عامل تمدید وطولانی تر شدن غیبت بقیه الله (عج) نباشیم

عامل حیاتی در انسان: برای تحلیل طراحی استراتژیک، نخست باید درک استراتژیکی از انسان داشت؛ از آنجا که بر آنیم تا از در وارد مباحث دقیق شویم نه دیوار، به امیرالمومنین (ع)؛ یعنی در مدینه علم، پناه می بریم؛ ایشان (ع) در تبیین انسان شناسی استراتژیک فرموده اند: العقول أئمة الافکار، و الافکار أئمة القلوب، و القلوب أئمة الحواس و الحواس أئمة الاعضاء” عقل، پیشوای ذهن است و ذهن پیشوای قلب و قلب پیشوای حواس و حواس، پیشوای اعضا. بحارالانوار، ج۱، ص۹۶.
عامل حیاتی در جامعه: مطابق با آنچه در انسان شناسی استراتژیک گفته شد، عقل به عنوان امام درون انسان، عمق حیاتی و تعیین کننده شخصیت انسان را شکل می دهد؛ اما عمق استراتژیک جامعه را امام تشکیل می دهد. بنابراین، عمق حیاتی و تعیین کننده جامعه بشری، با شخص امام شکل می گیرد.
عامل حیاتی در هستی: عمق حیاتی و استراتژیک عالم هستی هم امام هستی، یعنی الله تبارک و تعالی می باشد. با این مقدمات، بحثی بسیار ساده اما دیریاب درباره طراحی استراتژیک تقدیم می شود: درآمدی بر تحلیل استراتژیک طراحی استراتژیک: شاید بتوان گفت که در اکثر حوزه های علمیه، تمام دانشگاهها و تمام مراکز طراحی استراتژیک از جمله مرکز مطالعات استراتژیک نهاد ریاست جمهوری و مجمع تشخیص مصلحت نظام درک اشتباهی از طراحی استراتژیک وجود دارد. زیرا به تبع رفتار غربی ها، و با جابجایی برخی مفاهیم یا تمام مفاهیم و حتی تمام بنیادهای نظری طرح، یک الگویی را برای مدیریت استراتژیک طراحی می کنند. حرف در این جا است که اگر تمام عناصر یک طراحی و مبانی و پیشفرضهای آن صد در صد اسلامی باشد، و طرحی صد در صد دقیق و بدون اشتباه تولید شود، باز هم این طرح، ناقص و در حکم هیچ است. چرا؟ زیرا از توجه به یک عنصر حیاتی در طراحی استراتژیک اسلامی غافل است. مساله حیاتی ای که مورد غفلت واقع می شود این است که درک استراتژیکی از انسان در این طراحی ها وجود ندارد؛ بنابراین، اساسا مفهوم علم به شکل ناقص و اشتباه تعریف می شود و طرح استراتژیک هم ناقص و اشتباه خواهد بود.
علم چیست، عالم کیست؟ بايد علم را بازتعريف كنيم؛ به نظر مي‌رسد تعريف به نتيجه، بهترين تعريف باشد: امام علي (ع) می‌فرماید «ثمرة العلم العبودية» یعنی علم چیزی است که اگر باشد، عبودیت (شناخت و عمل به وظیفه) هم هست. چه این دانش مربوط به حوزه بدن باشد، چه مربوط به حوزه قلب باشد و چه مربوط به حوزه ذهن و چه دانش استراتژیک (فقه العقل) باشد. پس، هم علم الابدان اگر در راستای عبودیت باشد، علم حقیقی است و هم علم الادیان اگر در راستای شناخت وظیفه و انجام آن باشد، علم حقیقی است. از سوی دیگر هیچکدام از علم الابدان (طبابت و طبیعیات) و علم الادیان (عقاید، اخلاق و احکام) لزوما علم نیستند، مگر آنکه در خدمت عقل و در راستای عبودیت باشند. امتیازاتی هم که برای عالم برشمرده‌اند، ربطی به کسانی ندارد که فقیهند یا مفسر یا متکلم یا فیلسوف یا طبیب! این یک اشتباه استراتژیک است که فکر کنیم مفسر قرآن یا آنکه در اثبات ولایت فقیه کتاب می‌نویسد عالم است! او شرط لازم و اقتضای عالم بودن را دارد نه شروط کافی آن را. با این حساب نه کسی به دلیل مفسر قرآن بودن عالم است و نه کشاورز کفن‌پوش ورامینی و “فهمیده”، به دلیل فقیه و مفسر نبودن غیر عالم. مهم آن است که هر کس به اندازه توانش، وظیفه شناسی و عمل به وظیفه کند، بنابراین بسا بسیجیانی که عقل‌شان بیش از فقها و فلاسفه و متکلمین و اصولیون و فیزیسین‌هایی است که ملجأ و مرجأ و مرجع مخالفین نظامند.
وحدت حقیقی علم و عالم: در این نگاه، علم، عین ذات عالم است و نه چیزی در ذهن عالم؛ مثلا در برزخ از ما می پرسند امام شما کیست؟ اگر پاسخ فقط در ذهن ما باشد و ما با آن زندگی نکرده باشیم و امام علی (ع) در ما عجین نشده باشد، ما نمی توانیم پاسخ بدهیم. تراز علم، علم خداوند است که عین ذات اوست و ما هر چه به خدا نزدیک تر شویم، عالمتر می شویم و این علم، عین ذات ما خواهد بود؛ یعنی علم که نور است، ما را به خدا که نور است، نزدیک می کند و هویت ما را بیشتر (رب زدنی) و متعالی می کند،نه اینکه ذهن ما را پر تر کند. اگر علم را نور بدانیم نه سواد، آنگاه باید اقرار کرد که این نور، تنها با عبودیت، یعنی شناخت وظیفه و عمل خالصانه به وظیفه به دست می آید نه با تست زدن، کتاب خواندن، تفسیر قرآن و حتی عمل کردن به رساله.
انسان شناسی طاغوتی: در انسان شناسی طاغوتی حالات گوناگونی وجود دارد، یکی از آنها، انسان شناسی بدن محور و ماتریالیستی است؛ نوع دیگری از آن، انسان شناسی قلب محور و صوفیانه است که اصل هویت انسان را دل او قرار می دهد؛ گونه دیگری از انسان شناسی طاغوتی، انسان شناسی ارسطویی است که محور و اصل هویت انسان را تفکر و ذهن قرار می دهند: ای برادر تو همه اندیشه ای؟! در حالی که بر اساس آنچه به شکل کاملا چکیده ذکر شد، اصل هویت انسان، امام درون وی یعنی عقل او است؛ و عقل چیزی است که محصولش عبودیت است.
سوالی حیاتی و بسیار گریزان از ذهن درباره طراحی استراتژیک مدیریت بر جهان: عنصر اصلی جامعه و جهان مخلوقات چیست؟ جهان، امام محور است یا طرح محور؟ اتفاقات عالم را اراده ها رقم می زنند یا طرح ها؟ این سوالی است که طاغوت استراتژیک، ما را به شدت از توجه و فهم آن باز می دارد؛ چنان که تا کنون چنین کرده است. پیشتر گفتیم که هدف انسان بدن محور، رسیدن به آسایش اسا، هدف انسان قلب محور، رسیدن به ارامش است؛ هدف انسان ذهن محور، رسیدن به دانش است؛ اما هدف انسان عقل محور، رسیدن به عبودیت و والایش است. بنابراین، اساسا طرح محوری مبتنی بر انسان شناسی ارسطویی است که کمابیش در غرب و دانشگاههای ایران و تا حد زیادی در حوزه های علمیه دنبال می شود.
ثقل اکبر و ثقل اصغر: پیشتر گفته شد که وجود مراتبی دارد که شدید ترین مرتبه آن، وجود تکوینی است. پس از آن به وجود تصویری (ذهنی/غیرذهنی) می رسیم؛ سپس به وجود لفظی/کتبی و در نهایت به وجود عددی. بر این اساس گفته شد که قرآن، نازل شده یک حقیقت تکوینی است که ما نام آن حقیقت را وجود نورانی حضرت رسول اکرم و اهل بیت می نامیم. بنابراین طرح یا همان قرآن، تنها تجلی نازل شده ای از حقیقت نورنی این ها است. اگر عالم را طرح محور فرض کنیم، باید قرآن را ثقل اکبر بدانیم و اگر عالم را امام محور و اراده محور بدانیم، باید امام را ثقل اکبر بدانیم. قطعا باید دانست که ثقل قرآن منهای ثقل اهل بیت، در حد صفر است: «و ان لم تفعل فما بلغت رسالته». از سویی اولین مخلوق خداوند، نور رسول خدا است (وجود نورانی آن حضرت نه وجود روحانی و جسمانی ایشان)؛ نه قرآن.
بهترین طرح، بدون امام عقیم است: قرآنی که به عنوان برترین کتاب آسمانی و امام صامت بشر است، بدون قرار گرفتن در کنار امام ناطق، کارکرد مورد انتظار ندارد، بلکه ممکن است که ضد کاکرد تعریف شده اش را نتیجه بدهد: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَسارا» اسراء، ۸۲. بنابراین، امام، مهیمن و حافظ قرآن است. وقتی حتی قرآن بدون امام نتیجه نمی دهد، سایر طرح ها بدون امامی که در وضعیت «طرح ناطق» باشد، عقیم خواهد ماند.
خداوند مدیریت جهان را بر محور طرح صامت گذاشته است یا بر محور امام و «طرح ناطق»؟ خود خدا که خالق، رب و هادی جهان است، از سنخ طرح صامت نیست، بلکه مدیریتی اراده محور است؛ خلیفه خدا هم یک «طرح» نیست، بلکه یک امام و طرح ناطق است؛ خلیفه رسول خدا هم بر خلاف ادعای مدعیان «حسبنا کتاب الله»، یک طرح نیست، بلکه یک امام و طرح ناطق و اراده مند در مدیریت جامعه است. جانشین رسول خدا هم یک یا دو طرح (قرآن و سنت) نیست، بلکه امام معصوم است. جانشین امام معصوم هم یک یا چند طرح نیست (قرآن، سنت نبوی و سنت وَلَویّ)؛ بلکه ولیّ فقیه است. آشکار است که ولیّ فقیه، عامل مشروعیت و نتیجه بخش بودن قانون اساسی است و حتی اگر قانون اساسی، وحی منزل هم باشد، بدون امام، ارمغانی جز خسران برای بی امامان ندارد.
معیار پیشرفته و مترقی بودن یک جامعه: معیار پیشرفته بودن یک جامعه، پیشرفته بودن علم در آن جامعه نیست، بلکه پیشرفته و متعالی بودن عالم های آن جامعه است؛ وگرنه جامعه به سرنوشت جوامع غربی دچار می شود. در غرب علم در خدمت جاهلان است، ولی در اسلام، امام سالاری و عالم سالاری است. خروجی دانشگاه های غربی، پایان نامه است، خروجی فرایند تعلیم و تربیت در اسلام، یک انسان مترقی و متعالی است. البته در دانشگاه های ایران هم پایان نامه و طرح، اهمیتی بیش از دانشجو و طلبه دارد. البته این مساله طاغوتی در حوزه هنوز خیلی جا باز نکرده است، ولی حوزه هم در معرض هجوم «طرح» بر انسان است. بنابر آنچه گفته شد، خروجی هر کاری باید افزوده شدن نور و تعالی به یک انسان باشد نه یک طرح. هر طرحی منهای امام و مدیر آن طرح، بی نتیجه می ماند حتی اگر قرآن باشد.
خروجی چه باید باشد؟ انسان یا طرح؟ عقل یا ذهن؟ قبل از طراحی استراتژیک برای تولید یک طرح، باید به فکر تربیت یک انسان تراز برای انجام طرح باشیم؛ کشور و طرح موفق، آن است که نیروی انسانی پیشرفته و متعالی داشته باشد، نه فقط طرح عالی. خروجی هر طراحی استراتژیک که چیزی غیر از انسان استراتژیست باشد، یک عمل ضد استراتژیک است. خروجی باید ارزش استراتژیک داشته باشد، نه ارزش کاغذی. خروجی باید عقل باشد نه ذهن!خروجی بدنی، یک بدن خوب است، خروجی یک فرایند استراتژیک قلبی، انسان خوش قلب است نه یک کتاب روان شناسی، اخلاقی یا عرفانی خوب، خروجی یک فرایند استراتژیک فکری، یک اندیشه مند خوب است نه یک اندیشه خوب. حالا با این نگاه، دانشگاه و حوزه را مقایسه کنیم. هر چند حوزه فعلی با حوزه استراتژیک فاصله زیادی دارد ولی به فرایند اسلامی و استراتژیک تزکیه و تعلیم نزدیک تر است. آنچه از دانشگاه بیرون می آید کتاب است نه انسان تراز اسلام؛ آنچه از دانشگاهی بیرون می آید، طرح است نه مدیر طرح؛ دانشگاه توان انسان سازی ندارد دانشگاهی های خوب هم تحت تربیت و تعلیم استراتژیک امام خامنه ای هستند، نه سیستم دانشگاه. معلمی کار انبیاء است و انبیاء انسان ساز بوده اند نه جزوه پرداز و آموزش دهنده تست زنی! پس خروجی باید عقل باشد نه ذهن.
تقسیم مدیریت به مدیریت استرتژیک یا ابرمدیریت (امامت) و مدیریت غیر استراتژیک: در مدیریت غیر استراتژیک، طرح، مهمتر از مدیر یا به عبارت درست، مجری است. بنابراین، رئیس جمهور در قانون اساسی ایران باید مجری باشد نه مدیر ولی رئیس جمهور در آمریکا باید مدیر باشد نه مجری صِرف و چنین هم هست. زیرا رهبری جامعه نمی تواند مبتنی بر یک طرح املاء شده باشد؛ بلکه باید مبتنی بر اجتهاد باشد. از این منظر، قانون اساسی هر کشوری از جمله ایران، در جایگاه یکی از ثقلین (ثقل اصغر) است. اگر کسی مبتلا به منطق غیر استراتژیک «حسبنا قانون اساسی» شد، قطعا از منطق امامت و وجود اهل بیت فاصله گرفته است. چنین فردی، و از منظر تحلیل استراتژیک، شخصی صد در صد سنی است هر چند دوازده امام را قبول داشته باشد؛ در واقع کسانی که می گویند ولیّ فقیه را در چارچوب قانون قبول دارند، علاوه بر آنکه از فلسفه سیاسی اسلام و منشا مشروعیت قانون غافل اند، از منظر تحلیل استراتژیک هم سنّی مطلق هستند.
بزرگترین مهجوریت برترین طرح استراتژیک عالم: علم، در تحلیل استراتژیک، به معنای شناخت وظیفه و عمل مخلصانه به وظیفه است؛ پس عالم هم کسی است که نور علم در وجودش نشسته نه کسی که اطلاعاتی در ذهنش است؛ بر این اساس است که می گوییم، علم خدا عین خود خدا است نه وصفی جدای از ذاتش. بنابراین، عالم کسی نیست که طرح می دهد، بلکه کسی است که انسان تراز عبودیت پرورش می دهد. بزرگترین مهجوریت قرآن جدا کردن آن از امام است؛ منظور از امام در درجه اول ائمه اثنی عشر معصوم است و بزرگترین خیانت به اسلام آن است که قرآن و سنت نبوی و ولوی را از ولیّ فقیه جدا کنیم؛ در این حالت قطعا کسی که امامت ولیّ فقیه را قبول ندارد، خواهی نخواهی به قرآن و سنت خیانت کرده است. و عامل تبعید امام زمان به غیبت است.

جستجو