وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ((1).
و از آنان امامانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مىكردند، چون شكيبايى
نمودند و به آيات ما يقين داشتند.
خداوند متعال به دو دليل حضرات معصومين(علیهم السلام)رامجراى فيض الهى قرار داده است.
1 – جلالت، عظمت و قدوسيّت، ذات اقدس الهى، اباء دارد كه با هر پست، دنى و حقيرى ارتباط مستقيم برقرار كند.
2 – مخلوقات و موجودات، تحمّل و قدرت دريافت فيض و جلوههاى الهىرا در همه شئون و جهات ندارند. به همين دليل خداوند متعال، وسايل و وسايطى براى انتقال فيض از منبع فيّاض، به ديگر مخلوقات قرار داده، كه آنان در درجه اوّل حضرات معصومينعلیهم السلام) مىباشند.
باید بدانیم انتخاب اسباب وسايل تنها دردست ذات اقدس الهى است. هيچ كس در اين گزينش و جعل، حقّ دخالت واظهار نظر ندارد. شفاعت، توسّل، خواهش از ساحت حضرات معصومينF و واسطه قرار دادن آنان، هيچ اشكالى ندارد بلكه توصيه و سفارش قرآن است.
)وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ((2). وسيلهاى براى تقرّب به او (خداوند) بجوييد.
بايد براى دسترسى و دست يافتن به نعمت، رحمت و جلوههاى ذات واوصاف خداوند متعال، از وسايل و وسايط استفاده نماييم و آنان كسانى نيستند جزائمّه اطهار(علیهم السلام) .
اميرالمؤمنين (علیه السلام) مىفرمايند:
«أنا وسيلته»(3).
من وسيله (براى تقرّب به) خداوند هستم.
در برابر اين تفكّر صحيح كه ريشه در آيات و روايات دارد، تفكّرى انحرافى وجود دارد كه هر نوع خواستن، خواهش، توسّل و شفيع قرار دادن بهدرگاه خداوند را شرك مىپندارد. اين انديشه از زمانهاى نه چندان دور در ميان بخشى از مسلمانان بوجود آمد و ريشه آن جهالتى است كه به صدر اسلام و بعضى از منفقین به نام صحابه رسول اللَّه (صلی الله علیه واله وسلم)باز مىگردد.
بتها واسطههاى دروغين:
شرك مذموم و منهى در قرآن، دوگانه پرستى و ثنويّت در مبدأ مىباشد.يعنى پذيرش دو يا چند قدرت هم عرض كه اداره و تدبير جهان را به عهده داشته باشند. هدف مهم اديان توحيدى و اسلام ريشه كن كردن اين تفكّر انحرافى مىباشد. از آيات متعدّدى كه در قرآن كريم وجود دارد مىتوان استفاده نمود كه بت پرستان نيز اعتقادى به ثنويّت و دوگانگى در مبدأ نداشتند. هر چند كه چوب،سنگ، و… را به عنوان خدا مىپرستيدند و عبادت مىكردند، امّا آنها را در عرض ذات اقدس خالق يكتا قرار نمىدادند.
) وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَاعِندَ اللّهِ((4).
آنان جز خدا چيزهايى را مىپرستند كه نه به آنان زيان مىرساند، و نه سودى مىبخشد و مىگويند: «اينها شفيعان ما نزد خدا هستند».
) أَلاَ لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّلِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى((5).
آگاه باشيد كه دين خالص از آنِ خدا است، و آنها كه غير خدا را اولياى خود قرار دادند (دليلشان اين بود كه) اينها را نمىپرستيم مگر بخاطراينكه ما را به خداوند نزديك كنند.
با توجّه به اين دو آيه در مىيابيم كه بت پرستان، بتها را شفيعان خود نزد خداوند مىدانستند و مىخواستند به وسيلة آنان به خداوند نزديك گردند.بتپرستان براى بت موضوعيّت قرار نمىدادند و آن را به عنوان وسيله و راهى براى رسيدن به خداوند مىدانستند، زيرا براى همگان حتّى خردسالان بديهى وروشن است كه بت دست ساخت بشر، نمىتواند خالق و معبود قرار گيرد. انسانها از بدو خلقت تاكنون بر اساس فطرت اوّليه، موحّد بودهاند.
) فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِاللَّهِ((6).
پس روى خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن، اين فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده، دگرگونى در آفرينش الهى نيست.
انسانهاى نخستين نيز، توحيد در مبدأ را پذيرفته بودند، امّا چون خود را قابل نمىدانستند كه مستقيم با خداوند ارتباط داشته باشند، بتها را وسيله اينارتباط قرار مىدادند. قبيلهاى وجود داشت كه بتهاى خود را از خرما مىساختند ودر هنگام خشك سالى بتها و خدايان خود را مىخوردند!.
هر كس كه اندك بهرهاى از خرد داشته باشد، مىداند كه خدايان دستساز در خلقت و آفرينش به هيچ وجه مؤثّر نيستند و بت پرستان فقط بتهاى خودرا به عنوان واسطههاى خداوند، پرستش مىكردند.
بتها داراى شكلها و صورتهاى مختلفى بودند. بت پرستان مىپنداشتند كه در عالم بالا و ستارگان، ارواحى قدسى و غير قابل دسترس وجود دارد. آنها بتها را بر اساس تصوّرى كه از آن ارواح داشتند، مىساختند. به عبارت ديگر، بتها تجسّم آن ارواح و واسطه دوم بودند، زيرا آنها حاكى و نشان دهنده ارواحى بودند كه واسطههاى خداوند هستند.
شفاعت تنها به اذن خداوند:
خداوند متعال در آيات متعددى پنداشت بت پرستان را نقد نموده وشفاعت را فقط به اذن خود دانسته است.
)لَيْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ((7).
ياور و سرپرست و شفاعت كنندهاى جز او (خدا) ندارند شايد پرهيزگارى پيشه كنند.
)لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللّهِ وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ((8).
جز خدا نه ياورى دارند و نه شفاعت كنندهاى.
)ما مِن شَفِيعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ((9).
هيچ شفاعت كنندهاى جز با اذن او نيست.
)مَا لَكُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ شَفِيعٍ أَفَلاَ تَتَذَكَّرُونَ((10).
هيچ سرپرست و شفاعت كنندهاى براى شما جز او نيست، آيا متذكّر نمىشويد؟
با مقدّماتى كه بيان نموديم، مىتوان بهتر به تبيين بسيار زيباى قرآن پىبرد. بت پرستان بدون اذن و اجازة خداوند براى خود ولىّ، شفيع و صاحب اختيار،انتخاب مىكنند و خداوند انتخاب آنان را نادرست و باطل مىداند. خداوند متعال اصلِ ولايت، وساطت، شفاعت و قيوميّت غير خود را پذيرفته است، امّا به شرط اينكه آنان برگزيده و مأذون وى باشند. اصل وجود واسطه، بر اساس براهين عقلى(11) و نقلى، صحيح و لازم است. امّا اشكال در واسطههاى خيالى است كه مأذون خداوند نمىباشند.
)مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ((12).
كيست كه در نزد او، جز به فرمان او شفاعت كند؟!
از اين آيه در مىيابيم كه شفاعت كنندگان وجود دارند، امّا آنان به اذن واجازه خداوند شفاعت مىكنند. ما براى تقرّب و نزديكى به خداوند متعال بايد بهكسانى تقرّب بجوييم كه خداوند متعال آنان را واسطه و مجراى فيض الهى قرارداده است. همانطور كه بارها تكرار كردهايم، آنان فقط حضرات معصومينG مىباشند. توحيد و شفاعت با هم تنافى ندارند، توحيد شعار قرآن است. خداوند متعال مىفرمايد:
)قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ((13).
بگو: اى اهل كتاب! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و شما يكسان است، كه جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزى را همتاى او قرار ندهيم، و بعضى از ما، بعضى ديگر را ( غير از خداى يگانه ) به خدايى نپذيرد.
)وَمَا كَانَ لَهُم مِّنْ أَوْلِيَاء يَنصُرُونَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ((14).
آنان جز خدا اوليا و ياورانى ندارند كه ياريشان كنند.
مربيان واقعى، برگزيدگان الهى:
اگر قرار است كسانى را به عنوان تربيّت كننده و تأثير گذار در عالم خلقت بپذيريم، بايد آنان از ناحية خدا و به خواست و اذن او باشند. بايد كسانى واسطههاى ما باشند كه خداوند متعال به آنان ولايت و ربّانيّت عطا نموده است.
در زيارت آل ياسين خدمت امام عصر (عج اللَّه تعالی فرجه الشريف) عرض مىكنيم:
«السّلام عليك يا داعي اللَّه وربّانيّ آياته»(15).
سلام بر تو اى دعوت كننده به خدا و پرورش دهنده آيات او.
ربّانيّت كه قدرت تربيت همه مخلوقات مىباشد از جانب خداوند به افرادى خاص اعطا مىشود. وجود همة مخلوقات عاريه و وابسته به وجود رسولاللَّه(صلی الله علیه واله وسلم) و حضرات معصومين(علیهم السلام) مىباشد. خداوند نخست آنان را لباس وجود مىپوشاند و آنان به تمام مخلوقات ديگر وجود مىدهند. فرمايش اميرالمؤمنينu ناظر به همين معنا مىباشد كه مىفرمايند:
«فإنّا صنايع ربّنا والنّاس بعد صنايع لنا»(16).
ما ساخته شدههاى پروردگارمان هستيم و مردم ساخته شدههاى ما.
به دليل آنكه مخلوقات و جهان آفرينش توان دريافت مستقيم فيض الهى را ندارند خداوند متعال، ولايت، قيّوميّت و تربيت مخلوقات را به برگزيدگان خود واگذار نموده است.
حضرت موسى u مدهوش از تجلّى ربوبى:
كسى تاب و تحمّل دريافت و درك تجليّات پروردگار را ندارد. پيامبرى مانند حضرت موسى(علیه السلام)كه در نبوّت به مقام كليم اللهى رسيد نيز از اين قاعده مستثنى نيست.
)وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَكْلِيماً((17).
و خداوند با موسى سخن گفت.
هنگام تجلّى الهى كه باعث در هم كوبيده شدن كوه مىگردد، حضرت موسى (علیه السلام)مدهوش مىگردد. حضرت موسى(علیه السلام)خداوند متعال را به اسم ربّ مخاطب قرار داد و عرض كرد: خداوندا! تو تربيت كننده همه مخلوقاتى،مىخواهم تجلّى ربوبيّتت را نظاره كنم:
)قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ((18).
موسى (علیه السلام)عرض كرد: پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم.
حضرت موسى (علیه السلام) نمىخواست ذات اقدس الهى را مشاهده نمايد، بلكه آرزوى او مشاهدة تجلّى ربوبى خداوند متعال بود. و خداوند در پاسخ به حضرت موسى (علیه السلام)فرمود:
)قَالَ لَن تَرَانِي وَلَكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَخَرَّ موسَى صَعِقاً((19).
پروردگار فرمود: «هرگز مرا نخواهى ديد، ولى به كوه بنگر، اگر درجاى خود ثابت ماند، مرا خواهى ديد.» امّا هنگامى كه پروردگارش بر كوه جلوه كرد، آن را همسانِ خاك قرار داد و موسى مدهوش به زمين افتاد.
خداوند متعال هنگامى كه به كوه تجلّى نمود كوه از هم فرو پاشيد وحضرت موسى(علیه السلام) بى هوش گرديد. بر اساس برخى از روايات حضرت موسى(علیه السلام) هنگام تجلّى خداوند قالب تهى كرد(20).
بر اساس آيات قرآن كريم حضرت موسى(علیه السلام) تحمّل همراهى با حضرت خضرu را نيز نداشت(21). ايشان به آن حضرتu(علیه السلام) در مورد سوراخ كردن كشتى،كشتن فرزند و ساختن ديوار، اعتراض نمود و حضرت خضر (علیه السلام) به وى فرمود:
)إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً((22).
تو هرگز همپاى من، صبر نتوانى كرد.
هر يك از اسماء و صفات الهى بيان كنندة ويژگى خاصّى از ذات اقدسخداوند مىباشند. خداوند را (ربّ) مىخوانيم، چون تربيت كنندة مخلوقات است.(اللَّه) مىگوييم، زيرا داراى مقام الوهيّت و عظمت است(23).
عدم توانايى انسانها از دريافت فيض:
ما انسانها آنقدر ضعيف و ناتوان هستيم كه نه تنها تحمّل دريافت فيض مستقيم از خداوند متعال را نداريم بلكه تحمّل شنيدن مقام واقعى ائمّه اطهار(علیهم السلام)را نيز نداريم. همانند افرادى كه خدمت حضرت سيّد الشهدا (علیه السلام)مشرّف شدند، ومىخواستند به مقام ائمه(علیهم السلام)آگاه گردند، امّا يكى مدهوش از جاى برخاست و فرار نمود و موهاى سر و صورت ديگرى سفيد شد(24).
يك چراغ كوچك نمىتواند مستقيماً به نيروگاه برق متّصل شود و درصورت اتّصال از بين مىرود، فيض الهى نيز اگر بىواسطه به جهان آفرينش متّصل گردد، تمام هستى يكپارچه نابود خواهد شد. ظرف و مظروف بايد با همتناسب داشته باشند، همانگونه كه نمىتوان خليج فارس را در كوزهاى جاى داد ولامپ كوچكى را به برق فشار قوى متّصل نمود، نمىتوان بدون واسطه از منبع فيّاض تلّقى و دريافت فيض نمود.
پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم)تنها دريافت كنندة تجليّات الهى:
تنها شخصيّتى كه توان و تحمّل دريافت جلوههاى جلال و جبروت الهى را دارد حضرت ختمى مرتبت، رسول اللَّه (صلی الله علیه واله وسلم) مىباشند و ايشان حجاب اعظم الهى هستند و بارها فرمودهاند:
«أوّل ما خلق اللَّه نورى ابتدعه من نوره واشتقّه من جلال عظمته»(25).
خداوند نخست از نور خود نور مرا ابداع (آفريد) كرد و آن را از جلال و عظمت خود منشأ داد.
پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله وسلم) و ائمّة اطهارF همه در يك جايگاه قرار گرفتهاند،آنان مجارى فيض الهى و مربّى همه عالم خلقت مىباشند.
رسول اللَّه (صلی الله علیه واله وسلم)فرمودهاند:
«أنا وعلي من شجرة واحدة وساير الناس من شجر شتّى»(26).
من و على از يك درخت هستيم و باقى مردم از درختهاى گوناگون هستند.
شفاعت در گروِ شب زندهدارى:
شفاعت حضرات معصومين(علیهم السلام) و توسّل به آنان شرك و كفر نمىباشد،بلكه به تصريح قرآن كريم، خداوند متعال به پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله وسلم) مقام شفاعت عطا نموده است. خداوند شب زندهدارى و خواندن نماز شب را به رسول اللَّه (صلی الله علیه واله وسلم) واجب كرد و فرمود:
) وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحْمُوداً((27).
و پاسى از شب را (از خواب برخيز)، و قرآن و نماز بخوان. اين يك وظيفة اضافى براى توست، اميد است پروردگارت تو را به مقامى درخورِ ستايش برانگيزد.
و در آيهاى ديگر مىفرمايد:
)قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَلِيلاً * نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً * أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً * إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً((28).
شب را جز كمى، به پاخيز * نيمى از شب را يا كمى از آن كم كن * يا برنصف آن بيفزا، و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان * چرا كه ما بزودى سخنى سنگين به تو القا خواهيم كرد.
منظور از (مقام محمود) شفاعت است(29)، يعنى پيامبر اكرم بينخالق و مخلوق، واسطه و شفيع است. شفاعت ايشان r محدود و منحصر به مسائل پست و مادّى نيست، بلكه داراى شفاعتى گسترده و وسيع در همه شئون آفرينش مىباشند. حضرات معصومين(علیهم السلام) جريان فيض الهى را از مبداء فيّاض مطلق به ديگر مخلوقات مىرسانند و همة مخلوقات عالم آفرينش، در نزد آنان خوار و ذليل مىباشند.
«وذلّ كلّ شيء لكم»(30).
و خوار است هر چيزى براى شما.
شب زنده دارى حدّاقل به مدّت نيم ساعت قبل از اذان صبح و خواندن با تأمّل قرآن و نماز شب، قابليّت دريافت (قول ثقيل) را ايجاد مىنمايد. اگر بخواهيم به مقام و منصب بلند معنوى دست يابيم، شب زنده دارى و خواندن نماز شب را نبايد هيچگاه فراموش كنيم. دوستانى كه مىخواهند در انجام وظيفه هدايت مردم، تبليغ و ارشاد موفّق باشند و از نفوذ كلام برخوردار گردند، نماز شب را به هيچ وجه ترك نكنند. بايد قسمتى از آخر شب را به راز و نياز و تهجّد بپردازند، باشد كه خداوند كريم به آنان لطف و عنايتى نمايد.
داستانى از نماز شب رسول اللَّه r :
يكى از زنان رسول اللَّه r مىگويد: رسول اللَّه (صلی الله علیه واله وسلم)شبى در اتاق نزد من بودند. نيمه شب از خواب برخواستم و ايشان را نديدم. در جستجوى پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم)بودم، ديدم كه پيامبر r در دل شب و در گوشهاى از حياط در ركوع و مشغول عبادت است. به نزد ايشان رفتم و عرض كردم: آيا خداوند در حقّ شما نفرموده است كه:
) لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ((31).
تا خداوند گناهان گذشته و آيندهاى را كه به تو (رسول اللَّه(صلی الله علیه واله وسلم) )نسبت مىدادند ببخشد.
پيامبر r در پاسخ من فرمودند:
«ألا أكون عبداً شكوراً»(32).
آيا بندهاى سپاسگذار نباشم؟
پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) به همسر خود مىفرمايند: آيا چشم خود را بر تمام نعمات مادّى و معنوى كه خداوند منّان بر من ارزانى داشته است ببندم؟
حضرات معصومين(علیهم السلام)داراى مقام ولايت در حيات و ممات:
تا بدين جا به اين نتيجه رسيديم كه شفاعت حضرات معصومين(علیهم السلام) و توسّل به آنان هيچ اشكالى ندارد، زيرا خداوند متعال اين قابليّت و مقام را به آنان عنايت فرموده است. ممكن است در اين قسمت پرسشى در ذهن خطور نمايد، كه چگونه مىتوان به حضرات معصومين(علیهم السلام) توسّل نمود و از آنان خواستههايى را در خواست كرد، در حاليكه در بين ما نيستند و از دنيا رفتهاند؟
اين پرسش را مىتوان اينگونه بيان كرد: آيا مردگان، فهم و قدرت دارند و مىتوان به آنها توسّل نمود؟
در پاسخ به اين پرسش مىگوييم: 1 – در مكتب قرآن؛ مرگ نابودى و فناء نيست، بلكه انتقال از يك نشئه و منزل به نشئه ديگرى مىباشد.
خداوند مىفرمايد:
)الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ((33).
آن كس)خداوند( كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما بهتر عمل مىكنيد و او شكستناپذير و بخشنده است.
خداوندى كه زندگى و حيات را آفريده است، ممات و مرگ را نيز آفريده است و هر چيزى كه آفريده و مخلوق باشد و از وجود بهرهمند، در آن نابودى،انهدام و فناء راه ندارد. بنابر اين مردگان به حسب ظاهر در ميان ما نيستند و زندگى را و داع كردهاند، امّا در واقع آنها نابود و معدوم نشدهاند و از بين نرفتهاند.
2 – عالم پس از مرگ، عالم ركود، سكون و خاموشى نيست. هر جا كه حيات باشد، رشد، كمال و ترقّى وجود دارد. و همانطور كه بيان كرديم مردگان نيز داراى حيات مىباشند. در نتيجه آنان نيز از رشد، كمال و پيشرفت بهرهمند هستند.
خداوند متعال در رابطه با شهدا در قرآن مىفرمايد:
) وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ((34).
(اى پيامبر!) هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته بشوند مردگانند! بلكه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
حيات و زندگى با تكامل و رشد تلازم دارد، هر جا كه حيات باشد، كمال وترقّى وجود دارد، شهيدان به ظاهر در ميان ما نيستند و معدومند ولى بنا به فرموده قرآن از حيات و زندگى بهرهمند مىباشند. در نتيجه آنان نيز در حال تكامل و رشد هستند و به ديگران مىتوانند بهره برسانند. حضرات معصومين(علیهم السلام)قطعاً داراى مراتبى بالاتر و والاتر از شهدا مىباشند، در نتيجه آنان، نيز از حيات بهرهمند هستند و همه مىتوانند از آنانF بهرهمند گردند.
رواياتى در رابطه با تأثير گذارى پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) پس از حيات دنيوى:
ابن عباس مىگويد: هنگامى كه پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) رحلت نمودند، شخصى مىخواست بر پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم) نماز بگذارد و ايشان (صلی الله علیه واله وسلم)را بخاك بسپارد، خبر به اميرالمؤمنين( علیه السلام)رسيد و فرمودند:
« أيّها الناس إنّ رسول اللَّه(صلی الله علیه واله وسلم) إمام حيّاً وميتاً»(35).
اى مردم آگاه باشيد كه رسول اللَّه (صلی الله علیه واله وسلم)امام است در حيات و ممات.
آرى! با مرگ، امامت و ولايت حضرات معصومين(علیهم السلام) از آنان سلب نمىگردد و آنان در حيات و ممات امام هستند.
پيامبر r مىفرمايند:
«حياتي خير لكم ومماتي خير لكم»؛
حياتم براى شما خير است و مماتم نيز براى شما خير مىباشد.
«فقالوا يا رسول اللَّه وكيف ذلك؟»؛
به پيامبرr عرض كردند: و آن خير چگونه است؟
«فقال: r : أمّا حياتي فإنّ اللَّه عزّوجلّ يقول (وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْوَأَنتَ فِيهِمْ)»(36)
امّا در زندگانى، خداوند عزّوجل مىفرمايد: ولى (اى پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم) ) تا تو در ميان آنها هستى، خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد.
«وأمّا مفارقتي إيّاكم فإنّ أعمالكم تعرض عليّ كلّ يوم فما كان من حسن استزدت اللَّه لكم وما كان من قبيح استغفرت اللَّه لكم»(37).
و امّا در هنگام جدايى از شما اعمالتان هر روز بر من عرضة مىگردد،اگر عمل نيكى انجام دهيد، از خداوند افزايش (پاداش) آن را درخواست مىنمايم، و اگر عمل زشتى انجام دهيد از خداوند براى شما طلب آمرزش مىنمايم.
هنگامى كه به زيارت روضة مباركة رسول اللَّه r(صلی الله علیه واله وسلم) مشرّف مىشويم درهنگام زيارت مىگوييم:
«اللّهم وإنّي أعتقد حرمة نبيّك في غيبته كما أعتقدها في حضرته وأعلم أنّ رسولك وخلفائك أحياء عندك يرزقون»(38).
بارالها! اعتقاد به حرمت پيامبرت(صلی الله علیه واله وسلم) دارم در هنگام غيبت (ممات) همچنان كه در حيات، و مىدانم فرستادگان و خلفايت در نزد تو زنده هستند و بهرهمند از روزى.
اهل سنّت معتقدند كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله وسلم) نيز پس از حيات دنيوى مىتواند منشأ اثر باشد.
آنان روايتى از پيامبر r نقل مىكنند كه ايشان فرمودهاند:
«من زارني بعد موتي فكأنّما زارني وأنا حيّ»(39).
هر كس پس از وفاتم مرا زيارت نمايد، همانند آن است كه در حيات و زندگى مرا زيارت نموده است.
سمهودى يكى از علما اهل سنّت، كتابى به نام وفاء الوفا در مورد ويژگيهاى شهر مدينه تأليف نموده است. در كتاب خود نقل مىكند كه در زمان خليفه دوّم مدينه دچار قحط سالى شد، شخصى به نزد روضه رسول اللَّهr رفت و عرض نمود: اى پيامبر r مردم هلاك شدند از خداوند براى ما باران طلب نما. آن شخص در خواب پيامبر r را ديد كه به اوفرمود: به مردم بگو: خداوند بر شما باران نازل مىنمايد، باران نيز نازل شد(40).
از اين واقعة در مىيابيم كه دعاى رسول اللَّه r در عالم برزخ نيز مستجاب مىگردد.
استغفار نزد رسول اللَّه (صلی الله علیه واله وسلم):
استغفار نزد رسول اللَّه (صلی الله علیه واله وسلم) يك سنّت بود و صحابه همچنان كه درحيات به نزد ايشان(صلی الله علیه واله وسلم) مىرفتند و توبه مىكردند، پس از حيات نيز به كنار روضة رسول اللَّه (صلی الله علیه واله وسلم) مىرفتند و استغفار مىكردند.
خداوند متعال در قرآن مىفرمايد:
)وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّاباً رَّحِيماً((41).
هنگامى كه به خود ستم مىكردند (و فرمانهاى خدا را زير پا مىگذاردند)، به نزد تو مىآمدند، و از خدا طلب آمرزش مىكردند، وپيامبر r هم براى آنها استغفار مىكرد، خدا را توبه پذير ومهربان مىيافتند.
روزى مروان شخصى را ديد كه صورتش را بر روضة مباركهرسول اللَّه (صلی الله علیه واله وسلم) گذاشته است، گردن او را گرفت و به وى گفت: مىدانى كه چه مىكنى؟ آن شخص (ابو ايوب انصارى رضوان الله تعالی علیه) به مروان گفت: مىدانم كه چه مىكنم،
«إنّي لم آت الحجر إنّما جئت رسول اللَّه r»(42).
من به نزدِ سنگ نيامدهام، بلكه به نزد رسول اللَّه (صلی الله علیه واله وسلم) آمدهام.
پرسشها و پاسخها:
1 – منظور از فرمايش اميرالمؤمنين u كه فرمودهاند: « والنّاس بعدصنايع لنا »(43) ناظر به كدام بُعد انسانها مىباشد، آيا جسم انسانها ساختة آنان مىباشد يا روح آنان؟
فرمايش اميرالمؤمنين u عام و مطلق است و ناظر به هر دو بُعد مىباشد، جسم و روح انسانها ساختة شده حضرات معصومين(علیهم السلام) مىباشد، البتّه ساخت و ساز روح به مراتب بالاتر و مهمتر از ساخت و ساز جسم مىباشد.
2 – با توجّه به آية،
)مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ((44).
من جن و انس را نيافريدم جز براى اينكه عبادتم كنند.
و روايتى كه خداوند به شيطان فرمود: آن گونه كه دوست دارم مىخواهم عبادت شوم نه آن گونه كه تو دوست مىدارى(45)، آيا خداوند نيازمند عبادت مىباشد؟.
ما به عبادت نيازمند هستيم و خداوند به عبادت نياز ندارد، عبادت مقدّمة معرفت و ترقّى و كمال مخلوقات مىباشد. بنا روايت فوق خداوند متعال مىخواهد تنها راه كمال و ترقّى را به شيطان نشان دهد و مىفرمايد: عبادتى،موجب كمال تو مىگردد كه از طرف من بيان شده باشد. تمام مخلوقات و موجودات در حال سجده و ياد خداوند متعال مىباشند و اين عبادت موجب ترقّىو كمال آنان مىگردد(46).
1) سورة سجده، آيه 24.
2) سورة مائده، آيه 35.
3) تفسير برهان، جلد 6 صفحه 469.
4) سورة يونس، آيه 18.
5) سورة زمر، آيه 3.
6) سورة روم، آيه 30.
7) سورة انعام، آيه 51.
8) سورة انعام، آيه 70.
9) سورة يونس، آيه 3.
10) سورة سجده، آيه 4.
11) برهان امكان اشرف.
12) سورة بقره، آيه 255.
13) سورة آل عمران، آيه 64.
14) سورة شورى، آيه 46.
15) زيارت آل ياسين. احتجاج جلد2 صفحه 316، مفاتيح الجنان.
16) نهج البلاغه، نامه 28.
17) سورة نساء، آيه 164.
18) سورة اعراف، آيه 143.
19) سورة اعراف، آيه 143.
20) توحيد صدوق R، صفحه 263.
21) براى آگاهى بيشتر به جزوه شماره 7 صفحه 18 مراجعه فرماييد.
22) سورة كهف، آيه 67.
23) انشاء اللَّه در آينده در مباحث توحيد، در حد استعداد اين مسأله را توضيح بيشترى مىدهيم.
24) اثبات الهداة، جلد 5 صفحه 194 – 195.
25) بحار الانوار، جلد 25 صفحه 22.
26) دعاى ندبه، اقبال الاعمال، جلد1 صفحه 506.
27) سورة اسراء، آيه 79.
28) سورة مزّمّل، آيات 5 تا 2.
29) از منابع شيعه بنگريد به: بحار الانوار، جلد 8 صفحه 48، روضة الواعظين صفحه 500 – واز منابع اهل تسنّن بنگريد به: مسند احمد، جلد2 صفحه 441، صحيح بخارى، جلد 5صفحه 228.
30) مفاتيح الجنان، زيارت جامعة كبيره.
31) سورة فتح، آيه 2.
32) از منابع شيعه بنگريد به: بحار الانوار، جلد 16 صفحه 264 – از منابع اهل تسنّن بنگريد به: مسند احمد، جلد 6 صفحه 115.
33) سورة ملك، آيه 2.
34) سورة آل عمران، آيه 169.
35) كافي، جلد 1 صفحه 451.
36) سورة انفال، آيه 33.
37) از منابع شيعه بنگريد به: من لا يحضره الفقيه، جلد 1 صفحه 191 – از منابع اهل تسنّن بنگريد به: الطبقات الكبرى، جلد 2 صفحه 194.
38) المزار، صفحه 55.
39) وفاء الوفا، جلد 4، صفحه 1345.
40) وفاء الوفا، جلد4 صفحه 1374 در منبع فوق موارد ديگرى نيز براى استدلال وجود دارد.
41) سورة نساء، آيه 64.
42) از منابع شيعه بنگريد به: الغدير، جلد 5 صفحه 148 از منابع اهل تسنّن بنگريد به: مسند احمد، جلد 5 صفحه 422 – مستدرك الحاكم، جلد 4 صفحه 515.
43) نهج البلاغه، نامه 28.
44) سورة ذاريات، آيه 56.
45) تفسير قمى، جلد1 صفحه 42.
46) براى آگاهى بيشتر، جزوة شماره 5 صفحه 8 به بعد را بنگريد.
47) براى درك و جذب بهتر مطالب جزوه پرسشهايى را براى پاسخگويى خوانندگان عزيز مطرح مىنماييم.