تفاوت میان آزادی تکوینی ووتشریعی انسان
در بررسی آزادی انتخاب راه،باید میان آزادی تکوینی وتشریعی فرق نهاد.آزادی تکوینی به این معناستکه در نظام آفرینش انتخاب راه وعقیده اجبارپذیر نیست.اصولا دین مجموعه ای از اعتقادات ویژه است که هرگز نمی توان آنهارابر کسی تحمیل کرد. اگر اصول ومبانی دیانت برای کسی حاصل نشود دین نیز به قلمرو جانش پای نمی نهد.از این رو،قرآن کریم می فرماید:
لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ۖ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ۚ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ
لَهَا ۗ وَاللَّـهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿البقره/٢٥٦﴾
در قبول دین، اکراهی نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است. بنابر این، کسی که به طاغوت [= بت و شیطان، و هر موجود طغیانگر] کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی چنگ زده است، که گسستن برای آن نیست. و خداوند، شنوا و داناست.
گذشته از این،آزادی تکوینی به این معناست که انسان در انجام هیچ کاری بی اختیار وناچار نیست همانگونه که رها ویله نیز نیست.به بیان علمی جهان آفرینش نه در انحصار«جبر»است و نه در سلطه«تفویض».
اما از این آزادی تکوینی نمی توان چنین برداشت کردکه انسان در مرحله تشریع وانتخاب عقیده بتواند به هر سو که خواست میل پیدا کند وخداوند بدین میل او ارج نهد.هرگز چنین نیست آن آزادی تکوینی در کنار وظیفه تشریعی قابل تفسیر است:
وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ ۖ فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكْفُرْ ۚ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا ۚ وَإِن يَسْتَغِيثُوا
يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ ۚ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا ﴿٢٩/الکهف﴾
بگو: «این حقّ است از سوی پروردگارتان! هر کس میخواهد ایمان بیاورد (و این حقیقت را پذیرا شود)، و هر کس میخواهد کافر گردد!» ما برای ستمگران آتشی آماده کردیم که سراپردهاش آنان را از هر سو احاطه کرده است! و اگر تقاضای آب کنند، آبی برای آنان میاورند که همچون فلز گداخته صورتها را بریان میکند! چه بد نوشیدنی، و چه بد محل اجتماعی است!
پس باید عنایت کرد که گرچه خداوند انسان را تکوینا در دینداری آزاد آفریده اما تشریعا راه رشد را برایش تبیین ساخته است:
َا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ ۖ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ۚ «راه رشد هدایت از گمراهی کاملامتمایز شده است»
بر پایه جهان بینی اسلامی،هر باور انسان در برزخ وجهان آخرت به شکلی خاص ظهور می کند وانسان موجودی است که همواره در حال هجرت از دنیا به برزخ واز برزخ به آخرت است.در این میانه الحاد کفر به چهره مار وعقرب ظهور می کند.این نشانگر آن است که اندیشه نادرست برابر است با سم کشنده.وپیداست که خداوند انسان را آزاد نمی پسندید تا سم را بر گزیند وخود را هلاک سازد.
چنین کسی به تعبیر قرآن کریم جان خود را شعله زار می کند،همانگونه که خوردن مال حرام درون خویش را از آتش سرشار می سازد.
إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا ۖ وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا ﴿النساء/١٠﴾
تعبیر قرآن درباره اینان چنین است:
إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللَّـهُ مِنَ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا ۙ أُولَـٰئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّـهُ
يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١٧٤/البقره﴾
کسانی که کتمان میکنند آنچه را خدا از کتاب نازل کرده، و آن را به بهای کمی میفروشند، آنها جز آتش چیزی نمیخورند؛ (و هدایا و اموالی که از این رهگذر به دست میآورند، در حقیقت آتش سوزانی است.) و خداوند، روز قیامت، با آنها سخن نمیگوید؛ و آنان را پاکیزه نمیکند؛ و برای آنها عذاب دردناکی است.
روشن است که هرگز خداوند انسان را در میان بهره بری از گل وآتش یا عسل وسم آزاد نمی پسندند آزادی تشریعی هرگز در قرآن وفرهنگ اسلامی پذیرفته نشده است.
رابطه حیات وآزادی
از نگاه قرآن کریم آزادی مقدمه حیات است.همه آزادی های انسان برای آن است که حیات اصیل وارجمند برای خود فراهم سازد.برای این که انسان به حیات مادی ومعنوی ارجمندی دست یابد،باید آزاد باشد وبرای رسیدن به این آزادی،بایدخود را از بند هوس برهاند.همه انسانها گرفتار گروگان خویش هستند.تنها کسانی از قید این گروگانها آزادندکه در ردیف «اصحاب یمن»وپاک کردارن باایمان قرار گیرند:
كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ ﴿٣٨﴾ إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ ﴿٣٩/المدثر﴾
«هر کس در گرو کار خویش است مگر اصحاب یمین»
اکنون باید دید اصحاب یمین چگونه خود را از این وامداری رهانده اند.پاسخ این سوال را می توان در سخن پیامبر گرامی«ص»خطاب به مردم در آخرین جمعه ماه شعبان یافت:
«ایهاالناس انفسکم مرهونه باعمالکم ففکوها باستغفارکم»
(بحار الانوارج93 باب 46 ص356 روایت25)
«ای انسان ها جان های شمادر بنداعمالتان است،پس جان های خود را باآمرزش خواستن از خدا آزاد سازید».
پس آزادی حقیقی انسان در این است که با استغفار خود را از بندگناهان پیش برهاند وبا ایمان وعمل صالح در زمره «اصحاب یمین»قرار گیرد.این آزادی است که می تواند مقدمه حیات اصیل ورفیع باشدو«فک رقبه»ی حقیقی همین است.
عدل
تعریف تحلیلی عدل
به تکرار شنیده اید که عدل عبارت است از قرار دادن هر چیز در جای مناسب خویش.برخی گمان کرده اند که این تعریف سرشار از ابهام است ،زیرا یک اصل کلی است که مصادیق آن به روشنی مشخص نیستند.اما باید عنایت کرد که یک تعریف آنگاه مبهم است که بر کلیت یا عمومیت آن ایراد ونقدی وارد باشد.
یک حقوقدان نیز آنگاه که می خواهد عدل را بشناسد باید در تشخیص مصداق های آن هوشیاری ورزد.برای انجام این کار باید هم پدیده های هستی را شناخت؛هم جایگاه هر پدیده را در نظام آفرینش دریافت؛وهم دانست که چگونه می توان هر پدیده را در جای خوی خود نشاند.اگر یک حقوقدان،همانند هر کس دیگر که با عدل میانه ای دارد این سه گام پیشین رابردارد می تواند آن مفهوم مفهوم کلی را بر مصادیق روشن تطبیق بخشد.
از این گذشته،باید هوشیار بود که عدل اگر چه یک مفهوم ارزشی است اما صرفا اعتباری نیست.چنین نیست که عدل در جهان هستی حقیقتا در وجود نداشته باشد وتنها ساخته اندیشه انسان باشد.عدل نیز مانند بسیاری از مفاهیم ارزشی دیگر،در واقع برگرفته شده از جهان آفرینش است واز امور تکوینی انتزاع شده است.بجاست که در این باره مثالی آورده شود.هنگامی که چند تن گرد هم می آیند تا کاری هدفدار وسازمان یافته را انجام دهند،می توان وضعیت آنها رانمودی از یک انسان زنده دانست.یک انسان دارای «راس»(مرکز فرماندهی به اندام ها)و«عضو»ها(اجرای فرمان بر پیکره که هر یک وظایف ویژه دارند)است.درباره عدل نیز همین حکایت جاری است در نظام آفرینش هر پدیده ای به جای خود نشسته است وسرگرم وظیفه ای متناسب با وضع خود است این سازگاری وهماهنگی وتناسب کامل بیانگر عدل آفرینش است.انسان همین حالت رااز امورتکوینی انتزاع می کند وبا این برگزینش هرگاه در همان مجموعه چند نفره-که مثال زدهشد-هر کس به وظیفه خاص خود به طور مناسب عمل کند آن وضع را عادلانه می شمارد.پس عدل اگر چه یک مفهوم ارزشی است اما در بستر هستی جاری است وحضور دارد عدل در همه جهان جریان دارد اما در مسائل ارزشی،مفهومی اعتباری است ودر امور تکوینی مفهومی حقیقی است.
با این اشاره روشن می شود که عدل یک اصلاح باردار «اشتراک لفظی»نیست.نمی توان گفت که عدل در کار خدا به معنای خاصی استوعدل انسان به معنای دیگر؛همانگونه که نباید پنداشت که عدل اجتماعی وعدل سیاسی دارای دو معنای متمایزند.ونیز پزیرفتنی نیست که این اقسام دارای تباین واختلاف مفهومی باشند. حق آن است که عدل مشترک معنوی است ودر همه این اقسام به یک معناست گرچه دارای تفاوت مصداقی است.تفاوت مصداقی هرگز باوحدت مفهومی ناسازگار نیست.برای درک روشن تر این مطلب ، می توان علم را نیز در نظر دارد.علم دارای گونه های مختلفی است همچون علوم اعتباری یا حقیقی؛حصولی یا حضوری؛و علمی که عین ذات است یا علمی که افزون بر ذات است.این تفاوت ها همه برخواسته از اختلاف مصداقند نه مفهوموعلم در حقیقت یک معنا دارد لیکن در مصادیق گوناگون،جلوه های مختلف می پذیرد.به بیا دیگر علم مشترک معنوی است.همین حالت درباره عدل تحقق دارد.
چگونگی ادراک عدل واحساس آن
گاه این سوال پیش می آید که چگونه می توان عدل را حس کرد.آیا می توان با نشانه های ملموس وتجزیه شده،عدل را فهمید؟واگر نمی توان چنین کرد پس چگونه باید عدل را در زندگی حقیقی ودر قلمرو فرا تر از ذهن دریافت؟نخست باید گفت که عدل از معانی حسی نیست که دارای نشانه های محسوس باشد.نمی توان در تالار تشریح یا آزمایشگاه،عدل را تجربه کرد.
امام امیر المومنین فرموده است:
لیست علی الحق سمات تعرف بهاضروب الصدق من الکذب
نهج البلاغه،نامه،53،ص141،بند123 )
«حق از نشانه های تجربی بهره ندارد تابا استفاده ازآنهابتوان راست را از ناراست باز شناخت».
اما این بدین معنا نیست که نتوان عدل رااز ظلم تشخیص داد راه شنناخت حق وعدل به حس وتجربه محدود نمی شود.این راه را امام علی«ع»خود به ما نشان داده استوآن امام بزرگوار در یکی از نامه ها خویش نوشته است:
عرفواالعدل وراوه وسمعوه ووعوه
نهج البلاغه،نامه،53،ص141،بند123 )
«کسانی که در حکومت من به سر بردند وسپس به امویان پیوستند،عدل را دیدند وشنیدند ودر جان خود جای دادند،ولی آن را نپذیرفتند».
از این بیان ارزنده برداشت می شود که امام علی «ع»در دوران حکومت خویش، به گونه ای رفتار کرده که مردم بتوانند عدل را بفهمند.یعنی یک حکومت دادگر می تواند با نشان دادن مصداق های عدل به مردم آن را به ایشان بشناساند.به همین دلیل بر پایه بیانی از همان امام ارجمند،بهترین بندگان خداکسانی اند که بتوانند حق رابا عمل خویش به مردم بفهمانند:
اقرب العبادالی الله تعالی اقولهم للحق وان کان علیه واعملهم بالحق وان کان فیه کرهه
شرح غررودرر،ج2،ص448)
«نزدیک ترین بندگان به خدا کسی است که بیشتر از دیگران حقگو باشد،گرچه به زیان او بینجامد،وبیشتر از دیگران به حق عمل نماید،گرچه در آن ناگواری باشد».
این آراسته شدن به حق و عدل ،گرچه بسیار سخت است،اما بهترین راه معرفی آن بشمار می رود.اصولا سیاستمداری موفق است که بتواند با دانش وبینش صحیح به همان گونه که گفته شد،نماینده عدل باشد.از اینرو در حقیقت عقل همه چیزی عدل نیست.حضرت امیر المومنین«ع»در تعاریف عاقل همان سخنی را فرموده است که با تعریف عادل تطبیق می کند:
«قیل له«ع»:صف لنا العاقل.فقال:هوالذی یضع الشی مواضعه فقیل:فصف لناالجاهل.فقال:قدفعلت »
( نهج البلاغه ،حکمت235،ص171
«به امام گفته شد:عاقل را برای ما وصف کن.امام فرمود:عاقل کسی است که همه چیز را در جای خود بنهد.آنگاه از آن امام بزرگوار پرسیده شد:جاهل کیست:امام فرمود:همان که گفتم».
این بدان معناست که تصویر معکوس عاقل چهره جاهل را نشان می دهد.البته پیشوایان معصوم«ع»از تعریف یک امر با جنس وفصل وشیوه منطقی آن نیز در جای خودبهره گرفته اند.
با توجه به این نقش عدل در سیاستگذاری می توان دریافت که چرا عدل برای یک حاکم شایسته تر وبایسته تر از برخی صفات دیگر است.مثلا امام علی«ع»در پاسخ به سوالی فرمود:
العدل یضع الامور مواضعها والجود یخرجها من جهتها والعدل سلئس عام والجود عارض خاص فالعدل اشرفهما وافضلهما
نهج البلاغه ،حکمت437،ص189)
«عدل چیزها را به جای خود می نهد وبخشش آن ها رااز جای خود بیرون می نماید.عدل سیاست همگانی وعمومی را تنظیم می کند و جود تنها به کسی بهره می گیرد که مورد بخشش قرار می گیرد.پس عدل شریفتر وبرتر است.
اکنون که بحث به اینجا رسید،گفتنی است که اصولایکی از رازهای نیازمندی بشر به پیشوای معصوم نیز در همین مطلب نهفته است.اگر معصوم نباشد چگونه می توان از میان مصادیق بیشمار به نام عدل آنچه را از عدل صحیح وحق است برگزید؟اگر معصوم عدل رادر قالب مصادیق نشان ندهد،چگونه می توان عدل راشناخت؟
به بیان حضرت علی:چه کسی جز معصوم می توان حق را اجرا کندو آن را کاملا به مردم ارائه دهد(؟)
الحق اوسع الاشیاء فی التواصف واضیقها فی التناصف
نهج البلاغه،خطبه 216،ص 105،بند 2)
«حق در وصف از عرصه ای بسیار گسترده برخوردار است،اما در عمل دارای تنگ ترین حوزه است».
هیچکس به افلاطون وارسطو ودیگر بزرگان دانش خرده نمی گیرد که چرا نمونه عملی آرمان های خود را ارئه نداده اند.آنان دانشی مردانی هستند که با همه والایی اندیشه در عمل از عصمت برخوردار نیستند ولی جامعه از یک امام معصوم انتظار دارد که نمونه عملی حق وعدل و راستی رانشان دهدتا آنان در تشخیص راه صحیح در نمانند.واگر جز این باشد چگونه می توان آن مفاهیم کلی را شناخت؟
تبیین خطوط عدل درقلمرونیروهای انسان
پیشتر گفته شد که در وصف حق وعدل می توان سخن های فراوانی گفت.گروهی از بزرگان به تشریح عدل در اوصاف نفسانی ونیروهای انسان پرداخته اند.آنان بر پایه متواترات وتجارب ومشاهدات خود ودیگران به این نتیجه رسیده اند که نیروهای انسان را می توان در سه بخش دسته بندی کرد که اگر چه با یکدیگر بی رابطه نیستند،لیکن مرز هر یک از دیگری جداست.هر یک از این سه نیرو دارای سه مرحله تفریط.میانه وافراط اندونیروی ادراک وفهم گاهی در مرحله تفریط است.در این حال فرد را کند ذهن مینامند.گاه این نیرو در مرحله افراط است که دارنده خود را به جزیره وتیز ذهنی متصف می سازد.اگر این نیرو در مرحله میانه باشد،بدان معناست که فرد در حالت تعادل نیروی اندیشه به سر می برد وهر مطلب را به جای خود درک می کند؛نه در فهم مسائا دچار تاخیر می شود ونه از حد لازم پیش می افتد.یعنی بی هنگام از این شاخه به آن شاخه پر نمی کشد.
همین حالت افراط یعنی درک پیش از هنگام و جولان نابجای ذهنی را «جربزه»نامیده اند.همانگونه که یک فرد کند ذهن به جایی نمی رسد انسان دارای جربزه به توفیق دست نمی یابد.اماآنکه نیروی ذهنی اش متعادل باشد تنها مطالب برهانی واصیل را می پزیرد وازآن پس،سخت از آن حمایت می کند،و به آسانی دست از آن نمی کشد.کسی که داری این چنین نیرویی باشد واز این لحاظ دارای عدل واعتدال به سر برد«حکیم»نام دارد واین هسته مرکزی اندیشه را«حکمت» می نامندکه غیر از حکمت به معنای مطلق علم یا علم معهودفلسفی است ودر کنار کلام وعرفان قرار می گیرد.
اکنون از بخش دوم ،یعنی نیروی کششی وجذب سخن می گوییم.این نیرونیز می تواند دارای یکی از آن سه حالت باشدآنگاه انسان در وصول به آنچه دوست دارد حریصانه می کوشد وبا آزمندی وطمع به آن میل می کند.این حالت را«شره» می گویند.گاه نیز در رسیدنبه خواست خود کاستی وسستی رووا می دارد که آن را «خمول» می نامند.امااگر نیرو جذب وکشش در حال اعتدال باشد،«عفت»نام دارد.البته این نام گذاری از آن امور غریزی است.همین سه حالت را در امور مالی به ترتیب حرص، تبذیر وسخاوت می نامند.به این ترتیب هسته مرکزی نیروی جذب وکشش سخاوت وعفت نام دارد.اگر کسی به این هسته مرکزی دست یابد گاه ممکن است همه مال خود را ببخششداما رفتار اورا سخاوت بنامند نه تبذیر واسراف.
تشخیص اینکه سخاوت کدام است واسراف کدام همانند دیگرحالات نیازمند دقت وهوشیاری است.در بخش سوم یعنی نیروی دفع رانش نیز حال به همین منوال است.گاهی یک فرد می خواهد همه اموری را که ناگوار می پندارد از میان بردارد ونابود کنداین حال افراط را «تهور»می نامند.گاه نیز انسان در برابر هر سلطه گری سکوت می کندودر دفع ناملامت ها وناگواری ها در زندگی دست بسته است.این حالت تفریط را«جبن»می گویند.اما گاه فرد در استفاده از نیروی رانش حالتی میانه دارد وعدل را رعایت می کند.این حالت را «شجاعت» می نامنددر اینجا همانند بخش دوم،مراتب وجایگاه ها تفاوت دارد ممکن است کسی بهره ای سرشار از شجاعت داشته باشد ودیگری بهره ای کم اما به هر حال در همان هسته مرکزی نیروی رانش قرار دارد.
مطلوب آن است که انسان در این سه هسته مرکزی، یعنی حکمت،سخاوت وعفت وشجاعت قرار گیرد؛همانند کسی است که در جاده اصلی به پیش می رود واز حرکت در کوره راه های فرعی وحاشیه ای خودداری می ورزد.آنگاه که فرد در این جاده اصلی قرار گیرد،قاعدتا دارای سرعت های مختلف باشد.پس عدل واعتدال به معنای ثبات ویکسانی نیست،بلکه در همان جاده،گاهی سرعت گرفتن وتیزتک راندن عین عدل است.در این راه اسوه های ما پیشوایان معصومند که با سیره خویش عدل حقیقی را جلوه گر می سازند.اگر کسی می خواهد مرز افراط وتفریط را از عدل بازشناسد ودر هر سه بخش به حال تعادل حرکت ناچار است از شیوه آن بزرگان پیروی کند.
البته در این میان کسانی بوده اند وهستند که دسته بندی ونتیجه گیری مزبور را مردود می شمارند وایرادهایی از این دست را برآن وارد می دانند:روشن نیست که هر امری دارای افراط وتفریط باشد؛ ونیز هر زیاده روی را نمی توان بیرون از حوزه عدل دانست.اما باشرحی که گذشت،روشن شد که آنچه اینان بدان ایراد می کنند،هرگز شباهتی به گفتار حکما ندارد وپرداخته خودشان است.حکمای بزرگ،چه آنان که پیش از اسلام می زیستند وچه آنان که پس از آن،همه از شاگردان مکتب پیامبران ابراهیمی بودند واین نقدها برگفتارشان وارد نیست.همانگونه که دیدید در نظر حکماازهنگامی که انسان پای در جاده اصلی بنهد،آنگاه شتاب گرفتن یا کندشدن با عدالت منافات ندارد وچه بسا که شتاب یا کندشدن پسندیده ومطلوب باشد .تا پیش از گام نهادن در این جاده قائده«خیرالاموراوسطها» جریان دارد؛اماپس آن، گاهی وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا ۖ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ ۚ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّـهُ جَمِيعًا ۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿البقره/١٤٨﴾( هر طایفهای قبلهای دارد که خداوند آن را تعیین کرده است؛ (بنابراین، زیاد در باره قبله گفتگو نکنید! و به جای آن،) در نیکیها و اعمال خیر، بر یکدیگر سبقت جویید! هر جا باشید، خداوند همه شما را (برای پاداش و کیفر در برابر اعمال نیک و بد، در روز رستاخیز،) حاضر میکند؛ زیرا او، بر هر کاری تواناست ).
جلوه گر می شود.این همه مشروط بدان است که انسان در تشخیص مصداق عدل از اسوه های معصوم درس گیرد وراه رااز آنان بازشناسد تاگرفتار تیرگی ها نشود وافراط وتفریط را به جای عدل ننشاند.
به فرموده قران کریم:
وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ ۖ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ ۖ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ
عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ ۚ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّـهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَـٰكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ ۖ
فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ ۚ إِلَى اللَّـهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿٤٨/المائده﴾
و این کتاب [= قرآن] را به حق بر تو نازل کردیم، در حالی که کتب پیشین را تصدیق میکند، و حافظ و نگاهبان آنهاست؛ پس بر طبق احکامی که خدا نازل کرده، در میان آنها حکم کن! از هوی و هوسهای آنان پیروی نکن! و از احکام الهی، روی مگردان! ما برای هر کدام از شما، آیین و طریقه روشنی قرار دادیم؛ و اگر خدا میخواست، همه شما را امت واحدی قرارمیداد؛ ولی خدا میخواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید؛ (و استعدادهای مختلف شما را پرورش دهد). پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید! بازگشت همه شما، به سوی خداست؛ سپس از آنچه در آن اختلاف میکردید؛ به شما خبر خواهد داد.
عدل؛اصلی همه گستر است
همه انسان ها باهر فرهنگ وزبان وسنت خواستار عدلند وبدان عشق می ورزند.این از آنروست که طبق بیان قرآن کریم گوهر هر انسانی حق وعدل است:
الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ ﴿الانفطار/٧﴾
«خداوند تورا آفرید،راست گردانید،و به عدل سامان داد»
این در آفرینش بدین صورت تحقق یافت که خداوند هرچه را برای سازمان هستی لازم بود، به آن اعطا کرد وآنگاه هر چه را برای هدفداری آن ضرورت داشت نیز دراختیارش نهاد:
قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ ﴿٥٠/طه﴾
«پروردگار ما آن است که هرچیز راآفریدوآنگاه آن را هدایت کرد».
پس قسط وعدل در ساختار هستی هر چیزی نهاده شده وهمه آفرینش دارای گوهر عدل است.هیچ کس فطرتااز حوزه عدل پای بیرون نمی نهد،مگر آن که با عوامل فطرت ستیز همراهی وهمدستی کند.
خداوند که زمام هر جنبنده ای را در دست دارد،راه مستقیم را پیش پای نظام هستی نهاده وهمه موجودات با تمام اختلافات فطرتا دوستار این راه مستقیمند:
إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّـهِ رَبِّي وَرَبِّكُم ۚ مَّا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا ۚ إِنَّ رَبِّي عَلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿هود/٥٦﴾
هیچ جنبنده ای نیست که خداوند زماندار اوست.براستی پروردگار من بر راه مستقیم است».
به همین دلیل است که قرآن با تعبیری استوار همگان را به اجرای عدل فراخوانده است:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّـهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ ۚ إِن يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّـهُ
أَوْلَىٰ بِهِمَا ۖ فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَىٰ أَن تَعْدِلُوا ۚ وَإِن تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّـهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا ﴿النساء/١٣٥﴾
ای کسانیکه ایمان آوردهاید! کاملاً قیام به عدالت کنید! برای خدا شهادت دهید، اگر چه (این گواهی) به زیان خود شما، یا پدر و مادر و نزدیکان شما بوده باشد! (چرا که) اگر آنها غنیّ یا فقیر باشند، خداوند سزاوارتر است که از آنان حمایت کند. بنابراین، از هوی و هوس پیروی نکنید؛ که از حق، منحرف خواهید شد! و اگر حق را تحریف کنید، و یا از اظهار آن، اعراض نمایید، خداوند به آنچه انجام میدهید، آگاه است.
در اینجا،سخن از«قوام»بودن است ونه«قائم»بودن.این نشاندهنده دشواری وسنگینی اقامه عدل است.انسان باید با تجربه عدل را نگه دارد تا از پی آزمون های سخت«قائمیت»به «قوامیت»برسد.بسیار پیش می آید که انسان در قیام به عدل دچار تردید وشبیهه می شود.اگر کسی بر این تردیدها چیره گردد وعدل را به پا دارد،آنگاه«قوام عدل»می شود.در همین سیر است که انسان ناچار می شود از منابع شخصی درگذرد وخویشاوندی ها را مانع قیام به عدل نشمارد.اگر کسی بتواند چنین کند،قوام است.اینجاست که انسان به دلیل خویشاوندی حق را نادیده نمی گیرد:
«ووَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّىٰ يَبْلُغَ أَشُدَّهُ ۖ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ ۖ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا
وُسْعَهَا ۖ وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَىٰ ۖ وَبِعَهْدِ اللَّـهِ أَوْفُوا ۚ ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴿الانعام/١٥٢﴾
م، جز به بهترین صورت (و برای اصلاح)، نزدیک نشوید، تا به حد رشد خود برسد! و حق پیمانه و وزن را بعدالت ادا کنید! -هیچ کس را، جز بمقدار تواناییش، تکلیف نمیکنیم- و هنگامی که سخنی میگویید، عدالت را رعایت نمایید، حتی اگر در مورد نزدیکان (شما) بوده باشد و به پیمان خدا وفا کنید، این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش میکند، تا متذکّر شوید!
.در همین جاست که انتقام گیری انگیزه ای برای ظلم نمی شود:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّـهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّن
رَّبِّهِمْ وَرِضْوَانًا ۚ وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا ۚ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُوا ۘ وَتَعَاوَنُوا عَلَى
الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ ۖ وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ ۚ وَاتَّقُوا اللَّـهَ ۖ إِنَّ اللَّـهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ﴿٢/المائده﴾
ای کسانیکه ایمان آوردهاید! به پیمانها (و قراردادها) وفا کنید! چهارپایان (و جنین آنها) برای شما حلال شده است؛ مگر آنچه بر شما خوانده میشود (و استثنا خواهد شد). و به هنگام احرام، صید را حلال نشمرید! خداوند هر چه بخواهد (و مصلحت باشد) حکم میکند.بدین سان قرآنبه انسان ها دستور می دهد که نه دوستی را مایه افراط سازند و نه دشمنی را سبب تفریط.این بهترین راه جلوگیری از نابینایی ناشی از حب وبغض است.
همچنین می فرماید:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّـهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا ۚ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ
وَاتَّقُوا اللَّـهَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿المائده/٨﴾
که ایمان آوردهاید! همواره برای خدا قیام کنید، و از روی عدالت، گواهی دهید! دشمنی با جمعیّتی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید، که به پرهیزگاری نزدیکتر است! و از (معصیت) خدا بپرهیزید، که از آنچه انجام میدهید، با خبر است!
پس همانگونه که همه انسان ها خواستار عدلند،قرآن نیز عدل را درباره همه می خواهد.امام علی«ع» در عهد نامه ای برای مالک نوشت فرمود:
«ولا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم،فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین اونظیر لک فی الخلق»
( نهج البلاغه،نامه53،ص137،بند8)
«همچون گرگ خون آشام نسبت به مردم ستم نکن،زیرا مردم به دوگونه اند:یا برادر دینی تواند ویا همسان تودر آفرینش».
این فرمان امیر المومنین«ع»بازتابنده همان تعالیم قرآن کریم است که پیامبر را به اجرای عدل نسبت به غیر مسلمانان ترغیب می کند.مثلاهرگاه که اهل کتاب دچار اختلاف حقوقی شوند وبه دادگاه اسلامی پای نهند،به پیامبراختیار داده شده که یا خود اختلافشان را حل کند یا آنان را به دادگاه اهل کتاب باز فرستد:
سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ ۚ فَإِن جَاءُوكَ فَاحْكُم بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ ۖ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيْئًا ۖ وَإِنْ
حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ ﴿المائده/٤٢﴾
«پس اگر نزد توآمدند میان آنها داوری کن یا از ایشان روی برتاب.واگر از آنان روی بر نتابی هرگز زیانی به تو نخواهد رسانید.واگر داوری میکنی پس به عدالت در میانشان حکم کن که خداوند دادگران را دوست می دارد».
همین اصل قرآنی در فقه ما نیز جای است وبه خوبی نشان می دهد که قرآن کریم تا چه اندازه به عدالت همه جانبه وهمه گستر بها می دهد.
عدل:یکی از هدف های رسالت پیامبران
قرآن کریم بیان می کند که برقراری قسط وعدل یکی از هدف های رسالت است.اما باید عنایت داشت که قرآن این مطلب راهمرا با دو اصل اساسی ذکر می کند.نخست اینکه همه نظام هستی را بر محور عدل می داند-دیگر اینکه برقراری عدل را هدف متوسط انبیا می شمارد،نه هدف نهایی آن.به این ترتیب در خط محوری حق-عدل نه در آغاز جای دارد تا مبدا به شمار آید ونه در پایان قرار دارد تا هدف نهایی قلمداد گردد.
قرآن در بیان عدل که اهداف پیامبران است می فرماید:
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ۖ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ
لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّـهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ ﴿الحدید/٢٥﴾
ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است، تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری میکند بیآنکه او را ببینند؛ خداوند قوّی و شکستناپذیر است!
در این آیه یکتایی خدا به عدل هستی پیوند زده شده است.یعنی همین که خداوند بر پادارنده عدل است نشانه ی یکتایی اوست،زیرا اگر بیش از یک مبدا این نظام را سامان می دادند،هماهنگی ونظم وعدل از هستی رخت بر می بست وهر یک تدبیر خویش را اراده می کرد.از دیگر سو،عدل هدف نهایی رسالت پیامبران نیز نیست.قرآن کریم عدل را برای مردم میانه حال به عنوان هدف رسالت قلمداد می کند.اما برای انسان های سالک وکم مانند هدف اصلی آن که پرده های تاریکی را بردند وراهی به نور بگشایند:
الر ۚ كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَىٰ صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (ابراهیم/1﴾
لر، (این) کتابی است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکیها (ی شرک و ظلم و جهل،) به سوی روشنایی (ایمان و عدل و آگاهی،) بفرمان پروردگارشان در آوری، بسوی راه خداوند عزیز و حمید.
میان انسان عادل وانسان روحانی تفاوت بسیاری است انسان عادل عدل رابر پامی سازد؛ زیرا این کار را وظیفه خود می شمارد.اما انسان نورانی خود سرچشه عدل است وعدل از اوجلوه گر می شود.می توان این تفاوت رادر مقیاس میان مجتهدان وافراد عادی استنباط کرد.یک فرد عادی می کوشد تا به تحصیل ودرایت ملکه اجتهاد را در خود پدیدآورد؛اما آنان که به منزل اجتهاد رسیده اند،اوصاف وافعال اجتهاد در اندیشه وجان آنها ظهور می کند.
آنچه گفته شدبه روشنی در پرسش وپاسخی از پیامبر گرامی پیداست.ازآن بزرگوار پرسیده شد:«باآن که شما از لغزش ها برکنارید،چراتااین اندازه در پیشگاه خدا کرنش وخشوع می ورزید؟پیامبر پاسخ فرمود:
«الااکون عبدا شکورا»
کافی،ج2،ص95،روایت6
«آیا بنده ای سپاسگزار نباشم؟»
این بدان معناست ککه پیامبر به دلیل بیم از کیفر الهی در پیشگاه او خضوع نمی کرده است،بلکه از آنجا که ملکه شکروسپاس در وی وجود داشته آن عبادات وکرنش ها می داده است.
پس عدل برای انسان هایی هدف است که هنوز در میانه راهند.آن که به نور می رسد،برپایی عدل نزدش هدف نیست،بلکه خود جلوه گر عدل است.قرآن در شان چنین انسانی می گوید:
أَوَمَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا ۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ
لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿الانعام/١٢٢﴾
آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم، و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟! این گونه برای کافران، اعمال (زشتی) که انجام میدادند، تزیین شده (و زیبا جلوه کرده) است.
این در حالی است که میانه حالان می کوشند تابا دادگری وعدالت ورزی به جایی برسند که با آن نور در میان مردم زندگی کنند.
عدل در سراسر نظام آفرینش جاری است
یکی از شیرین ترین ثمره های تفکر اسلامی در این بخش آن است که عدل ویژه یک یا چند موجود نیست،بلکه در همه هستی و نسبت به همه موجودات،حتی ذات اقدس پروردگار جریان دارد.خوب است برای نمونه مثالی از قرآن
کریم ذکر کنیم.در سوره کهف،از دو باغ سخن می رود که هردو سر سبز وخرم بودند ومیوه های فراوان به بار می آوردند.قرآن در وصف این دوباغ می فرماید:
هر دوباغ میوه خود را به بار می آورد و هیچ یک در این کار ظلم نمی کند»
باغ هم حقیقتا عادل است وعدالت آن بدین معناست که در نظام هستی به وظیفه خود عمل می کند.همه موجودات دیگر همانند این دوباغ بر پایه عدل استوارند.لیکن موجودات با شعور چون انسان هم مانند دیگر موجودات وظیفه دارند.که تکوینا عادل باشند وهم تشریعا عهده دار این وظیفه اند.پذیرش عدل به عهده همگان است حتی فرشتگان وانسان های کامل نیز از این وظیفه تهی شانه نیستند.با اینکه فرشتگان پیراسته از گناهند،اگر از وظیفه خود شانه خالی کنند،مجازات میگردند.
وَمَن يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلَـٰهٌ مِّن دُونِهِ فَذَٰلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ ۚ كَذَٰلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ ﴿الانبیاء/٢٩﴾
و هر کس از آنها بگوید: «من جز خدا، معبودی دیگرم»، کیفر او را جهنم میدهیم! و ستمگران را این گونه کیفر خواهیم داد.
حتی پیامبر بزرگوار اسلام که برترین انسان است از تکلیف تکوینی و تشریعی بهره مند است او از سویی در حیطه قانون مندی های هستی جای دارد و چون دیگران به دنیا می آیند و مرگ می پذیرند و از دیگر سوء در تشریع نیز همانند دیگران موظف به اجرای پذیرش عدل و حق است.
وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿الزمر/٦٥﴾
به تو و همه پیامبران پیشین وحی شده که اگر مشرک شوی، تمام اعمالت تباه میشود و از زیانکاران خواهی بود!
پس هر چیز که در جهان هستی وجود دارد وظیفه عدل ورزی دارد و عدالت در همه زوایای عالم جاری است این عدل جاری در هر سوی گیتی با هیچ بهانه و دلیلی رخت بربستنی نیست مثلا برخی گفته اند که موجب عدالت، ریشه در محرومیت های جامعه دارد. مردم از انجا که محرومند تشنه عدالت هستند و اگر عدالتشان زدوده شود دیگر نیازی به محرومیت نیست این سخن بسی ناثواب است زیرا گفته شده که عدل نه تنها هدف بلکه وظیفه موجودات جهان است.
این وظیفه باید به هر کار و در هر موقعیت انجام پذیرد گاهی عدل برای مبارزه باوضعیت موجود و رفع محرومیت هاست اما این سبب نمی شود که وظیفه عدل فراموش گردد که عبارت است از ایجاد زمینه و مقعیت گریز محرومیت از جامعه و دور ماندن اجتماع از این آفت بزرگ.
جامعه برین هر گاه محرومیتی می بیند با عدل به ستیزه آن می رود تا به رفع ان بپردازد و هر گاه محرومتی نمی یابد می کوشد تا با اجرای عدل روزنه های بروز محرومیت را بر بندد پس در هر حال باز شناسی و تتبیق و اجرای عدل وظیفه ای مسمتر است و عدل همواره در تاروپود جامعه حضوری پویا دارد.