رسول اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) را بهتر بشناسیم

یکشنبه - 2 دسامبر 2012

شناخت پیغمبر، بدون شناخت قرآن ممكن نیست و همان گونه كه شناخت حقیقت قرآن مقدور بسیاری از افراد نیست، شناخت حقیقت پیغمبر نیز چنین است و آنچه در حدیث آمده كه: “رسول خدا را جز خدا و علی ابن ابی طالب (علیه السلام) كسی نشناخت”(بحار الانوار ج39ص84)
ناظر به این بخش از معرفتهای نوری است چون كسی تا أم الكتاب را نشناسد پیغمبر را نمی تواند بشناسد، زیرا پیغمبر همان طور كه در نشئه ی كثرت، قرآن را در مرحله ی عربی مبین از خداوند آموخت، در نشئه ی وحدت نیز آن را در مرحله ی أم الكتاب از خداوند تلقّی كرد، پس رسول اكرم همه ی علوم و معارف قرآن را واجد است و شناخت او بدون شناخت همه ی مراحل قرآن، مخصوصاً مرحله ی أم الكتاب آن میسر نبوده اقتدا كردن به آن حضرت بدون شناخت وی، ممكن نیست.
هر كس به اندازه ی راهی كه در شناخت قرآن، و در نتیجه معرفت پیامبر، طی كرده می تواند به آن حضرت اقتدا كند و هر كس كه صراط مستقیم را، كه حدّی از آن عربی مبین و حدّ دیگرش أم الكتاب است، به اندازه شناخت خود طی كند به همان میزان به پیغمبر اقتدا كرده به خدا نزدیك می شود. نباید انتظار داشت كه همه ی سالكان به أم الكتاب برسند بلكه در قوس صعود، همگان به سمت خدا حركت می كنند چنانكه در قوس نزول، همه از جانب خدا آمده اند: همه ی ما از خداییم و به سوی او بازگشت می كنیم .
الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّـهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ﴿١٥٦/البقره﴾
نعمت وجود انبیاء
قبل از ان که درباره حضرت محمد ومقایسه ایشان با پیامبران ما قبل ان حضرت سخنی به میان اید لازم است به نعمت پایدار و ماندگار انبیای عظام اشاره گردد.
انسان خلیفه خدا در روی زمین است و خداوند زمین را جایگاه  خلیفه الهی می داند خداوند این چنین می فرماید :
وَاللَّـهُ أَنبَتَكُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا ﴿نوح/١٧﴾
و خداوند شما را مانند نباتات از زمین برویانيد
با تغبیر زیبایی قران به نکته ظریفی می رسیم که اصل خلافت درجامعه انسانی همانند درخت پرثمری است که هر لحظه میوه می دهد اما ناگریز علف های هرزی نیز وجود دارند
گروه نیکان :
نقطه مقابل حکومت های ثروت و زور سلسله ای است که درجهان افرینش به عنوان اصلی ثابت و باقی خواهد ماند که ان گروه نیکان هم چون سلسله جلیله انبیایی عظام هستند که جاودانند

با زندگی نبی معظم اسلام بیشتر اشنا شویم

یکشنبه - 2 دسامبر 2012

شناخت صحیح شخصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای هر مسلمان ضرورتی انکارناپذیر است; زیرا برای فهمیدن معارف اسلام و پیروی از دستورات حیات بخش حضرت رسول صلی الله علیه و آله معرفت شایسته مقام و منزلت آن حضرت می تواند تاثیری به سزا بگذارد . اگر ما بتوانیم حداقل در حد توان خود عظمت روحی و زوایای شخصیت بیکران آن فرستاده الهی و رهبر اسلامیان را به دست آوریم، در اقتداء به گفتار و رفتار حضرتش موفق تر و علاقه مندتر خواهیم شد . برای شناختن آن یگانه دوران و سرور کائنات جهان، خاطره و گفتارهای نزدیک ترین یار و آگاه ترین شاگرد و همراهش، حضرت علی علیه السلام، مطمئن ترین وسیله می باشد; چرا که علی علیه السلام حافظ اسرار و آرام بخش دل پیامبر صلی الله علیه و آله بود . مولای متقیان علیه السلام در مورد جایگاه والای خود در نزد پیامبر علیه السلام می گوید: «وقد علمتم موضعی من رسول الله صلی الله علیه و آله بالقرابة القریبة والمنزلة الخصیصة; (1) شما منزلت مرا در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله می دانید که چگونه نزدیک ترین خویشاوندی و خصوصی ترین جایگاه را در پیشگاه آن حضرت داشتم .» آنگاه در توضیح سخن خود می افزاید:خاطرات امام علی علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
«پیامبر صلی الله علیه و آله در دوران کودکی ام، مرا در اتاق خصوصی خود می نشاند و در آغوش خود می گرفت و … گاهی غذا را لقمه لقمه در دهانم می گذاشت، هرگز در گفتارم دروغ و در رفتارم خطایی مشاهده نکرد … من همواره به همراه پیامبر صلی الله علیه و آله بودم، همانند فرزندی که پیوسته در کنار مادر است . آن حضرت هر روز نشانه تازه ای از اخلاق نیکویش را برایم آشکار می کرد و به من فرمان می داد که به او اقتداء کنم . پیامبر صلی الله علیه و آله در هر سالی مدتی را به غار حراء می رفت و به غیر از من هیچ کس او را نمی دید . در آن هنگام اسلام جز خانه پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه هیچ یک از مکیان راه نیافته بود و تعداد مسلمانان به وجود پیامبر صلی الله علیه و آله و خدیجه و من محدود می شد . من نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوت را استشمام می کردم . هنگامی که بر حضرت رسول صلی الله علیه و آله وحی نازل شد، من ناله شیطان را شنیدم، از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال کردم: «یا رسول الله! ما هذه الرنة؟ فقال صلی الله علیه و آله: هذا الشیطان قد ایس من عبادته، انک تسمع ما اسمع وتری ما اری الا انک لست بنبی ولکنک لوزیر وانک لعلی خیر; (2) یا رسول الله! این ناله کیست؟ فرمود: صدای ضجه شیطان است که از پرستش خود مایوس گردید . [و فرمود: علی جان!] تو آنچه من می شنوم، می شنوی و آنچه را که من می بینم، تو نیز می بینی; جز اینکه تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر و جانشین هستی و در راه نیک گام برمی داری .»

رسول معظم اسلام صلی الله علیه واله وسلم ومردم داری

یکشنبه - 2 دسامبر 2012

یکی از عنایات خداوند متعال به رسول گرامی اش صلی الله علیه و آله این بود که قلب مبارک حضرت نسبت به مردم رئوف و مهربان بود; به طوری که حضرتش از درد و رنج مردم در فشار و ناراحتی بود: «لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رءوف رحیم » ; (1) «قطعا، برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز و مهربان است .»
اصولا همه انبیای الهی رابطه ای دوستانه و برادرانه با مردم داشتند و از گرفتاریهای مردم متاثر می شدند . قرآن کریم وقتی از انبیای بزرگ نام می برد، در معرفی آنها «برادری » را جزء خصوصیات بارز آنها بیان می کند: «والی مدین اخاهم شعیبا» (2) ، «اذ قال ، «اذ قال لهم اخوهم صالح الا تتقون » (4) این تعابیر حاکی از آن است که سفرای الهی با مردم زمان خود یگانه بودند . به دیگر سخن، آنها با شناخت فرهنگ مردم زمان خویش با توده مردم انس گرفته، چون عضوی از یک خانواده بزرگ در خوشیها و ناملایمات در کنار آنها بودند . «انس با مردم » یعنی با مردم بودن، برای مردم بودن و در خدمت دیگران بودن و شریک درد و رنج و راحت و غم دیگران بودن، یکی از ضرورتهای اخلاق مسلمانی است . و این، رمز حیات اجتماعی برای یک مسلمان است که در پرتو آن برای خود پایگاهی مردمی بنا می کند که برخوردار از رافت و رحمت و مودت مردمی است .
علی علیه السلام در نهج البلاغه «مردمی بودن » و «انس با مردم داشتن » را چنین معنا می کند: «خالطوا الناس مخالطة ان متم معها بکوا علیکم وان عشتم حنوا الیکم; (5) آن گونه با مردم زندگی کنید که اگر از دنیا رفتید، برایتان گریه کنند و اگر در کنار آنان به سر بردید، به شما عشق بورزند» . مردم دل به کسی می دهند که با درد و رنج آنان آشنا و با غمهایشان محرم و در راه خدمت به آنها پر تلاش باشد .
شکی نیست که روحانیت با مردم و در مردم زنده است; چرا که بدون مردم توان ایفای رسالت خویش را از دست می دهد . فلسفه وجودی عالمان دین آن است که اولا، فقیه در دین شوند . ثانیا، به هدایت و انذار مردم بپردازند . (6) ثالثا، با شناخت حساسیتها و شرایط و واقعیتهای موجود، دست به آسیب شناسی زده، آن گاه چون طبیبی دوار (7) در کنار هر حادثه و واقعه ای ضمن راهنمایی و ارشاد و همدردی با تشنگان معارف اسلامی، نسخه شفابخش بپیچند .
لازمه این کار مهم آن است که روحانی و داعی الی الله فردی اجتماعی باشد و خود را تافته جدا بافته از جامعه نداند .

نبی معظم اسلام صلی الله علیه واله وسلم را بهتر بشناسیم

یکشنبه - 2 دسامبر 2012

روز مبعث آغاز رسالت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله ، نشاطی روح افزا بر عالم هستی دمیده شد. در آن روز با بعثت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله زیباترین و کامل ترین نقش جهان بشریت به ظهور رسید و بهترین فضیلتها و خصلتهای پسندیده اخلاقی به آدمیان غرق در جهالت و هواپرستی، عطا گردید.
حضرت محمد صلی الله علیه و آله در تبیین اهمیت اخلاق خوب فرمود: «بُعِثْتُ بِمَکارِمِ الاَْخْلاقِ وَمَحاسِنِها؛(1) به پرورش اخلاق کریمانه و نیکو مبعوث شده ام.»
بی تردید، تمام صفات کمالی و فضائل اخلاقی در وجود مقدس آن حضرت بی کم و کاست جمع شده بود؛ چرا که آن بزرگوار دست پرورده پروردگار(2) و گل سرسبد جهان هستی و کامل ترین انسان روی زمین است. شجاعت، عدالت، صداقت، امانت، عطوفت و مهر و محبت، حسن خلق و در یک کلام، تمام ویژگیهای پسندیده انسانی، به نحو احسن و اتمّ در شخصیت آن جناب نمایان بود.
امام صادق علیه السلام فرمود: «اِنَّ اللّه َ تَعالی خَصَّ رَسُولَهُ بِمَکارِمِ الاَْخْلاقِ فَامْتَحِنُوا اَنْفُسَکُمْ فَاِنْ کانَتْ فیکُمْ فَاحْمِدُوا اللّه َ عَزَّوَجَلَّ وَارْغَبُوا اِلَیْهِ فی الزِّیادَةِ فیها؛(3)
حسن خلق، سخاوت، غیرت، شجاعت و جوانمردی.(4)
آنجا که معروف شده: او قرآن مجسم است.
مهرورزی و حسن خلق آن چنان در وجود حضرتش می درخشد که دوست و دشمن را به تحیّر واداشته است؛ اما مهم ترین نکته آموختنی از سیره نبیّ مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله این است که آن وجود با عظمت با این حال، همواره دعا می کرد که: «اَللّهُمَّ حَسِّنْ خُلْقی؛(5) خدایا! اخلاقم را زیبا گردان!»؛ «اللَّهُمَّ جَنِّبْنی مُنْکَراتِ الاَْخْلاقِ؛(6) پروردگارا! مرا از اخلاق زشت دور بگردان!»
بنابراین، برماست که با رویکردی دوباره به سیره و سنت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در سالم سازی جامعه و آرامش روحی مسلمانان تلاش کنیم و بکوشیم خلق و خوی نبوی صلی الله علیه و آله را در اجتماع مسلمانان گسترش دهیم و جسم و جانمان را با اخلاق زیبای آن حضرت جلا بخشیم.
در سطور آینده گزارشهایی مستند را از رفتار پسندیده حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله به نظاره می نشینیم، به این امید که در معاشرتها و رفتارهای اجتماعی و فردی خود از آن شیوه بهره گیریم.
امام ششم علیه السلام فرمودند: «اِنّی لاََکْرَهُ لِلرَّجُلِ اَنْ یَمُوتَ وَقَدْ بَقِیَتْ عَلَیْهِ خَلَّةٌ مِنْ خِلالِ رَسُولِ اللّه ِ لَمْ یَأْتِها؛(7) من دوست ندارم که مسلمانی بمیرد، مگر اینکه تمام آداب و سنن رسول خدا صلی الله علیه و آله را [ولو یکبار] انجام دهد.»

کلام خاتم انبیاء صلی الله علیه واله وسلم در مورد جایگاه عقل وعاقلان

یکشنبه - 2 دسامبر 2012

ریشه و اساس تمام پیشرفتهای مادی و معنوی بشر در طول تاریخ، اندیشه و تعقل و بهره وری از خرد از یک طرف و سعی و تلاش خردورزان و عاقلان از طرف دیگر بوده است. اگر بشر قرن بیستم و بیست و یکم از نظر صنعتی و تکنولوژی به موفقیتهای چشمگیری دست یافته، براثر اندیشه و تلاش بوده است؛ چنان که پیشرفتهای معنوی جوامع و افراد نیز براثر بهره وری از توان عقل و خرد و قدرت اندیشه و تلاش بوده است.
پیامبران، امامان، اولیاء، نخبگان و بندگان صالح الهی، همه اهل خرد و تعقل و مروج تفکر و اندیشه بوده اند. از جمله، ابوذر شاگرد تربیت شده و خردورز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بیشترین اوقات خویش را صرف تعقل و اندیشه و عبرت اندوزی و بهره گیری از خرد خویش و دیگران کرد.(1)
قرآن این کتاب جاوید و ماندگار الهی (به عنوان کامل ترین کتاب الهی و معجزه خاتم پیامبران) برای اندیشه و خردورزی و صاحبان عقل و خردورزان، ارزش زیادی قائل است، و زیباترین و رساترین سخنان را درباره ارزش دانش و تعقل و دقت و تفقّه بیان کرده است. در قرآن بیش از هزاربار کلمه «علم» و مشتقات آن که نشانه باروری خرد و اندیشه است، تکرار شده و افزون بر 17 آیه به طور صریح انسان را به تفکر دعوت کرده و بیش از 10 آیه با حکم «انظرُوا؛ دقت کنید» شروع شده و بیش از پنجاه مورد کلمه «عقل» و مشتقات آن به کار رفته است و در چهار آیه نیز قاطعانه به تدبر در قرآن، به عنوان بهره وری از عقل، امر شده است؛ چنان که در آیه ای از زبان اهل جهنم می خوانیم: «وَقالُوا لَوْ کُنّا نَسْمَعُ اَوْ نَعْقِلُ ما کُنّا فی اَصْحابِ السَّعیرِ»؛(2) «و می گویند: اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقل می کردیم، در میان دوزخیان نبودیم.» و همچنین قرآن کریم از کلمه فقه و تفقه و امثال آن بسیار بهره جسته است.(3)
از طرف دیگر فقهای خردورز ما نیز عقل و خرد را یکی از چهار منبع استنباط و استخراج احکام معرّفی کرده اند و حکیمان و اندیشمندان اسلام نیز با بهره گیری از خرد و استدلالهای عقلانی، فلسفه و کلام اسلامی را در اوج عظمت و متانت ارتقاء و صعود داده اند.
بر توده مردم نیز لازم است که در اصول اعتقادات از خرد و عقل خویش بهره جسته، آنها را برای خود به اثبات رسانند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز به عنوان خاتم پیغمبران و عقل کلّ، در معرّفی خرد و خردمندان و جایگاه عقل در مکتب اسلام و آثار آن سخنان نغز و دلنشینی دارد.

اهداف بعثت پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم)

یکشنبه - 2 دسامبر 2012

جهان در آستانة بعثت حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در انحطاط و بحران شگفت انگیزی قرار داشت. جهالت، غارتگری، ظلم و ستم، تضییع حقوق ضعیفان و محرومان، فساد و بی بند و باری، تبعیض و ناعدالتی، نگرانی و دلهره، دوری از اخلاق و انسانیت، تمام جوامع بشری را در آن روزگار فرا گرفته بود.
در این میان منطقة جزیرة العرب و به ویژه شهر مکه از منظر فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، پایین¬ترین و بدترین وضع را تحمل می¬کرد. خضوع اعراب جاهل در مقابل چوبهای خشکی که به صورت بت درست شده بود و اهالی مکه در مقابل آن اجسام بی¬جان قربانیها کرده و استمداد می¬طلبیدند، هر انسان فهمیده و عاقلی را به تعجب و تأسف وا می-داشت. زنان نه تنها از حقوق اساسی خود محروم بودند، بلکه همانند کالای بی¬جان خرید و فروش می¬شدند و… .
خداوند متعال در آیات وحیانی خویش به برخی از ناهنجاریها و آداب غیر انسانی و جاهلانة آن روز اشاره کرده و می¬فرماید: ?قُلْ تَعالَوْ اَتْلُ ما حَرّمَ رَبُّکُم عَلَیْکُمْ اَلاّ تُشْرِکوا بِهِ شَیْئاً وَبِالْوالِدَیْنِ إحْساناً وَلاتَقْتُلوا أوْلادَکُمْ مِنْ إمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإیّاهُمْ وَلاتَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَما بَطَنَ وَلاتَقْتُلوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللهُ إلاَ بِالْحَقِّ ذلِکُمْ وَصّیکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلونَ>[1]؛ «بگو: بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است ‌[برایتان] بخوانم: اینکه چیزی را شریک خدا قرا ندهید و به پدر و مادر نیکی کنید. فرزندانتان را از ترس فقر نکشید. ما شما و آنها را روزی می¬دهیم. و به کارهای زشت نزدیک نشوید چه آشکار و چه پنهان. و انسانی را که خداوند محترم شمرده به قتل نرسانید مگر به حق [و از روی قانون الهی]. این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شاید درک کنید.»
?‌وَلاتَقْرَبوا مالَ الْیَتیمِ إلاّ بِالَّتی هِیَ أحْسَنُ حَتّی یَبْلُغَ أشُدَّهُ وَأوْفوا الْکَیْلَ وَالْمیزانَ بِالقِسْطِ، لانُکَلِّفُ نَفْساً إلاّ وُسْعَها وَإذا قُلْتُمْ فَاعْدِلوا وَلَوْ کانَ ذا قُربی وَبِعَهْدِ اللهِ أوْفوا ذلِکُمْ وَصّیکُمْ بِهِ لَعَلّکُمْ تَذَکَّرونَ>[2]؛ «و به مال یتیم جز به بهترین صورت [و برای خدمت به او] نزدیک نشوید تا به حد رشد خود برسد، و حق پیمانه و وزن را به عدل و دادگری رعایت کنید. ما هیچ کس را به بیش از توانائی و قدرتش وادار نمی¬کنیم. هنگامی که [در مقام داوری یا شهادت] سخنی می¬گوئید، عدالت را مد نظر قرار دهید حتی اگر در مورد نزدیکان شما باشد، و به پیمانهای خداوند وفادار باشید. اینها مواردی است که خداوند شما را به آن سفارش می¬کند، تا شاید پند گیرید.»
خداوند متعال در این آیات از رسمهای باطل و غیر اخلاقی دوران جاهلیت خبر داده و به موضوعات غیر انسانی رایج، از جمله شرک و بت¬پرستی، آزار پدر و مادر، کشتن فرزندان، ارتکاب اعمال زشت و فساد انگیز، کشتن افراد بی¬گناه، تجاوز به اموال یتیمان، بی¬عدالتی در توزیع اموال و امکانات عمومی، پایمال کردن حقوق دیگران، عهد شکنی و نادیده انگاشتن پیمانها و قوانین اجتماعی می¬پردازد و در عین حال راهکارها و دستورات سازنده¬ای در این زمینه به مسلمانان ارائه می¬کند.

نگاهی به اوصاف پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم

یکشنبه - 2 دسامبر 2012

سال 1385 به نام مبارک و با عظمت ختم رسولان، حضرت محمد بن عبداللّه، سال «پیامبر اعظم» نام گذاری شده است؛ اگرچه فقط یک سال و یک روز اختصاص به آن حضرت ندارد؛ بلکه از آن جهت که او خاتم پیامبران است، هر سال و هر روز تا قیامت مربوط به اوست و کتاب آسمانی او ابدی و جاودانه است. البته این گونه نامگذاریها فرصت مناسبی است برای تجدید عهد، و بازنگری و بازخوانی اوصاف و رفتار آن حضرت، به امید اینکه بتوان برای زندگی فردی و اجتماعی ره توشه های گهربار گرفت و با به کار بستن آن حیات دوباره و تازه یافت. آنچه پیش رو دارید نگاهی است اجمالی به اوصاف و ویژگیهای آن حضرت.
الف. محمد صلی الله علیه و آله از زبان قرآن
قرآن به عنوان کتاب جاوید و ماندگار الهی، عمیق ترین و جامع ترین توصیفات را از شخص با عظمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دارد.
1. خاتم رسولان
«ما کانَ مُحَمَّدٌ اَبَا اَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللّه وَ خاتَمَ النَّبیّنَ وَ کانَ اللّهُ بِکُلّ شَیْ ءٍ عَلیماً»؛(1) «محمد صلی الله علیه و آله پدر هیچ یک
______________________________
1. احزاب/40.
از مردان شما نبوده و نیست؛ ولی رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است، و خداوند به همه چیز آگاه است.»
در این آیه، آن حضرت به عنوان خاتَم رسولان معرّفی شده و سخن از ختم رسولان است نه ختم دیانت. حضرت صادق علیه السلام فرمود: «اِنّ اللّه عَزَّ ذِکْرُهُ خَتَمَ بِنَبیِّکُمُ النَّبیّنَ فَلا نَبیِّ بَعْدَهُ اَبَداً وَ خَتَمَ بِکِتابِکُمُ الْکُتُبَ فَلا کِتابَ بَعْدَهُ اَبَداً؛(1) به راستی خدایی که یادش با عزت است پایان داد با نبیّ شما پیامبران را، لذا پس از پیامبر شما پیامبری نخواهد بود و خاتمه داد با کتاب شما (قرآن) کتابها[ی آسمانی] را، پس تا ابد کتابی بعد از قرآن نخواهد بود.»
امام صادق علیه السلام می فرماید: «جاءَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله فَجاءَ بِالْقُرآنِ وَ بِشَریعَتِهِ وَ مِنْهاجِهِ، فَحَلالُهُ حَلالٌ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ حَرامُهُ حَرامٌ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ؛ محمد صلی الله علیه و آله آمد، پس قرآن را با شریعت و قانونش [برای مردم] آورد. پس حلال آن (قرآن) تا روز قیامت حلال و حرام آن (نیز) تا قیامت حرام است.»(2)
روایتی که ذکر شد به روشنی سخن برخی روشنفکران را که ختم رسالت را به معنای ختم دیانت و بر چیده شدن بساط دین از جامعه گرفته است رد می کند؛ بنابراین دین و شریعت اسلام همچنان تا قیامت باقی است.

تعهّدات اجتماعى وپیامبر اعظم صلى الله علیه و آله ووسلم

یکشنبه - 2 دسامبر 2012

قرآن کریم مى فرماید: «وَ اَوْفُوا بِالْعَهْدِ اِنّ العَهْدَ کانَ مَسْئُولاً».
(اسراء/34)
زندگى جامعه براساس قراردادها و قول و قرارهاى اجتماعى اداره مى شود. بخش اندکى از نیازها در قالب تبادلهاى نقد و فورى و بدون قرارداد قبلى تأمین مى شود ولى بخش بیشترى از نیاز جامعه براساس برنامه ریزى و آینده نگرى و در پى توافقها و قراردادها، وعده ها، پیش خرید، پیش فروش، معاهدات اقتصادى، معاهدات فرهنگى، سیاسى، معاهده هاى دفاعى، و… قابل تأمین است.
قراردادهایى که بین دو کشور، دو شرکت، دو حزب و گروه و یا بین دو فرد منعقد مى گردد، براى دو طرف حقوق و وظایفى ایجاد مى کند، که رعایت آن، ضامن جریان سالم و عادلانه فعالیتهاى اجتماعى است و بى توجهى به پیمانها و قول و قرارها، ریشه بسیارى از ستمها، اختلافات و تباه شدن امکانات و نیروهاست.
قراردادها در همه ابعاد زندگى انسان به چشم مى خورد و در تأمین نیازهاى گوناگون نقش دارد. قراردادهاى تجارى (خرید و فروش)، قرارداد استخدام، قرارداد بیمه، قرارداد حمل و نقل، قراردادهاى توریستى و جهانگردى، قرارداد تهیه و تولید کالاهاى مورد نیاز، قرارداد توزیع و قبول نمایندگى و فروش کالاها، قرارداد نظارت و پشتیبانى و تعمیر و نگهدارى تجهیزات فنّى و صنایع، قراردادهاى بهداشتى، درمانى، آموزشى، پژوهشى، تبلیغى و اطلاع رسانى و تغذیه خبرى، و صدها نوع قرارداد دیگر، بین افراد و شرکتها و سازمانها و نهادهاى گوناگون دولتى و غیردولتى وجود دارد که همچون رگهاى بزرگ و کوچک، خون مورد نیاز را به بخشهاى مختلف جامعه مى رساند.
این قراردادها در زندگى اجتماعى؛ افراد، شرکتها، سازمانها، نهادها و وزارتخانه هاى گوناگون را به یکدیگر پیوند مى دهد و پشتوانه روحى، روانى فعالیتهاى افراد است.
دست یابى به اهداف و آرمانها، تأمین نیازها، ایفاى تعهدات و انجام مسئولیتها تابع وفادارى و پاى بندى طرفین و اطراف قراردادها، به عهد و پیمان خویش است.
روزانه میلیونها قرارداد و قول و پیمان بین افراد و نهادهاى گوناگون به صورت مکتوب و شفاهى منعقد مى شود، که زیر بناى فعّالیتها و جهت بخش تلاشهاست. پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله معیار ارزیابى انسانها و نزدیکى آنان به خود را چنین برشمرده است: «اَقْرَبُکُمْ غَدا مِنّى فِى الْمَوْقِفِ اَصْدَقُکُمْ لِلْحَدیثِ وَ اَدّاکُمْ لِلاَْمانَةِ وَ اَوْفاکُمْ بِالْعَهْدِ وَ اَحْسَنُکُمْ خُلْقا وَ اَقْرَبُکُمْ مِنَ النّاسِ؛ فرداى قیامت کسى به من نزدیک تر است که راستگوتر باشد، نسبت به امانت بیشتر رعایت کند و نسبت به عهد و میثاق وفادارتر، اخلاقش نیکوتر و مردمدارتر باشد.»

ولایت امام علی علیه السلام درکلام رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم

یکشنبه - 2 دسامبر 2012

پیامبر اکرم(ص) در طول عمر 23 ساله رسالت خویش، بارها مسئله ولایت و امامت، خلافت و وزارت علی(ع) و دیگر امامان را مطرح کرد که مجموع آنها به بیش از 70 مورد مى رسد.
این مقاله بنا دارد این موارد را به ترتیب زمانى و حوادث جانبى مطرح کند. امید که مورد رضایت امیر ولایت و استفادة دوستان قرار گیرد.
خلافت انتصابى یا انتخابى
از مسائلى که در طول تاریخ بعد از رحلت پیامبر(ص) به وجود آمد و بعدها به عنوان مهم ترین امر اختلافى بین شیعه و اهل سنّت نمودار شد، این مسئله است که آیا انتخاب خلیفه و جانشین پیامبر، امرى الهى و انتصابى است؟ یا اختیارى و انتخابى توسط غیرخداوند (پیامبر یا مردم و یا اهل حل و عقد و…)؟
به قول یکى از محققان «… اختلاف شیعه و سنّى قبل از هر چیز در این است که آیا امامت، یک مقام دینى و تابع تشریع و نصب الهى، یا یک سلطنت دنیوى و تابع عوامل اجتماعى است؟ شیعیان معتقدند که حتّى شخص پیامبر اکرم(ص) هم نقش استقلالى در تعیین جانشین خود نداشتند؛ بلکه آن را به امر الهى، انجام دادند… .»[1]
پیامبر اکرم(ص) این آینده نگرى را داشت و از روزهاى اوّل رسالت خویش به این پرسش تاریخى پاسخ داد که مسئله امامت و خلافت به نصب الهى است و این امر از عهده بشر خارج است. اکنون به نمونه هایى در این زمینه توجه کنید:
1. گروهى از قبیله «بنى عامر» وارد مکّه شدند. رسول خدا (ص) آیین خود را بر آنها عرضه کرد. آنان حاضر شدند که به وى ایمان بیاورند، مشروط بر اینکه رهبرى جامعه، پس از درگذشت پیامبر با آنها باشد. پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«اَلْاَمْرُ اِلَى اللَّهِ یَضَعُهُ حَیْثُ یَشَاءُ؛ کار در دست خدا است، آن را هر جا که بخواهد قرار می‌دهد.»
بیحرة بن فراس یکى از بزرگان بنى عامر با تعجب گفت: «ما در راه تو رو در روى قبایل عرب قرار بگیریم و سینه سپر کنیم و آن گاه که خدا تو را پیروز کرد، کار به دست دیگرى بیفتد؟ ما نیازى به آیین شما نداریم.»[2]
2. نقل شده است که چنین برخورد و پیشنهادى از ناحیه قبیله کنده نیز صورت گرفت و پاسخ پیامبر نیز همان پاسخ بود.[3]
این پاسخ فرستاده خداوند از دو جهت جالب و در خور توجّه است: نخست، تأکید پیامبر بر اینکه اگر جانشینى او مربوط به خداست، گواه بر انتصابى بودن جانشینى آن حضرت است؛ یعنى این مقام، یک منصب الهى است و در این باره، انتخاب از جانب خدا صورت مى گیرد، نه مردم.

امام علی علیه السلام در کلام امام حسن مجتبی علیه السلام

جمعه - 30 نوامبر 2012

امیر مؤمنان علی علیه السلام جلوه زیبای عشق و مظهر تجلّیات ربّانی است. جذبه جمالش هر عارف سالک را به وجد و شوق آورده و دل انگیزترین آهنگ و ترنّم یاد دوست رابدان ها ارزانی می دارد. او چنان است که خود فرمود: «ینحدر عنّی السّیل و لا یرقی الیّ الطّیر؛ سیلاب از ستیغ من ریزان است و مرغ از پریدن به قلّه ام گریزان»(1)
آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم گردد که باید گفت:
«چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن     به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن»
اکنون میهمان بوستان کلمات الهی او شده و گلواژه هایی از سخنان عشق آفرینش را مرور می کنیم، باشد تا شاهد جلوه ای از جذبه های جمال علوی در آیینه تمام نمای امام حسن علیه السلام باشیم.
ایمنی بخش بودن امام علی علیه السلام
امام حسن علیه السلام کودکی است خردسال و سخنانش برای پدر شورآفرین و گرمابخش محفل نورانی اوست. امیرالمؤمنین علیه السلام از او می خواهد سخنرانی کند تا کلامش را بشنود. خانواده اش به دستور حضرت آماده گوش فرا دادن به سخنانش می شوند. حضرت خطبه را با این کلمات آغاز می کند و می فرماید: «الحمدلله الواحد بغیر تشبیه، الدائم بغیر تکوین القائم بغیر کلفة» تا بدان جا که می فرماید: امّا بعد فانّ علیّا بابٌ من دخله کان آمنا، و من خرج منه کان کافرا اقول قولی هذا و استغفر اللّه العظیم لی و لکم؛(2) علی علیه السلام دری است که هر کس داخل آن گردد، ایمنی خواهد یافت و آن کس که از آن خارج گردد، کافر گردد. این سخن را می گویم و برای خود و شما از خدای بزرگ آمرزش می خواهم.» در این هنگام امام علی علیه السلام به پا خاست و بین دو چشم او را بوسید و فرمود: «ذریّة بعضها من بعض و اللّه سمیعٌ علیم؛(3) فرزندان و دودمانی که (از نظر پاکی و تقوا و فضیلت) بعضی از بعض دیگر گرفته شده اند و خداوند شنوای داناست.»
دروازه شهر دانش
امام مجتبی علیه السلام در یکی دیگر از سخنرانی های دوران کودکی خویش از امام علی علیه السلام به عنوان باب و دروازه شهر علم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم یاد می کند و می فرماید: «ایّها الناس سمعت جدّی رسول اللّه صلی الله علیه و آله یقول: و انا مدینة العلم و علّیٌ بابها و هل یدخل المدینة الاّ من بابها؛ ای مردم از جدّم پیامبر خدا شنیدم که می فرمود: و من شهر علم هستم و علی علیه السلام درِ آن شهر، و آیا به شهری جز از دروازه آن می توان وارد شد.» (4)

جایگاه عدالت در کلام امام علی علیه السلام

جمعه - 30 نوامبر 2012

عدالت از رسالتهای اصلی تمام پیامبران الهی و از آرمانهای همه انسانها در طول حیاتشان است. عدالت از جمله اموری است که خوبی آن به وسیله عقل، قابل تشخیص است و اجرای آن تابع شرط و مصلحت نیست و خود بالاترین مصلحتها است؛ به همین علت است که عدالت، دوست و دشمن و مؤمن و کافر نمی‌شناسد و همه را به یک چشم می‌نگرد. اینجاست که خداوند در قرآن می‌فرماید: «لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى»؛[1] «مبادا دشمنی با قومی شما را وادارد که عدالت نورزید، به عدالت رفتار کنید که به تقوا نزدیک‌تر است.»
عدالت، محوری‌ترین،‌استوارترین، بنیادی‌ترین و شامل‌ترین مسأله سیاست و حکومت علوی است. نام مقدس امام علی(ع)، آن چنان با عدالت در آمیخته است که نام علی(ع) عدالت را تداعی می‌کند. عدالت، همواره سرمشقی مهم در زندگی امیر مومنان(ع) بود و او در راه اجرای عدالت و گسترش قسط، شهد شهادت نوشید.
تأکید بر این نکته، از آن روست که بگوییم حکومتی می‌تواند ادّعا کند از امام علی(ع) الگو گرفته است و سنّت‌شناسانه به سیره آن بزرگوار اقتدا می‌کند که سردمداران آن، به عدالت، بیش از هر چیز، اهمیّت دهند و برای گسترش، توسعه و همه‌گیر ساختن آن، از هیچ کوششی دریغ نورزند؛ نه در بیان و کلام؛ بلکه در عمل، کردار و تعامل با مردم.
تأمل در کلام حضرت علی(ع) جایگاه عدالت را بیش از پیش در اذهان روشن خواهد کرد. فردی از آن جناب پرسید: «أَیُّهُمَا أَفْضَلُ؟ اَلْعَدْلُ اَوْ الجُودُ؟[2]؛ آیا عدالت، [شریف‌تر و] بالاتر است یا بخشندگى؟» در واقع، پرسشگر از دو صفت والای انسانی پرسیده است که تنها در انسانهای متعالی وجود دارد. بشر،‌همواره از ستم، گریزان بوده و احسان به دیگران را در حق خویش، تحسین کرده و ستوده است. پاسخ پرسش بالا شاید در وهله اول، خیلی آسان به نظر برسد. جود و بخشندگی از عدالت بالاتر است؛ زیرا عدالت، رعایت حقوق دیگران و تجاوز نکردن به حدود و حقوق آنهاست؛ اما جود، این است که آدمی با دست خود، حقوق مسلم خود را نثار غیر می‌کند. فردی که با عدالت رفتار می‌کند به حقوق دیگران تجاوز نمی‌کند و یا حافظ حقوق دیگران است؛ اما آنکه جود می‌کند فداکاری می‌کند، وحق مسلم خود را به دیگری واگذار می‌کند. پس جود بالاتر است؛ ولی حضرت علی(ع) به دو دلیل می‌فرماید که عدل از جود بالاتر است؛ نخست اینکه: «الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ یُخْرِجُهَا عَنْ جِهَتِهَا؛ عدل، امور [و جریانها] را در مسیر [و مجرای طبیعى] خود قرار می‌دهد؛ اما جود، آنها را از مجرای [طبیعى] خود خارج می‌سازد.»
دیگر اینکه می‌فرماید: «الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ؛ عدالت، قانونی است عام [که همه اجتماع را در برمی‌گیرد]؛ اما بخشش، یک حالت عارضی و خاص است» که اگر جنبه قانونی و عمومی پیدا کند و کلیت یابد، دیگر جود نیست.
حضرت علی(ع) آن‌گاه نتیجه می‌گیرد: «فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا؛ پس از میان آن دو (عدالت و جود)، عدالت، اشرف و افضل است.

با توجه به اینکه مردم می‌دانستند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امام علی علیه السلام را برای جانشینی خود انتخاب کرده، چرا حضرت علی علیه السلام را رها کردند و یار و یاور دیگر خلفاء شدند؟

جمعه - 30 نوامبر 2012

پاسخ:
1. وجود هوای نفس
صرف دانستن غصب ولایت از طرف خلفاء نمی‌تواند مردم را از خلفاء دور کند؛ زیرا خیلی وقتها انسان می‌داند که تکلیف و راه و روش رسیدن به معبود چیست، اما در عین حال به تکلیفش عمل نمی‌کند یا اینکه می‌داند شایستگی فلان سمت و مقام را ندارد و لیاقت و شایستگی از آن دیگری است، ولی با ده¬ها حیله و تزویر و … حق او را غصب می‌کند؛ چنان که خود خلفاء می‌دانستند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدیر حضرت علی علیه السلام را برای جانشینی خود معرفی کرده است و تبریکات عمر را در قالب واژه‌ «بخّ بخّ لک یا علی …»[1] ضبط کرده‌اند یا اینکه عمر در بارة بیعت با ابابکر می‌گوید: «بیعت با ابابکر کاری بی‌رویه و اتفاقی و بدون تدبیر بود … پس هر کس این اشتباه را بکند، او را بکشید!»[2] ولی با این حال منصب و مقام خلافت را از او گرفتند.
بنابراین، به همان دلیلی که خلفاء حق علی علیه السلام را غصب کردند، با آنکه می‌دانستند خلافت حق علی علیه السلام است، بعضی از مردم هم با اینکه می‌دانستند خلفاء غاصب حق علی علیه السلام می‌باشند، در زیر بیرق غاصبان رفتند.
ابو حامد محمد بن محمد غزالی از علماء بزرگ اهل سنت می‌نویسد: «همه اجماع و اتفاق بر متن حدیث دارند که در خطبة روز غدیرخم، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس من مولا و آقای او هستم، بعد از من علی مولی و آقای اوست. عمر فوری مبادرت به تظاهر کرد و تبریکات لازمه را در ضمن بخّ بخّ لک یا علی تقدیم کرد. پس نفس اماره بر آنان غلبه کرد و حب ریاست و جاه‌طلبی عواطف و مزایای انسانیت را از آنها سلب کرد و در سقیفه به خلیفه تراشی پرداختند و جام شراب هوای نفسانی را نوشیدند و به قهقرا برگشتند، قرآن را پشت سر انداختند و احکام و سنت پیامبر را ملعبة خود کردند.»
بعد اشاره می‌کند به جریان مخالفت کردن عمر از آوردن قلم و کاغذ برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که نشان می‌دهد آنهایی که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله با فرمایش آن حضرت مخالفت کردند، کار تازه‌ای نکردند.
در زمان خود پیامبر صلی الله علیه و آله هم مخالفتها کرده بودند، مثل: مخالفت از حضور در لشکر اسامه و … سپس غزالی می‌نویسد: «دین را به دنیا فروختند و چه زشت معامله‌ای کردند… .»[3]
2. عدالت خواهی علی علیه السلام
بسیاری از مردم تحمل عدالت و عدالت خواهی علی علیه السلام را نداشتند؛ چرا که عدة زیادی از آنها رشد یافته در جامعه تبعیضی بودند و می‌دانستند با حاکمیت علی علیه السلام راه منافع نامشروع آنها بسته خواهد شد.
در احتجاج طبرسی آمده است: «… امام علی علیه السلام فرمود: حالا که اقرار کردید و گفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای شما آشکار شد، از خدای یکتا بپرهیزید! … حق را به اهل آن رد کنید و پیرو سنت پیامبر شوید! … پس خلافت را به کسی که شایسته آن است بسپارید که حق اوست… .