زندگانى حضرت فاطمه عليهاالسلام با اينكه بسيار كوتاه و زود گذر بود، امّا بسيار پر مغز و اثر گذار بود و بررسى و تحليل آن به كاوشى با دقت نظر بالا و تأمّلى سرشار نياز دارد. رسيدن به كنه وجودى حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام، در حقيقت آرزويى است كه بسيارى از شيعيان دلباخته حضرت عليهاالسلام دارند؛ امّا همان طور كه گفته شد، اين دريا چنان غواص خود را در پيچ و خمهاى امواج زندگى ايشان عليهاالسلام غوطهور مىسازد كه غواص را مجبور مىسازد به همان مقدار اندك بسنده كند و قلب خويش را به همان مرواريد دلخوش سازد و توشه پُر بهاى خويش را براى رفتن نزد اللّه آماده گرداند. خوشا به حال كسانى كه از اين دريا مرواريدهاى بى شمارى برچيدهاند و به كنه وجودى حضرت عليهاالسلام دست يافتهاند.
«لاَّ يُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَكَانَ اللّهُ سَمِيعاً عَلِيماً»[2].خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود، بديهاى ديگران را اظهار كند، مگر آن كس كه مورد ستم واقع شده باشد، خداوند شنوا و دانا است. هر كس خود را محبّ و شيعه اين خاندان عليهمالسلام مىداند، هر كس خود را مسلمان مىداند و به طور كل، هر انسان آزادهاى، بايد از اين ظلمى كه بر نور چشم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم ـ حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام ـ روا داشته شده به حكم آيه شريف، ناله و فرياد سر دهد. حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام، أصبر الصابرين« صبر » يكى از خصوصيّاتى است كه همه انسانها بايد دارا باشند. در آيات شريف قرآن مجيد و كلمات حضرات معصومين عليهمالسلام نيز به صبر كردن در مقابل سختىهاى زندگى توصيه و تأكيد شده است. افراد مختلف به لحاظ اين صفت در رتبههاى متفاوتى قرار دارند، برخى در برابر شدايد تحمل كمتر و بعضى صبر بيشترى دارند. وجود مبارك اميرالمؤمنين عليهالسلامتنها كسى است كه در عالم به صفت « أصبر الصابرين » (كسى كه بالاترين مرتبه صبر را دارد) معروف است.
اين وصف در چندين مورد از زبان خود امام عليهالسلام و در بيان ديگر ائمه عليهمالسلام وارد شده است؛ براى مثال:
الف. حضرت امام سجاد عليهالسلام در خطبه معروفى كه در مسجد اموى ـ در شام ـ ايراد فرمودند، ضمن معرفى خودشان اين طور مىفرمايند:
« أيّها النّاس! أنا ابن مكّة ومنا، أنا ابن زمزم والصّفا… أنا ابن عليّ المرتضى عليهالسلام…وهاجر الهجرتين وبايع البيعتين… يعسوب المسلمين، نور المجاهدين، زين العابدين، تاج البَكّائين وأصبرالصابرين »[3].
اى مردم! بدانيد كه من زاده مكّه و منايم، من زاده زمزم و صفايم…، من پسر علىّ مرتضايم… آن على عليهالسلام كه دو بار هجرت كرد و دو بار بيعت نمود… پيشواى مسلمانان، و نور مجاهدان، زينت و افتخار عبادت پيشهكنندگان، تاج و سرآمد گريه كنندگان و صبورترين صبر كنندگان.
حضرت امام سجاد عليهالسلام در توصيف و معرّفى حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام، ايشان عليهالسلام را به صفت « أصبر الصابرين » متّصف كردند.
ب. ابن عبّاس ـ كه پسر عمو و شاگرد حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام است ـ در پاسخ به پرسش يك اعرابى در مورد شخصيّت حضرت عليهالسلام مىگويد:
« لقد سألتَ يا أعرابيُّ! عن رجُلٍ عظيمٍ، يحبّ اللّهَ ورسولَهُ ويُحبُّهُ اللّهُ ورسولهُ، ذلك واللّه صالحُ المؤمنين، وخير الوصيّين، وقامعُ المُلحدين، وركن المسلمين ويعسوب المؤمنين… رئيس البكّائين وأصبر الصابرين » [4].
اى اعرابى! از مرد بزرگى سؤال كردى كه خداوند و رسولش را دوست مىدارد و خدا و رسولش ايشان عليهالسلام را دوست مىدارند، به خدا قسم! ايشان عليهالسلام شايستهترين فرد ايمان آورندگان و بهترين جانشين است، كسى كه كافران و ملحدان را ريشه كن كرد، ستون محكمى كه مسلمانان بر آن تكيه و پناه مىبرند و پيشواى مؤمنان…، سرآمد گريه كنندگان و صبورترين صبر كنندگان.
حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام در سه جا از نهج البلاغه، در مورد صبر خود سخنانى بيان فرمودهاند:
1. در خطبه معروف شقشقيّة آمده است:
« فصبرتُ وفي العين قذى وفي الحلقِ شجا »[5]. پس صبر كردم در حالى كه خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود.
شايسته يادآورى است كه در كلام معصوم عليهالسلام، غلوّ و اغراق يا زياده گويى و پرگويى وجود ندارد؛ بلكه هر چه مىگويند عين حقّ است و حقيقت دارد. آيا صبرى اين گونه، در عالم وجود دارد؟
2. حضرت عليهالسلام در خطبه مفصّل ديگرى در نهج البلاغه مىفرمايند:
« اللّهم إنّي أستعديك على قريش ومن أعانهم، فإنّهم قد قطعوا رحمي وأكفووا إنائي وأجمعوا على منازعتي حقّاً كنت أولى به من غيري… فنظرتُ فإذا ليس لي رافد ولا ذابٌّ ولا مساعدٌ إلاّ أهل بيتي، فضننت بهم عن المنيّة، فأغضيتُ على القذى وجرعت ريقي على الشّجا، وصبرت من كظم الغيظ على أمرّ من العلقم وآلم للقلب من وخز الشّفار »[6].
خدايا! براى پيروزى بر قريش و يارانش، از تو كمك مىخواهم كه آنان پيوند خويشاوندى مرا بريدند و كار مرا دگرگون كردند و همگى براى مبارزه با من در حقّى كه از همه آنان سزاوارترم متّحد گرديدند… به اطرافم نگريستم، ديدم كه نه ياورى دارم و نه كسى كه از من دفاع و حمايت كند، جز خانوادهام كه مايل نبودم جانشان به خطر افتد، پس خار در چشم، ديده بر هم نهادم و با گلويى كه استخوان در آن گير كرده بود، جامِ تلخ را جرعه جرعه نوشيدم و در فرو خوردن خشم در امرى كه تلختر از گياه حنظل و دردناكتر از فرو رفتن تيزى شمشير در دل بود، شكيبايى كردم.
3. ايشان عليهالسلام در خطبه ديگرى مىفرمايند:
« فنظرت فإذا ليس لي معين إلاّ أهل بيتي، فضننت بهم عن الموت و أغضيت على القذى وشربت على الشّجا وصبرت على أخذ الكظم و على أمرّ من طعم العلقم »[7].
پس از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و بى وفايى ياران، به اطراف خود نگاه كردم و ياورى جز اهل بيت خود عليهمالسلامنديدم، پس به مرگ آنان رضايت ندادم. چشم پر از خار و خاشاك را ناچار فرو بستم و با گلويى كه استخوان شكسته در آن گير كرده بود، جام تلخ حوادث را نوشيدم و خشم خويش فرو خوردم و بر نوشيدن جام تلختر از گياه حنظل، شكيبايى نمودم.
در اين خطبه نيز، تعبيرى شبيه عبارت گذشته بيان شده است: «قذى » عبارت است از خارى كه در چشم فرو رود[8]. « علقم » عبارت است از هر چيز تلخ؛ كه همان هندوانه ابوجهل است[9].
حضرت عليهالسلام در همه مسائل، در جنگها، در سختىها و در تمام ناملايمات صبور بودند؛ كسى كه تاريخ در وصف زره او چنين نوشته است: زره حضرت عليهالسلام پُشت نداشت[10]. وقتى ايشان عليهالسلام به خواستگارى حضرت زهرا عليهاالسلام رفتند، پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم از ايشان عليهالسلام سؤال كردند: على جان! چه دارى؟ عرض كردند: يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم! يك شمشير، يك زره و يك شتر دارم. حضرت صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: شتر كه براى تأمين زندگى تو است، شمشير و سپر را هم كه براى جنگ لازم دارى پس زره را كه لازم ندارى، بفروش[11].
نكته بسيار مهم اين است، مردى كه در مقابل همه دشوارىها و ناملايمات موفق بود و ايستادگى مىكرد، در ليلة المبيت[12]، با وجود اينكه مىدانستند طوايف مختلف قريش قسم ياد كردهاند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را به شهادت برسانند، در آن شب حسّاس بدون هيچ گونه واهمه و ترديد، با شجاعت تمام در بستر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خوابيدند.
امّا همان انسان با عظمت كه اينطور خودش را توصيف مىفرمايد و امام زين العابدين عليهالسلام نيز او را « أصبر الصابرين » مىنامند، در آن شبى كه حضرت زهرا عليهاالسلام را به خاك مىسپارد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را اينگونه مورد خطاب قرار مىدهد:
« قَلَّ يا رسول اللّه! عن صفيّتك صبري ورقّ عنها تجلّدي. . . فبعين اللّه تدفن ابنتك سرّاً »[13].
اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم! در فقدان دختر نازنينت، شكيبايى از دستم رفته و توان خويشتن دارى ندارم… در منظر خدا، فرزند شما مخفيانه به خاك سپرده مىشود.
كسى كه به « اصبر الصابرين » متّصف است، كسى كه در مقابل همه ناملايمات مقاومت مىكند، كسى كه يك تنه در واقعه احد از جان رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم محافظت كرده و تيرها، شمشيرها و نيزهها را به جان خريده است، در مثل اين شبها مىگويد: « يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم! صبر على عليهالسلام ديگر تمام شد، على عليهالسلام ديگر طاقت ندارد ». چه اتّفاقى افتاد كه حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام مىگويند: يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم! خدا شاهد و ناظر است كه در دل شب، دخترت عليهاالسلام را شبانه به خاك مىسپارم؟! چه اتّفاقى افتاد، حوادث تاريخ چگونه روى داد، سرعت حوادث چگونه بود كه به فاصله هفتاد و چند روز، آن جمعيّت عظيمى كه در روز غدير خُم، دست بيعت با حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام داده بودند و هلهله مىكشيدند، يكباره عوض شدند؟! چرا بايد دختر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و همسر على بن ابى طالب عليهالسلام بعد از شهادتشان، پنهانى و شبانه به خاك سپرده شوند؟! آيا واقعاً مىشود از اين حوادث اغماض و چشمپوشى كرد؟! آيا هيچ انسان شيعه، هيچ انسان مسلمان، هيچ انسان آزادهاى توان چشم پوشى از اين فاجعه و حادثه را دارد؟!
هرگز نمىتوان نسبت به ظلمى كه به حريم رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم و ظلمى كه به ناموس پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم وارد شد، سكوت اختيار نمود و دم فروبست، جناياتى كه باعث شد حضرت صديقه عليهاالسلام وصيّت كنند كه شبانه به خاك سپرده شوند و كسانى كه حقوق ايشان و همسرشان عليهماالسلام را تضييع كردند، در مراسم تشييع و نماز و تدفينشان حضور نداشته باشند.
به نظر مىرسد، سكوت در مقابل اين ظلمها و جناياتى كه تاريخ با همه خسّتى كه به خرج داده، با همه مضيقهاى كه در تاريخ نويسى بوده، با همه تاريكىهايى كه در صدر اسلام وجود داشته، امّا اين قضايا را ثبت كرده، به معناى مشاركت در ظلم ظالمان به حضرت فاطمه اطهر عليهاالسلام است. اگر هر انسان آزادهاى سكوت كند، در اين جرايم شريك است و دست او به خون حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام آلوده است[14].
شخصيّت حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام
حضرت زهرا عليهاالسلام در جاى جاى زندگى كوتاهشان، سخنان و رفتارهايى از خود بر جاى گذاشتند كه همه و همه نشان دهنده شخصيّت والاى ايشان عليهاالسلام است و قدم گذاشتن در اين وادى، همتى والا و زمانى طولانى مىخواهد كه در اين جلسه نمىگنجد. يكى از اين مسائلى كه حتما بايد مورد بررسى رار گيرد، وقايعى است كه به شهادت ايشان عليهاالسلام منجر شد.
براى درك عمق فاجعهاى كه به شهادت حضرت زهرا عليهاالسلام انجاميد، لازم است گوشهاى از شخصيت اين بانوى بزرگ عليهاالسلام را در حدّ توان و فهم خودمان بيان نماييم. براى اين منظور، احاديثى كه شيعه و اهل سنّت آن را نقل نمودهاند، بيان مىنماييم:
حديث اوّل
« أوّل شخصٍ يدخل الجنّة، فاطمة بنت محمّد صلى الله عليه و آله و سلم »[15].
نخستين فردى كه وارد بهشت مىشود، حضرت فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است.
حلقه نهايى روايت فوق ابو هريره است كه جايگاه والايى نزد اهل سنت دارد.
حديث دوّم
« تُحشر ابنتي فاطمة عليهاالسلام وعليها حُلّة الكرامة قد عجنت بماء الحيوان، فينظر الخلائق إليها فيتعجّبون منها وتكسي أيضاً ألف حلّة من حلل الجنّة مكتوب على كلّ حُلّة منها بخطٍّ أخضرٍ، أدخلوا ابنة نبيّي الجنّة على أحسن صورة و أحسن الكرامة وأحسن المنظر، فتزفّ كما تزفّ العروس وتتوجُ بتاج العزّ ويكون معها سبعون ألف جارية »[16].
دخترم فاطمه عليهاالسلام در روز قيامت محشور مىشود، در حالى كه لباسهايى از كرامت پوشيدهاند كه با آب حيات معجون شده است، پس همه خلق ايشان صلى الله عليه و آله و سلم او را مشاهده مىكنند و از ديدن ايشان، انگشت حيرت بر دهان مىگزند، همچنين مىپوشانند بر دختر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هزاران حلّه و پارچهاى[17] كه روى هر كدام از آنها با خطّ سبز نوشته شده: دختر پيامبرم صلى الله عليه و آله و سلم را به بهترين صورت و به والاترين كرامت و نهايت اكرام و احترام و به زيباترين شكل وارد بهشت نماييد. و ايشان عليهاالسلام را چنان كه عروس را وارد حجله مىكنند، وارد بهشت مىكنند و بر سر مباركشان تاجى از جنس عزّت و بزرگوارى مىگذارند و همراه ايشان عليهاالسلام هفتاد هزار كنيز بهشتى خواهد بود.
دستور از ناحيه خداوند است كه حضرت فاطمه عليهاالسلام را اين گونه وارد بهشت كنيد، با سه ويژگى، آن هم با سه أفعل تفضيل، همان گونه كه عروس را وارد حجله مىكنند و تاج عزّت بر سر مباركشان مىگذارند.
روايت سوّم
« إذا استقرّ أولياء اللّه في الجنّة، زارك آدم و من دونه النبيّين عليهمالسلام »[18].
آن گاه كه اولياى الهى در بهشت جاى مىگيرند، آدم و تمام انبياى پس از ايشان عليهمالسلام به زيارت شما خواهند آمد.
اين روايت در تفسير فرات كوفى؛ (يكى از تفاسير قديمى شيعه) نقل شده است كه به علّت طولانى بودن، بخشى از روايت را آورديم.
واقعاً جاى فكر و تأمّل دارد كه خداوند با اينكه وجودى بالاتر از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را در عالم خلقت، خلق نكرده است، دخترشان عليهاالسلام را بر ايشان صلى الله عليه و آله و سلم در ورود به بهشت مقدّم مىدارد، آن هم با آن كيفيّتى كه تفصيل آن در حديث قبل گذشت. اين روايات، عظمت و بزرگوارى اين شخصيّت عليهاالسلام را مىرساند كه انبيا و اوليا عليهمالسلام و شخصيّتهاى بزرگ عالم خلقت، از آدم عليهالسلام تا خاتم صلى الله عليه و آله و سلم همه در صف انتظار قرار مىگيرند، تا حضرت زهرا عليهاالسلام را ملاقات و زيارت كنند. واقعاً يك انسان چقدر بايد شخصيّت و كمال پيدا كند كه درجه او از تمام خلقت بالاتر رود! قلم چون به وصف اين بانو عليهاالسلام مىرسد درمىماند و افكار و عقول از درك وى درمانده مىشود و كسى جز خدا شايسته وصف ايشان عليهاالسلام نيست.
عالم غيب؛ عالم غلبه باطن بر ظاهر
دريافت و فهم خصوصيّات و ويژگىهاى عالم آخرت (ملكوت)، امر مشكلى است و درك آن محتاج دستگيرى وحى و كلمات ائمه هدى عليهمالسلام از عقول ماست. با توجّه به آيات قرآن و بيان حاملان و مفسّران وحى عليهمالسلام به اين نتيجه مىرسيم كه عالم ملكوت با عالم مادّه كاملاً متفاوت است. اين دنيا، عالم مُلك، و جهان آخرت، عالم ملكوت است. اين عالم، عالم غلبه ماديّات بر معنويّات؛ ظاهر بر باطن، (غيب) و صورت بر سيرت است. اين عالم به گونهاى است كه نمىتوانيم سيرتها را تشخيص بدهيم.
انسانيّت هر انسان، بلكه حقيقت وجود هر موجودى به سرّ، باطن و ضميرش بستگى دارد.
« إنّما الأعمال بالنيّات وإنّما لكُلِّ امرءٍ ما نوى »[19].
به درستى كه اعمال را با نيّت مىسنجند و هر شخصى در گرو نيّت خويش است.
حضرت امام صادق عليهالسلام مىفرمايند:
« إنّ اللّه يَحشر النّاسَ على نيّاتهم يوم القيامة »[20].
خداوند در روز قيامت مردم را بر اساس نيّتهايشان محشور مىكند.
توضيح مطلب اينكه اگر كسى مثلاً هفتاد سال عمر و پنجاه سال هم گناه كرده است، چرا بايد جاودان در عذاب باشد؟ همچنين مثلاً يك فردى شصت سال عمر يا هفتاد سال عمر كرده و در همه عمرش هم خوب بوده است چرا بايد تا آخر خلود در بهشت داشته باشد؟ بلكه بايد هر شخص به اندازه عمر گناهش عذاب بكشد يا به اندازه عمر ثوابش جزا داده شود.
جواب اينكه: مردم بر اساس ضمائر و به اندازه همان باطنها و نيّتهايشان جزا مىبينند؛ لذا وقتى به عالم مىنگريم، همه شكلها و صورتها به هم شبيه است و فقط مختصر تفاوتهايى وجود دارد. صورت و شاكله ظاهر انسانها نسبت به هم تفاوت جدّى ندارد؛ امّا ممكن است چهرهاى كه در ظاهر زيبا و دوست داشتنى است يك درنده و گرگ باشد! علم و اطلاع نسبت به ملكوت و باطن همه در اختيار خداوند سبحان است.
در قرآن كريم آمده است:
« سُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ»[21].
منزّه است خداوندى كه مالكيّت و حاكميّت همه چيز در دست او است.
همه اسرار و سرائر، تحت سلطه پروردگار و خالق جهانيان است و او تنها كسى است كه هيچ چيزى از علم او غايب نمىشود و علم او بر تمام ذرّات عالم، دائم و باقى است. حقايق اين عالم از چشمها مخفى و مستور است و ما باطن همه چيز را نمىدانيم؛ امّا عالم آخرت بر عكس است. خداوند متعال مىفرمايد:
«يَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُواْ للّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»[22].
در آن روز كه زمين به زمين ديگر و آسمانها [به آسمانهاى ديگرى] مبدّل مىشود و آن گاه در پيشگاه خداوند واحد قهّار، ظاهر مىگردند.
اين آسمانها و زمينى كه الآن مىبينيد، ملكوت آنها به اين صورت نخواهد بود. امروز زمين ساكت، آرام، رازدار و ساتر است؛ امّا در روز قيامت به همين زمين خطاب مىشود و به نطق درمىآيد و در مقابل پروردگار تجلّى مىكند و آنچه پشت چهره خود پنهان كرده است، نشان مىدهد. قواعدى كه بر دنياى ديروز حاكم بود، تغيير خواهند كرد. آن كس كه در دنياى ديروز بر مردم حكمرانى مىكرد، امروز زير پاى مردم مانند مورچه له خواهد شد و كسى كه در نظر مردم، خوار و ذليل بود، امروز او را بزرگ مىيابند. ثروتمند ديروز، نيازمند امروز است. معيارها و ارزشها تغيير مىيابد. خلاصه سخن آنكه، در عالم ملكوت كسى ثروتمند است كه در دنيا با نيّت درست عمل كرده باشد.
روايات متعدّدى داريم كه در آن روز، زمين هم به نفع يا عليه انسان شهادت خواهد داد[23]. همين دست و پا و اعضا و جوارح ما كه سخن نمىگويند، در روز قيامت به نطق درخواهند آمد.
«الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»[24].
امروز بر دهانشان مهر مىنهيم و دستهايشان با ما سخن مىگويد و پاهايشان بر كارى كه انجام مىدادند شهادت مىدهند.
روز قيامت بر اين دهانها مهر مىزنيم، زبان دروغ مىگويد؛ امّا به دستها مىگويند حرف بزن، به پاها مىگويند حرف بزن، آن وقت است كه انسانها به اعضاى بدن خود اعتراض مىكنند كه چرا عليه ما شهادت مىدهيد؟ چرا ما را رسوا مىكنيد؟ شما كه اعضاى ما هستيد، ما يك عمر با شما زندگى كرديم، در طول عمر شما همراه ما بوديد و به اراده ما حركت مىكرديد و به اراده ما ساكن بوديد، چرا الان همراهى نمىكنيد و ما را از ياد بردهايد؟ مگر نمىدانيد كه اين شهادت به ضرر شما هم خواهد بود؟! آن وقت است كه اين اعضا جواب مىدهند:
«أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ»[25].
همان خدايى كه هر موجودى را به نطق در آورده، ما را گويا ساخته است.
ما امانتهاى خدا در دست شما بوديم؛ ولى شما امانتدار بدى بوديد!
لذا صورتها را مىبينيد بدون اينكه تكلّم كنند، با زبان بى زبانى صاحب خود را معرّفى مىكنند:
«يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكْفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ»[26].
[آن عذاب عظيم] روزى خواهد بود كه چهرههايى سفيد و چهرههايى سياه مىگردند؛ امّا آنها كه صورتهايشان سياه شده [به آنها گفته مىشود] آيا بعد از ايمان [واخوّت و برادرى در سايه آن] كافر شديد؟! پس بچشيد عذاب را به سبب آنچه كفر مىورزيديد.
در روز قيامت چهرههايى را مىبينيد كه نورانىاند، همچنين چهرههايى مىبينيد كه همه تيره و سياهاند، اين چهرههاى ظلمانى كسانى هستند كه خداوند به اينها مىگويد: اين به خاطر اين است كه اوّل ايمان آورديد؛ امّا سپس كافر شديد.
در آيه ديگرى آمده است:
«وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسْوَدَّةٌ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْمُتَكَبِّرِينَ»[27].
روز قيامت كسانى را كه بر خدا دروغ بستند مىبينى كه صورتهايشان سياه است، آيا در جهنّم جايگاهى براى متكبّران نيست؟
بر اساس اين آيات صورت افراد، باطن را به نمايش مىگذارند و آن را آشكار مىكنند.
آيات فراوانى در اين زمينه وجود دارد. قرآن چگونگى آشكار شدن حقايق، در آن عالم را به خوبى ترسيم كرده و شنونده را در آن فضا قرار مىدهد. در آن عالم، دادگاه عدل الهى بر پا است و تفاوتهاى اساسى با محاكم اين عالم دارد؛ زيرا در اين عالم براى مجرم امكان فرار وجود دارد؛ ممكن است قاضى را راضى كند؛ ممكن است رأى دادگاه اشتباه باشد؛ ممكن است…؛ امّا در دادگاه و محكمه الهى هيچ يك از اين موارد وجود ندارد؛ زيرا:
« إنّ الشاهدَ هو الحاكم »[28].
همان كه گواه است، داورى مىكند.
خدايى كه بر اسرار، ضماير و خفايا عالم است، اندرون را آشكار مىكند و ديگر راهى و جايى براى انكار مجرم باقى نمىماند[29].
چهره مؤمنان
در قرآن كريم آيات متعدّدى وجود دارد كه چهره مؤمنان در عالم ملكوت را به تصوير مىكشد. به چند آيه در اين زمينه اشاره مىنماييم.
«تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ»[30]. در چهرههايشان طراوت و نشاط نعمت را مىبينى و مىشناسى.
«وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاعِمَةٌ»[31].چهرههايى در آن روز شاداب و با طراوت هستند. «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ»[32]. چهرههايى در آن روز گشاده و نورانى است.
«وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ»[33]. آرى! در آن روز صورتهايى شاداب و مسرور است * و به پروردگارش مىنگرد.
اين تعبيرها در قرآن نسبت به مؤمنان آمده است. مؤمنان كسانى هستند كه طراوت و تازگى از وجودشان مىبارد و حزن و ترسى ندارند. در آن عالم، باطل مىميرد و حقيقت جلوه مىكند؛ امّا در اين عالم، حقّ و باطل با هم مخلوط هستند؛ لذا باطل غلبه مىكند؛ امّا در آن عالم، هر چه هست حقّ و حقيقت است.
اكنون با توجه به اين مطالب و مقدّمهاى كه گفته شد، به كيفيّت ورود به بهشت و اقامت حضرت زهرا عليهاالسلام در آنجا مىپردازيم.
سخنان رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم در رابطه با عظمت و جايگاه ويژه حضرت زهرا عليهاالسلام، ناشى از عاطفه و رابطه پدرى و فرزندى نيست زيرا پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرزندان ديگرى هم داشتند؛ امّا از هيچ كدام به اين صورت سخن به ميان نياوردهاند. اين بيان، محاسبه نظام عدل در آفرينش است. نمىشود كسى « على أحسن الصورة »، « على أحسن المنظر » و « على أحسن الكرامة » ظاهر بشود؛ امّا باطن و عمل اوبهترين باطن و نيكترين عمل نباشد. كسى كه حشرش بر بهترين شكل، باطنش نيز در اين عالم بهترين باطن است. كسى كه در آن عالم، نخستين فردىاست كه به بهشت مىرود، در اين دنيا هم برترين عابد است. كسى كه در بهشت، انبيا عليهمالسلام در صف مىايستند تا ايشان عليهاالسلام را زيارت كنند، معلوم مىشود كه عبوديّت و معرفت ايشان عليهاالسلامنسبت به خداوند از همه انبيا عليهمالسلامبيشتر است.
اينها همه نكاتى هستند كه با استفاده از آيات كريم، به آنها مىرسيم. در آيهاى ديگر آمده است:
«فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ * وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ»[34]. پس هر كس به وزن ذرّهاى كار خير انجام دهد آن را مىبيند * و هر كس به وزن ذرّهاى كار بد انجام دهد آن را مىبيند.
در آيه ديگرى از قول لقمان آمده است:
«يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ»[35]. پس! اگر به اندازه سنگينى دانه خردلى [كار نيك] انجام دهد و در دل سنگى يا در گوشهاى از آسمانها و زمين قرار گيرد، خداوند آن را در قيامت براى حساب مىآورد، خداوند دقيق و آگاه است.
بر اساس اين آيات شريف هر چه در اين جهان انجام دهيم، اثر آن را در جهان آخرت خواهيم ديد. اينها همه نكتههايى است كه نشان از عظمت حضرت فاطمه عليهاالسلام و مقام قدسى ايشان عليهاالسلام دارد؛ نه يك سخن عاطفى از رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم؛ مثلاً پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در قيامت به دخترشان بگويند: شما اوّل بفرماييد يا خداوند تعارف كند، لباسهاى مخصوصى براى حضرت زهرا عليهاالسلام بفرستد، هرگز اينطور نيست! جزا و پاداش افراد در آخرت، متناسب با رفتارى است كه در دنيا داشتهاند و اين به حكم تناسب بين عالم ملك و عالم ملكوت است.
در اين دنيا هم رفتار ويژه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نسبت به حضرت فاطمه عليهاالسلام، تنها بر اساس احساسات و عواطف نبود.
در روايتى كه اهل سنّت نيز آن را نقل كردهاند آمده است، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حضرت زهرا عليهاالسلام را بسيار مىبوسيدند، عايشه، ايشان صلى الله عليه و آله و سلم را سرزنش كرد و گفت: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم! تو فاطمه صلى الله عليه و آله و سلم را زياد مىبوسى. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در پاسخ چنين فرمودند:
« لمّا اُسرى بي إلى السماء، اُدخلت الجنّة فوقعت على شجرة من أشجار الجنّة، لم أر في الجنّة أحسن منها ولا أبيض ورقاً ولا أطيب ثمرةً، فتناولت ثمرةً من ثمراتها فأكلتها فصارت نطفةً في صلبي، فلمّا هبطت إلى الأرض، واقعت خديجة عليهاالسلام، فحملت بفاطمة عليهاالسلام. فإذا أنا اشتقت إلى ريح الجنّة، شممت ريح فاطمة عليهاالسلام »[36].
در معراج وقتى مرا به بهشت وارد كردند، از ميان درختان بهشت به درختى برخورد كردم كه به نيكويى آن و درخشش برگها و پاكيزگى ميوههايش در بهشت نديده بودم! از ميوه آن خوردم، پس به نطفهاى تبديل گرديد و بعد از بازگشت، در رحم خديجه عليهاالسلام قرار گرفت و ايشان به فاطمه عليهاالسلام باردار شد، پس هرگاه مشتاق بوى بهشت مىشوم، بوى فاطمه عليهاالسلام را استشمام مىكنم.
پيامبرى كه سيد الملائكه جبرائيل عليهالسلام، غبار قدمشان را به چشم مىكشد و مىبوسد، اين پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم دخترش را مىبوسد. اين مقام فاطمه اطهر عليهاالسلام است. ورود ايشان عليهاالسلام به محشر و بهشت اين چنين است. همه و همه به خاطر ويژگىهايى است كه در اين مدّت كوتاه عمر، به عنايت خداوند به ايشان عليهاالسلام داده شده است و خودشان نيز به دست آورده و آن را كمال بخشيدهاند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمودند:
« فاطمة بضعة منّى فمن أغضبها أغضبني »[37]. فاطمه عليهاالسلام پاره وجود من است، كسى كه ايشان عليهاالسلام را خشمگين كند مرا خشمگين كرده است.
همه ما مىگوييم فرزندانمان پاره تن ما هستند؛ امّا معنى دقيق سخن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم چيست؟ تمام ويژگىهايى كه يك پدر و مادر دارند، بخش عظيمى از آن به فرزند منتقل مىشود. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم چه ويژگىها و چه خصوصيّاتى داشتند؟ خداوند سبحان، رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم را اينگونه مورد خطاب قرار مىدهد:
«طه * مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى»[38]. طه * ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه به زحمت افتى.
خداوند به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايد: ما قرآن را نازل نكرديم كه تمام وقت عبادت كنى و خود را به مشقّت بيندازى؛ زيرا هنگامىكه دستور عبادت و نماز شب آمد، پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم تمام شب را بيدار مىماندند و عبادت مىكردند، آنگاه دستور آمد:
«يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَلِيلاً * نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً * أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً»[39].
اى جامه به خود پيچيده! شب را به جز كمى به پا خيز * نيمى از شب يا كمى از آن را كم كن يا بر نصف آن بيفزا و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان.
اين ويژگىها (يعنى عبادت فراوان) به حضرت زهرا عليهاالسلام نيز منتقل شد. وقتى قرآن به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مىگويد: « ما قرآن را نازل نكرديم كه خودت را به سختى بيندازى » به حضرت زهرا عليهاالسلام نيز همين را مىگويد.
حسن بصرى[40] درباره عبادت حضرت صديقه عليهاالسلام مىگويد:
« ما كان في هذه الاُمّة أعبد من فاطمة عليهاالسلام، كانت تقوم [في محرابها] حتّى تورّم قدماها »[41].
در اين امّت كسى عابدتر از فاطمه زهرا عليهاالسلام نبود، ايشان عليهاالسلام آنقدر به عبادت مىايستادند كه پاهايشان متورّم مىگرديد.
در روايتى از اهل سنّت نقل شده است:
« دخل رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم على فاطمة و تطحّن بالرحى و عليها كساء من حملة الإبل، فلمّا نظر إليها قال: يا فاطمة عليهاالسلام! تعجّلي فتجرّعي مرارة الدّنيا لنعيم الآخرة غداً »[42]. روزى رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم بر حضرت زهرا عليهاالسلام وارد شدند و ايشان عليهاالسلام را در حال آسياب كردن ديدند و لباس ايشان عليهاالسلام تن پوشى از پوست شتر بود، هنگامى كه رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم ايشان را ديدند، فرمودند: امروز اين سختىها را تحمّل كن، فردا نعمتهاى اخروى را درمىيابى.
در بعضى از روايات آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در اين هنگام اشك ريختند.
وقتى حضرت صلى الله عليه و آله و سلم اين منظره را ديدند، با زبان دلدارى به دخترشان بشارت دادند: « امروز اين سختىها را تحمّل كن، فردا نعمتهاى اخروى و بهشتى را درمىيابى ».
خداوند نيز اين منظرهها را مىبيند و اين آيه نازل مىشود:
«وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى»[43]. به زودى پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد كرد كه خشنود شوى.
سلمان رضىاللهعنه مىگويد: « وارد خانه حضرت فاطمه عليهاالسلام شدم، ديدم صداى گريه حضرت امام حسين عليهالسلام بلند است و حضرت فاطمه عليهاالسلام مشغول آسياب كردن هستند. عرض كردم: خانم! اجازه بدهيد من بچه را نگه دارم كه گريه نكند. فرمودند: من بچه را نگه مىدارم، تو اگر مىخواهى، آسياب كن. سلمان مىگويد: وقتى خواستم آسياب كنم، ديدم دسته دستاس خون آلود بود »[44].
يك اتّهام ناروا به حضرت صديقه كبرى عليهاالسلام
توجّه به شكل زندگى حضرت زهرا عليهاالسلام، رويكرد ايشان عليهاالسلام را نسبت به مسائل مادّى نشان مىدهد. مع الأسف اخيراً زمزمههايى از سوى رسانههاى اهل سنّت به گوش مىرسد كه با حقيقت وجودى حضرت زهرا عليهاالسلام در تضاد است. با توجّه به معرفتى كه آموزههاى دينى در مورد شخصيّت حضرت زهرا عليهاالسلام به دست مىدهد، بايد گفت: آنچه سكوت در مقابلش جايز نيست، ظلمى است كه از غصب فدك، آتش زدن در، لگد زدن به پهلو و سقط محسن عليهالسلام، به مراتب بالاتر و مهمتر است. اين ظلم بزرگ، دروغ و افترايى است كه امروز به ساحت مقدّس حضرت فاطمه عليهاالسلام بستهاند. مىگويند: حضرت فاطمه عليهاالسلام در ماجراى فدك، به خاطر معيشت خود و فرزندانشان در مقابل ابوبكر ايستادند.
واقعاً اين سخن، يك ظلم فاحش، يك بى انصافى و يك دروغ بزرگ است كه مدّعيان پيروى از سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و كسانى كه خود را طرفدار رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم مىدانند، به ساحت يك معصوم عليهاالسلام روا داشتهاند.
حضرت فاطمه عليهاالسلام داراى مقام عصمت است. اهل سنّت نيز در رواياتى كه نقل كردهاند به اين معنا اعتراف دارند. آيا با مقام عصمت سازگار است كه حضرت زهرا عليهاالسلام به خاطر لقمهاى نان، پيش ابوبكر ـ العياذ باللّه ـ دست دراز كنند؟! سوره « هل أتى » در شأن چه كسانى نازل شد؟ فخر رازى در تفسيرش اين روايت را آورده است: « حضرت اميرالمؤمنين، حضرت فاطمه و حسنين عليهمالسلام سه روز متوالى روزه مىگيرند و هر روز افطار خود را به يتيم و اسير و فقير مىدهند[45] ». آيا امكان دارد اين خانواده عليهمالسلام با اين اوصاف و اين سلوك زندگى، به خاطر مسائل مادّى در برابر ابوبكر بايستند و دست دراز كنند؟! هرگز…
هدف از مقاومت حضرت زهرا عليهاالسلام در مورد فدك
وقتى در مورد جريان فدك كمى تأمّل مىكنيم، بطلان ادّعاى فوق پيش از بيش روشن مىشود. اساسا اين حركت حضرت صدّيقه طاهره عليهاالسلام (خطبه فدكيه) براى چند منظور و نكته بوده است:
الف ـ اعلام و هشدار براى مسلمانان به اينكه اگر كسانى كه اكنون بر كرسى حكومت تكيه زدهاند و مدّعى امامت جامعه هستند و جاى خليفه حقيقى پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم را غصب كردهاند، آشكارا حق دختر پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم را زير پا مىگذارند، فردا با حقوق شما امّت چه خواهند كرد؟!
ب ـ حضرت فاطمه عليهاالسلام مىخواستند بگويند اين افراد جاهل كه حتّى احكام اوّليه را بلد نيستند و با گستاخى حديث « نحن معاشر الأنبياء لا نورّث » را جعل مىكنند، و حقوق دختر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را پايمال مىكنند، با بقيّه احكام اسلام چه خواهند كرد؟!
به چند نمونه از جهل و بى سوادى خلفا در رابطه با احكام اسلام، اشاره مىنماييم كه خود مورّخان اهل سنّت نقل كردهاند:
1. شخصى در همان روزهاى اوّل بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به مسجد آمد و سؤال كرد: اى خليفه! ارث جدّه( مادر بزرگ ) چقدر است، اگر بچهاش مرده باشد؟ ابوبكر گفت: در كتاب خدا آيهاى در موردش نيست، در سنّت هم چيزى نشنيدهام؛ بنابر اين نمىدانم.
مغيرة بن شعبه ـ كه پاى منبر نشسته بود ـ گفت: اى خليفه! من از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمودند: ارث جدّه اينقدر است. ابوبكر به آن شخص گفت: پس بنابر حرف مغيره، ارث جدّه اين مقدار است[46].
2. شخصى جنب شده بود و آب براى غسل نيافته بود و نمىدانست چه كند، از خليفه دوم مسئله را پرسيد. عمر پاسخ داد: اگر آب نيافتى، نماز نخوان[47]. حتّى مسئله تيمّم را ـ كه سادهترين مسلمان آن را مىداند ـ بلد نبود.
هدف اين اشخاص از تكيه زدن به مسند پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و غصب خلافت، تحريف نمودن قرآن و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و نابود كردن و از بين بردن مقاصد و اهدافى است كه خداوند، آن اهداف را از بعثت انبيا عليهمالسلام منظور كرده بود.
عايشه گفت: پدرم دستور داد، كتابهاى حديث را جمع كنم و بسوزانم. عمر وعثمان نيز چنين دستورى داده بودند[48].
حضرت فاطمه عليهاالسلام براى يك مزرعه (فدك) و يك لقمه نان، هيچ ارزشى قائل نبودند و اين سيره تمام معصومين عليهمالسلامو اولياى الهى است كه ارزشى براى زرق و برق دنيا قائل نيستند. اين معنا وقتى بيشتر روشن مىشود كه بدانيم زمانى كه مردم به حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام روى آوردند و حضرت عليهالسلام خلافت را قبول نمودند، فدك را ـ كه حق حضرت فاطمه عليهاالسلام بود ـ برنگرداندند.
اتمام حجّت حضرت زهرا عليهاالسلام
بنا به دستور رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم، حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام در برابر تمام مصايب و سختىها صبر پيشه كردند و حضرت زهرا عليهاالسلام نيز غم و اندوه را تحمل كردند و دم فرو بستند. امّا سخن نهايى را به اولى و دومى گفتند و با آنان اتمام حجّت نمودند. روزى عمر و ابوبكر به حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام عرض كردند: مىخواهيم به عيادت دختر رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم برويم و از ايشان عليهاالسلام به جهت حوادث روى داده، پوزش بطلبيم. حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام پيغام آن دو را به حضرت زهرا عليهاالسلامرساندند. حضرت زهرا عليهاالسلامبه ايشان عليهالسلام فرمودند: « البيت بيتك والحرّة زوجتك ».
خانه، خانه شما و آزاده، همسر شما است.
در تمام مدّتى كه عمر و ابوبكر احوال ايشان عليهاالسلام را جويا مىشدند، حضرت زهرا عليهاالسلام رو به ديوار نمودند تا اينكه فرمودند: جواب نمىدهم مگر اينكه به پرسش من پاسخ بدهيد. آيا از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نشنيديد كه فرمودند:
« فاطمة عليهاالسلام بضعة منّي فمن آذاها فقد آذاني ».فاطمه عليهاالسلام پاره وجود من است؛ هر كس او را آزار دهد، مرا آزرده است؟ آن دو در پاسخ گفتند: آرى!
در اين هنگام حضرت زهرا عليهاالسلام دستان خود را به سوى آسمان بالا بردند و فرمودند:
« اللّهمّ إنّهما قد آذياني، فأنا أشكوهما إليك وإلى رسولك صلى الله عليه و آله و سلم، لا واللّه لا أرضي عنكما أبداً حتّى ألقى أبي رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم واخبره بما صنعتما بي، فيكون هو الحاكم »[49]. بارالها! يقيناً اين دو مرا آزردند، پس من نزد تو و رسولت صلى الله عليه و آله و سلم از آن دو شكايت مىكنم. به خدا سوگند! هرگز از شما دو نفر راضى نيستم تا پدرم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را ملاقات نمايم و از آنچه با من كرديد، ايشان صلى الله عليه و آله و سلم را آگاه كنم تا ايشان صلى الله عليه و آله و سلم بين ما حاكم باشند.
بخارى در ادامه نقل مىكند:
« فغضبت فاطمة بنت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم فهجرت أبابكر، فلم تزل مهاجرته حتّى توفّيت »[50].
فاطمه دختر رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم خشمگين شد و تا هنگام وفات از ابوبكر روى برگردانيد.
بنابر اين حضرت فاطمه عليهاالسلام از آن دو خشمگين شدند و بنا به اعتراف اهل سنّت، خشم حضرت زهرا عليهاالسلام برابر با خشم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و خشم خداوند است.
خداوند هم در قرآن مىفرمايد:
«وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَى»[51]. و هر كس خشم من بر او فرود آيد، به راستى نابود مىشود.
پس كسى كه مورد غضب حضرت فاطمه عليهاالسلام قرار گيرد، جايگاهش جهنم است؛ در نتيجه كسانى كه غاصبانه بر جايگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلمتكيه زده بودند، اهل جهنم بودند.
تدفين حضرت زهرا عليهاالسلام
ابن عباس در رابطه با مراسم به خاكسپارى حضرت زهرا عليهاالسلام مىگويد:
فقبضت فاطمة عليهاالسلام من يومها، فارتجّت المدينة بالبكاء من الرجال والنساء ودهش الناس كيومٍ قُبض فيه رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم؛ فأقبل أبوبكر وعمر، يعزّيان علّيا ويقولان له: يا أبا الحسن لاتسبقنا بالصلاة على ابنة رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم. فلمّا كان في الليل دعا علي عليهالسلام، العباس و الفضل والمقداد وسلمان وأباذر وعمّار… فلمّا أصبح الناس جعل أبوبكر وعمر والناس يريدون الصّلاة على فاطمة عليهاالسلام. فقال المقداد: لقد دفنّا فاطمة عليهاالسلام البارحة »[52].
آن روزى كه حضرت زهرا عليهاالسلام از دنيا رفتند، همه مردم يكپارچه گريه مىكردند. [آيا اين مردم همانهايى نبودند كه نشستند و تماشا كردند؟ گروهى مرد نما به خانه حضرت فاطمه عليهاالسلام رفتند و آن فاجعه را به بار آوردند. آيا اين مردم همان كسانى نبودند كه حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام يكى يكى به خانههايشان مىرفتند و آنها در جواب مىگفتند: يا على عليهالسلام! ما قبلاً با كس ديگرى پيمان بستهايم؟] و زن و مرد مانند روز رحلت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم به وحشت افتاده بودند. پس ابوبكر آمدند تا به حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام تسليت بگويند، به ايشان عليهالسلام گفتند: مبادا قبل از ما بر فاطمه عليهاالسلامنماز بگذارى.
حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام دنبال ابن عباس، فضل، مقداد، سلمان، ابوذر و عمار فرستادند، آنان آمدند و در تجهيز زهرا عليهاالسلام به حضرت اميرالمؤمنين عليهاالسلام كمك كردند. ابتدا حضرت عليهالسلام داخل خانه و پشت پرده، حضرت فاطمه عليهاالسلام را غسل دادند. هنگام غسل بر ايشان عليهالسلام چه گذشت؟ آيا دست ايشان عليهالسلام آن لحظهاى كه فرياد مىزدند و گريه مىكردند به بازوى حضرت فاطمه عليهاالسلام رسيد يا در نور مهتاب آن چهرهاى را كه حضرت فاطمه عليهاالسلام از حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام مىپوشاندند، ديدند يا دستشان به پهلوى حضرت زهرا عليهاالسلام رسيد؟
سرانجام غسل تمام شد. نماز خواندند وحضرت فاطمه عليهاالسلام را دفن كردند.
صبح كه فرا رسيد ابو بكر، عمر و بقيه مردم آمدند تا بر پيكر حضرت فاطمه عليهاالسلام نماز بخوانند، در راه مقداد را ديدند، گفتند: مقداد! كجا مىروى؟ گفت: به خانه مىروم. گفتند: مگر براى نماز حضرت فاطمه عليهاالسلام نمىروى؟ مقداد گفت: ايشان عليهاالسلام را ديشب دفن كرديم. نوشتهاند عمر چنان سيلى محكمى به صورت مقداد زد كه او در خون روى خاك مىغلتيد. مقداد برخاست و دستش را به ديوار گرفت و در حالى كه گريه مىكرد، خطاب به دومى و بقيه مردم گفت: اتّفاقا ديشب كه حضرت فاطمه عليهاالسلامرا غسل مىداديم و حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام گريه مىكردند، هنوز از پهلوى حضرت زهرا عليهاالسلام خون جارى بود. گفتند: چرا؟ گفت: به خاطر غلاف شمشيرى كه به پهلوى ايشان عليهاالسلام خورده بود.
پی نوشت ها:
[2].سوره نساء ، آيه 148.
[3]. بحار الأنوار ، جلد 45 صفحه 138.
[4]. نهج السعادة ، جلد 8 صفحه 38 و خلاصه عبقات الأنوار ، جلد 4 صفحه 328.
[5]. نهج البلاغه ، خطبه 3.
[6]. نهج البلاغه ، خطبه 217.
[7]. نهج البلاغه ، خطبه 26.
[8]. لسان العرب ، جلد 15 صفحه 172.
[9]. لسان العرب ، جلد 12 صفحه 422.
[10]. شرح احقاق الحق ، جلد 8 صفحه 325 ، و از منابع اهل سنت: تاريخ مدينه دمشق ، جلد 2 صفحه 363.
[11]. دلائل الإمامه ، صفحه 84.
[12]. ابن أبى الحديد شرح نهج البلاغه ، جلد 13 صفحه 261 و تفسير فخر رازى ، جلد 5 صفحه 231.
[13]. نهج البلاغه ، خطبه 202 و كافى ، جلد 1 صفحه 459.
[14]. از خدا مىخواهيم همه ما را يارى كند كه ما شريك در اين ظلمها نباشيم و بتوانيم به گونهاى احقاق حقّ فاطمه اطهر عليهاالسلام را بكنيم. واقعاً عمق اين فجايع قابل درك نيست. در يك فاصله كوتاه از روز غدير تا زمانى كه در سقيفه جمع شدند و همان روز در خانه حضرت
اميرالمؤمنين عليهالسلام و حضرت فاطمه عليهاالسلام آمدند و در خانه را شكستند و به آتش كشيدند چند روز فاصله است ؟ ! دقيقاً تا روز اوّل ربيع كه اولين جنايت منعقد مىشود: 72 روز بيشتر فاصله نيست.
[15]. از منابع اهل سنّت: كنز العمّال ، جلد 12 صفحه 110 ، لسان الميزان ، جلد 2 صفحه 618 و
ميزان الاعتدال ، جلد 2 صفحه 618.
[16]. تاريخ مدينة دمشق ، جلد 13 صفحه 334.
[17]. وقتى مىخواهند عروسها را خيلى آرايش كنند لباسهاى متعدّد و تورهاى متعدّد و لايه لايه را به او مىپوشانند و افتخار مىكنند كه تور چند لايه بود.
[18]. بحار الأنوار ، جلد 43 صفحه 227.
[19]. بحار الأنوار ، جلد 67 صفحه 211.
[20]. محاسن ، جلد 1 صفحه 262
[21]. سوره يس ، آيه 83.
[22]. سوره ابراهيم ، آيه 48.
[23]. وسايل الشيعه ، جلد 5 صفحه 186.
[24]. سوره يس ، آيه 15.
[25]. سوره فصّلت ، آيه 21.
[26]. سوره آل عمران ، آيه 106.
[27]. سوره زمر ، آيه 60.
[28]. نهج البلاغه ، كلمات 324.
[29]. مانند اينكه از صحنه قتل يك نفر فيلم بردارى شده باشد. اگر قاتل فردا در دادگاه منكر شود ، فيلم را به او نشان مىدهند و مىگويند: چه چيزى را مىخواهى انكار كنى ؟
[30]. سوره مطفّفين ، آيه 24.
[31]. سوره غاشيه ، آيه 8.
[32]. سوره عبس ، آيه 38.
[33]. سوره قيامت ، آيه 22 ـ 23.
[34]. سوره زلزال ، آيه 7 ـ 8.
[35]. سوره لقمان ، آيه 16.
[36]. بحارالانوار ، جلد 18 صفحه 315 و از منابع اهل سنت: الدرّ المنثور جلد 4 صفحه 153 و المعجم الكبير جلد 22 صفحه 401 بيان كامل اين روايت را در كتاب در دانه خلقت ، رفتار امّت صفحه 13 ، تأليف حضرت آية اللّه يثربى مىيابيد.
[37]. از منابع اهل سنّت: صحيح بخارى ، جلد 4 صفحه 210.
[38]. سوره طه ، آيه 1 ـ 2.
[39]. سوره مزّمل ، آيه 1 ـ 4.
[40]. حسن بصرى ؛ وى رييس مذهب قدريه است و هميشه دنبال رياست بود و از يارى
اميرالمؤمنين عليهالسلام امتناع نمود و خود را از زاهدان و عادلان جلوه مىداد قاموس الرّجال ، جلد 3 صفحه 198 .
[41]. مناقب آل ابى طالب ، جلد 3 صفحه 119.
[42]. درّ المنثور ، جلد 6 صفحه 361 و فتح القدير ، جلد 5 صفحه 46.
[43]. سوره الضحى ، آيه 5.
[44]. بحار الأنوار ، جلد 43 صفحه 28.
[45]. تفسير فخر رازى ، جلد 3 صفحه 224 و كشّاف ، جلد 4 صفحه 677.
[46]. از منابع اهل سنّت: الموطّأ ، جلد 2 صفحه 513 و نيل الأوطار ، جلد 6 صفحه 175.
[47]. از منابع اهل سنّت: صحيح بخارى ، جلد 1 صفحه 90 و صحيح مسلم ، جلد 4 صفحه 61 و 62 ( براى اطلاع بيشتر از نادانى خلفا در مورد احكام دين به جلد ششم از كتاب ارزشمند الغدير مراجعه فرمائيد ).
[48]. ر. ك: سيرى در آيات ولايت و امامت ، جلد 3 صفحه 181.
[49]. كتاب سليم بن قيس، صفحه 254 ، از منابع اهل سنّت: الإمامة والسياسة، جلد 1 صفحه 31.
[50]. صحيح بخارى ، جلد 4 صفحه 42 ، مسند أحمد ، جلد 1 صفحه 6.
[51]. سوره طه ، آيه 81.
[52]. كتاب سليم بن قيس ، صفحه 255.