توسّل به اهل بیت (علیهم السلام)وطلب شفاعت از انها:

وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ((1).

و از آنان امامانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى‏كردند، چون شكيبايى

نمودند و به آيات ما يقين داشتند.

خداوند متعال به دو دليل حضرات معصومين(علیهم السلام)رامجراى فيض الهى قرار داده است.

1 – جلالت، عظمت و قدوسيّت، ذات اقدس الهى، اباء دارد كه با هر پست، دنى و حقيرى ارتباط مستقيم برقرار كند.

2 – مخلوقات و موجودات، تحمّل و قدرت دريافت فيض و جلوه‏هاى الهى‏را در همه شئون و جهات ندارند. به همين دليل خداوند متعال، وسايل و وسايطى ‏براى انتقال فيض از منبع فيّاض، به ديگر مخلوقات قرار داده، كه آنان در درجه‏ اوّل حضرات معصومينعلیهم السلام) مى‏باشند.

باید بدانیم انتخاب اسباب وسايل تنها دردست ذات اقدس الهى است. هيچ كس در اين گزينش و جعل، حقّ دخالت واظهار نظر ندارد. شفاعت، توسّل، خواهش از ساحت حضرات معصومين‏F و واسطه قرار دادن آنان، هيچ اشكالى ندارد بلكه توصيه و سفارش قرآن است.

)وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ((2). وسيله‏اى براى تقرّب به او (خداوند) بجوييد.

بايد براى دسترسى و دست يافتن به نعمت، رحمت و جلوه‏هاى ذات واوصاف خداوند متعال، از وسايل و وسايط استفاده نماييم و آنان كسانى نيستند جزائمّه اطهار(علیهم السلام) .

 

اميرالمؤمنين (علیه السلام) مى‏فرمايند:

«أنا وسيلته»(3).

من وسيله (براى تقرّب به) خداوند هستم.

در برابر اين تفكّر صحيح كه ريشه در آيات و روايات دارد، تفكّرى ‏انحرافى وجود دارد كه هر نوع خواستن، خواهش، توسّل و شفيع قرار دادن به‏درگاه خداوند را شرك مى‏پندارد. اين انديشه از زمانهاى نه چندان دور در ميان ‏بخشى از مسلمانان بوجود آمد و ريشه آن جهالتى است كه به صدر اسلام و بعضى‏ از منفقین به نام صحابه رسول اللَّه (صلی الله علیه واله وسلم)باز مى‏گردد.

بتها واسطه‏هاى دروغين:

شرك مذموم و منهى در قرآن، دوگانه پرستى و ثنويّت در مبدأ مى‏باشد.يعنى پذيرش دو يا چند قدرت هم عرض كه اداره و تدبير جهان را به عهده داشته ‏باشند. هدف مهم اديان توحيدى و اسلام ريشه كن كردن اين تفكّر انحرافى‏ مى‏باشد. از آيات متعدّدى كه در قرآن كريم وجود دارد مى‏توان استفاده نمود كه‏ بت پرستان نيز اعتقادى به ثنويّت و دوگانگى در مبدأ نداشتند. هر چند كه چوب،سنگ، و… را به عنوان خدا مى‏پرستيدند و عبادت مى‏كردند، امّا آنها را در عرض ‏ذات اقدس خالق يكتا قرار نمى‏دادند.

) وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَاعِندَ اللّهِ((4).

آنان جز خدا چيزهايى را مى‏پرستند كه نه به آنان زيان مى‏رساند، و نه ‏سودى مى‏بخشد و مى‏گويند: «اينها شفيعان ما نزد خدا هستند».

) أَلاَ لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّلِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى((5).

آگاه باشيد كه دين خالص از آنِ خدا است، و آنها كه غير خدا را اولياى ‏خود قرار دادند (دليلشان اين بود كه) اينها را نمى‏پرستيم مگر بخاطراينكه ما را به خداوند نزديك كنند.

با توجّه به اين دو آيه در مى‏يابيم كه بت پرستان، بتها را شفيعان خود نزد خداوند مى‏دانستند و مى‏خواستند به وسيلة آنان به خداوند نزديك گردند.بت‏پرستان براى بت موضوعيّت قرار نمى‏دادند و آن را به عنوان وسيله و راهى ‏براى رسيدن به خداوند مى‏دانستند، زيرا براى همگان حتّى خردسالان بديهى وروشن است كه بت دست ساخت بشر، نمى‏تواند خالق و معبود قرار گيرد. انسانها از بدو خلقت تاكنون بر اساس فطرت اوّليه، موحّد بوده‏اند.

) فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ‏اللَّهِ((6).

پس روى خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن، اين فطرتى است كه ‏خداوند، انسانها را بر آن آفريده، دگرگونى در آفرينش الهى نيست.

انسانهاى نخستين نيز، توحيد در مبدأ را پذيرفته بودند، امّا چون خود را قابل نمى‏دانستند كه مستقيم با خداوند ارتباط داشته باشند، بتها را وسيله اين‏ارتباط قرار مى‏دادند. قبيله‏اى وجود داشت كه بتهاى خود را از خرما مى‏ساختند ودر هنگام خشك سالى بتها و خدايان خود را مى‏خوردند!.

هر كس كه اندك بهره‏اى از خرد داشته باشد، مى‏داند كه خدايان دست‏ساز در خلقت و آفرينش به هيچ وجه مؤثّر نيستند و بت پرستان فقط بتهاى خودرا به عنوان واسطه‏هاى خداوند، پرستش مى‏كردند.

بتها داراى شكلها و صورتهاى مختلفى بودند. بت پرستان مى‏پنداشتند كه ‏در عالم بالا و ستارگان، ارواحى قدسى و غير قابل دسترس وجود دارد. آنها بتها را بر اساس تصوّرى كه از آن ارواح داشتند، مى‏ساختند. به عبارت ديگر، بتها تجسّم ‏آن ارواح و واسطه دوم بودند، زيرا آنها حاكى و نشان دهنده ارواحى بودند كه ‏واسطه‏هاى خداوند هستند.

شفاعت تنها به اذن خداوند:

خداوند متعال در آيات متعددى پنداشت بت پرستان را نقد نموده وشفاعت را فقط به اذن خود دانسته است.

)لَيْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ((7).

ياور و سرپرست و شفاعت كننده‏اى جز او (خدا) ندارند شايد پرهيزگارى پيشه كنند.

)لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللّهِ وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ((8).

جز خدا نه ياورى دارند و نه شفاعت كننده‏اى.

)ما مِن شَفِيعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ((9).

هيچ شفاعت كننده‏اى جز با اذن او نيست.

)مَا لَكُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ شَفِيعٍ أَفَلاَ تَتَذَكَّرُونَ((10).

هيچ سرپرست و شفاعت كننده‏اى براى شما جز او نيست، آيا متذكّر نمى‏شويد؟

با مقدّماتى كه بيان نموديم، مى‏توان بهتر به تبيين بسيار زيباى قرآن پى‏برد. بت پرستان بدون اذن و اجازة خداوند براى خود ولىّ، شفيع و صاحب اختيار،انتخاب مى‏كنند و خداوند انتخاب آنان را نادرست و باطل مى‏داند. خداوند متعال‏ اصلِ ولايت، وساطت، شفاعت و قيوميّت غير خود را پذيرفته است، امّا به شرط اينكه آنان برگزيده و مأذون وى باشند. اصل وجود واسطه، بر اساس براهين ‏عقلى(11) و نقلى، صحيح و لازم است. امّا اشكال در واسطه‏هاى خيالى است كه ‏مأذون خداوند نمى‏باشند.

)مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ((12).

كيست كه در نزد او، جز به فرمان او شفاعت كند؟!

از اين آيه در مى‏يابيم كه شفاعت كنندگان وجود دارند، امّا آنان به اذن واجازه خداوند شفاعت مى‏كنند. ما براى تقرّب و نزديكى به خداوند متعال بايد به‏كسانى تقرّب بجوييم كه خداوند متعال آنان را واسطه و مجراى فيض الهى قرارداده است. همانطور كه بارها تكرار كرده‏ايم، آنان فقط حضرات معصومين‏G ‏مى‏باشند. توحيد و شفاعت با هم تنافى ندارند، توحيد شعار قرآن است. خداوند متعال مى‏فرمايد:

)قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ ‏وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِّن دُونِ اللّهِ((13).

بگو: اى اهل كتاب! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و شما يكسان‏ است، كه جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزى را همتاى او قرار ندهيم، و بعضى از ما، بعضى ديگر را ( غير از خداى يگانه ) به خدايى‏ نپذيرد.

)وَمَا كَانَ لَهُم مِّنْ أَوْلِيَاء يَنصُرُونَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ((14).

آنان جز خدا اوليا و ياورانى ندارند كه ياريشان كنند.

مربيان واقعى، برگزيدگان الهى:

اگر قرار است كسانى را به عنوان تربيّت كننده و تأثير گذار در عالم خلقت‏ بپذيريم، بايد آنان از ناحية خدا و به خواست و اذن او باشند. بايد كسانى‏ واسطه‏هاى ما باشند كه خداوند متعال به آنان ولايت و ربّانيّت عطا نموده است.

در زيارت آل ياسين خدمت امام عصر (عج اللَّه تعالی  فرجه الشريف) عرض مى‏كنيم:

«السّلام عليك يا داعي اللَّه وربّانيّ آياته»(15).

سلام بر تو اى دعوت كننده به خدا و پرورش دهنده آيات او.

ربّانيّت كه قدرت تربيت همه مخلوقات مى‏باشد از جانب خداوند به افرادى‏ خاص اعطا مى‏شود. وجود همة مخلوقات عاريه و وابسته به وجود رسول‏اللَّه(صلی الله علیه واله وسلم) و حضرات معصومين(علیهم السلام) مى‏باشد. خداوند نخست آنان را لباس ‏وجود مى‏پوشاند و آنان به تمام مخلوقات ديگر وجود مى‏دهند. فرمايش ‏اميرالمؤمنين‏u ناظر به همين معنا مى‏باشد كه مى‏فرمايند:

«فإنّا صنايع ربّنا والنّاس بعد صنايع لنا»(16).

ما ساخته شده‏هاى پروردگارمان هستيم و مردم ساخته شده‏هاى ما.

به دليل آنكه مخلوقات و جهان آفرينش توان دريافت مستقيم فيض الهى‏ را ندارند خداوند متعال، ولايت، قيّوميّت و تربيت مخلوقات را به برگزيدگان خود واگذار نموده است.

حضرت موسى u مدهوش از تجلّى ربوبى:

كسى تاب و تحمّل دريافت و درك تجليّات پروردگار را ندارد. پيامبرى‏ مانند حضرت موسى(علیه السلام)كه در نبوّت به مقام كليم اللهى رسيد نيز از اين قاعده‏ مستثنى نيست.

)وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَكْلِيماً((17).

و خداوند با موسى سخن گفت.

هنگام تجلّى الهى كه باعث در هم كوبيده شدن كوه مى‏گردد، حضرت ‏موسى (علیه السلام)مدهوش مى‏گردد. حضرت موسى(علیه السلام)خداوند متعال را به اسم ربّ ‏مخاطب قرار داد و عرض كرد: خداوندا! تو تربيت كننده همه مخلوقاتى،مى‏خواهم تجلّى ربوبيّتت را نظاره كنم:

)قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ((18).

موسى (علیه السلام)عرض كرد: پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم.

حضرت موسى (علیه السلام) نمى‏خواست ذات اقدس الهى را مشاهده نمايد، بلكه ‏آرزوى او مشاهدة تجلّى ربوبى خداوند متعال بود. و خداوند در پاسخ به حضرت ‏موسى (علیه السلام)فرمود:

)قَالَ لَن تَرَانِي وَلَكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَخَرَّ موسَى صَعِقاً((19).

پروردگار فرمود: «هرگز مرا نخواهى ديد، ولى به كوه بنگر، اگر درجاى خود ثابت ماند، مرا خواهى ديد.» امّا هنگامى كه پروردگارش ‏بر كوه جلوه كرد، آن را همسانِ خاك قرار داد و موسى مدهوش به ‏زمين افتاد.

خداوند متعال هنگامى كه به كوه تجلّى نمود كوه از هم فرو پاشيد وحضرت موسى(علیه السلام) بى هوش گرديد. بر اساس برخى از روايات حضرت ‏موسى(علیه السلام) هنگام تجلّى خداوند قالب تهى كرد(20).

بر اساس آيات قرآن كريم حضرت موسى(علیه السلام) تحمّل همراهى با حضرت‏ خضرu را نيز نداشت(21). ايشان به آن حضرت‏u(علیه السلام)  در مورد سوراخ كردن كشتى،كشتن فرزند و ساختن ديوار، اعتراض نمود و حضرت خضر (علیه السلام) به وى فرمود:

)إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً((22).

تو هرگز همپاى من، صبر نتوانى كرد.

هر يك از اسماء و صفات الهى بيان كنندة ويژگى خاصّى از ذات اقدس‏خداوند مى‏باشند. خداوند را (ربّ) مى‏خوانيم، چون تربيت كنندة مخلوقات است.(اللَّه) مى‏گوييم، زيرا داراى مقام الوهيّت و عظمت است(23).

عدم توانايى انسانها از دريافت فيض:

ما انسانها آن‌قدر ضعيف و ناتوان هستيم كه نه تنها تحمّل دريافت فيض ‏مستقيم از خداوند متعال را نداريم بلكه تحمّل شنيدن مقام واقعى ائمّه اطهار(علیهم السلام)‏را نيز نداريم. همانند افرادى كه خدمت حضرت سيّد الشهدا (علیه السلام)مشرّف شدند، ومى‏خواستند به مقام ائمه(علیهم السلام)آگاه گردند، امّا يكى مدهوش از جاى برخاست و فرار نمود و موهاى سر و صورت ديگرى سفيد شد(24).

يك چراغ كوچك نمى‏تواند مستقيماً به نيروگاه برق متّصل شود و درصورت اتّصال از بين مى‏رود، فيض الهى نيز اگر بى‏واسطه به جهان آفرينش‏ متّصل گردد، تمام هستى يكپارچه نابود خواهد شد. ظرف و مظروف بايد با هم‏تناسب داشته باشند، همانگونه كه نمى‏توان خليج فارس را در كوزه‏اى جاى داد ولامپ كوچكى را به برق فشار قوى متّصل نمود، نمى‏توان بدون واسطه از منبع ‏فيّاض تلّقى و دريافت فيض نمود.

پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم)تنها دريافت كنندة تجليّات الهى:

تنها شخصيّتى كه توان و تحمّل دريافت جلوه‏هاى جلال و جبروت الهى ‏را دارد حضرت ختمى مرتبت، رسول اللَّه ‏ (صلی الله علیه واله وسلم) مى‏باشند و ايشان حجاب اعظم‏ الهى هستند و بارها فرموده‏اند:

«أوّل ما خلق اللَّه نورى ابتدعه من نوره واشتقّه من جلال عظمته»(25).

خداوند نخست از نور خود نور مرا ابداع (آفريد) كرد و آن را از جلال‏ و عظمت خود منشأ داد.

پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله وسلم) و ائمّة اطهارF همه در يك جايگاه قرار گرفته‏اند،آنان مجارى فيض الهى و مربّى همه عالم خلقت مى‏باشند.

رسول اللَّه (صلی الله علیه واله وسلم)فرموده‏اند:

«أنا وعلي من شجرة واحدة وساير الناس من شجر شتّى»(26).

من و على از يك درخت هستيم و باقى مردم از درختهاى ‏گوناگون هستند.

 

شفاعت در گروِ شب زنده‏دارى:

شفاعت حضرات معصومين(علیهم السلام) و توسّل به آنان شرك و كفر نمى‏باشد،بلكه به تصريح قرآن كريم، خداوند متعال به پيامبر اكرم  (صلی الله علیه واله وسلم) مقام شفاعت عطا نموده است. خداوند شب زنده‏دارى و خواندن نماز شب را به رسول اللَّه (صلی الله علیه واله وسلم)  ‏واجب كرد و فرمود:

) وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَّحْمُوداً((27).

و پاسى از شب را (از خواب برخيز)، و قرآن و نماز بخوان. اين يك‏ وظيفة اضافى براى توست، اميد است پروردگارت تو را به مقامى درخورِ ستايش برانگيزد.

و در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد:

)قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَلِيلاً * نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً * أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ‏ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً * إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً((28).

شب را جز كمى، به پاخيز * نيمى از شب را يا كمى از آن كم كن * يا برنصف آن بيفزا، و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان * چرا كه ما بزودى ‏سخنى سنگين به تو القا خواهيم كرد.

منظور از (مقام محمود) شفاعت است(29)، يعنى پيامبر اكرم  بين‏خالق و مخلوق، واسطه و شفيع است. شفاعت ايشان r محدود و منحصر به ‏مسائل پست و مادّى نيست، بلكه داراى شفاعتى گسترده و وسيع در همه شئون‏ آفرينش مى‏باشند. حضرات معصومين(علیهم السلام) جريان فيض الهى را از مبداء فيّاض‏ مطلق به ديگر مخلوقات مى‏رسانند و همة مخلوقات عالم آفرينش، در نزد آنان‏ خوار و ذليل مى‏باشند.

«وذلّ كلّ شي‏ء لكم»(30).

و خوار است هر چيزى براى شما.

شب زنده دارى حدّاقل به مدّت نيم ساعت قبل از اذان صبح و خواندن با تأمّل قرآن و نماز شب، قابليّت دريافت (قول ثقيل) را ايجاد مى‏نمايد. اگر بخواهيم به مقام و منصب بلند معنوى دست يابيم، شب زنده دارى و خواندن‏ نماز شب را نبايد هيچگاه فراموش كنيم. دوستانى كه مى‏خواهند در انجام وظيفه‏ هدايت مردم، تبليغ و ارشاد موفّق باشند و از نفوذ كلام برخوردار گردند، نماز شب ‏را به هيچ وجه ترك نكنند. بايد قسمتى از آخر شب را به راز و نياز و تهجّد بپردازند، باشد كه خداوند كريم به آنان لطف و عنايتى نمايد.

 

داستانى از نماز شب رسول اللَّه r :

يكى از زنان رسول اللَّه r مى‏گويد: رسول اللَّه (صلی الله علیه واله وسلم)شبى در اتاق نزد من بودند. نيمه شب از خواب برخواستم و ايشان را نديدم. در جستجوى ‏پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم)بودم، ديدم كه پيامبر r در دل شب و در گوشه‏اى از حياط در ركوع و مشغول عبادت است. به نزد ايشان رفتم و عرض كردم: آيا خداوند در حقّ شما نفرموده است كه:

) لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ((31).

تا خداوند گناهان گذشته و آينده‏اى را كه به تو (رسول اللَّه(صلی الله علیه واله وسلم) )نسبت مى‏دادند ببخشد.

پيامبر r در پاسخ من فرمودند:

«ألا أكون عبداً شكوراً»(32).

آيا بنده‏اى سپاسگذار نباشم؟

پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم)  به همسر خود مى‏فرمايند: آيا چشم خود را بر تمام نعمات‏ مادّى و معنوى كه خداوند منّان بر من ارزانى داشته است ببندم؟

 

حضرات معصومين(علیهم السلام)داراى مقام ولايت در حيات و ممات:

تا بدين جا به اين نتيجه رسيديم كه شفاعت حضرات معصومين(علیهم السلام) و توسّل به آنان هيچ اشكالى ندارد، زيرا خداوند متعال اين قابليّت و مقام را به آنان‏ عنايت فرموده است. ممكن است در اين قسمت پرسشى در ذهن خطور نمايد، كه چگونه مى‏توان به حضرات معصومين(علیهم السلام) توسّل نمود و از آنان خواسته‏هايى ‏را در خواست كرد، در حاليكه در بين ما نيستند و از دنيا رفته‏اند؟

اين پرسش را مى‏توان اينگونه بيان كرد: آيا مردگان، فهم و قدرت دارند و مى‏توان به آنها توسّل نمود؟

در پاسخ به اين پرسش مى‏گوييم: 1 – در مكتب قرآن؛ مرگ نابودى و فناء نيست، بلكه انتقال از يك نشئه و منزل به نشئه ديگرى مى‏باشد.

خداوند مى‏فرمايد:

)الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ((33).

آن كس)خداوند( كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام‏ يك از شما بهتر عمل مى‏كنيد و او شكست‏ناپذير و بخشنده است.

خداوندى كه زندگى و حيات را آفريده است، ممات و مرگ را نيز آفريده ‏است و هر چيزى كه آفريده و مخلوق باشد و از وجود بهره‏مند، در آن نابودى،انهدام و فناء راه ندارد. بنابر اين مردگان به حسب ظاهر در ميان ما نيستند و زندگى را و داع كرده‏اند، امّا در واقع آنها نابود و معدوم نشده‏اند و از بين نرفته‏اند.

2 – عالم پس از مرگ، عالم ركود، سكون و خاموشى نيست. هر جا كه ‏حيات باشد، رشد، كمال و ترقّى وجود دارد. و همانطور كه بيان كرديم مردگان نيز داراى حيات مى‏باشند. در نتيجه آنان نيز از رشد، كمال و پيشرفت بهره‏مند هستند.

خداوند متعال در رابطه با شهدا در قرآن مى‏فرمايد:

) وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ ‏يُرْزَقُونَ((34).

(اى پيامبر!) هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته بشوند مردگانند! بلكه آنان زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده ‏مى‏شوند.

حيات و زندگى با تكامل و رشد تلازم دارد، هر جا كه حيات باشد، كمال وترقّى وجود دارد، شهيدان به‌ ظاهر در ميان ما نيستند و معدومند ولى بنا به فرموده ‏قرآن از حيات و زندگى بهره‏مند مى‏باشند. در نتيجه آنان نيز در حال تكامل و رشد هستند و به ديگران مى‏توانند بهره برسانند. حضرات معصومين(علیهم السلام)قطعاً داراى مراتبى بالاتر و والاتر از شهدا مى‏باشند، در نتيجه آنان، نيز از حيات‏ بهره‏مند هستند و همه مى‏توانند از آنانF بهره‏مند گردند.

 

رواياتى در رابطه با تأثير گذارى پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم)  پس از حيات دنيوى:

ابن عباس مى‏گويد: هنگامى كه پيامبر (صلی الله علیه واله وسلم) رحلت نمودند، شخصى‏ مى‏خواست بر پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم) نماز بگذارد و ايشان  (صلی الله علیه واله وسلم)را بخاك بسپارد، خبر به‏ اميرالمؤمنين( علیه السلام)رسيد و فرمودند:

« أيّها الناس إنّ رسول اللَّه(صلی الله علیه واله وسلم) إمام حيّاً وميتاً»(35).

اى مردم آگاه باشيد كه رسول اللَّه (صلی الله علیه واله وسلم)امام است در حيات و ممات.

آرى! با مرگ، امامت و ولايت حضرات معصومين(‏علیهم السلام) از آنان سلب‏ نمى‏گردد و آنان در حيات و ممات امام هستند.

پيامبر r مى‏فرمايند:

«حياتي خير لكم ومماتي خير لكم»؛

حياتم براى شما خير است و مماتم نيز براى شما خير مى‏باشد.

«فقالوا يا رسول اللَّه وكيف ذلك؟»؛

به پيامبرr  عرض كردند: و آن خير چگونه است؟

«فقال: r : أمّا حياتي فإنّ اللَّه عزّوجلّ يقول (وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ‏وَأَنتَ فِيهِمْ)»(36)

امّا در زندگانى، خداوند عزّوجل مى‏فرمايد: ولى (اى پيامبر(صلی الله علیه واله وسلم) ) تا تو در ميان آنها هستى، خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد.

«وأمّا مفارقتي إيّاكم فإنّ أعمالكم تعرض عليّ كلّ يوم فما كان من حسن ‏استزدت اللَّه لكم وما كان من قبيح استغفرت اللَّه لكم»(37).

و امّا در هنگام جدايى از شما اعمالتان هر روز بر من عرضة مى‏گردد،اگر عمل نيكى انجام دهيد، از خداوند افزايش (پاداش) آن را درخواست مى‏نمايم، و اگر عمل زشتى انجام دهيد از خداوند براى‏ شما طلب آمرزش مى‏نمايم.

هنگامى كه به زيارت روضة مباركة رسول اللَّه r(صلی الله علیه واله وسلم)  مشرّف مى‏شويم درهنگام زيارت مى‏گوييم:

«اللّهم وإنّي أعتقد حرمة نبيّك في غيبته كما أعتقدها في حضرته وأعلم أنّ ‏رسولك وخلفائك أحياء عندك يرزقون»(38).

بارالها! اعتقاد به حرمت پيامبرت(صلی الله علیه واله وسلم)  دارم در هنگام غيبت (ممات) همچنان كه در حيات، و مى‏دانم فرستادگان و خلفايت در نزد تو زنده‏ هستند و بهره‏مند از روزى.

اهل سنّت معتقدند كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله وسلم)  نيز پس از حيات دنيوى مى‏تواند منشأ اثر باشد.

آنان روايتى از پيامبر r نقل مى‏كنند كه ايشان فرموده‏اند:

«من زارني بعد موتي فكأنّما زارني وأنا حيّ»(39).

هر كس پس از وفاتم مرا زيارت نمايد، همانند آن است كه در حيات و زندگى مرا زيارت نموده است.

سمهودى يكى از علما اهل سنّت، كتابى به نام وفاء الوفا در مورد ويژگيهاى شهر مدينه تأليف نموده است. در كتاب خود نقل مى‏كند كه در زمان‏ خليفه دوّم  مدينه دچار قحط سالى شد، شخصى به نزد روضه‏ رسول اللَّه‏r رفت و عرض نمود: اى پيامبر r مردم هلاك شدند از خداوند براى ما باران طلب نما. آن شخص در خواب پيامبر r را ديد كه به اوفرمود: به مردم بگو: خداوند بر شما باران نازل مى‏نمايد، باران نيز نازل شد(40).

از اين واقعة در مى‏يابيم كه دعاى رسول اللَّه r در عالم برزخ نيز مستجاب مى‏گردد.

استغفار نزد رسول اللَّه (صلی الله علیه واله وسلم):

استغفار نزد رسول اللَّه (صلی الله علیه واله وسلم)  يك سنّت بود و صحابه همچنان كه درحيات به نزد ايشان(صلی الله علیه واله وسلم) مى‏رفتند و توبه مى‏كردند، پس از حيات نيز به كنار روضة رسول اللَّه (صلی الله علیه واله وسلم)  مى‏رفتند و استغفار مى‏كردند.

خداوند متعال در قرآن مى‏فرمايد:

)وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ ‏لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّاباً رَّحِيماً((41).

هنگامى كه به خود ستم مى‏كردند (و فرمانهاى خدا را زير پا مى‏گذاردند)، به نزد تو مى‏آمدند، و از خدا طلب آمرزش مى‏كردند، وپيامبر r هم براى آنها استغفار مى‏كرد، خدا را توبه ‏پذير ومهربان مى‏يافتند.

روزى مروان  شخصى را ديد كه صورتش را بر روضة مباركه‏رسول اللَّه (صلی الله علیه واله وسلم)   گذاشته است، گردن او را گرفت و به وى گفت: مى‏دانى كه چه‏ مى‏كنى؟ آن شخص (ابو ايوب انصارى رضوان الله تعالی علیه) به مروان گفت: مى‏دانم كه چه مى‏كنم،

«إنّي لم آت الحجر إنّما جئت رسول اللَّه r»(42).

من به نزدِ سنگ نيامده‏ام، بلكه به نزد رسول اللَّه (صلی الله علیه واله وسلم) آمده‏ام.

پرسشها و پاسخها:

1 – منظور از فرمايش اميرالمؤمنين u كه فرموده‏اند: « والنّاس بعدصنايع لنا »(43) ناظر به كدام بُعد انسانها مى‏باشد، آيا جسم انسانها ساختة آنان‏ مى‏باشد يا روح آنان؟

فرمايش اميرالمؤمنين u عام و مطلق است و ناظر به هر دو بُعد مى‏باشد، جسم و روح انسانها ساختة شده حضرات معصومين(علیهم السلام) مى‏باشد، البتّه ‏ساخت و ساز روح به مراتب بالاتر و مهم‏تر از ساخت و ساز جسم مى‏باشد.

2 – با توجّه به آية،

)مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ((44).

من جن و انس را نيافريدم جز براى اينكه عبادتم كنند.

و روايتى كه خداوند به شيطان فرمود: آن گونه كه دوست دارم مى‏خواهم ‏عبادت شوم نه آن گونه كه تو دوست مى‏دارى(45)، آيا خداوند نيازمند عبادت‏ مى‏باشد؟.

ما به عبادت نيازمند هستيم و خداوند به عبادت نياز ندارد، عبادت مقدّمة ‏معرفت و ترقّى و كمال مخلوقات مى‏باشد. بنا روايت فوق خداوند متعال ‏مى‏خواهد تنها راه كمال و ترقّى را به شيطان نشان دهد و مى‏فرمايد: عبادتى،موجب كمال تو مى‏گردد كه از طرف من بيان شده باشد. تمام مخلوقات و موجودات در حال سجده و ياد خداوند متعال مى‏باشند و اين عبادت موجب ترقّى‏و كمال آنان مى‏گردد(46).

1) سورة سجده، آيه 24.

2) سورة مائده، آيه 35.

3) تفسير برهان، جلد 6 صفحه 469.

4) سورة يونس، آيه 18.

5) سورة زمر، آيه 3.

6) سورة روم، آيه 30.

7) سورة انعام، آيه 51.

8) سورة انعام، آيه 70.

9) سورة يونس، آيه 3.

10) سورة سجده، آيه 4.

11) برهان امكان اشرف.

12) سورة بقره، آيه 255.

13) سورة آل عمران، آيه 64.

14) سورة شورى، آيه 46.

15) زيارت آل ياسين. احتجاج جلد2 صفحه 316، مفاتيح الجنان.

16) نهج البلاغه، نامه 28.

17) سورة نساء، آيه 164.

18) سورة اعراف، آيه 143.

19) سورة اعراف، آيه 143.

20) توحيد صدوق R، صفحه 263.

21) براى آگاهى بيشتر به جزوه شماره 7 صفحه 18 مراجعه فرماييد.

22) سورة كهف، آيه 67.

23) انشاء اللَّه در آينده در مباحث توحيد، در حد استعداد اين مسأله را توضيح بيشترى مى‏دهيم.

24) اثبات الهداة، جلد 5 صفحه 194 – 195.

25) بحار الانوار، جلد 25 صفحه 22.

26) دعاى ندبه، اقبال الاعمال، جلد1 صفحه 506.

27) سورة اسراء، آيه 79.

28) سورة مزّمّل، آيات 5 تا 2.

29) از منابع شيعه بنگريد به: بحار الانوار، جلد 8 صفحه 48، روضة الواعظين صفحه 500 – واز منابع اهل تسنّن بنگريد به: مسند احمد، جلد2 صفحه 441، صحيح بخارى، جلد 5صفحه 228.

30) مفاتيح الجنان، زيارت جامعة كبيره.

31) سورة فتح، آيه 2.

32) از منابع شيعه بنگريد به: بحار الانوار، جلد 16 صفحه 264 – از منابع اهل تسنّن بنگريد به: مسند احمد، جلد 6 صفحه 115.

33) سورة ملك، آيه 2.

34) سورة آل عمران، آيه 169.

35) كافي، جلد 1 صفحه 451.

36) سورة انفال، آيه 33.

37) از منابع شيعه بنگريد به: من لا يحضره الفقيه، جلد 1 صفحه 191 – از منابع اهل تسنّن‏ بنگريد به: الطبقات الكبرى، جلد 2 صفحه 194.

38) المزار، صفحه 55.

39) وفاء الوفا، جلد 4، صفحه 1345.

40) وفاء الوفا، جلد4 صفحه 1374 در منبع فوق موارد ديگرى نيز براى استدلال وجود دارد.

41) سورة نساء، آيه 64.

42) از منابع شيعه بنگريد به: الغدير، جلد 5 صفحه 148 از منابع اهل تسنّن بنگريد به: مسند احمد، جلد 5 صفحه 422 – مستدرك الحاكم، جلد 4 صفحه 515.

43) نهج البلاغه، نامه 28.

44) سورة ذاريات، آيه 56.

45) تفسير قمى، جلد1 صفحه 42.

46) براى آگاهى بيشتر، جزوة شماره 5 صفحه 8 به بعد را بنگريد.

47) براى درك و جذب بهتر مطالب جزوه پرسشهايى را براى پاسخگويى خوانندگان عزيز مطرح مى‏نماييم.


جستجو