ای فرزند عزیم، هرچند من عمری به درازای تاریخ ندارم، اما در کار و کردار نسلهای پیشین نیک نگریستهام، در اخبارشان اندیشیدهام، در میان آثار به جای ماندهشان گردیدهام، آنچنان که خود یکی از آنان شدهام. حتی چون سرگذشت گذشتگان به من انجامیده است، گویی با نخستین تا واپسین فردشان زیستهام.
تاریخ پژوهی
نگاه به گذشتههای دور، نه تنها واپسنگری نیست، بلکه استوار کردن قدم در جایگاهی است که آنچه را در پیش روی است و آینده نام دارد، از آنجا روشنتر و بهتر میتوان دید. گذشته از این، آنچه تاریخ پژوهان اسلام را بر آن داشته تا به گذشتههای دور خویش، عمیق بنگرند، میتوان در این دلایل خلاصه ساخت:
1. تأکید قرآن
از میان کتابهای آسمانی، قرآن از جهت بیان تاریخ، رهاوردی بزرگ و بیمثال دارد. اصرار قرآن بر بیان مطالب تاریخی، آن هم به حجم یک سوم از آیات هر خوانندهای را به وجد و شگفتی وا میدارد. انسان از خود میپرسد: مگر این تاریخ چه اهمیتی دارد و چه میکند که پروردگار هستی در آخرین پیام به آفریدة خود، این چنین حال گذشتگانمان را بیان میکند و به تأملمان فرا میخواند.
علت فراوانی آیات تاریخی در قرآن، تنها بیان قصه و داستان نبوده است. قرآن کتاب ذکر است و از حکیم یکتا صادر شده است.
تاریخ مجموعهای است از تجربیات ارزشمند پیشینیان و زیبایی و زشتی، و پیروزی و شکست. مطالعة تاریخ گذشتگان، عمر انسان را به درازای عمر پیشینیان خواهد اسخت. افزون بر آن، تاریخ که به صورت قصه بیان میشود، جاذبة خاصی دارد و تأثیرپذیری آن را دو چندان میکند؛ چرا که برای همه قابل درک و تحلیل است؛ اما استدلالهای عقلی این گونه نیست. قرآن که کتاب تمام بشر است، با بیان تاریخ، فهم را بر همگان آسان ساخته است. تاریخ، مسائل ذهنی بشر را به صورت حسی بیان میکند و در روان انسانها، اطمینانبخشترین معلومات، آن است که به صورت حسی بیان شده باشد.
2. عبرت از پیشینیان و رهایی از غفلت
هدف اصلی قرآن از نقل داستانهای تاریخی، عبور دادن انسان از گذرگاههای تاریک و ترسناک و رساندن او به سرزمین روشناییها و هدایت است. با خواندن داستانهای قرآن و عبرتآموزی از آنها و سرگذشت پیشنیان، پردههای غفلت را از مقابل چشمانمان خواهیم درید.
نقل است که پیام اسلام، سورة فصّلت را برای یکی از سرکردگان فساد تلاوت میکرد تا به این آیات رسید:
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ. إِذْ جَاءتْهُمُ الرُّسُلُ مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ قَالُوا لَوْ شَاء رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ. فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ. فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي أَيَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِيقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لَا يُنصَرُونَ؛
پس اگر اعراض کردند، بگو: شما را از صاعقهای همانند صاعقهای که بر عاد و ثمود فرود آمد میترسانم. آنگاه که رسولان پیش و بعد آنها نزدشان آمدند و گفتند که جز خدای یکتا را مپرستید، گفتند: اگر پروردگار ما میخواست فرشتگان را از آسمان نازل میکرد. ما به آنچه شما بدان مبعوث شدهاید ایمان نمیآوریم. اما قوم عاد، به ناحق در روی زمین گردنکشی کردند و گفتند: چه کسی از ما نیرومندتر است؟ آیا نمیدیدند خدایی که آنها را آفریده است، از آنها نیرومندتر است که آیات ما را انکار میکردند؟ ما نیز بادی سخت و غرّان در روزهای شوم برسرشان فرستادیم تا در دنیا عذاب خواری را به آنها بچشانیم. و عذاب آخرت خوارکنندهتر است و کسی به یاریشان برنخیزد.
آنگاه که این بخش برآن مفسد تلاوت شد، لرزش شدیدی سراپایش فرا گرفت و با پریشانی و خودباختگی، پیامبر را سوگند دارد که از تلاوت آیات باز ایستد. سپس با حالی دگرگون نزد قوم خود بازگشت؛ چنان که دیگر آثار عناد و استکبار در چهرهاش نبود.
3. شناخت راههای پیشِ رو
قرآن کتاب ذکر است؛ از این روی، تاریخ را نیز بیان کرده تا از آن پند و اندرز بگیریم. امیر مؤمنان(ع) به امام حسن(ع) فرمود:
أَيْ بُنَيَّ، إِنِّي وَإِنْ لَمْ أَکُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِي، فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ، وَفَکَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ، وَسِرْتُ فِي آثَارِهِمْ، حَتَّي عُدْتُ کَأَحَدِهِمْ، بَلْ کَأَنِّي بِمَا انْتَهَي إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَي آخِرِهِمْ؛
ای فرزند عزیزم، هرچند من عمری به درازای تاریخ ندارم، اما در کار و کردار نسلهای پیشین نیک نگریستهام، در اخبارشان اندیشیدهام، در میان آثار به جای ماندهشان گردیدهام، آنچنان که خود یکی از آنان شدهام. حتی چون سرگذشتگان به من انجامیده است، گویی با نخستین تا واپسین فردشان زیستهام.
انسان میتواند از راه رفتة گذشتگان و نتایجی که آنان بدان رسیدهاند، راههای پیشِرو را بشناسد و راهِ رفته را دوباره نپیماید. تاریخ، کوره راهها را برای ما مشخص ساخته است که به بن بست نخوریم. بنابراین با دانستن تاریخ، راهِ رفته و خطرناک گذشتگان را دوباره نخواهیم پیمود.
4. شناخت دقیق عللِ پدیدههای امروز
ما ناگزیر از تعامل با جهان امروز هستیم. جهان موجود، معلول جهان گذشته است. اگر دریابیم که چرا جهان امروز این گونه شد، میتوانیم بفهمیم که تغییر ممکن است یا نه، و اگر تغییر ممکن است، چگونه. ولی اگر چرایی وضعیت موجود را نفهمیدیم، مانند پزشکی هستیم که بیماری را نشناختهایم و داروی دیگری به او میدهیم. اینکه میبینید عالمان الاهی معمولاً در طول تاریخ، نسخههای درست ارائه دادهاند، به این دلیل است که بیمارشان را به درستی شناختهاند.
آن هنگام که امیرمؤمنان (ع) صبر و بردباری پیشه میکند، یا آن هنگام که دست به شمشیر میبرد، در هر دو وضعیت دقیقاً بیمار را شناخته است و نسخة دقیق را به کار میبرد. یا آن هنگام که علی ابنابیطالب(ع) بر جنگ با معاویه اصرار میورزند، اما پس از ششماه، امام حسن(ع) طی نامهای به معاویه همة قضیه را پایان میدهد و به مدینه باز میگردد، هر دو امام بیمار را میشناسند و بر مسیر حوادث حرکت میکنند.
به تاریخ دو گونه میتوان نگریست: 1. نگرش مقطعی؛ در این نوع نگرش، تاریخ را حوادث تکهتکه میبینیم که هر مقطعی دارای عبرتآموزی خاصی است؛ 2. نگرش با رابطة علی و معلولی؛ در این نوع نگرش، تاریخ را زنجیر به هم پیوسته و یک خط میپنداریم و حوادث هر دورهای را معلول حوادث دورة پیش میدانیم. اگر بپذیریم تاریک زنجیر است و وضعیت امروز ما، معلول زنجیرة پیشین است، برای اینکه به وظیفة خود پی ببریم، باید آن زنجیره را بشناسیم تا راهکار برخورد با این معلول را بیابیم. در این صورت، تاریخ یک ضرورت میشود و شناخت وضعیت موجود، تنها با شناخت رویدادهای گذشته به دست میآید.
در بحث تاریخ تسلسلی، که مد نظر ماست، با خواندن تاریخ متوجه میشوید که یهود، از چه تاریخی در نقاط مختلف حضور یافته و سرمایهگذاری کرده و همچنان جلو آمده تا امروز که در نقطة خاصی جمع شده است. این سیر زنجیرة تاریخ، موضوع خارجی را به شما نشان میدهد. این تنها یک تئوری ذهنی نیست. با بررسی تاریخ، در خارج علت را مییابیم و مییابیم که امروز چگونه باید با آن مبارزه کرد. در سیر تاریخ روی زنجیرة آن میرویم و امتداد زنجیره تا این زمان را مییابیم و میفهمیم که این زنجیره از کجا شکل گرفته و در برابر ما تجمع یافته است.
با ورود به داستانهای قرآن، زنجیرهای بودن تاریخ تبیین خواهد شد. خلقت انسان، زماندار است؛ خداوند اول و آخر دوره را میداند. از آدم ابوالبشر تا زمان دمیدن اسرافیل در صور را، خداوند میداند و بشر را با برنامهای خاص روی زمین آورده و بشر باید طبق آن حرکت کند؛ برنامهای که از سوی انبیا ارائه شده و ثابت است، ولی مجریان برنامه زماندار هستند. هرکس مقداری از این برنامه را اجرا میکند و پیامبر بعدی آن را تحویل میگیرد و ادامه میدهد تا به پیامبر خاتم(ص) میرسد. هیچ پیامبری نیامده که برنامة پیامبر پیشین را فراموش کند و در مسیری دیگر حرکت کند؛ بلکه قدیقاً در همان برنامة پیشین حرکت کرده و هر پیامبری بر سفة محصول پیامبر پیشین نشسته است در زیارتهای ائمه(ع) آمده است:
السلام علیک یا وارث آدم صفوة الله، السلام علیک یا وارث نوح نبی الله، السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله،…؛
سلام بر تو که وارث آدم هستی. سلام بر تو که وارث نوح …
مطمئناً منظور این نیست که معصومان (ع) اموال حضرت آدم (ع) را ارث بردهاند، چرا که می دانیم این گونه نیست. معصومین (ع) علم انبیاء(ع) را هم ارث نبردهاند چرا که علم ایشان از ناحیه خدا و بالاتر از علم آنها بوده است؛ میتوان گفت منظور از وراثت مطرح شده در اینجا این است که برنامهای که آدم (ع) اجرا میکرد، از طریق پیامبران بعدی، به پیامبر اسلام (ص) و از او به علیبن ابیطالب(ع) و امامان پس از او، به ارث رسیده است. بنابراین هر پیامبر سر سفرة کار پیامبر پیشین نشسته است و طاغوتی هم که با پیامبران مقابله میکرد، سر سفرة طاغوت پیشین نشسته بود و این وضع تاکنون ادامه دارد. پیامبران در مسیر خویش در پی اجرای برنامه های الاهی بودهاند و شیطان و طاغوت در مبارزه با مسیر حق، آسوده ننشستهاند و همواره در خنثا کردن تلاش پیامبران تکاپو میکردند. این همان رویارویی حق و باطل در تاریخ است که همواره رو به گسترش است و زنجیرهوار در تاریخ ادامه مییابد.
در بررسی تاریخی که در قرآن کریم نقل شده است، چند کار بایسته است: 1. یافتن تکرارها؛ 2. یافتن ارتباط این تکرارها با هم؛ 3. یافتن علت تکرارها؛ 4. ترسیم خط تاریخی قرآن. به دلیل گستگی بیانها و فاصله شدن آیات غیرتاریخی، با تلاوت قرآن نمیتوان به خط تاریخی قرآن پی برد. ریلهایی که قطار تاریخ روی آن حرکت میکند، به شکل نامنظم در قرآن چیده شده است. اگر بتوانیم این ریلها را به هم متصل کنیم و قطار تاریخ را از اول روی این ریلها در حرکت ببینیم، ایستگاهها، محل فراز و فرودها، محل سقوط و محل بازگشت را خواهیم یافت. آنگاه بهره بردن از این تاریخ آسانتر می شود.
در تکرار برخی داستانهای قرآن، علل گوناگونی برشمردهاند. برخی خاورپژوهان و دین کاوان، این تکرارها را مخل فصاحت و بلاغت قرآن دانسته و نتیجه گرفتهاند که تکرارها، نشان میدهد که محمد (ص) تحت تأثیر حالات نفسانی مختلف خود، کلماتی برانگیخته که گاه مکرر و گاه نیز ناهمساناند. در پاسخ به این شبهه میتوان گفت: آوردن یک قصه با الفاظ گوناگون به گونهای که معنا و پیام دگرگون نشود، خود کاری است بس دشوار که تجیگر فصاحت و بلاغت قرآن است و از صورتهای تحدّی آن به شمار میرود؛ چرا که ناتوانی بشر را از آوردن چنین تکرار اعجازینی اعلان میدارد.
فلسفة تاریخ
ما در تاریخ در پی دو چیز هستیم: 1. عبرت؛ اینکه تعداد فرزندان آدم(ع) چقدر بوده یا فرزندان ایشان چند بار مریض شدند وقامت آنها چقدر بوده، همانند ما بودهاند یا نه؛ چون از چیزهایی نیستند که عبرتپذیر باشند مورد نظر ما نیستند؛ 2. یافتن علل حوادث و شناخت کاملتر امروز؛ اگر به دنبال یافتن وضعیت موجود هستیم و اعتقاد داریم که مسائل در طول تاریخ شکل گرفته تا به امروز رسیده، باید در پی علل شکلگیری آن باشیم؛ بنابراین هرچیزی را که در این شکلگیری مؤثر بوده، بررسی میکنیم و به چیزهایی که در این شکلگیری مؤثر نبوده است، کاری نداریم.
رویارویی حق و باطل عبرتآموز است و خط را برای ما مشخص میکند. این رویارویی از نخست تاکنون یک جریان دنبالهدار بوده است و فرماندهی هنوز در دو طرف باقی است:
اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ.
خدا یاور مؤمنان است. ایشان را از تاریکیها به روشنی میبرد؛ ولی آنان که کافر شدهاند طاغوت یاور آنهاست، که آنها را از روشنی به تاریکیها میکشد، اینان جهنمیاناند و همواره در آن خواهند بود.
فرماندهی جبهة حق، خدا و فرماندهی جبهة باطل، طاغوت است. اصل طاغوت شیطان است. شیطان تجربة پیشین را به پیروان خویش منتقل کرده و مسیر را به آنان نشان داده است تا با بهرهگیری از امکاناتی که در اختیار دارند، به پیش روند. خداوند متعال نیز چنین کرده است. در این صورت، میتوان تاریخ را پیشبینی کرد؛ همان گونه که قرآن را برای ما پیشبینی کرده است :
وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ؛
و فرجام نیک از آن پرهیزگاران است.
بنابراین از اول تاریخ هرچه پیشبرویم، اوضاع حق بهتر میشود. اگر کلان تاریخ را نگاه کنید، همیشه حق را رو به پیشرفت میبینید.
رویارویی حق و باطل در تاریخ
رویارویی حق و باطل از آغاز تاریخ تاکنون آن همواره بوده و خواهد بود. آنگاه که پیامبران با آیات الاهی میآمدند، گروهی با آنکه میدانسته آنچه پیامبران آوردهاند حق است، به مخالفت متعصبانه با آنها بر میخاستند:
كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ؛
مردم یک امت بودند، پس خدا پیامبران بشارت دهنده و ترساننده را فرستاد و بر آنها کتاب بر حق نازل کرد، تا آن کتاب در آنچه مردم اختلاف دارند میانشان حکم کند، ولی جز کسانی که کتاب بر آنها نازل شده و حجتها آشکار گشته بود، از روی حسدی که نسبت به هم میورزیدند در آن اختلاف نکردند و خدا مؤمنان را به اراده خود در آن حقیقتی که اختلاف میکردند راه نمود که خدا هر کس را که بخواهد به راه راست هدایت میکند.
از آیات قرآن چنین بر میآید که اختلاف و جدایی، قانون و قاعدة اجتماع است و اگر نباشد، شگفتآور است:
وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ؛
و اگر پروردگار تو خواسته بود، همه مردم را یک امت کرده بود، ولی همواره گونهگون خواهند بود.
قرآن وجود دشمنان و مخالفان سرسخت برای هر پیامبر را، سنتی طبیعی و تغییرناپذیر میداند و میفرماید:
وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِينَ وَكَفَى بِرَبِّكَ هَادِيًا وَنَصِيرًا؛
این چنین هر پیامبری را از میان مجرمان دشمنی پدید آوردیم و پروردگار تو برای راهنمایی و یاری تو کافی است.
و در آیهای دیگر:
وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ؛
و همچنین برای هر پیامبری دشمنانی از شیاطین انس و جن قرار دادیم، برای فریب یکدیگر، سخنان آراسته القا میکنند. اگر پروردگارت میخواست، چنین نمیکردند. پس با افترایی که میزنند رهایشان ساز.
عوامل رویارویی کافران و پیامبران
1. وضع معیشتی و اقتصادی
از عوامل مهم مخالفت متعصبانة گروهی از مردم با پیامبران، اتراف و خوشگذرانی و دنیاخواهی آنان بود. این رویارویی تا آن حد دامن میگسترد که همین دنیا خواهان و پولپرستان حاضر میشدند هرچه را دارند در راه مبارزه با آرمانهای پیامبران صرف کنند:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّواْ عَن سَبِيلِ اللّهِ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ إِلَى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ؛
کافران اموالشان را خرج می کنند تا مردم را از راه خدا بازدارند.اموالشان را خرج خواهند کرد و حسرت خواهند برد. سپس مغلوب میشوند و کافران را در جهنم گرد میآورند.
به عکس، لایههای پایینتر اجتماع، معمولاً دعوت پیامبران را اجابت میکردند و از یاوران پایدار آنان میشدند.
ریشة جنگ پایدار و همبستگی میان فقر و غنا در همین خصلت است. به همین دلیل بود که ثروتمندان به پیامبران طعنه میزدند که فقیران را به پشتیبانی و همراهی میگیرند.
ثروتمندان همواره در تنعم و لذت بودند و از وضع موجود بهره میبردند. پس هرگز خشنود نبوند که این وضع دگرگون شود و منافع ایشان در خطر افتد. از این گذشته اصولاً ثروت طغیان می آورد اما فقر معمولاً نفس را رام و آرام میکند و زمینة پذیرش دعوت حق را فراهم میسازد، البته اگر مستکبران و صاحبان زر و زور بگذارند.
2. وضع فرهنگی و فکری
کسانی که از پیش، آمادگیهای فکری و فرهنگی یافتهاند و دانش دین را صادقانه در جانهای خود راه دادهاند و زندگی را به غفلت نمیگذارنند، برای پذیرش دعوت پیامبران آمادهترند. اساساً مقصود پیامبران پیشین نیز همین آمادهسازی و انذار امتها برای دریافت پیامِ پیامبران پسین بوده است. انسان پدیدههای اجتماعی را بر پایة برداشتها و داشتههای ذهنیاش تفسیر میکند. هرچه ایمان و باور در جان فرد یا گروهی بیشتر ریشه گیرد، آمادگی آنها برای پذیرش دعوت حق بیشتر میشود. کسانی که با اهل کتاب خو گرفته و فروغی از تعالیم منذرانه و مبشرانة پیامبران پیشین را دیده بودند، برای پذیرش دعوت محمد(ص) آمادهتر بودند. از همین روی مردم یثرب آن گونه پایدار و استوار به وی پیوستند؛ در حالی که مردم مکه به دلیل خو گرفتن با افکار ثنوی و مشرکانه از این آمادگی دور بودند. اما اینکه برخی از اهل کتاب، هرگز حاضر به پذیرش رسولالله(ص) نشدند به خاطر حسادت و لجاجت آنها بود و به همین دلیل است که قرآن، آنان را بیشتر عتاب میکند که چرا حق را نمیپذیرند با آنکه حقیقت را دریافتهاند.
3. حاکمیت پدران و سنتهای پیشین
پیشینة یک ملت، اگر روشن و مثبت باشد، پشتوانهای قوی و سودمند برای اوست؛ و اگر منفی و تاریک باشد، همچون باری گران بر پشتش سنگینی میکند و دست و پایش را برای حرکت و تکاپو میبندد. از عوامل مهم انشعاب در جامعة مورد دعوت پیامبران، همین بود که گروهی دست و پا بسته زیر بار حاکمیت سنتهای پدران خود بودند و نمیتوانستند از سلطة آن افکارم شوم رهایی یابند. قوم ابراهیم میگفتند: پدران خویش را یافتیم که چنین میکردند.
قوم هاد میگفتند: این جز همان دروغ و نیرنگ پیشینیان نیست و ما عذاب نخواهیم شد. فرعونیان به موسی میگفتند: آیا آمدهای تا ما را از آن آیین که پدرانمان را بر آن یافتهایم، منصرفسازی؟ و قوم محمد (ص) میگفتند: آن آیین که پدران خود را به آن معتقد یافتهایم، ما را بس است.
در تاریخ قرآن، حضور اشخاص و اشیا بر پایة مبارزة حق و باطل و قرار گرفتن در یکی از این دو جبهه معنا مییابد. حق وباطل، هریک، ضوابط و ویژگیهای خود را دارد. مهمترین ویژگی حق آن است که برای فرد و جامعه سودمند باشد و در عین حال، زیانی به فرد و جامعه نرساند.
در تاریخی که قرآن بیان میکند، نبرد در میان این دو نیرو و در عرصة ایمان و کفر بروز مییابد. همة تلاشها و دعوتها نیز بر همین مدار شکل میگیرند. مثلاً در تاریخ نوح، همواره سخن از دعوت، به خدای یگانه است، و همیشه نیز این دعوت به انکار و عناد رویارو میشود. این دعوت نصهد و پنجاه سال به درازا میانجامد و کافران تا آنجا پیش میروند که نوح را سنگسار شدن بیم میدهند. این تأکید بر ایمان و کفر، البته از آن رونیست که قرآن به دیگر چهره های خیر و شر بیاعتناست، بلکه از این جهت است که ایمان عصارة همة خیرها، و کفر عصارة همة شرهاست. پس هرگاه نبرد ایمان و کفر نمایش داده شود، در حقیقت مبارزة بین همة خیرها و همة شرها نمایانده شده است.
از این دیدگاه، رهاورد ایمان، سراسر، پاکی و رشد است که در «هدایت رب» جلوه مییابد:
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمَانِهِمْ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ؛
آنان را که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند پروردگارشان به سبب ایمانشان به بهشتهایی پرنعمت که نهرهای آب در زیر پایشان جاری است، هدایت میکند.
اما کفر، سراسر، هیچ و پوچ و حسرت و بی بر و باری است:
وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ؛
اعمال کافران چوبی سرابی است در بیابانی که تشنه آبش پندارد و چون بدان نزدیک شود هیچ نیابد و خدا را نزد خود یابد که جزای او را به تمام بدهد. و خدا زود به حسابها میرسد.
و در منظری دیگر:
مَّثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُواْ عَلَى شَيْءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِيدُ؛
مثل اعمال کسانی که به خدا کافر شدهاند چون خاکستری است که در روزی توفانی بادی سخت بر آن بوزد. توان نگه داشتن آنچه را که به دست آوردهاند ندارند. این است گمراهی بیانتها.
این مبارزة مستمر میان ایمان و کفر، گرچه در ظاهر غبار بر میانگیزد و فریاد نبرد میپراکند، در حقیقت تصفیهگاهی است تا بدیها و ناپاکیها از چهرة جهان زدوده شوند و زیبایی و پاکیها جلوه کنند. این حکایت، درست همانند مَثَل تنگنا و درد زایمان است که گرچه خود بحرانی سخت است، رهاوردی مبارک و شیرین دارد: زایش یک مولود جدید!
تکرار تاریخ؛ آری یا خیر؟
برخی، تاریخ را تکرار ناپذیر میدانند و عقیده دارند: زمان و مکان، مخصوص آن برهه از تاریخ بوده و تمام شده و هر موعد و میعادی اقتضای خاص خود را دارد.
این سخن باطل است. انسان، نوع زندگی و نیازهای فطری و غریزی او تغییری نکرده است. انسانها همان انسانها هستند، با همان عقل و همان فطرت و همان خدا و همان حواست. البته شاید حجم عوض شده باشد که به معنای غیرقابل تکرار بودن نیست. ده گرم مواد منفجره به اندازة ده گرم تخریب دارد و یک تُن به اندازه یک تُن. انفجار، انفجار است. ما در تاریخ به دنبال این نیستیم که دقیقاً بگوییم همان اندازه که آن هنگام اتفاق افتاده، امروز نیز اتفاق میافتد؛ بلکه میگوییم همان اندازه که آن هنگام اتفاق افتاده، امروزه نیز اتفاق میافتد؛ بلکه میگوییم آن زمان به اندازة خودش، امروز نیز به اندازة متناسب ما میتوانیم از سه هزار سال پیش پند اخلاقی بگیریم. انسانهای سه هزارسال پیش نیز امیال فعلی ما را داشتند. این میل را میتوانستند در چارچوب خطی که خداوند داده به کار برند؛ از زنا، لواط، دزدی، دروغ و … بپرهیزند تا زندگی سالمی داشته باشند. امروز نیز همان است. اینکه میگویند تاریخ قابل تکرار نیست، دقت نکردهاند که چه چیز اصالی تغییر یافته است که قابل تکرار نیست. هیچ چیز دگرگون نشده و تنها گمان کردهاند که تغییر یافته است.