از طرفی در بیشتر مواقع علت خودنمایی، احساس ضعف شخصیت نیست، بلکه فرد نیروی متراکم آزاد نشدهای در درونش احساس میکند که نمیداند از چه راهی باید آن را آزاد کند و دیگران را از وجود آن باخبر سازد.
اندام زن چه کم پوشش باشد یا به قصد دلبری به گونهای تحریکآمیز پوشانده شود، منبع نیرومند ایجاد جاذبه و تحریک امیال جنسی است و بسیار کم رخ میدهد که زن از تعقیب نگاهها در امان باشد.
راستی در جلوهگری زن چه اسراری نهفته است و در افکار و اوهام مرد پس از نگاه به زن چه میگذرد و زن از امواج نگاهها چه میداند؟
اینها پرسشهایی است که این بخش بدانها پاسخ میدهد.
راز ناپوشیدگی دختران و زنان
رفتار و انگیزههای زن همانند آفرینش وی اسرارآمیز و شگفتآور است. زن اگر در اصلِ زندگیکردن خود بیهدف باشد حرکات زنانهاش بیهدف و انگیزه نیست. بنابراین، سادهاندیشی است اگر گمان شود که علت بیتوجهی بانوان به پوشیدگی اندامشان، فقط سستی ایمان است. از طرفی چون عوامل و انگیزههای رفتار آنان به طور دقیق و کامل شناسایی نمیشود برای درمانش کوششی نتیجهبخش صورت نمیگیرد و انتظار میرود که یک نسخه برای هر نوع رفتار آنان موثر واقع شود.
بیان «عوامل کم توجهی دختران وزنان به پوشیدگی» را در سه گفتار دنبال میکنیم:
اول:شناخت عوامل فرهنگی و اعتقادی
دوم:تحلیل عوامل و انگیزههای روانی
سوم: شناسایی عوامل اجتماعی
در هر گفتار کوشش شده است تا تحلیلها با بیان راهحل همراه باشد و از نشان دادن درد، بدون ارائه درمان، اجتناب شود.
عوامل فرهنگی و اعتقادی
1. آگاهی ناچیز
از نظرسنجی و تحقیق هشت ساله نویسنده پیرامون علت کمتوجهی دختران و زنان به حجاب، این نتیجه به دست آمد که اساسترین علت این پدیده ناآگاهی است. از پانصد نفر بانوی کم حجاب، اظهارات هشتاد درصد از آنان نشان داد که بیاطلاعی از فواید و آثار پوشیدگی و پیامدهای ناپوشیدگی، اصلیترین عامل کم حجابی ایشان است.
برخی از نتایج آن نظرسنجی به قرار زیر است:
الف) در میان بانوانِ بیتفاوت به حجاب، برخی دختران از خانوادههای مذهبی بودند که خانوادة ایشان در توجیه و تربیت آنان موفق نبودهاند. مادران این گروه اظهار کردهاند که با همة اعتقاد خود به خوبی حجاب، نتوانستهاند دلایل قانعکنندهای به فرزندشان ارائه کنند.
ب) عدهای از دختران و زنان، پوششِ ناکامل خود را کافی میدانستند.
ج) به اظهار عدهای دیگر، مراعات پوشش اسلامی دشوار و مانع از فعالیتهای اجتماعی است. بعضی با اعتقاد به لزوم پوشش بهتر، اعتراف میکردند که برای این کار باید ایمان زیادی داشت که آنها از آن بیبهرهاند.
د) گروهی بدین سبب به پوشیدگی خود اهمیّت نمیدادند که حجاب را در زندگیشان عامل خوشبختی و موفقیّت یا پیشرفت نمیدانستند و نقش آن را خنثی میپنداشتند. نزد این عده نه فقط حجاب، بلکه بیشتر امور اخلاقی، عامل خوشبختگی یا پیشرفت نیست.
2. سستی و تزلزل ایمان
منشأ برهنگی و بیتوجهی به پوشش، جز ناآگاهی، سستی و تزلزل اعتقادی است. برای معتقد کردن دختران و زنان به حجاب، تنها دانش افزایی آنان چارة کار نیست. تا زمانی که فرد به خداوند و حکیم بودن او نیز به وجود روز واپسین، اعتقاد نداشته باشد بسیار دشوار است که بتوان در وی اعتقاد و رفتاری پایدار نسبت به این موضوع پدید آورد.
هنوز آدمیان ژرفناکی گفتار حضرت محمد صلیه الله علیه و آله را در نیافتهاند که چرا آن همه بر رعایت حقوق زنان و گرامیداشت مقام آنان تأکید میکردند او میدانست زنان به موجب لطافت روحی، شیفتة محبّت و احتراماند و اگر ایمان استواری نداشته باشند در پی سیراب ساختن حس محبّت خواهی خویش، به شیوههای ناروا رو خواهند کرد و خود و دیگران را به رنج و مخاطره میافکنند.
هر گاه زن در محیط خانه شکُوه معنوی و عظمت خویش را نیابد، آن را در جای دیگر جستجو میکند و انجام هر رفتاری که وی را آسانتر به مقصود رساند برایش روا جلوه میدهد. وقتی به جنبههای معنوی زن توجه نشود ناچار میشود برای حفظ همان یک بخش باقی مانده، آنچه در توان دارد عرضه کند. در آن صورت پارهای از ابعاد وجودش برای وی و جامعهاش ناشناخته میماند یا به مخاطره میافتد.
در پارهای از جملات و رهبران آسمانی، این موضوع مورد تأکید قرار گرفته است که پدر وظیفه دارد دخترانش را گرمی بدارد، به آنها محبّت بورزد و هدایای خود را نخست به آنها بدهد و سپس به پسران. نیز مرد علاقة خود به همسرش را به زبان آورد و بگوید که او را دوست دارد.
این اظهار علاقه و خرسندی، زن را به خانه و شوهر دلخوش و امیدوار میسازد و حس احترامخواهی و جلب توجّه را در او ارضا میکند و از جلوهگری در حضور بیگانگان باز میدارد. بیسبب نیست که گفتهاند: برای زن فقط یک بدبختی و مصیبت وجود دارد و آن هنگامی است که حس کند کسی او را دوست ندارد.
از طرفی گاه تبعیص میان فرزندان و مقایسة ویژگیهای آنها با یکدیگر، حسّ خودنمایی آنها را تحریک میکند. فرد شکست خورده و تحقیر شده میکوشد تا به وسیله جلوهگری و دلبری در مجامع، حقارت و شکست خود را جبران کند. در واقع راز بسیاری از ناپوشیدگی بانوان همان مقایسههای ناروا و بیاعتنایی و بیمهریها است که آنها در خانه مشاهده کردهاند.
شاید دیده باشید که چون به بانوان کم پوشش خیره نشوید و بدون نگاه، به آنها احترام شایان گزارید بیدرنگ خود را بهتر میپوشانند. زیرا احساس میکنند با فردی روبه رویند که توجة به ظواهر، او را از توجّه به جبنةهای معنوی زن، غافل نکرده است. بنابراین در مقابل چنین فردی خود را نیازمند جلوهنمایی و دلبری نمیبینند.
3. الگوهای ناپذیرفته
“الگوهای تربیتی” را از عوامل تأثیرگذار بر تربیت افراد یاد کردهاند. چه دختران و پسران پرتلاش، پاک و با تربیت که رفتار خود را حاصل پیروی از الگویی یاد میکنند که سراسر شایستگی و کمال بوده است. از طرفی وجود برخی الگوها نقش تخریبی دارد و سبب گریز افراد از ارزشهای اخلاقی میشود. آنچه بدین گفتار مربوط است وجود بانوانی است که از همه آنچه اسلام از یک زن مسلمان خواسته است گویا فقط حجاب را وظیفه دانستهاند؛ غافل از اینکه دینداری زن فقط به دارا بودن حجاب نیست.
«دشمنان همواره کوشیدهاند که بین حجاب و دین پیوندی ناگسستنی به وجود آورند. آنها تمام دینداری زن را در حجابداری او خلاصه کردهاند. سپس با همین دستاویز، تهاجمی بزرگ برای مقابله با حجاب در کشورهای اسلامی آغاز گردید و چون حجاب را از زن مسلمان گرفتند گویی همة دینش را به یغما بردند. از آن پس، زن مسلمان نمازش، روزهاش و هر چه نمای دین داشت از دست داد؛ حال آنکه در خیلی از کشورها، زن مسلمان هم بیحجاب بود و هم دیندار شناخته میشد. بنابراین، بیمبالاتی نسبت به حجاب هرگز نباید به بیدینی پایان پذیرد یا به مفهوم آن انگاشته شود.»
حجاب یکی از دهها شرط مسلمانی زن است. صفات دیگری وجود دارد که بدون آنها نمیتوان زنی را مؤمن یا حتی مسلمانِ معتقد شمرد. برای خیلی از زنان حجاب در حدّ چادری معمولی آسانترین علامت مسلمان شناخته شده است؛ در حالی که قرآن چون ویژگیهای زن مسلمان را بر میشمارد حجاب را در زمرة صفاتی دیگر، نشانِ مسلمانی او میداند. در گفتارهای امامان علیهمالسلام میخوانیم که هر گاه زنی با خانواده خود بدرفتار باشد جایگاهش دوزخ است. [چه حجاب باشد یا بی حجاب]. کسی که مردم از دست و زبانش در آسایش نباشند مسلمان نیست؛ زن باشد یا مرد؛ با حجاب باشد یا بیحجاب. چه سود که زنی با حجاب باشد اما کثیف ژولیده، بدخلق و بدزبان! شرور و فتنهجو! نادان یا حسود!
حجاب زمانی جاذبه دارد که دیگر دافعهها در وجود زن راه نیافته باشد. هر گاه زنی از میان همة صفات خوب تنها به داشتن پوشش اسلامی بسنده کند هرگز نخواهد توانست دیگر زنان را به حجاب و اسلام دعوت کند، بلکه همگان را از اسلام و مذهب متنفّر میسازد. وقتی بانویی پوشش اسلامی به تن میکند باید بداند که مسئولیتش افزون شده است.
«برخی از دختران و زنانِ با حجاب بدین اعتقاد که نباید با بیگانه به ملایمت سخن بگویند، در برخود با مردان از به جا آوردن آداب صحیح اجتماعی پرهیز میکنند و حتی نسبت به فامیل و آشنایان نیز از احوالپرستی متداول دریغ میورزند؛ غافل از اینکه این گونه رفتارِغیرعادی که گاه فراتر از حدود شرع است در نگاه بسیاری از مردم، جلوة قهرآمیز و خشن دارد. هنگام برخورد با چنین افرادی انسان احساس میکند کینه و خشونت وجودشان را اشغال کرده است.»
سلام و احوالپرسی را با متانت سخن گفتن، به معنای بروز خشونت و بدخلقی نیست. افراد به منظور احترام و جویا شدن از سلامتی و شادمانی یکدیگر است که به هم سلام میکنند، نه برای مشاهدة ترشرویی و قهر. خدای متعال به بندگان خود سفارش میکنند که و اذ حییتم بتحیه فحیّوا باحسن منها او ردّوها … : چون به شما درود گفته شد به شیوهای بهتر از آن درود گویید یا همان را [در پاسخ] برگردانید. در اخبار خواندهایم که امیرمؤمنان علی علیهالسلام به زنان جوان سلام نمیکرد، اما هرگز نشنیدهایم که سلام کسی را با ترشرویی پاسخ گفته باشد.
4.احساس محدودیت، خشونت و سختگیری
این احساس که “پایبندی به نوعی پوششِ تعریف شده، انسان را محدود میسازد و نیروی اختیار و انتخاب او را سلب میکند”، نه تنها در میان دختران و نوجوان و جوان، که در میان زنان نیز راه یافته است. آدمی اگر فرد یا پدیدهای را بپسندد و به خوبیهای آن با وجود برخی سختیها در رابطه با آن معتقد شود، در حفظ ارتباط خود با آن تردید نمیکند و هرگونه تلخی و سختی را تحمل میکند؛ ولی چون تصمیم به پذیرش آن یا اعتقاد و اطلاعی به خوبیهایش نداشته باشد کمترین دشواری در راه ارتباط خود با آن فرد یا پدیده را نوعی خسارت میداند.
اینکه «جوانی از اقسام دیوانگی است» تعبیری حکیمانه است که پشتوانهای بس علمی و روانشناختی دارد. رشد جسمی و تحولات روانی و روحی، موجی از سازش ناپذیری را در آنان پدید میآورد که رفتارهای ایشان را از جانب اعتدال خارج میکند و روح عصیان و سنتشکنی را نزدشان عادی جلوه میدهد. «بسیاری از قداستها ممکن است درذهنشان فرو بریزد و آنچه را مهم و گرامی و عزیز میدانستند رها کرده، در بوتة فراموشی گذارند.» ضوابط و آداب و سنن را خرافه بپندارند و بیتوجهی به آن را علامت رشد فکری و اجتماعی بشناسند و در مواردی دوست داشته باشند با امر و نهیها به مخالفت برخیزند. زیرا امرو نهی دیگران را هر چند خیرخواهانه بدانند نوعی تجاوز به حریم خود میشناسند و به خود حق میدهند که نافرمانیاش کنند؛ گرچه در این اقدام به زحمت افتند و طرد شوند. جوان “استقلال رأی” را با تحمل ضرر، بر “تسلیم با منفعت” ترجیح میدهد. به شیوهای افراطی و گاه بیمارگونه در پی اثبات هویّت و نشان دادن شخصیت مستقل خویش بر میآید و برای اثبات این امر از هر موقعیّت و امکانات استفاده میکند.
دورة نوجوانی (Adolescence) و جوانی را باید دروة تضمین و استمرار استقلال فکری یاد کرد. اگر فردی نوعی پوشش و رفتار اجتماعی را مناسب شأن و شخصیت آن بداند، از آنجا که میپندارند این سفارش نوعی تعیین تکلیف و محدود کردن اختیار و ارادة آنان است، پیش از آنکه درصدد ارزیابی خوبی با بدی آن نظر برآیند ممکن است در پیگریز و مخالفت باشند وچه بسا گاه به رفتار معکوس رو کنند.
کوشش برای استقلال فکری و بلوغ شخصیتی سبب میشود که به هنگام فراخواندن وی به پوشیدگی اندام و رعایت انضباط دوست داشته باشد با انتخاب نوعی لباس کم پوششتر، استقلال رأی و تصمیم خود را بیازماید. او با این کار در پی فساد آفرینی یا آزرده سازی والدین نیست. میخواهد باور کند و به دیگران بباوراند که بزرگ شده است و خود دربارة طرز لباس پوشیدن و بیرون رفتنش تصمیم میگیرد. این دورة آزمون شاید کوتاهمدت باشد، ولی نزد وی دورهای لازم شمرده میشود؛ گرچه ممکن است سرآغاز انحرافات دیگری شود که اصلاح رفتار آیندة او را دچار مشکل سازد.
پدیدة «خودآزمایی استقلال فکری» در دخترا ممکن است در طرز پوشش آنان رخ بنماید و در پسران در انجام کارهای دور از نزاکت و اخلاق. گاه دختران در این سن به انجام کارهای ناروا میکنند، بیآنکه از زشتی آن غافل باشند. آنها به ناصواب بودن رفتار خود تا حدی آگاهی دارند اما گویا هنوز نتوانستهاند در محدودهای کم آسیبتر، استقلال خود را بیازمایند. با تأسف، در همین دوره معمولاً انجام یک سلسله رفتارها که به آنها طعم شیرینی از استقلال چشانده است سبب انحرافشان میشود. از آن نمونه با برگزینی دوستان غیرهمجنس میخواهند نشان دهند که بزرگ شده و دارای قدرت جاذبة اجتماعیاند؛ غافل از آنکه همین امر آغاز انحراف و عامل آسیبپذیری آنان است.
افزون بر آنچه گذشت، تمایل به نوگرایی و بیاعتنایی به آداب و رسوم متداول نزد بزرگترها، سبب بروز رفتارهای عجیب و ناشیانه جوانان میشود. آنچه اجتماع میپسندد برایشان زیبا جلوه میکند، هر چند بر پیکر ایشان خندهآور باشد. مهم محبوب شدن نزد همسالان و جلوهکردن نزد دیگران است.
با توجه به آنچه گذشت باید پذیرفت که خشونت و سختگیری والدین هر گاه بدون توجیه منطقی و برگرفته از سلیقه باشد، یکی از عواملی است که برخلاف انتظار، روح تسلیم وسازش فرزند را به سرکشی و گستاخی مبدلّ میکند. برای تربیت دختران نسبت به رعایت پوشش اسلامی باید با شیوة صحیح عاطفی و توجیه منطقی گام برداشت و فقط تهدید و عتاب و سرزنش راه چاره نیست.
نکته حایز اهمیت اینکه نباید از خردسالی به دختران تفهیم کرد که «دختر موجودی مقیّد، محدود و تحت سلطه است و پسر به عکس، موجودی آزاد، قدرتمند و سلطهگر.» این تفکر و تعریفِ متضاد از زن و مرد، دختر را به کوششِ تلافی جویانه و سرکشی وا میدارد. زیرا از سوی والدین توجیه و تحلیل منطقی و قانع کنندهای برای چنین آزادی و تقیّدی نمیشنود. به همین سبب در بیرون خانه دور از نگاه والدین به بروز رفتاری رومیکند که البته بیشتر نمای آزادی دارد نه حقیقت آزادی.
خلاصه
از آنجا که جوان در مرحلة کسب شخصیت و آزمون اراده و انتخاب است و روح عصیان و سنتشکنی در وی شدید است، میکوشد تا در رفتار خود شیوهای پیش گیرد که به تسلیمپذیری و تقیّدگرایی متهم نشود و به نوگرایی و قداستشکنی شناخته و موجودی مستقل و آزاد معرفی گردد. در این میان، دختر که در مقایسه با پسر، خود را در خانواده، محدودتر و مقیّدتر میبیند و از توجیه این تفاوتگذاری عاجز میماند با شروع دورة جوانی به آداب و رسوم متداول به پندار او دیکته شده از سوی بزرگترها بیاعتنایی میکند و از آن نمونه، در پوشش خود شیوة افسار گسیختگی پیش میگیرد و اصول لازم خودنگاهداری را بیمورد و کم ارزش و هر نوع پایبندی دینی را بر خود دشوار و تلخ میداند.
این حالت در زنان نیز وجود دارد، اما تحلیل روانشناختی رفتار آنان به گونهای دیگر است. در میان زنان کم توجّه به حجاب کسانی یافت میشوند که سختگیری و تعصب والدین خود را نسبت به طرز پوشیدن لباس از یاد نبردهاند و از طرفی به خاطر ندارند که اعضای خانوادهشان در مورد فواید پوشش اسلامی و آثار زیانبار کم پوششی به آنها آموزش داده باشند.
گاه نیز سختگیری بیمورد اعضای خانواده در امور عادی زندگی سبب میشود که دختر پس از ازدواج بیشتر اصول محدودیت آور را هر چند آن را به نفع خود بداند برای چشیدن طعم آزادی، زیر پا گذارد. از آن نمونه اینکه در خانة پدر کمتر به سفر میرفته یا تفریح خانوادگی به ندرت رخ میداده و مهمانی، جشن و لذایذ مشروع در زندگیاش جایگاهی نداشته است.
پیشگیری و درمان
در طریق پیشگیری از رفتارهای نابهنجارِ اجتماعی دختران که ناشی از چنین عاملی است و نیز برای درمان، نکاتی در خور توجّه و سزاوارِ پیگیری است:
1. پیش از هر چیز باید دانست که علت بروز این رفتار یا زن، احساس محدودیت و خشونت یا در خطر دیدن روحیه استقلالطلبی و نوگرایی است. در این حالت باید از فرد دلجویی کرد و به وی تفهیم نمود که هیچگاه مراعات ضوابط صحیح اجتماعی در روابط خود با دیگران، به معنای محرومیت و محدودیت و سلب آزادی و انتخاب نیست. سلامت زندگی ما آدمیان در هر زمینه نیازمند رعایت ضوابط اخلاقی و اصول اجتماعی است. بیاعتنایی به این ضوابط نه نشان رشد فرهنگی است و نه علامت استقلال و شخصیت فرد.
2. باید دانست که معمولاً این دوره، زودگذر است، ولی اگر فرد در همین ایام کوتاه با کسانی معاشرت داشته باشد که زمینههای آلودگی اخلاقی در آنها فراهمتر است، ممکن است دورة کوتاهی استقلال طلبیِ وی طولانی گردد یا انحراف تازهای را برای فرد پدید آورد. از طرفی نباید این مرحلة کوتاه را با موضعگیریهای تند و تخریبی، طولانی کرد و استحکام بخشید. معمولاً آدمی زمانی که که به لجاجت و مقابله واداشته شود نفع خود را نیز در نظر نمیگیرد و به بهای تحمل هر آسیب، بر روش اشتباه خود پافشاری میکند.
گاه سختگیری والدین در ازدواج دختران، عامل بیتوجهی آنان به پوشش میگردد. آنها بدین شیوه پدر و مادر را در تنگنا قرار میدهند تا به ازدواجشان رضایت دهند.
3. از دشوارترین وظایف والدین و مربیان، ارائه تصویر و تفسیر صحیح از وجود زن و مرد است. گاه والدین با رفتار خود، از وجود پسر و دختر تعریفی ارائه میکنند که با اصول دینی سازگاری ندارد. آنها باید زن و مرد را مکمل یکدیگر بشناسانند، نه ضد هم. تفاوت هم. تفاوت گذاشتن میان آزادی پسر و دختر در خانه و بیرون آن، باید با توجیه منطقی صورت گیرد. تفاوت غیرمنطقی و توجیهناپذیر سبب میشود دختر در جایی که میدان را برای آزادی خود گشاده ببیند شتابان به آن رو کند و حتی مصالح خود و خانوادهاش را در نظر نگیرد و تنها بدین بیندیشد که هر روز بیشتر از قبل، مثل مرد شود.
دختران نیز بهتر است بدانند انتظار رعایت پارهای اصول انضباطی از سوی آنها به معنای آزادتر بودن پسران و محدود بودن دختران نیست. آسیبپذیر بودن دختر است که سبب میشود از او انتظار داشته باشند که اصول انضباطی را بیشتر مراعات کند.
4. از آنجا که دختران و زنان، به طور معمول آزادی را برای گسترش زشتی و بیبند و باری جستجو نمیکنند اگر مربیان چنین وانمود کنند که آنها این رفتار را به منظور گسترش فساد دنبال میکنند ناخواسته به ایشان تلقین میشود که گویا خواهان گسترش فسادند. از این رو روز به روز از پاکی فاصله میگیرند.
5. خودباختگی
در جامعهشناسی صنعیت، خودباختگی فرهنگی مقدمة وابستگی فرهنگی و سیاسی شمرده شده است. تا آن زمان که ارزشهای معنوی ملتی در نزد آنان بیمقدار نشود فریفتة ارزشهای پوشالی بیگانه نمیگردند؛ چنین عکس این امر نیز جاری است.
از آن زمان که غرب اصول اخلاقی و معنویت و بلکه انسانیت را دور افکند، ناچار به علم و رفاه و صنعت، بیشتر بها داد، تا بدین وسیله خلأ فرهنگی خویش را جبران نماید. غرب در این جایگزینی بسیار زیرکانه پیش رفت و توانست گروهی بیشمار از مردمان دیگر فرهنگها را بفریبد و به فرهنگ خود جذب کند. از آن پس، شرقنشینان، مجذوب و رفاه و علم و صنعت و اختراعات غرب شدند و آنچه خود داشتند خُرد پنداشتند و غرب در نگاهشان عظمت و شکوه یافت. چه پر بها است این جملة حکمآمیز. زمانی که دنیا به مردمی رو کند خوبیهای دیگران را نیز هم به آنان عاریه میدهد و چون پشت کند خوبیهای خود آنان را نیز از ایشان سلب میکند.
پس از این، از سوی ما شرقیان، پدیدة مقایسه و محکزنی و کشف معیارها آغاز شد و چنان پنداشتیم که آنها با دارا بودن نبوغ و دانش و تخصص، همه چیزشان ستودنی است و آنچه ما داریم سراسر نکوهش زا است. رفتهرفته این خودباختگی، شرق را همانند نوزاد پرندهای ساخت که منتظر مادر است که غذا در دهانش گذارد.
با گذشت زمان، این خودباختگی برای انسان شرقی معیاری کلی استخراج کرد:آنچه او (انسان شرقی) معتقد است و انجام میدهد با عقبافتادگی پیوند دارد، چنانکه آنچه آنها (انسان غربی) معتقدند و در پیش گرفتهاند با “پیشرفت” رابطه دارد.
پس از این مرحله، نمونهیابی آغاز گردید. در آنجا یافت شدند که بدون پوشش مناسب، به مدارج علمی و سیاسی و اقتصادی دست یافته بودند و در اینجا بانوانی با بهترین پوشش، در پایینترین مرتبة اجتماعی، علمی و اقتصادی.
این خودباختگی، به تدریج تبلیغات و برنامههای فرهنگی را هم در برگرفت و تاکنون، در فیلمهای سینمایی و تلویزیونی و مطبوعات، زنانِ با حجاب بیشتر به صورت خدمتکار خانه یا مدرسه، فالگیر و جادوگر و عناصر ژولیده و بیادب نمایش داده میشوند و بیحجابان، نظیف و مؤدبّ و با فرهنگ!
آن مغالطه که غریبان با زیرپاگذاشتن اصول اخلاقی و دینی، رشد کردند و ما را اعتقاد به این اصول، عقب نگه داشت بیخِرَدانی چون رضا شاه پهلوی را هم فریفت. وی در نامهای به محمود جم، که کشف حجاب در کابینة او انجام گرفت، نوشت:
این چادر چاقچورها را چطور میشود از بین برد! دو سال است که این موضوع فکر مرا به خود مشغول داشته. از وقتی که به ترکیه رفتم و زنهای آنها را دیدم که پیچه و حجاب را دور انداخته و دوش به دوش مردها کار میکنند، دیگر از هر چه زن چادری است بدم آمده است.
پاسخ کوتاه این مغالطهها این است که آنچه آنان را به پیش برد کنار نهادن اصول اخلاقی و معیارهای دینی مانند حجاب نبود؛ چنانکه مانع پیشرفت ما نیز در نظر گرفتن معیارهای دینی مانند حجاب نیست. پارهای از مسایل را مردمان هر کشوری بها دهند کشورشان توسعه مییابد، هر چند به معیارهای اخلاقی و دینی پایبند نباشند. و آن که به آن مسایل بها ندهد عقب میماند، هر چند به اخلاق و دین پایبند باشد.
عوامل و انگیزههای روانی
1. شاید نتوان انسان متعادلی را یافت که شخصیت اجتماعی نزد او بیارج باشد و به دارا شدن آن خرسند نگردد و برای کسب آن نکوشد. اما آنچه در این زمینه دانستنی است اینکه میان “بهرهمند بودن از شخصیت اجتماعی” و “احساس درونی شخصیت” تفاوت است. گاه کسی از موقعیّت اجتماعی برخوردار است، ولی خود احساس شخصیت نمیکند. در این صورت بیآنکه کسی متوجه باشد احساس کمبود شخصیت او را رنج میدهد. در میان مردان سرشناس جهان برخی را عُقدهایترین افراد بشر یاد کردهاند. بتهون (موزیکدان مشهور) یکی از آنان است.
چه افراد ثروتمند، عالی رتبه و سرشناس که از احساس حقارت و کمبود شخصیت رنج میبرند. علت این احساسِ رنجآور را باید چنین یاد کرد:
در نهان آدمی یک مرکز سنجش و جستجو وجود دارد که «خویشتن» فرد یعنی تفکرات، رفتارها و آرزوهای او را ارزیابی و قیمتگذاری میکند. آن مرکز در درون هر فردی که شخصیت او دچار اختلال، و فطرت وی دستخوش تغییر نشده باشد، به انجام وظیفه میپردازد. از ابعاد دقّت آن مرکز ارزیابی یکی آن است که میان شخصیت حقیقی فرد و آنچه به وسیلة آنها موقعیّت و نفوذ اجتماعی یافته است، تمایز و تفاوت مینهد. ارزش فرد را که به فضایل درونی و صفات انسانی اوست با نمودار بیرونی او که خانه و پوشاک و شغل و ماشین و … است، از یکدیگر جدا میسازد و هر دو را متمایز از یکدیگر به شخص تفهیم میکند.
نوشتهاند:زمانی ناصرالدین شاه در حمام از کیسهکش خود پرسید آیا میتوانی مرا قیمت کنی؟ وی گفت: اگر در امان باشم، آری! سپس گفت: قیمت شما یک صد تومان است!
بنابراین هرگاه خویشتنِ آدمی را دیگری هم بتوند قیمتگذاری کند خود شخص آن را بهتر میتواند بسنجد و ارزشگذاری نماید. آنگاه که فرد در اندیشه فرو میرود تا ارزش خویشتن را که به تفکرات، رفتارهای انسانی وآروزهای بهادار است، بسنجد و چیزی در درون نمییابد، به بخش دیگر وجود خود یعنی امکانات رفاهی زندگی، شغل، امتیازات جسمی و ظاهری و… رو میکند تا به کمک آنها منزلتِ نایافته را به شکل مجسمهای تو خالی، تصویرسازی و ترسیم کند و از هیچ، چیزی بسازدو «نفس»، «وجدان» یا «خویشتنِ خودآگاه» نامید یک دم از فعالیّت باز نمیایستد و پیوسته از وضعیت زندگی و کمبودهای معنوی و انسانیِ شخص، به خود او خبر میدهد. وقتی فرد مطلع شود که معتقدات، همّتها، آرزوها و کوششهای او عناصر ارزندهای است احساس ارزش self steem)) میکند و امنیت و سلامت روانی مییابد و چون آنها را پوچ و بیمقدار ببیند، به ناهنجاری شخصیت و اضطراب دچار میگردد.
در فرمودهای آسمانی میخوانیم:بل الانسان علی نفسه بصیره و لو القی معاذیره: آدمی به نفس خود بهتر آگاهی دارد، هر چند در ظاهر، عذر آورد. [تا خود را آرام سازد.]
یعنی چون فرد در اندیشه فرو میرود و در خود چیزی از ارزشها نمیبیند و میان «تصورات از خود چنان که هست» (Selflmage) و «تصور از خود چنان باید باشد» (Indeal Image) فاصلة زیادی مشاهده کرده، در مقابلِ بزرگی دیگران احساس شکست و کمبود میکند، مکانیسم دفاعی او به کار میافتد تا آن ناتوانی واقعی یا حتی خیالی را به کمک پدیدة جایگزین آن جبران کند. گاهی به خودستایی رو میکند و زمانی به تحقیر آنچه دیگران دارند.
شاید گاه بچهها را به هنگام بازی دیده باشید که وقتی یکی از آنها به داشتن اسباب بازیِ مخصوصی فخر میفروشد دیگری که اسباب بازی را ندارد ناچار به دارا بودن چیزی افتخار میکند که آن یکی ندارد، تا رنجِ نداشتنِ آن اسباب بازی را کمتر احساس کند. این پدیده در سراسر زندگی انسان حکمفرما است و خصوصاً آنها که در خانوادههای غیردینی رشد کردهاند و ارزشهای اخلاقی و فرهنگ پوشش در میانشان بهایی ندارد، بیشتر بدان گفتارند. آنها چون خود را با معیارهای اخلاقی میسنجد و میان آنچه هستند و آنچه دوست دارند باشند، فاصله میبینند و بهایی برای خود نمییابند به ارزشهای ظاهری چنگ میزنند. نقدترین ابزار برای آنان، ظاهر زندگی، لباسهای فاخر و چهره یا اندام زیبا است. این ابزارها را گاه زنان فاسد نیز دارایند.
این تفاوت میان باطن و ظاهر، گواه آن است که هر چه آدمی از باطن تهیتر میشود توجّه او به ظاهر، بیشتر میگردد. نمای ظاهر (وضع لباس، خانه، ماشین، طرز سخن گفتن و نشستن و غذا خوردن، کیف دستی و کفش و اموری از این نمونه) بهترین ابزار پوشانیدن “ضعفهای ناپیدای شخصیتی” است و این نکته را وجدان عادیترین مردم میداند و از آن استفاده میکند.
2. اثبات لیاقت
بعضی از رفتارهای اجتماعی مانند ارائه آثار هنری، نشان دادن پیشرفت تحصیلی و محصول کار و فعالیّت تولیدی و توصیف وضعیت مرفّه زندگی، گاه به منظور “اثبات و توانایی صورت میگیرد. این رفتار اگر از احساس ضعف نباشد، نوعی نیاز طبیعی و روانی و فراهمآورِ زمینة رشد و تعالی استعدادها و عامل معرفی فرد به اجتماع و سبب تشویق دیگران به فعالیّت است.
به گفتة یک پژوهشگر:
چه بسا زنها که در خیاطی، هنرهای دستی یا پرورش کودکان زحماتی کشیده و منظومهها یا قصایدی سراییدهاند، نه به منظور اینکه از این راه شهرت و افتخاری به دست آورند یا پس از قرنها به یاد بود آنها مجسمه بر پا نمایند؛ بلکه با این مقصود که لیاقت خود را در نظر کسانی که طرف علاقه آنها هستند آشکار ساخته، از این راه محبّت آنان را بیشتر به خود جلب نمایند.
“میل به رجحان داشتن”، به زن لذّت میبخشد. میخواهد یقین کند که همگان به وجودش احتیاج وافر دارند. برای همین است که بیشتر مادرها کارهای اطفالشان را خود انجام میدهند و بزرگترین فدارکاریها را تحمل میکنند تا معلوم شود که واقعاً امورزی از او بر میآید که از دیگری ساخته نیست.
جلوه رفتار زن و مرد در جلب شخصیت، متفاوت است. زن بخشی از شخصیت خود را در جلب حمایت و عنایت مرد دنبال میکند، اما نه فقط در اینکه به اندام و چهره و موی او بنگرند و شیفتهاش شوند. بیشتر آنها در این جلب توجه، در جستجوی هدفی بالاترند و پسند آمدنِ چشم و لب زیبا و اندام، برایشان هدف نهایی نیست؛ هر چند مردان و حتی خود زنان، گاه آن هدف و انگیزة اصی را نمیشناسند یا از آن غفلت میورزند.
در نگاه سطحی مردم، دخترانِ سست ایمان، از آنجا که قدر و بهای خود را نمیدانند به رفتارهای تحریکآمیز روی میکنند؛ حال آنکه حقیقت، فراتر از این است. آنها با جلب توجّه بیگانه امید دارند که بتوانند نظر مرد را به شخصیت وموقعیّت عاطفی و جنبههای نهفته در وجود خود جلب کنند.
نمیتوان گفت افراد خودنما (Self disclosing) پیوسته به سبب احساس ضعفِ شخصیت، به خودنمایی رو کردهاند. در بسیاری از موارد علت خودنمایی، احساس ضعف شخصیت نیست، بلکه فرد نیروی متراکمِ آزاد نشدهای در درونش احساس میکند که نمیداند از چه راهی باید آن را آزاد کند و دیگران را از وجود آن باخبر سازد. بنابراین از بخشی از نیروی آماده و آشکار خود استفاده میکند تا شاید بتواند راهی برای نفوذ در دلها بیابید و قدرت و استعداد خود را به اثبات رساند.
هر دختر و زنی، هر چند کم دانش و سست ایمان باشد، بیش از آنچه مردان میپندارند برای شخصیت خود ارزش قائل است و خود را به داشتن دو امتیاز، شایستة والاترین احترامات میشناسد:
1. جنبههای غیرمادی که هدف آفرینش زن بوده است.
2. برخورداری از ظرافتهای زنانه که نزد مرد بسی دارای اهمیّت است.
دختر یا زنی که با پوشیدن لباس کمتر میکوشد نظر افراد را به امتیازات ظاهری خود جلب کند تمام هدفش به رخ کشیدن ظرافتهای زنانه نیست. این هدف، دامِ هدفِ والاتر و مهمتر است. او میخواهد بدین وسیله تماشاگرش را مجذوب توانایی خود کند و دلخوش شود که دیگران در وی چیزی یابیدهاند که در خورِ توجه است.
شیفتگی مرد برگرفته از احساس نیاز او به زن است. مرد در وجود زن امتیازاتی مانند استعدادها و جاذبههای زنانه میبیند که خود ندارد و میداند که در هیچ موقعیّت نمیتواند بدان دست یابد. اما از آنجا که جلوة ظاهر اندام زن برای مرد بسیار فریبنده و جاذبه آفرین است، پیش از آنکه آن جلوه، پرده از قدرت معنوی زن بردارد، مرد را گرفتار خود میکند و زن نیز از هدف اصلیاش دور میماند و او را بیش از پیش به زیباسازیِ ظاهر مشغول میسازد و گویا فراموش میکند که در آن همه کوششها برای جلب توجّه مرد، به هدفی دیگر نظر داشته است که از آن دور مانده است.
آنچه این حقیقت را به اثبات میرساند یکی آن است که پس از تشکیل زندگی زناشویی، هر گاه زن احساس کند همسرش او را فقط برای زیبایی، موقعیت خانوادگی یا دارایی وی برگزیده است رنجیده خاطر خواهد شد و ارزش اصیل خود را نزد شوهرش فراموش شده میپندارد.
3. آزمودن توانایی خود
«ترس و اضطراب موهوم»، از خصوصیات دختران نوجوان است. آنها گاه از عواملی ناشناخته بیمناکاند و مرموزانه و بسیار با احتیاط سعی میکنند به تدریج بر این ترس و اضطرابِ ناشناخته غلبه یابند. شاید علت اضطراب آنان نامعلوم بودند پاسخ پرسشهایی از این نمونه باشد:
آیندة من چگونه است؟
آیا میخواهم توانست نظر همسر آیندهام را جلب کنم؟
آیا در میان همسالان، فردی “محبوب و پذیرفته”ام؟
آیا در وجودم عیبی نیست که افراد را از من دور سازد؟
گاهی دتر و حتی زن از زیبایی و کارآمدی خود با اطلاع است، اما چندان اعتماد و امید ندارد که بتواند به وسیله آن در دلها نفوذ کند. میخواهد به تواناییاش ایمان بیاورد و آنگاه در سایة این اعتماد به نفس، اطمینان خاطر بیابد و به زندگی دلگرم شود.
“اعتماد و اطمینان خاطر” زمانی به دست خواهد آمد که فرد تواناییهای خود را محک بزند و از میزان آن اطلاع یابد. برای این کار یکی از راهها- برای زنی که ایمانش کامل نیست به ظهور رساندن جلوههای اندام و ظرافتهای زنانه است.
4. اشتیاق به پسندیدگی و تحسین برانگیزی
تمایل به برانگیختن احساسات دیگران واشتیاق به پسندیدگی و پذیرفتگی، شاید نیرومندترین محرک زندگی زن باشد. با موفقیّت در این تمایل، زن در پیری هم شاداب خواهد زیست. اشتباه مردان این است که تصور میکنند اگردختر یا زنی به طنازی و تحریک مردی پرداخت حتماً به وی علاقهمند است؛ حال آنکه معمولاً چنین نیست.
یک هدف زن از جلوهگری و ارائه خوش آهنگی صدایش، مجذوب کردن روح افراد است. او بدین میاندیشد که وجودش مورد تحسین و تمجید و مایه شگفتی قرار گیرد. سرشت مرد نیز گویا چنان است که بیش از توجّه به شاهکارهای روحی زن و امتیازاتی مانند لطافت طبع و برخورداری از اندیشه قوی مجذوب زیبایی و دلربایی او میشود و بدین وسیله هم از “درون مایة معنوی” خود غفلت میورزد و روز به روز به همان سمتی میشتابد که تحسین انگیزتر وجاذبهآورتر است.
پذیرفتهشدن نزدم مردم به ویژه آشنایان و مورد پسند ذوقها قرار گرفتن، زن را آرامش و امنیت میبخشد و اندوه آرزوهای برباد رفته و ناکامیها را از دور میسازد. شاید برای همین است که رفتارهای نامناسب اجتماعی و نیمه برهنگی، بیشتر از دختران و زنانی مشاهده میشود که در زندگی با شکست روبهرو شدهاند، یا نتوانستهاند محبّت فردی را به خود جلب کنند، یا امتیازات خود را نزد آشنایان به اثبات رسانند. میگویند: «زن از فداکاری و حتی مرگ وحشت ندارد. تنها بیمناک است که قبل از آنهایی که در اطراف او گرد آمده و مورد علاقه اویند آن طوری که باید او را نشناخته و به شخصیت حقیقی او پی نبرده باشند.»
آیا میتوان زن را بدین تمایل ذاتی که دوست دارد با تقدیم رایگان بخشی از تواناییهایش مورد احترام و تحسین قرار گیرد، سرزنش کرد؟ آیا این احساس هدیه خدا به اوست یا جلوة نوعی انحراف؟ آیا بانوان پاکدامن و با حجاب از چنین تمایلی بیبهرهاند؟ آنها در ارضای حسّ تحسین برانگیزی و پذیرفتگی اجتماعی چه میکنند؟
حقیقت آن است که این احساس هدیه خدا و جزو سرشت زن است و زن پاکدامن و تربیت شده نیز گریزی ندارد، جز آنکه با نداشتن اعتقادات صحیح دینی، ضوابط آن در نظر گرفه نمیشود و آنچه هدیة خدا است عامل لغزش و انحراف میگردد.
در پی هدفدار کردن چنین تمایل ذاتی و به منظور بهرهبرداری هر چه بیشتر از آن و در امان ماندن اجتماع از آثار زیانبار انحراف آن، این اصول را باید از نظر دور نداشت:
1. زمانی که دختران و زنان با آموزههای دینی تربیت نشوند مرز تمایل آنان به جلوهگری و تحسین برانگیزی گسترش مییابد و اشتیاق ایشان به پسند آمدن و پذیرفته شدن، به نوعی بیقراری میانجامد. دیگر تنها بدین دلخوش و آرام نیستند که نزد دوستان و فامیل، دوست داشتنی، زیبا، ستودنی و مورد پسند قرار گیرند. میخواهند در حوزهای وسیعتر حتی نزد اشخاص که توقع محبّت و انتظار احترام از آنها ندارند. محبوب و دلارا جلوه نمایند. با این طرز فکر، محیط خانه و مجالس خانوادگی، برای چنین تمایل و انتظاری، کوچک است و هر پدیدة بازدارنده مانند حجاب برای زن عامل ناکامی شناخته میشود. او آزادی را برای گسترش فساد نمیجوید. میخواهد محیطِ بهرهوری از خود را گسترش دهد و دایرة مشتاقان خود را توسعه بخشد و از اینکه شمار بیشتری را مجذوب خویش سازد، لذّت ببرد و ذوق «مورد پسند دیگران واقع شدن» را سیراب و ارضا کند.
وظیفة والدین، مربیان و همسران است که پیش از انحراف این احساس، در هدایت فرد بشتابند. به او تفهیم کنند که رها کردن این تمایل نه تنها او را آرامش نمیبخشد، در جلبِ نظر افراد، او را بیقرار میکند.
نیز باید: در توجّه به استعدادها، خواستهها و عواطف دختران و زنان بکوشند تا امیالِ ارضا نشدة آنان ایشان را به جلب توجّه بیگانگان دچار نسازد.
گاهی دختران و زنان به علت نازیبایی، نداشتن اندام موزون و نقص بدنی هر چند بسیار ساده مانند جوش صورت احساس کمبود و نگرانی میکنند و میپندارند که کسی بدانها توجهی ندارد. این افراد به دلجویی و توجه، بیشتر نیازمندند و خود نیز باید نیروهای درونی و استعدادهایشان را به سمتی سوق دهند که موفقیتآمیزتر است. صدها نیروی باطنی شگفت در هر فرد وجود دارد که اگر شناخته و شکوفا باشد همگان را دچار حیرت و شیفتة فرد خواهد کرد و فرد برای کشف آن رموز چندان نیازمند خودنمایی نیست.
2. هر گاه اشتیاق وافر دختر و زن به طنّازی و دلبری، هدایت و مهار نشود به تدریج روحه خفتة گناه، شخص را به انجام امور ناروا علاقهمند میسازد و از موضوعی ساده مسألهای دشوار پدید خواهد آورد که زمینة لغزش و انحراف ایشان را گسترش میدهد. زن با ضمیری بیآلایش به خودنمایی میپردازد و مرد که از بیآلایشی زن آگاهی ندارد آن رفتار را نوعی اظهار تمایل به گناه تلقّی میکند و به دام گرفتار میشود و خود و او را رسوا میسازد.
5. کشف دنیای اسرار آمیز درون
در فرمودة یکی از دانشمندان مردان تاریخ، حضرت جعفر صادق علیه السلام میخوانیم:
حیاداری ده بهره و سهم است که نه بخش آن در زنان و یک سهم در مردان است. از آن نه سهم زنان، چون ایشان عادت زنانه شوند یک سهم زایل میشود. چون ازدواج کند یک سهم و چون باردار شود سهم دیگری از حیای او زدوده میشود. با تولد فرزند سهم دیگر آن زایل میشود و آنگاه فقط پنج سهم برای وی باقی میماند… اگر پاکدامنی بورزد آن پنج سهم برایش باقی میماند.
چگونه عادت زنانه، ازدواج، بارداری و تولّد فرزند سبب کاستی حیای زن میشود؟آیا خوب است با ترک ازدواج و جلوگیری از بارداری، این حیا را حفظ کرد؟آیا پیشگیری از رخداد این چهارده پدیده برای زن ممکن و روا است؟
این حدیث یکی از ژرفترین احادیث و در بردارندة اسرار مهمی است. شک نیست که با سیر طبیعی زندگی، نمیتواند از این چهار رخداد بگریزد. بنابراین در از دست دادن آن چهار سهم حیا چارهای نداردو بلکه باید برای از دست دادن آن سخت شادمان باشد. چون در هر مرحله به شگفتیهای تازهای از وجودش پی میبرد و دریچهای از اطلاعات یا لذّتهای زندگی به رویش گشوده میشود.
ازدواج و بارداری و تولد و پرورش فرزند، به زندگی یکنواخت زن شور تازه میبخشد و گنجینة احساسات، عواطف و غرایز او را که در اعماق وجودش نهفته است، بیرون میکشد و لذّت مشاهده و استفاده از آن را به وی میچشاند. باید پذیرفت که در وجود همة ما انواع تمایلات و توان انجام هر کاری نهفته است که تا زمینة شکوفایی و بهرهجویی از آن پیش نیاید، شناخته و شکوفا نمیشود.
چنانکه کشفِ نیروی باطنی خود، در موقعیّت مناسب، استعدادها را پرورش میدهد، کشف آن در زمان نامناسب، بحران ساز است. در پی تحقیق و گفتگو با چندین نفر از دختران فریب خوردة زندانی این حقیقت برای من پیش از پیش روشن شد که یکی از عوامل لغزش این افراد آشنا شدن زود هنگام و یکبارة آنها با ویژگیها و استعدادهای زنانه خود بوده است. آنها در اثر گفتگو و تماس با افراد بیگانه به ماهیت خود پی برده و خویشتن را زودتر از زمان لازم یا در موقعیّت نامناسب شناخته و چون از فهم دینی و ایمان بهرهای نداشتهاند به لغزش دچار شدهاند. وقایع اجتماعی و تجربهها نشان میدهد که برهنگی و کم پوشیدگی دختران، ماهیت زنانة آن را بسیار زودتر از زمان مناسب به ایشان میشناساند و مانند بلوغِ زود هنگام، ایشان را دچار وسوسه و آلودگی میکند.
ناپوشیدگی زنان و دخترانِ، از آنجا که جاذبة آنها را علنی میکند، مردان را مجذوب و شیفته میسازد و همین شیفتگی بر روحیه زن تأثیر میگذارد احساس میکند با چنین رفتاری، نگاهها را در جستجوی رموز وجود خود بیقرار میکند و کسانی برای پی بردن به ویژگیهای او و توجّه کردن به آن در تکاپویند. با خود میگوید حال که کسی درصدد شناخت نیروی جاذبه آفرین من است چرا خود را با پوشش، از چنین توجهی بیبهره کنم!
شاید سرّ اینکه بعضی از بانوان قبل از ازدواج بیشتر درصدد جلوهگری و دلبری هستند و پس از ازدواج حتی برای همسرشان خودآرایی نمیکنند یکی همین امر باشد که زن وقتی مرد را به خویش علاقهمند ببیند تا حدی منظور اصلی خودنمایی و عشوهگری وی از بین میرود. اگر زنی دیده شود که پس از ازدواج همچنان در حضور بیگانه شیوة خودنمایی پیش گرفته است احتمالاً، پاسخ عواطف درونی خویش را نزد شوهر نیافته است.
6. شوقِ نظارة شادمانی دیگران
اشتیاق زن به برانگیختن احساسا دیگران و تحسین برانگیزی، یکی بدان علت است که او از مشاهدة هیجان و خوشی اطرافیانش دلشاد میگردد. همین “دگر خواهی” سبب میشود که وی لذّتهای مربوط به خود را فراموش کند و زندگی و فداکاری را بیشتر برای دیگران بخواهد و به همین علت است که از قدردانی یا ناسپاسی اطرافیانش بیش از حد انتظار، شادمان یا آزرده میشود. “دیگری دوستی” او سبب میشود که اگر کسی در کنارش نباشد تا زن به او شادی بچشاند بیقرار و پژمرده شده، جانش در شکنجه قرار میگیرد.
«مغز زن مانند ذرهبینی است که احساسات سایرین را قویتر و شدیدتر جلوه میدهد و از همین رو به، جلب لذّت و دفع آلام دیگران بیش از کسب شادی و دفع اندوه خویش میاندیشد و گاه خود را قربانی شاد و لذت آنها میکند.» دور نیست که بگوییم بخشی از فعالیتها و خدمات زن در خانه یا حتی شادی آفرینیهای او در مجالس جشن، به همین سبب است که دیگران را مسرور کند و مورد محبّت آنها واقع شود.
در میان آنچه زن برای تحریک احساسات دیگران در بیرون از حریم خانواده و شادی رساندن به آنها در دست دارد آمادهترین وسیله اندام اوست. زن از بیقراری مرد در توجّه به اندام و سیمای خود باخبر است و از رنج یا خرسندی مرد اطلاع دارد. بدین سبب میکوشد تا با جلوه دادن آنچه مرد را شادمان میکند به او لذّت بچشاند و خود از این شادمان سازی تسکین یابد. زن در این داد و ستد بدانچه خود از دست میدهد توجّه ندارد و تنها بدین میاندیشد که با رفتار و طنازیاش قلبی را به هیجان وا دارد و به او لذّت ببخشد. جز خود زن هیچکس نمیتواند خرسندی درونی او را در چنین حالتی درک کند. (دقّت شود).
پیشگری و درمان
شادمان شدن از لذت چشاندن به دیگران، جزو سرشت زن است و پاکدامنی یا بیتفاوتی فرد به رعایت اصول اخلاقی، در آن تأثیر ندارد؛ جز آنکه دختران و زنان پاکدامن این حسّ را به نوعی دیگر جستجو و ارضا میکنند و چه بسا سرچشمة این عطش درونی در ایشان جوشندهتر از افراد سست ایمان است. زیرا فطرت و نهاد ایشان سالمتر و متعادلتر است و به طور طبیعی حسّ فداکاری و علاقه به دیگران در آنها شدیدتر است.
رواتر این است که زن پیش از جستجوی شادمانی افراد،شادمانیهای پایدار و حقیقی را بشناسد، تا کوشش وی در شاداب ساختن دیگران به هدر نرود و به جای سود رسانی، تباهی نیافریند. فردِ جوانی را به لحظهای فریفتة زیبایی و دلربایی خود کردن و رشتة محبّت او و همسرش را گسستن یا به انجام گناهی آلوده ساختن، مایة شادمانی واقعی نیست.
بنابراین پیوسته باید در انجام هر کار به جوانب آن نیز اندیشید که مبادا نوعی شادی آفرینی در حقیقت تلخکامی برای خود و دیگران به دنبال آورد.
البت کسی را بدین ویژگی که از شادمانی دیگران دلشاد میشود، نمیتوان سرزنش کرد، بلکه باید او را بدین صفت ستود و تشویق کرد. آنچه مایة اندوه و سزاوار پیشگیری است اینکه دختر یا زنی بخواهد با ناپوشیدگیِ اندامش به دلربایی بپردازد تا دیگران را خشنود کند. هر گاه آدمی تنها به خود تعلق داشت کسی به داشتن چنین اندیشهای، بر او خرده نمیگرفت. اما هر یک از ما، چنان که به خویشتن تعلق داریم، به آفریدگار خود و همة هستی پیوستهایم. شادمانیای که با یک نیم نگاه اوج گیرد، با نگاهی دیگر به حسرت مبدّل میشود. چه عشقها و علاقهها و برانگیختگیهای زودگذر که عمری اندوه به بار آورده است.
7. ناکامی جنسی
در میان مردان، نوعی بیماری جسمی یا روانی وجود دارد که فرد به مباشرت با یک همسر قانع نیست و ناچار همسران متعدد بر میانگیزد. اما زن هر چند در میل جنسی، فزون خواه باشد در صورت سلامت اخلاقی هرگز خواهان چند همسری نیست و بلکه از آن تنفّر دارد. به فرموده امام صادق علیه السلام چهار چیز هرگز از چهار چیز سیر نمیشود: زمین از باران، چشم از نگاه، زن از مرد، دانش پژوه از دانشاندوزی. با این حال، با انحراف جنسی و بیماری اخلاقی یا کوتاهی شوهر در وظایف زناشویی، این رفتار استثنا میپذیرد و زن نیز چه بسا با دارا بودن همسر، از ناکامی جنسی رنج ببرد.
ناکامی جنسی گاه حقیقی است و گاه مجازی. در نوع اول فرد حقیقتاً بر اثر محرومیت، ناکام مانده است؛ اما در نوع دوم عواملی سبب شده است که او « احساس ناکامی» کند. در زمانی که فرد بر اثر ارتباطات آزاد با غیرهمجنس، به تنوع طلبی و فزون خواهی گرفتار میشود حقیقتاً ناکام نیست، ولی «احساس ناکامی» او را میرنجاند و به رفتارهای آزادانهتر آلوده میسازد.
طبیعت عادتپذیر آدمی طوری است که هر گاه طعم شیرین چیزی را بچشد به تدریج بدان خو میکند؛ تا جایی که ترک آن برایش دشوار میشود. در مسایل جنسی این پدیده شدّت و پیچیدگی خاصی دارد. اگر فردی در موقعیّت ویژه به انجام کاری تمایل یافت و بدان خو کرد دیگر نمیتواند از چشیدن طعم آن به آسانی چشم بپوشد. در زنان، عادتِ همصحبتی با مردان چنانچه با سهلانگاری اخلاقی و ناپوشیدگی بیامیزد. پس از مدّّت زمان کوتاهی، نوعی تمایل به بیگانه را در آنان پدید میآورد که فرد به سبب آن از گفتگو و تماس با افراد غیرهمجنس لذّت میبرد. چشیدن طعم گناه روز به روز این تمایل را افزون میسازد. و آن را به نوعی انحراف اخلاقی مبدّل میکند. در آن صورت، زن هر چند همسر داشته باشد نهادی ناآرام مییابد که از جلب توجّه مردان احساس خرسندی میکند و خود را به بروز چنین رفتاری نیازمند میبیند.
پیش از هر چیز باید دانست که تنوعطلبی غرایز و لذتجویی زن، دارای مراتب مختلف است، ولی دو محور فرعی و اصلی دارد:
1- جلسه علاقه و محبّت فرد غیرهمجنس (محور فرعی)
2- برقراری رابطة زناشویی (محور اصلی)
زنان تا آن هنگام که به اصول اخلاقی و حجاب معتقدند این هر دو تمایل را نسبت به یک فرد (همسر) بروز میدهند. زن مسلمانِ تربیت یافته در صدد برانگیختن توجه و علاقة فرد بیگانه نیست و پیوسته از آن پرهیز میکند؛ ولی چون از تربیت دین یدور شود و به ناپوشیدگی اندام و موها عادت کند رفته رفته آن تمایل اول را که پیش از این فقط نسبت به همسرش به کار میبست، نسبت به دیگران نیز بروز میدهد و ناخودآگاه دوست دارد زیباییهای خود را به همسر محدود نسازد و بدین وسیله حسّ جلب علاقه و محبّت افراد غیرهمجنس را که در وجودش مهار نشده است ارضا کند؛ حسّی که تا پیش از این به خوبی به وسیلة همسر ارضا میشد و او در این زمینه احساس کمبودی نمیکرد. آنها در این مرحله، همچنان تمایل نوع دوم را برای شوهر حفظ میکنند.
رفته رفته انحراف در تمایل اول (جلب محبّت فرد غیرهمجنس)، به تمایل نوع دوم نیز سرایت میکند و همسخنی با بیگانه و جلب توجّه و محبت آنان، روح انحراف یافتة فرد را دستخوش انحراف تازهای میکند و تمایل به برقراری رابطة صمیمیتر با بیگانه در وی تشدید میگردد و به تدریج کشش نوع دوم نیز به وجود میآید؛ چنانکه فساد اخلاق و متلاشی شدن نظام خانواده در غرب همین گونه پدید آمد.
در جوامع غربی پس از بیدار شدن این حسّ در زنان، به سبب نامحدود بودن آزادیهای جنسی، برقراری رابطه با غیر همسر متداول گردید و هیچکس دیگری را از آن باز نداشت و نکوهش نکرد. اما در شرق، آن حسّ بیدار شده، از آنجا که زمینة ظهورش کمتر فراهم است، به شکلی دیگر رخ مینماید. در اینجا زنانِ کم پوشش چون شرایط اجتماعی را برای ارضای تمایلات انحراف یافتة خود نامساعد میبینند میکوشند در همان حدّ که ممکن است این حس را ارضا کنند. از همینرو، ناپوشیدگی بدن برای آنان بهترین و آخرین وسیلة ارضای آن حسّ ناکام مانده است. رفتار برخی از این زنان گاه چنان پیامدار است که بیننده هیچ تردید نمیکند که آنها از طغیان غرایزِ ناکام مانده رنج میبرند. این رفتارها را باید نوعی شهوترانی خاموش دانست که نقش آشکاری از خود بر جای نمینهد و به راحتی نمیتوان به رخداد آن، گواه گرفت و شخص را بدان متهم نمود.
8. آشنا شدن با دنیای اسرار آمیز مردان
در بعضی از خانوادهها که اصول اخلاقی و ضوابط اجتماعی به درستی به فرزندان آموخته نمیشود، سلیقهها، نما و تفسیر احکام خداوند را موهوم میکند و فرزندان به ویژه دختران افراد غیرهمجنس را موجود ناامن، با دنیایی مرموز، میشناسد که باید در هر حال از او گریخت. “نامحرم”در نظر آنان واژهای هراسآور و برخورد با او دارای آداب و انضباط ویژه است که گویا از عهدة هر کس بر نمیآید. این طرز تفکّر بیش از آنکه عامل شناخت باشد زمینهساز پیدایش سلیقههای ناموزون و رکود اخلاقی است.
حس کنجکاوی که در دورة نوجوانی و جوانی، فرد را به شناخت بیشتر پدیدهها سوق میدهد، شخص را وا میدارد تا هر پدیده را که پیش از این او را به پرهیز از آن هشدار میداده اند، بیازماید و از موارد مصرف آن و خطرهای احتمالیاش اطلاعاتی به دست آورد و حتی اگر این آزمودن به شهامت و تحمل ضرر ناچیز نیازمند باشد از آن نگریزد تا تجربهاش کند.
برای کسی که سالها وی را بدون توجیه و دلیل منطقی، از مرد بیم داده و از برخورد با او هراسناک ساختهاند یک راهِ شناخت و آزمودن مرد، روآوری به اوست. چنین شخصی چون جز پارهای هشدارها، اطلاعاتی دربارة موجود مذکر ندارد دوست دارد از روحیات و تمایلات او چیزهایی بداند. میخواهد بفهمد مردان با چشماندازی به زنان در جستجوی چه هستند. چه عاملِ جاذبه آفرین زن، مرد را به شیفتگی وا میدارد!
“کم پوشیدگی و نیمه برهنگی”برای عدهای راهی برای نفوذ به دنیای افراد غیرهمجنس است. زیرا زمانی که اندام زن کم پوشش میشود پارسایی و متانت مرد و نیز حیای زن دستخوش هوس میگردد. نگاههای خیره، پرده از روحیات و تمایلات مرد به کنار میزند و جنبههای ضعفِ مرد را به زن میشناساند. زن با هر حرکتی که نگاه خیرة مرد را به دنبال آورد از ویژگیهای خود و نقش ان در تحریک هیجانات مردان اطلاعاتی به دست میآورد و دنیای متلاطم و اسرار آمیز مردان و راه گمراه کردن آنها را بهتر میشناسد.
در امان داشتن دختران، مستلزم پرهیز دادنِ افراطی آنان از پسران و مردان نیست. آموزش و راهنمایی دختران بدین شیوه، گاه تأثیر عکس دارد و آنها را در پی شناخت و آزمونِ گروه غیرهمجنس، ناخواسته به دنیای آنان نزدیکتر میکند. آن پرهیز دادنها زمانی تأثیر صحیح دارد که با اصول تربیتی و سفارشهای منطقی آمیخته باشد. بدین منظور باید نکات زیر در نظر گرفته شود.
1. در تشریح و بیان هر موضوع و خاطره، از افراط و دروغسازی پرهیز کرد و رخدادهای تجربه شده را همانگونه که به وقوع پیوستهاند، برای جوان بیان کرد و هرگز برای ایجاد ترسِ اضافی، به تحریف واقعیت رو ننمود. اگر از پسری یا مردی نسبت به زنی رفتار ناروا صورت پذیرفته است با درجِ مطالبِ غیرواقعی، مسئله تشدید نگردد و حادثه بزرگتر از آنچه بوده نشان داده نشود.
2. در تعلیم اصول دینی قدم فراتر از آنچه دین خواسته است ننهیم و نخواهیم پرهیزگارتر از آن باشیم که خداوند خواسته است. بدین منظور بایست چنانکه از رفتارهای ممنوع یاد میشود از آنچه حلال است نیز استفاده شود و دختران در انجام آنچه خدا روا دانسته است آزاد باشند؛ هر چند سزاوار است که این آزادی با دقّت خود فرد و نظارت والدین او همراه باشد.
در فرمودهای از حضرت محمد امین صلیالله علیه و آله میخوانیم: بهترین زنان کسانیاند که در برابر شوهر رام و در مقابل دیگران نفوذ ناپذیرند. نیز فرمود:آنها با محارم خود مهربان و با بیگانه متین و “خود نگهدارند”.
چنانکه در زندگینامة بانو فاطمه زهرا علیها السلام آوردهاند، آن حضرت به ندرت با نامحرمان گفتگو و برخورد داشته است، ولی زمانی که لازم میشد، در حضور مردان چنان استوار سخن میگفت که کمتر مردی میتوانست همانند وی با صلابت از حقّ خود دفاع کند.
شرم نسبت به افراد غیرهمجنس، زمانی حافظ حدود و شئون رفتار دختر و پسر با یکدیگر است، که درونمایهای از دلایل منطقی با خود داشته باشد. آن شرم افراطی که مورد نکوهش قرار گرفته است عامل زبونی و ترس است نه حافظ پاکدامنی. «شرم افراطی گاه فرد را چنان زبون میسازد که در مقابل افراد غیرهمجنس، اراده را از او سلب میکند، تا جایی که ناخواسته تسلیم میشود.»
هر مربی هوشمند وظیفه دارد رعایت حدود و ضوابط را به متربی خود بیاموزد. به او یاد دهد که در ارتباط با هر فرد محرم باشد یا نامحرم باید اصولی در نظر گرفته شود. این اصول گاهی بازدارنده و بیمدهنده است و گاه تعریفکنندة روابط انسانی و اسلامی. فردِ غیر همجنس، هیولا نیست، موجودی است با طبیعی متفاوت با جنسیت ما؛ جز آنکه اصول و آداب اجتماعی و مذهبی رابطه با وی، مخصوص به خود است. در نظر گرفتن این اصول نیز نه تنها از ارزش اجتماعی انسان نمیکاهد، موقعیّت و منزلت او را نزد سایرین بالا میبرد و نشانگر آشنایی فرد با ضوابط اخلاقی و اجتماعی است.
عوامل اجتماعی
1) تأثیرپذیری از محیط
محیط نامساعد، از عوامل تأثیرگذار بر رفتار اشخاص است. محیط سبب میشود که گاه زن نسبت به پوشش خود اهمیّت ندهد یا رعایت پوشش کامل را برای خود دشوار بداند.
هرگاه بانویی به هر علت نتواند برای مدتی پوشش مورد اعتقاد خود را رعایت کند، پس از تغییر شرایط محیطیاش نیز، باز گرداندن وی به فرهنگ پوشیدگی بسیار سخت است. زیر علاوه بر آنکه زشتی گناه نزد او عادی میشود، گذشت زمان در وی اعتقاد جدید پدید میآورد که بدان خو میکند و به راحتی از آن دست بر نمیدارد.
برای رهنمایی این افراد ناچار باید مدّت زمان طولانی، آنها را در موقعیّت بهتر قرار دارد تا رفتهرفته تأثیر محیطِ گذشته در آنها خنثی شود. دوشیزهای که از سنین نوجوانی تا پس از جوانی به طور پیوسته یا بزرگسالانِ غیرمحرم در تماس و گفتگو بوده و در مجامع آنها با پوشش نامناسب حضور مییافته است بدون تردید پس از این مدّت حفظ پوشش کامل برای وی بسیار دشوار خواهد بود.
اگر بگوییم سرنوشت افراد را وراثت و محیط رقم میزند سخنی گزاف نگفتهایم. دختر جوانی که در دامن مادری ناآشنا به اصول اخلاقی تربیت شده و در محیط مدرسه و اجتماع و در میان فامیلش نیز به این اصول بهایی داده نشده است، چگونه رشد خواهد کرد! هیچ نمیتوان امیدوار بود که در میان این خانوادهها دختران به پوشش معتقد باشند. نه اینکه آنان از خوبیِ حجاب چیزی ندانند یا ایمانشان ضعیف است، بلکه چون اصلاً بدین موضوع معتقد نیستند و برای این کار هیچ انگیزة دینی ندارند.
2) انگیزة سیاسی
در بخشی از مباحث جامعهشناسی، به موضوع “تأثیرپذیری افراد از پدیدهها و کُنشهای سیاسی” پرداخت شده است، که به موجب آن، فرد زمانی که به هر علت بجا یا نابجا با موجودیّت سیاسی حاکم مخالف شود یا بخشی از عملکرد آن را نپسندد و از سویی نتواند به واکنشی ستیزهجویانه دست زند، مخالفت خود را در رفتارهای اجتماعی ظاهر میسازد. اگر حاکمیت سیاسی و اجتماعی با مذهب گرایان است او سعی میکند هر چه نشانِ مذهب دارد از خود دور سازد و بر ضد آن، موضعگیری کنند.
در پوشش بانوان نیز این پدیده راه یافته و امروزه گروه زیادی از کم حجابان سعی دارند با بیتوجهّی به حجاب، به ارزشهای پذیرفته نزد مذاهبگرایانِ حاکم بیاعتنایی کنند. در میان آقایان نیز گاه فرد به همین انگیزه از پوشش کامل همسر یا دختر خود جلوگیری میکند و در حقیقت برای اظهار مخالفت خود یا طرز تفکّری خاص، حیا را از ناموش خویش دور میدارد تا بدین وسیله رنجش خود را از آن طرز تفکر التیام بخشد.
3) ستیز با جامعه و گریز از تحقیر
در چندین صد سال پیش آدمیانی یافت میشدند که داشتن دختر را مایة ننگ و شرمساری میشمردند. برخی که در حماقت و قساوت، رتبة اول قبیلة خود بودند دخترانشان را در اوان ولادت در گور میکردند. دیگرانشان هم که او را در گور نمیکردند نگاهش میداشتند تا در پرداخت خونبها، به جای شتر و گاو، تنی چند دختر دهند. در آستانة ازدواج دختر حق تصممی و انتخاب نداشت و پس از آن نیز به بهانهای او را طلاق میدادند. نه مهریهای داشت، نه ارثی میبرد و نه قدرتی داشت که بتواند از حق خود دفاع کند. از آنان هزاران هزار وجود داشت، اما همه تنها و بیتوان.
در آن ایام، آنکه از خوبی زن میگفت، خود شرمسار و بیمقدار میشد و جز یک تن کسی نتوانست با شهامت نام از بزرگی زن ببرد و معاصران خود را بر حماقت و قساوتشان نکوهش کند. آن مرد حضرت محمد صلیالله علیه و آله بود که به آینده تعلق داشت. هیچکس جز آن که او تربیت کرد نمیدانست چرا وی در روزگارِ زنده به گور کردن دختران میگوید: بر ایمان هیچکس افزوده نمیشود مگر آنکه زن را بیشتر دوست خواهد داشت. از دنیای شما تنها محبّت زن و علاقه به بوی خوش در دلِ من جای داده شده است و… . زن را بزرگ نمیدارد مگر بزرگواره، و کوچک نمیشمرد مگر فرومایه.
آن روز که آن مرد آسمانی چنین میگفت کسی از معاصران ساده اندیش او نمیدانست که وی از این همه گفته به چه میاندیشد و از آینده چه میداند. حال صدها سال از روزگار وی میگذرد و رفته رفته برخی از مردمان عصر ما به گوشهای از آنچه که او در اندیشه داشت پی برده و دانستهاند که ” گاه رفتار زن، تلافیِ تحقیری است که از آن رنجیده است.”
همّت و کوشش آن برگزیدة خدا یکی آن بود که زن با بزرگ یافتن خود، خویشتن را دوست و یاور و همدم مرد بپندارد و مرد نیز او را مکمل خود بشناسد، نه رقیب. آنگاه که زن گرامی داشته شود و مرد نیز او را درک و هوش و هنر و فرهنگ، خُردتر از خود نمیشناسد و زن نیز در کنار او امنیت و آرامش دارد. زیرا خود را در نگاه وی شکست خورده و تحقیر شده نمیپندارد. اما اگر وی پنداشت که فرد یا تفکری او را کوچک میشمرد نیرویش به مقابله با آن بسیج می شود.
در حواس آدمی هرگاه یک حس آسیب ببیند به تدریج نیروی نهفته در حواس دیگر تقویت و شکوفا میشود. برای همین است که معمولاً حس شنوایی نابینایان قویتر از دیگران است. زن نیز اگر شخصیت خود را آسیب دیده و تحقیر شده بپندارد میکوشد تا همة نیروهای درونی خود را به کار گیرد و حق خود را از روزگار و از نظام محرومکنندة زن، بازستاند. او برای این منظور، نخست ضعف مرد را شناسایی میکند تا بدینوسیله وی را از جایگاه بلند خود به زیر کشد و دیگر درصدد بیمقدار کردن زن برنیاید و اگر هم به ظاهر خود را قدرتمند بشناسد در نها بداند که زن در بسیاری از جلوههای الهی از وی گرانقدرتر، اعجاب برانگیزتر و دوست داشتنیتر است و در برخی امور نیاز مرد به وی بیشتر از نیاز او به مرد است.
زن در اجرای این تصمیم، برای دستیابی به حق خویش، چند برنامه را زیرکانه دنبال میکند:
1) کوشش برای اثبات استعدادها و توانایی خود.
2) حضور در حوزة فعالیّت مردان برای استفاده از آنچه مرد از آن بهرهمند است.
3) شبیه شدن به مردان.
4) سلطهجویی بر مرد.
5) تلافی و آزار رسانی.
نمیتوان انکار کرد که پارهای از کوششهای اجتماعی و فردی زن به منظور اثبات استعداد و توان خود است. هرگونه احساس تحقیر وی را وا میدارد تا برتری خود را از همه نظر (زیبایی، هوش، صفات اخلاقی و قدرت انجام کار) به اثبات رساند.
همدوش مردان
دنیای زن و مر، متمایز از یکدیگر نیست، اما هر یک امتیازات و تواناییهایی دارند که میدان فعالیّت آنان را تا حدّی ویژه میسازد. با این حال دیر زمانی است که زنان میکوشند تا میتوانند به حوزة ویژة فعالیّت مردان نزدیک شوند و به هر قلمروی که وی پا نهاده است، قدم گذارند، تا اگر در “زنبودن” خود ناکام شدهاند، دست کم، موجودی بدلِ مرد شوند؛ موجودی با اندام ویژگیهای زنانه و با توقّعات و رفتارهای مردانه. به گفتة فلورانس نایتینگل: زنها به هیچ وجه ترقّی نکردهاند. فقط سعی کردهاند مرد بشوند؛ البته مردان درجه سوم.
شباهت به مردان
در هر محلّه بچههای ضعیف در مقابل بچههای جسور و قلدر، برای حفظ موقعیّت خود و در امان بودن از آسیب، ناچار از انتخاب یکی از سه راه هستند: یا باید باج دهند و همیشه ضعیف بمانند یا پیوسته به دعوا و جنجال رو کنند، یا از درِ آشتی و مشابهت در آیند؛ بدینگونه که با بچههای قلدر محلّه دوست شوند و در زمرة آنان و یکی همانند خودشان گردند.
زن نیز اگر احساس کند جامعهاش نمیخواهد حقوق او را محترم شمرد و زمینة رشد فکری و اجتماعیاش را فراهم آورد، آنگاه که بپندارد با شباهت رساندن به مردان میتواند به حق خود دست یابد، میکوشد تا در همه چیز شبیه مرد شود؛ حتی در طرز لباس پوشیدن و رفتارهای اجتماعی.
در صدها سال پیش حضرت محمد صلیالله علیه و آله به پیروانش هشدار داد:
روزی خواهد رسید که زنان لباس مردانه بپوشند و خود را به زینت مردانه بیارایند. اما آیا مردمِ پیرامون او میدانستند وی چه میفرماید و به مشاهده چه چیزی، از چنین واقعة هولناکی خبر میدهد؟! شاید با خود میاندیشیدند که ممکن است روزی زنان از لباسهای مردانه خوششان آید و بخواهند مانند آنها لباس بپوشند! حال آنکه حقیقت بسیار فراتر از این است.
سُلطه بر مرد
جز راههای گذشته، چاره دیگر برای زنِ تحقیر شده “سلطهگری” است. چون کسی ستم ببیند و توان مقابله و مبارزه نداشته باشد فریاد و پرخاش میکند و ناسزار میگوید. اگر از این هم ناتوان باشد کینة ستمگر را در دل جای میدهد تا در فرصت مناسب بر او بتازد و مجازاتش کند، هر چند حقِ از دست رفتهاش به وی باز نگردد.
هیچ تردید نیست که یکی از علل بدخُلقی، پرخاشگری و بهانهجویی زنان در خانه یا حتی در اجتماع، احساس ستمدیدگی است. نمودِ این حقطلبی در محیط خانه، بد خلقی و بهانهجویی و انجام ندادن مسئولیت همسری است و در خارج از خانه گاه یا بیحجابی و کمحجابی؛ بدین شیوه که زن، مرد بیگانه را با تحریک غرایزش رنج دهد و روح او را تسخیر و مقهور خود سازد.
احساس ستمدیدگی فقط به سبب مشاهدة محرومیتهای حقوقی و اجتماعی نیست. زن خواه با حجاب باشد یا بیحجاب چون رابطه و مواجهة مردان را با خود بیشتر بر محور نگاهةا و تعارفات هوسآلود ببیند، آن را برای خود بدترین تحقیر میداند و مرد را با چنین نگرش، بیمقدار میپندارد و ارزش او را فراتر از ارزشهای عالیِ عاطفیِ خویش و پستتر از شخصیت خود تصور میکند. وقتی مرد در نگاه زن بیلیاقت و کمخرد و سست همّت شناخته شود شک نیست که زن درصد سلطه بر وی بر میآید و او را اسیر هوسهای خود میکند، تا آن شود که زن میخواهد.
آزار رسانی (سادیسم)
پارهای از واکنشهای افراد که جلوة آزاررسانی دارد ناشی از نوعی ناکامی، احساس حقارت و اضطراب است. هر مرد یا زن، در مقایسة تواناییهای خود و دیگری، به جنبههای ضعف و قوّت خود پی میبرد و برای شکوفایی توانِ نهفتهاش کوشش را آغاز میکند. اما از آنجا که به سبب شرایط زیستی و اجتماعی، امکان شکوفایی استعداد و نیروی مرد بیشتر فراهم است، حق زن کمتر شناخته میشود و آنان خود را محروم و بلکه ستمدیده میپندارند. در چنین حالتی زنان فرا روی خود جز دو راه چاره نمیبینند. نخست آنکه از هر “طرح و نظر جانبدارانه از زن” پشتیبانی کنند و بدین وسیله، منزلت خود را ارتقاء دهند. دوم اینکه با عرصة علنیِ تواناییهای خویش به مقابله با حریف خود (مرد) برخیزند.
زن در نیروی عاطفی برتر از مرد است و از اینکه مشاهده میکند مرد با تکیه بر قدرت جسمی سعی دارد در همه چیز خود را برتر از زن بشناساند، ناخرسند است. از طرفی زن به خوبی ضعف مرد را در نیاز غریزی به زن، حس میکند و میداند که آفریدگار، مرد را در این طلب و نیاز ضعیف آفریده و زن را در غریزة جلوهگری و نازآفرینی، قدرت بخشیده تا بدین وسیله ضعف جسمی زن در برابر قدرت بدنی مرد جبران شود. از سویی چون زن در شناخت لذت و درد دیگران مهارتی ستودنی دارد و راه تسلّی یا بی قرار کردن دلها را خوب میداند، از همین قدرت سود میجوید تا حریف پرجنجال خود را آرام کند.
در این حال اگر ایمان زن کم باشد با نشان دادن زیباییهای خود و سود جستن از ضعف مرد، قدرت خود را به رخ میکشد. میداند که هر چه در بدن نمایی و عشوهگری بتازد قدرت مرد را بهتر در هم خواهد شکست. زیرا با عشوة او غریزة زنخواهیِ مرد اوج میگیرد و همین امر زن را در نگاه مرد تا آنجا بالا میبرد که وی را موجودی فوق طبیعت میشناسد. آهن گداخته به هر حالتی که گدازنده بخواهد در خواهد آمد.
مردِ شیفته و نیازمند نیز در شدّت نیاز خود اردهاش سست شده، به شکلی در میآید که زن میخواهد. در این حالت وجودِ آهنین مرد چون موم در دست زن قرار میگیرد و در حقیقت نیروی مرد به توان زن افزوده میشود. وقتی مرد مقهور زیبایی و فریفتة دلربایی زن شود رفتارهای غریزیاش، اعتراف به ضعف خود و نیرومندی زن است و زن از این حالت لذّت می برد و مطمئن میشود که بخشی از قدرت مرد را به چنگ آورده یا دست کم به سوی امتیازات زن متمایل ساخته است.
انسان چون چهرة جذابی مشاهده کند و در نگاه به آن، بیقرار شود در واقع با خیرگیِ نگاه خود نشان داده است که نزد دارندة آن چهره چیزی شایستة توجّه وجود دارد:نگاههای خیرة مردان، برای این گروه از زنان، بهترین عامل آرامشآور است. زیرا نگاه، نماد شیفتگی و شیفتگی علامت مغلوب شدن در مقابل وجود شگفتیآور است.
یک علت اینکه بعضی زنان از شنیدن طعنه و کنایة افراد رنجیده نمیشوند همین است که آن طعنهها را نشان شکست طرف میشناسند. شخص طعنهزننده در حقیقت در مقابل زیبایی زن، شکست خورده و آزار دیده است و اینک آن آزار را با کنایه و متلک پاسخ میدهد. “طعنه” علامت آن است که غریزة فرد از رفتار زن تأثیر پذیرفته و پس از تحریک، ناکام مانده و حال بدین شیوه جلوه میکند.
در این مرحله نیروی دیگر زن که بر مرد ناپیداست “کمک گرفتن زن از مرد به اسارت کشیدن مرد” است. مردِ فریفته و دلباخته، گرچه میداند در شیفتگی، ارادهاش سست و تفکرش خام میشود، برای درک بیشتر زیباییهای زن، خود به زن کمک میکند. نگاهش میکند، به دنبال میرود و با اظهار علاقه، او را در دلبری مدد میکند؛ ولی در حقیقت برای اسارت خود میکوشد.
تحقیرپذیری
چنانکه زن ممکن است در مقابل مشاهدة تحقیرها به واکنشهای تدافعی و تلافی جویانه واداشته شود، این احتمال نیز وجود دارد که اهانت و تحقیر جامعه را باور کند و بپذیرد و آنگاه بیاعتماد به شخصیت خود، همانگونه شود که جامعه، از او خواسته است. در این حالت چون برای خود منزلتی قائل نیست بیش از پیش بازیچة خواسته مردان میگردد و تا میتواند در جلب توجّه آنها میکوشد. چون باور کرده است که او وسیلة بهرهجویی مرد است نه آفریدهای مقدس برای آفرین خوبیها.
جواهری متعلق به مرد!
درس تلخی که زن از خاطرة برتریجویی مرد و حقارتهای گذشته خود میآموزد این است که به آنچه دیکته شدة مرد است به دیدة تردید بنگرد. زیرا میبیند مرد، زن را انسانی چند درجه پایینتر از خود میشناسد و حال از او میخواهد که پیکرش را در حجاب کند. گویا در این تقاضا و سفارش نیز قرار است زن مانند یک شیء گرانقیمتِ متعلق به مرد، خود را برای مرد حفظ کند؛ مردی که اینک همسر اوست یا در آینده همسر وی خواهد شد. حال آنکه زن نمیخواهد با اجبار دیگری و برای منافع او خود را حفظ کند.
«زن باید شخصیت خویش را باور کند. پس از آنکه خود را والاتر از یک شیء گرانبها شناخت بدون کمترین سفارش آنچه لازمه محافظت از خویشتن است به کار خواهد بست و در رفتارش طوری عمل میکند که مرد او را یک انسان تمام عیار ببیند، نه یک شیء. وقتی او خود را برهنه میکند نمیتواند از مرد انتظار داشته باشد که به او به عنوان یک انسان کامل نگاه کند.»
تا آن زمان که مرد حقیقتاً اعتماد زن را جلب نکرده و شیوههای عملی برای اعطای امنیت به زن فراهم نشده باشد، تا وی باور کند که همگان قدر او را شناختهاند، بیم آن میرود که زن پذیرش حجاب را نیز به نفع خود نپندارد و آن را طرحی مردانه برای حفظ منافع مرد بداند.
حجاب حق مرد نیست که زن ناچار از مراعات آن باشد. زن برای حفظ پاکی خود است که ازبرهنگی میپرهیزد؛ هر چند از پاکماندن او، مرد (همسر) نیز بهرهمند میشود. اگر مراعات حجاب برای حفظ حق شوهر و پدر باشد بایست با رخصت آنها و بیتفاوتیشان نسبت به حجاب، زن بتواند ناپوشیده در مجامع حاضر شود؛ حال آن که وی شرعاً چنین اختیاری ندارد.
در گذشته، بسیاری از قبایل چون زن را وجودی متعلق به مرد میشناختند او را در مقابل غیرشوهر به گونهای وحشتناک نشان میدادند تا همه از او بگریزند. این تفکر خواستة اسلام نیست. اگر از زن خواسته میشود که با پوشش ویژه، خود و دیگران را حفظ کند، نه بدان سبب است که با این کوشش، از کالای نفیسی متعلق به مرد نگاهداری شده باشد. هدف از پوشش آن نیست که زن از دستبرد راهزنان حفظ شود تا ویژة بهرجویی یک فرد (شوهر) باشد. ترسیم حجاب بدینگونه سبب شده است که غریبان گویند: چرا کالای نفیسی بدین امتیازات را باید ویژه یک نفر ساخت!بگذارید آزاد باشد که گروه بیشتری از وجود او بهرهمند شوند.
خلاصه
یکی از عوامل رو آوردن زن به برهنگی و خودنمایی، چارهجویی برای پایان بخشیدن به تحقیر است. او بدین شیوه نیاز درونی مرد به زن را به وی تفهیم میکند و گویا از او بابت تحقیرهایش انتقام میکشد. در این کار با نمایش بخشی از قدرت خود، توانایی خویش و ضعف مرد را به اثبات میرساند.
آنان که در تفکر و فرهنگشان، بر “بیارج کردن شخصیت زن” تأکید میورزند به ژرفای این فرمودة حضرت هادی علیه السلام پی نبردهاند که:از شرّ آن که خود را حقیر و بیمقدار بپندارند در امان مباش. تنها کسانی چون این پیشوای معصوم میدانند که کوچکپنداری جایگاه زن تا چد حدّ در نابهنجاری رفتار زن “و جامعه ستیزی” او سهیم است.
زن برهنگی را دوست ندارند، اما اگر ایمانش کامل نباشد و ارزش خود را در پوشیدگی به دست نیاورد بر خلاف میل باطنیاش ممکن است برای نیل به این منظور، از برهنگی کمک گیرد. اما زنان ناپوشیده از یک نکته غفلت میورزند که “تا فرهنگ اجتماعی و تفکر بشری، زن را آنچنان که آفریدگارش خواسته است نشناسد زن با خودنماییهای خیابانی به حقی دست نمییابد.» آنچه زن با توسل به خودنمایی به دست میآورد “نمای آزادی”است نه خود ” آزادی”.
4. تظاهر به ترقّی اجتماعی
رفتارهای مردم از نظر مرتبة اجتماعی سه گونه است: ضعیف (غیر اجتماعی)، عادیع مترقی. همة افراد دوست دارند نوع روابط اجتماعی خود را با دیگران در سطح عالی حفظ کنند و خود و خانواده شان را “مردمانی با فرهنگ و آداب مترقی” نشان دهند. این تمایل، بدون در نظر گرفتن جوانب آن، کوششی مفید و نتیجهبخش است و چه بهتر که همة خانوادهها پیوسته از سطح غیراجتماعی و عادی به سطح عالی ارتقاء یابند. اما گاه این کوشش با موانعی روبهرو میشود که نابهنجاری اجتماعی میآفریند. از آن نمونه به دو مورد اشاره میشود.
1. گاه موقعیت خانوادهای به سبب عوامل جغرافیایی، محدود بودن روابط اجتماعی، وضع درآمد و اموری دیگر، به شکلی است که زمینة رشد فرهنگ و آداب اجتماعی (Folk Ways) برای ایشان فراهم نیست، اما از طرفی مظاهر فرهنگ و نمونههای مترقیِ رفتارهای اجتماعی از نگاه آنان دور نیست؛ مانند آنکه به وسیلة رسانههایی همچون تلویزیون شاهد نوعی منشهای اجتماعیاند که به نظر ایشان مترقیتر از مرحلهای است که خود در آن قرار گرفتهاند. یا فرزندی از خانواده به محیطی گستردهتر با آدابی پیشرفته، راه یافته است و اینک خانوادة خود را در سطحی پایین و دور از فرهنگ و رسوم متعالی مشاهده میکند.
در این حالت فردی که خانوادهاش را دور از فرهنگ و آداب اجتماعی و ضعیف میپندارد در مقابل همسالان خویش احساس شکست و رنج میکند و میکوشد تا به هر وسیلة ممکن، ضعف خانوادگیاش را با تظاهر به رفتارهای نوین اجتماعی، پنهان کند یا خود را ممتاز ازخانواده و در سطحی والاتر نشان دهد. با تأسف، در چنین موقعیت بعضی از دختران جوان میپندارند که سنّتشکنی و بیاعتنایی به اصول مذهبی علامت رشد فکری و اجتماعی است و به همین سبب از هر چه نشاندهندة پایبندی آنان به اصول اخلاقی و مذهبی است فاصله میگیرند و در رفتار خود شیوة بیتفاوتی و آزادمنشانه بر میگزینند.
گاه در این خانوادهها نه یک فرد، بلکه همگی سعی میکنند پایین بودن سطح درآمد یا فرهنگ اجتماعی خود را با رفتارهای مترقّیانه پنهان کنند و خویشتن را از نظر وضع اقتصادی و فرهنگی رشد یافته و امروزی جلوه دهند.
2. پیوسته در خانوادههایی که افزایش یکبارة درآمدِ خانواده با رشد اجتماعی و فرهنگی آنان همسان و همزمان نبوده است نوعی ناهنجاری رخ میدهد که توازن جنبههای رفتاری آنان را بر هم میزند. خانوادههایی که درآمد ایشان در مدّتی کوتاه افزایش چشمگیر مییابد، میکوشنند تا سطح اجتماعی و فرهنگی خود را نیز رشد یافته نشان دهند و خود را در زمرة خانوادههای سطح بالا وانمود کنند. «آنها بدون کسب مقدمات لازم فرهنگی با این تصوّر که رشد اجتماعی نیز ممکن است به سهولتِ کسب درآمد، رشد کند به انجام کارهایی رو میکنند که برای خود و نظام اجتماعی مشکلآفرین است. توصیة فرزندان به بروز رفتارهای به اصطلاح اجتماعی، رفتن به مهمانیهای مجللّ، پوشیدن لباسهایی با رنگها و مدلهای عجیب، اختلاط دختران و پسران جوان در مراسم، رقص دختران با پسران و کارهایی از این نمونه، نمایی از همان رفتارهای مشکلآفرین است.»
این خانوادهها بدین نکته کمتر توجّه دارند که هیچگاه رشد سریعِ درآمدِ به مفهوم رشد سطح فرهنگ و تفکر افراد آن خانواده نیست و گاه میان این دو هیچ متوازن و تناسبی وجود ندارد. دیگر آنکه «خانوادههایی که دارای هویت اجتماعی روشنی هستند و برای روابط اجتماعی خود، حدود مشخص و تعریف شده قائلاند، چنین ناشیانه به افراطگری گرفتار نمیشوند.»
منابع وپاورقیها: .
. وسائل الشیعه،ج 14، باب 33، ص 10 .
. تحلیلی بر روابط دختر و پسر درایران، ص 40 و41
حریم عفاف، ص 11 و 12، با تصرف د .
. سورة نساء، آیه 86.
. اصول کافی، ج2، ص 628.
. دربارةعوامل تأثیرگذار بر علایق و تصمیمهای آدمی، ر.ک:زمینة روانشناسی، ریتا. ل. اتکینسون. ترجمة جمعی از محققان، ج 2، ص 357-366.
. بحارالانوار، ج 17، ص 49. (از فرمودههای پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله است.)
. دنیای نوجوانی دختران، ص 132.
. تاریخ بیست سالة ایران، حسین مکی، ج2، ص 261،به نقل حکایت کشف حجاب، ص 22.
. دربارة تأثیر ناکامی بر شخصیت، ر.ک:زمینة روانشناسی، دکتر محمد پارسا،ص 236-248.
. سورة قیامت، آیه 14 و15.
. این موضوع به معنای بیاهمیتی به ظواهر (تمیزی، بهداشت و شیکپوشی) نیست.
. روح زن، ص 50-52. با تصرف..
. روح زن، ص 64، با تصرف.
.بحارالانوار، ج 103، ص 244 و 245.
. روح زن، ص 20، با تصرف.
. بحارالانوار،ج 1، ص221.
. ر.ک: وسائل الشیعه، ج14، باب 6،ح8: مستدرک الوسائل، کتاب النکاح، باب 8، ح 3.
. تحلیلی برروابط دختر و پسر در ایران، ص 34، با تصرف.
.
. الکافی، ج5، ص 320، ص: 321ة ج ؛ الفتیه، ج3، ص 384، ح 4351. این حدیث از حادیث موفق است.
. الخصال ص 165.
. هزار و یک نکته دربارة زن، ص 101.
. متن کامل این حدیث را در کتاب معادشناسی، علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی،ج4، ص 18-32( به نقل از از التهذیب، ج6، ص 177، ح 8 و الکافی،ج5، ص 59، ح14) مطالعه فرمایید.
. مجموعة مصاحبه ها و گفتمانهای علمی، ص 44، با تصرف.
. همان، ص 24، با تصرف.
. تحت العقول، ص 512.
. تحلیلی تربیتی بر روابط دختر و پسر در ایران، ص 80 و 81.
. همان.