ام المومنین ،حضرت خدیجه خدیجه علیهاالسلام را بهتر بشناسیم

پنجشنبه - 29 نوامبر 2012

فضائل خدیجه علیهاالسلام
1.بصیرت ژرف
از بالاترین فضائل خدیجه کبری این است که از اندیشه بلند و فکر عمیق و بصیرت ژرف برخوردار بود؛ مخصوصاً عقل عملی او در اوج خود قرار داشت. این امر را می توان از انتخاب پیامبر اکرم به عنوان شوهر آینده و شایسته خود از بین آن همه خواستگاران پولدار و تاجر فهمید.
او در چهره و رفتار محمد صلی الله علیه و آله آینده درخشان و ممتاز او را می دید، به همین جهت راز پیشنهاد ازدواج با محمد صلی الله علیه و آله را (قبل از بعثت) چنین بیان می کند: «یَابْنَ عَمّ! اِنّی قَدْ رَغِبْتُ فِیکَ لِقِرابَتِکَ مِنّی وَ شَرَفِکَ فی قَوْمِکَ وَ اَمانَتِکَ عِنْدَهُمْ وَ حُسْنِ خُلْقِکَ وَ صِدْقِ حَدِیثِکَ؛(1) ای پسر عمو! من به خاطر خویشاوندی ات با من، و شرف و امانتداری ات در میان قوم خود، و به جهت اخلاق نیک و راستگویی ات، به تو تمایل پیدا کردم.»
جملات فوق به خوبی نشان می دهد که محبت و ارادت این بانو به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله براساس عشق مجازی و محبت شهوانی نبوده، بلکه بر اثر معرفت و شناخت عمیقی بوده است که از شخصیت محمد صلی الله علیه و آله داشت. اما افرادی که چنین بصیرتی نداشتند، از جمله گروهی از زنان قریش سخت خدیجه را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند، تا آنجا که گفتند: «او با این همه حشمت و شوکت با یتیم ابو طالب که جوانی فقیر است تن به ازدواج داد. چه ننگ بزرگی.»
خدیجه که انتخابش از سر شناخت و معرفت بود، محکم و قرص بر انتخاب خویش پای فشرد و در جواب سخنان ناشی از جهالت و بی خبری آنها گفت: «ای زنان! شنیده ام شوهران شما [و خودتان] در مورد ازدواج من با محمد خرده گرفته اید و عیب جویی می کنید، من از خود شما می پرسم آیا در میان شما، فردی مانند محمد وجود دارد؟ آیا در شام و مکه و اطراف آن شخصیتی به سان ایشان در فضائل و اخلاق نیک سراغ دارید؟ من به خاطر این ویژگیها با او ازدواج کردم و چیزهایی از او دیده ام که بسیار عالی است.(2)»
شایسته خویش نبود.

ام المومنین، حضرت خديجه سلام الله عليها

پنجشنبه - 29 نوامبر 2012

حضرت خديجه شصت وهشت سال پيش از هجرت درمكه چشم به جهان گشود ، پدرش خويلد ، ازفرزندان اسدبن عبدالعزي به شمار مي آمد ومادرش فاطمه دختر زائد بن اصم بود . جد هر دو فهر نام داشت وازقبيله قريش بودند .
به روايتي پدرش قبل ازجنگ هاي فجار كشته شده وخديجه را دردنياي پرآشوب آن روزگار تنها نهاد .
ازسرنوشت خديجه ونحوه زندگاني وي تا قبل از سنين ميان سالي اطلاع دقيقي دردست نيست . اما آن چه مسلم مي نمايد اين است كه او دردوران طفوليت تجربياتي گرانسنگ اندوخته بود شايد پانزده سال بيش ترازعمرش نمي گذشت كه شاهد هجوم سپاه ابرهمه به خانه خدا بود . اولين متون تاريخي درمورد اوبه زماني اشاره دارند كه با ترتيب دادن كاروان ها ي تجاري به كسب درآمد پرداخت اوبا مديريت ودرايتي قوي به دور از رسم تجار زمانه، كه ربا خواري را از اصول اوليه كسب ثروت قرارداده بودند ، به تجارت مضاربه اي روي آورد .
برخي از محققان براين باورند كه خديجه ( ع  پيش از پرداختن تجارت ابتدا با عقيق بن خالدمخزومي » وبعد ازمرگ وي با « اين هاله بن منذر اسدي » ازدواج كرد هند ثمره ازدواج  با ا بن هاله بود و بدين سبب خديجه را ام هند مي خواندند .
اگر وقوع اين ازدواج ها را بپذيريم . به عقيده بعضي اين احتمال وجود دارد كه بخشي از دارايي اوليه خديجه از طريق ميراث شوهر ان به وي رسيده باشد ولي درعين حال نمي  تواند قدرت ومديريت وي را نگر شد چنان كه تاريخ نگاران بارها از او با عناويني چون امراه حازمه لبيبه بانوي دورانديش و خردمند و امراه عاقله يعني بانوي عاقل يادكرده اند .
گرچه ستيز خديجه باتجارت ربوي ، كه گاه تا ازدست دادن زن و فرزند بدهكار مي كشيد ، خود مقوله اي مهم است اما تابنا كترين صفحات زندگي او زماني شكل مي گيرد كه با وجود زيبايي ظاهر و برخورداري ازتمام صفات عالي زنانه هرگز دجامعه فاصد آن روزگار خود را نباخت وبه چنان درجه ا ازكمال و پاكي دست يافت كه به وي لقب طاهره دادند .

ترجمه خطبه حضرت سجادعلیه السلام درشام همراه با متن عربی

پنجشنبه - 29 نوامبر 2012

ايها الناس! اعطينا ستا و فضلنا بسبع: اعطينا العلم و الحلم و السماحة والفصاحة و الشجاعة و المحبة في قلوب المؤمنين، و فضلنا بان منا النبي المختار محمدا و منا الصديق و منا الطيار و منا اسد الله و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامة.من عرفني فقد عرفني و من لم يعرفني انبأته بحسبي و نسبي.

ايها الناس! انا ابن مكة و منى، انا ابن زمزم و الصفا، انا ابن من حمل الركن باطراف الردا، انا ابن خير من ائتزر و ارتدى، انا ابن خير من انتعل و احتفى، انا ابن خير من طاف وسعى، انا ابن خير من حج ولبى، انا ابن خير من حمل على البراق في الهواء، انا ابن من اسري به من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى، انا ابن من بلغ به جبرئيل الى سدرة المنتهى، انا ابن من دنا فتدلى فكان قاب قوسين او ادنى، انا ابن من صلى بملائكة السماء، انا ابن من اوحى اليه الجليل ما اوحى، انا ابن محمد المصطفى، انا ابن علي المرتضى، انا ابن من ضرب خراطيم الخلق حتى قالوا: لا اله الا الله.

انا ابن من ضرب بين يدي رسول الله بسيفين و طعن برمحين و هاجر الهجرتين و بايع البيعتين و قاتل ببدر و حنين و لم يكفر بالله طرفة عين، انا ابن صالح المؤمنين و وارث النبيين و قامع الملحدين و يعسوب المسلمين و نور المجاهدين و زين العابدين و تاج البكائين و اصبر الصابرين و افضل القائمين من آل ياسين رسول رب العالمين، انا ابن المؤيد بجبرئيل، المنصور بميكائيل.

عزت مداری در مکتب حسینی و مهدوی

پنجشنبه - 29 نوامبر 2012

عزت، کرامت، شرافت و متانت، گل واژه هایی هستند که به انسان روحیه صلابت، مقاومت و شکست ناپذیری می بخشند و انسان را در مسیر اعتلا و تعالی روح مدد می رسانند و او را از حضیض پستی و زبونی به اوج شوکت و سربلندی رهنمون می سازند . در پرتو همین مفاهیم عالی، انسان به گونه ای تربیت می شود که در برابر حوادث و رخدادهای روزگار، تن به ذلت و خواری نمی دهد .
انسان عزت خواه و کرامت طلب، باید عزت و سربلندی را از پایگاه اصلی اش; یعنی خداوند جستجو کند; چنانکه قرآن کریم می فرماید:
«من کان یرید العزة فلله العزة جمیعا» ; (1)
«هر کس عزت می خواهد، همه عزت از آن خداست .»
خداوند چنین عزت و کرامتی را به دوستدارانش می بخشد و آنان را ارجمند و سترگ می سازد .
خدای عزیز می فرماید:
«ولله العزة ولرسوله وللمؤمنین; (2) «و عزت از آن خدا، پیامبر او و مؤمنان است .»
امام حسین علیه السلام در همین راستا در دعای عرفه می گویند:
«یا من خص نفسه بالسمو والرفعة، فاولیاؤه بعزه یعتزون; (3) ای آنکه ذات خود را به علو مقام و رفعت مخصوص گردانید، پس دوستدارانش به عزت او عزیز می شوند .»
اگر عزت و رفعت از ناحیه غیر خدا طلب شود، عزت صرفا ظاهری و دروغین خواهد بود و طبق فرمایش حضرت علی علیه السلام، انسان را به سوی هلاکت سوق می دهد:
«من اعتز بغیرالله اهلکه العز; (4)
هر که عزت را از غیر خدا طلب کند، آن عزت او را هلاک گرداند .»

روزشمار رویدادهای محرم

پنجشنبه - 29 نوامبر 2012

روز دوم
1 . امام حسین علیه السلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری به کربلا وارد شد . (1) عالم بزرگوار «سید بن طاووس » نقل کرده است که: امام علیه السلام چون به کربلا رسید، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ همینکه نام کربلا را شنید فرمود: این مکان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست . این خبر را جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من داده است . (2)
2 . در این روز «حر بن یزید ریاحی » ضمن نامه ای «عبیدالله بن زیاد» را از ورود امام علیه السلام به کربلا آگاه نمود . (3)
3 . در این روز امام علیه السلام به اهل کوفه نامه ای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه – که مورد اعتماد حضرت بودند – را از حضور خود در کربلا آگاه کرد . حضرت نامه را به «قیس بن مسهر» دادند تا عازم کوفه شود . (4) اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه السلام را دستگیر کرده و به شهادت رساندند . زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیه السلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود:
«اللهم اجعل لنا ولشیعتنا عندک منزلا کریما واجمع بیننا وبینهم فی مستقر من رحمتک، انک علی کل شیی ء قدیر;
خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاه والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی .» (5)

عزادای چه نتایجی به دنبال دارد

پنجشنبه - 29 نوامبر 2012

اهمیت سوگواری
سوگواری برای عزیز از دست رفته، طبیعی بشر است و برخاسته از مهر و محبت، ولی اگر فرد از دست رفته، شهید، یا بزرگ باشد و در راه خدا جانبازی کرده باشد، عزایش گذشته از مهر، رنگ حیاتی و صبغه الهی دارد. عزای شهید مایه تکامل و موجب زنده نگه داشتن شهادت است.
اگر عزاداری پیشوای شهیدان نبود، کسی امروز امام حسین علیه السلام را نمی شناخت، راه حسین گم شده بود، و بشریت از هدایتهای اهل بیت علیهم السلام بی بهره و محروم بود.
اگر سوگواری امام حسین علیه السلام نبود، کسی امروز یزید و راه یزیدیان را نمی شناخت و سعادت بشری تأمین نمی شد. حسین شهید و شهادت حسینی، رهبر اجتماع بشری است، در همه زمانها و همه مکانها.
سوگواری برای شهید، نفرت طبیعی را به سوی ظالم و ستمگر برمی انگیزد، و ناله ها و اشکها، سندهای زنده ظلم ظالمان می باشند.
سوگواری شهید، در پرورش اجتماع و آموزش مردم، تأثیر کلی دارد و عزای او، هدفش را احیا می کند.
عاطفه بشری مهم ترین محرک بشر است؛ اگر به سوی خیر رهنما گردد بشر را خوشبخت و اگر به سوی شرّ رهنما شود، بشر را بدبخت می کند.
دعوت اشک، با زبان نیست، با قلم و یا رسانه نیست، دعوت اشک، دعوت با دل است. و دلربایی در تبلیغ، مؤثرترین حربه است. و این ابزار تنها به دست راهروان حسینی است.
بی جهت نیست که برای عزاداری اجر جزیل منظور شده است و سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و معصومان علیهم السلام گردیده است.

الگوهای مثبت در کربلا2

پنجشنبه - 29 نوامبر 2012

الگوهای مثبت (زنان)
یکی از ویژگی های مهم عاشورا، حضور جدی زنان و مشارکت عینی و عملی آنان در این قیام جاویدان است. اگر برنامه جامع امام حسین علیه السلام را از مدینه تا مدینه ارزیابی کنیم، به دو مسیر از مدینه تا کربلا و از کربلا تا مدینه تقسیم می شود. مسیر اول را حسینیان با «شهادت » و مسیر دوم را زینبیان با «استقامت » به انجام رساندند.
شرکت زنان در کربلا از آن جهت که جایگاه رفیع این گروه را در تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به نمایش می گذارد، بسیار چشمگیر است. زنان سترگی چون زینب، ام کلثوم، رباب، عاتکه و… که همپای مردان زیباترین جلوه های ایثار را در طول تاریخ به نمایش گذاشتند و الگوی اهل ایمان شدند. اینک به بعضی از آنان اشاره می کنیم:
زینب کبری علیها السلام، الگوی صابران
او فرزند علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام است و مقامی بس والا دارد. القابی همچون «عقیله بنی هاشم » ، «عارفه » ، «عالمه » ، «کامله » و «عابده » نشانگر شخصیت الهی این بانوی بزرگ است.
او از جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام و مادرش فاطمه زهرا علیها السلام حدیث روایت کرده و بانویی است دارای قوت قلب، فصاحت زبان، شجاعت و…
زینب کبری علیها السلام همواره مورد احترام امام حسین علیه السلام بود و از آغاز تا انجام قیام عاشورا همراه آن حضرت مسؤولیت سرپرستی اهل بیت علیهم السلام، بانوان و کودکان را به عهده داشت و در کنار امام سجاد علیه السلام پرچم پیام رسانی خون شهدا را در دست داشت.

الگوهای منفی در کربلا

پنجشنبه - 29 نوامبر 2012

در قسمت پیشین یادآور شدیم که قرآن کریم علاوه بر ارائه ملاک های ایمان و کفر و حق و باطل نمونه هایی از انسان های مؤمن و کافر را به عنوان الگو معرفی می کند و به آن ها عینیت خارجی می بخشد. امام حسین علیه السلام نیز به گونه ای در قیام خود حرکت کرد که ملاک واقعی حق و باطل گردید. به این معنا که هر کس در اندیشه با او هماهنگ و در قیام با او همراه باشد، در جبهه حق قرار می گیرد و الا در راه باطل قدم بر می دارد. از این جهت نمونه هایی را از افراد منفی در کربلا بازمی شناسیم.
یزید بن معاویه: الگوی امیران فاسد
او با زمینه سازی هایی که پدرش کرده بود، بر مسند خلافت نشست. معاویه که مسیر امامت و خلافت مسلمین را رنگی سلطنتی داده بود، با نصب فرزندش این فرهنگ خطرناک و سنت سیئه را میان امت اسلام تثبیت کرد. او در زمان امام حسن علیه السلام برای یزید مخفیانه بیعت می گرفت اما پس از شهادت آن حضرت کار خود را علنی کرد.
معاویه اواخر عمر خود نسبت به آینده نگران بود. زیرا می دانست عده ای از جمله امام حسین علیه السلام با خلافت یزید خالفت خواهند کرد. اگرچه او با تطمیع و تهدید، گروه های مختلفی از مردم را با خود همراه کرده بود، همواره نسبت به بنی هاشم مدارا می کرد. و از طریق نامه سعی می کرد امام را متقاعد سازد، اما سالار شهیدان بدون هیچ مسامحه ای با قاطعیت تمام، جواب های کوبنده ای به وی می داد و از جنایات و قتل و غارت های معاویه پرده برمی داشت.
در پاسخ به یکی از نامه ها، امام علیه السلام نقشه پلید معاویه را در نصب یزید چنین بیان می کند:
«سپس پسرت را جانشین خود کرده ای که جوانی شراب خوار و سگ باز است. پس به امانتت خیانت کرده ای و امت را به دست نابودی سپرده ای. چگونه بر امت محمد صلی الله علیه و آله کسی را می گماری که مسکر می نوشد. در حالی که شراب خوار از فاسقان و اشرار است. در صورتی که چنین کسی نمی تواند نسبت به درهمی امانت داری کند، چگونه می تواند بر امت اسلام امین باشد؟» (1)

عباس ابن علی علیه السلام

پنجشنبه - 29 نوامبر 2012

حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام در روز چهارم شعبان سال 26 ه . ق (1) در مدینه منوره دیده به جهان گشود .

پدر بزرگوارش علی بن ابی طالب قنداقه او را در بغل گرفت و پس از خواندن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ، نام او را عباس گذارد .

مادر بافضیلتش فاطمه معروف به «ام البنین » دختر حزام بن خالد کلابی بود . (2)

واژه «عباس » از نظر لغوی به معنای «بسیار ترش رو» است . و یا به معنای شیری که شیران دیگر از او فرار کنند . (3) انتخاب این نام نشان دهنده توان، قدرت، شجاعت و صلابت آن بزرگوار است . لذا مورخان نوشته اند «سماه امیرالمومنین علیه السلام بالعباس لعلمه بشجاعته وسطوته و صولته وعبوسته فی قتال الاعداء وفی مقابلة الخصماء; علی علیه السلام او را به این خاطر عباس نامید که به شجاعت، قدرت، صلابت و شهامت او در جنگ با دشمنان و در رویارویی با جنگجویان آگاهی داشت .» (4)

گاهی هم حضرت امیر علیه السلام قنداقه عباس را می گرفت، آستین او را بالا می زد و بازوانش را می بوسید و گریه می کرد و می فرمود: «دستهای او در راه یاری برادرش حسین قطع می شود .» (5)

ریشه قرآنى عزادارى بر سیدالشهدا

جمعه - 16 نوامبر 2012

معنا و مفهوم عزادارى
عزادارى مفهوم روشنى دارد، عزادارى یعنى در سوگ کسى اندوهگین بودن و ناله و زارى کردن و عزادار کسى است که غصّه دار و اندوهگین است. براى تبیین موضوع چند محور را مورد بررسى قرار مى دهیم:

1 مبانى مشروعیت اصل عزادارى بر اموات.

2 عزادارى بر سید الشهداء و ریشه هاى قرآنى و حدیثى آن.

3 نقش مجالس عزادارى.

4 تاریخچه مخالفت با عزادارى سالار شهیدان.
مبانى مشروعیت عزادارى

اسلام مکتب فطرت است، مکتب فطرى نمى تواند با عزادارى مخالف باشد زیرا حزن و اندوه به هنگام از دست دادن عزیزان امرى است که فطرت انسانى با آن سرشته است هرگز ممکن نیست که دین جهانى گریه و اندوه را در از دست دادن عزیزان تا وقتى که موجب خشم و غضب خداوند نشده تحریم کند.
پیامبر اکرم(ص) خود در عزاى عزیزان مى گریسته و هم دستور به گریستن مى داده است.

علل و اهداف قیام عاشورا

دوشنبه - 12 نوامبر 2012

بیش از سیزده قرن از قیام عاشوراى حسینى مى‏گذرد و صدها کتاب و هزاران مقاله و میلیونها سخنرانى در این‏باره انجام گرفته است؛ ولى همچنان مسائل آن تازه است و ناگفته‏هایى در آن وجود دارد.
تکرار بحثهاى مربوط به قیام حسینى به جامعه اسلامى و مردم، نفس تازه‏اى مى‏دهد؛ چرا که سالار شهیدان، الگویى ماندگار و جاوید براى همه نسلهاست؛ از اینرو جا دارد هر سال این مطالب براى نسلهاى جدید با بیان نو مطرح شود.
خود آن بزرگوار در نامه‏اى به سلیمان بن صرد خزاعى، مسیّب و… نوشت: «فَلَکُمْ فِىَّ اُسْوَةٌ؛ براى شما در رفتار من، الگو است.» (۱)
امام صادق(ع) فرمود: «یَکُونُ لِى بِالْحُسَینِ اُسْوَةٌ؛ حسین براى من اسوه و الگوست.» (۲)
به این دلیل، لازم است که با اهداف مقدس قیام حسینی آشنا شویم و براساس وظیفه و ظرف زمانى از این اهداف به صورت پیشرفته استفاده بریم و به اسلام و مذهب تشیّع، حیات تازه‏اى بخشیم و به این وسیله، به شبهات موجود، به‏ویژه شبهه‏ هاى جمعى از وهابیان – که در پى تخریب مکتب اهل‌بیت(ع) و آثار سازنده آن هستند – پاسخ بدهیم.

امام حسين و احياي امر به معروف و نهي از منكر

دوشنبه - 12 نوامبر 2012

انسان موجودي است دو بُعدي؛ يك بُعد او لجن و بُعد ديگرش روح خدا؛ اين دو بُعد اگر با يكديگر هماهنگ شوند، انسان را به پرواز در آورده و به خدا گونگي مي رسانند، اما اگر هر يك از آن دو بُعد مورد غفلت و بي توجهي قرار گرفت، ديگري به تنهايي تقويت مي شود و انسان را يك بُعدي و بي معني و بي ارزش مي كند. انسان را از جامعيت مي اندازد، يابه زمين مي چسباند و از هر چارپايي پست تر و مخرب تر مي كند و يا در آسمان هاي رؤيايي و آرمان هاي بي پايه مي كشاند و از واقعيت هاي اين جهاني دور و ناآگاه مي گرداند. چون مردم بدين ناهماهنگي و ناسازگاري افتادند، تنها راه آن اصلاح آنان با وسايل و ابزارهاي گوناگون در شرايط مختلف است؛ در شرايطي بايد به ارشاد و راهنمايي و كار فرهنگي دست زد، در شرايطي بايد به عمل پرداخت و با اقدامي سياسي و مسالمت آميز در اصلاح مجتمع و مردم كوشيد، اما در شرايطي كه قدرت حاكم با ابزارهاي تبليغاتي ذهن و انديشه و عقل مردم را ربوده، به رگبارهاي تند تبليغات بسته است و با تنگناهاي اجتماعي مجال هرگونه انديشيدن و آگاه شدن درست را بر مردم بسته، آگاه شدن و انديشيدن را در يك مسير قرار داده است و كسي نمي تواند و نبايد به شكل ديگري بينديشد و از چيزي جز آنكه فرمانروايان مي خواهندآگاه شوند، در شرايطي كه انديشه سازان داوري كردن درباره كارهاي خوب و بد ديگران را فضولي در كار خدا جلوه مي دهند و حكم كردن درباره هركسي را به عهده خدا در روز رستاخير مي دانند و بس. در هنگامه اي كه مردم را محكوم ودست بسته مشيت پروردگار و قضا و قدر كردگار مي دانند، در زماني كه جز تقليد ازاهل حديث چيز ديگري جايز نيست و بحث و استدلال و تعقل و تفكر، انسان را به شلاق وزندان و كشته شدن دچار مي كند، نه موعظه و ارشاد و كار فرهنگي كارساز است و نه اصلاحات مسالمت آميز مؤثر؛ تنها راه، در چنين شرايطي، وارد آوردن ضربه اي شديد، ايجاد زمين لرزه اي زير و رو كننده و صور اسرافيلي بيدار سازنده و از خواب مرگ برانگيزنده مي باشد. [1] .