چگونه ممکن است امام علیه السلام در کودکی به امامت برسد?

چگونه ممکن است امام علیه السلام در کودکی به امامت برسد?

یکی از پرسش ها (و یا ایرادها) در مورد حضرت بقیة الله الاعظم(ع) آن است که چگونه یک فرزند خردسال می تواند امامت و رهبری یک جامعه تا چه رسد به یک امّت و بلکه جهان بشریت را بر عهده بگیرد. شما می گوئید مهدی موعود در سال 255 و یا 256 ولادت یافت و همزمان با رحلت پدرش حضرت عسکری(ع) در اوائل سال 260 هـ . ق وی به منصب امامت از طرف خداوند متعال منصوب گردیده است. یک فرزند چهار و پنج ساله چگونه متصدی امامت می شود و پیشوایی در رهبری دین و دنیای انسانها را عهده دار می گردد.
بالاخص جامعه¬ای که هزاران بلکه میلیون¬ها دانشمند، متفکر، فیلسوف و انسان¬های فرزانه و فرهیخته را در خود جای داده و در بر گرفته است.
اینجانب هر چند طرح این سؤال و یا اشکال را با این صراحت و به خصوص در مورد امام زمان(ع) در مقالی و یا کلام و کتابی مشاهده نکرده¬ام، جز در کتابچه¬ای به نام «انقلاب مهدی و پندارها» از آثار مرحوم آیت الله شهید سید محمد باقر صدر1 (قدس سره) که در آنجا می¬گوید: «سومین پرسشی که پیرامون مهدی بر سر بعضی از زبان¬ها جریان دارد…» .
خلاصه جواب آن است که اگر ما بپذیریم (و قطعاً پذیرفته¬ایم) که امامت از جانب خداوند است و این پروردگار متعال است که فردی را به امامت و رهبری جهان انسانیت منصوب می¬کند (و طبق شرایط مقرره در علم کلام اسلامی) به مردم معرفی می¬نماید، دیگر جای بحث و اشکال نیست زیرا خدا بهتر و بیشتر از هر کس می¬داند که چه شخصی را با داشتن چه صفاتی به ولایت و امامت بگمارد که به قول قرآن:
«الله اعلم حیث یجعل رسالته»2 و این خود پاسخی است که برای شیعه، سنی، مسیحی و یهودی (تمام خداپرستان) مفید و سودمند می¬باشد.

حال به تشریح پاسخ لازم می¬پردازیم و از دو طریق جواب می¬دهیم:
1. طریق نقضی. بدینگونه که به ایراد کننده چنانچه شیعه است گفته می¬شود:
شما در باره تعدادی دیگر از امامان معصوم شیعه چه می¬گوئید که در دوران کودکی به امامت و رهبری الهی منصوب گردیدند؟
الف) حضرت امام محمدتقی جواد الائمه(ع). وی در سال 195 هـ . ق ولادت یافت و در اوائل سال 203 هـ . ق (هم زمان با شهادت پدرش حضرت رضا(ع) امامت خود را آغاز نمود (در 8 سالگی).
ب) امام علی¬النقی الهادی(ع) امام دهم شیعیان که در سال 212 هـ . ق ولادت یافت و در سال 220 هـ . ق (یعنی در 8 سالگی) هم زمان با شهادت پدر بزرگوارش حضرت جواد الائمه(ع) به امامت قیام و اقدام نمود.
چگونه نسبت به این 2 امام همام ایرادی نبوده و نیست و تنها به امامت حضرت مهدی(ع) در دوران کودکی ایراد و اشکال مطرح شود؟ و چنانچه مستشکل پیرو مذهب سنت و جماعت باشد که منکر امام و امامت می¬باشند، اما قرآن را که اعتقاد به آن دارند و در این کتاب آسمانی نام دو نفر از انبیاء عظام آمده که مشمول این امتیاز بوده¬اند:
1. حضرت یحیی(ع) که خداوند متعال در قرآن کریم می¬فرماید: «یا یحیی خذ الکتاب بقوّة و آتیناه الحکم صبیّا» 3 و دوران صباوت و کودکی را شش سالگی معرفی نموده¬اند. یعنی یحیی(ع) در همان سالیان به حکم و پیامبری رسیده است که ما در مورد حضرت مهدی(ع) قائل هستیم.
2. حضرت عیسی(ع) که به صراحت قرآن بر روی دست مادرش مریم (که گویند در روز سوم ولادتش بوده) و قوم وی ایراد کردند «کیف نکلّم من کان فی المهد صبیّا»4 ـ چگونه با طفل گهواره¬خواب سخن گوئیم؟ ـ عیسی به زبان می¬آید که «قال إنّی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیّاً» 5 که جعل نبوت از سوی خداوند برای عیسی هنگامی بوده که وی تازه ولادت یافته و بر روی دستان مادر و در آغوش وی قرار داشته است.
وضع ولادت و رهبری این 2 پیامبر بزرگ الهی را به مسیحیان و یهودیان نیز مطرح می¬کنیم، چه حضرت یحیی آخرین پیامبر بنی¬¬اسرائیلی بوده و مورد اعتقاد یهود و بنی¬اسرائیل است و حضرت عیسی نیز پیامبر اولوالعزم و مورد اعتقاد و احترام تمام مسیحیان بوده و هست.
آنچه ایراد کننده در باره این 2 پیغمبر و آن 2 امام پاسخ دهند همان هم پاسخ آنان در مورد حضرت مهدی موعود(ع) خواهد بود. اتفاقاً بر اساس همین موضوع است که برخی از فقهاء عالی¬مقام در مسئله فقهی اشتراط بلوغ در فقیه مرجع تقلید، بلوغ را شرط ندانسته و استدلال نموده¬اند هنگامی که در دو مسئله الهی (نبوت و امامت) بلوغ شرط نباشد و افرادی پایین¬تر از سن و سال تکلیف به امامت و یا نبوت برسند، چگونه غیر بالغ بودن مانعی در راه تقلید از مرجع تقلید باشد؟ لذا نظر علمی به عدم شرطیت بلوغ در مرجع تقلید داده¬اند چنانچه سایر شرایط مقرره در مجتهد موجود باشد.6
2. و امام جواب حلّی. در این رابطه به چند مطلب می¬توان اشاره نمود:
اولاً. چنان که دانسته شد امامت منصب و موهبتی الهی است و با جعل و نصب خداوندی انجام می¬گیرد و خداوند حکیم و علیم است و بدیهی است که او بر اساس حکمت¬ها و مصلحت¬ها که خود می¬داند این منصب و موهبت را در جایی که شایسته و سزاوار می¬داند قرار می¬دهد. بلکه از دلائل مربوطه، نصوص و روایات، معجزات و کرامات صادره کشف قطعی می¬کنیم که امامت در محل شایسته و موضع سزاوار قرار گرفته است و گرنه برخلاف حکمت بالغه الهی خواهد بود. زیرا این امامت و ریاست دینی و دنیایی و آخرتی است که نه می¬تواند از سوی غیرخداوند باشد و نه می¬تواند در محل و موضع غیرمناسب واقع گردد (برخلاف خلافت و ریاست امور دنیایی مردم که امکان غلط و بطلان و غرض و مرض در آن وجود دارد.)
ناگفته نماند که: هنگامی که سخن از امامت و رهبری دینی و الهی می¬کنیم این مسئله خود به خود خلافت و ریاست دنیوی مردم را نیز فرا می¬گیرد و به تعبیر دیگر، امامت، خلافت را هم در پی دارد و این خلافت چون متفرّع و مترتّب بر امامت است، لهذا این هم بالواسطه خدایی خواهد بود و خلافتی ابتدایی و مستقل از جانب بشر نیست که امکان هر گونه سهو و اشتباه و غلط در آن وجود داشته باشد.
بنابر آنچه گفته شد، در جامعه تحت رهبری و امامت امام معصوم (ع) در هر سن و سالی و در هر مقطعی از عمر که باشد (چه قبل از بلوغ و یا بعد از آن) هر شخص و شخصیتی که وجود داشته باشد و در هر درجه¬ای از علم و دانش و عقل و خرد و فرزانگی و فرهیختگی که باشند همه و همه تحت امر امام و زیر چتر ولایت و امامت او قرار دارند، زیرا تنها در این صورت است که می¬توانند تحت فرمان الهی و امر و نهی پروردگار بوده باشند که «من یطع الرسول فقد اطاع الله»7 و «یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم»8 و در جهت تکمیل و تبیین بیشتر این مدّعا به داستان ذیل توجه فرمائید.
محمدبن حسن بن عمار گوید: من دو سال در مدینه در خدمت علی بن جعفر ـ دانشمند عظیم و شخصیت فرزانه عصرخود و شاگردارزشمند مکتب برادرش، امام موسی¬کاظم (ع)  ـ بودم و از او حدیث اخذ می¬کردم. وقتی در خدمت او بودم که حضرت جواد(ع) داخل مسجد نبوی شد. علی بن جعفر چون نظرش بر آن حضرت افتاد بی¬اختیار از جای خود برخاست و بی¬کفش و رداء خدمت آن حضرت دوید و دست او را بوسید و آن جناب را تعظیم و تکریم کرد. حضرت جواد فرمود: عموجان بنشین، خدا تو را رحمت کند. عرض کرد ای سید و آقای من، من چگونه بنشینم با آنکه شما ایستاده باشید؟ پس چون علی بن جعفر از خدمت آن حضرت مرخص شد و آمد در مجلس خود نشست، اصحابش او را سرزنش کردند و گفتند تو این گونه با او رفتار می¬کنی و حال آن که عموی پدر او می¬باشی (دقت شود) فرمود: ساکت باشید پس دست برد و ریش خود را به دست گرفت و فرمود: هر گاه حق¬¬تعالی مرا با این ریش شایستگی نداده از برای امامت و این جوان را اهلیت داده و امامت را به وی تفویض فرموده. آیا من انکار کنم فضل او را؟ پناه می¬برم به خدا از آنچه شما
می¬گوئید که احترام او را نداشته باشم. بلکه من غلام او می¬باشم.9
آری این است ویژگی امامت و رهبری الهی و این است وظیفه همگان در مقابل امام(ع) در هر سن و سالی که باشد و آنان در هر موقعیت و مقامی که باشند.
ثانیا. این امامت و رهبری الهی و دینی شامل 2 مرحله است.
1. ولایت تکوینی (قدرت بر نفوذ در عالم طبیعت و جهان مافوق طبیعت و قدرت بر دخل و تصرف و نفوذ در جهان و جهانیان به اذن پروردگار و با شرایط و مقررات  ویژه¬ای که در علم کلام مقرّر و مدلّل است) که مظهر و مبرز این ولایت همانا صدور معجزه و کرامت و امور خارق عادت و ابراز سخنان بسیار بلند و سخنان حکیمانه و ارشادات داهیانه است که در حالات و کلمات تمام معصومین (علیهم السلام) مشاهده می¬کنیم.
2. ولایت تشریعی، یعنی قوّت بر اداره امور فردی و جمعی، سیاسی و اجتماعی و اقتصادی مردم.
بنابراین ما با اعتقاد امامت در واقع هر دو مرحله ولایت را پذیرفته¬ایم و هنگامی که ما برای یک طفل چند ساله مقام ولایت تکوینی را با آن همه عظمت و اهمیت و خطورت پذیرفته¬ایم دیگر پذیرش ولایت تشریعی و ریاست رهبری دنیوی را برای امام بر مردم به طریق اولی پذیرفته¬ایم. (دقت شود).
ثالثاً: در منطق و علوم عقلی ثابت است که بهترین و بزرگترین دلیل بر امکان هر چیزی، وقوع خارجی آن چیز است. بنابراین ما به حکم تاریخ قطعی و صراحت همه اقوال و آراء تاریخی و اعتقادی، می¬بینیم افرادی خردسال و کودک، چه در سلسله پیامبران (مانند یحیی و عیسی) و چه در زمره امامان معصوم، همانند امام نهم و دهم و دوازدهم شیعیان، در تاریخ ظاهر شدند و پای به عرصه وجود گذاردند و ادعای نبوت و یا امامت نمودند و به خوبی از عهده آن برآمدند و به تکمیل نفوس، رفع نواقص، تمشیّت مسائل جوامع پرداختند و با کمال افتخار و توفیق از عهده بر آمدند و جهان را شیفته و فریفته خود نمودند و تمام دل¬ها و زبان¬ها را به سوی خوذ جذب نمودند و تاکنون و برای همیشه نامشان (حتی بر زبان دشمنانشان) به عظمت و تقدیس و احترام برده می¬شود.
لهذا، چنانچه مستشکل در اصل امکان چنین موهبتی مغالطه¬ای داشته باشد، پاسخ آن وقوع و ظهور این گونه شخصیت¬ها در تاریخ اسلامی و انسانی است و شهرت آنها در سطح جهانی به گونه¬ای است که جای هیچ تردیدی در این امکان وجود ندارد و چنانچه ایراد و اشکالی به کیفیت و چگونگی رهبری از یک کودک چند ساله مطرح شود، پاسخ آن مطالعه و پژوهش در حالات و سرگذشت¬ها؛ سخنان و کلمات، رهبری¬ها و ارشادات این بزرگواران است که همه عقول و افکار را در هر عصری به حیرت و بهت واداشته است.
کوتاه سخن آن که: قیاس رهبران معصوم (پیامبران و امامان الهی) به دیگران که فاقد این مزایا و مواهب هستند، قیاسی ناروا و غیرمقبول است و قیاس رهبری الهی و پیشوایی خداوندی به حاکمان ظاهری و حکومت¬های ظالمانه و جابرانه آنان نیز، قیاسی باطل و غلط است (کار پاکان را قیاس از خود مگیر ـ گرچه باشد در نوشتن شیر شیر).
علم و قدرت امامت و فرمانروایی انبیاء و ائمه اطهار (از جمله حضرت مهدی آل محمد(ص)) و ولایت تکوینی و تشریعی آنان لدنّی، خدایی و موهبتی می¬باشد. لهذا فرق و تفاوتی بین جوانی و پیری، کودکی و بزرگسالی، بلوغ و عدم بلوغ آنان وجود ندارد و استبعاد و استقراب نیز فاقد وجهه علمی است و بی¬اعتبار می¬باشد.
اتفاقاً، در حالات تمام پیشوایان مذهبی ما در دوران کودکی و کوچکی آنان، افعال، اعمال، حکمات و راهنمائی¬هایی در لابلای صفحات تاریخ مطالعه می¬شود که همه دال بر این حقیقت یاد شده می¬باشد و ما به منظور اختصار و رعایت ایجاز از ذکر آنها صرف¬ نظر کرده و طالبین را به کتب تاریخی و مصادر مذهبی ارجاع می¬دهیم و تنها به ذکر چند مورد از موارد مربوط به حضرت حجة ابن الحسن(ع) بسنده می¬کنیم.
1. احمد بن اسحاق از قم به عراق مسافرت می¬کند و به منظور گرفتن جواب سؤالاتی که به همراه دارد به محضر حضرت عسکری(ع) شرفیاب می¬گردد. در آن دیدار کودکی در محضر امام یازدهم مشغول رفت و آمد و نشست و برخاست است. امام یازدهم به احمد بن اسحاق می¬گوید: سوالات خود را از امام خود (این طفل) بپرس. او می¬پرسد و امام دوازدهم با علمیت کامل و قاطعیت تمام پاسخ می¬فرماید که مشروح جریان در کتاب¬ها و مصادر مربوطه مذکور است.
2. امام عسکری(ع) در ساعات آخرین زندگی خود به خادم خویش (صیقل) می¬فرماید: برو و فرزندم را از درون آن اتاق به نزد من آر. وی می¬گوید به درب آن اتاق رفتم و دیدم فرزندی چهار ساله با نهایت معنویت مشغول نماز شب است. به وی عرض کردم پدرت را اجابت نما. آن کودک با فوریت نماز خود را به پایان داد و با من آمد و من در آن شب دست او را گرفته و به محضر پدرش آوردم.
3. امام یازدهم در ساعات آخر عمر به فرزند چهار ساله¬اش می¬فرماید: یا سید اهل بیتی، اسقنی الدواء (ای سر و سرور خانواده، این جام دارو را به لب و دهان من برسان). و امام مهدی اجابت و اطاعت می¬کند و امام عسکری ودایع و امانات و اسرار امامت را به وی تفویض می¬کند و فریضه نماز صبح را نشسته اداء می¬نماید و جان به جان آفرین تسلیم می¬نماید.
4. پس از حضور مردم سامرا بر جنازه حضرت عسکری(ع)، جعفر برادر او می¬خواهد بر جنازه نماز بگذارد. امام مهدی چهار ساله از گوشه خانه ظاهر می¬شود و به جعفر می¬فرماید: برو کنار که من سزاوارترم بر جنازه پدرم نماز گزارم. جعفر
بی¬اختیار به عقب می¬رود و حضرت مهدی خردسال نماز را بر جنازه پدر به جای می¬آورد.
5. هنگامی که مردم قم به سامره آمدند و حقوق شرعی خود را که برای امام یازدهم آورده بودند می¬خواهند برگردانند و از دادن آنها به جعفر (برادر حضرت عسکری(ع) ) امتناع می¬کنند و مطالبه علامت و نشانه می¬نمایند و او عاجز و ناتوان می¬ماند، امام دوازدهم چند ساله خادم خود را به سراغ آنان می¬فرستد و از طرف آن حضرت تمامی علامات و نشانه¬ها ـ مقدار و اندازه، تعداد و مشخصات صاحبان آنها ـ را بیان می¬کند، دقیقاً مطابق واقع بود و آنان آنها را تقدیم محضرش
می¬نمایند.
این جریانات و ده¬ها، بلکه صدها موارد مشابه آن در حالات امام دوازدهم و سایر امامان معصوم و انبیاء عظام دیده و خوانده می¬شود. گویا خداوند متعال می¬داند در آینده افراد و اشخاصی متعرض و یا جاهل، اشکالات و ایراداتی مطرح می¬کنند. خداوند از قرن¬ها پیش نمونه¬های فراوانی از این گونه حوادث را به دست امامان خردسال ظاهر و بر زبان آنان جاری می¬فرماید تا در آینده حجّت و برهان بر صحّت امامت آنان کامل و تمام باشد و مجالی جهت هر شبهه و ایرادی پیش نیاید.
نکته پایانی این مقال آن که امامت و رهبری را با ابعاد و شرایط و جوانب گوناگون آن، همه و همه حتی دشمنان مکتب اهل بیت علیهم السلام درک نموده و پذیرفته بودند و به اعماق آن پی برده بودند. شاهد مدّعا آن که تمامی خلفای جور و حاکمان ستمگر و غاصب، اعم از بنی امیّه، بنی مروان و بنی عباس، کمر دشمنی و عداوت خود را با اهل¬بیت حتی با امامان خردسال محکم بر میان بسته و همّت خود را مصروف قلع و قمع مکتب امامت و ولایت نموده و از هیچ ضرب و شتم، اتّهام، شکنجه،حبس، تبعید، مسموم کردن و کشتن آنان دریغ نورزیدند و اگر مفهوم و حقیقت واقعی رهبری الهی بر آنان مکشوف نبود، انگیزه¬ای برای آن همه اذیت و ایذاء و آزار اهل¬بیت عصمت و طهارت نداشتند. می¬نگریم که تمام همّ و غمّ سیاست آنان مصروف بر نابودی این مکتب حتی امامان نابالغ و یا نوبلوغ و جوان گردیده بود، تا آنجا که پس از رحلت حضرت عسکری(ع) چه اندازه به تفحّص و تحقیق و تفتیش و بازرسی¬های گوناگون پرداختند تا امام¬غایب را (که¬ می¬دانستنند صغیر و خردسال است) پیدا کنند و نابود نمایند. خداوند این امکان شوم را از آنان سلب فرمود و توفیقی نیافتند و چنانچه مسئله سطحی و ریاستی صوری بود، نیازی به این همه خرج و هزینه و تشکیلات مخوف نمی¬داشتند و می¬دانستند که سراب¬ جای آب را
نمی¬گیرد. لکن به درستی فهمیده بودند که امامان شیعه، حتی کودکان نورسته آنان از سوی خداوند هستند و بر دل¬ها حکومت می¬کنند و همه آحاد مردم از هر صنف و قشر (حتی اطرافیان و درباریان خود آنان) از اعماق دل به این بیت و این اهل¬بیت ارادت و عقیده و علاقه دارند و خود را پروانه وجود آنان قرار داده¬اند.
لهذا وقتی به امامت و رهبری الهی بیندیشیم و اعماق و ابعاد و ماهیّت و حقیقت آن را دریابیم، آگاه خواهیم بود که مسئله بلوغ و عدم بلوغ در مورد امامان و از جمله حضرت بقیةا¬لله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تأثیری در ماهیت این امر آسمانی نداشته و سؤال و یا اشکال مطرح شده واجد هیچ¬گونه اهمیّت نیست.
از خداوند بزرگ می¬خواهم توفیق عنایت فرماید این مقال را به صورت مبسوط¬¬تر تدوین کرده و تقدیم نمایم. انشاءالله.
پی¬نوشت¬ها:
1. ترجمه سید احمد علم الهدی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1384، ص 47 و ما عنوان مقاله خود را از عنوان مندرج در آن کتاب اخذ نمودیم.
2. سوره انعام، آیه 124.     
3. سوره مریم، آیه 12.
4. سوره مریم، آیه 29.       
5. سوره مریم، آیه 30.
6. (مراجعه شود به مستمسک العروة الوثقی، تألیف آیة الله العظمی حکیم، ج 1، ص 39 و 40، چاپ سوم و التنقیح، مبحث اجتهاد و تقلید ـ تقریرات درس مرحوم آیت الله العظمی خوئی به قلم آیت الله شهید شیخ علی غروی تبریزی، ص 216-214.
7. سوره نساء، آیه 80 .      
8 . سوره نساء، آیه 59.
9. تحفة الاحباب، مرحوم محدّث قمی، ص 320، به نقل از اصول کافی، ج 1، ص 322، باب الاشاره و النص علی ابی جعفر الثانی (ع)، حدیث 12.

 

جستجو