عدالت از رسالتهای اصلی تمام پیامبران الهی و از آرمانهای همه انسانها در طول حیاتشان است. عدالت از جمله اموری است که خوبی آن به وسیله عقل، قابل تشخیص است و اجرای آن تابع شرط و مصلحت نیست و خود بالاترین مصلحتها است؛ به همین علت است که عدالت، دوست و دشمن و مؤمن و کافر نمیشناسد و همه را به یک چشم مینگرد. اینجاست که خداوند در قرآن میفرماید: «لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى»؛[1] «مبادا دشمنی با قومی شما را وادارد که عدالت نورزید، به عدالت رفتار کنید که به تقوا نزدیکتر است.»
عدالت، محوریترین،استوارترین، بنیادیترین و شاملترین مسأله سیاست و حکومت علوی است. نام مقدس امام علی(ع)، آن چنان با عدالت در آمیخته است که نام علی(ع) عدالت را تداعی میکند. عدالت، همواره سرمشقی مهم در زندگی امیر مومنان(ع) بود و او در راه اجرای عدالت و گسترش قسط، شهد شهادت نوشید.
تأکید بر این نکته، از آن روست که بگوییم حکومتی میتواند ادّعا کند از امام علی(ع) الگو گرفته است و سنّتشناسانه به سیره آن بزرگوار اقتدا میکند که سردمداران آن، به عدالت، بیش از هر چیز، اهمیّت دهند و برای گسترش، توسعه و همهگیر ساختن آن، از هیچ کوششی دریغ نورزند؛ نه در بیان و کلام؛ بلکه در عمل، کردار و تعامل با مردم.
تأمل در کلام حضرت علی(ع) جایگاه عدالت را بیش از پیش در اذهان روشن خواهد کرد. فردی از آن جناب پرسید: «أَیُّهُمَا أَفْضَلُ؟ اَلْعَدْلُ اَوْ الجُودُ؟[2]؛ آیا عدالت، [شریفتر و] بالاتر است یا بخشندگى؟» در واقع، پرسشگر از دو صفت والای انسانی پرسیده است که تنها در انسانهای متعالی وجود دارد. بشر،همواره از ستم، گریزان بوده و احسان به دیگران را در حق خویش، تحسین کرده و ستوده است. پاسخ پرسش بالا شاید در وهله اول، خیلی آسان به نظر برسد. جود و بخشندگی از عدالت بالاتر است؛ زیرا عدالت، رعایت حقوق دیگران و تجاوز نکردن به حدود و حقوق آنهاست؛ اما جود، این است که آدمی با دست خود، حقوق مسلم خود را نثار غیر میکند. فردی که با عدالت رفتار میکند به حقوق دیگران تجاوز نمیکند و یا حافظ حقوق دیگران است؛ اما آنکه جود میکند فداکاری میکند، وحق مسلم خود را به دیگری واگذار میکند. پس جود بالاتر است؛ ولی حضرت علی(ع) به دو دلیل میفرماید که عدل از جود بالاتر است؛ نخست اینکه: «الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ یُخْرِجُهَا عَنْ جِهَتِهَا؛ عدل، امور [و جریانها] را در مسیر [و مجرای طبیعى] خود قرار میدهد؛ اما جود، آنها را از مجرای [طبیعى] خود خارج میسازد.»
دیگر اینکه میفرماید: «الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ؛ عدالت، قانونی است عام [که همه اجتماع را در برمیگیرد]؛ اما بخشش، یک حالت عارضی و خاص است» که اگر جنبه قانونی و عمومی پیدا کند و کلیت یابد، دیگر جود نیست.
حضرت علی(ع) آنگاه نتیجه میگیرد: «فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا؛ پس از میان آن دو (عدالت و جود)، عدالت، اشرف و افضل است.
آن اصلی که میتواند تعادل اجتماع را حفظ کند و به پیکر اجتماع، سلامت و به روح اجتماع، آرامش بدهد؛عدالت است.
تعریف عدالت اجتماعى
با آنکه امروزه از عدالت اجتماعى، بسیار سخن گفته میشود؛ اما این واژه، یکی از مفاهیم مبهم در عرصه مطالعات علوم اجتماعی و انسانی است؛ زیرا هم میتوان حوزه اجتماع را در عرض حوزههای سیاست، اقتصاد و فرهنگ قرار داد و هم میتوان آن را با توجه به پیچیدگی امور جامعه مجموعهای گستردهتر از موارد مذکور و شامل عرصههای سیاسى، فرهنگی و اقتصادی قلمداد کرد. امروزه غالباً وقتی سخن از عدالت به میان میآید، بعد اجتماعی آن مدّ نظر است؛ زیرا عدالت در هیچیک از مفاهیم و عناوین خود به گستردگی و اهمیت عدالت اجتماعی به معنای دوم که شامل عرصههای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی میشود، نخواهد بود.
عدالت از نگاه شهید مطهرى; به معنای دقیق کلمه در عرصه اجتماعی آن مطرح است. او میگوید: عدالت در مفهوم وسیعش، عبارت است از: دادن حق صاحبان استحقاق بدون هیچ تبعیضی به آنها. اگر حق هیچ صاحب حقی ادا نشود، برخلاف عدالت است؛ همچنانکه اگر تبعیض باشد و حق بعضی داده شود و حق بعضی دیگر داده نشود، باز بر خلاف عدالت است. عدالت از این منظر، ملازم با مساوات است؛ یعنی به همه به چشم مساوی نگریستن و تبعیض قائل نشدن. لازمهاینگونه مساوات، عدالت است؛ یعنی اینکه به هر کسی طبق استحقاقش داده شود؛ اگر زیاد استحقاق دارد، زیاد داده شود و اگر کم استحقاق دارد، کم داده شود و در این جهت تبعیضی صورت نگیرد.[3]
بنابراین تعابیر، عدالت اجتماعی در واقع، ارزشی است که با رعایت آن، هر کس در جامعه به حق شایسته خویش میرسد.
عدالت اجتماعی در گفتار امیر مومنان(ع)
امیرمؤمنان علی(ع) حکومت را برای تحقق عدالت پذیرفت و آن را جز در این مسیر نمیخواست.
امام(ع) فرمود: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ، وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَنْ لَا یَقِرُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ، لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا، وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا؛[4] اگر حضور [فراوان] بیعت کنندگان نبود و یاران حجت را بر من تمام نمیکردند و اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته [رهایش میکردم] و آخر خلافت را به کاسه اوّل آن سیراب میساختم.»
آن حضرت نقش عدالت را چنین بیان کرده است: «جَعَلَ اللهُ سُبْحَانَهُ اَلْعَدْلَ قِوَاماً لِلْأَنَامِ وَ تَنْزِیهاً مِنَ الْمَظَالِم وَ الْآثَامِ وَ تَسْنِیَةً لِلْإِسْلاَمِ؛[5] خدای سبحان عدالت را مایه برپایی انسانها [و ستون زندگانی آنها] و سبب پاکی از ستمکاریها و گناهان و روشنی چراغ اسلام قرار داده است.» و نیز فرموده است: «بِالْعَدْلِ تَصْلَحُ الرَّعِیَّه؛[6] با عدالت رعیّت اصلاح میشوند.»
در واقع، جامعهای که عدالت در آن برپا نیست، فاقد حیات انسانی و زندگانی معنوی است و دیانتی که در آن اهتمام به برقراری عدالت نیست، مایه گمراهی است و حکومتی که عدالت، هدف آن نیست و در راه برقراری عدالتی همه جانبه و فراگیر گام نمیزند، در مسیر هلاکت است؛ زیرا اصلاح دین و دنیای مردمان به وسیله عدالت، ممکن است.
در سخنان علی(ع) چنین وارد شده است:
«اَلْعَدْلُ حَیَه؛[7] عدالت زندگی است.»
«اَلْعَدْلُ حَیَه الْاَحْکَامِ؛[8] عدالت حیات احکام [دین] است.»
«عَدْلُ السُّلْطَانِ حَیَاةُ الرَّعِیَّةِ وَ صَلاَحُ الْبَرِیَّةِ؛[9] عدالت زمامدار، حیات مردمان و مایه صلاح [احوال] خلق است.»
امیر مومنان(ع) در راه تحقق این هدف والا، همه سختیها و مخالفتها را به جان خرید و در همین راه به شهادت رسید که دربارهاش گفتهاند: «قُتِلَ فِی مِحْرَابِهِ لِشِدَّه عَدْلِهِ؛[10] او در محراب عبادت خویش به سبب شدت عدالتش کشته شد.»
در ادامه، بخشهایی از کلام ایشان را که روشنگر ابعاد مختلف مهمترین رکن عدالت (عدالت اجتماعی) است بیان میکنیم.
الف. رعایت انصاف با بندگان خدا
حضرت علی(ع) در فرمان خود به مالک اشتر چنین فرمود: «نَصِفِ اللَّهَ وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِکَ وَ مِنْ خَاصَّةِ أَهْلِکَ وَ مَنْ لَکَ فِیهِ هَوًى مِنْ رَعِیَّتِکَ فَإِنَّکَ إِلَّا تَفْعَلْ تَظْلِمْ وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ کَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَهُ وَ کَانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّى یَنْزِعَ أَوْ یَتُوبَ وَ لَیْسَ شَیْ ءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْیِیرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِیلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِینَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِینَ بِالْمِرْصَاد؛ِ[11] نسبت به خداوند و نسبت به مردم از جانب خود، و از جانب افراد خاص خاندانت، و از جانب رعایایی که به آنها علاقهمندی انصاف به خرج ده! که اگر چنین نکنى، ستم کردهاى! و کسی که به بندگان خدا ستم کند، خداوند پیش از بندگان، دشمن او خواهد بود، و کسی که خداوند، دشمن او باشد، دلیلش را باطل میسازد و با او به جنگ میپردازد تا دست از ظلم بردارد یا توبه کند، هیچ چیز در تغییر نعمتهای خدا و تعجیل انتقام و کیفرش، از اصرار بر ستم، سریعتر [و زودرستر] نیست؛ چرا که خداوند، دعا و خواسته مظلومان را میشنود و در کمین ستمگران است.»
ب. ظلم نکردن به مردم
امام علی(ع) به استاندار فارس فرمود: «اسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ وَ احْذَرِ الْعَسْفَ وَ الْحَیْفَ فَإِنَّ الْعَسْفَ یَعُودُ بِالْجَلَاءِ وَ الْحَیْفَ یَدْعُو إِلَى السَّیْف؛[12] عدالت را پیشه کن و از تعدی و ظلم [به مردم] دوری گزین؛ زیرا [تجاوز و] تعدى، سبب فرار و دوری [مردم] از تو خواهد شد و ستم، سبب [قیام مردم و] توسل به شمشیر [علیه تو] میشود.»
ج. توجه به نیازمندان
خدایی که مردم را آفریده، رزق و روزی همه آنها و هر موجود زنده دیگر را به عهده گرفته است. خداوند در این باره میفرماید: «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُه»؛[13] هیچ جنبدهای در زمین نیست، جز آنکه رزق و روزیاش بر خداوند است.» این روزى، در دل هستی نهفته است. پس بر هر انسان، لازم است روزی و سهم خود را از این گنجهای الهى، به دست آورد؛ اما فردی که موقعیتی از نظر جسمی و اجتماعی برای او فراهم نیست که بتواند کار کند و نتواند سهم و روزی خود را به طور مستقیم از گنجهای طبیعت به دست آورد، آیا باید حق او از بین برود و زندگی توأم با محرومیت داشته باشد و یا اینکه از شدت گرسنگى، جان بسپارد؟ خیر … زیرا خداوند منّان بر توانمندان بر کار و دارندگان ثروتهای هستی، واجب کرده است که آن ناتوان مستمند و عاجز را در به دست آوردن روزی و انجام کار کمک کنند.
خداوند در این باره میفرماید: «وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ . لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ»؛[14] «کسانی که در [اموال و] ثروتشان، حقی معیّن جهت [تأمین] درخواست کنندگان و محرومان قرار داده شده است.» پس اگر ثروتمندان از کمک و تأمین معیشت مستمندان و نیازمندان، سر باز زنند، خداوند به این، راضی نخواهد شد، و شریعت عدالتخیز اسلام، آن را نمیپسندد.
امیر مومنان(ع) در این باره میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِی أَمْوَالِ الْأَغْنِیَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ فَمَا جَاعَ فَقِیرٌ إِلَّا بِمَا مُتِّعَ بِهِ غَنِیٌّ وَ اللَّهُ تَعَالَى جَدُّهُ سَائِلُهُمْ عَنْ ذَلِک؛[15] خداوند سبحان، غذا [و نیاز] فقیران را در اموال ثروتمندان معین کرده است. پس هیچ فقیری گرسنه نیست؛ مگر آنکه ثروتمندی از آن استفاده کرده باشد، و خداوند متعال در این باره از آنها خواهد پرسید.»
امام(ع) در نامهای به «قثم بن عباس» فرماندار خود در مکه چنین نوشت: «وَ انْظُرْ إِلَى مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ مِنْ مَالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ إِلَى مَنْ قِبَلَکَ مِنْ ذِی الْعِیَالِ وَ الْمَجَاعَةِ مُصِیباً بِهِ مَوَاضِعَ الْفَاقِه وَ الْخَلَّات؛[16] نظری افکن به مال الله که نزد تو جمع شده است. و آن را به مصرف عیالمندان و گرسنگان اطرافت برسان؛ به طوری که به دست فقرا و نیامندان برسد.»
آن حضرت در فرمان خود به مالک اشتر نیز چنین میفرماید: «اللَّهَ اللَّهَ فِی الطَّبَقَةِ السُّفْلَى مِنَ الَّذِینَ لَا حِیلَةَ لَهُمْ مِنَ الْمَسَاکِینِ وَ الْمُحْتَاجِینَ وَ أَهْلِ الْبُؤْسِ وَ الْزَمْنَى؛[17] خدا را! خدا را! دربارة طبقه پایین [رعایت کن]. آنها که راه چاره ندارند؛ یعنی مستمندان، نیازمندان، کسانی که دچار سختی شدهاند و از کارافتادگان.»
د. برابری فرصتها
یکی از مهمترین مسائل در عدالت اجتماعى، برابر کردن فرصتها برای همه است. به طوری که فرصت استفاده از امتیازات مالی و اقتصادی جامعه به دست گروه مشخصی قرار نگیرد که بر اساس رابطه با دستگاه حکومت و نزدیکی به شخص حاکم بالا آمدهاند.
حضرت علی(ع) در این باره موضعی سرسختانه اتخاذ کرد و به مجرّد دستیابی به خلافت، فرمود تمام امتیازات و اموال ناحق را از نزدیکان، دوستان و اقوام خلیفه سابق، خواهد گرفت. آن حضرت در این باره فرمود: «وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِکَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ عَلَى مُسْتَحِقِّیهِ فَإِنَّ فِی الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَیْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیْهِ أَضْیَقُ؛[18] به خدا سوگند! آنچه [بیهوده] از بیتالمال در کابین زنان قرار دادهاند و یا به واسطه آن کنیزانی را مالک شدهاند، اگر بیابم، به مستحق آن بر میگردانم؛ زیرا عدالت، گشایش میآورد، و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمل ظلم و ستم بر او گرانتر خواهد بود.»
امام علی(ع) در آغاز زمامداری خود، تمام فرمانداران سابق را از کار برکنار کرد که در بین آنها معاویه، والی نیرومند شام بود. همچنین در مقابل خواستههای نامشروع طلحه و زبیر برای به دست آوردن مقام در حکومت، بهخاطر بیکفایتی آنها برای احراز این پستها، سرسختانه ایستادگی کرد. او در سیاست، مساوات را اجرا کرد، و در توزیع اموال میان مردم با اینکه آنها از نظر فضیلت یکسان و در یک سطح نبودند فرقی نگذارد. و هنگامی که از آن حضرت در این باره گلایه کردند، ایشان در مقام تشریح سیاست عادلانه خود بر آمده و فرمود: «أَ تَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیْهِ وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِی السَّمَاءِ نَجْماً لَوْ کَانَ الْمَالُ لِی لَسَوَّیْتُ بَیْنَهُمْ فَکَیْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّه؛[19] آیا به من دستور میدهید که برای پیروزی خود از جور و ستم، در حق کسانی که بر آنها حکومت میکنم، استمداد جویم؟! به خدا سوگند تا عمر من باقى[، و شب و روز برقرار،] و ستارگان آسمان در پی هم طلوع و غروب میکنند هرگز به چنین کاری دست نمیزنم. اگر اموال از خودم بود، به طور مساوی در میان آنها تقسیم میکردم تا چه رسد به اینکه این اموال، اموال خدا [و متعلق به بیتالمال] است.»
آن امام همام حتی در برابر خواستههای نادرست برادر خویش، عقیل بن ابیطالب ایستادگی کرد. او نزد آن حضرت آمد تا از بیتالمال مقدار زیادتری طلب کند؛ اما امام، درخواست برادر خود را رد کرد. امام علی(ع) این ماجرا را چنین تشریح فرمود:
«به خدا سوگند عقیل، برادرم را دیدم که به شدت فقیر شده بود و از من میخواست که یک من از گندمهای شما را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از گرسنگی موهایشان ژولیده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون شده، گویا صورتشان با نیل رنگ شده بود. عقیل اصرار کرد و چند بار خواسته خود را تکرار کرد. من به او گوش فرا دادم. خیال کرد دینم را به او میفروشم، و به دلخواه او قدم برمیدارم و از راه و رسم خویش دست میکشم (اما من برای بیداری و هشداریاش) آهنی را در آتش گداختم. سپس آن را به بدنش نزدیک ساختم تا با حرارت آن، عبرت گیرد. نالهای سرداد همچون بیمارانی که از شدت درد مینالند و چیزی نمانده بود که از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: هان ای عقیل! زنان سوگمند در سوگ تو بگریند. از آهن تفتیدهای ناله میکنی که انسانی آن را به صورت بازیچه سرخ کرده است؛ اما مرا به سوی آتشی میکشانی که خداوند جبّار آن را با شعله خشم و غضبش برافروخته است. تو از این رنج مینالی و من از آتش سوزان نالان نشوم؟»[20]
فرصت برابر یعنی همین که فرد در اجرای عدالت بین خود و خانواده و آشنا و غریبه فرقی نگذارد.
ه . اجرای قانون برای همه
نباید قانون، فقط برای مستضعفان، اجرا شود؛ ولی صاحبان مقام و ثروت، در مقابل آن مصونیت داشته باشند. امام علی(ع) با این شیوه از ظلم و ستم قاطعانه مبارزه کرد و در این باره فرمود: «الذَّلِیلُ عِنْدِی عَزِیزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَ الْقَوِیُّ عِنْدِی ضَعِیفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْه؛[21] [ستمدیدگانی که در نظرها] ذلیل و پست [هستند،] از نظر من عزیز و محترماند تا حقشان را بگیرم، و نیرومندان [ستمگر] در نظر من حقیرند تا حق [دیگران] را از آنها بستانم.»
در آن هنگام که یک افسر و یا درجهدار ارتش، از مقام خویش که او را در مقابل قانون مصون میداشت، سوء استفاده و مردم را تهدید میکرد، حضرت، این مصونیت، سوء استفاده و تهدید را حتی در کوچکترین موارد از میان برداشت. آن حضرت در این باره، نامهای به اهالی مسیر حرکت ارتش و سپاه نوشت و فرستاد: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی قَدْ سَیَّرْتُ جُنُوداً هِیَ مَارَّةٌ بِکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ قَدْ أَوْصَیْتُهُمْ بِمَا یَجِبُ لِلَّهِ عَلَیْهِمْ مِنْ کَفِّ الْأَذَى وَ صَرْفِ الشَّذَا وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَیْکُمْ وَ إِلَى ذِمَّتِکُمْ مِنْ مَعَرَّةِ الْجَیْشِ إِلَّا مِنْ جَوْعَةِ الْمُضْطَرِّ لَا یَجِدُ عَنْهَا مَذْهَباً إِلَى شِبَعِهِ فَنَکِّلُوا مَنْ تَنَاوَلَ مِنْهُمْ شَیْئاً ظُلْماً عَنْ ظُلْمِهِمْ وَ کُفُّوا أَیْدِیَ سُفَهَائِکُمْ عَنْ مُضَارَّتِهِمْ وَ التَّعَرُّضِ لَهُمْ فِیمَا اسْتَثْنَیْنَاهُ مِنْهُمْ وَ أَنَا بَیْنَ أَظْهُرِ الْجَیْشِ فَارْفَعُوا إِلَیَّ مَظَالِمَکُمْ وَ مَا عَرَاکُمْ مِمَّا یَغْلِبُکُمْ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَا لَا تُطِیقُونَ دَفْعَهُ إِلَّا بِاللَّهِ وَ بِی فَأَنَا أُغَیِّرُهُ بِمَعُونَةِ اللَّهِ إِنْ شَاءَ اللَّه؛[22] اما بعد! من سپاهیانی [را برای نبرد] فرستادم که با خواست خدا از [آبادیهاى] شما میگذرند، و آنها را به آنچه خداوند بر آنها واجب کرده، توصیه کردهام. [به آنان گفتهام که] از آزار مردم و ایجاد ناراحتیها و مشکلات خودداری کنند و من [بدینوسیله] در برابر شما و کسانی که در پناه شما هستند از مشکلاتی که سپاهیان به وجود میآورند از خود رفع مسئولیت میکنم، (که آنها حق رساندن هیچگونه زیان را به کسی ندارند)، جز اینکه آنها سخت گرسنه شوند و راهی برای سیر کردن خود نیابند. بنابراین، اگر کسی از آنها، چیزی را از روی ستم از افراد گرفت [وظیفه دارید] او را در برابر عملش کیفر کنید. [و به شما نیز توصیه میکنم که] جلوی زیانهای بیخردان منطقه خود را نسبت به سپاهیان بگیرید و جز در آن موارد که استثنا کردم، متعرض آنان نشوید. من خود، پشت سپاه در حرکتم. شکایات خود را پیش من آورید. در آن مواردی که آنها بر شما چیره شدهاند و شما قدرت دفع آن را جز با کمک خداوند و من ندارید به من مراجعه کنید، که من به کمک خداوند، آن را تغییر میدهم.» بدینسان امام بزرگوار در مقابل انحراف و تجاوز به قانون، برای حفظ و عظمت آن، حدی قائل میشود و آن را صیانت میبخشد.
و. تجاوز نکردن به حقوق دیگران
هر فردی در جامعه، کرامت و حقوقی دارد و تجاوز به کرامت، آزادی و حقوق افراد جامعه، شکلی از انواع ظلم به حساب میآید. خداوند متعال، ظالم را به این دلیل مجازات خواهد کرد و رنج این مجازات به مراتب بدتر از درد ظلمی است که به مظلوم رسیده است. حضرت علی(ع) در این باره میفرماید: «یَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ یَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى الْمَظْلُوم؛[23] روز [انتقام] مظلوم از ظالم، شدیدتر از روز [ستم کردن] ظالم بر مظلوم است.»
چقدر زشت و ناپسند است که فقرا و مستضعفان، قربانی ظلمی باشند که نتوانند در برابر آن مقاومت و از حقوق خویش دفاع کنند.
امام(ع) میفرماید: «ظُلْمُ الضَّعِیفِ أَفْحَشُ الظُّلْمِ؛[24] ستم بر ناتوان، بدترین ستم است.»
و نیز میفرماید: «وَیْلٌ لِمَنْ خَصِمَهُ الْفُقَرَاءُ وَ الْمَسَاکِینُ؛[25] بدا به حال آنکه فقرا و مساکین، خصم او باشند.» حکّام و افراد جامعه باید در مقابل ظالم بایستند و او را بر سر جای خود بنشانند و حقوق مظلومان را از دست او بگیرند. حضرت علی(ع) در این باره میفرماید: «لَأُنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِه؛[26] [به خدا سوگند!] داد مظلوم را از ظالم میگیرم.»
و نیز میفرماید: «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِع؛[27] ملتی که در آن حق ضعیف از زورمند با صراحت گرفته نشود، هرگز پاک و پاکیزه نمیشود.»
عدالت اجتماعی در سیره علوى
مهمترین برنامههای امام علی(ع) برای اجرای عدالت اجتماعی را میتوان به شرح ذیل دانست:
الف. رئوس کلی اجرای عدالت
1. پایبندی به حقوق؛[28]
2. توسعه آزادیهای سازنده؛[29]
3. مهربانی و دوستی با مردم؛[30]
4. ارتباط مستقیم با مردم؛[31]
5. تاب آوردن در دشواریهای مردم؛[32]
6. دوری از خشم؛[33]
7. پرهیز از پیجویی عیبها؛[34]
8. آشکار ساختن عذرها برای دفع بدگمانى؛[35]
9. کمک به ستمدیدگان؛[36]
10. بنیاد نهادن صندوق شکایتها؛[37]
11. بازرسی برای برچیدن ستم لشکریان؛[38]
12. کوشش برای اتحاد جامعه اسلامى؛[39]
13. اهتمام به خشنودسازی مردم؛[40]
14. توسعه آموزش و پرورش و تعلیم همگانى؛[41]
15. بازداشتن مردم از برهم زدن سنتهای پسندیده و ستیز با سنتهای ناپسند.[42]
ب. تعیین دستگاه قضاوت برای احقاق حق مردم (در بخش قضایی)
از عهد خلافت عثمان که کارها به دست بنیامیه افتاده بود، دستگاه دادرسی ضعیف شد و تبعیض، خویشپرستى، برتری جویی و قومیت عرب دوباره احیا شد. وقتی امیرمؤمنان، علی(ع) به خلافت رسید، اعاده قدرت قوانین اسلامی و کوتاه کردن دست قاضیان نادرست و بازگرداندن اموال مغصوبه بیتالمال را وجهه همت خود قرار داد. ایشان از همان روز اول زمامداری اعلام داشت که عدالت مطلق بین همه شهروندان کشور اسلامی اعم از قرشی و غیر قرشی و عرب و عجم و سیاه و سفید و مسلم و ذمى، برنامه کار خلافت اوست و با دقت اجرا خواهد شد.
امام علی(ع) راه نجات مسلمانان و عظمت اسلام را در تعمیم عدالت و اصلاح محاکم و بنیانگذاری «سیستم دادرسی» میدانست.
او آیین دادرسی را در اسلام به وجود آورد و محکمة قضا را نظم و سر و صورت داد و ضوابط و اصولی برای آن وضع کرد که همه بیسابقه بود. در عهد او برای نخستین بار، قوانین محاکمات مدون شد و یکنواختی در محاکم اسلام به وجود آمد؛ زیرا بعضی خلفای گذشته نوشتن احکام و جمع احادیث را اجازه نمیدادند. همچنین در عهد علی(ع) اصول محاکمات بهصورت علمی رواج یافت. برای مثال، او بود که مقرر کرد برای احتراز از تبانى، باید شهود از یکدیگر جدا شوند و باید برای ادای شهادت تک تک نزد قاضی حاضر شوند. آرائی که شخص علی(ع) صادر کرده است از بس ماهرانه و عادلانه است تا به امروز زبانزد قضات و راهنمای ایشان است.
«قضایای علی(ع)» یعنی حکمهایی که آن حضرت صادر فرموده است، نام کتابهایی است که فقهای مذاهب مختلف جمعآوری کردهاند.
اقدام اساسی دیگر حضرت علی(ع) برای اصلاح محاکم، آموزش قضات و امتحان ایشان بود. حافظ ابونعیم اصفهانی روایت کرده است که آن حضرت، قضات را در کوفه جمع آورد و آنان را آزمود و به افرادی اجازه دادرسی داد که به پرسشهای آن حضرت، پاسخ درست دادند. این اقدام در آن زمان که هر قاضی بنا بر استنباط و درک شخصی از کتاب و سنت به صدور رأی میپرداخت، مکمل اصلاح دستگاه عدالت در عهد امیرمؤمنان علی(ع) بود.[43]
برای حصول اطمینان از حسن جریان عدالت، امام علی(ع) همانگونه که شخصاً به امور شهرى، قیمتها، سنگ ترازوها و پیمانه فروشندگان غلات، کار قصابان، بقالان، خرمافروشان و پارچهفروشان و … رسیدگی میکرد، محاکم کوفه را نیز بخصوص زیر نظر داشت و کار دادرسان را شخصا بازرسی میکرد.
طبقهبندی مشاغل از ابتکارات آن حضرت است و آن جناب، در آن طبقهبندى، شغل دادرسی را از مشاغل اساسی شمرده و در دستور جامع خود به مالک اشتر، صفات قاضی لایق و با ایمان و وظایف او را به صورتی بیان داشته است که تا امروز در مترقیترین جوامع بشرى، سرمشق دستگاههای عدالت است. آن حضرت در آن دستور چنین فرموده است:
«برای داوری بین مردم، کسی را انتخاب کن که شخصا او را از بین سایر مسلمانان برتر میدانى. کسی که امور پیچیده و دشوار، او را در تنگنا نگذارد و دادخواهان و اصحاب دعوا، او را به لجاجت نکشانند و دچار اشتباه و لغزش نکنند. کسی که چون حق را باز شناخت، از بازگشت به آن دلتنگ نشود و نفس او به طمع نگراید و به اندیشه کوتاه و بررسی مختصر، قناعت نکند و هنگام پیدا شدن شبهه، بیش از دیگران حوصله کند و فکر بهکار برد و بیش از سایر مردم، اهل استدلال و حجت باشد و هنگام مراجعه دادخواهان، دلتنگ نشود و در پژوهش مسائل، شکیبایی بیشتری به خرج دهد و در وقت صدور حکم، قاطعیت داشته باشد. باید قاضی را از بین کسانی برگزینی که تعریف و ستایش بسیار، آنها را به خودپسندی نکشاند و مغرور و فریفته نسازد و تحت تأثیر قرار ندهد.
البته چنین اشخاصی اندکاند. وقتی چنین قاضی را پیدا کردى، باید شخصا کار او را زیر نظر بگیری و از او حمایت کنى. باید با دستی گشاده به او عطا بخشی تا هیچ کمبود و بهانهای نداشته باشد و نیازش به دیگران اندک شود. باید نزد خود چنان منزلت و مقامی به او بدهی که سایر خواص و نزدیکان تو در او طمع نکنند و او را تحت تأثیر قرار ندهند و در پرتو این تقرب، از کارشکنی سایر رجال دولت ایمن شود. در کار استقرار عدالت و اصلاح حال قضات به دقت نظر کن و درست بیندیش؛ زیرا این دین در دست اشرار اسیر بوده است که در آن به هوای نفس خود کار میکردهاند و آن را وسیله دنیاجویی خود ساخته بودند.»[44]
ج. برنامه اصلاحی کامل درباره بیتالمال (در بخش اقتصادی)
پس از آنکه هدف علی(ع) در به دست گرفتن حکومت و اساس برنامه حکومت علی(ع) را دانستیم و دریافتیم که آن حضرت، تنها حرف نمیزند؛ بلکه به گفتههایش عمل میکند، اکنون به بررسی برنامه اصلاحی کامل علی(ع) میپردازیم که درباره بیتالمال اجرا کرد.
در گفتار امام علی(ع) و نامههای نهجالبلاغه، دربارة بیتالمال یک سلسله برنامههای کلی به چشم میخورد که میتوان همه آنها را به هفت موضوع ذیل، خلاصه کرد:
1. کوشش در آباد کردن زمینها و گسترش تولیدات اقتصادی و حفاظت جدی از آنها؛
2. چگونگی گردآوری و نگهداری بیتالمال؛
3. شرایط کسانی که بیتالمال تحت نظر آنها اداره میشود؛
4. مصارف بیتالمال؛
5. تقسیم بیتالمال به طور مساوی و جلوگیری از تبعیضات؛
6. دقت در حفظ بیتالمال و هشدار به کسانی که بیتالمال در اختیار آنها است؛
7. کیفر جنایتکاران به بیتالمال.
یکی از شئون حکومت و وظایف خطیر رهبر، پاسداری از اموال عمومی و بیتالمال است؛ زیرا خیانت به بیتالمال علاوه بر عواقب شوم معنوی آن، باعث درهم شکستن نظام حکومت و عدالت اجتماعی و به وجود آمدن هرج و مرج و تبعیضات ضد بشری و اختلافات طبقاتی میشود؛ از اینروست که رهبران الهی در انجام این وظیفه و مسئولیت بزرگ، سخت کوشا و جدی بودهاند.
پس از آنکه حضرت، در روز دوم خلافتش بر بالای منبر رفت و آن خطبه را ذکر فرمود (که در بالا به آن اشاره شد)، فردای آن روز، مردم، طبق دستور امام، بر گرفتن سهم خود نزد امام حاضر شدند. علی(ع) به خزانهدارش عبیدالله بن ابی رافع فرمود: «از مهاجران آغاز کن و آنان را به حضور بطلب و به هر یک سه دینار بده. سپس انصار را به حضور بطلب و به آنان نیز هر یک سه دینار بده. پس از آنها هر یک از مردم که حاضر شدند، چه سرخ پوست باشند یا سیاه پوست به همین مقدار بده.»
سهل بن حنیف که به غلام سابقش همین مبلغ داده شده بود، به اعتراض برخاست و گفت: «این شخص، دیروز غلام من بود و امروز او را آزاد کردهام. به او برابر من، سهم میدهى؟» علی(ع) فرمود: «هر چه به او دادیم به تو نیز میدهیم.»
آن حضرت به همه افراد سه دینار داد؛ بیآنکه بین آنها فرقی بگذارد. افرادی چون: طلحه، زبیر، عبدالله بن عمر، سعید بن عاص، مروان، عدهای از قریش و … با این روش مخالفت کردند و دنبال آن را گرفتند.[45] آنها که به سبب موقعیت مصنوعی خود، از عثمان، چندین برابر بیشتر از دیگران میگرفتند، از این تقسیم عادلانه علی(ع) به خشم آمدند. سپس با هم به خلوت نشستند و ساز مخالفت با علی(ع) را نواختند. این روش و زمزمه به گوش آن امام همام رسید. آن بزرگمرد الهی در پاسخ آنها و کسانی که چنین میاندیشیدند، فرمود: «به خدا سوگند! اگر بخشیدههای عثمان را بیابم؛ حتی در جایی که با آن همسرانی گرفتهاند (و آن را کابین همسران قرار دادهاند) و یا کنیزانی خریده باشند، به صاحبشان بر میگردانم؛ زیرا در عدالت گشایشی است. هر کسی که عدالت او را به تنگ آورد، ستم بر او تنگتر خواهد بود.»
امیر مومنان(ع) با این بیان، در حقیقت به قانون «از کجا آوردهای» که امروز از آن دفاع میشود اشاره میکند، تا در پرتو آن جلو تجاوز و حیف و میل در بیتالمال گرفته شود.[46]
د.سختگیری بر کارگزاران (در بخش اداری)
امیر مومنان(ع) در برابر فرماندارانی که از راه راست تخلف میکردند، سختگیری بسیار و در بعضی مواقع، آنها را از سمت خود برکنار میکرد. برای نمونه به چند مورد ذیل اشاره میشود:
1. از نمونه موارد قاطعیت علی(ع) دربارة کارگزاران، نامهای است که به زیاد بن ابیه نوشته است. آن حضرت در آن نامه فرموده است: «به خدا سوگند یاد میکنم، سوگندی راستین، که اگر به من خبر رسد که در ثروت مسلمانان خیانت کردهاى، کم یا زیاد، چنان بر تو سخت بگیرم که مالت بسیار اندک شود، و بارِ هزینه عیال بر دوشت سنگینی کند و خوار و پریشانْحال شوى. والسلام.»[47]
2. همچنین وارد شده است که وقتی امام علی(ع) خیانت ابن هَرمَه، مأمور بازار اهواز را دریافت، به رفاعه چنین نوشت: «هنگامی که نامهام را خواندى، ابن هرمه را از بازار برکنار کن و او را به خاطر [حقوق] مردم از کار، باز دار و سپس زندانی و خبر آن را اعلان عمومی کن و به کارگزارانت بنویس و نظرم را به آنان ابلاغ کن. درباره ابنهرمه، غفلت یا کوتاهی نکنی که نزد خداوند، هلاک شوی و من هم تو را به بدترین شیوه برکنار خواهم کرد که از این کار، تو را به خدا پناه میدهم. هنگامی که جمعه شد، او را از زندان بیرون بیاور و 35 تازیانه بر او بزن و در بازارها بچرخان. اگر کسی از او شکایت کرد و شاهد آورد، او را سوگند ده و از درآمد ابن هرمه آن را پرداخت کن. فرمان بده تا او را با خواری و زشتی و فریاد کشیدن بر سرش، به زندان ببرند. با طنابی پاهایش را ببند و وقت نماز او را بیرون آور. اگر کسی برایش غذا، آشامیدنى، لباس و زیراندازی آورد، مانع مشو. مگذار کسی بر او وارد شود تا به او چارهای تلقین کند یا وی را به آزادی امیدوار سازد. اگر برایت روشن شد که کسی مطلبی را به او القا کرده است که به مسلمانی زیان میرساند، او را با تازیانه تأدیب و زندانی کن تا توبه کند. شبها زندانیان را برای هواخوری به حیاط زندان بیاور؛ جز ابن هرمه را؛ مگر آنکه ترس از تلف شدنش باشد که او را نیز شبها آزاد بگذار. اگر در او طاقت و توان دیدى، پس از سی روز، 35 تازیانه دیگر، افزون بر 35 تازیانه قبلی بر او بزن. برای من گزارش کارت را در بازار بنویس و اینکه چه کسی را پس از آن خائن برگزیدى. حقوق ابن هرمه خائن را هم قطع کن.»[48]
3. همچنین نقل شده است که علی(ع)، اشعث بن قیس را احضار کرد. وی از سوی عثمان، فرماندار آذربایجان بود و صد هزار درهم به دست آورد. برخی گویند که عثمان آن را به وی بخشید و برخی دیگر گویند که آن را در کارش به دست آورد. امام علی(ع) فرمان داد که آن را آماده سازد؛ ولی وی سرباز زد و گفت: «ای امیرمؤمنان! این ثروت را در دوران حکومت تو به دست نیاوردهام.» امام فرمود: «به خدا سوگند! اگر آن را در بیتالمال مسلمانان حاضر نسازى، این شمشیر را چنان بر تو فرود آورم که هر چه خواست، از تو باز ستانَد.» پس اشعث، اموال را آورد و امام، آنها را از او گرفت و در بیتالمال قرار داد. این جستجو و پیگیری را برای کارگزاران عثمان انجام داد و هر چه از ثروت در دستشان بود، باز ستاند و در آنچه از میان برده بودند، آنها را ضامن کرد.[49]
4. گماشتن دیدهبان برای کارگزاران از دیگر کارهایی بود که علی(ع) برای عدالتپیشگی فرمانداران خود انجام میداد. طبق فرمایش خود حضرت، وى، این کار را برای آن میکرد که فرمانداران، عدالت را بهتر برای مردم اجرا کنند و حق آنها را پایمال نکنند. امام علی(ع) در عهدنامهاش به مالک اشتر نوشت: «آنگاه درامر کارگزارانت بنگر و آنان را با آزمودن، به کار گیر … و رفتار آنان را وارسی کن. دیدهبانانی صداقت پیشه و وفادار به سویشان گسیلدار؛ چرا که وارسی پنهانى، آنان را به امانتداری و ملایمت با شهروندان وا میدارد؛ اگر یکی از آنها دست به خیانتی زد و گزارش دیدهبانان تو آن را تأیید کرد، به این گواه، بسنده کن و کیفر او را با تنبیه بدنى، بدو برسان و آنچه را به دست آورده است، از او بستان. پس او را خوار بدار و خیانتکار شمار و طوق بدنامی را در گردنش بیاویز.»[50]
وظیفه ما در برابر بیعدالتى
با عنایت به سیره و کلام امیر مومنان(ع) آیا در برابر بیعدالتی در جامعه وظیفهای داریم؟ آرى. وظایفی داریم و نخستین و کمترین وظیفه ما، احساس همدردی با مظلوم است.
آن حضرت در این باره میفرماید: «وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ کَانَ یَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَةِ فَیَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رُعُثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالِاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ … فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً؛[51] به من خبر رسیده است که یکی از آنان (اهل شام) به خانه زن مسلمان و زن غیر مسلمانی وارد شده است که جان و مالش در پناه اسلام محفوظ بوده و خلخال، دستبند، گردنبند و گوشوارههای آنها را از تنشان بیرون آورده است؛ در حالی که هیچ وسیلهای برای دفاع جز گریه و التماس کردن نداشتهاند… .اگر مسلمانی برای این حادثه، از روی تأسف بمیرد، ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار است.»
وظیفه دیگر ما، قرار گرفتن در کنار مظلوم، علیه ظالم در حدّ توان است. امام(ع) در آخرین وصیتش به امام حسن و امام حسین8 فرمود: «کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْنا؛[52] دشمن [سرسخت] ظالم، و یاور [و همکار] مظلوم باشید.»
جامعهای که عدالت در آن برپا نیست، فاقد حیات انسانی و زندگانی معنوی است و دیانتی که در آن اهتمام به برقراری عدالت نیست، مایه گمراهی است و حکومتی که عدالت، هدف آن نیست و در راه برقراری عدالتی همه جانبه و فراگیر گام نمیزند، در مسیر هلاکت است؛ زیرا اصلاح دین و دنیای مردمان به وسیله عدالت، ممکن است
همچنین وظیفه داریم طبق فرمایش امیر مومنان(ع) که پیش از خلافت خود دربارة علت قبول خلافت میفرماید، برای تحقق عدالت اجتماعی و مبارزه با ستم، کوشش کنیم؛ چنانکه حضرت(ع) میفرماید: «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ؛[53] خداوند پیمانی از علما و دانشمندان [هر جامعه] گرفته است که در برابر شکمخواری ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان، سکوت نکنند.»
آنچه لازم است در پایان این مقاله تذکر داده شود، لزوم الگو قرار دادن امیرمؤمنان در تمام شئون و عرصههای زندگى، به وىژه عدالتخواهی و عدالتجویی است. مسئولان حاکم در جامعه ما باید به این نکته توجه داشته باشند که تنها در سایه عدالت و عنایت است که میتوان رشد و بالندگی را در جامعه انتظار داشت؛ هر چند رسیدن به این مرتبه، همتی عالى، عزمی قوی و ارادهای پولادین میطلبد که دور از دسترس نیست.
پی نوشت ها:
[1]. مائده/8.
[2]. بحار الانوار، علامه مجلسى، دارالاحیاء التراث، 1403 ق، ج72، ص350.
[3]. مقدمهای بر جهان بینی اسلامى، مرتضی مطهرى، انشتارات صدرا، 1372ش، ج6، ص46 و 47.
[4]. نهج البلاغه، شرح محمد عبده، دار الذخائر، قم، 1412 ق، ج1، ص36، خطبه سوم (خطبه شقشقیه).
[5]. غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد الآمدى، مؤسه الاعلمی للمطبوعات، 1407ق، ج1، ص335.
[6]. همان، ص292.
[7]. همان، ج1، ص64.
[8]. همان، ص104.
[9]. همان، ج4، ص363.
[10]. بیست گفتار، ص3.
[11]. نهج البلاغه، نامه 53.
[12]. همان، حکمت 476.
[13]. هود/6.
[14]. ذاریات/19.
[15]. نهج البلاغه، حکمت 328.
[16]. همان، نامه 67.
[17]. همان، نامه 53.
[18]. همان، خطبه 15.
[19]. همان، خطبه 126.
[20]. همان، خطبه 224.
[21]. همان، خطبه 37.
[22]. همان، نامه 60.
[23]. همان، حکمت 241.
[24]. همان، نامه 36.
[25]. همان، نامه 26.
[26]. همان، خطبه 136.
[27]. همان، نامه 53.
[28]. همان، خطبه 216.
[29]. همان، خطبه97 و 125 و نامه 31.
[30]. همان، نامه 18 و 53.
[31]. همان، نامه 50 و 53 و 67.
[32]. غرر الحکم، ش772.
[33]. نهج البلاغه، نامه 76.
[34]. دعائم الانسان، قاضی نعمان المغربى، دارالمعارف، قاهره، 1383 ق، ج1، ص335.
[35]. نهج البلاغه، نامه 53.
[36]. همان، خطبه 3، 37 و 136.
[37] . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج17، ص87.
[38] . نهج البلاغه، نامه 60.
[39] . همان، نامه 78، خطبههای 25، 121، 127، 151، 176 و 192.
[40] . همان، نامه 53.
[41] . همان، خطبه 34.
.[42] همان، نامه 53 و خطبه 164 و کافى، ج5، ص318.
[43]. نظرات سیاسی در نهج البلاغه، محمد حسین مشایخ، انتشارات بنیاد نهج البلاغه، 1374 ش، ص55 59.
[44]. نهج البلاغه، نامه 53.
[45]. شرح نهج البلاغه، ج7، ص35 38.
[46]. بیت المال در نهج البلاغه، حسین نورى، انتشارات بنیاد نهج البلاغه، 1376 ش، ص48 و49.
[47]. نهج البلاغه، نامه 20.
[48]. دعائم الاسلام، ج2، ص532.
[49]. همان، ج1، ص396.
[50]. نهج البلاغه، نامه 53.
[51]. همان، خطبه 27.
[52]. همان، نامه 47.
[53] . همان، خطبه 3.