلسفه و روش رآلیسم مقاله «پیدایش کثرت در ادراکات»، ص 238
12- قوانین علمی، کلیه یافته های یقینی علوم تجربی (Science) است نک: آلن چالمرز، چیستی علم، ترجمه سعید زیبا کلام، ص 13
13- آموزه های وحیانی از نوع عقلی و یا فرا عقلی است بر این پایه هیچ آموزه وحیانی عقل ستیز نیست.
14- گوستاویونگ خرافه را ویژگی اساسی روح آدمی‌دانسته معتقد است بشر حیوانی خرافه گر است و بدون خرافه قادر به ادامه حیات نیست نک: جاهودا،‌ روان شناسی خرافات، ترجمه براهنی، ص 252 و صادق هدایت، نیرنگستان، ص 10
15- محمد حسین طباطبایی، اصول فلسفه و روش رآلیسم، ص 240 و 214. و بدایة الحکمة، ج 2، ص 237
16- مرتضی مطهری، مسأله شناخت، ص 204
17- del/universe D.300-30 Haeke:les.Ehigmes به نقل از صادق هدایت نیرنگستان، ص 10
18- محمد حسین طباطبایی، معنویت شیعه، ص 244 – 246
19- جاهودا، روان شناسی خرافات، ص 195 و 242 و 137 به نقل از هاریس؛ و نک به مقاله «سازوکار پیدایی خرافات در جامعه امروز»‌ نوشته حسین همایون مصباح، مجله حوزه، شماره 151 سال 1388، ص 119
20- وحید قاسمی و دیگران، پیشین، ص 195 و 180
21- جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج 1، ص 58 تا 60 ونیز نک به علامه یحیی نوری، اسلام و عقاید و آراء بشری، ت ص 530-82 – 535 و 524 و 717
22- نک: wwwKheimhnews.com – مقاله ای با عنوان تبیین جامعه شناسی خرافه، کد 4297.
23- پروا فرزام، خرافات فرزند ناخوانده فرهنگ، ص 44 تا 52
24- امیرحسین آریان پور، زمینه جامعه شناسی، ص 181. و بِرن، پیشین، ص 195 و 342 و 137. گفتنی است که یونگ بین باورهای مذهبی و خرافه تفاوتی قائل نیست در حالیکه ویلیام جیمز باورهای مذهبی را به درست و نادرست تقسیم می‌کند معیار سنجش درست و نادرست باورهای مذهبی را خرد می‌داند
25- احمد نوربالا، مقاله شواهد پژوهشی در رابطه بین وابستگی مذهبی و افسردگی [اسلام و بهداشت روانی، تهران، دفتر نشر معارف، چاپ اول – 1382، ص 15]
26- جاهودا، روان شناسی خرافات، ص 218، ‌221، ‌230، ‌226، ‌238، ‌250
27- احمد کتابی، قحطی‌های ایران، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، ‌1384، به نقل از پروا فرزام در خرافه فرزند ناخوانده فرهنگ، ص 43
28- جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 6، ص 786، ‌810
29- لوکاس هنصری، تاریخ تمدن از نوزایی تا سدة ما، ص 30
30- بِرن، پیشین، ص 396
31- جامعه شناسی معرفت شاخه ای از جامعه شناسی است که به بررسی فرآیند ظهور یک تفکر می‌پردازد نک: به مقاله تبیین و تحلیل جامعه شناختی گرایش به خرافات نوشته وحید قاسمی‌ودیگران، نشریه پژوهشهای علوم انسانی دانشگاه اصفهان، شماره 7، ‌1386 ش، ص 178.
32- دنی کوش، مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، ترجمه فریدون وحید، ص 27
33- محمد تقی مصباح، درجستجوی عرفان، ص 81 و 86
34- محمد تقی مصباح، آموزش فلسفه، ص 297 و 298
35- الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ انعام/۱، إِنَّ فِی ذَلِکُمْ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ – انعام/۹۹
36- إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ بقره/156، إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الأمُورُ- شوری/53
37- یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاء إِلَی الْأَرْضِ- سجده/5
38- وَلا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا بقره/255. ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ – انعام/102
39- وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ یس/38، وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بقره /164، وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا- یس/ 33
40- لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ – انبیاء/23
41- محمد تقی مصباح، معارف قرآن، ص 81
42- ناصر مکارم، پیدایش مذهب، ص 20
43- محمد تقی مصباح، معارف قرآن، ص 131
44- سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ- لقمان /20، فَامْشُوا فِی مَنَاکِبِهَا- ملک/150
45- غلامرضا جمشیدی، و قاسم زائری، مقاله سیاست گذاری فرهنگی پیامبر اسلام، فصلنامه محلی پژوهشی دانشگاه تهران، پژوهش زان، ش 4، دوره 6، ‌1387، ص 23
46- کُلُّ نَفْسٍ به ما کَسَبَتْ رَهینَةٌ – مدثر/38، وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی- نجم/39. ونیز نک: اسراء /5، فصلت/46، نک: بقره/134 و رعد/11
47- إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما به قومٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِم- رعد/ 11
48- وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ- صافات /164 و نک: فاطر/1
49- نحل/ 102، عبس /16، نحل/2 و بقره/97، انعام/62 و سجده /12
50- تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْه… – معارج/4 و نک: سجده/5، نازعات/5، الذاریات/4…
51- قالُوا یا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّک – هود/81 و نک: تحریم/6، و زخرف/77
52- بَلی وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُون زخرف/80، ونک: یونس /21 و انفطار /11
53- إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا – فصلت/30
54- لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ – رعد/11
55- الَّذینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْش… – مؤمن/7
56- … وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْریلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهیرٌ – تحریم/4 و نک: آل عمران/124 و 15
57- حجر/27، الرحمن/15
58- ذاریات/56
59- جن/ 15-14
60- نمل/19-17، و نک: انبیاء 82، ص 37…
61- کهف/50
62- اعراف/17، حجر، 39
63- بقره/268
64- بقره/268
65- بقره/268
66- علی جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ص 709
67- صافات/158، انعام، 100، سبأ/41، اعراف/193..
68- جن/6
69- همان
70- جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ص 720
71- همان
72- نساء/19
73- عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج 3، ص ‌395
74- همان، ص 388
75- علی جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ص 732
76- همان، ص 710
77- سبأ/40
78- مریم/67، مائده/105..
79- امیرالمؤمنین علی (ع) می‌فرماید: «کیف یعرفُ غیرَه مَن یَجْهَل نفسه» آنکه خود را نمی‌شناسد چگونه غیر خود را تواند شناخت آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالحکم، شرح جمال الدین محمد خوانساری، تحقیق محدث ارموی، تهران، دانشگاه تهران، چ سوم، 1360 ق، ح 6998
80- محمد تقی مصباح، معارف قرآن، ص 417 تا 420
81- مقاله فلسفه آفرینش جهان و انسان از دیدگاه قرآن، فصلنامه اندیشه دین، شماره 30، ‌1388، دانشگاه شیراز، ص 110.
82- وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم – اسرا/ 36.
83- فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه – زمر/ 18 و 17
84- إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا – حجرات/ 6
85- انّا وَجَدْناعَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ – بقره/170
86- احمد نوربالا، بهداشت روانی اسلام، ص 16 تا 20
87- لوکاس، تاریخ تمدن از نوزایی تا سدة ما، ص 86-87
88- مائده /8
89- بقره/ 208
90- ….. فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ به مثلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ بقره/ 194 و بقره/192
91- مائده/13
92- وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْباب – بقره/179
93- آل عمران /159 و بقره / 109
94- بقره/26 تا 274 و بقره/3..
95- وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ – اسرا/ 70
96- حجرات/10
97- حجرات/9-11-12
98- ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ- غافر/ 60
99- وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ – مائده/ 35
100- النبوی، التوکل، لبنان، دار ابن حزم، ص 137 به نقل از معراج السعادة، ملا احمد نراقی …
101- وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه – طلاق/3
102- منافقون/8
103- حجرات/13
104- یوسف /87 و یوسف/53
105- سید قطب، روش تربیتی اسلام، ترجمه محمد مهدی جعفری، ص 251-252
106- مصطفی عباسی مقدم، اسوه های قرآنی، ص 192
107- انبیاء/57
108- محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 14، ص 454 و 455
109- انعام/75
110- انعام/74، مریم/41-48
111- بقره/258
112- مائده/ 76
113- محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 6، ص 123
114- انعام/ 14
115- طباطبائی، ج 7،‌ ص 45 و نیز نک: آیات 42 سوره اسراءو 64 سوره نمل.
116- انبیاء/22.
117- طباطبائی، ج 14، ص 402 و نک: ابراهیم/10 وحج/73، انبیاء/22، اسراء 42 و نمل /64
118- کهف/27
119- ص/41
120- عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی، ج 7، ص 184
121- صافات /146
122- عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی،‌ ج 7،‌ ص 489
123- قصص/7 تا 13
124- قصص /10
منابع:
1- قرآن کریم، ترجمه عبدالمحمد آیتی، بی چا، تهران،‌ انتشارات سروش، 371
2- آریان پور، امیرحسین، زمینه جامعه شناسی،‌ بی چا، تهران، شرکت سهامی‌کتابهای جیبی، 1375
3- آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالحکم، شرح جمال الدین محمد خوانساری، تحقیق محدث ارموی، چاپ سوم،‌ تهران، دانشگاه تهران، 1360 ق.
4- ابن منظور، محمد بن مُکرّم، لسان العرب، بی چا، بیروت، دار صادر، بی تا
5- النبوی، التوکل، لبنان، دار ابن حزم، بی تا
6- جاهودا، گوستاو، روان شناسی خرافات، ترجمه براهنی، چاپ سوم، تهران، نشر البرز، ‌1371
7- جواد، علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بی چا، بغداد، منشورات شریف الرضی، بی تا
8- جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، چاپ سوم،‌ قم، مرکز نشر اسراء، ‌1385
9- جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ دوم، 1378
10- جیمز، ویلیام، دین و روان، ترجمه مهدی قائنی، بی چا، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ‌1343 ش
11- چالمرز، آلن اف، چیستی علم، ترجمه سعید زیبا کلام، ناشر سمت، تهران، چاپ چهارم،1384 ش
12- دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، بی چا، تهران، چاپخانه مجلس، ‌1335 ش
13- سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، بی چا، قم، دفترتبلیغات اسلامی، ‌1380 ش
14- سیاح، احمد، فرهنگ بزرگ جامع نوین، تهران، کتابفروشی اسلامیه، بی تا
15- سید قطب، روش تربیتی اسلام، ترجمه محمد مهدی جعفری 1384 ش
16- طباطبایی، محمد حسین، اصول فلسفه و روش رآلیسم، قم، انتشارات صدرا،1382 ش
17- طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، قم، نشر رجاء، 1382 ش
18- طباطبایی، محمد حسین، بدایة الحکمة، شرح علی شیروانی، چاپ سوم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ‌1374 ش
19- عباسی مقدم، مصطفی، اسوه های قرآنی، چاپ اول قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1379 ش
20- فرزام، پروا، خرافات فرزند ناخوانده فرهنگ، چاپ اول، تهران، نشر قطره، ‌1387 ش
21- فیروز آبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بیروت، دارالکتاب العربی، بی تا
22- فیومی، مصباح المنیر، تصحیح محمد محیی الدین عبدالحمید، بی جا، بی نا، ‌1929 ق
23- کتابی، احمد، قحطی‌های ایران، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، ‌1384 ش
24- کوش، دنی، مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، ترجمه فریدون وحید، تهران، انتشارات سروش، ‌1381 ش
25- لوکاس، هنصری، تاریخ تمدن از نوزایی تا سدة ما، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران، سازمان انتشارات کیهان، ‌1376 ش
26- مصباح، محمد تقی، آموزش فلسفه، قم، انتشارات سازمان تبلیغات، ‌1373 ش
27- مصباح، محمد تقی، درجستجوی عرفان، بی چا، قم، مؤسسه آموزش و پژوهش امام خمینی ره، 1386 ش
28- مصباح، محمد تقی، معارف قرآن، بی چا، قم، مؤسسه آموزش و پژوهش امام خمینی ره، 1386 ش
29- مطهری، مرتضی، مسأله شناخت، چاپ 22، قم، انتشارات ملاصدرا، ‌1387 ش
30- مکارم، ناصر، پیدایش مذهب، چاپ اول، قم، مدرسه الامام علی ابن ابی طالب علیه السلام ‌1384 ش
31- نوری، علامه یحیی، اسلام و عقاید و آراء بشری، چاپ سوم، تهران، انتشارات فراهانی، ‌1346 ش
32- هدایت، صادق، نیرنگستان، بی تا، بی جا
مقالات:
1- جمشیدی، غلامرضا و زائری، قاسم، مقاله سیاست گذاری فرهنگی پیامبر اسلام، فصلنامه محلی پژوهشی دانشگاه تهران، پژوهش زان، ش 4، دوره 6، ‌1387
2- فلسفه آفرینش جهان و انسان از دیدگاه قرآن، فصلنامه اندیشه دین، شماره 30، ‌1388، دانشگاه شیراز
3- قاسمی، وحید و دیگران، مقاله تبیین و تحلیل جامعه شناختی گرایش به خرافات، نشریه پژوهشهای علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، شماره 7، ‌1386 ش ‌
4- کد 4297. wwwKheimhnews.com
5- مولوی گنجه، سجاد، مقاله روان شناسی خرافات، نشریه اصلاح و تربیت، سال دوم، شماره 15
6- نوربالا، احمد، مقاله شواهد پژوهشی در رابطه بین وابستگی مذهبی و افسردگی [اسلام و بهداشت روانی، تهران، دفتر نشر معارف، چاپ اول – 1382]


جستجو