شعاعی از قرآن

دوشنبه - 21 اکتبر 2013

شعاعی از قرآن

محبت در زندگی

یکشنبه - 20 اکتبر 2013

محبت در زندگی

دیدگاه معتزله پیرامون هستی شناسی

شنبه - 19 اکتبر 2013

دیدگاه معتزله پیرامون هستی شناسی
هستی شناسى معتزله بر دیدگاه ایشان دربارۀ اصل توحید استوار بوده و از متفرعات آن محسوب می شود. معتزله، از طرفداران توحید صفاتى بوده و ذات حق تعالى را منزه از هرگونه تشبیه مى دانند. از این رو هر چه به جز اوست، مخلق و حادث است. معتزله، قائل به ایجاد عالم هستى از معدوم اند. لیکن در دوام و بقأ اجسام اختلاف نظر دارند برخى چون جاحظ معتقدند که محال است اجسام پس از آنکه پدید آمده اند نابود شوند. در موضوع معدوم، برخى از معتزله معتقدند که معدوم شیئى نیست. بعضى، دیگر از معتزله معدوم را چیز (شیئى) دانسته اند لیکن آنرا جوهر و عرض نمى دانند. جبائى، اعتقاد به جوهر و عرض داشتن اشیأ در حالت عدم داشت. (الفرق بین الفرق، ص 124). اما تقریبا همه معتزله معدوم را جسم نمى دانند. تنها خیاط جسم را در حالت عدمى هم جسم مى داند. چرا که از نظر او هر وصفى که در حالت حدوث بر جسم جایز باشد در حالت عدم نیز جایز است. به همین دلیل است که به فرقه منسوب به خیاط «معدومیه» نیز مى گویند. ( الفرق بین الفرق، ص 125.)
تأثیر هستی شناسى معتزله از دیدگاه های ماقبل اسلام
ظاهرا هستی شناسى معتزله، متأثر از بینش و هستى شناسى یونان و ایران و هند، مخصوصا یونان است. در آثار و افکار طبقات اول معتزله و پیشگامان این نهضت فکرى ـ کلامى، کمتر به مباحث هستی شناسى برمى خوریم. بیشترین بحث ها در این زمینه مرهون دقت کسانى چون، ابوالهذیل، جاحظ، نظام، ابو على و ابوهاشم جبائى، کعبى و برخى از دیگر معتزله است. مشابه این قضاوت را مى توان در موضوعات مربوط به انسان شناسى معتزله هم مطرح کرد.
اگر به دیده دقت در بعضى سخنان معتزله بنگریم، اثر فکر فلاسفه اى چون هراکلیتوس، دموکرتیوس، پارمنیدس، آناکساگوراس و … و حتى سوفسطائیان را خواهیم یافت. مثلا اگر بحثى را پیرامون عدم و معدوم مطرح کردیم، با دقت بررسى کنیم، مى توان اثر فکرى فلاسفه اى چون آناکسیماندروس را در آن دید. وقتى که معتزله از شیئى بودن عدم، در کتار مسبوق بودن وجود به عدم سخن مى گویند، در واقع این نظر آنها اندیشه آرخهarche)) یا اصل نخستین آناکسیماندروس را به یاد مى آورد که اصل نخستین عالم وجود را شیئى نامتعین یاApiron)=آپایرون) می دانست.

امامت د ر مکتب متکلمان امامیه ، معتزله و اشاعره

شنبه - 19 اکتبر 2013

امامت د ر مکتب متکلمان امامیه ، معتزله و اشاعره
پرسش از منزلت و اهمیت امامت در اندیشه کلامی شیعه از مباحث مهمی است که مورد تصریح و تدوین قرار گرفته است و در روایات نیز به صورتهای گوناگون به میان آمده است ، اما در آثار کلامی اهی اعتزال و اشاعره ، این پرسش به صورت بحث مستقل و مصرح ، نیامده است و این ، سبب شد که در تحقیق حاضر ، با گزارش و تحلیل آرای آنها در باب منزلت و اهمیت امامت ، دست یابیم . اما در باب اندیشه های متکلمان امامیه ، مساله منزلت ، به صورت مدون طرح شده و جست و جو در آثار آنها ، مقدور است و این ، ریشه در گفتار ائمه اطهار علیه السلام دارد.
برای مثال ، روایتی که عبدالعزیز بن مسلم از امام رضا علیه السلام نقل می کند ، چنین است :
امامت ، مقام و منزلت انبیاء و میراث اوصیاست. امامت ، خلافت خدا در روی زمنین است … امامت ، زمام دین ، نظام مسلمانان ، صلاح و عزت مومنان است . امامت ، اساس اسلام رشد یابنده و پایه بلند آن است. با امام است که نماز و روزه و حج و جهاد ، تمامیت می یابد  امام است که حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام و حدود خدا را اقامه و دین خدا را پاسداری می کند .و مردم را با حجمت و اندرزهای که با نورش ، عالم را درخشان می کند.
امام ف امین خدا در بین خلقش و حجت او در میان بندگانش و خلیفه او در سرزمینهایش است و مردم را به دین خدا دعوت و از حریم او ، حراست می کند . امام ، کسی استا که از گناهان ، پاک و از عیوب میراست . به علم ، مخصوص و به حلم ، موسوم است . رشته اتصال دین ، عزت مسلمانان ، مایه خشم منافقان و نابودی کافران است.
امام ، در روزگار خویش ، یگانه است و هیچ کس به پای او نمی رسد و هیچ عالمی با او برابر نیست . جانشینی برای او یافت نمی شود و مانند ی برای او نیست . تمام فضایل و نیکیها را دراست ؛ بدون این که آنها را طلب یا کسب کرده باشد ، بلکه از جانب خداوند کریم به او اعطا شده است . پس کدامین شخص است که به حد شناسایی امام برسد و یا بتواند او را انتخاب کند ؟ هیهات !هیهات! خرد درباره اش گمراه و خاطرها در گمگاه ، عقلها سرگردان و چشمها ، بی دید است. بزرگان در این جا کوچکند و حکیمان ، در حیرت و بردباران ، کوتاه نظر . هوشمندان ، گیچ و نادان ،شعرا ، لال و گنگ و سخندانان بی زبانند. شرح یک مقامش نتوانند و وصف یکی از فضایلش ندانند و همه به عجز ، معترفند. چگونه می توان کنهش را وصف کرد و اسرارش را فهمید …. او در مقام خود ، اختری است که بر افزوزد و از وصف و اصفان ، فراتر است….. امام ، عالمی است که چیزی بروی پوشیده نیست . پاسداری است که از انجام وظایف ، کوتاهی نمی کند.

باور ها وبایدها بر اساس ایات 1تا 7 سوره بقره

شنبه - 19 اکتبر 2013

باور ها وبایدها بر اساس ایات 1تا 7 سوره بقره

تاملی برمعجزات پیامبر اعظم صلی الله علیه واله وسلم

شنبه - 19 اکتبر 2013

تاملی برمعجزات پیامبر اعظم صلی الله علیه واله وسلم

جهاد در نظام سلامت کشور

شنبه - 19 اکتبر 2013

جهاد در نظام سلامت کشور

مبانی تربیت بدنی در اسلام

شنبه - 19 اکتبر 2013

مبانی تربیت بدنی در اسلام

چگونه ممکن است امام علیه السلام در کودکی به امامت برسد?

جمعه - 18 اکتبر 2013

چگونه ممکن است امام علیه السلام در کودکی به امامت برسد?

یکی از پرسش ها (و یا ایرادها) در مورد حضرت بقیة الله الاعظم(ع) آن است که چگونه یک فرزند خردسال می تواند امامت و رهبری یک جامعه تا چه رسد به یک امّت و بلکه جهان بشریت را بر عهده بگیرد. شما می گوئید مهدی موعود در سال 255 و یا 256 ولادت یافت و همزمان با رحلت پدرش حضرت عسکری(ع) در اوائل سال 260 هـ . ق وی به منصب امامت از طرف خداوند متعال منصوب گردیده است. یک فرزند چهار و پنج ساله چگونه متصدی امامت می شود و پیشوایی در رهبری دین و دنیای انسانها را عهده دار می گردد.
بالاخص جامعه¬ای که هزاران بلکه میلیون¬ها دانشمند، متفکر، فیلسوف و انسان¬های فرزانه و فرهیخته را در خود جای داده و در بر گرفته است.
اینجانب هر چند طرح این سؤال و یا اشکال را با این صراحت و به خصوص در مورد امام زمان(ع) در مقالی و یا کلام و کتابی مشاهده نکرده¬ام، جز در کتابچه¬ای به نام «انقلاب مهدی و پندارها» از آثار مرحوم آیت الله شهید سید محمد باقر صدر1 (قدس سره) که در آنجا می¬گوید: «سومین پرسشی که پیرامون مهدی بر سر بعضی از زبان¬ها جریان دارد…» .
خلاصه جواب آن است که اگر ما بپذیریم (و قطعاً پذیرفته¬ایم) که امامت از جانب خداوند است و این پروردگار متعال است که فردی را به امامت و رهبری جهان انسانیت منصوب می¬کند (و طبق شرایط مقرره در علم کلام اسلامی) به مردم معرفی می¬نماید، دیگر جای بحث و اشکال نیست زیرا خدا بهتر و بیشتر از هر کس می¬داند که چه شخصی را با داشتن چه صفاتی به ولایت و امامت بگمارد که به قول قرآن:
«الله اعلم حیث یجعل رسالته»2 و این خود پاسخی است که برای شیعه، سنی، مسیحی و یهودی (تمام خداپرستان) مفید و سودمند می¬باشد.

«ایران قدرتمند» نیازامروز روسها

محسن زاده دکتر محسن زاده حجه الاسلام محسن زاده http://mohsenzade.com حجه الاسلام محسن زاده http://mohsenzade.com
پنجشنبه - 17 اکتبر 2013

«ایران قدرتمند» نیازامروز روسها
بر اساس یک منطق سیاسی روشن، می‌توان استدلال نمود که مسکو نیازمند وجود یک “ایران قدرتمند” در خاورمیانه است و این برای مسکو یک «باید» و نه یک انتخاب است. در کشاکش مذاکرات ایران و 6 کشور موسوم به 1+5، توجه به مواضع روسیه به عنوان یکی از اعضای دایم شورای امنیت سازمان ملل متحد و همچنین عضو اثرگذار 1+5 می‌تواند مهم و اساسی تلقی شود.
روس‌ها از منظر تاریخی کمتر از بریتانیا با ایران مشکل نداشته‌اند. بین ایران و روسیه جنگ‌هایی رخ داده که طی آنها بخش‌های گسترده‌ای از خاک ایران به تصرف روس‌ها درآمد. رفتار فجیع روس‌ها با مردم ایران در جریان این جنگ‌ها شهره آفاق است. بر اساس نظر برخی اندیشمندان، روسیه تا قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی همواره یک “قدرت بری” تهدیدکننده ایران به شمار می‌رفت.
اما با فروپاشی اتحاد شوروی این معادله به هم ریخت و روس‌ها تهدید زمینی ایران را متوقف کردند. تقریبا از همین برهه زمانی به بعد است که در محاسبات ژئوپلتیک روسیه ایران قدرتمند وارد می‌شود. فروپاشی شوروی یک تحول بزرگ بین‌المللی بود که طبعا معادلات بسیاری را تغییر داد و این هم یکی از محاسبات تغییریافته بود.
* روسیه و بحران‌های پس از فروپاشی شوروی
پس از سقوط نظام کمونیستی، روس‌ها تا مدت‌ها با مشکلات سخت اقتصادی مواجه بودند. دوران تلخ ریاست جمهوری «بوریس یلتسین»، دوران دست و پا زدن روس‌ها در بحران شدید اقتصادی بود. اما وقتی «ولادیمیر پوتین» به قدرت رسید سامان اقتصادی به روسیه تا حدود زیادی بازگشت. یک نکته را در خصوص روسیه نمی‌توان انکار کرد و آن اینکه این کشور تنها و تنها در برهه‌هایی قدرتمند بوده است که شخصیتی «قدرتمند و فرهمند» بر آن حکومت کرده است: پطر کبیر، کاترین کبیر،‌ استالین و سرانجام پوتین.
وقتی ارتش آمریکا بر خطری به نام ایران تمرکز کند کمتر توان دردسرسازی برای روسیه را دارد. بنابراین هر چه ایران قوی‌تر باشد چالش برای واشنگتن بیشتر می‌شود و این تهدید نظام بین‌المللی را برای روسیه می‌کاهد.

چرا امام خامنه ای روحی فداه آمریکا راغیرقابل اعتماد می دانند؟

محسن زاده دکتر محسن زاده حجه الاسلام محسن زاده http://mohsenzade.com حجه الاسلام محسن زاده http://mohsenzade.com
پنجشنبه - 17 اکتبر 2013

چرا امام خامنه ای روحی فداه آمریکا راغیرقابل اعتماد می دانند؟
سفر ریاست محترم جمهوری، شیخ حسن روحانی به نیویورک و مکالمه تلفنی با اوباما بازتاب زیادی در رسانه های دنیا داشت. عده ای هم در داخل فکر می کردند که با این تماس تلفنی همه چیز تمام شده و تمام دشمنی های عمیق آمریکا با ایران به دوستی تبدیل شده است اما دو روز بعد، اوباما در دیدار با نتانیاهو دوباره ایران را تهدید به حمله نظامی کرد و نشان داد که آمریکا غیرقابل اعتماد است و از مذاکره تنها به دنبال رسیدن به اهداف شوم خود هستند.
1) رابطه وسیله ای برای فشار بیشتر
اوباما در زمان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا گفته بود «هدف من در زمینه‌ی دنبال کردن یک دیپلماسی سرسختانه، جدی و مستقیم، ناشی از این نیست که من در مورد ماهیت ایران ساده انگار هستم، نه چنین نیست؛ به این دلیل است که اگر تمایل خود را به گفتگو نشان دهیم و برای رسیدگی به این مسایل عاجل، هویج و چماق را پیشنهاد کنیم، در موقعیتی قوی‌تر برای بسیج جامعه‌ی بین المللی جهت افزایش فشار بر ایران قرار می‌گیریم.»
باتوجه به گفته های فوق، رابطه و مذاکره، تنها ابزاری برای تحمیل خواسته‌های آن‌ها بر ضدملت ایران است.
در طول دهه های گذشته هروقت ایران در مقابل غرب کوتاه آمده است آنها گستاخ تر شده اند و ایران را تحت فشار بیشتری قرار دادند. نمونه دم دستی آن در زمان خاتمی و بحث پرونده هسته ای بود. تجربه نشان داده است که فشارهای آمریکا بر ایران حد و مرز مشخص و پایانی ندارد مگر از اسلام ناب و جمهوری اسلامی دست برداریم و بگوییم تسلیم شما شدیم و هرچیزی که شما مطالبه دارید را انجام می دهیم.
2) رابطه مقدمه‌ ای برای سرنگونی کشور
از پیروزی انقلاب اسلامی، آمریکا جایگاه خود را از دست داد و به همین جهت، شروع به توطئه و دشمنی با ملت ایران کرد و در این زمینه از هر راهی وارد شد تا نظام اسلامی را سرنگون کند. کودتای نوژه، حمایت از صدام، ماجرای طبس، ترور، تهدید، تحریم و… تنها نمونه هایی از تلاش نافرجام شیطان بزرگ است. در این راستا کار به جایی می رسد که  از سال 2005 تاکنون کنگره آمریکا سالانه بودجه ای کلان و میلیاردی برای براندازی جمهوری اسلامی تصویب می کند.
نبود مراکزی برای نفوذ و نیاز به رفت و آمد بدون دردسر ماموران جاسوسی آنها در ایران و همچنین ارتباط با عناصر مزدور از عواملی است که آمریکا را محتاج رابطه با دولت ایران کرده است.

علی علیه السلام میزان الاعمال است

چهار شنبه - 16 اکتبر 2013

علی علیه السلام میزان الاعمال است

انسان کامل و خلیقه تام و معصوم خدا چونان امیرالمومنین علی بن ابی طالب (علیه افضل صلوات المصلین)  میزان عقیده، اخلاق و اعمال دیگران است، چنان که ازحضرت امام صادق علیه السلام در زیارت علی بن ابیطالب چنین نقل شده: «السلام علی میزان الاعمال و مقلب الاحوال و سیف ذی الجلال»1.
سیرت و سنت علوی همان آب حیاتی است که خضر هر عصری در مدار آن می گردد و د ر معادبه به صورت کوثر آمده است.
آن کس که امروز تشنگان معارف و مآثر را با تعلیم کتاب و حکمت و با تزکیه می پروراند، فردا آنان را که از کوثر سیراب می سازد، یعنی معلم و مربی امروز ساقی فرداست و اگر ازرسول اکرم درباره علی ابن ابیطالب چنین آمده است که «علی عمود الدین» 2ناظر به همین اصل است.
ساقی کوثر حضرت علی عبادت خدا را به عنوان زیارت او تلقی می کرد و در تفسیر «قد قامت الصلوه» چنین فرمود: حان وقت الزیاره و المناجاه و قضاء الحوائج و درک  المنی و الوصول الی الله عز و جل و الی کرامته و غفرانه و عفوره و رضوانه» 2 یعنی هنگام زیارت معبود و شهود او فرا رسیده است، زیرا در نماز بنده با خدا سخن می گوید و او را مخاطب خود می یابد.
علی بن ابیطالب که خود عمود دین است، نماز را که مصداق دیگری را عمود دین است، شهود الهی  و زیارت معبود می داند. کسی که به زیارت جمیل محض نایل می شود، هرگزخود را نمیبیند، چه رسد به شهود خرد. قهرا موجودا دیگر در منظر او در محاق هستند.
چنینن عارف شاهدی نه سوداگرانه خدا را می پرستد و نه بردگانه او را عبادت میکند، بلکه آزادانه وی را می پرستد، به طوری که تنها از هر چیز رنگ «تعلق» دارد، آزاد است، بلکه از هر چه صبغه «تعین» دارد، حر است:
«ان قوما عبدوالله رغبه فتلک عباده التجار و ان قوما عبدوالله رهبه فتلک عباده العبید و ان قوما عبدوالله شکرا فتلک عباده الاحرار» 3 و «لولم یتوعد الله علی معصیه لکان یجب ان لا یعصی شکر النعمه» 4.
به چنین امام همامی سزد که درمقام پرستش گوید:«ما عبدتک خوفا من نارک و لا طعما فی جنتک و لکن وجدتک اهلا للعباده فعبدتک» 5 چون عبادت علی بن ابیطالب شاهدانه بود نه عابدانه یا زاهدانه  یا تاجرانه و مانند آن، و شاهد کامل هر چیزی ازمنظر شهود می نگرد، نه از منظر اراده خود یا میل دیگران. در هر مورد که شهود وی عنایت دارد، آن جا را مشاهده می کند و میبیند ومی شنود و توجه دارد و در هر موردی که شهود وی عنایت ندارد، بی توجه است.