هر چند قريشيان مكه تا پيش از اسلام، تجربه چشم گيري در زمينه اداره شهرها نداشتند و هيچ گاه زير پرچم يك دولت متمدن و با فرهنگ گرد نيامده بودند، تا از نظام هاي سياسي مدون برخوردار شوند. اما احتمال دارد گاهي اوقات، پيمان نامه هايي ميان اعراب و قبيله هاي همسايه شده باشد. هر چند دامنه اين كار را بسيار محدود فرض نماييم.
اما هنگامي كه اسلام بر سر آن ها سايه افكند، نيروهاي پراكنده شبه جزيره عربستان حول يك كانون گرد آمدند و در چارچوب كشوري نظام يافته با اداره هاي منضبط، سامان گرفتند؛ ميان اين كشور و كشورهاي همسايه مانند پاريس، بيزانس و مستعمرات آن ها، روابط سياسي پديد آمد. از عمر اين كشور هنوز ده سال نگذشته بود كه بر ايران،عراق، سوريه، فلسطين، مصر و سرزمين هاي ديگر چيره گشت. لازمه چنين وضعي آن بود كه نوشته هايي براي بيان اين روابط سياسي تحرير شوند و به اين ترتيب اسنادي پديد آيند، كه در اين جا به گوشه اي از تاريخچه آن ها اشاره مي گردد.
ويژگي هاي معنايي نوشته هاي پيامبر (ص)
1-بخشش ها؛ 2-امان نامه ها؛ 3-پناه نامه ها؛ 4-دعوت به اسلام؛ 5-بيان احكام اسلامي؛ 6-پيمان صلح با مشركان؛ 7-نامه نگاري با دشمنان. دعوت اهل كتاب به اسلام
در نامه ها، پيمان نامه ها و امان نامه هايي كه پيامبر (ص) براي فراخواندن اهل كتاب (يهود و ترسايان) به اسلام، نوشته، از شعاير آيين هاي آنان نيز ياد كرده است.
در نوشته هاي خود به يهود، از موسي بن عمران، تورات، از نام خود به عنوان پيامبري كه در تورات آمده و آية «محمد رسول الله والذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم … ذلك مثلهم في التوره و مثلهم في الانجيل …»1 گفت و گو مي كند.
پيامبر (ص) در نامه هاي خود به ترسايان، نيز از مريم عذرا، عيسي مسيح (ع) و آيه «… يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمه سواء بيننا و بينكم …»2كه اهل كتاب را به سوي خداوند يگانه فرامي خواند و آنان را از روي آوردن به هر گونه شريك خدا و سرور و سرپرستي باز مي دارد، ياد كرده است.
نويسندة نامه هاي پيامبر (ص)
آيا هيچ يك از نامه ها را، پيامبر (ص) خود به دست خود نوشته است؟
در ميان مسلمانان سه نظر وجود دارد:
1- پيامبر (ص) چيزي نخواند و چيزي ننوشت.3
2- پيامبر (ص) پيش از بعثت، چيزي نخوانده و ننوشته بود. اما پس از برانگيخته شدن به پيامبري و نزول قرآن، خواندن و نوشتن مي دانست، ولي به دست خود، چيزي ننوشت.4
3- پيامبر، نوشتن خوب نمي دانست، ولي در پيمان صلح حديبيه، پيمان نامه را، او به دست خود نوشت.5
البته تني چند از مفسران، به ويژه مفسران شيعه، در پاسخ پرسش فوق، ترديد دارند و پاسخ روشني نيافته اند. علم الهدي، سيدمرتضي، شيخ طوسي و از معاصران، مرحوم علامه طباطبايي از آن جمله اند.
سيدمرتضي در اين باره مي گويد: از آية «و ما كنت من قبله من كتاب ولاتخطه بيمينك اذا لارتاب المبطلون»6، چنين برمي آيد كه پيامبر اسلام (ع) پيش از بعثت خود، خواندن و نوشتن را به خوبي نمي دانسته، ولي پس از پيامبري، مي توانيم بگوييم كه وي، با نوشتن و خواندن، آشنا بوده يا نبوده است، ولي بدون امكان اظهار نظر قطعي دربارة هيچ يك از دو حالت.7
شيخ طوسي در تفسير آيه 48 سورة عنكبوت، نخست نظر كساني را كه گفته اند از اين آيه چنين برمي آيد كه پيامبر اسلام (ص) با نوشتن به خوبي آشنا نبوده، نادرست مي داند و مي گويد آن چه از آيه به دست مي آيد اين است كه پيامبر(ص) چيزي ننوشته بوده است، ممكن است هم كسي كه نوشتن خوب مي داند و هم كسي كه با نوشتن به خوبي آشنا نيست چيزي ننويسند.1
مرحوم علامه طباطبايي از آية فوق، استنباط مي كند كه اي پيامبر «عادت تو چنين نبوده كه قبل از اين، كتاب بخواني، و يا بنويسي … خلاصه تو، نه مسلط بر خواندن بودي و نه مسلط بر نوشتن، چون امي و بي سواد بودي، و اگر غير اين و بر خواندن و نوشتن مسلط بودي، مبطلان كه همواره مي خواهند حق را باطل معرفي كنند»2، قرآن را كلام خدا نمي دانستند.
آغاز و ختم نامه هاي پيامبر (ص)
متن نامه هاي پيامبر (ص) با جمله هايي هم چون «سلم انتم» «سلام عليكم» يا «سلام عليك» «اسلم تسلم» «سلام علي من امن بالله» آغاز مي شده و در خطاب به مسلمانان، جملة «سلام عليك» يا «السلام علي من آمن بالله و رسوله» و در خطاب به كافران، جمله اي چون «سلام علي من اتبع الهدي» مي آمده و گاهي نيز نامه بدون سلام آغاز مي گشته است.3
در شماري از نامه هاي پيامبر (ص) جمله اي چون «اني اليك الله الذي لااله الا هو» در ستايش آفريدگار به كار رفته است. ذكر اين نكته مناسب است كه در صدر اسلام، نامه ها را با جملة «الحمدالله» آغاز نمي كردند. در هيچ يك از نوشته هاي پيامبر (ص) نيز به اين تركيب بر نمي خوريم، هم چنين هيچ يك از نوشته هاي به دست آمده از خلفاي راشدين نيز با «الحمدالله» آغاز نشده است. اين تركيب در آغاز پيمان نامة حكميت ميان حضرت علي (ع) و معاويه نيز ديده نمي شود.4
البته در صدر اسلام از تركيب«الحمدلله» در آغاز خطبه ها استفاده مي شده است. در خطبة«حجه الوداع» پيامبر(ص) و شماري از خطبه هاي نهج البلاغه، نمونه هاي گويايي بر اين معنا است.1
مهر نامه هاي پيامبر(ص)
نيز تا سال هفتم هجري، پيامبر(ص) مهر بر نامه هاي خود نمي نهاد، ولي هنگامي كه در محرّم آن سال خواست كه فرستادگان خود را همراه با نامه هايي براي فراخواندن فرمانروايان كشورها به دين اسلام، گسيل كند، به او گفتند كه پادشاهان، نامه هاي بدون مهر را نمي خوانند. از اين رو پيامبر (ص) براي خود، مهري يا انگشتري نقره اي فراهم آورد تا نامه هاي خود را با آن، مهر كند. بر پاية روايت مشهور، نقش اين انگشتري، از سه كلمة «محمد رسول الله» در سه سطر بود. در بالا «الله» در وسط «رسول» و در پايين، «محمد» جاي داشت.2
البته عبدالله بن مسلم بن قتيبه مي نويسد: نقش انگشتر پيامبر (ص)، «صدق الله» بود و سپس جانشينان او، «محمد رسول الله» را نيز بر آن افزودند.3
تاريخ نگارش نامه ها و پيامان نامه ها
در پاي شماري از نوشته هاي پيامبر (ص) تاريخ نگارش آن ها نيز آمده است؛ هرچند هيچ يك از نامه هاي پيامبر (ص) به سران كشورها و بزرگان قبيله هاي عرب، كه از ديدگاه تاريخي سخت معتبر هستند و جايگاهي ويژه دارند، داراي تاريخ نيست؛ مانند نامه هاي پيامبر (ص) به خسرو پادشاه ايران، به امپراطور روم شرقي، به مُقَوقِس كارگزار امپراتور در مصر، به نجاشي فرمانرواي حبشه، به منذربن ساوَي كارگزار خسرو در بحرين، پيمان نامة قبيلة ثقيف. اما در اين ميان، پيمان نامة حكميت جنگ صفين ميان حضرت علي (ع) و معاويه بن ابي سفيان، داراي تاريخ درست و سنجيده اي است.4
محققين بر اين باورند ه چون مردم عرب در روزگار پيامبر (ص) با نهادن تاريخ به پاي نوشته ها آشنا نبوده اند، تاريخي كه در پايان برخي از نوشته هاي پيامبر (ص) ديده مي شود، پس از زمان پيامبر (ص) با در نظر گرفتن زمان احتمالي نوشتن اين نامه ها، به دست نسخه برداران اين نوشته ها انجام گرفته است.
متن نامة1 پيامبر (ص) به نجاشي دربارة مهاجران حبشه2
به نام ايزد مهرگستر مهرپيشه
از محمد پيامبر خدا به نجاشي اصحم پادشاه حبشه.
تو با ما در آشتي هستي، من نزد تو آفريدگاري را مي ستايم و فرمانرواي وارسته از همة كمبودهاست به دور از عيب و تباهي است.رهانندة مردم از هراس و پريشاني و سرپرست روزي و زندگاني بندگان خويش است.
گواهي مي دهم كه عيسي پسر مريم، روح خدا و كلمة اوست كه خداوند او را در درون مريم عذراي پاك ، پاكدامن جاي داد و مريم بر او بارور گشت. خداوند با دميدن روح خويش در مريم، عيسي را پديد آورد چنان كه آدم را نيز به دست خود و با دميدن جان در كالبد وي، جان بخشيد.
من تو را به خداي بي انباز و به ادامة فرمان برداري از او و نيز به پيروي از خويشتن و پذيرفتن كتاب آسمانيم، فرامي خوانم، كه به راستي من فرستادة خدا هستم. من پسر عم خود، جعفر را با شماري از مسلمانان به سوي تو فرستادم، هنگامي كه نزد تو آمدند، ايشان را پذيرا شو. سركشي را كنار گذار، كه من تو و سپاهيان تو را به سوي خدا فرامي خوانم، به راستي كه من فرمان خدا را رساندم. و نيكخواهي و اندرز خويش باز نمودم، پس چند پند مرا بپذير و درود و ايمني از عذاب خدا بر آنكو پيرو هدايت شود.3
پاسخ نجاشي به پيامبر
به نام ايزد مهرگستر مهر پيشه
از نجاشي اصحم بن ابجر به محمد فرستادة خدا:
اي پيامبر خدا! درود و بخشايش و فزوني هاي نعمت خداوندي كه جز او خدايي نيست و مرا به اسلام راه نمود، بر تو باد. پس از ستايش و سپاس پروردگار، اي پيامبر خدا! نامة تو با آن چه دربارة عيسي ياد كرده بودي، به من رسيد. به پروردگار آسمان و زمين سوگند كه عيسي هيچ چيز، بر آن چه كه تو ياد كرده اي نمي افزايد، وي هم چنان است كه گفته اي. به راستي، از آن چه كه نزد ما فرستاده اي، آگاه گشته ايم. از پسر عم تو و همراهان وي، پذيرايي كرديم. پس گواهي مي دهم كه تو فرستادة راستين خدا و گواه درستي راه پيامبران پيش از خود هستي. من دست ياري به تو و پسر عم تو و ياران وي داده و به دست او، سر به فرمان خدا، پروردگار جهانيان نهادم.
پسر خود ارها بن اصحم بن ابجر را سوي تو فرستادم. من تنها، مالك خويشتنم، اي پيامبر خدا اگر بخواهي كه نزد تو آيم، چنين مي كنم، زيرا كه من به راستي و درستي سخن تو، گواهي مي دهم، درود بر تو اي فرستادة خدا.1
متن نامة2 به هراكليوس
به نام ايزد مهرگستر مهرپيشه
از محمد بندة خدا و فرستادة او، به هراكليوس بزرگ روميان:
كسي كه پيرو راستي گردد، گزند نمي بيند. پس از ستايش و سپاس خدا، من تو را به اسلام و پذيرفتن آن، فرامي خوانم. به آيين اسلام درآي تا گزند نبيني، اسلام بپذير تا خداوند دوبار تو را پاداش دهد. اگر بر اين پيام پشت كني، گناه همةمردم كشور، يا كشاورزان بر تو خواهد بود. «اي اهل كتاب! به سخني كه ما و شما آن را يكسان پذيرفته ايم، روي آوريد. بدين معنا كه جز خدا نپرستيم و در پرستش او، هيچ چيز را انباز او نسازيم و جز الله، عيسي يا عالمان ديني را پروردگار خويش ندانيم. بر اين بنياد، اگر اهل كتاب، از پذيرفتن توحيد سرباز زدند، شما اي مسلمانان، به ايشان بگوييد: گواه باشيد و بپذيريد كه تنها ما، در دل و زبان، توحيد خدا را
پذيرفته ايم.1و2
پاسخ امپراطور روم به پيامبر (ص)
از قيصر پادشاه روم، به احمد فرستادة خدا كه عيسي به آمدن وي مژده داده است:
همانا نوشتة تو همراه فرستاده ات به من رسيد، و من به پيامبري تو گواهي مي دهم. ما (ترسايان)، نام تو را در انجيل مي يابيم؛ عيسي پسر مريم، ما را به آمدن تو مژده داده است. من مردم روم را به آيين تو فراخواندم، ولي نپذيرفتند. اگر پذيرفته بودند، بي گمان به سود ايشان بود. من خود بسيار دوست داشتم كه در نزد تو بودم و به خدمتگزاري تو و شست و شوي پاهاي تو مي پرداختم.3
متن نامة پيامبر (ص) به اسقف روم در قسطنطنيه
درود بر كسي كه ايمان آورد. اما بعد، بي گمان عيسي پسر مريم، روح خدا و كلمه اوست كه خداوند آن را در وجود مريم پاك، قرار داد. من به خدا«و پيام هايي كه بر ابراهيم،اسماعيل، اسحاق، يعقوب و اسباط و آن چه از سوي پروردگار موسي، عيسي و پيامبران ديگر، بر ايشان فرود آمده است، بي آن كه تفاوتي در ميان ايشان ببينم، ايمان دارم و ما به پرستش و فرمان خدا گردن نهاده ايم.»4
كسي كه پيرو راستي گردد.گزند نخواهد ديد5
متن نامه پيامبر (ص) به خسرو پرويز بزرگ پارس
به نام ايزد مهر گستر مهر پيشه
از محمد فرستاده خدا به خسرو پرويز بزرگ، پارس:
سلام و ايمني از عذاب خدا بر كسي كه پيرو هدايت گردد، به خدا و فرستاده وي ايمان آورد و گواهي دهد كه آفريدگاري جز خداي يگانه بي انباز، نيست و محمد بنده و فرستاده او است.
من تو را به سوي خدا فرا مي خوانم، زيرا كه من پيامبر خدا بر همه مردمانم، تا زنده دلان را هشدار دهم و «كلمه عذاب بر كافران مسلم گردد» از اين رو، اسلام آور تا ايمان ماني، زيرا اگر اسلام نياوري، بي گمان، گناه همة مجوسان بر گردن تو خواهد بود.1
پاسخ خسرو به پيامبر(ص)
خسرو به پيامبر(ص) نامه اي نوشت و آن را همراه با مشكي ميان دو لايه پارچه ابريشم نهاد.چون فرستاده آن را به پيامبر داد. رسول خدا مشتي از مشك را برداشت و آن را بوييد و به ياران خويش داد و گفت:«سر به فرمان ما نِه و گرنه همراه ياران خويش.به سوي تو خواهم آمد. فرمان خدا، از آن نيز پرشتاب تر است.اما دربارة نامة تو، من به محتواي آن، از تو آگاه ترم، در آن، چنين و چنان آمده است» نامه را نگشود و آن را نخواند. فرستاده نزد خسرو بازگشت و ماجرا را به او گفت.
گفته اند هنگامي كه نامة پيامبر به دست خسرو رسيد… آن را پاره پاره كرد. پيامبر(ص) فرمود: خداوند پادشاهي ايشان را چنان كه بايد، از هم خواهد گسست2 متن نامه به دست نيامده است.3
متن نامه پيامبر(ص) به منذر بن ساوي عبدي، كارگزار خسرو در بحرين
به نام ايزد مهر گستر مهر پيشه
از محمد فرستادة خدا به منذر بن ساوي:
ايمني و به دو رماندن از عذاب خدا، از آن كسي است كه پيرو هدايت گردد. پس از سپاس و ستايش خداوند، من تو را به اسلام فرا مي خوانم، پس اسلام بياور تا ايمن ماني؛ و آن چه را كه در دست داري، خداوند از آن تو گرداند. بدان كه آيين من به زودي، سراسر گيتي را فرا خواهد گرفت.1
تصوير اصل نامة پيامبر اكرم (ص) به منذربن ساوي فرمانرواي بحرين كه در مجلة آلماني ZDMG آمده است.
پاسخ كارگزار خسرو، در بحرين به پيامبر (ص)
… اي پيامبر خدا! من نوشتة تو به مردم بحرين را خواندم، شماري از ايشان به اسلام دل بسته و شيفتة آن گشته و بدان گرويده اند، و شماري ديگر، آن را خوش نداشته اند. در كشور من، زردتشتيان و يهود زندگي
مي كنند. در اين باره، فرمان خويش را اعلام دار.2
فرمان پيامير (ص) به مُنذِر دربارة زرتشتيان هگر (هجر)
اسلام را به ايشان پيشنهاد كن، چنان چه مسلمان گشتند، در سود و زيان با ما يكسان اند. و هر كس اسلام نپذيرد، بايد- بي آن كه از گوشت حيوان سربريدة آنان بخوريد و يا از ميان زنانشان همسر گزينيد سرگزيت دهد.3
متن نامة4پيامبر (ص) به جَيفَر و عبد
به نام ايزد مهرگستر مهر پيشه
از محمد فرستادة خدا به جيفر و عبد پسران الجُلَنغدي:
آن كس كه پيرو هدايت گردد، از خشم خدا به دور مي ماند.
پس از عنوان: من شما را به شعار اسلام فرامي خوانم. اسلام آوريد تا ايمن مانيد؛ زيرا كه من فرستادة خدا بر همة مردم هستم، تا زندگان را هشدار دهم «و كلمة عذاب بر كافران مسلم گردد». اگر اسلام بپذيريد، به شما حكومت خواهم داد، ولي چنان چه از پذيرفتن آن، سرباز زنيد، پادشاهي شما از ميان خواهد رفت؛ و سپاهيان من به سرزمين شما خواهند آمد و پيامبري من، بر پادشاهي شما چيره خواهد گشت. اين نامه را اُبي بن كعب نوشت.1
فرجام سخن
نامه هايي كه رسول خدا (ص) براي قبيله هاي مسلمان و يا كساني كه سر به فرمان او داشتند نگاشته است، و نيز نوشته هاي آن حضرت كه مردم را به گزاردن فريضه هاي ديني فرامي خوانند، اسنادي گوهرين و درست اند؛ زيرا هيچ كس به جعل چنان نوشته هايي، نيازمند نبوده است؛ ولي چه بسا مردم نيز بر پاية انگيزة روحي يا خواسته هاي ناپسند خويش، واژه هايي را بر متن اصلي اين اسناد، افزوده اند. اين افزوده ها گاهي از ديد پژوهنده پنهان نمي مانند؛ گو اين گاهي نيز شناخت آن ها از اصل متن، دشوار مي گردد.
ولي به واقع اين خداوند است كه به راه راست، راه مي نمايد و بازگشت به سوي اوست.
11:«و والي فيك الابعدين»
و در راه رضاي تو، با دورترين مردم دوستي كرد.
اصل حاكم در روابط هارجي پيامبر(ص)
نگاهي منصفانه به مبارزات پيروان دين اسلام
ورود آگانه و كارشناسانه به اعماق تاريخ اسلام، و مطالعه علمي و بي غرض سيره رسول اكرم(ص) و كنكاش مشكلات و تنگناهاي امروز جوامع بشري به درستي اثبات مي كند كه گمشده امروز بشريت همان انسان كاملي است كه بالغ بر يكهزار و چهارصد سال پيش وظيفة سنگين رسالت را بر دوش كشيد.
بررسي سيره و روش پيامبر(ص) اعم از رفتار ،گفتار، كردار و … . كه آيينه اي تمام نما از تزكيه و تهذيب نفس و به طور كلي انسانيت به تمام معناست، گنجينه اي بي نظير است.
چهارده قرن است كه تمدن اسلامي از اقيانوس اطلس گرفته تا درياي هند و از سواحل بحرالروم تا ريگستان آفريقا، نفوذ شايان توجهي پيدا كرده و ملل و اقوامي كه در اين قلمرو گسترده به نام مسلمان سكونت دارند، ديانت،آداب، رسوم و فرهنگ برخاسته از آن دين مقدس، يك ملت واحد را تشكيل داده اند.
اين همه، به خاطر شيوه برخورد صحيح پيامبر(ص) و كمال دين مقدس اسلام است؛ ديني كه در تمدن دنيا و در اقوام و ملل مختلف عالم به صور گوناگون ظهور پيدا كرد و تاثيرات مختلفي به جاي گذارد.
مسلمانانا علوم و فنون را به يونان و روم در اروپا منتقل نمودند، به نحوي كه تا پانصد سال، مدار حركت و توسعه اروپا بر پايه و اساس كتب و مصنفات آنان داير و استوار بود. ارتقاي علمي، اكتشافات فني و قانون هاي مدون، از جمله بركت هاي اين دين مقدس بود.علاوه بر آن، تأثيرات اخلاقي و تربيتي فراوان دين اسلام، بر جوامع غربي شگفت انگيز است.
ديني كه تمدن هاي عظيم ملل بزرگي هم چون مصر، يونان، روم، ايران ، آشور و بابل را در هم شكست و در درياي تمدن خود هضم نمود تا جايي كه مورد اعجاب مستشرقان اروپا و آمريكا گرديد.
آنان متعرف هستند كه به قدري مسلمانان دقيق و عميق بود كه قسمت اعظم تمدن آن ها كه عبارت از مذهب، زبان و حرفه هاي گوناگون بود، هنوز در دنيا زنده و پايدار باقي مانده است.
همه اين اقدام ها شايسته برخاسته از سيره، روش و پويايي فرهنگ اسلامي است.
اتهامي دروغين! گسترش اسلام به وسيلة شمشير!
پيش از اين، با توجه به نفوذ اسلام در اقصي نقاط جغرافيايي و گسترش دامنة آن تا درياي يونان، شمال آفريقا، حوزة بالكان، آسياي مركزي، هند و اقيانس هند و … يك مسأله، صاحب نظران را به تأمل واداشته بود كه «چرا مردم به اسلام مي گروند؟»
برداشتي كه بعضاً مي شد اين بود كه اسلام با زور شمشير پيشرفت كرده است!
خوشبختانه اخيراً توجه به مباحثات و برخوردهاي مدرسي در ميان مسلمانان، به ويژه در برخورد اسلام با سايرين در طول تاريخ اسلام، سبب رفع ذهنيت منفي «اتهام گسترش به وسيلة شمشير» گرديده است و به خوبي دريافته اند كه برداشت قبلي شان به كلي اشتباه و گاهي مغرضانه بوده است، چرا كه غناي فرهنگي اسلام موجب گرايش مردم به آيين جديد گرديده است.
نويسنده كتاب تاريخ جوامع اسلامي2 معتقد است:
نخستين پژوهشگران غربي بر اين باور بودند كه اسلام با تكيه بر شمشير گسترش يافت، امروز كاملاً روشن است كه توسل به زور، براي دعوت مردم به اسلام، اگر نگوييم ناشناخته، به راستي نادر بود.3
زور و شمشير يا صلح و امنيت؟
آيا اصل حاكم در روابط خارجي اسلام، اصل «زور و شمشير» است يا «صلح و امنيت»؟
دين اسلام، بي نظيرترين دين و آييني است كه در فرصتي كوتاه، جهان را فراگرفت، تا آن جا كه سي سال پس از رحلت پيامبر (ص) در قلوب ميليون ها انسان جاي گرفت.
موفقيت چشم گير اسلام بر ذهن بشريت، سبب بروز اين اتهام شد كه اسلام به وسيلة شمشير گسترش يافت.
اين در حالي است كه هنگام ورود پيامبر (ص) به مدينه، دو قبيلة اوس و خزرج سال ها درگير ستيزي مرگبار بودند.
پيامبر (ص) براي حل كينه هاي كهنة قبيله اي، داوراني را معين نمود و تمايز بين اوس و خزرج را از بين برد و بذر رابطه صميمانه را در قلب هاي مؤمنان افشاند و آية شريفة «ان الذين آمنوا والذين هادوا والصابؤون و النصاري من آمن بالله واليوم الآخر و عمل صالحاً فلا خوف عليهم ولاهم يحزنون»1 را اصلي براي امنيت اقوام يهودي، صائبي، مسيحي و هركسي كه به خدا و قيامت ايمان داشته و به حق عمل كرده باشد قرار داد، تا از چيزي نگران نباشند.
به مردماني كه هواخواه بدترين نوع كفر بودند، به نژادي كه قتل و خون ريزي، طبيعت ثانوي آن شده بود، اخلاص، حقيقت، خويشتن داري، احسان و عشق به همنوع را آموخت.
پيامبر (ص) فرمود: كسي كه دست از انتقام بردارد، خداوند گذشت او را جبران خواهد كرد و مرتب به قوم خويش گوشزد مي نمود كه: «من يشفع شفاعه حسنه يكن له نصيب منها و من يشفع شفاعه سيئه يكن له كفل منها …»2هركس كه واسطه و منشأ كاري نيكو شود، هم او نصيبي كامل از آن برد و هركه وسيله كاري زشت و قبيح گردد، سهمي به سزا از آن خواهد يافت.
پيامبر (ص) در حالي كه مشغول به انسان سازي مردم بود، تا آنان را از انحطاط و زشتي ها پاك سازد، مورد حملة دشمنان بي رحم و قسم خورده قرار مي گرفت.
عربستان به رهبري قريش و ابوجهل و ابوسفيان متحد گشتند تا عاشقان مشتاقي كه خداي ناديده را بر ثروت و خانه ترجيح مي دادند، نابود سازند.
مردم عربستان براي قتل عام پيروان محمد (ص) به حركت درآمده بودند، و آنان را در محاصرة سخت قرار دادند.
محمد (ص) از آغاز رسالت خود به عنوان يك نويد دهنده و مصلح، مورد مخالفت و دشمني قوم خود قرار گرفت.
پيروان آن حضرت، در آغاز معدود و كم اهميت بودند.
قومي كه آن حضرت در آن حضور داشت، غرق در عادات وحشيانه بوده و جنگ را به ديدة هدف زندگي
مي نگريستند.
ملتي بودند كه بسيار دور از نفوذ مادي و منحط يوناني ها و رومي ها، و در عين حال دور از تأثيرات مثبت انساني، وقتي محمد (ص) دعوت خود را اعلام كرد، آن را خوار شمردند و چون ادامه يافت سبب هيجاناتي كينه جويانه شد، اما پيروان او از نظر شمار و قدرت، فزوني يافتند، تا آن كه سرانجام دعوت اهالي مدينه را جهت پناهندگي به اين شهر پذيرفت و از همان لحظه اي كه دعوت شد، بايد هوشيار مي بودند تا از عداوت هاي بت پرستان و حملات منسجم قبايل بي شمار عربستان پيروز برآيند.
تعجب اين جاست كه بعضي از نويسندگان! وسايل و ابزارهاي دنيوي را كه پيامبر (ص) براي تهذيب جامعة خود به كار برد را وسوسه هاي شيطاني تلقي كرده اند، در حالي كه عدم كاربرد چنان وسائلي را به عنوان دليلي براي اثبات الوهيت مسيح (ع) شمرده اند و اين مقايسه اي غير منصفانه است!
مگر نه آن كه پيامبر بزرگ نصاري، به هنگام نصيحت به حواريون خود در عنايت به ابزار دفاع، به گرامي از آن سخن گفت. و به تعبير دقيق تر هنگامي كه تعقيب و دستگيري مسيح (ع) قطعي و نزديك شد، وي براي قيام مسلحانه آخرين تلاش خود را كرد و به حواريون خود گفت: «الان هر كه كيسه دارد آن را بردارد، و همچنين توشه دان را، و كسي كه شمشير ندارد، جامة خود را فروخته آن را بخرد».1
مسلمانان زجر كشيده به هنگام ملة دشمنان بي رحم، ناچار دست به اسلحه بردند و به تدريج و پشت كار، كلية اجزاء پراكندة قبايل عربستان براي پرستش خداي حقيقي جمع شده و آن گاه صلح و آرامش بر اين سرزمين سايه افكن شد.
پيشنهاد، يا تحمل
اسلام مذهب خود را پيشنهاد كرد، اما هرگز آن را تحميل نكرد، در صورتي كه كسي آن را مي پذيرفت، از حقوق يكسان با ديگر مسلمانان برخودار بود، و نيز اسلام دولت هاي مغلوب را از شرايطي كه هر فاتحي از آغاز جهان تا زمان محمد (ص) همواره بر شكست خوردگان تحميل كرده بود، رهانيد.2
در سايه قوانين اسلام، به كلية پيروان عقايد ديگر كه در قلمرو اسلام بودند. آزادي عقيده و عبادت داده شد، و رعايت آن تضمين شد. خداوند در قرآن مي فرمايد: «لا اكراه في الدين»1 اين، مؤيد اصل مدارا و احساني است كه اسلام آن را القاء مي كند، يا مثلاً در مورد ديگر مي فرمايد:
«افانت تكره الناس حتي يكونوا مؤمنين* و ما كان لنفس ان تؤمن الا باذن الله»2؛ پس آيا تو مي خواهي مردم را مجبور به قبول ايمان كني در صورتي كه ايمان تنها از جانب خداوند است.اين گونه تعاليم الهي، كه توسط پيامبر(ص) براي مردم به ارمغان آمد، تعصب و عدم مدارا است؟
اگر به آيات دقت شود، به خوبي مي توان دريافت كه اين اصول عقيدتي، به ضرب تيغه شمشير پرآوازه خويش، بر مردم تحميل نگشته است؟!
عفو يا قلع و قمع
كليساي مسيح به جز در دوران تلاش هاي عظيم اروپا در آغاز قرن نوزدهم هرگز در تشويق و ترغيب به جنگ يا تقديس آن به نام مذهب و «شكوه مسيح» براي قلع و قمع بدعت گزاران و كافران، ترديد و درنگ به خود راه نداد.
اما پيامبر (ص) در زمان بزرگ ترين پيروزي خود در هنگام ورود به مكه و درهم شكستن بت ها، اعلان عفو عمومي فرمود و فرمان داد تا به ضعيفان و بيچارگان پناه دهند و بردگان فراري را آزاد سازند.
محمد (ص) تنها به نويد دادن اكتفا نكرد، بلكه اين امر را به صورت يك قانون درآورد و به همة مال مغلوب، آزادي عبادت بخشيد و پرداخت يك جزيه رسمي، تنها عوضي بود كه در قبال انجام و بهره وري از آيين خود، از آنان خواسته شد.
پيامبر (ص) همان شخصيتي است كه از مشاجره بر سر عقايد گريزان بود و مكرر اظهار فرمود:
«ولا تجادلوا اهل الكتاب الا بالتي هي احسن الا الذين ظلموا منهم»3 ؛ با اهل كتاب جر و بحث و مشاجره نكنيد، مگر اين كه خيلي با متانت و با نحو احسنف مگر كساني كه ظلم كرده اند.
انگيزة جنگ هاي پيامبر (ص)
پيكارهاي گوناگون مسلمانان به رهبري پيامبر (ص) با قبايل اطراف، بر اثر تعدي و عداوت بي رحمانه بت پرستان به وقوع مي پيوست و انجام اين نبردها براي دفاع از خود، ضروري بود.
نبرد «موته» و جنگ «تبوك» كه اولين نمايش ها عليه يك دولت بيگانه به شمار مي رفتند، بر اثر كشتن فرستاده اي به رومي ها به وقوع پيوست.
شايد اگر مسلمانان، مسيحيان شرقي را به خاطر اين جنايت تنبيه نكرده بودند، ما راجع به تبليغ اسلام به زور شمشير هرگز چيزي نمي شنيديم.
نبرد «موته» بي نتيجه بود و جنگ «تبوك» كه ماهيت كاملاً تدافعي داشت، به خاطر دفع نيروهاي مجتمع هراكليوس پيش آمد.
مروت و جوانمردي، در آيين محمدي
محمد (ص) آموزگار آييني است كه روح خردمندي و مروت اسلامي، در قوانين دفاعي آن جاري و ساري است. به نمونه هايي از آن دقت كنيد:
1- «و قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونكم و لا تعتدوا ان الله لايحب المعتمدين»1 در راه خدا با آنان كه به جنگ و دشمني با شما برخيزند، جهاد كنيد، ولي ستمكار نباشد كه خدا ستمگران را دوست ندارد.
2- «فان قاتلوكم فاقتلوهم»2 اگر به شما حمله كردند، آنان را بكشيد.
3- «فان انتهوا فان الله غفور رحيم»3 اگر دست از ستم و شرك بردارند از آنان درگذريد كه خداوند آمرزنده و مهربان است.
4- «لاينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم في الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم ان الله يحب المقسطين»4؛ خداوند شما را از دوستي با كساني منع نمي كند كه با شما در امر دين نجنگيده اند و نه شما را از وطن تان اخراج كرده اند تا از آنان بيزاري جوييد، بلكه با آنان با عدالت و انصاف رفتار نماييد كه خدا مردم با عدالت را دوست مي دارد.
شمشير براي دفاع
آيا هدف اسلام همواره آن بوده است كه ديگران را به زور وادار به قبول خود كند؟
تحليل گران بي طرف حقايق تاريخي، به راحتي قضاوت مي كنند كه اسلام براي دفاع از خود دست به شمشير زد و آن را براي دفاع از خود آماده نگه داشت. به نكاتي از اين ها دقت كنيد:
1- اسلام در اصول عقايد هيچ ديني هرگز دخالت نكرد.
2- موجب زجر و آزار نبود.
3- هيچ گاه محكمه تفتيش عقايد برپا نكرد.
4- هرگز آلات و ابزار شكنجه براي از بين بردن اختلاف عقيده يا خفه كردن وجدان بشري و يا نابود كردن بدعت اختراع نكرد.
اما در مقابل، به نكاتي خواندني دقت كنيد:
1- در قرن هفدهم، مرد جواني به خاطر اين گفته كه «فكر نمي كند محمد مرد بدي باشد» اعدام شد.1
2- در سال 1521 ميلادي شارل پنجم، مرگ و مصادره اموال را در مورد كليه بدعت گزاران مقرر داشت. سوزاندن، اعدام، بيرون كشيدن زبان ها، مجازات هاي معمولي براي كساني بود كه از پذيرش آيين ارتدوكس امتناع مي كردند.
3- در انگلستان، پس از رواج آيين پروتستان، اعضاي انجمن روحانيون كليساها، كه مدت مديدي به صورت ارثي حكومت كرده بودند، زنداني شدند، بر آنان داغ زده شد، ناقص العضو شدند، شلاق خوردند و به چهار ميخ كشيده شدند.
4- در اسكاتلند، آنان را هم چون جنايت كاران در روي كوه ها شكار مي كردند، گوش هايشان را از بيخ مي كندند، با آهن هاي گداخته بر اندامشان داغ مي زدند، انگشتان آنان را با دستگاهي مخصوص از جاد در مي آوردند. استخوان ساق پاهاي آنان را در داخل چكمه ها خرد مي كردند، زنان را در ملأ عام تازيانه مي زدند، كاتوليك ها را شكنجه و اعدام مي كردند.
5- در انگلستان، يهوديان را شكنجه و اعدام مي كردند.
6- در اسپانيا، مسلمانان را مي سوزاندند، ازدواج ميان مسيحي و يهودي و ميا مسيحي و كفار بي اعتبار بود.
در آمريكاي مسيحي، سياه پوست مسيحي را به جرم ازدواج با يك زن سفيدپوست مسيحي زنده زنده در آتش سوزاندند.
و اين در حالي است كه پيامبر (ص) ازدواج مردم مسلمان را با زن مسيحي، يهودي و يا زردتشي حلال مي دانست، و تنها عكس اين قضيه را، آن هم به دلايل گوناگون و روشن سياسي مجاز نمي دانست.
مقايسة رفتار صليبيون مسيحي با رفتار مسلمانان
وقتي خليفه دوم، اورشليم را در سال 637 ميلادي فتح كرد، در كنار اسقف سوفرونيوس سواره وارد شهر شده، در حالي كه راجع به آثار قديمي شهر با او مشغول صحبت بود، به هنگام نماز از اداي نماز در كليساي قيامت، كه تصادفاً در آن جا بود، امتناع كرد و در پاي پله هاي كليساي فقسطنطين نماز گزارد و به عنوان دليل اين كار به اسقف گفت: اگر من در اين كليسا نماز گزارده بودم، ممكن بود مسلمانان در آينده به تقليد از آن چه كه من كرده بودم، نقض عهد كنند.1
اما به نمونه هايي از جنايات صليبي ها، پس از تسخير اين شهر دفت كنيد:
1- مغز جوانان را به ديوارها پاشيدند.
2- نوزادان را از كنگره هاي قلعه به زير انداختند.
3- مردان را در آتش، سرخ كردند.
4- شكم برخي افراد را به بهانه اين كه طلا بلعيده اند، دريدند.
يهوديان را به زور وارد كنيسه هايشان كردند و آن جا را به هر چه در آن بود به آتش كشيدند.
5- حدود هفتاد هزار نفر را قتل عام كردند.2
اما وقتي صلاح الدين بار ديگر اين شهر را تصرف كرد، كلية مسيحيان را آزاد كرد، به ايشان پول و غذا داد و آنان را امان بخشيد تا از آن جا بروند.
شمشير اسلام براي دفاع
اسلام دست به شمشير برد تا از خود دفاع كند، اما مسيحيت شمشير را برگرفت، تا آزادي تفكر و هر جا مسيحيت حكمفرما مي شد، پيروان هيچ مذهب ديگري از اذيت و آزار امان نمي يافتند. اما در مقابل، تمام آن چه كه مسلمانان از ديگران مي خواستند، تضمين سادة صلح و مناسبات دوستانه بود يا پرداخت جزيه در ازاي حمايت شدن، و در صورتي كه اسلام را قبول مي كردند با كليه مسلمانان از نظر حقوق و ساير امتيازات برابري كامل مي يافتند.1
فرجام سخن
فتوحات اسلام بسيار حيرت انگيز و پرنفوذ بود، اگر چه پس از گذشت چند قرن سرزمين هاي فتح شده به دست اقوام و ملل خود بازگشت، اما آثار تمدن اسلامي هم چنان پايدار و پابرجا باقي ماند و هيچ فاتحي نتوانست
آن ها را متزلزل سازد.
مورخان اروپايي مي نويسند دين اسلام چون به هندوستان راه يافت بر همة مذاهب فايق آمد و جاي آن ها را گرفت و هم اكنون نيز دين برگزيدة بشري است. و بقاي تمدن و تفكر اسلامي در جهان، متأثر از عظمت و بزرگي خاتم پيامبران (ص) است كه بزرگ ترين منجي عام بشريت لقب گرفته است.
تعليمات عاليه، تربيت مهذب و پاك و اقدام مخلصانة پيامبر (ص) آن چنان بود كه قومي متعصب، خودخواه و سرسخت را كه از نظر اجتماعي پست ترين مردمان در عقيده بودند، به بهترين انسان ها تبديل نمود.
پيامبر خاتم (ص) آن قوم سركش را كه تا آن زمان هيچ فاتحي نتوانسته بود آنان را مطيع سازد، به درجه اي از تربيت و ادب رساند كه دولت هاي باعظمت دنيا را منهدم ساخت و خود نزديك به هشت قرن فرمانرواي يك قلمرو گسترده شد و چهار قرن نيز سراسر آب هاي دنيا تحت سيطره و نفوذ آنها بود.
از ويژگي هاي برجستة تاريخ اسلام، انطباق آن با حقيقت است؛ يعني بدون ترديد، قصه ها و حكايت هاي مستندي كه در آن بيان شده، در خارج حقيقت داشته است؛ برخلاف كتاب هاي رمان و داستان هاي ساختگي غرب كه چنين ويژگي اي نداشتند.
علاوه بر آن، حتي آن چه را كه انديشمندان و علماي مجرب، براي تهذيب نفوس و تعليم مردم، اقدام به تنظيم آن نموده اند، همانند رستم و افراسياب، كليله و دمنه و … هرچند حاوي مطالب ارزنده و دقيقي است، اما به دور از يك حقيقت خارجي است ولي در مقابل، امتياز منحصر به فرد قصه هاي قرآني و حكايات اسلامي است كه مقرون به حقيقت بوده اند و براي هميشه جاويد و اثرگذار هستند.
مشق عشق (يك جمله با پيامبر):
سلام بر تواضعت كه مي تواند هر غريب دور افتاده اي را همنشين تو كند و هرخانه به دوش آواره اي را به همسايگي تو بكشاند!
پیامبر خاتم در رساله ایلیا ، پيامبر رحمت ومهرباني
در کتب مقدّس پیشین، به آمدن پیامبران، حضرت محمد (ص) و جانشین وی حضرت علی (ع) بشارت داده شده است.امّا مخالفان اسلام،نخواسته و نمی خواهند این حقیقت را آشکار کنند بلکه برای از بین بردن آن بسی کوشیده و می کوشند.
به عنوان نمونه، در انجیل، صحیفه غزل الغزلات،*1 سخنانی از حضرت سلیمان (ع) راجع به پیامبر خاتم (ص) و امیرالمومنین علی (ع) به طور غیر صریح آمده است و در آخر نیز چنین تصریح فرموده است:
«خلو محمدیم»؛ او دوست و محبوب من محمّد (ص) است.
ولی از انجیل هایی که بعد از آن چاپ شده است،متأسفانه جمله مذکور، حذف گریده است.
هم چنین لفظ «ایلیا» یا «ایلی» یا «آلیا» که در کتب مقدس پیشین ذکر شده است، مخالفان حق می کوشند ثابت کنند که مراد از آن، حضرت علی (ع) نیست،بلکه خدا یا الیاس یا مسیح یا یوحنا می باشد.
در این میان، یکی از روحانیین با انصاف مسیحی به نام Mr.J-B_CALIDON که درباره «ایلیا» یا «ایلی» یا «آلیا» تحقیق کرده و از زندان تعصّب رهایی یافته است، حقیقت امر را این چنین بیان می کند:
در زبان های عبرانی باستانی کلمه «ایلیا» یا «ایلی» به معنای خدا یا الله استعمال نشده و نمی شود، بلکه کلمه مذکور نشان می دهد که در زمان آینده یا آخر الزمان، شخصی خواهد آمد که نامش ایلیا یا ایلی باشد.
به هر حال پیشگویی ها و بشارت ها راجع به پیامبر خاتم (ص) بسیار شده است.
کشف لوح پنج تن آل عبا مربوط به حضرت سلیمان(ع)
در جنگ جهانی اول (1916 میلادی) هنگامی که عده ای از سربازان انگلیسی در چند کیلومتری بیت المقدس مشغول سنگر گیری و حمله بودند، در دهکده کوچکی به نام «اونتره» یک لوح نقره ای پیدا کردند که حاشیه اش به جواهرات گران بها مرصع و در وسطش، خطوطی به حروف طلایی نگارش یافته بود.
وقتی آن را نزد فرمانده خود «میجرای-این-گریندل» بردند، هر چه کوشید نتوانست از آن چیزی بفهمد، ولی دریافت که این نوشته به زبان اجنبی بسیار قدیمی است.بلاخره این لوح به وسیله وی دست به دست گردید تا بدست سرپرست ارتش بریتانیا «لیفتونانت» و «گلدستون» رسید و ایشان هم آن را به دست باستان شناسان بریتانیا سپرد.
پس از پایان جنگ (1918 میلادی) درباره لوح مذکور به تحقیق و بررسی پرداختند و کمیته ای تشکیل دادند که اساتید شناخت زبانهای باستانی بریتانیا،آمریکا،فرانسه،آلمان و سایر کشورهای اروپایی، در آن کمیته بودند.
پس از چند ماه بررسی و تحقیق در سوم ژانویه (1920 میلادی) معلوم شد که این لوح مقدسی است بنام «لوح سلیمانی» و سخنانی از حضرت سلیمان (ع) را در بر دارد که به الفاظ عبرانی قدیم نگارش یافته است.
در اینجا الفاظ لوح را با ترجمه اش می آوریم:
زبان عبرانی هم،مانند سایر زبان ها دگرگونی یافته و حروف آن بسیار رّد و بدل شده و می شود؛چنان که طبق گفته محققان و اساتید شناخت زبانهای باستانی، حروف تهجّی آن در زمان حضرت سلیمان از راست به چپ بدین صورت بوده است:
الله
محمد ایلی
باهتول
حاسن حاسین
یاه احمد!مقذا=ای احمد! به فریادم رس.
یاه ایلی! انصطاء=یا علی! مرا مدد فرمای.
یاه باهتول!کاشئی=ای بتول! نظر مرحمت فرمای.
یاه حاسن! اضو مظع=ای حسن! کرم نمای.
یاه حاسین! بارفو=یا حسین! خوشی بخش.
آمو سلیمان صوء عثخب رالهلاد اقتا=این سلیمان اکنون به این پنج بزرگوار استغاثه می کند
بذات الله کم ایلی= و علی قدرة الله است.
بدین ترتیب، اعضای کمیته چون بر مضمون نوشته لوح مقدس، اطلاع یافتند، هر یک با دیده تعجب به دیگری نگریستند و انگشت حیرت به دندان گزیدند و پس از تبادل نظر، قرار بر این شد که لوح در موزه سلطنتی بریتاینا گذاشته شود.
امّا هنگامی که این خبر به LORD BISHOP، اسقف اعظم انگلستان رسید، یک فرمان محرمانه ای به کمیته نوشت که چکیده اش این است:
اگر لوح در موزه گذاشته شود، و در دیدگاه مردم قرار گیرد، اساس مسیحیت متزلزل خواهد شد و سرانجام، خود مسیحیان، جنازه مسیحیت را بر دوش بلند نموده در قبر فراموشی، دفن خواهند کرد. لذا بهتر آن است که لوح مذکور، در رازخانه کلیسای انگلستان گذارده شود و جز اسقف و اهل سّر، کسی آن را نبیند.*2
کشف نوشته پنج تن آل عبا از کشتی نوح (ع)
کشف تخته ای از کشتی حضرت نوح (ع) که نام پنج تن آل عبا (ع) بر آن نوشته بود، مطلبی است که قابل دقّت است:«در ژوئیه 1951 میلادی،گروهی از دانشمندان معدن شناس روسی، برای معدن یابی، مشغول زمین کاوی بودند که ناگهان به تخته چوب هایی پوسیده برخوردند و پس از کاوش بیش تری معلوم شد که آن جا چوب های بسیاری در زیر زمین، وجود داشته که گذشت زمان، آن ها را کهنه و پوسیده ساخته است و از علائمی دریافتند که باید این چوب ها غیر عادی و مشتمل بر راز نهفته ای باشد.
این بود که با دقت کامل، زمین را شکافتند و در نتیجه، تخته چوب های پوسیده و چیزهای دیگری از آن جا در آوردند و در آن میان، تخته چوب مستطیلی یافتند که همه را به حیرت انداخت؛ زیرا در اثر گذشت زمان کهنگی و پوسیدگی به تمام چوب ها راه یافته بود، جز این تخته که چهارده اینچ طول و ده اینچ عرض داشت و حروفی چند بر آن منقش بود.
دولت روس، برای تحقیق و بررسی درباره این تخته چوب، در 27 ژوئیه 1953 میلادی، کمیته ای تشکیل داد که اعضای آن باستان شناسان و استادان شناخت زبان های عتیق بودند»
بالاخره پس از هشت ماه تحقیق و کاوش، اسرار آن تخته چوب، برای کمیته کشف گردید و معلوم شد که این تخته چوب، از کشتی حضرت نوح (ع) است که برای تیمّن و مددخواهی، چیزهایی بر آن نوشته و بر کشتی نصب کرده است.عبارتی که در وسط تخته یک تصویر پنجه نمایی وجود داشت، به زبان سامانی یا سامی بوده است.
اینک آن چه بر آن نگاشته شده بوده را در این جا می آوریم:
کمیتۀ تحقیق، پس از 8 ماه فکر و دقت و زحمت، نوشتۀ مذکور را خواندند و به حروف روسی در آوردند*3.بدین صورت:
حروف بالای پنجه: A G F N A T – E E T A T A M
حروف وسط پنجه:BikjT O E A K
3 Y q U I U P E A O H
حروف اطراف پنجه از راست به چپ:
A E T b J A T M O T A M E N A
U Q Q E A U Q Q P A Q A Q E M
حروف زیر پنجه:
T C E O M A O U N A O E C O
M A 3 U H E T A O T C A A b
T V I A T A b b I Y O P
H E T b P U B I T A Y
K O Q A E A E E C O N M
سپس MR.N.F.MAKS استاد زبان باستان شناس بریتانیا *4الفاظ مذکور را به انگلیسی چنین ترجمه کرد:
ای خدای من! ای مدد کار من! به لطف و O MY GOD MY HELPER KEEP MY HAND
مرحمت خود، و به طفیل ذوات مقدس: ITH MERCY ANDWITHYOUR HPLYBODIES:
محمد،ایلیا،شبر،شبیر و فاطمه:دست مرا بگیر. SHABBIR,MOHAMMAD,ALIA,SHABBAR,FATEMA
این پنج وجود مقدس از همه با عظمت تر THEY ALL ARE BIGGESTS AND HONOURABLES
و واجب الاحترامند و تمام دنیا برای آنان، بر پا شده THE WORLD ESTABLISHED FOR THEM
پروردگارا به واسطه نامشان، مرا مدد فرمای HELP ME BY THEIR NAMES
تو می توانی همه را به راه راست،هدایت نمایی YOU CAN RETRM TO RIGHT
آفرینش ذریه آدم در صحف ادریس
در صحف ادریس درباره آفرینش ذریه آدم (ع) آمده است:
آدم به گروهی از ذریه خود نگاه کرد، دید از آن ها نوری با درخششی خاص پرتو افکن است.از خداوند پرسید:این ها چه کسانی اند؟خداوند فرمود:این ها پیامبرانند. آدم پرسید: آن ها چند نفرند؟
خداوند فرمود:صد و بیست و چهار هزار نبی که سیصد و پانزده نفر آن ها نبی مرسل اند. آدم پرسید:پروردگارا! چرا نور آخرین آن ها از همه، درخشنده تر و تابناک تر است؟
خداوند فرمود:به خاطر برتری او بر همه انبیا.
آدم پرسید:اسم این پیامبر چیست؟
خداوند فرمود:این محمّد، فرستاده و پیامبر من، امین، بزرگوار، رازدار و برگزیده من و پاک ترین و ناب ترین در پیشگاه من، عزیز و دوست من، و برترین پیامبران و محبوب ترین آن ها و گرامی ترینشان نزد من، و نزدیک ترین آن ها به من، و از همه برایم شناساتر است، او برترین پیغامبران از نظر بردباری، دانش، ایمان،یقین، صدق، نیکوکاری، پاکدامنی، فروتنی، پارسایی و فرمانبرداری از من، است. برای او از حاملین عرشم و سایر آفریدگانم در آسمان ها و زمین پیمان گرفتم که به او ایمان آورده و به پیامبری اش اقرار کنند.
ای آدم! به او ایمان آور تا قرب، منزلت، فضل، نور و وقار تو نزد من بیش تر شود.
آدم گفت: به خدا و پیامبرش «محمّد» ایمان آوردم.
خداوند فرمود:ای آدم!تو اولین پیامبران و فرستادگانی و فرزندت محمّد، خاتم آن ها.
چندین هزار سکه پیغمبری زده اول به نام آدم و آخر به مصطفی
او اولین کسی است که در روز رستاخیز، زمین برایش شکافته شده و لباس پوشد و محشور شود
دانی که در بیان اذا الشمس کورت معنی چه گفته اند بزرگان پارسا
یعنی وجود خواجه سر از خاک بر کند خورشید و ماه را نبود آن زمان ضیا
او اولین شفاعت کننده و نخستین کسی است که شفاعتش پذیرفته شود و اوّلین کسی است که درهای بهشت را زده، برایش گشوده گردد و او داخل شود.
ای آدم! تو را به نام او کینه دادم پس تو «ابو محمّد» هستی.
آدم گفت: سپاس خداوندی را که از نسل من شخصی با چنین فضائل قرار داد تا در ورود به بهشت، از من پیشی گیرد و بر او حسد نمی ورزم.*5
پیامبر فرموده: هنگامی که خداوند تعالی،آدم را آفرید، او را در پیشگاه خود بداشت.آدم عطسه کرد.خداوند سپاس گفتن را به او الهام کرد؛ خداوند فرمود: ای آدم! مرا سپاس گفتی، به عزت و بزرگی ام سوگند، اگر نمی خواستم در آخر الزمان دو بنده (از نسل تو) بیافرینم، تو را نمی آفریدم.
آدم گفت: به حق حرمت آن ها در پیشگاه تو،نام آن دو چیست؟
خداوند فرمود:ای آدم! به طرف عرش نگاه کن.
آدم دو جمله نورانی را دید:
1.«لا اله الا الله، محمّد نبی الرحمه، و علی مفتاح الجنه».
2.«آلیت علی نفسی،ان ارحم من والاهما، و اعذب من عاداهما».*6
اجداد حضرت محمّد (ص)
سلسلۀ نسب پیامبر تا بیست و دو نسل بدین شرح است:
1. محمّد (ص)
2. عبدالله
3. عبدالمطلب
4. هاشم
5. عبد مناف
6. قصی
7. کلاب
8. مُره
9. کعب
10. لوی
11. غالب
12. فهر
13. مالک
14. نضر
15. کنانه
16. خزیمه
17. مدرکه
18. الیاس
19. مضر
20. نیزار
21. معد عدنان
بنابر توصیه حضرت رسول (ص)، از نسل بیست و دوم به بعد توقف کرده اند.
بررسی در نسب رسول گرامی (ص) نشان می دهد که افراد فوق از شخصیت های ممتاز و بارز عصر خود بوده و هر کدام به نحوی زعامت و رهبری مردم خود را بر عهده داشته اند، نیز همه آنان موحّد و خداپرست بوده اند و دامن همه آنان از جهل و شرک مبّراست .
«فختم بنا علی جمیع من ذرا، و جعلنا شهداء علی من جحد، و کثرنا بمنه علی من قل»
پس ما را خاتم همه انبیاء و اوصیاء قرار دارد، و بر منکران حق و کسانی که او را انکار کردند گواه گرفت، و ما را به کرمش بر مردنی که بی ارزش و بی عزت و مخالف بودند،فزونی بخشید.
برتری بر مردمان مخالف
این فراز از دعا اشاره به آیات ذیل دارد:
إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا ۚ وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ ﴿٢٤/فاطر﴾و هیچ امتی نبوده جز آن که در میانشان ترساننده و پیغمبری بوده .
2.و نیز اشاره به آیه وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا ۗ وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ ۚ وَإِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّـهُ ۗ وَمَا كَانَ اللَّـهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ ۚ إِنَّ اللَّـهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ ﴿١٤٣/البقره﴾و هم چنین شما مسلمانان را امت وسط یعنی با عقل و عدالت قرار دادیم تا بر مردم (انکار کنندگان پیغمبر) گواه باشید، و رسول بر شما گواه باشد.
مزیت آخرین از آفریدگان
مقام و شخصیت معنوی هر پیغمبری، در کتاب آسمانی او تجلی می کند؛ همان گونه که مقام موسای کلیم در حد تورات و مقام عیسای مسیح در حد انجیل جلوه گر شده است.
خداوند خطاب به پیغمبر خاتم (ص) چنین می فرماید:
وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ ۖ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ ۖ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ ۚ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّـهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَـٰكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ ۖ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ ۚ إِلَى اللَّـهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿المائده/٤٨﴾و ما این کتاب (قرآن عظیم) را به حق بر تو فرستادیم که تصدیق به درستی و راستی همه کتب که در برابر اوست نموده و بر حقیقت کتب آسمانی پیشین گواهی می دهد، پس حکم کن میان آن ها به آن چه خدا فرستاد…
حضرت سجاد (ع)، چه قدر زیبا این بیان را فرموده است:
«فختم بنا علی جمیع من ذرا»؛ پس ما را آخرین همه آفریدگان ]از پیغمبران و امت ها[ قرار داد؛
که این بیان ارزشمند، اهمیت موضوع را به درستی می رساند.
اگر فرض کنیم یک نویسنده، پس از بیان هر مطلبی که لازم بوده و نوشته، پایان نوشتار خود را مهر می کند و ختم آن را اعلام می دارد. خداوند عزیز و حکیم که به وسیله انبیاء، با آفریدگان خود سخن می گوید، پس از پایان گفتار و کلمات، سلسله نبوت را با فرستادن پیامبر خاتم (ص) و صحیفۀ رسالت آنان را با وجود مبارک خاتم پیامبران مهر کرده است.
لذا فرمایش حضرت سجاد(ع) در همین فراز، نکات مهمی را در بر می گیرد و لیاقت و جایگاه والای پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت او را گوشزد می کند.
از آن جمله این که رسول اکرم(ص) واجد همه مزایای مشترک و مزایای فرد فرد انبیا گذشته است. و چون انسان کاملی است، تا روز قیامت نیز، بهتر از ایشان نخواهد آمد، تا آن جا که خداوند می فرماید:
فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَىٰ هَـٰؤُلَاءِ شَهِيدًا ﴿النساء/٤١﴾ ما در قیامت از هر امتی شاهدی بر اعمال آنان آورده و تو را به عنوان شاهد همگان می آوریم.
و این به این معنا ست که امت ها هر چه در دنیا انجام داده اند، پیامبر اکرم (ص) مشاهده کرده و بر بینش همه انبیا سیطره دارد.
برتری بر علمای یهود
در این فراز از دعا خواندیم که حضرت سجاد (ع) فرمود:«و کثرنا بمنه علی من قل»؛ و ما را به کرمش بر مردمی که بی ارزش و بی عزت و محالف بودند، فزونی بخشید.
حال به این مطلب دقت نمایید:
بعضی از علمای یهود، به رسول خدا (ص) چنین گفتند:
شما ادعایی داری، ما نیز ادعایی داریم؛ پس هر دو یکسانیم و شما هیچ برتری بر ما ندارید! ما تلاش می کنیم تا تو نتوانی رسالت خود را بر دیگران تحمیل کنی، هر چند تو خود را در صراط مستقیم بدانی.
حضرت رسول (ص) فرمود:
یا اخوة الیهود، ان الدعاوی یتساری فیها المحقون و المبطلون و لکن حجج الله و دلائله تفریق بینهم و تکشف عن تمویه المبطلین و تبین عن حقایق المحقین؛ *7آری، ما در ادعا برابر هستیم، چرا که هر کسی می تواند ادعا کند و با زبان آن را اظهار کند؛ اما با استدلال روشن می شود که ادعای شما حق است یا ادعای من؟!
کلام حضرت فاطمه (س)
حضرت زهرا (س) در خطبه ای که به خطبۀ «فدکیه» معروف است بسیار زیبا و دلنشین پیامبر را معرفی می نماید:
و گواهی می دهم که پدرم محمّد بنده و فرستاده او است، پیش از آن که او را بفرستد برگزید و پیش از آن که او را بیافریند، برای این مقام نامزد فرمود، و قبل از بعثتش او را انتخاب نمود.
در آن روز که بندگان در عالم غیب، پنهان بودند و در پشت پرده های هول انگیز نیستی پوشیده و نزدیک آخرین سر حد عدم بودند.
این بدان سبب صورت گرفت که خداوند از آینده آگاه بوده، و به حوادث جهان احاطه داشت، و مقدرات را به خوبی می دانست.
او را مبعوث کرد تا فرمانش را تکمیل کند، و حکمش را اجرا نماید و مقدرات حتمی اش را نفوذ بخشد.
هنگامی که مبعوث شد، امت ها را مشاهده کرد که مذاهب پراکنده ایی را برگزیده اند، گروهی بر گرد آتش طواف می کنند، و گروهی در برابر بت ها سر تعظیم فرود آورده اند، و با این که با قلب خود خدا را شناخته اند، او را انکار می کنند.
خداوند به نور محمد (ص)، ظلمت ها را برچید، و پرده های ظلمت را از دل ها کنار زد، و ابرهای تیره و تار را از مقابل چشم ها بر طرف ساخت.
او برای هدایت مردم قیام کرد، و آن ها را از گمراهی و غوایت رهایی بخشید، و چشم هایشان را بینا ساخت، و به آئین محکم و پا برجای اسلام رهنموم گشت، و آن ها را به راه راست دعوت فرمود.
نبیّ أُمُی
قرآن کریم،کتابی است که با وجود کوچکی نسبی حجم، مشتمل بر انواعی از معارف و علوم و احکام و قوانین فردی واجتماعی است و بررسی کامل هر دسته از آن ها، نیازمند به گروه های متخصصی است که در طول سالیان دراز، به تحقیق و تلاش علمی درباره آن ها بپردازند و تدریجاً رازهای نهفته آن را کشف کنند و به حقایق بیشتری دست یابند، هر چند کشف همه حقایق و اسرار آن، جز به وسیله کسانی که دارای علم الهی و تأیید خدایی باشند میسّر نخواهد بود.
این مجموعه گوناگون که شامل ژرف ترین و بلند ترین معارف، والاترین و ارزشمندترین دستورات اخلاقی، عادلانه ترین و استوارترین قوانین حقوقی و جزایی، حکیمانه ترین مناسک عبادی و احکام فردی و اجتماعی، سودمند ترین مواعظ، اندرزها و آموزنده ترین نکات تاریخی، سازنده ترین شیوه های تعلیم و تربیت و در یک جمله «حاوی همه اصول مورد نیاز بشر برای سعادت دنیا و آخرت است»، با اسلوبی بدیع و بی سابقه، در هم آمیخته شده، به گونه ای که همه قشرهای جامعه بتوانند به فواخور استعدادشان از آن بهره مند شوند.
فراهم آوردن همه این معارف و حقایق در چنین مجموعه ای، فراتر از توان انسان های عادی است، ولی آن چه بر شگفتی آن می افزاید، این است که این کتاب عظیم، به وسیلۀ یک فرد درس نخوانده و تعلیم ندیده که هرگز قلمی بر کاغذ نیاورده و در محیطی دور از تمدن و فرهنگ پرورش یافته خود عرضه شد.
حکیم متأله، آیة الله جوادی آملی درباره «نبی امی» تعبیر زیبایی دارند:
این نگار به مکتب نرفته، توانست قلبی پیدا کند که سینه او، همانند آسمان ساده بسیار نقش باشد! به تعبیر لسان الغیب:
چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش زین معما در جهان آیا کسی آگاه نیست؟
آن سقف بلند ساده بسیار نقش،می تواند قلب مطهّر رسول خدا باشد، ساده است ؛ زیرا امی و درس نخوانده است.پُر نقش است، زیرا همه علوم و حقایق در او منتقش شده؛ چنان که سادگی می تواند ناظر به بساطت باشد، و هر بسیطی جامع کمالات وجودی مادون خود است.
آن چه در بعضی روایات آمده که «ولیّ الله و امام معصوم کتاب مبین یا ام الکتاب»*8 است، سخنی حق است.
«ام الکتاب» حقایق را لفّاً و اجمالاً و بسیطاً داراست، کتاب مبین حقایق را به طور بازتر داراست. امام و انسان کامل، کتاب مبین بلکه امّ الکتاب است؛آن که در مکتب ام الکتاب علم لدنی آموخته، هم بر آن چه در کتاب مبین است و هم بر آن چه در کتاب محو و اثبات می گذارد. احاطه دارد؛ زیرا «چون که صد آمد نود هم پیش ماست».
چیزی مربوط به سعادت بشر در جهان امکان، یافت نمی شود که پیغمبر اکرم (ص) بر آن آگاه نباشد، و چیزی در کتاب مبین یا محو و اثبات نیست، جز آن که حضرت، که انسان کامل است، به آن داناست. *9
دانشمند فرهیخته، استاد سیّد محمّد جواد مهری، در سلسله نشست هایی که نگارنده از محضر ایشان کسب فیض می نمود، درباره بحث «نبی امی»، آیه ای را محور بحث قرار دادند که در این جا از آن بهره می بریم:
قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّـهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ ۖ فَآمِنُوا بِاللَّـهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّـهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ﴿١٥٨/الاعراف﴾ بگو ای مردم من رسول خدا برای همه شما مردم هستم همان خدایی که آسمان ها و زمین از آن اوست و جز او معبودی نیست، او است که زنده می کند و می میراند. پس ایمان بیاورید به خدا و رسولش همان پیامبر امی (درس نخوانده) که خود ایمان به خدا و تمام کلماتش (کتب آسمانی) دارد و از او پیروی کنید تا هدایت شوید.
ایشان بیان داشتند که در شأن نزول آیه آمده است امام حسن (ع) فرمود:
گروهی از یهودیان نزد رسول خدا (ص) آمدند و گفتند: ای محمد! تو ادعا می کنی که رسول خدا هستی و بر تو وحی نازل می شود؛ چنان چه بر موسی بن عمران نازل می شد.
پس پیامبر مقداری سکوت کرد سپس فرمود:آری! من سرور فرزندان آدم هستم و این فخری نیست، چرا که من آخرین پیام آوران و پیشوای پرهیزکاران و رسول پروردگار عالمیانم.
گفتند: به سوی عرب یا عجم یا ما؟
سپس آیه شریفه نازل گردید.
بر همین اساس می توانیم بگوییم که «جمیعاً» تأکید بر این دارد که پیامبر مربوط به گروه یا قوم خاصی نیست.
پیامبر (ص) هر چند عرب است و از جزیرة العرب برگزیده شده ، ولی بدون استثنا پیامبر تمام مردم است.
و این قسمت از آیه که می فرماید «الذی له ملک السماوات والارض» ؛ یعنی او پیام رسان کسی است که تمام قدرت در دست اوست و بر همه چیز غلبه دارد و تصرف در آسمان ها و زمین می کند، بی آن که منازعی داشته باشد.
پس اگر بخواهد هر کاری را می کند و کسی را حق سؤال و جواب نیست؛ یعنی خدایی که تمام قدرت از آن اوست این رسول را فرستاده، پس باید در برابر او سر تعظیم فرود آورید و از او پیروی نمائید.
هم چنین «لا اله الا هو»: دومین صفت به حساب می آید، یعنی خدایی که پیامبر را فرستاده، جز او معبودی نیست، پس اگر خود بخواهد پیامبرش را به سوی برخی از مردم یا تمام مردم می فرستد.
و جملۀ «یحیی و یمیت»: سومین صفت خداوند می باشد که قدرت احیا و میراندن در دست اوست؛ یعنی خداوند، خود می تواند همه یا برخی را زنده به هدایت کند و یا هدایتش نکند گروهی را خوشبخت و دیگران را بدبخت سازد، و اصلاً مؤثری در وجود جز او نیست.
البته هدایت تکوینی برای همه است، ولی خدا بر بعضی منّت می نهد و به خاطر اعمال خودشان آنان را ایمان افزون تر می بخشد و تقوا پیشه می سازد.
نیز جملۀ «الذی یومن بالله» به این معناست که اگر پیامبر شما را به ایمان به خدا می خواند، خود او قبلاً به خدا و تمام کتاب های آسمانی و رسولانش ایمان آورده است.
او کسی است که اگر به حکمی دستور دهد، خود قبلاً به آن حکم عمل می کند و اولین مؤمن است.
و بالاتر این که، بار سنگین رسالت نیز بر دوش اوست و ضمن این که ایمان دارد، باید شرایع و احکام را برای تمام مردم بیان و تفسیر کند و دعوتش را به آنان ابلاغ نماید.
و بالاخره «النبی الامی» یکی از مهمترین ویژگی های رسول الله می باشد، و آن این که هر چند علوم اولین و آخرین را دارد، ولی خود به مکتب نرفته و درس نخوانده است.
این مکتب نرفته، استاد تمام انسان ها و معلم بشریت است.
البته در برخی روایات آمده که «أمی» نسبت پیامبر با أم القری است که کنایه از مکه می باشد.
علی بن أسباط گوید: به امام باقر (ع) عرض کردم: چرا به پیامبر أمی می گویند؟
فرمود: به خاطر انتسابش به مکه و این از سخن خدا گرفته شده که فرمود: وَهَـٰذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُّصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَىٰ وَمَنْ حَوْلَهَا ۚ وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ ۖ وَهُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ ﴿٩٢/الانعام﴾ و هر که به طرف اوست، همه را به اندرزهای خود متنبه سازد.
به هر حال ممکن است این هم علت دیگرش باشد و گرنه قطعا درس نخواندن پیامبر و آوردن قرآن و شریعت با آن عظمت بزرگترین دلیل نبوت و اعجاز اوست.
و در نهایت جملۀ «و اتبعوه لعلکم تهتدون» در این جا هدایت دیگری را مطرح می نماید، چرا که قطعاً ایمان آوردن به رسول الله و اکتفا نکردن به آن، بلکه پیروی و تبعیت نمودن چنان چه در آیه آمده ، خود بزرگترین هدایت است.
بنابراین مقصود از این هدایت، این است که اگر شما به پیامبر ایمان آوردید و از او پیروی نمودید خداوند شما را پاداش نیکو می دهد و شما را به بهشت برین هدایت می کند.
پس این جا، «هدایت»، عبارت از ثواب و بهشت است.
معجزه دلنشین
برده بوصیری چه زیبا سروده است:
وجود علم و دانش در انسان امّی و هم چنین در یتیمی به عنوان معجزه برای تو کافی است.
«اللهم فصل علی محمد أمینک علی وحیک، و نجیبک من خلقک، و صفیک من عبادک، امام الرحمة وقائد الخیر، و مفتاح البرکه»
پروردگار! پس بر محمد که امین بر وحی تو و شریف تر و بزرگوارتر از همۀ آفریدگان توست درود و تحیّت فرست؛ او که پیشوای رحمت و مهربانی و قافله سالار خیر و خوبی و کلید برکات است.
پیشوای رحمت
این فراز از دعا ، اشاره دارد به آیهوَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ ﴿١٠٧/الانبياء﴾ ما ترا نفرستادیم جز آن که برای جهانیان رحمت باشی.
شریف تر از همۀ آفریدگان
رسول گرامی اسلام (ص) آینه تمام نما و مظهر اسم اعظم بود و از دیگر انسان ها ارزشمند تر؛ چون، بینش آن حضرت این بود که سراسر عالم امکان، وجه خدا را نشان می دهد و می دانیم که ارزش هر کس به شناخت و نحوۀ جهان بینی اوست.
نکته مهمی که حضرت سجاد (ع) به آن اشاره دارند با این بیان روشن می گردد که وقتی هر انسانی که بتواند به هر میزان فنای خود را ببیند و بقا و کرم خدا رانشان بدهد، به همان اندازه از ارزش وجودی برخوردار است؛ لذا پیامبر اکرم (ص) که هم محور هدایت خاص الهی است و هم محور محبت مخصوص خداوند، شریف تر و بزرگوارتر از همۀ آفریدگان خداست.
در این جا ذکر این نکته مناسب است که این وظیفۀ همۀ انسان هاست تا خدا پرستی را به جای هواپرستی برگزینند، و در نتیجه به شرافت و ارزش متناسب با خود دست یابند.
عبودیت رسول اکرم(ص)
خداوند سبحان، درباره حضرت رسول (ص) تعبیر خاصی دارد.در حالی که بعضی از انسان ها تحت تدبیر اسمای جزئیّه حق هستند؛ مثلاً عبدالباسط، عبدالکریم یا … هستند، پیامبر اسلام، مقامی برتر از مقام مربوبیت ایشان نیست و نهایی ترین مرحله و مرتبه را دراست.
آن حضرت از این باب که منتسب به عالی ترین اسم از اسمای حسنای خداوند متعال است و کامل ترین عبودیت از آن اوست.خداوند متعال به جامع ترین کلمه به او اشاره می کند: وَأَنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ الْمُنتَهَىٰ ﴿النجم/٤٢﴾ و کار خلق عالم به سوی خدا منتهی می شود.
محور رحمت خاص
رسول گرامی اسلام (ص) در مرتبه رحمت مطلقه خدای سبحان حضور دارد. هر چند شعاع رحمت عامه او، همه را فرا گرفته است. خداوند در آیه شریفه به این مطلب تصریح می فرماید:
وَاكْتُبْ لَنَا فِي هَـٰذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَيْكَ ۚ قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ ۖ وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ ۚ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِنَا يُؤْمِنُونَ ﴿١٥٦/الاعراف﴾پروردگار! و سرنوشت ما را هم در این دنیا و هم در عالم آخرت نیکویی و ثواب مقدّر فرما که ما به سوی تو هدایت یافته ایم، خداوند فرمود: عذاب من به هر که خواهم رسد. ولیکن رحمت من، همۀ موجودات را فرا گرفته و البته برای آنان که راه تقوی پیش گیرند و زکات می دهند و به آیات خدا می گروند، آن رحمت را (مخصوص) بر آن ها حتم و لازم خواهیم کرد.
آیة الله جوادی آملی در این رابطه مثال جالبی زدند: خداوند باران را به عنوان رحمت خاص یاد می کند و می فرماید:
وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالًا سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَنزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ ۚ كَذَٰلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتَىٰ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴿الاعراف/٥٧﴾او کسی است که بادها را بشارت دهنده در پیشاپیش (باران) رحمتش میفرستد؛ تا ابرهای سنگینبار را (بر دوش) کشند؛ (سپس) ما آنها را به سوی زمینهای مرده میفرستیم؛ و به وسیله آنها، آب (حیاتبخش) را نازل میکنیم؛ و با آن، از هرگونه میوهای (از خاک تیره) بیرون میآوریم؛ این گونه (که زمینهای مرده را زنده کردیم،) مردگان را (نیز در قیامت) زنده میکنیم، شاید (با توجه به این مثال) متذکّر شوید!
دین هم که به منزله آب زندگی است، و همه جان ها را حیات می بخشد به مراتب بالاتر و مهم تر از باران است. اگر باران،رحمت خاصه است، قطعاً دین و علم و قرآن نیز به طریق اولی رحمت خاصه می باشند.
یا این که بگوییم آفتاب برای همه انسان ها روشنی بخش است، ولی مسلماً نابینایان از آن استفاده نمی کنند، که در این جا قصور، یا تقصیر از آفتاب نیست.
پس پیغمبر خاتم (ص) برای همه جوامع انسانی به عنوان محور رحمت خاصه معرفی شده است و آیه شریفه تصریح به این موضوع دارد:
وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ ﴿الانبياء/١٠٧﴾ما ترا نفرستادیم جز آن که برای جهانیان رحمت باشی.
برای رسیدن به یک نتیجه مطلوب باید بگوییم:همان طور که زمین شوره زار یا سنگ خار از باران بهره نمی برند، قلب های انسان هایی هم وجود دارد که متأسفانه از رحمت وجودی پیغمبر خاتم (ص) بی بهره هستند.
و خوشا به حال مؤمنانی که خداوند در قرآن به آنان این گونه می فرماید:
لَقَدْ مَنَّ اللَّـهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿١٦٤/ال عمران﴾خدا بر اهل ایمان منت گذاشت که رسولی از خود آنان، در میان آنان بر انگیخت که آیات خدا را تلاوت کند و نفوس آنان را از هر نقص و آلایش پاک گرداند و به آنان احکام شریعت و حقایق حکمت بیاموزد، هر چند پیش از آن، گمراهی آنان آشکار بود.
آینه دار جمال رحمت خاصه خدا
نکته ظریف و جالبی که انسان باید به آن توجه و عنایت داشته باشد، این است که همان گونه که پیامبر (ص) آینه دار جمال رحمت خاصه خداست، به این معنا که رأفت و مهربانی و رحمت خداوند، در آینه پیامبر منعکس شده است. انسان ها نیز برای این که از رحمت خداوند برخوردار باشند، باید از پیامبر (ص) پیروی نمایند.
به عنوان مثال، اگر کسی بخواهد با مردم، خوش برخوردار باشد، باید از پیامبر (ص) پیروی کند، تا مردم نیز به او علاقمند باشند.
خداوند به پیامبرش می فرماید:
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّـهِ لِنتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّـهِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ ﴿١٥٩/ال عمران﴾ مرحمت خدا تو را با خلق خوشخوی گردانید و اگر سخت دل بودی، مردم از گرد تو متفرق می شدند.
پیشوای رحمت و مهربانی
البته این که حضرت سجاد (ع) در این فراز نورانی فرمود:«إمام الرحمة»؛ پیامبر پیشوای رحمت و مهربانی است، نکته قابل دقتی است. وقتی به آیات شریفه مراجعه می کنیم، آیۀ بسیار زیبایی را می بینیم:
لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ ﴿١٢٨/التوبه﴾ همانا رسولی از جنس شما برای هدایت خلق آمد که از فرط محبت، فقر و پریشانی و جهل و فلاکت شما بر او سخت می آید و بر (آسایش و نجات) شما بسیار حریص و به مؤمنان رئوف و مهربان است.
مقصود از ذکر آیه شریفه در این جا، برای این است تا دلیلی باشد که نه تنها پیامبر قافله سالار خیر و خوبی بودند، بلکه طبق فرموده خداوند،«پیامبر بر شما حریص و به مؤمنان رؤوف و مهربان است».
نکته مهم تر این که پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) آن قدر نسبت به امت خویش مهربان بود، که خداوند می فرماید: چون اینان ایمان نیاوردند، گویا دارای از شدت اندوه جان می سپاری. آیه شریفه چنین است: فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَىٰ آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَـٰذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا ﴿٦/الكهف﴾
ای رسول، نزدیک است که اگر امت به قران ایمان نیاورند، جان عزیزت را از شدت حزن و تأسف بر آن ها از دست بدهی.
و این جاست که در می یابیم حضرت سجاد(ع)، در این فراز نورانی، چقدر زیبا به بیان مطلب پرداخته اند؛ یعنی این چنین پیامبری، پیشوای رحمت و مهربانی است.
ایلیا کیست؟
در کتب مقدس و از جمله انجیل بارها از حضرت (ایلیا) یاد شده است. گاهی او را (آلیا) یا(ایلی) گفتهاند. این اسم در کتابهایی آمده است که قدمتی بسیار پیشتر از اسلام دارند; یعنی قبل از تکامل زبان عربی و به وجود آمدن حرفی مثل (ع). با این توضیح، اگر اول: آلیا، ایلیا و ایلی به جای الف حرف ع بگذاریم میشود: عالیا، عیلیا و عیلی.
حالا دیگر حضرت ایلیا را میشناسید. او آشنای دلهای ماست. حضرت علی، علیهالسلام، جانشین پیامبر و پدر یازده معصوم است. او کسی است که دیوار کعبه به خاطر تولدش شکافته شد. کسی که در سیاهی شب با کوله باری بر دوش به دستگیری و کمک فقرا میرفت. او کسی است که شیر خدا و حیدر کرار بود و به نیروی الهی در خیبر را از جا کند.
در این مطلب به شرح ماجراهای شگفتانگیز و شیرین درباره او از زمانهایی دور پرداخته شده، زمانهایی که او را با نام (ایلیا) میشناختند.
لوح سلیمان
وقتی حضرت سلیمان، علیهالسلام، به پیامبری رسید، خداوند بادها، جنها، و نیز تمام حیوانات را در اختیار او گذاشت. پریان با رشتههای ابریشم، طلا و جواهرات گوناگون، تختی باشکوه برایش ساختند. حضرت سلیمان، علیهالسلام، زبان تمام موجودات را میدانست و زمانی که میخواست ملکه سبا را شگفتزده کند، به جنها فرمان داد که در یک چشم به هم زدن، تختش را از شهر سبا به پایتختخود آورند. در زمان او، مردم در آرامش زندگی میکردند و این پیامبر قدرتمند، تمام اختیاراتی را که خداوند به او واگذار کرده بود، در راه تامین و هدایت مردم به کار برد. او بقدری عظیم و در نزد خدا محبوب بود که کسی انتظار نداشت او برای جلب رضایتخداوند، به افراد دیگری توسل جوید; اما…
هنگام جنگ جهانی اول، وقتی که سربازان انگلیسی وارد بیتالمقدس شدند، در دهکده کوچکی به نام اونتره سنگر گرفتند. یکی از سربازان در هنگام حفر گودال، لوحی نقرهای پیدا کرد که با جواهرات گرانبها تزیین شده و حروفی عجیب با طلا بر آن نقش بسته بود. فرمانده سربازان متوجه شد که این لوح بسیار قدیمی است و به همین جهتخیلی خوب از آن نگهداری کرد. در پایان جنگ، لوح را به دستباستانشناسان انگلیسی سپرد. بلافاصله در سال ۱۹۱۸، کمیتهای از باستانشناسان و زبانشناسان آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و چند کشور اروپایی دیگر تشکیل شد. اعضای این کمیته پس از یک سال زحمت، توانستند خطوط لوح را به زبان انگلیسی برگردانند و متوجه شدند که سخنی از حضرت سلیمان، علیهالسلام، است. ترجمه متن لوح چنین است:
ای احمد! به فریادم رس. یا ایلی! مرا مدد فرمای. ای باهتول! نظر مرحمت فرمای. ای حاسن! کرم فرمای. یا حاسین! خوشی بخش. این سلیمان، اینک به این پنجبزرگوار استغاثه میکند و علی قدرت الله است.
موزه سلطنتی قصد داشت لوح را برای نمایش در موزه بگذارد; اما روحانیون عالیرتبه انلگیسی، در نامهای محرمانه درخواست کردند که لوح به آنها تحویل داده شود تا در رازخانه کلیسای انگلستان بماند; در جایی که تنها معدودی به آنجا راه دارند.
با این همه، دانشمندان نتایج اکتشاف خود را در کتابی نوشتند و دو نفر از آنان به نامهای ولیم و تامس به اسلام گرویدند و نام خود را به کرمحسین و فضلحسین تغییر دادند.
در صحف ادريس درباره آفرينش ذريه آدم آمده:
… آدم به گروهى از ذريه خود نگاه كرد، ديد از آنها نورى با درخششى خاص پرتو افكن است. از خداوند پرسيد: اينها چه كسانىاند؟ خداوند فرمود: اينها پيامبرانند. آدم پرسيد: آنها چند نفرند؟ خداوند فرمود:
صد و بيست و چهار هزار نبى كه سيصد و پانزده نفر آنها نبى مرسلاند.
آدم پرسيد: پروردگارا! چرا نور آخرين آنها از همه، درخشندهتر و تابناكتر است؟
خداوند فرمود: به خاطر برترى او بر همه انبيا. آدم پرسيد: اسم اين پيامبر، چيست؟
خداوند فرمود: “هذا محمد نبيى و رسولى و امينى و نجيبى و نجيى و خيرتى و صفوتى و خالصتى و حبيبى و خليلى و اكرم خلقى على و احبهم الى و آثرهم عندى و اقربهم منى و اعرفهم لى و ارجحهم حلما و علما و ايمانا و يقينا و صدقا و برا و عفافا و عباده و خشوعا و ورعا و سلما و اسلاما اخذت له ميثاق حمله عرشى فما دونهم من خلائقى فى السموات و الارض بالايمان به و الاقرار بنبوته…”؛ اين محمد، فرستاده و پيامبر من، امين، بزرگوار، رازدار و برگزيده من و پاكترين و نابترين در پيشگاه من، عزيز و دوست من، و برترين پيامبران و محبوبترين آنها و گرامىترينشان نزد من، و نزديكترين آنها به من، و از همه برايم شناساتر است، او برترين پيغمبران از نظر بردبارى، دانش، ايمان، يقين، صدق، نيكوكارى، پاكدامنى، فروتنى، پارسايى و فرمانبردارى از من، است. براى او از حاملين عرشم و ساير آفريدگانم در آسمانها و زمين پيمان گرفتم كه به او ايمان آوردند و به پيامبرى اش اقرار كنند.
مزيت آخرين از آفريدگان
حضرت سجاد (ع)چه قدر زيبا اين بيان را فرموده است:;پس ما را آخرين همه ي آفريدگان[از پيغمبران و امت ها]قرار داد;
كه اين بيان ارزشمند اهميت موضوع را به درستي مي رساند.
اگر فرض كنيم يك نويسنده پس از بيان هر مطلبي كه لازم بوده و نوشته پايان نوشتار خود را مهر ميكند و ختم آن را اعلام مي دارد خداوند عزيز و حكيم كه به وسيله ي انبياء با آفريدگان خود سخن مي گويد پس از پايان گفتار و كلمات
سلسله نبوت را با فرستادن پيامبر خاتم(ص)و صحيفه ي رسالت آنان را با وجود مبارك خاتم پيامبران مهر كرده است.
لذا فرمايش حضرت سجاد(ع)در همين فراز نكات مهمي را در بر مي گيرد و لياقت و جايگاه والاي پيامبر اكرم(ص)و اهل بيت او را گوشزد مي كند.
از آن جمله اينكه رسول اكرم(ص)واجد همه ي مزاياي مشترك و مزاياي فرد,فرد انبياء گذشته است و چون انسان كاملي است تا روز قيامت نيز بهتر از ايشان نخواهد آمد تا آنجا كه خداوند مي فرمايد:
((فكيف اءذا جئنا من كل امة بشهيد و جئنا بك علي هؤلاء شهيدا));
ما در قيامت از هر امتي شاهدي بر اعمال آنان آورده و تو را به عنوان شاهد همگان مي آوريم.
و اين به اين معناست كه امت ها هر چه در دنيا انجام داده اند پيامبر اكرم(ص)مشاهده كرده و بر بينش همه ي انبياء سيطره دارد.
عبودیت رسول اکرم (ص)
خدای سبحان درباره ی رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: ” و أن إلی ربك المنتهی؛ و این كه پایان [كار] به سوى پروردگار توست.” سوره ی نجم، آیه ی 42. (همراه با الف ولام) خدا، رب العالمین است ولی بعضی از انسانها تحت تدبیر اسمای جزئیهی حقّند، مثلاً بعضی درحقیقت، عبدالرزّاق، عبدالباسط، عبدالقابض، عبدالكریم، یا عبدالجلیل هستند اما پیامبر اسلام “عبدُه” است و پروردگاری مدبّر و مربّی شخصی وی است كه نهایی ترین مرتبه را داراست، و در قوس صعود، مقامی برتر از مقام مربوبیت شخص رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست، و آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) منتسب به عالیترین اسم از اسمای حسنای خدای سبحان است، یعنی “هو” كه همان هویت مطلقه است، چون كاملترین عبودیت از آن اوست، جامعترین كلمه به او اشاره دارد و حضرت در قوس نزول از نزد همان مقام تنزّل كرده و هویت مطلقه مبدأ ارسال رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است: “هوالذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین كله؛ او كسى است كه رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند.” سوره ی توبه، آیه ی 33.
قرآن كریم وقتی می خواهد تعبیر “عبد” را نسبت به سایر انبیا بكار ببرد همراه با ذكرنام آنها بكارمی برد مثلاًمی فرماید:” واذكر عبادنا إبراهیم وإسحق ویعقوب أولی الأیدی والأبصار” سوره ی ص، آیه ی 45 یا می فرماید: “یاد كن بنده ی ما داود را” سوره ی ص، آیه ی 17. “یاد كن بنده ی ما ایوب را” سوره ی ص، آیه ی 41 “بنده ی ما نوح را تكذیب كردند” سوره ی قمر، آیه ی 9. و… ولی پیامبر خاتم را بدون نام یاد می كند، عبد مطلق، به آن فرد كامل انصراف دارد: ” تبارك الذی نزّل الفرقان علی عبده لیكون للعالمین نذیراً؛ او كسى است كه رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند” سوره ی فرقان، آیه ی 1. گرچه تورات موسی(علیه السلام) نیز “فرقان” است: ” و إذ اتینا موسی الكتاب و الفرقان …” سوره ی بقره، آیه ی 53. امّا وقتی عبد مطلق گفته می شود، عبد كامل به ذهن می آید و آن رسول خداست. می فرماید: خدایی متبارك است كه فرقان را بر بنده اش نازل كرد. نه قبل از کلمه ی “عبد” نام مبارك پیغمبر را می برد و نه بعد از آن، تا بگوییم نام آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) محذوف به قرینه است؛ و نیز نمی گوید “عبدنا”: بنده ی ما، كه ناظر به كثرت باشد، بلكه می فرماید: “عَبْدِه” كه ناظر به مقام وحدت است، این كلمه از “عبد الله” نیز بالاتر است، زیرا این عبودیت، حاكی از هویت مطلقه است كه بالاتر از مقام الوهیت است.
و نیز در ابتدای سوره ی “إسراء” می فرماید: “سبحان الذی أسری بعبده لیلاً…” سوره ی إسراء، آیه ی 1.: خدایی سبّوح است كه بندهاش را در پاسی از شب به معراج برد. دیگران عبد مقید، یعنی بندهی تعینات مقیده اند، ولی رسول اكرم بندهی آن مقام اطلاق است. خداوند، از رسولش به عنوان “عبده” یاد می كند، نه به خاطر اینكه کلمه ی “الذی” از موصولات است و عاید میخواهد، زیرا این مطلب را با الفاظ دیگر نیز می توان بیان نمود؛ اگرمتكلم بخواهد آن معارف بلند وعبودیت مطلقه ی رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تفهیم كند، از عبودیت وی با الفاظ دیگر یاد میكند. در ابتدای سوره ی “كهف” نیز تعبیری مشابه تعبیر همین آیه دارد: “الحمد لله الذی أنزل علی عبده الكتاب” سوره ی كهف، آیه ی 1. جز اینكه در آنجا سخن از تسبیح بود ودراینجا سخن از تحمید است. چون عبد محض می تواند در اثر عبودیت تامه مظهر “سبّوح” بشود، چنانكه می تواند در اثر عبودیت كامله، مظهر “حمید” قرار گیرد.
نظیر آیه اول سوره ی كهف، آیه اول سوره ی فرقان است: “تبارك الذی نزّل الفرقان علی عبده” جز اینكه در اینجا سخن از تبارك است و آنجا سخن از حمد، در اینجا می فرماید: خدای سبحان بر بندهاش فرقان نازل كرده و در سوره ی كهف میفرماید: “كتاب” فرستاده. “كتاب” جنبهی ثابت كلام الله است و “فرقان” جنبه فَرْق و تغیّر. بین كلام و كتاب، قرآن و فرقان فرق است، به لحاظ توحید كثرتها و جمع تفصیلها آن را قرآن، و از آن جهت كه فارق بین حق و باطل است و تفصیل اجمال و تكثیر وحدت میكند فرقانش می نامند.
می فرماید: “حمد و ستایش برای خدایی است كه بر بندهی خویش كتاب را فرو فرستاده”. در این آیه نیز نكات گذشته اعمال شده، نام حضرت رسول اكرم را قبل یا بعد از کلمه ی عبد نبرده، عبد به عنوان مطلق، بر او حمل شده، و آن را به هویت مطلقه ی خود نسبت داده است نه به اسمی از اسمای خاصه؛ و آنچه در صدر آیه قرار گرفته، از قبیل تسبیح یا تحمید، اثر خاصّ خود را خواهد داشت، و در ذیل فرموده: “لیكون للعالمین نذیراً” او نذیر عالمان و الگوی جهانیان است، از این رو هیچ كمالی از كمالات برای انسان متكامل فرض نمی شود جز اینكه پیامبر، به آن مقام نایل آمده است.
1- انجيل باب 5 ايه 10چاژ اندن سال 1800ميلادي
2- مجاه الاسلام دهلي نو فوريه 1927ميلادي وسلم كرانيكل لندن 30 دسامبر1926 ميلادي
3- ماهنامه تا پاله مسكو نوامبر1953ومجله وي كلي ميرور دسامبر1954وروزنامه الهدي قاهره 31 مارس1954
4- ماهنامه استار بريتانيا چاپ لندن ژانويه1945ومجاه منچسترسونيگت 23 ژانويه1954
5- بحار الانوار ج11 ص151
6- بحار الانوار ج11 ص114
7- بحارالانوار ج9ص312
8- بحار الانوارج23ص208 ح12وص211ح 20
9- سيره رسول اكرم در قران جوادي املي ج8ص48و49