ما همیشه بر این باوریم که وقتی کسی را به دوستی انتخاب میکنیم انتخابمان درست است؛ ولی حقیقت تلخ این است که بسیاری از این انتخابها به نتایج ناگوار و دردناک بدل میشود. خیلی از ما فرد نامناسب را بر میگزینیم و سپس که روابطمان به تیرگی میگراید از خود میپرسیم چرا دوستیمان پایدار نماند!
مهمترین اشتباهات ما در هنگام انتخاب دوست چیست که سبب نافرجامی دوستی میشود؟
دلایل درستی و نادرستی روابط چیست؟
چرا گاه عشقهای آتشین به سردی یا حتی به نفرت میانجامد؟
چگونه میتوان اطمینان یافت که دوستی و روابط ما به تیرگی نمیگراید؟
اینها مسایلی است که میخواهم دربارة آن با شما گفتگو کنم.
ترس و گریز از دوستی و مهرورزی
آیا شما هم جزو کسانی هستید که وقتی کسی به شما ابراز علاقه میکند وحشتزده میشوید؟ آیا شما از ایجاد صمیمیت میگریزید؟ آیا همیشه دوستان و اطرافیانتان شما را به بیمهری و سردی متهم میکنند؟
اگر پاسخ شما آری است، احتمالاً شما دست کم یک بار در عشق شکست خوردهاید یا چندان از اعتماد به نفس برخوردار نیستید که این خود علتهای مختلف دارد. وقتی انسان به دلایلی خود را سزاوار محبت و دوستی عیمق نداند، در پیوند خود با دیگران خونسرد، بیتفاوت و کم احساس میشود. بیشتر کسانی که در خود احساس شخصیت نمیکنند یا از بدی خود باخبرند، در دوستی پیشقدم نمیشوند و زمانی هم که کسی دست دوستی و محبت به سویشان دراز میکند خود را عقب میکشند. مشکل آنها این است که خود را شایستة عشق نمیبینند. شاید هم از کودکی احساس مرموزی در آنها به وجود آمده است که «دوست داشتنی نیستند.»
خاطرات دوران کودکی، تلقینهای دیگران، قضاوت دیگران دربارة هوش و استعداد ما، همه در آیندة ما تأثیر دارد. ما سالها با پدر و مادر زندگی کردهایم و به احتمال زیاد همیشه آنها را از خود باهوشتر، آگاهتر و با تجربهتر دیدهایم. در حقیقت آنها را باور و دوست داشتهایم. نظر آنها دربارة ما به شدت در روح و روان ما تأثیر گذاشته است. اگر یکی از آنها به ما میگفت که به اندازة کافی خوب و باهوش یا دوست داشتنی نیستیم، سخن و قضاوت آنها در اعماق جان ما تأثیر مینهاده و برنامة فکری آیندة ما را تنظیم میکرده است. وقتی بزرگ میشویم آن برنامهها که در درون ما اندوخته و تنظیم شده است تأثیر خود را خواهد بخشید.
از طرفی وقتی انسان شاهد مرگ عشق در زندگی خود یا دیگری باشد سعی میکند تا حد امکان از پدید آمدن آن در زندگی خود بگریزد و بدان بدبین باشد و جلوگیری از آن را بهتر از رنجهای بعدیاش بداند. در حقیقت این ترس از عشق و ایجاد رابطه صمیمی، ترس از اصل آن رابطه نیست، ترس از عواقب آن است. این افراد شاید در کودکی یا نوجوانی با کسی بسیار صمیمی بودهاند و سرانجام روابط شان به سردی گراییده و روحشان صدمه دیده است و اینک نمیخواهند دوباره در موقعیتی قرار گیرند که آیندهاش روشن نیست.
تبدیل عشق به نفرت
آیا تا به حال فکر کردهاید که چرا بعضی از روابط سرانجام خوبی ندارند؟ آیا ممکن است تیرگی روابط بیسبب – بدون کوتاهی از جانب بکی از دو طرف رخ دهد؟
«تقریباً تمام زن و شوهرهایی که در دادگاه طلاق، سیل کلمات سرزنشآمیز و تنفرانگیز به همدیگر نثار میکنند، در زمانی گاه نه چندان دور، مدعی جاودانی نسبت به یکدیگر بودهاند. زن جوانی که به علت کشتن شوهرش به دادگاه کشانده میشود چه بسا زمانی با عشق ازدواج کرده است.»
روابط اینان چگونه به سردی یا نفرت گراییده است؟
من بسیار مایلم که این نظر روانشناسان را بپذیرم که «مخالف عشق، نفرت نیست، بلکه بیتفاوتی و سردی است.» اما مردم گویا به دلایل روانی دوست دارند حالت بیتفاوتی خود را در مقایسه با عشق گدازندة قبل نفرت بنامند؛ حال آنکه در حقیقت عشق به نفرت تبدیل نشده است. بسیار رخ میدهد که در همان زمان که به نظر ما روابط دو فرد به تیرگی (نفرت) گراییده است، در زوایای وجودشان نور ضعیف عشق همچنان وجود دارد. در حقیقت چون آنها دیگر نمیتوانند شاهد همان عشق گدازنده باشند و یادآوری لذت دوستی گذشته که در حال حاضر اثری از آن باقی نیست رنجشان میدهد، ترجیح میدهند که به یکباره همه چیز را دگرگون کنند و دیگر همان نور ضعیف را هم خاموش نمایند.
چنانکه پیشتر یادآوری کردم دو فرد که به یکدیگر دلبستهاند مهمترین چیز برایشان «اطمینان از دوام دوستی»است؛ ولی شاید سزاوار باشد که بدین حقیقت نیز توجه کنند که «حفظ عشق از فرسایشی که زمان به وجود میآورد، ساده نیست». وقتی دو عاشق درباره حفظ رابطهای که برایشان خیلی مهم است چیزی نمیدانند چگونه میتوانند به دوام رابطة خود اطمینان داشته باشند!
دردناکی تبدیل عشق به نفرت یکی بدان سبب است که فرد از شکست در عشق احساس ناتوانی، بیکفایتی و ناامیدی میکند و به شدت اعتماد به نفس خود را از دست میدهد. یکی از بدترین رنجهای آدمی پیبردن به اشتباه انتخاب خود است. وقتی کسی مطمئن میشود که در انتخاب خود دچار اشتباه بزرگی شده و علایق خود را نثار فردی کرده است که لایق آن نبوده، سخت دچار انبوه میشود و به ملامت خود میپردازد. این اندوه و ملامت برای وی بسیار دردآور است.
حال شاید دوست داشته باشید که چه عواملی دوستی و عشق را به نفرت تبدیل میکند و چه عواملی زمینهساز یا پیشگیریکننده آن است. چرا برخی روابط سرانجام خوبی ندارند؟دلایلی که روابط و علایق را با شکست روبهرو میسازد، چیست؟ در این باره چه دانستنیهای ضروری وجود دارد؟
پیش از شناخت عواملی که سبب تیرگی روابط دوستی و عشق میشود بیان دو نکتة امیدوارکننده از اهمیت برخوردار است.
1) چندان نگران نباشید
این انتظار که عشق شما هیچ اوج و فرودی نداشته باشد چندان عاقلانه نیست. عشق نیز مانند هر پدیدة دیگر دستخوش تغییر و تلاطم است. همانگونه که در بحث «اوج و فرود عشق» گفتم حالات و روحیات افراد در دورههای مختلف عمر یکسان نیست. یک کشتی بسیار بزرگ و مجهز هم ممکن است همچنان که با سرعت پیش میرود به کوه یخ برخورد کند و آسیب ببیند. بنابراین نباید اگر عشق شما دچار اندکی تلاطم شد نگران شوید. گاه میشود که این تلاطم شما را به تفکر و توجه بیشتر وامی دارد و پایههای دوستی شما را محکم میکند.
2) نفرت تدریجی و نه یکباره
جز در مواردی که یک حادثه یا خطای بزرگ، عشق را یکباره به نفرت تبدیل میکند در بقیة موارد، نمیتوان نفرت یکباره را پذیرفت. وقتی از عشق سخن به میان میآید از پدیدهای یاد میشود که پایههایی استوار و ریشهای عمیق در دل دارد و نمیتوان پذیرفت که چنین چیزی به یکباره متلاشی شود. بنابراین تردید نیست که آنچه ما یکبارهاش میپنداریم به تدریج به وجود آمده است؛ گرچه نتوانیم دلایل آشکاری برای سیر تدریجی آن بیابیم.
هنگامی که دو فرد به یکدیگر عشق میورزند تردید نیست که دوست ندارند چیزی موجب تیرگی روابط آنان را فراهم آورد. در آن صورت اگر رفتار با گفتاری را هم مشاهده کنند که بر پیکر عشقشان صدمه وارد میسازد آن را در اندیشة خودآگاهشان نگاه نمیدارند و به بایگانی ناخودآگاهشان میسپرند. درآنجا کمترین جمله یا رفتار بیمهرانه باقی میماند؛ تا آنکه به میزانی برسد که افزون بر گنجایش باشد.
در آن صورت عشق به تدریج راه کاستی پیش میگیرد. در این برهه است که تحمل هر دو فرد اندک میشود و دیگر همانند قبل نیستند و هر چه بشنوند و ببینند دم فرو بندند. پس رفتهرفته چون پیشامدی خاطر آنها را از یکدیگر اندوهگین کند هر یک به سراغ حافظة ناخودآگاه میروند و پروندههای بایگانی شدة دورههای گذشته را یکییکی بیرون میکشاند و دربارهاش به قضاوت مینشینند. طولی نمیکشد که همین امر کدورتهای ناخواسته و پیشبینی نشدهای میان آنان ایجاد میکند. پردة شرم از میانشان برداشته میشود و کمکم چیزهایی به هم میگویند که هرگز در ایام عشق نثار هم نمیکردند. بدین سان هر جمله سبب میشود که پارهای عشق به شعلههای نفرت تبدیل گردد.
وسوسهای که در این هنگام بیشتر عاشقان را رنج میدهد «انکار عشق گذشته»است. گویا آنهایی تمایل نیستند که اعترافکنند که هرگز عاشق نبودهاند و تنها خود را با باور عشق فریب داده و زندگی خود را بر مبنای یک توهم بنا نهادهاند. این وسوسه و واکنش در حقیقت مرهمی برای کاهش درد است وگرنه آنها خود بهتر از بقیه میدانند که به واقع ایشان سالها عاشق یکدیگر بودهاند.
دلایل تیرگی روابط
الف) ارزیابیهای نادرست
تیرگی روابط میان افراد گاهی بدین علت است که آنها از مسایل ارزیابی درستی ندارند؛ از آن نمونه اینکه فرونشینی میل جنسی را در سالهای میانی زندگی، کاهش عشق قلمداد میکنند. کسانی که عشق و میلجنسی را یک پدیده فرض میکنند یا میان آن دو آمیختگی شدیدی برقرار میبینند، زمانی که یک کاهش یابد تصور میکنند دیگری نیز از بین رفته است.
این توهّم و خطا همواره خطر ساز است و بیشتر کسانی را تهدید میکند که میان عشق و کشش شدید جنسی، تساوی و تشابه قائلاند. پس از فروشنانی میلجنسی گویا نفرت فراگیر در دیگر جنبهها به ایشان تلقین میشود و همین تلقینها به حقیقت میپیوندد. آنها مدت زمانی درنگ میکنند تا شاید میلجنسی کاهش یافته باز گردد و احساس عشق در آنها زنده شود و چون چنین بازگشتی مشاهده نمیکنند گمان میکنند همسرشان در دیگر جنبهها جاذبهای نداشته که موجب عشق را فراهم آورد. از این رو از علایقشان به شدت کاسته میشود.
این احتمال نیز وجود دارد که گاهی دو نفر بیش از روزهای نخستِ دوستی عاشق یکدیگرند. ولی به شیوهای متفاوت با گذشته. در این صورت نباید احساس کرد که عشق و علاقه گذشته نابود شده است. در این صورت نباید احساس کرد که عشق و علاقه گذشته نابود شده است. در حقیقت شکل آن تغییر کرده است. بعضی اوقات نیز آنچه به سردی گراییده، عشق نبوده است، در حقیقت آنها پیشتر دچار توهّم عشق بودهاند، نه عشق.
ب) ناتوانی در استمرار عشق
وقتی انسان نتواند به هر علت جنبههایی را که پیشتر سبب عشق را فراهم آورده است، حفظ کند، ترجیح میدهد خود را از آن دور سازد. گاهی هم تفاهم اخلاقی گذشته که به وجود آورندة پیوند دوستی بوده از بین رفته است و دیگر هر دو میان خود پیوندی نمیبینند که بخواهند بر اساس آن دوستی و عشق را ادامه دهند.
همیشه باید بکوشید که در روابط دوستانه و عاشقانه روزبه روز نقاط مشترک تازهای کشف کرد که بتوان براساس آن دوستی را استمرار و توسعه بخشید.
ج) ناتوانی در پیگیری روشهای صحیح مهرورزی
برای اینکه دوستی و عشق به شکست نینجامد تنها همین کافی نیست که دو فرد به یکدیگر اظهار علاقه و محبت کنند. اگر انسان طرز صحیح مهرورزی را نداند و از روشها و عادتهای ضعیف ارتباطی استفاده کند یا نداند چطور صمیمیت واقعی و پایدار به وجود آورد بسیار دشوار خواهد توانست رابطة دوستی را حفظ کند.
د) مزاحمت عشقها
شاید نتوان کسی را یافت که در جهان تنها به یک فرد یا یک چیز عشق بورزد. بدون شک در قلب هر فرد دهها و بلکه صدها پیوند با پیرامونش برقرار است. چه بسا فردی همچنان که به دیگری عشق میورزد،علایق فراوانی به حد عشق، در سر داشته باشد که به واقع برایش بسیار با ارزش است؛ مانند عشق به درس، ثروت و مقام. در آن صورت هرگاه یک رابطة عشق آفرین بخواهد سدَ راه دیگر علایق شود رفته رفته عشق جایگاه نخست خود را در قلب از دست میدهد. موارد زیادی را میتوان یافت که فردی برای موفقیت تحصیلی خود یا دستیابی به ثروت و یا مقام، علایق خود را با دیگران گسسته است.
ه) احساس فریفتگی
زمانی که فردی بپندارد که کسی او را فریفته و راه بازگشت به وضعیتِ گذشته را بر او مسدود ساخته است از وی متنفر میشود. دختری جوان مدتها با پسری دوستی میورزد و سرانجام ازدواج میکنند. هنوز چند ماهی نمیگذرد که دختر در مییابد که جوان او را فریفته است و وی قلب خود را اسیر عشق کسی ساخته که شایستة آن نبوده است. اینجاست که با نفرت، از او انتقام میگیرد. «نفرت» آخرین کوشش فردی است که راه دیگری برای انتقام نمیشناسد یا نمیتواند.
بیپایه نیست که در آموزههای دینی بر صداقت در آغاز و ادامة زندگی بسیار تأکید شده است. (النجاه فی الصدق:رهایی در راستی است.) ترک صداقت، عشق را به نفرت تبدیل میکند.
و) اشتباهات آغاز روابط
باربارا دی آنجلیس (روانشناس آمریکایی) مینویسد:
« در طی سالها کار با هزاران مرد و زن، و تجزیه و تحلیل زندگی خود و دیگران، چنین دانسته میشود که ما میتوانیم از قسمت اعظم رنج، دلشکستگی و ناامیدی که در عشق مشاهده میکنیم، جلوگیری نماییم؛ اگر فقط توجه بیشتری به «شروع» یک رابطه داشته باشیم.
بسياري از ما قبل از شروع یک رابطه حتی به اندازهای که میخواهیم یک جفت کفش بخریم پرسش نمیکنیم. با این اشتباه ما فرصت کشف چیزهایی را که میتواند دربارة شریک زندگیمان از اهمیت حیاتی برخوردار باشد و در موفقیت یا شکست ازدواج و دوستیمان سهم بسزایی داشته باشد از دست میدهیم.
کسی که برای مهرورزی انتخاب میکنید شخصیتش به همان اندازة «روشی» که برای مهر ورزیدن، به اندازة کافی از او و اطرافیانش پرسش نمیکنیم؟!
شاید در حقیقت شما نمیخواهید جوابها را بدانید. چون ممکن است جوابهایی را که خواهید شنید، دوست نداشته باشید. نمیخواهید چیز بدی بشنوید که رابطه را ویران کند. ما چنان به دنبال اینکه «چرا باید کسی را دوست داشته باشیم» هستیم، که دیگر وقت کافی برای پرداختن به اینکه «چرا نباید او را دوست داشته باشیم» پیدا نمیکنیم.
تصور کنید پس از مدتها تنهایی، کسی را برای ازدواج انتخاب کردهاید. از اینکه به طور مرتب به این و آن فکر کردهاید، خستهاید و میخواهید سرانجامی بگیرید. بنابراین از پرسیدن مسایلی که ممکن است این «رابطة خوب» را خراب کند، بیزارید.
شاید هم از اینکه طرف مقابل از شما نیز سوالاتی کند، هراس دارید! با ترک سوال از او، میخواهید وی را هم از سوال دربارة خود باز دارید. وقتی از وضعیت خود احساس خوبی ندارید، به طرزی ناخودآگاه از دقت در زندگی همسر آیندهتان خودداری میکنید. گویی با وی قرار میگذارید که: « من کاری به کار تو ندارم. تو هم کاری به کار من نداشته باش.»واضح است که چنین رابطهای سرانجام خوبی ندارد.
ای کاش ما باور میکردیم که «ندانستن» خوشبختی نمیآورد و چیزی که از آن آگاهی نداریم به ما صدمه میزند. هر چه اطلاعات ما دربارة کسی بیشتر باشد بهتر میتوانیم دربارة دوستی او تصمیم بگیریم.
نکتة دیگر نادیده گرفتن علامتهای هشداردهنده است که در آغاز روابط مشاهده میشود. کوچکترین سخن یا رفتار هر یک از ما ممکن است گویای وضعیت تربیتی، فرهنگ و اخلاق ما باشد.» بیتوجهی به این علایم هشداردهنده، یکی از خطرناکترین اشتباهاتی است که ما به هنگام انتخاب دوست یا شریک زندگی مرتکب میشویم. وقتی ضریب هوشی پایین باشد انسان نمیتواند از رفتارهای ساده، استنباطهای کلیتر کند و شخصیت هر کس را با همان رفتارها و گفتارهای سادهاش تشخیص دهد. ما چشممان را به روی چیزهایی که نمیخواهیم ببینیم، میبندیم و بدین گونه خود را برای آینده گرفتار ناامیدی، خشم و احجاف میکنیم.
گاه به سازش عجولانه و زودهنگام دچار میشویم و گویا تصمیم میگیریم با هر چه پیش آمد، بسازیم.» یا خود را در مقابل کار انجام شده میپنداریم و از ترس ملامت دیگران، تصمیم میگیریم انتخاب خود را ادامه میدهیم و از آن اظهار پشیمانی نکنیم. سپس سعی میکنیم فرد برگزیده را همانطور که پیشتر دوستش داشتهایم دوست بداریم؛ ولی هر چه زمان به پیش میرود در مییابیم که فرد مورد نظر هیچ شایستة دوستی و محبت نبوده است.
ز) «عاشق شدن» به دلایل نادرست
وقتی شما راه رسیدن به جایی را اشتباه انتخاب کنید، هر چه مسیر خود را به بهترین صورت طی کنید به محل مقصود نمیرسید. در دوستی و عشق نیز اگر با دلایل نادرست به کسی علاقهمند شوید، نخواهید توانست از لذت آن دوستی تا پایان بهرهمند شوید. وقتی انسان به دلایل واهی عاشق میشود احساس خوب عاشق شدن در زمانی کوتاه به تأسف تبدیل میشود.
منابع وپاورقیها:
. آیا توان گمشدهام هستی؟ص 21-26 ( با تصرف )
. روانشناسی عشق ورزیدن، لپ. اینیاس، ص 55 و56
. تغییر سرنوشت و درمان با سنگها…. دایاساری چکرن، ترجمة دکتر پروین بیات، ص 34 و35.
. هنر عشق ورزیدن، اریک فروم، ترجمه پوران سلطانی، ص 136-140.