دنیا گرایی واثار مخرب ان

1-خواب غفلت

یکی از آثار دلبستگی به دنیا غفلت است.در تعبیرات دینی به کسانی که اهل سیر وسلوک نیستند،خوابیده یا مست گفته می شود. مست کسی است که «می» عقلش را پوشانده است.بنابراین،جوانی، مقام، غرورو مال نیز چون چهره عقل را می پوشاندو نمی گذارد که انسان بیدار شودو حرکت کند، مست کننده است.

کسی که نداند یا «ناقص» استو کاملی باید او را تکمیل کند،یا« نیازمند» است و بی نیازی باید نیازش را دفع کند، یا مسافر است و باید حرکت کند.او در خواب استو در حالت خواب نیز می میرد و در همان حال او را به جایی می برندکه نمی خواهد، چون حرکت ضروری و یقینی است؛«و ما جعلنا لبشر من قبلک الخلد أفإن مت فهم الخالدون» . 1

هیچ کسی در نشأ طبیعت آرام نیست و نمیآرمد، زیرا که دنیا آرامگاه نیست،چنان که برزخ و قبر نیز آرامگاه نیست.کلمه آرامگاهکه در چهره سنگ نوشته می شود،بر اساس نسبت برزخ به دنیاست،وگرنه قبر یا برزخ نسبت به قیامت آرامگاه نیست، زیرا گرچه برزخیان تلاش اهل طبیعت و دنیا را پشت سر گذاشته اند، ولی در جوش و خورشند تا به «دارالقرار»امن و مطلق که بهشت است برسند.پس بهشت آرامگاه است.

در مناجات شعبانیه نیز درباره ی بیداری از خواب غفلت آمده است:«إلهی لم یکن لی حول فأنتقل به عن معصیتک ألا فی وقت أیقظتنی لمحبتک» 2 ؛خدایا! من غافل بودم و هیچتوفیق حرکت نداشتم،مگر آنگاه که تو بیدارم کردی. اما برای این بیداری تلاش و کوشش لازم است.

صدای انبیا وقتی به گوش برسد،او را بیار میکند،حتی اگر خوابیده باشد.پیامبران آمده اند تا مردم خوابیده را بیدار کنند،ولی اگر خواب کسی سنگین باشد، صدای انبیا چنین انسان خوابیده ای را بیدار نمی کند.

خدای سبحان به پیامبر اکرم می فرماید«… وما أنت بمسمع من فی القبور» 3 ؛کسی که مرده یا خوابیده است،سخن تو را نمی شنود، مگر اینکه زنده و بیدار شود.

انسان بیدار میفهمد که باید حرکت کند و اگر حرکت نکند و دو لحظه در یک حال بماند،مغبون است، چنان که پیامبر اکرم فرمودند:«من استوی یوماه فهم مغبون» 4 ؛ اگر کسی دو روزش یکسان باشد،گرفتار غبن و زیان است.منظور از روز نیز شبانه روز یا روز در مقابل شب نیست. بنابر این، اگر کسی دو ساعت یا حتی دو لحظه اش یکسان باشد، ضرر کرده است، زیرا عمر خود را داده و چیزی در مقابل آن نگرفته است.

1

1. سوره انبیاء، آیه 34.

2. مفاتیح الجنان .

3. سوره فاطر، آیه 22.

4. بحارالأنوار، ج 68، ص 173.

به فرموده امیر بیان: هر کس که همواره به حساب خویش برسد، سود می کند و هر کس که از نفس غفلت کند، خسارت می بیند؛ «من حساب نفسه ربح و من غفل عنها خسر»1 .

غفلت چرک جان

غفلت، از نظر دین، رجس و چرک است. هر محبتی که موجب غفلت از حق تعالی شود، موجب پلیدی و گمراهی است، چنان که امیر المؤمنین می فرماید:«الغفله ظلال النفوس…»2 ؛ غفلت گمراهی جان است. از مناجات شعبانیه نیز استفاده می شود که غفلت چرک جان آدمی است، آن جا که امامان معصوم به خدا عرض می کردند: خدایا! تو را شکر می کنیم که دلهیمان را از چرک غفلت پاک کردی؛ «فشکرتک بادخالی فی کرمک و لتطهیر قلبی من أوساخ الغفله عنک»3 .

این گونه تعبیرها از امامان معصوم تعبیرات کنایی نیست. بعضی می پندارند که تعبیر از فضیلت به «طهارت» ، و از رذیلت اخلاقی به «وسخ» کنایه و مجاز است، ولی این پنداری باطل است، زیرا انسان، گذشته از ظاهرش ، باطنی هم دارد و باطن ها در قیامت ظهور می کند.

در قیامت برخی نورانی، سفید رو و رو سفید، و برخی نیز سیه رو و رو سیاه و چرکینند و «غسلین» (چرکابه) که تبه کاراران است، از غفلت ها نشأت می گیرد؛ «فلیس له الیوم ههنا حمیم* ولا طعام إلا من غسلین*لا یأکله إلا الخاطئون»4 .

منشأ هر آفتی از بیرون دامن گیر انسان می شود، غفلت درون اوست و اگر در درون انسان قاعه اعتقاد التفات وجود داشته باشد، آسیبی به او نمی رسد، «هر آن غافل زید غافل خورد تیر» در روایات آمده است:خیچ پرنده ای در حال ذکر تیر نمی خورد و هر تیری به پرنده یا حیوانی دیگر در میدان شکار اصابت کند، در غفلت اوست،چنان که امام صادق (ع) می فرماید:«ما من طیر یصاد فی بر و لا بحر و لا یصاد شی ء ممن الوحوش إلابتضییعه التسبیح »5 .

در روایتی دیگر آمده است: صاعقه به ذاکر خداوند اصابت نمی کند؛ «إن الصاعقه لا تصیب ذاکرا” لله عزوجل»6. منشأ هر غفلتی توجه به دنیا و حطام دنیوی است. دلی که نگهبان داشته باشد و غیر خدا را از حریم آن دور نگه دارد، از غفلت مصون، و از آلودگی بری است.

2

1. نهج البلاغه، حکمت 208.

2. شرح غرر الحکم، ج 1، ص 369.

3. مفاتیح الجنان.

4. سوره حاقه، آیات 35-37.

5. بحارالأنوار، ج 61، ص 24.

6. همان، ج 90، ص 156.

2-اضطراب

ترس و اضطراب اثر دیگر گرایش و دلبستگی به دنیاست.نا آرامی افراد عادی ، به دلیل اتکای آنان که خود تکیه گاهی ندارد. از اینرو، به صورت ضرب المثل گفته شده:«الغریق یتشبث بکل حشیش» انسان غرق شده به هر گیاهی تکیه می کند و دست می اندازد تا نجات پیدا کند، زیرا خیال می کند که آن گیاه در دریا ریشه دارد و قوی است.

کسانی که در محبت دنیا غرق شده اند، دست و پا می زنند و هر لحظه احساس خطر می کنند و به این و آن منمسک می شوند به زرق برق هاتکیه می کنند تا از اضطراب برهند، ولی نمی توانند.

قرآن کریم در باره ی گرفتاران آتش دوزخ می فرماید:«… ورضوا بالحیوة الدنیا و اطمأنوا بها …»1 ؛ این ها به دنیا بسنده کردند و راضی و مطمئن شدند، در حالی که دنیا متاع فریب است؛ «…و ماالحیاة الدنیا إلا متاع الغرور»2 . دنیا متاع فریب است و انسان را می فریبد و اگر غریق به فریبگاه تکیه کند ، قطعا” نمی آرمد. اینکه مردان الهی مطمئنند، برای آن است که به حق متکی هستندو حق ثابت مطلق است؛ «ذلک بأن الله هو الحق …»3 .

کسیکه اعتقاد دارد، کارگردان جهان هستی خدای قائم به قسطی لستکه بر محور قسط و عدل ، جهان را اداره می کند و سراسر کار او حکمت است، خود را به می سپارد و آن گاه به طمأنینه می رسد و اضطراب ها از او رخت بر می بندد و می آرمد.

ولی افرادی که دل به دنیای فانی خوش کرده و بر آن امید بسته اند ، چون هر لحظه، احتمال فنای آن وجود دارد، همواره اضطراب و نگرانی آنان نیز بر قرار است.

از این رو ، کسی که به خوشی های زود گذر دنیا شادمان شود، بد خردی کرده است،«أافرح بالدنیا حمق»4 ، زیرا که دنیا محل آفت ها ست، «الدنیا محل الأفات»5 بنابر این، اطمینان به زرق و برق های دنیا، هم چون رفاقت با افعی خوش رنگ وآبی است که زهر کشنده اش هر آن انسان را تهدید می کند؛ «مثل الدنیا کمثل الحیه لین مسها و السم الناقع فی جوفها یهوی الیها الجاهل و یحذر ها ذواللب العاقل»6 .

3

1. سوره یونس، آیه 7.

2. سوره حدید، آیه 20.

3. سوره حج، آیه 62.

4. شرح غررالحکم، ج 1، ص 124.

5. همان، ص 153.

6. نهج البلاغه ، حکمت 119.

با این دگرگونی و بالا و پایین آمدن افراد ، چگونهمی توان بر این دار غرور دل بست، چنان که علی (ع) می فرماید:«ألرکون إلی الدنیا ما یعاین من سوء تقلبها جهل »1 ؛ اعتماد به دنیا با دگرگونی ها و حوادث تلخ آنکه هر روز مشاهده می شود، جهل و نادانی است و در نهایت موجب ذلت آدمی می شود، چنان که امیر المؤمنین (ع) می فرماید:«الدنیا تذل»2 .

کسی که خواهان آرامش و آسایش در زندگی است ، پیوسته باید به یاد حق باشد و یاد حق تنها عامل آرامش است و دیگر نه فقدان چیزی او را نگران می کند و نه برخورداری از متاعی او را به وجد می آورد؛ «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله ألا بذکرالله تطمئن القلوب»3 . کلمه «ألا» با تقدیم صله مفید حصراست وآیه شریفه به این مطلب مهم هشدار می دهد که آگاه باشید! تنها عامل و راه آرامش قلب یاد خداست.خدای سبحان نفرمود:«تطمئن القلوب بذکرالله»، بلکه فرمود:دل فقط به یک چیز می آرمدو آنیاد حق است. راز مطلب آن است که خداوندبه ما از خود مما نزدیک تر است؛ «… واعلموا أن الله یحول بین المرء و قلبه …»4 . دل ها نیز فقط به دست اوست و «مقلب القلوب» و تسلی دهنده آنها اوست.

3-دلبستگی به مقام دنیوی

مقامات انسان بر دو گونه است:معنوی و دنیایی.مقامات معنوی ، در پرتو تقوا و عبودیت حق و ترک گناه حاصل می شود و از گزند شیطان درون و بیرون، مصون و محفوظ است و در صورت مراقبت مستمر ، قابل غصب نیست.

اما مقامات دنیوی مانند زمام داری و ریاست اجتماعی در معرض زوال و نابودی است. سمت های دنیوی روزانه در معرض عزل و نصب قرار دارد و انسان با ایمان موظف است که به این مقامات دل خوش نکند. حضرت علی (ع) در جمله ای کوتاه و پر نغز ، از مقامات دنیوی چنین تعبیر می کند:زمام داری بر مردم ، همچون آبی متعفن یا همانند لقمه ای است که گلوگیر می شود؛ «هذا ماء آجن و لقمه یغص بها اکلها»5 .

دنیا خودش را به شکل چشمه زلال و صاف نشان می دهد که تشنگان قدرت به سوی او بشتابند و بد بویی و گندیدگی آن را بچشد. نیز دنیا خود رابه صورت لقمه چرب و نرم می نمایاند که گرسنگان جاه و مقام، به سوی او روان شوند تا هنگام بلع گلو گیرشان سازد و در حسرت رسیدن به آمال و آرزوها یشان هلاک شوند.

4

1. شرح غررالحکم، ج 2، ص 116.

2. همان ، ج 1، ص 10.

3. سوره رعد، آیه 28.

4. سوره انفال، آیه 24.

5. نهج البلاغه، خطبه 5.

عمده تفاوت فرهنگ آسمانی و وحی الهی با فرهنگ زمینی و بشری ، در نگرش به جهان هستی و امکانات آن است. انسان بلند پرواز و آسمان اندیش به ریاست های دنیوی دل نمی بندد و بر اساس تکلیف و شیفتگی خدمت به جامعه اسلامی ،بر مسند قدرت می نشیند. از این رو ، نه هنگام نصب خود شادمان و مسرور است و نه هنگام عزل غمگین و اندوهناک؛ «لکیلا تأسوا علی مافاتکم ولا تفرحوا بما اتاکم»1 .

ولی انسان زمین نگر ، عاشق پست و مقام دنیوی است و برای رسیدن به آن از هیچ تلاشی فرو نمی گذارد. او بر اساس تشنگی قدرت، مسند زمام داری را به چنگ می آورد و آن را غنیمت شمرده، از دست دادنش را بلا و مصیبت می پندارد.

4-جاه طلبی طاغیان و خانه نشینی اولیا

جاه طلبی و در جستجوی مقام دنیوی بودن بستر مناسبی برای ایجاد فساد در روی زمین است؛ «تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا …»2 . این برتری طلبی گاهی در برابر خدا، و گاه در برابر پیامبران الهی، و زمانی در برابر امام بر حق است.

نمونه روشن آن برتری جویی در مقابل امام همام علی ابن ابیطالب (ع) است. آن حضرت در خطبه معروف شقشقیه به تحلیلی جامع در این باره پرداخته است.

فریاد و غریو ویژه شتر هنگام به هیجان آمدن شقشقه نام داردو چون امیر المؤمنین (ع) در حال شور و هیجان به تحلیل کردار زمامداران پیشین پرداخته بود، از سخنرانی خود به «شقشقه» تعبیر فرموده است.

این خطبه یکی از شیواترین، رساترین و زیباترین سخنرانی های آن حضرت است که تحلیل اجتماعی-سیاسی او چگونگی شرایط حاکم بر جامعه پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام را در بر دارد و نیز حاوی تبیین دید گاه های روان شناختی آن حضرت از حاکمان غاصب و مردم کوته فکر معاصر خویش است.

امام علی ابن ابیطالب (ع) در بخش های آغازین سخنرانی چنین می فرماید:«أما والله لقد تمصها فلان و إنه لیعلم أن محلی منها محل القطب من الرحا.ینحدر عنی السیل و لا یرقی إلی الطیر فسدلت دونها ثوبا” و طویت عنها کشحا” و طفقت أتئی بین أن أصول بید جذاء (جد) أو أصبر علی طخیه عمیاء یهرم فیها الکبیر و یشیب فیها الصغیر، ویکدح فیها مرمن حتی یلقی ربه »3 .

5

1. سوره حدید، آیه 23.

2. سوره قصص، آیه 83.

3. نهج البلاغه، خطبه 3.

یعنی به خدا سوگند! فلانی جامه خلافت را در بر کشید و بر تن پوشید، در حالی که به فاصله میان من و خودش نسبت به خلافت آگاه بود. او می دانست که من محور وقطب آسیای خلافتم. سیل ها وچشمه های علمو فضیلت از دامن کوه سار وجودم جاری است و قله های سر به فلک کشیده امتیازهای من بلندتر از آن استکه پرندگان دور پرواز و بلند آشیان فکر پرواز بر آنقله ا را در سر پرورانده ، به آن اوج و عظمتبار یابند. پس من ردای خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن در پیچیده (و کنار رفتم) ، در حالی که در این اندیشه فرو رفته بودم که با دست تنها (و بدون یاور) به پا خیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) یا در این محیط پر خفقان و ظلمتی که پدید آوردند، صبر کنم؛ محیطی که پیرامون را فرسوده می سازد و جوانان را پیر می کند و مردان با ایمان را تا واپسین دم زندگی به رنج وا می دارد.

سپس آن حضرت می فرماید: «فرأبت أن الصبر علی هاتا أحجی فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجا أری تراثی نهبا ..»؛ عاقبت دیدم که بردباری و صبر به عقل و خرد نزدیک تر است. از این رو، شکیبایی ورزیدم، ولی مانند کسی بودم که خاشاک چشمش را پر کرده و استخوان راه گلویش را گرفته است. با چشم خود می دیدم که میراثم را به غارت می برند … .

عجبا! پس از گذشت بیستو پنج سل خانه نشینی، آن گاه که حق به جایگاه خود بازگشت و زمام امور به دست آن حضرت افتاد، باز دنیا طلبان آرام ننشسته، جمعی پیمان خود را گسستند و گروهی از اطاعت آن حضرت حق سر پیچی کردند. زرق و برق دنیا چشمشان را خیره کرده و جواهراتش آنها را فریفته بود، چنان که آن حضرت فرمود: فلما نهضت بالأمر نکث طائفه و مرقت أخری و قسط اخرون:کانهم لم یسمعوا الله سبحانه یقول:«تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا و العاقبه للمتقین»1 . بلی! و الله لقد سمعوهاووعوها و لکنهم حلیت الدنیا فی أعینهم وراقهم زبرجها!

5-اعراض از یاد خدا

تنهامانع یاد خدا دنیا طلبی است، چنان که خدای سبحان فرمود: «فأرض عن من تولی عن ذکرنا و تم یرد إلا الحیوه الدنیا»2 . برابر این آیه، سر اعراض از یاد خداچیزی جز دنیا خواهی نیست. مستفاد از این مقاله جمع نشدن دنیا طلبی از یاد حق است. این مطلب، از آیاتی که در باره ی بیتوته در «منی» نازل شده است و در آنذکرهای متفاوت بیتوته کنندگان بازگو شده است، نیز استفاده می شود.

6

1. سوره قصص، آیه 83.

2. سوره نجم، آیه 29.

برابر این آیات، مردمی که به حسب ظاهر برای اعمال حج به مکه رفته و پس از اعمال عرفات و مشعر ، در منی گرد آمده اند، دو دسته اند:

1.دنیا طلبان که منطق آن ها این است: خدایا به ما دنیا بده ، خواه حلال و خواه حرام. اینان به یاد خدا نیستند و «لیبک» آنان نیز اگر چه به حمل اولی ذکر است، ولی به حمل شایع غفلت از حق تعالی است، مانند نیت بسیاری از افراد برای نماز که به حمل اولی نیت است و به حمل شایع غفلت از خدا.

2.ذاکران حق که منطق آنان این است: خدایا حسنات دنیا و آخرت و حلال از این دو را به ما عطا کن؛ «فإذا قضیتم مناسککم فاذکروا الله کذکرکم اباکم أو أشد ذکرا فمن الناس من یقول ربنا اتنا و ما له فی الاخره من خلاق* و منهم من یقول ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار»1 .

6-محرومیت از معرفت حقیقی

خدای سبحان ، علم دنیا طلبان را نا بالغ دانسته است و به رسولش دستور می دهد که از آنها اعراض کن؛ «فأرض عن من تولی عن ذکرنا و یرد إلا الحیوه الدنیا* ذلک مبلغهم من العلم …»2 . این گروه، با این مبلغ اندک از علم هرگز نمی توانند به معرفت نفس ، معرفت عقل و بلأخره معرفت آن سوی عالم طبیعت راه پیدا کنند و از آن بهرهمند شووند. کسی می تواند از معارف الهی بهره مند گردد از حداقل نصاب عقل بر خوردادر باشد. کسی که با دانش مادی خود، فقط محدوده دنیا و تنگنای طبیعت را می نگرد، نمی تواند از روزنه طبیعت به ماورای طبیعت پرواز کند.

از این رو، خداوند به کسانی که از حقیقت روح می پرسند، می فرماید: «… و ما أوتیتم من العلم إلا قلیلا»3 . این خطاب ظاهرا” متوجه همان کسانی است که درباره آنها فرمود: «ذلک مبلغهم من العلم… »4 . کسانی که در حد حس یا خیال می اندیشند، مبلغ علمشان اندک است و جز دنیا چیزی را نمی بینند، اما آنها که در حدعقل می اندیشند ، هدفشان نیز حتما”معقول است و هدف معقول در تنگنای طبیعت ظهور نمی کند. پس، هدف انسان عاقل، آن سوی نشأه طبیعت است، ولی نهایت هدف انسان کوته بین دنیای فانی است.

7

___________________________________________________________________________

1. سوره بقره، آیه 200-201.

2. سوره نجم، آیه 29-30.

3. سوره اسراء، آیه 85.

4. سوره نجم، آیه 30.

حضرت علی (ع) می فرماید:

و إنما الدنیا منتهی بصر الأعمی لا یبصر مما شیءا و البصیر ینفذها بصره و یعلم أن الدار و راءها فاالبصیر منها شاخص و الأعمی إلیها شاخص و البصیر منها متزود و الأعمی لها متزود 1 ؛

یعنی دنیا منتهای دید کور دلان است که در ماورای آن چیزی نمی بینند،اما دیده شخ بصیر در آن نفوذ می کند و از می گذرد و می داندکه سرای جاویدان در ورای آن است.بنابر این، شخص بصیر در دنیا آماده کوچ است و کور دل چشمش را به آندو خته است و بینایان از آن زاد و تو شه بر می گیرند و نابینایان برای آن زاد و توشه می اندوزند.

آن حضرت در بیان دیگری می فرماید:«من أبصر بها بصرته و من أبصر إلیها أعمته»2 ؛ هر کس با چشم بصیرت و عبرت به دنیا بنگرد، به بصیرت و بینایی بخشد و آن کس که چشمش به دنبال دنیا، و هدفش رسیدن بهآن باشد و بهآن فریفته گردد، از دیدن حقایق نابینایش می کند.

مرحوم سید رضی می گوید:اگر کسی در جمله «و من أبصر بها بصرته» تأمل کند، در آن معنای شگفت آور و مقصود ژرفی خواهد یافت که به پایانش نمی تواه رسید، به ویژه اگر جمله «من أبصر إلیها أعمته» کنار آن کذارده شود که در این صورت به خوبی فرق روشنی بین آن دو جمله می یابد؛ فرقی روشن، شگفت انگیز و آشکار.

8

1. نهج البلاغه، خطبه 133.

2. نهج البلاغه، خطبه 82.

دنیا گرایی به معنای جامع

گرچه قرآن کریم مردم را به گروه دنیا طلب و آخرت طلب تقسیم می کند؛«… منکم من یرید الدنیا و منکم من یرد الاخره …» 1 ، و نیز می فرماید:برخی حرث و کشت دنیا، و عده ای کشت آخرت طلب می کنند؛ «من کان یرید حرث الاخره نزد له فی حرثه و من کان یریذ حرث الدنیا نؤته منها» 2 ، ولی در حدیث معروف تثلیث، امیرالمؤمنین(ع) آخرت طلبان را به سه قسمت تقسیم می کند: دسته ای که هدف آنان پرهیز از آتش است و عده ای که شوق بهشت دارند و گروهی که محبت خدا مقصود و مطلوب آنهاست:

إن قوما” عبدو الله سبحانهرغبه فتلک عباده التجار، و قوما” عبدوه رهبه فتلک عباده العبید و قوما” عبدوه شکرا” فتلک عباده الأحرار 3.

گروه یکم و دوم که از خدا جز خدا می خواهند ، نسبت به گروه سوم دنیا طلبند ، گرچه مردان با ایمان و اهل نماز و روزه اند، زیرا هرچه غیر خداست، دنیاست (به معنای جامع و عام آن)، گرچه وصول به بهشت یا نجات از دوزخ باشد.

این معنای لطیف را از این آیه نیز می توان استفاده کرد:«واصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم باالغدوه والعشی یریدون وجهه و لا تعد عیناک عنهم ترید زینه الحیوه الدنیا …» 4. در این آیه ، به رسول اکرم (ص) دستور داده شد که با کسانی که اهل سیر و سلوکند و در هر بامداد و شامگاه بهدیاد خدایند ، صابرانه به سر ببرند و آنها را رها نکند و با دیگران که دنیا طلبند ، نباشد.

هم چنین در این آیه دنیا طلبی در مقابل اراده «وجه خدا» قرار گرفته است؛ یعنی اینها اهل اراده اند و وجه خدا را اراده می کنند؛ آنان از این تذکر صبح و شام ، فرار از دوزخ یا قرار در بهشت را طلب نمی کنند، بلکه «وجه الله» را طلب می کنند و همانور که امیر المؤمنین و سایر اهل بیت، فرمودند:«إنما نطعمکم لوجه الله …»5 ، اراده این از سالکان کوی حق نیز متوجه وجه الله است؛ نه پرهیز از دوزخ یا وصول به بهشت.

9

1. سوره آل عمران، آیه 152.

2. سوره شوری، آیه 20.

3. شرح غرر الحکم، ج 2،ص 866.

4. سوره کهف، آیه 28.

5. سوره انسان، آیه 9.

پس، اراده اگر به وجه الله تعلق گیرد سالک موفقبه وصول است و این برترین مرتبه اراده است. اما اگر فقط به پرهیز از دوزخ یا وصول به بهشت تعلق گیرد او در بین راه می ماند؛ زیرا در آیه یاد شده ، بین دو گروه ، تقابل واقع شده و به رسول اکرم خطاب شده است : تو با کسانی باش که وجه الله را اراده می کنند و از آنان فاصله مگیر و به دیگران که دنیا طلبند، توجه مکن.

از این تقابل معلوم می شود که عده ای اهل دنیا و گروهی مرید وجه خدایند، ولی دسته ای نیز برای پرهیز از دوزخ و وصول به بهشت کوشش می کنند. اینها گرچه نسبت به اهل دنیا آخرت طلبن، ولی نسبت به مریدان وجه الله، اهل دنیا (به معنای جامع و عام) به شمار می آیند؛ چون اینها که در وسط راهند، گرچه نسبت به پایین تر از خود اهل نجاتند، ولی نسبت به بالا تر از خود هنوز به مقصد نرسیده اند.

بنابر این، پیامبر اکرم برابر این آیه دو مأموریت پیدا کرده است؛ از دنیا طلبان صرفه نظر کند و با آنها نباشد و با طالبان و سالکان مرید «وجه الله» به سر ببرد. البته زندگی با دنیا طلبان آسان است، چون با لذت های نفس همراه است. آنان مسرف،مترف،و مرفهند و اگر انسان با آنها زندگی کند، از نعمت های آنان برخوردار می شود و رنجی نمی برد، ولی همسفر شدن به محرومان و سالکان کوی وجه الله دشوار است. به همین جهت خدا به رسول اکرم (ص) دستور صبر می دهد:« واصر نفسک مع الذین یدعون ربهم باالغدوه و العشی یریدون وجهه …»1 .

گفتنی است که فاصله گرفتن از دنیا طلبان باید با «هجر جمیل» همراه باشد، زیرا ذات اقدس خداوند، گرچه به رسول اکرم فرمود:با آنها مباش، لیکن آن حضرت نمی تواند آنها را رها کند، چون پیامبر آنها نیز هست. بنابر این، باید آنها رانیز تربیت و هدایت کند. از این رو، در آیه دیگر می خوانیم:«… واهجرهم هجرا” جمیلا”»2 .اگر راهنمای مردم از آنان جدا و منزوی شود، چنین هجری، هجر جمیل نیست، زیرا آنها را بی سرپرست رها کرده است، در حالی که پیام خدا را باید به آنان برساند؛ ولی اگر در عین اینکه به مقدار لزوم ، هدایت آنا را بر عهده دارد، با آنان با صفا و صمیمیت به سر نبرد و در حلقه آنان شرکت نکند و ایشان را به جمع خاص خود راه ندهد، چنین رفتار هجر جمیل است.

1. سوره کهف، آبه 28.

سوره مزمل، آیه 10.


جستجو