معنای لغوی سکولاریسم
واژه های سکولاریسم – secularism – و «سکولاریزاسیون» – secularization – در اصل از واژه لاتین «سکولاریس» گرفته شده است. این واژه، از جمله واژه هایی است که در فرهنگ غرب در معانی مختلفی بکار رفته است. برخی از معانی این واژه و کلمات مشابه آن چنین است:
سکولاریسم: یعنی مخالفت با شرعیات و مطالب دینی، روح دنیا داری، طرفداری از اصول دنیوی و عرفی، جدایی دین از سیاست، جدا انگاری دین از دنیا، علم گرایی، نوگرایی و مدرنیسم، اعتقاد به اصالت امور دنیوی، دنیوی کردن، غیر دین گرایی، نادینی گرایی، دنیویت، این جهانی. *** سکولار: یعنی، وابسته به دنیا، غیر روحانی، غیر مذهبی، عامی، عرفی، بیسواد، کسی که علاقه و گرایشی به امور معنوی و مذهبی ندارد. (1) ***سکولاریزه: یعنی، دنیوی کردن، غیر روحانی کردن، از بند کشیش یا رهبانیت رها شدن، اختصاص به کارهای غیر روحانی دادن، از عالم روحانیت (کشیش) خارج شدن، دنیا پرستشدن، جنبه دنیوی به عقائد یا مقام کلیسایی دادن. (2) ***دو اصطلاح دیگر وجود دارد که بیان معنای آنها برای تکمیل بحثخالی از لطف نیست: ***1- آتهایسم – ATheism – یعنی، انکار وجود خدا، بی اعتقادی به وجود پروردگار. آتهایستیعنی ملحد. ***2- لاییسم: یعنی وابستگی به شخص دنیوی و غیر روحانی، خروج از سلک روحانیون، و لائیک یعنی، دنیوی، آدم خارج از سلک روحانیون. ***بنا به تعریف دایرة المعارف بریتانیکا: لائیک از موارد و مصادیق سکولار میباشد، زیرا تفکیک دین از سیاست، اخص از سکولار و سکولار اعم از لائیک میباشد. (3) ***سکولاریسم، اسم و نشانهای لفظی برای نامیدن انبوهی از رخدادها، مکانیسمها، سنتها، نهادها، گفتارها، نظریهها، و ایدئولوژیهای گوناگون است که در مناطق مختلف اروپا تحقق یافته است و مانند بسیاری از «ایسم» های مدرن، سکولاریسم نیز با نهضت اصلاح دینی، آغاز شده است. (4) ***معنای اصطلاحی سکولاریسم ***از آنجا که اندیشه سکولاریسم متشکل از ابعاد مختلف و متنوع سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، دینی و… است، لذا ارائه یک تعریف جامع و مانع برای سکولاریسم (مانند معنای لغوی آن) کار دشواری است. ***«براین ر.ویلسون» یکی از پژوهشگران غربی درباره دشواری تعریف سکولاریسم میگوید: ***«مفهوم جداانگاری دین و دنیا فاقد یک تعریف قطعی متفق علیه است. پدیدههای همبستهای که این مفهوم به آنها اشاره دارد، طیف اجتماعی گستردهای را دربر میگیرند» . وی در ادامه میگوید: ***اگر بخواهیم «جداانگاری دین و دنیا» را به اجمال تعریف کنیم، میتوانیم بگوییم: فرایندی است که طی آن وجدان دینی، فعالیتهای دینی و نهادهای دینی اعتبار و اهمیت اجتماعی خود را از دست میدهند. و این بدان معناست که دین در عملکرد نظام اجتماعی در حاشیه قرار میگیرد و کارکردهای اساسی در عملکرد جامعه، با خارج شدن از زیر نفوذ و نظارت عواملی که به امر ماوراء طبیعی عنایت دارند، عقلانی میگردد» . (5) ***در فرهنگ آکسفورد، سکولاریسم چنین تعریف شده است: «اعتقاد به این قوانینی که، آموزش و سایر امور اجتماعی به جای آنکه مبتنی بر مذهب باشد، بر دادههای علمی بنا شود» . (6)
با این حال با توجه به تعریفهای فوق و در نظر گرفتن موارد فراوان و ابعاد مختلف استعمال سکولاریسم، میتوان آن را در یک تعریف ترکیبی و جامع چنین تعریف کرد: ***«سکولاریسم به معنای بی اعتقادی یا بیاعتنایی یا به حاشیه راندن دین و امور مبتنی بر مذهب از فعالیتهای مختلف حیات بشری از قبیل حکومت، سیاست، اخلاق و فرهنگ و غیره است.» ***اصول و بنیادهای اساسی تفکر سکولاریسم
سکولاریسم به عنوان یک نظام فکری جدید در جامعه غرب برپایه اصول خاصی استوار است که قوام بخش سکولاریسم به شمار میروند. این اصول عبارتند از: ***1- عقل گرایی (راسیونالیسم)Rationalism ***یکی از مبانی نظری سکولاریسم، عقل مداری (عقل محوری، عقل معیاری و عقل بسندگی) است. به عبارت دیگر، اصالت دادن به عقل یا عقل گرایی است. بدین معنا که عقل به تنهایی و مستقل از وحی قانونگذاری نماید. بدین ترتیب دیگر نیازی به ادیان و پیامبران و کتابهای آسمانی و آموزشهای الهی ندارد و با تصمیمگیریهای عقلانی و به کمک عقل میتوان نیاز بشر را برطرف ساخت. پایه گذار این اندیشه «رنه دکارت» (1596- 1650) است. ***در تفکر اسلامی، عقل یکی از منابع استنباط احکام شرعی به شمار میرود و براساس این اعتقاد، عقل نمیتواند به تنهایی و مستقل از وحی و دین و آموزشهای الهی، قوانین جامعی را برای زندگی بشر وضع کند و با برنامه ریزیهای خود خوشبختی بشر را تضمین نماید. بنابراین اگر در آیات قرآن و روایات معصومین علیهم السلام انسان را به تعقل و تفکر دعوت میکنند، بیشتر تفکر و تعقل در راستای اصل اثبات دین و اعتقادات و ابزاری جهت فهم آموزههای دینی است. ***2- علم گرایی (سیانتیسم ) scintism ***یکی دیگر از اصول فکری و ایدئولوژی سکولاریسم، سیانتیسم (علم گرایی، علم پرستی، اصالت علم یا علم زدگی) است.***تکیه افراطی به علوم تجربی، علوم اجتماعی و معارف بشری، یکی از مؤلفههای اصلی سکولاریسم است. (7) ***پس از رنسانس و با ظهور موج تجربه گرایی، مساله تعارض علم و دین رخ نمایاند، تجربه گرایان براساس رویکرد افراطی خویش، علم را بر دین مقدم شمردند و هر آنچه که به محک تجربه در نیاید مورد طرد و انکار قرار گرفت. این عمل از احساس وابستگی انسان به دین و معنویت کاست. ***تقابل علم و دین از هنگامی آغاز شد که تئوریهای جدیدی در فضاشناسی و هیات، به وسیله «کوپرنیک، کپلر، و گالیله» مطرح شد که با پذیرفتهها و باورهای کلیسا و با ظواهر کتاب مقدس مخالفت داشت. از آن پس، تعارض کلیسا و علم آغاز شد و به دریجشدت یافت. گرچه در ابتدا کلیسا مقاومتهای زیادی کرد، اما در نهایتشکستخورد و نتیجه آن جدایی دین از علم بود. از این پس این حرف مطرح شد که دین زبان مخصوص به خود دارد و علم نیز زبان مخصوص به خود و روح دین صرفا راز و نیاز با خداست. (8) ***توجه به این نکته لازم است که دین حقیقی (اسلام) هرگز با علم ناسازگار نبوده و نیست. ماهیت علم، کشف مجهولات و رسیدن به واقعیات است و اگر غیر از این باشد، علم نیست، پس تئوریها و فرضیههای ظن آور (که بسیاری از علوم معاصر از این دستهاند) و مثلا تئوری تکامل انواع (ترانس فرمیسم) که توسط داروین مطرح شد، صرفا یک فرضیه است، و تعارض آن با آموزههای قرآنی و روایی، هیچ خللی در اعتقادات ایجاد نمیکند. بلی، برخی از دستاوردهای علوم، قطعی و یقینیاند و تا کنون هیچ نمونهای از تعارض این قبیل دستاوردها با اعتقادات مسلم دینی ارائه نشده است. ***3- نسبیت گرائی (رولاتیویسم) Relativism ***از جمله اصول و بنیادهای فکری و نظری سکولاریسم، نسبیت گرایی است. این اندیشه هم در عرصه ارزشهای اخلاقی و هم در قلمرو معرفت توجیه میگردد. در توجیه نسبیت گرایی اخلاقی و معرفتی، استناد عمده سکولاریستها به خطاپذیری بشر و محدود بودن درک و فهم آدمی است. ***این نظریه که به لغزش انگاری نیز تعبیر شده، مبتنی بر این فرض است که آدمی موجودی است قابل خطا با درکی نارسا و محدود و لغزشپذیر و بنابراین نباید انتظار الوهیت از او داشت. خطاکاری و محدودیتبشری، در فهم و درک او راه یافته و معرفت او را در تمامی زمینهها خطاآمیز، نسبی، محدود، نارسا و نامقدس میسازد. ***از دیدگاه سکولاریسم، ارزشهای مطلق، ثابت، کلی و دائمی وجود ندارد و امور اخلاقی و ادراکات آدمی همه محدود و موقتی و نسبیاند و خوب و بد مطلق وجود ندارد و هر چه هست زاییده عقل و درک محدود آدمی است و پسند و ناپسند و حسن و قبح هم نسبی و تابع شرایط اجتماعی و زیستی است. مثلا در مورد خوب بودن یا بد بودن آزادی سقط جنین و یا ممنوعیت آن، هیچ قضاوتی نمیتوان کرد. هیچگونه ارزش مطلق و یا امور مقدس وجود ندارد. آدمی خود خالق ارزشهاست و البته ارزش و ضد ارزش مفاهیمی نسبی، وضعی و قراردادیاند و قابل تصدیق و تکذیب منطقی نمیباشند. ***4- لائیسیزم ***لائیسیزم یا بی دینی نیز یکی از مبانی ایدئولوژی سکولاریسم است. اعراض از خدا و استغنا از حضرت حق، کوس استقلال نواختن و خدا و هر چه را که قدسی و معنوی و آن سویی استبه پای حکومت عقل قربانی کردن، از مبانی این اندیشه است. سکولاریسم تعلیم میدهد که بی خدا زندگی کنید و بی حضور او به تمشیت و تنظیم امور بپردازید. بلکه میکوشد تا آن را مسکوت و مغفول بسازد و اصلا مجالی برای طرح آن و اندیشیدن در مورد آن پدید نیاورد; یعنی توطئه سکوت درباره خدا. طبق این دیدگاه اصلا نیازی به دین نیست تا پای خدا را به میان بکشیم. بیتفاوتی نسبتبه دین، که به مراتب بدتر از ضدیتبا دین است، یکی از پیامدهای انکارناپذیر سکولاریسم است. ***5- اباحیگری ***اباحیگری و معتقد شدن به آزادی مطلق و بی حد و حصر و تجویز بی بند و باری و بی موالاتی برای بشر نیز یکی دیگر از پایههای سکولاریسم است. طبق این دیدگاه نه نظارت الهی در کار است نه ثواب و عقاب اخروی. ارزش های ثابت اخلاقی که همگانپذیر و اثبات شدنی و قابل دفاع باشند وجود ندارد. پس آدمی آزاد است که به دلخواه خود عمل کند. آزادی از نظر اسلام یک موهبت الهی بوده و از ارزش والایی برخوردار است اما از آنجا که هدف خداوند از آفرینش انسان، رساندن او به کمال و سعادت است، ربوبیت الهی اقتضا میکند که برای هدایتبشر به سوی کمال مطلوب، قوانین جامع، پویا و متقنی را وضع نماید تا انسان بتواند در چارچوب این قوانین به حیات مادی و سیر معنوی خود ادامه دهد. لذا از نظر اسلام آزادی فقط در چارچوب قانون سعادت بخش آسمانی مطلوب و مقبول است (9) . ***6- بشرگرایی (اومانیسم) homanism ***«اومانیسم» هویت فرهنگی عصر جدید غرب است. براساس این اصل، انسان، مدار و محور همه اشیاء، خالق ارزش ها و ملاک تشخیص خیر و شر است; در واقع انسان جای خدا مینشیند و قادر استبدون مد نظر قرار دادن دین و ارتباط با ماوراء طبیعت، مشکلات زندگی خود را حل کند. ***بنابراین اصل، انسان با داشتن دو اهرم عقل و علم، دیگر نیازی به دین ندارد. نتیجه انسان محوری، زمینی کردن دین و بی اعتباری آن است. در این رهگذر، انسان موجودی مادی قلمداد شده، هرگونه نیروی معنوی بی اعتبار و مورد انکار قرار میگیرد. ***بر اساس این نظریه در واقع، آنچه اصالت دارد انسان است و خداوند صرفا در جهت رفع آلام روحی و نیازهای بشر مورد پذیرش قرار میگیرد و خود از اصالتبرخوردار نیست. نظام سیاسی اومانیسم مبنای مشروعیتخود را از مردم و به اصطلاح «قرار داد اجتماعی» میگیرد، که امروزه در انتخابات و آراء مردمی تجلی مییابد. ***7- سنتستیزی ***منظور از سنتستیزی، دین زدایی است. فرهنگ امروز غرب براساس تحول، تطور و مبارزه با سنن پی ریزی شده است. ستیز با دین، هدفی است که سکولاریسم آن را با هر یک از اصولی که برشمردیم تعقیب میکند. اندیشههای بیشتر نویسندگان پس از رنسانس در غرب بر این مدار بوده است. نیکولو ماکیاول (1469- 1527) از پیشتازان سنتستیزی، دولت را پدیدهای طبیعی که هیچ تعلقی به ماورای طبیعت ندارد میشمارد و تنها نقشی که برای دین قائل است آن است که آن را به مثابه ابزاری در ستحکمران میداند. ***عوامل و زمینههای پیدایش سکولاریسم در جهان غرب ***عوامل ظهور و رشد سکولاریسم در غرب را میتوان به دو دسته (عوامل درونی و عوامل بیرونی) تقسیم کرد. ***1- عوامل درونی ***مراد از این عوامل، مواضع کلامی و نارساییهای آئین مسیحی است. اگر کسی مطالعه و تحقیق مختصری درباره آئین مسیحیت داشته باشد به خوبی درمییابد که این آئین در زمینه مسائل اعتقادی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و… کم و کاستهای فراوانی دارد. با توجه به رشد و ترقی معرفتبشری و علوم تجربی، آئین مسیحیت نتوانسته است راهکارهای درست و مقررات صحیحی را در مورد مسائل حکومتی، اجتماعی و… ارائه دهد. ***استاد مطهری رحمه الله در این باره میگوید: «کلیسا یک سلسله مفاهیم کودکانه و نارسا در باره خدا ارائه کرد که به هیچ وجه با حقیقت وفق نمیداد، و طبعا افراد باهوش و تحصیل کرده و رشنفکر را نه تنها قانع نمیکرد بلکه متنفر میساخت و برضد مکتب الهی بر میانگیخت (13) .» ***از این رو با یک حرکت، حاکمیت کلیسا درهم کوبیده شد و عجز و ناتوانیش در برابر نهضت اصلاح دینی «مارتین لوتر» نشان داده شده و عاقبت این نهضت، باعث درهم شکستن حاکمیت کلیسا و ظهور فلسفه سیاسی جدیدی گشت. ***برای توضیح بیشتر، عوامل درونی را در سه محور اساسی زیر مورد بررسی و دقت نظر قرار میدهیم. ***الف – عدم دسترسی مسیحیتبه وحی الهی
این اولین عامل و مهمترین علت ظهور اندیشه «سکولاریسم» در فرهنگ غرب است. عهدین (تورات و انجیل) روایت رفتار و گفتار حضرت موسی و عیسی علیهما السلام و نقل حوادث روزگار آنان یا پیشینیان میباشد. تورات و انجیلهای چهارگانه موجود، متون وحیانی نیستند. فقدان متن وحیانی دست نخورده، سبب پیدایش باورهای نادرست و رواج عقائد خرافهآمیزی مانند عقیده به تثلیث، گناه جبلی، فدا و… شد (که در محور سوم در این باره بحثخواهیم کرد) و در نتیجه باعث غیر عقلانی جلوه گر شدن عقائد دینی گشت. (14) ***ب – نارسائی متون دینی مسیحیت (اناجیل اربعه) ***یکی دیگر از مهمترین عامل ظهور اندیشه سکولاریسم در فرهنگ غربی را میتوان خود کتاب مقدس مسیحیان دانست، زیرا در این کتاب مطالب و شواهد فراوانی وجود دارد که بر تفکیک دین از حکومت صحه میگذارد. ***برای اثبات این گفتار به بعضی از مطالب اناجیل اربعة اشاره میکنیم: ***1- بر طبق متن تحریف شده کتاب انجیل، نوع تقسیم کار میان کلیسا و قیصر پذیرفته شده است. زیرا بر اساس گفته این کتاب، آنچه که متعلق به قیصر است، میبایستبه قیصر، و آنچه متعلق به خداست، میبایستبه کلیسا واگذار شود. به این عبارت از انجیل توجه کنید: ***«عدهای از فریسیان نقشه کشیدند که چطور عیسی را با سخنان خودش بدام بیاندازند. آنها چند نفر از پیروان خود را به اتفاق عدهای از هواداران هرودیس به نزد عیسی فرستاده و گفتند ما میدانیم تو راستگوئی، پس به ما بگو رای تو چیست؟ آیا دادن جزیه به امپراطور روم جایز استیا نه؟ عیسی شرارت ایشان را درک کرده و گفت: ای ریاکاران! چرا مرا امتحان میکنید؟ … بدیشان گفت: این تصویر و عنوان مال از آن کیست؟ آنها جواب دادند: مال قیصر، عیسی به آنان فرمود: مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا. (15) » ***2- حضرت عیسی علیه السلام در پاسخ به سؤال پیلاطس مبنی بر این که آیا تو پادشاه یهود هستی؟ فرمود: ***«پادشاهی من از این جهان نیست. اگر پادشاهی من از این جهان میبود خدام من جنگ میکردند تا به یهود تسلیم نشوم، لکن اکنون پادشاهی من از این جهان نیست. (16) » ***3- مردمی که معجزه حضرت عیسی علیه السلام را مشاهده کرده بودند، خواستند او را حاکم خود سازند، اما عکس العمل آن حضرت امتناع از تشکیل حکومتبود. ***«چون عیسی متوجه شد که آنها میخواهند او را به زور برده و پادشاه سازند، از آنها جدا شد و تنها به کوهستان رفت. (17) » ***از این مطالب چنین به دست میآید که حضرت عیسی علیه السلام پیوسته تلاش میکرد که خود را از عرصه حکومت و سیاست دور سازد و پیروان خود را نیز از این امر بر حذر میداشت که مبادا به سراغ حکومتبروند. او به آنها دستور میدادکه: حکومت را به قیصر بسپارید و به دور از حکومت و سیاست، به عبادت خداوند بپردازید. ***این نوع دیدگاه، زمینه مناسبی را برای رشد و نمو «سکولاریسم» در مسیحیتبه وجود آورد. ***ج – فقر کلام و الهیات مسیحی ***عامل دیگری که نقش اساسی در به وجود آمدن افکار سکولاریستی به معنای عام کلمه (یعنی طرد دین سنتی مسیحیت) داشت، الهیات و عقائد خشک کلیسا بود. آبای کلیسا با تمسک به ظواهر آیات انجیل، از مسیحیت قرائتی ارائه نمودند که با عقل و علم سازگار نبود و این خود زمینه نقد مسیحیت را برای ملحدان به وجود آورد. به عنوان نمونه میتوان به گناه جبلی و مساله فدا، تثلیث ، آمرزش نامه و نقد ناپذیری و عصمت پاپ اشاره کرد. ***ج/1- گناه فطری و مساله فدا ***کلیسا براین باور بود که گناه و خطای حضرت آدم در بهشت (خوردن از درخت ممنوعه) به فرزندان او نیز منتقل شده است، از این رو تمامی نسل او بالفطره گناهکار به حساب میآیند، و رهایی از گناه فطری با اعمال نیک و عبادات حاصل نمیشود، لذا حضرت عیسی علیه السلام با فدا کردن خود، کفاره گناهان شده است. در کتاب «رومیان» – یکی از کتابهای مقدس مسیحیان – میخوانیم: ***«هیچ انسانی در نظر خدا با انجام احکام شریعت نیک شمرده نمیشود. کار شریعت این است که انسان، گناه را بشناسد… (18) همه گناه کردهاند و از جلال خدا قاصر میباشند و به فیض او مجانا عادل شمرده میشوند، به وساطت آن فدیه که در عیسی مسیح است که خدا او را از قبل معین کرد تا کفاره ما باشد» . (19) ***گنه کار دانستن انسان به جرم خطایی که هزاران سال پیش جد وی «آدم» انجام داده است و بخشودن او با قربانی شدن انسان دیگر، جزء مهمترین اعتقادات کلامی مسیحیت است که (20) به وسیله آبای کلیسا، از جمله قدیس «آگوستین» (354- 430) تبلیغ و ترویجشد. مخالفتبا این آموزه، مخالفتبا دین به حساب آمده و موجب انواع محکومیتها میشد. از مخالفان اولیه این نظریه میتوان به «پلاگیوس» (370) کشیش معاصر «آگوستین» اشاره کرد که به اصرار وی از سمت کشیشی خلع و بدون سر و صدا مفقود شد. (21) ***ایان باربور میگوید: «اختلاف بر سر گناه نخستین، در فرانسه به جدایی کامل دین و فلسفه انجامید و غرابت این آموزه با تکامل علوم تجربی و زیستشناسی، مخصوصا با فرضیه داروین به اوج خود رسید» . (22) ***ج/2 – آمرزش نامه ***یکی دیگر از کارهای کلیسا، قرار داد فروش «آمرزش نامه» یعنی فروش و حراج بهشت از سوی کشیشان بود. انسانهایی که خود را در برابر خداوند گناهکار میدانستند با تقدیم مبلغی به کشیش کلیسا، خود را از آلودگی گناه تطهیر میکردند. کشیشان مردم را به خرید قبالههای تطهیر تشویق میکردند، چرا که درصدی از فروش آن را خود تصاحب میکردند. پاپ لویی دهم برای تهیه هزینه هنگفتساختمان کلیسای مجلل خود، مجبور به فروش آمرزش نامه معروف مارس (1517) به طور گسترده در سطح جهان شد. ***کلیسا، فروش بخشایش را به عنوان بخشی از الهیات مسیحی توصیف کرده و در توجیه شرعی بودن آن به سخن حضرت مسیح خطاب به پطرس تمسک میکرد که: «کلیدهای پادشاهی آسمان را به تو میدهم، آنچه را که تو در زمین منع کنی در آسمان ممنوع خواهد شد و هر چه را که بر زمین جایز بدانی در آسمان جایز دانسته خواهد شد» . (23) ***این سنت کلیسا مورد مخالفت اصلاح گران و اندیشوران قرار گرفت و به تعبیر ویل دورانت، جرقههای اصلاح دینی را که خود بستر سکولاریزاسیون استبرافروخت. «نارضایتی و شکایتی که سرانجام چون جرقهای، آتش انقلاب اصلاح دینی را برافروخت، فروش آمرزش نامه بود. (24) » ***آمرزش نامه و ترویج آن، آثار سوء فراوانی را در جامعه اروپا به جا گذاشت و باعث فساد و انحراف کشیشان و مردم بود. «تامس گسکوین» رئیس دانشگاه آکسفورد، در سال 1450، آثار سوء تکان دهنده آن را چنین تشریح میکند: ***«امروزه گناهکاران میگویند: من پروایی ندارم که در برابر خداوند چه قدر گناه و کار زشت میکنم، زیرا با اعتراف و طلب آمرزش در نزد کشیش و خرید آمرزش نامه پاپ، کلا از تمامی معاصی و کفارهها برائتحاصل میکنم. من آمرزش نامه پاپ را به چهار یا شش پنس خریدهام… آمرزش نامه فروشان در سراسر کشور پراکندهاند و آمرزش نامهها را به دو پنس، گاهی به دو جرعه شراب یا آب جو، حتی به جای مزد فاحشهای میفروشند (25) .» ***ج/3 – نقد ناپذیری و عصمت پاپ ***یکی دیگر از لغزشهای کلیسا نظریه عصمت و مصونیتخود از هرگونه خطا و لغزش است. کلیسا و در راس آن پاپ خود را جزء مقدسات آیین مسیحیت و جانشین حقیقی خداوند و عیسی مسیح وصف میکند، به گونهای که آراء آنها مانند کتاب مقدس، نقد ناپذیر، واجب الاطاعة و مقدس است. ***قدیس «اگوستینوتر» در رساله خود مینویسد! «قدرت پاپ از جانب خداوند است، زیرا خلیفه و قائم مقام او بر زمین است و اطاعت پاپ حتی اگر مستغرق در گناه باشد واجب است… مقام پاپ برتر از مقام فرشتگان و در خور همان ستایش و تقدیس است که به مریم عذرا و دیگر قدیسان گذارده میشود» . (26) ***با بررسی اجمالی و نگاهی کوتاه به عوامل درونی پیدایش تفکر سکولاریسم، ثابت میشود که خود متون دینی و مبانی کلامی و اعتقادی مسیحیتبستر مناسبی برای پیدایش این اندیشه بوده است. و این خود تزلزل و ضعف مبانی دینی مسیحیت را به اثبات میرساند. ***2- عوامل بیرونی ***مراد از عوامل بیرونی، شرایط فرهنگی و سیاسی خاصی است که در باروری نهال سکولاریسم مؤثر افتاده است. در این مورد به چهار واقعه مهم میتوان اشاره کرد: ***الف – اختلاف میان دولت و کلیسا ***مشاجره میان پاپ و سلطنت فرانسه، در سالهای 1269 تا 1303 موجب شد فرضیه امپریالیسم پاپ که در قانون شرع گنجانده شده بود، به حد کمال رسد، ولی در عین حال به واسطه الحاق ملل فرانسه به یکدیگر و تشکیل سلطنت فرانسه و تقویتحس ملیت در آن کشور، به این فرضیه ضربه محکمی وارد شد که پس از آن تاریخ، دیگر نتوانست قوت گیرد. مساله مخالفتبا امپریالیسم پاپ در پایان همین واقعه به تدریجشکل گرفت و سمتحرکت آن کم کم مشخص شد و این فکر پیدا شد که باید قدرت روحانی را محصور و محدود کرد. ***همچنین در مشاجره میان «ژان بیست و دوم» و «لوی باویر» مخالفتبا استقلال پاپ شکل گرفت. در این کشمکش، اولا «گیوم دوکام» که سخنگوی فرانسیسکانهای روحانی ارتدوکس (نماینده منحرفین به اصطلاح آنان) بود، باب مخالفتبر ضد استقلال پاپ را آغاز کرد و کلیه عناصر مخالف پاپ و سنت مسیحیت را با خود همراه کردو هدایت آنها را عهده دار شد. ثانیا «مارسیل دوپادو» فرضیه بی نیازی جامعه مدنی را بسط داد و به صورت یک نوع سکولاریسم (دنیاداری) مقرون به تقوا و نزدیک به مسلک آراستیانیسم بیرون آورد. ***مسلک اخیر عبارت بود از پیروی از عقیده توماست آراس (قرن 16) مبنی بر این که دولتباید در امور کلیسا و مذهب سمت ریاست و رهبری داشته باشد و کلیسا و مذهب باید تابع دولتباشد. ***در خلال این مشاجره، فرضیه محدودیت قدرت روحانی و منحصر کردن وظایف آن به امور دنیای دیگر تکامل یافت، در حالی که کلیسا همچنان به عنوان مؤسسه اجتماعی باقی ماند (27) . ***ب – نهضت اصلاح دینی ***نهضت اصلاح دینی (رفورمیسم) از دیگر عوامل مؤثر در شکلگیری سکولاریسم در غرب است; یعنی جریانی که طی آن به تدریج از نفوذ مذهب در شؤون زندگی کاسته شد. ***مارتین لوتر (1483- 1546م) از پیشگامان این حرکتبود. وی با هدف اصلاح دین و برقراری انضباط در کلیسا، دیدگاههای جدیدی درباره مسیحیت ارائه کرد. جدایی دین از سیاست، از جمله اصول مورد نظر وی بود. «لوتر» اظهار داشت پادشاهان قدرت خود را مستقیما از خدا میگیرند و وظیفه کلیسا فقط پرداختن به امور معنوی و روحی است. نهضت اصلاح دینی، باعث درهم شکستن حاکمیت کلیسا و ظهور فلسفه سیاسی جدیدی گشت. از پیامدهای این حرکت، درگیری فرقههای مذهبی بود که موجب سستی و زوال قداست دین و زمینه ساز سکولاریسم شد. (28)***
ج – فساد مالی و اخلاقی کشیشان کلیسا
فساد مالی و اخلاقی روحانیان کلیسا نقش به سزایی در حذف کلیسا از صحنههای سیاسی و اجتماعی داشت. کشیشها از راههای مختلف، مثل فروش آمرزش نامه، همکاری و حمایت از حکومتها و تصرف در اموال و داراییهای کلیسا، به انبوه سازی ثروت شخصی پرداختند و از طرف دیگر غرق در فساد و منکرات بودند، به حدی که در خود کلیسا زنان و مردان میرقصیدند و آواز میخواندند و مرتکب فساد میشدند! مردم با مشاهده این وضعیت، دل از کلیسا و کشیشان کندند.
ویل دورانت دانشمند و مورخ بزرگ غربی در کتاب تاریخ تمدن، مطالب فراوانی را در زمینه فساد مالی و اخلاقی کشیشان آورده است. در ذیل به نمونههایی از آنها اشاره میکنیم:
قدیس برناردنیو میگوید: «بسیاری از مردم چون پستی و فرومایگی زندگی راهبان و زاهدان و راهبهها و کشیشهای دنیا دوست را میبینند، یکه میخورند و چه بسا ایمانشان را از دست میدهند. (29) »
و دیت نورنبرگ در لایحهای که علیه تمرکز ثروت در کلیسا در سال 1522 طرح کرد، چنین مدعی شد:
«کلیسا نیمی از ثروت و دارایی آلمان و یک پنجم یا سه چهارم دارایی کل فرانسه را در تصاحب دارد، هم چنین یک سوم زمینهای ایتالیا متعلق به کلیساست. (30) »
ویل دورانت درباره فساد اخلاقی کشیشان مینویسد: «نفرت و تحقیر مردم نسبتبه روحانیان فاسد در این ارتداد و از دین برگشتگی بزرگ، عامل کوچکی نبود. (31) »
جان یرومیار راهب میگوید: «همه (کشیشان) در شکمبارگی و باده خواری اگر نگوئیم در ناپاکی غرق شدهاند. از این رو، اکنون مجامع راهبان را فاحشه خانه مردمان هرزه و محل بازیگران مینامند. (32) »
پتراک میگوید: «زنبارگی، زنا با محارم، تجاوز و شهوت پرستی، تنها سرگرمی کشیشها شده است. (33) »
البته بررسی علل فساد مالی و اخلاقی کلیسا مجال دیگری میطلبد.
د – خشونتهای کلیسا
به جای اینکه راهنمایان دین عطوفت و مهربانی را به ارمغان بیاورند و مردم را با بیان ملایم و در نهایت احترام و تواضع به سوی خدا دعوت کنند، روحانیان کلیسا آنچنان خشونت و برخوردهای تند با دانشمندان داشتند که محققان جرات نمیکردند برخلاف آنچه کلیسا آن را علم میداند بیندیشند، یعنی مجبور بودند آنچنان بیندیشند که کلیسا میاندیشد. این فشار شدید براندیشهها، از قرن 12 تا 19 میلادی در کشورهای فرانسه، انگلیس، آلمان، هلند، پرتغال، لهستان و اسپانیا معمول بود و بالطبع عکس العمل بسیار بدی را نسبتبه دین و مذهب به طور کلی ایجاد کرد. (34)
در این راستا کلیسا برای عملی ساختن خاستههای خود، دادگاهی را به نام «انگیزیسیون» یا «تفتیش عقاید» به وجود آورد; تشکیل این دادگاه برای سرکوب مخالفان و مجازات سنگین آنها به بهانههای مختلفی چون بدعت در دین و… بود. در این باره مطالب فراوانی از جانب مورخان و دانشمندان غربی بیان شده است که به جهت اختصار تنها به یک نمونه اشاره میکنیم:
ویل دورانت مینویسد:
«محکمه تفتیش عقائد، قوانین و آیین دادرسی خاص خود داشت. پیش از آنکه دیوان محاکمات آن در شهری تشکیل شود، از فراز منابر کلیساها، فرمان ایمان را به گوش میرسانید و از مردم میخواست که هر کدام از ملحد و بی دین و بدعتگذاری سراغ دارند، به سمع اعضای محکمه تفتیش برسانند. آنها را به خبر چینی، به متهم ساختن همسایگان، دوستان و خویشاوندان تحریض و تشویق میکردند… به خبرچینان قول راز پوشی کامل و حمایت داده می شد و آن کس که ملحدی را میشناخت و رسوا نمیساختیا در خانه خویش پنهان میداشت، به لعنت تکفیر و نفرین گرفتار میگشت… طرق شکنجه در جاها و زمانهای مختلف، متفاوت بود. گاه میشد که دست متهم را بهپشتش میبستند و سپس با آنها میآویختندش. ممکن بود که او را ببندند چنانکه نتواند حرکت کند و آنگاه چندان در گلویش بچکانند که به خفگی افتد. ممکن بود که طنابی چند بر اطراف بازوان و ساقهایش ببندند و چندان محکم کنند که در گوشتهای تنش فرو رود و به استخوان برسد» . (35)
در سال 1401 م هنری چهارم در انگلیس به درخواست کلیسا فرمان معروف «سوزاندن بدعت گذاران» را صادر کرد. ویل دورانت آمار قربانیان و محکومان را چنین گزارش میکند:
«از سال 1480 تا 1488، 8800 تن سوخته و 96494 تن محکوم به کیفرهای مختلف شدند و از سال 1480 تا 1808، 31912 تن سوخته و 291450 تن محکوم شدند. (36) »
تفاوت حکومت و سیاست اسلامی با حکومت مبتنی بر سکولاریسم
تفاوت حکومت و سیاست اسلامی و حکومتهای مبتنی بر سکولاریسم را میتوان در سه محور اساسی مورد ارزیابی و بررسی قرار داد .
1 . تفاوت در مبانی فکری
براساس اندیشه سیاسی اسلام، حاکمیت مطلق از آن خداست و خداوند منشاء مشروعیتحاکمیت دینی است و سیاست اسلام مبتنی بر قوانین آسمانی میباشد . براساس این اندیشه، دین در تمام شؤون زندگی انسان – اعم از امور اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و – . . . دخالت تام دارد و عقل و علم در سایه آموزههای دینی مناسبات اقتصادی و سیاسی جامعه را سامان میبخشند .
اما چنانکه بیان شد، اومانیسم، عقل گرایی و علم گرایی از اصول و بنیادهای اساسی تفکر سکولاریستی است . بر این اساس، محور و مدار اصلی حکومت فقط بشر است، حکومتبر مبنای قوانین بشری اجرا میشود و منشا شروعیتحکومت، ملت است . اداره شؤون اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به انسان تعلق دارد و انسان باید در سایه عقل و علم خویش، بدون استمداد از آموزههای دینی و ارزشهای معنوی پایههای زندگی خود را استوار کند .
2 . تفاوت در روند اجرا
اباحیگری و لائیسیزم – چنانکه پیشتر گذشت – از بنیادهای اساسی در تفکر سکولاریستی است . از این رو در بینش سکولاریستی برای رسیدن به هدف از هر راهی میتوان استفاده کرد، آنچه اصالت دارد دولت است و برای حفظ مصلحت دولت، حاکم میتواند دروغ بگوید و به هر امری دست زند . پایبندی سیاستمدار به دین و اخلاق به میزانی توصیه میشود که ضامن مصلحت و موفقیت وی باشد . در حقیقت آنان به دین و اخلاق نگرش ابزاری دارند .
اما در تفکر اسلامی باید در چارچوب شرع حرکت کرد و برای دستیابی به هدف میبایست از ابزار مشروع استفاده نمود .
در حاکمیت دینی و سیاست اسلامی، دستیابی به هدف و کسب پیروزی از راه جور و ستم و ابزار نامشروع صحیح نیست . امام امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: «اتامرونی ان اطلب النصر بالجور; (37) آیا مرا امر میکنید که پیروزی را با ستم به دست آورم؟ ! (38) »
3 . تفاوت در هدف
در تفکر سکولاریستی، هدف دولت تلاش برای حفظ حاکمیت و ایجاد موازنه میان آزادی و عدالت است . یعنی این که چه باید کرد که آزادیهای فردی محدود نشود و قدرت حاکمان چگونه کنترل شود که مخل به آزادی افراد (آزادی که خودشان تفسیر میکنند) نباشد؟
براساس آنچه در بحث اباحیگری به عنوان یکی از اصول اساسی سکولاریسم گذشت، در این اندیشه، خود حکومت هدف است، و حفظ مقام، قدرت و به دست آوردن ثروت از هر راه ممکن بیش از همه چیز اهمیت دارد .
اما در بینش اسلامی، هدف از سیاست و حاکمیت، احیای دین و سنتهای الهی، اقامه قسط و عدل، اجرای قوانین و حدود الهی برای ایجاد امنیت و فراهم ساختن زمینهای جهت رشد مادی و معنوی، رهاندن انسانها از ظلمتبه سوی نور، اصلاح جامعه، مبارزه با بدعتها، تعلیم و تربیت صحیح، احقاق حقوق مردم به ویژه حقوق افراد ضعیف، و در نهایت دستیابی به فضیلت، کمال و معرفت است .
خداوند متعال میفرماید:
«قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین، یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الی النور باذنه و یهدیهم الی صراط مستقیم» (39) ;
«از طرف خداوند نور و کتابی آشکار به سوی شما آمد، خداوند به برکت آن، کسانی را که از خشنودی او پیروی کنند به راههای سلامت هدایت میکند، و آنها را به اذن خود از تاریکیها و ظلمتها به سوی نور و روشنائی میبرد و آنها را به راه راست رهبری میکند .»
امام امیرالمؤمنین علیه السلام با اشاره به فلسفه حکومت اسلامی و هدف از این حکومت میفرماید:
«اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسة فی سلطان، و لا التماس شیء من فضولالحطام، و لکن لنرد المعالم من دینک، و نظهر الاصلاح فی بلادک فیامن المظلومون من عبادک، و تقام المعطلة من حدودک»
خدایا تو میدانی جنگ و درگیری ما برای بدست آوردن قدرت و دنیا و ثروت نبود، بلکه میخواستیم نشانههای حق و دین تو را به جایگاه خود برگردانیم، و در سرزمینهای تو اصلاح را ظاهر کنیم تا بندگان ستمدیدهات در امن و امان زندگی کنند و قوانین و مقررات فراموش شده تو [بار دیگر] اجراء گردد .» (40)
از نظر اسلام حکومت وسیله است نه هدف، و هدف از آن به کمال رساندن انسان است . در این اندیشه، هدف از سیاست کرامت انسانی و تقوا بوده و توجه به حقوق بشر واجب و ضروری شمرده شده است .
پی نوشتها:
1) ر، ک: ویراسته میرچاالد، فرهنگ و دین، هیئت مترجمان، (تهران، انتشارات طرح نو، چاپ اول، 1374 ه ش، ص 610، قسمت واژه نامه; علامه محمد تقی جعفری، فلسفه دین، تدوین عبدالله نصیری; قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، 1378 ه ش، ص 133. به نقل از فرهنگ کامل انگلیسی فارسی آریان پور کاشانی، ص 4953، ماده secu ، ص 378. و دایرة المعارف بریتانیکا، ماده [ATH] ، و فصلنامه کتاب نقد، ج 1، ص 55; فرهنگ انگلیسی – فارسی معاصر، محمد رضا باطنی، ذیل واژه مزبور.
2) فلسفه دین (با مشخصات سابق)، ص 233، به نقل از دایرة المعارف بریتانیکا، ماده [ATH] .
3) ر، ک: همان، ص 234.
4) ر، ک: مجله کیان، سال پنجم، شماره 26، ص 14.
5) فرهنگ و دین، (با مشخصات سابق)، ص 127- 129.
6) ر، ک: علی ربانی گلپایگانی، ریشهها و نشانههای سکولاریسم، (تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، 1379 ه ش.)، ص 17.
7) ر، ک: مجله قبسات، دوره اول، شماره اول، ص 100- 101.
8) ر، ک: فلسفه سیاست، تهیه و تدوین مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، (قم: انتشارات مؤسسه امام خمینی ره)، چاپ اول، (1377 هش)، ص 69.
9) جهت مطالعه بیشتر درباره دین و آزادی به کتاب «در ساحل اندیشه» ، ص 105- 108، مراجعه شود.
10) فلسفه دین، همان، ص 234.
11) ر، ک: فرهنگ و دین (با مشخصات سابق)، ص 124 و 125، با کمی تلخیص و ویرایش.
12) همان، ص 142.
13) استاد شهید مرتضی مطهری، مجموعه آثار، (تهران: انتشارات صدرا، چاپ هفتم، 1376، ه ش.) ج 1، ص 479.
14) ر، ک: فصلنامه کتاب نقد، ص 76 و 77.
15) انجیل شریف، مترجم، (تهران: انتشارات انجمن کتاب مقدس ایران، چاپ چهارم، 1986م)، انجیل متی، ص 70، فصل 22، شماره 15- 22; انجیل مرقس، فصل 12، شماره 15; انجیل لوقا، فصل 20، شماره 25.
16) انجیل یوحنا، فصل 19، شماره 36.
17) انجیل یوحنا، فصل 6، شماره 15.
18) انجیل شریف، ص 415، کتاب رومیان، فصل 3، شماره 20.
19) کتاب المقدس، عهد جدید، (لندن: دارالسلطنه، 1925م)، ص 246، رساله پولس رسول به رومیان، باب 3، شماره 24- 25.
20) ر، ک: ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، (تهران: چاپ معراج، دوم، 1374، ه ش.) ص 125 و 406.
21) ر، ک: محمد حسن قدردان قراملکی، سکولاریسم در مسیحیت و اسلام، (قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1379 ه ش.) ص 44، به نقل از تحقیقی در دین مسیح، ص 346.
22) همان، ص 45.
23) انجیل متی، فصل 16، شماره 19; ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 6، ص 25.
24) ویل دورانت، تاریخ تمدن (اصلاح دینی)، ترجمه فریدون بدرهای، سهیل آذری، پرویز مرزبان، (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ سوم، 1371 ه ش) ج 6، ص 26.
25) همان، ص27.
26) سکولاریسم در مسیحیت و اسلام، ص 51.
27) فلسفه دین، ص 243.
28) فلسفه سیاست، ص 66 و 67 به نقل از کتاب «سیر آزادی در اروپا» نوشته هارولد لاسکی، ترجمه رحمتالله مقدم مراغهای، (تهران، خوارزمی، 1384 ه ش.) ص 14.
29) تاریخ تمدن، ج 6، ص 19.
30) همان، ص 20.
31) همان، ج 6، ص 29.
32) همان، ص 24.
33) همان، ج 5، (رنسانس)، ص 62.
34) ر، ک: مجموعه آثار، ج 1، ص 488.
35) تاریخ تمدن، ج 18، ص 349 و 351.
36) همان، ص 360.
37) نهج البلاغه، خطبه 125 .
38) ر، ک: فلسفه سیاست، ص 21- 25 .
39) مائده/15- 16 .
40) نهج البلاغه، ترجمه دشتی، خطبه 131 .