اهل سنت و كتمان حقايق

«إنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ و يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»[1].  جز اين نيست كه خداوند مى‏خواهد از شما اهل بيت عليهم‏ السلام هر پليدى را بزدايد و  شما را به شايستگى پاك گرداند. حديث ثقلين، حديثى است كه هم در منابع اهل سنّت به عنوان حديث صحيح ذكر شده و  هم علماى شيعه آن را مكررا در كتاب‏هايشان نقل كرده‏اند. پيامبر گرامى اسلام صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  در اين حديث مى‏فرمايند: «إنّي تارك فيكم الثقلين؛ كتاب اللّه‏ و عترتي أهل بيتي، لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض، ما إن تمسّكتم بهما لن تضلّوا بعدي أبدا »[2]. من دو چيز گران بها بين شما مى‏گذارم؛ كتاب خدا و  عترت و  خاندان‏ام عليهم‏ السلام، و  اين دو، هرگز از يكديگر جدا نمى‏شوند، تا كنار حوض كوثر بر من و ارد شوند؛ تا زمانى كه به هر دو تمسك كنيد، بعد از من هرگز گمراه نخواهيد شد.

در توضيح اين روايت مى‏گوييم: از جمله‏ى «لن يفترقا »استفاده مى‏شود كه قرآن و عترت عليهم‏ السلام، همواره ملازم يكديگر هستند و  تا روز قيامت از هم جدا نمى‏شوند و  در آن روز، اين دو، در بهشت به محضر رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  شرفياب مى‏شوند. اگر زمانى بين قرآن و  اهل بيت عليهم‏ السلام جدايى افتد و  انقطاع حاصل شود (در يك زمانى قرآن باشد و  عترت عليهم‏ السلام نباشد يا عترت عليهم‏ السلام باشد اما قرآن از بين رود)، خلاف گويى در سخنان پيغمبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  ـ العياذ باللّه‏ ـ رخ مى‏دهد. از سوى ديگر، پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  اين حديث را در مقام هدايت و  ارشاد مردم بيان كردند و علماى شيعه و  اهل سنّت بر اين مطلب توافق دارند كه پيامبر اكرم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  در مقام هدايت و  تبليغ دين، اشتباه نمى‏كنند و  معصوم هستند؛ لذا خلاف گويى پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  باطل است. در نتيجه، همان‏گونه كه قرآن تا روز قيامت حجّيت و  استمرار دارد، اهل بيت عليهم‏ السلام نيز در گفتار، رفتار و كردار بايد داراى حجيت و  بقا باشند.

 

با توجه به مطالب مذكور، همان طور كه حديث ثقلين، عصمت هميشگى و  مطلق را براى أئمه‏ى معصومين عليهم‏ السلام اثبات مى‏كند، همچنين اصل و جود حجت را در تمامى قرون و  اعصار، ثابت مى‏كند. از اعتقادات مسلم شيعيان اين است كه همواره بايد امام و  حجتى در ميان مردم باشد، بنابر اين، اگر هيچ دليلى براى اثبات و جود امام زمان (عجّل اللّه‏ تعالى و  فرجه الشريف) در دست نداشته باشيم، حديث ثقلين، براى اثبات و جود شريف ايشان (عجّل اللّه‏ تعالى و  فرجه الشريف) كفايت مى‏كند.

اهل سنت و  كتمان حقايق

ما بر اين نكته تأكيد داریم كه مسئله‏ى امامت از فروع دين نيست، بلكه از اصول دين است و  دين منهاى امامت مفهومى نخواهد داشت. پيامبر اكرم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم ، تضمين بقاى دين مقدس اسلام را در سايه‏ى امامت قرار داده‏اند و  اگر مسئله‏ى امامت از اسلام گرفته شود، ديگر، دين اسلام معنايى ندارد.

بعضى از متفكّران اهل سنّت به اين نكته دست يافته و  آن را كاملاً فهميده‏اند، اما در بسيارى از مواقع، كينه توزى و  دشمنى كه در و جودشان ريشه دارد، مانع از آن است كه به بسيارى از اين گونه حقايق اعتراف و  اذعان كنند. خصوصا، بعضى از متفكّران نادر اهل سنّت مثل فخررازى، ابن حجر و  زمخشرى، كه فقط به نقل روايات اكتفا نمى‏كردند و  اهل درايت و  تأمّل در آيات و  روايات بودند، به اين حقايق دست يافته بودند. به عنوان مثال، در بعضى از آثار فخررازى پيداست كه مطلبى را كاملاً فهميده است اما به خاطر خبث باطن، از بيان آن حقيقت خوددارى نموده است.

ابن حجر هيمى صاحب كتاب «الصواعق المحرقه » از مخالفين سرسخت مذهب تشيّع است، مى‏گويد: «و في أحاديث الحثّ على التمسّك بأهل البيت عليهم‏ السلام، إشارةٌ إلى عدم انقطاع متأهّل منهم للتمسك به إلى يوم القيامة، كما أنّ كتاب العزيز كذلك و لهذا كانوا أمانا لأهل الأرض »[3]. احاديثى كه مردم را به تمسك به اهل بيت عليهم‏ السلام و ادار مى‏كند، اشاره دارد به اينكه تا روز قيامت، زمين خالى از شخص شايسته از اهل بيت عليهم‏ السلام نيست تا اينكه مردم به او تمسّك كنند؛ همان‏گونه كه كتاب عزيز اين چنين است و  به همين دليل، اهل بيت عليهم‏ السلام و سيله‏ى امان مردم روى زمين هستند.

دليل اين مطلب، رواياتى است كه ساير علماى اهل سنّت نيز در متون روايى‏شان نقل كرده‏اند؛ پيغمبر اكرم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  مى‏فرمايند: «النجوم أمانٌ لأهل السماء و أهل بيتي عليهم‏ السلام أمان لأُمّتي »[4]. ستارگان، باعث ايمنى اهل آسمان و  خاندان من عليهم‏ السلام و سيله‏ى امنيت امّت من مى‏باشند.

همچنين، روايات زيادى در اين زمينه در كتب شيعيان ذكر شده است. حضرت امام زين العابدين عليه‏ السلام مى‏فرمايند:

«لولا الحجّة لساخت الأرض بأهلها »[5]. اگر حجت الهى نباشد، زمين هر آنچه در اوست را فرو مى‏برد.

حضرت امام صادق عليه‏ السلام مى‏فرمايند: «لو كان الناس رجلين، لكان أحدهما الإمام »[6]. اگر مردم زمين تنها دو نفر باشند، حتما يكى از آن دو امام است.

ابن حجر در ادامه‏ى مطالب خود مى‏گويد: «و يشهد لذلك، الخبر السابق ». و گواه بر آن، خبر پيشين است.

روايتى كه قبل از اين مطالب، در كتاب‏اش آورده اين است؛ رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  مى‏فرمايند: «في كلّ خلف من أُمّتي، عدول من أهل بيتي، ينفون عن هذا الدين تحريف الضالّين و انتحال المبطلين و تأويل الجاهلين، ألا! و إنّ أئمّتكم و فدكم إلى اللّه‏ عزّوجلّ، فانظروا من توفّدون »[7]. در ميان هر دسته از بازماندگان امّت من، افراد عادلى از اهل بيت من عليهم‏ السلام هستند كه از و ارد شدن تحريفات گمراهان، ياوه‏سرائى‏هاى گمراهان و تأويل و  توجيه‏هاى نادانان در دين جلوگيرى مى‏كنند. آگاه باشيد! همانا ائمه و  پيشوايان شما، رهبر و  راهنماى شما هستند كه با آنها به پيشگاه پروردگار خواهيد رفت، دقت كنيد چه كسى را براى رهبرى و  راهنمايى خود مى‏پذيريد.

وظايف امام و  پيشوا

در حديث فوق سه آسيب براى جامعه اسلامى بر شمرده شده و  جلوگيرى از آن بر عهده‏ى امام و  مقتدا نهاده شده است. اين آسيب‏ها عبارت‏اند از:

1. «تحريف الضالين »: و ظيفه‏ى امام عليه‏ السلام اين است كه مانع تحريف و  تغيير و  جابجايى در دين شود جوامع همواره دچار اين انحرافات هستند و  افرادى و جود دارند كه در مسئله‏اى دچار افراط و  غلو مى‏شوند. در بين شيعيان نيز فرقه‏اى به نام «غلات »و جود دارد. آنها حضرت امام اميرالمؤمنين على عليه‏ السلام را ـ نعوذ باللّه‏ ـ تا مقام الوهيت بالا مى‏برند؛ در حالى‏كه خود حضرت عليه‏ السلام در درگاه الهى خضوع و  خشوع كامل داشتند و  در زمان حيات شان، شب‏ها براى عبادت به نخلستان‏هاى مدينه مى‏رفتند و  در محضر پروردگار، اظهار عجز و  بندگى مى‏كردند. أبى الدرداء[8] مى‏گويد: يكى از شب‏ها به دنبال حضرت اميرالمؤمنين عليه‏ السلام رهسپار نخلستان شدم؛ «فإذا هو كالخشبة الملقاة، فقلت: مات و اللّه‏ِ عليّ بن أبي طالب عليهماالسلام ».

ديدم حضرت اميرالمؤمنين عليه‏ السلام مثل چوب خشكى (غش كرده‏اند و ) افتاده‏اند. يا خود گفتم: سوگند به خدا! حضرت على بن أبى طالب عليهماالسلام از دنيا رفته‏اند. با عجله، به سوى خانه‏ى حضرت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام رفتم و  ماجرا را بازگو كردم؛ «فقالت فاطمة عليهاالسلام: يا أبا الدرداء! ما كان من شأنه و من قصّته ؟ فأخبرتُها الخبر. فقالت عليهاالسلام: هي و اللّه‏ يا أبا الدرداء! الغشيّة الّتي تأخذه من خشية اللّه‏ »[9].

حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمودند: داستان و  ماجراى ايشان (حضرت اميرالمؤمنين عليه‏ السلام) چيست؟ به ايشان عليهاالسلام گزارش دادم. حضرت عليهاالسلام فرمودند: اى ابو درداء، به خدا سوگند! اين همان غش و  بيهوشى است كه از ترس خداوند به ايشان عليه‏ السلام دست مى‏دهد. رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  از خوف افراط مردم نسبت به مقام حضرت امام اميرالمؤمنين على عليه‏ السلام، نمى‏توانستند مقام حقيقى حضرت عليه‏ السلام را در بين مردم بازگو كنند. ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم مى‏فرمايند: «يا علي عليه‏ السلام! إنّما مثلك في هذه الأُمّة كمثل عيسى بن مريم عليهماالسلام، أحبّه قوم فأفرطوا في حبّه فهلكوا »[10]. اى على عليه‏ السلام! مثال تو در اين امّت همه چون حضرت عيسى عليه‏ السلام است كه او را گروهى دوست داشتند و  در دوستى افراط كردند و  هلاك شدند.

حضرت اميرالمؤمنين عليه‏ السلام با آن مقام عظيم مى‏فرمايند: «أنا عبد من عبيد محمّد صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  »[11]. من بنده‏اى از بندگان حضرت محمد صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  هستم.

همچنين، همه‏ى فضيلت پيغمبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  در اين جمله از تشهد نماز، خلاصه و  بيان شده است:

«أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله ». گواهى مى‏دهم همانا حضرت محمد صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  بنده و  رسول خدا است.

رسول اكرم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و  حضرت امام اميرالمؤمنين على عليه‏ السلام خودشان را بنده‏اى از بندگان خدا مى‏دانند و  به آن افتخار مى‏كنند و  جاى تعجب است كه عدّه‏اى در مقام ايشان غلو و  اغراق مى‏نمايند.

با و جود اين انحراف‏ها در جامعه، امام عليه‏ السلام به عنوان هدايت‏گر افراد جامعه و ظيفه دارد اين انحراف‏ها را تبيين كند و  اجازه ندهد علاقه‏ها و  دوستى‏ها نسبت به حضرات معصومين عليهم‏ السلام باعث دگرگونى در اصول و  مذهب اسلام شود.

2. «انتحال المبطلين »: همواره افرادى در جامعه هستند كه به عنوان مدافع دين، قصد ابطال دين و  نابودى آن را دارند. آنها به چهره‏ى خود نقاب ديندارى مى‏زنند و  به خودشان آرايه‏هاى دينى مى‏بندند، اما در پشت نقاب شان، قصد نابودى كامل دين را دارند[12].

در چنين مواقعى، و ظيفه‏ى امام عليه‏ السلام اين است كه از اعمال ننگين اين افراد جلوگيرى و  آنها را رسوا كند؛ تا دين مقدس اسلام، دچار نابودى و  انحراف نشود.

3. «تأويل الجاهلين »:  افرادى كه به ظاهر دينداراند، اما دين شناس نيستند و درك صحيحى از دين ندارند برداشت‏هاى اشتباهى از دين ارائه مى‏دهند، اين افراد بسيار خطرناك هستند.

درك نكردن و  نفهميدن صحيح دين، انسان‏هايى مانند خوارج را به و جود مى‏آورد كه نماد بى‏بصيرتى و  عدم آگاهى كافى در دين و  ديندارى هستند. تاريخ، داستان‏هاى بسيارى از بى‏بصيرتى و  عدم فهم صحيح دين، از خوارج نقل مى‏كند كه به يك نمونه از آنها اشاره مى‏كنيم.

دو تن از خوارج، در راهى به عبداللّه‏ بن خبّاب بن الأرت و  همسر او كه آبستن بود، برخورد كردند و  از عقيده‏ى او در مورد حضرت اميرالمومنين على عليه‏ السلام سؤال كردند. عبداللّه‏ در جواب، اميرالمؤمنين عليه‏ السلام را امام اول مسلمانان عنوان كرد. اين سخن براى آن دو خارجى ناخوشايند بود و  لذا عبداللّه‏ و  همسرش را به جرم تشيّع سر بريدند و  بعد شكم همسر او را پاره كردند و  بچه را هم سر بريدند. بعد از اين اتفاق و  در ادامه‏ى مسير، و قتى يكى از آن دو خواست دانه‏ى خرمايى را كه روى زمين افتاده بود و  زير پاى شترى له شده بود بردارد و  بخورد، همراه‏اش او را از اين كار منع مى‏كند و  به او مى‏گويد: اين خرما مال مردم است و  معلوم نيست صاحب‏اش راضى باشد[13]! عدم فهم صحيح دين، انسان را به جايى مى‏رساند كه ريختن خون سه انسان بى گناه را جايز و حلال و  خوردن يك دانه خرماى له شده زير پاى شتر را حرام مى‏داند و  حال آنكه حق المارّه[14] خوردن آن را حلال مى‏گرداند. لذا و ظيفه‏ى امام عليه‏ السلام در قبال آنها اين است كه دين را به طور كامل و  صحيح بشناساند و همه‏ى مردم را به سوى دين كامل هدايت و  راهنمايى كند.

ويژگى‏هاى قرآن و  عترت عليهم‏ السلام

رسول اكرم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  در «حديث ثقلين »منزلت‏ها و و يژگى هايى را به قرآن و  عترت عليهم‏ السلام اختصاص مى‏دهند كه قابل دقت، تأمّل و  تدبّر است:

الف ـ حضرت صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  از قرآن و  عترت عليهم‏ السلام تعبير به ثقل مى‏كنند؛ يعنى دو شى‏ء سنگين.

ب ـ ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  هر دو را به عنوان ميراث جاودانه‏ى خود معرفى مى‏فرمايند: «إنّي تارك فيكم الثقلين »«ما ترك »همان ميراث است.

ج ـ پيغمبر خاتم صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  در ادامه‏ى حديث، ضرورت تمسك به هر دو را بيان مى‏كنند و تمسك به هر دو را موجب عدم گمراهى معرفى مى‏نمايند. با توجه به اين و يژگى، هيچ يك بر ديگرى، رجحان و  برترى نخواهد داشت و  نمى‏شود گفت: «قرآن بالاتر از اهل بيت عليهم‏ السلام يا اهل بيت عليهم‏ السلام مهم‏تر از قرآن‏اند ».

بر اين اساس، هر دو نور و احد و و اجد صلاحيت براى جلوگيرى از ضلالت و  گمراهى هستند. اگر ضمانتى براى سلامتى و  طهارت اين دو و جود نداشته باشد؛ يعنى پيغمبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم دستور به پيروى از چيزهايى داده‏اند كه احتمال خطا و  اشتباه در آن‏ها و جود دارد؛ در حالى‏كه اين مطلب اغراء به جهل است و  با عصمت پيامبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  در مقام ابلاغ دين سازگارى ندارد. بنابر اين، همانطور كه قرآن از خطا و  اشتباه مصونيت دارد و  هيچ گرد و  غبارى در ساحت كبريايى آن راه نمى‏يابد، اهل بيت پيغمبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  نيز از لغزش، خطا و  انحراف مصون و  محفوظ هستند.

نكته‏ى ديگر آنكه، يكى از و يژگى‏هاى خاص قرآن اين است كه از طرف خداوند متعال نازل شده است و  كسى منكر اين مطلب نيست كه از حرف «باى »جمله‏ى «بسم اللّه‏ الرّحمن الرّحيم» سوره‏ى فاتحه تا حرف «سين»كلمه‏ى «ناس»در سوره‏ى ناس، از طرف پروردگار مى‏باشد.
قرآن كريم، اين و يژگى خاص را در آيات مختلفى بيان مى‏كند. خداوند متعال مى‏فرمايد:

1. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ و لَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجَا»[15] حمد، مخصوص خدايى است كه اين كتاب (آسمانى) را بر بنده (بر گزيده)اش نازل كرد، و  هيچ گونه كژى در آن قرار نداد.

2. «إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ»[16]. ما اين كتاب را به حقّ بر تو نازل كرديم.

3. «مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى»[17]. ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه خود را به زحمت بيفكنى.

4. «وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ»[18]. و اين گونه، كتاب [قرآن] را بر تو نازل كرديم.

5. «لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُّتَصَدِّعاً»[19]. اگر، اين قرآن را بر كوهى نازل مى‏كرديم، مى‏ديدى كه در برابر آن خاشع مى‏شود و  از خوف خدا مى‏شكافد.

6. «هَذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ»[20]. اين كتابى است كه ما آن را نازل كرديم، كتابى است پر بركت.

7. «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ»[21]. ما آن [قرآن] را در شب قدر نازل كرديم.

8. «وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً»[22]. و اين‏گونه آن را قرآنى عربى [فصيح و  گويا] نازل كرديم.

طبق حكم مقارنه و  مساوات در حديث ثقلين، قرآن و  عترت عليهم‏ السلام در همه‏ى و يژگى‏ها مساوى هم هستند و  همان‏طور كه قرآن از سوى پروردگار نازل شده است، ائمّه‏ى اطهار عليهم‏ السلام نيز بايد منصوب و  معين از طرف خداوند باشد. بر اين اساس، شيعيان تشكيل شورا و  سقيفه، براى تعيين امامت و  خلافت را باطل و  آن را توطئه‏اى براى انحراف در مسير توحيد و  حقانيت مى‏دانند.

خداوند سبحان، تعيين امامت در بين مردم را منحصر به خود مى‏داند و  مى‏فرمايد: 1. «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً»[23].  و (به خاطر آوريد) هنگامى كه خداوند، ابراهيم عليه‏ السلام را با و سايل گوناگونى آزمود. و  او به خوبى از عهده‏ى اين آزمايش‏ها بر آمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و  پيشواى مردم قرار دادم».

2. «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا»[24].  و از آنان، امامان (و پيشوايانى) قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مى‏كردند چون شكيبايى نمودند.

3. «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا و أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ و إِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ و كَانُوا لَنَا عَابِدِينَ»[25]. و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما، (مردم را) هدايت مى‏كردند و  انجام كارهاى نيك و  برپا داشتن نماز و  اداى زكات را به آنها وحى كرديم و  تنها ما را عبادت مى‏كردند.

معصومين عليهم‏ السلام، كلام تكوين الهى

همان‏گونه كه قرآن مجيد، كلام تشريع الهى و  از سوى خداوند متعال نازل شده است، بدون هيچ اشكالى، حضرات معصومين عليهم‏ السلام معيّن و  منصوب از سوى پروردگار و  كلمات تكوينى الهى هستند. خداوند سبحان در مورد حضرت عيسى عليه‏ السلام مى‏فرمايد: «إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ»[27]. خداوند تو (حضرت مريم عليهاالسلام) را به كلمه‏اى [وجود باعظمتى] از طرف خودش بشارت مى‏دهد كه نامش «مسيح عيسى پسر مريم »، است.

همان‏طور كه حضرت عيسى عليه‏ السلام كلمة اللّه‏ است، و جود مقدس ائمه‏ى اطهار عليهم‏ السلام كلمات تكوينيه‏ى الهى اند؛ ايشان عليهم‏ السلام كلماتى هستند كه حضرت عيسى و  حضرت موسى عليهماالسلام در مكتب آنها طفل دبستانى‏اند. مقام حضرت امام عصر عجّل اللّه‏ تعالى فرجه الشريف خيلى والاتر و  عظيم‏تر از مقام حضرت عيسى عليه‏ السلام است؛ زيرا حضرت عيسى عليه‏ السلام افتخار مى‏كند كه بعد از ظهور و آشكار شدن حضرت و لى عصر عجّل اللّه‏ تعالى فرجه الشريف، از آسمان نزول كند و نمازاش به حضرت امام زمان عجّل اللّه‏ تعالى فرجه الشريف اقتدا كند[28].

نص يكى از راه‏هاى شناخت امام عليه‏ السلام

صرف نظر از آيات قرآن، روايات بسيارى در مورد تعيين امام از جانب خداوند متعال، نقل شده است. شخصى خدمت حضرت امام رضا عليه‏ السلام رسيد و  عرض كرد: «يابن رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم ! بأيّ شيء تصحّ الإمامة لمدّعيها ؟ فقال عليه‏ السلام: بالنصّ و الدلائل »[29].

اى پسر رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم ! به چه دليلى امامت براى مدّعى آن ثابت مى‏شود ؟ امام عليه‏ السلام فرمودند: به نصّ و  دليل.

يكى از راه‏هاى شناخت امام عليه‏ السلام، تنصيص و  تصريح از جانب رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  يا امام قبلى مى‏باشد و  چون ايشان عليهم‏ السلام با و جود مقام عصمت، امام عليه‏ السلام بعد از خودشان را، از روى هواى نفس معين نمى‏كنند، به اين نتيجه مى‏رسيم كه تعيين امام عليه‏ السلام به امر پروردگار است. در اين رابطه، پيغمبر صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  امامت حضرت اميرالمؤمنين عليه‏ السلام را تنصيص نمودند[30]. همچنين ايشان  صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم امامت امام مجتبى و  امام حسين عليهم‏ السلام را آشكارا تصريح كردند و  فرمودند: «الحسن و الحسين عليهماالسلام إمامان قاما أوقعدا »[31]. حسن و  حسين عليهماالسلام امام هستند، چه قيام كنند و  چه سكوت نمايند.

اينك، به بيان بعضى ديگر از رواياتى كه در آن به امامت امام بعدى تصريح شده است، مى‏پردازيم:

1. فليح بن أبى بكر شيبانى[32] نقل مى‏كند: «و اللّه‏! إنّي لجالس عند عليّ بن الحسين عليهماالسلام و عنده و لدُه، إذ جاءه جابر بن عبداللّه‏ أنصاري، فسلّم عليه، ثمّ أخذ بيد أبي جعفر عليه‏ السلام، فخلا به، فقال: إنّ رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  أخبرني أنّي ساُدرك رجلاً من أهل بيته، يقال له: محمّد بن عليّ عليهماالسلام، يكنّى «أبا جعفر »عليه‏ السلام، فإذا أدركته فاقرءه منّي السلام. قال: فمضى جابر و رجع أبوجعفر عليه‏ السلام، فجلس مع أبيه عليّ بن الحسين عليهماالسلام وإخوته. فلمّا صلّى المغرب، قال عليّ بن الحسين عليهماالسلام لأبي جعفر عليه‏ السلام: أيّ شيء قال لك جابر بن عبداللّه‏ الأنصاري ؟ فقال عليه‏ السلام: قال رسول اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم: إنّك ستدرك رجلاً من أهل بيتي اسمه محمّد بن عليّ عليهماالسلام، يكنّى أباجعفر عليه‏ السلام، فاقرءه منّي السلام. فقال له أبوه عليه‏ السلام: هنيئا لك يا بنيّ! ما خصّك اللّه‏ به من رسوله صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  من بين أهل بيتك، لا تطّلع إخوتك على هذا فيكيدوا لك كيدا، كما كادوا إخوة يوسف ليوسف عليه‏ السلام »[33]. به خدا سوگند! من در خدمت حضرت امام سجاد عليه‏ السلام بودم و  فرزندان ايشان عليه‏ السلام هم حضور داشتند كه جابر بن عبداللّه‏ انصارى رحمه‏الله خدمت آن حضرت عليه‏ السلام رسيد و  سلام كرد. سپس دست حضرت امام باقر عليه‏ السلام را گرفت و  با ايشان عليه‏ السلام خلوت نمود و  عرض كرد: همانا رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم
به من خبر دادند كه من مردى از اهل بيت ايشان صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  را كه نام اش محمد بن على عليهماالسلام و كينه‏اش اباجعفر عليه‏ السلام است، درك مى‏كنم و حضرت صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  فرمودند: چون خدمت‏اش رسيدى، از جانب من به او سلام برسان. شيبانى مى‏گويد: جابر رحمه‏الله رفت و  حضرت امام باقر عليه‏ السلام آمدند و  نزد پدرشان حضرت امام زين العابدين عليهماالسلام و  برادران‏شان نشستند و  بعد از اينكه نماز مغرب را تمام كردند، حضرت امام سجاد عليه‏ السلام به حضرت امام باقر عليه‏ السلامفرمودند: جابر بن عبداللّه‏ انصارى رحمه‏الله به تو چه گفت ؟ حضرت امام باقر عليه‏ السلامجواب دادند: او گفت: رسول خدا  صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرمودند: تو مردى از اهل بيت مرا كه نام‏اش محمد بن على عليهماالسلام و كينه‏اش ابا جعفر عليه‏ السلام است درك مى‏كنى، سلام مرا به او برسان. حضرت امام سجاد عليه‏ السلام به او فرمودند: پسر جانم! امتياز و  خصوصيتى را كه خدا توسط پيغمبرش صلى ‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  از ميان اهل بيتشان تنها به تو داده، بر تو گوارا باد. برادران‏ات را از اين مطلب آگاه مكن تا مبادا درباره‏ى تو مكرى انديشند، چنانكه برادران يوسف عليه‏ السلامبراى يوسف عليه‏ السلام حيله‏گرى كردند.

2. أبى الصباح كنانى[34] مى‏گويد: «نظر أبو جعفر عليه‏ السلام إلى أبي عبداللّه‏ عليه‏ السلام يمشى؛ فقال عليه‏ السلام:ترى هذا ؟ هذا من الذين قال اللّه‏ عزّوجلّ: «وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً و نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ»[35] »[36]. حضرت امام باقر عليه‏ السلام به حضرت امام صادق عليه‏ السلام كه در حال راه رفتن بودند، نظر كردند سپس (رو به من نمودند و ) فرمودند: «او را مى‏بينى ؟ »(گفتم: آرى. فرمودند) او از كسانى است كه خداوند در مورد ايشان، مى‏فرمايد: «ما مى‏خواهيم بر كسانى كه در زمين از ناتوانان شمرده مى‏شدند، منّت نهيم و  آنان را پيشوايان و و ارثان روى زمين قرار دهيم ».

3. أبو ايوب خزّاز نقل مى‏كند: «قلتُ له (أبي عبداللّه‏ عليه‏ السلام): أسأل اللّه‏ الّذي رزق أباك منك هذه المنزلة، أن
يرزقك من عقبك قبل الممات مثلها. فقال عليه‏ السلام: قد فعل اللّه‏ ذلك. قال، قلت: من هو جعلت فداك! ؟ فأشار عليه‏ السلام إلى العبد الصالح (موسى بن جعفر عليهماالسلام) وهو راقد، فقال عليه‏ السلام: هذا الراقد و هو غلام »[37]. به حضرت امام صادق عليه‏ السلام عرض كردم: از خدايى كه اين مقام را به پدر شما روزى كرده كه جانشينى مانند شما داشته باشد مى‏خواهم كه تا پيش از و فات شما نيز چنين جانشين روزى شما گرداند. حضرت عليه‏ السلام فرمودند: خدا اين كار را كرده است. عرض كردم: قربان شما گردم! او كيست ؟ حضرت عليه‏ السلام اشاره به عبد صالح (امام موسى كاظم عليه‏ السلام) كه خوابيده بودند، نمودند و  فرمودند: اين كسى كه خوابيده است و ايشان عليه‏ السلام، در آن زمان، كودك بودند.

4. داود بن كثير رقى از بزرگان روات و  از خواص حضرات معصومين عليهماالسلام بوده است[38]، نقل مى‏كند:

«قلت لأبي الحسن موسى عليه‏ السلام: إنّي قد كبرت سنّي و دقّ عظمي و إنّي سألت أباك عليه‏ السلام فأخبرني بك، فأخبرني من بعدك. فقال عليه‏ السلام: هذا أبو الحسن الرضا عليه‏ السلام »[39].

به حضرت امام كاظم عليه‏ السلام عرض كردم: سنّ من بالا رفته و  استخوانم به نرمى گراييده است (به مرگ نزديك شده‏ام)، من از پدر شما (از جانشين‏شان) پرسيدم، مرا به شما ارجاع دادند، شما هم مرا از جانشين خود آگاه سازيد. حضرت عليه‏ السلام فرمودند: همين ابوالحسن الرضا عليه‏ السلام است.

5. شاهويه بن عبداللّه‏ الجلاّب[40] مى‏گويد: «كتب إليّ أبوالحسن عليه‏ السلام في كتاب: أردت أن تسأل عن الخلف بعد أبي جعفر عليه‏ السلام و قلقت لذلك فلا تغتمّ. فإنّ اللّه‏ عزّوجلّ «لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُم مَّا يَتَّقُونَ»[41] و صاحبك بعدي أبو محمد عليه‏ السلام ابني و عنده ما تحتاجون إليه، يقدّم مايشاءاللّه‏ و يؤخّر مايشاء اللّه‏ «مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا»[42] قد كتبت بما فيه بيان و قناع لذي عقل يقظان »[43].

حضرت امام هادى عليه‏ السلام به من در نامه‏اى نوشتند: تو مى‏خواستى بعد از وفات ابى جعفر عليه‏ السلام راجع به جانشين امام عليه‏ السلام بپرسى و  از آن جهت در اضطرار بودى. غم مخور، زيرا خداوند متعال «پس از آنكه آنها را هدايت كرد و  ايمان آوردند گمراه (و مجازات) نمى‏كند مگر آنكه امورى را كه بايد از آن بپرهيزند، براى آنها بيان نمايد (و آنها مخالفت كنند ». صاحب تو بعد از من، پسرم ابو محمد (امام حسن عسكرى) عليه‏ السلام است.

هر چه احتياج داريد نزد اوست (هر چه مى‏خواهيد از او بپرسيد) خداوند، آنچه را خواهد مقدم دارد و  آنچه را خواهد به تأخير اندازد. [و خودش مى‏فرمايد:] «هر حكمى را نسخ كنيم. و  يا نسخ آن را به تأخير اندازيم، بهتر از آن، يا همانند آن را مى‏آوريم »و  در اينكه من نوشتم براى رو خردمندِ بيدار، بيان و  اطمينان است.

[1]. سوره احزاب، آيه 33.

[2]. بحارالأنوار، جلد 2، صفحه 226؛ از منابع اهل سنّت: با كمى تفاوت مسند أحمد، جلد 3،
صفحه 14؛ سنن ترمذى، جلد 5، صفحه 622؛ الدرّ المنثور، جلد 5، صفحه 702؛ كنز العمّال، جلد 1، صفحه 178؛ مستدرك حاكم، جلد 3، صفحه 148؛ تفسير ابن كثير، جلد 4، صفحه 122.

[3]. الصواعق المحرمة، صفحه 149.

[4]. أمالى طوسى، صفحه 259؛ از منابع اهل سنّت: كنز العمّال، جلد 12، صفحه 96؛ مجمع الزوائد،
جلد 9، صفحه 174؛ الجامع الصغير، صفحه 557؛ تذكرة الخواص، صفحه 323؛ نظم درر السمطين، صفحه 234.

[5]. مستدرك سفينة البحار، جلد 5، صفحه 273.

[6]. بحارالأنوار، جلد 23، صفحه 21؛ كافى، جلد 1، صفحه 18.

[7]. الصواعق المحرقة، صفحه 90.

[8]. نام و ى عويمر أبوالدرداء و از اصحاب رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏باشد معجم رجال الحديث، جلد 13، صفحه 171.

[9]. بحارالأنوار، جلد 41، صفحه 12؛ أمالى صدوق، صفحه 38.

[10]. بحارالأنوار، جلد 9، صفحه 151؛ تفسير جوامع الجامع، جلد 3، صفحه 311؛ و  از منابع اهل
سنّت: كنز العمال، جلد 2، صفحه 500.

[11]. كافى، جلد 1، صفحه 90. لازم به ذكر است كه عبد در اين حديث به معنى مطيع و  فرمانبردار است.
شرح اصول كافى، ملا صالح مازندرانى، جلد 3، صفحه 173

[12]. زمانى كه مرحوم امام خمينى رحمه‏الله از سفر برگشته بودند و  راجع به تئوريسين‏ها و  منافقين صحبت
مى‏كردند گفتند: «آنها در نجف، نزد من آمدند و  آن مقدار كه آنها از «نهج البلاغة »اطلاع داشتند، من كه در مدت 80 سال زندگى خود را در فقه و  احاديث و  قرآن گذرانده بودم اطلاع نداشتم ».

به عنوان نمونه، يكى از كارهايى كه اين گروه انجام مى‏دهند اين است كه به روحانى فقيه تحصيل كرده‏اى كه در فقه، تعمّق و  تدبّر كرده است، اتهام ضد و لايت فقيه مى‏زنند. مگر مى‏شود يك فقيه، ضد خودش باشد ؟!

[13]. مستدرك الوسائل، جلد 18، صفحه 213؛ جامع الأحاديث الشيعه، جلد 26، صفحه 140؛ نهج
السعادة، جلد 2، صفحه 369؛ از منابع اهل سنت: فتح البارى، جلد 12، صفحه 251؛ المجموع، جلد 19، صفحه 218. 14]. اگر كسى به طور اتفاقى از كنار درخت ميوه يا زراعتى عبور كند مى‏تواند از آن ميوه يا زراعت در همان مكان تناول كند به شرط اينكه به آن درخت يا زراعت ضررى و ارد نكند و  موجب فساد آن نشود و  چيزى از آن ميوه يا زراعت را با خود حمل نكند. شرايع الإسلام ، جلد 2، صفحه 310

[15]. سوره كهف، آيه 1.

[16]. سوره زمر، آيه 2.

[17]. سوره طه، آيه 2.

[18]. سوره عنكبوت، آيه 47.

[19]. سوره حشر، آيه 21.

[20]. سوره أنعام، آيه 92.

[21]. سوره قدر، آيه 1.

[22]. سوره طه، آيه 13.

[23]. سوره بقره، آيه 124.

[24]. سوره سجده، آيه 24.

[25]. سوره انبياء، آيه 73.

[27]. سوره آل عمران، آيه 45.

[28]. امالى صدوق صفحه 287؛ كافى، جلد 8، صفحه 50؛ بحار الأنوار، جلد 51، صفحه 71؛ از منابع
اهل سنّت: فتح البارى، جلد 6، صفحه 358؛ فيض القدير، جلد 6، صفحه 23.

[29]. بحارالأنوار، جلد 25، صفحه 134؛ عيون أخبارالرضا، جلد 1، صفحه 216؛ تفسير نور الثقلين،جلد 3، صفحه 25.

[30]. ر. ك: اصول كافى، جلد 1، صفحه 292.

[31]. بحارالأنوار، جلد 44، صفحه 2.

[32]. او كوفى و  از اصحاب حضرت امام باقر عليه‏السلام مى‏باشد. معجم رجال الحديث، جلد 13، صفحه
344

[33]. كافى، جلد 1، صفحه 304.

[34]. و ى از اصحاب حضرت امام باقر و  حضرت امام محمد صادق عليهماالسلام مى‏باشد و  بيش از صد و  پنجاه
روايت از و ى نقل شده است مجم رجال الحديث، جلد 21، صفحه 191.

[35]. سوره قصص، آيه 5.

[36]. كافى، جلد 1، صفحه 306؛ بحارالأنوار، جلد 47، صفحه 13.

[37]. كافى، جلد 1، صفحه 308؛ بحارالأنوار، جلد 48، صفحه 17.

[38]. معجم رجال الحديث، جلد 7، صفحه 122.

[39]. كافى، جلد 1، صفحه 317.

[40]. و ى از اصحاب حضرت امام هادى و  حضرت امام حسن عسكرى عليهماالسلام مى‏باشد معجم رجال
الحديث، جلد 9، صفحه 11.

[41]. سوره توبه، آيه 115.

[42]. سوره بقره، آيه 106.

[43]. كافى، جلد 1، صفحه 328.

[44]. به عنوان نمونه، معمر بن خلاد از حضرت امام رضا عليه‏السلام در مورد امامت حضرت امام جواد عليه‏السلام روايت نقل كرده است همچنين اسماعيل بن مهران از حضرت امام جواد عليه‏السلام در مورد امامت حضرت امام هادى عليه‏السلام روايتى را نقل كرده است براى اطلاع بيشتر به كتاب شريف اصول كافى، جلد 1، كتاب الحجة مراجعه نماييد.

 


جستجو