ارباب انديشه بر اين عقيدهاند كه «جسم وى انبوه و متراكم نبوده جسمى است هوايى و مجرد. هيات ظاهرى و شيوه رفت و آمدش نيز با ديگر موجودات تفاوت دارد. داراى شعور و خرد است. به صورتهاى گوناگون تغيير شكل مىيابد و از عهده انجام كارهاى سنگين و خارقالعاده برمىآيد، نه جايى را فرا مىگيرد و نه در جايى نيز فرود مىآيد». در فرهنگ اسلامى وى مبدا غوا، شر و وسوسه معرفى شده و آدمى را در مسير خلاف انسانيت و كمال مىكشاند. نيرويى است كه حق را باطل و باطل را حق و شر را خير و خير را شر مىنمايد. هوى و شهوت از وسوسههاى اوست. «و صورت انسانى در حكم عقبه و گردنهاى است ميان قرارگاه فرشتگان و جايگاه شياطين. هر كس كه راه گمراهى را پيمود پيرو شياطين است و آن كه راه هدايت را برگزيد از اهل الله است». با يادآورى گوشهاى از خصوصيات ابليس و حضور فعال او در ميان آدميزاد مىتوان نتيجه گرفت كه: «ابليس اگر چه فرشته يا اجنهاى است كه به عالم ملكوت تعلق دارد و از موجودات طبيعت نيست; ولى آثار وجودى او مىتواند در دنيا ظاهر شود»
علاوه بر اين نسبت ابليس با آدم، از فريب و اغواى وى در بهشت آغاز و به دنيا كشيده مىشود و بدينگونه بين ملك و ملكوت پيوستگى به وجود مىآيد. منشهاى پست ابليسى و انگيزههاى هوى و هوس كه اسباب تاريكى و تشويش محيط درونى آدميان را فراهم مىسازند همه به دنيا و عالم ملك مربوط است و «نقش ابليس، در نسبتى كه با آدم دارد، ترسيم شده است. چون ابليس رويى به آدم و رويى به خداوند – نظر به اين كه مخلوق خداست – دارد، به «ابليس دوروى» معروف است» پس وقتى سخن از ابليس به ميان مىآيد وى را مصداق معانى نفرتانگيزى مىيابيم كه به دشمنى با فرزندان آدم برخاسته است و «نقش او در نسبتى كه با آدم دارد مورد توجه قرار مىگيرد، ولى عرفا بجز دو عالم ملك و ملكوت به عالم ديگرى نيز اعتقاد دارند و آن جبروت است. در اين عالم دشمنى بكلى منتفى است چنان كه عزيزالدين نسفى مىگويد: «شهد و حنظل يك طعم دارند، نور و ظلمت، روز و شب يك رنگ دارند… ابليس را با آدم دشمنى نيست…» اما ابليس در نسبتى كه با آدم دارد، بنابر تصريح قرآن سوگند ياد مىكند كه آدميان را، بجز مخلصين، گمراه مىكنم. وى سايه وسوسه و اوهام را در مسير آنان كه از ايمان تهى هستند مىنمايد و آنها را سايه به سايه و گام به گام به دنبال خود مىكشاند تا از مقصد بازمىمانند; ولى در مورد آنان كه راههاى نفوذ و وسوسههاى شورانگيز را مىبندند تلاش وى به جايى نمىرسد. نمونههاى زير بيانگر دسيسههاى اوست:
ابراهيم خليلعليهالسلام در عالم خواب به ذبح اسماعيل مامور مىشود. ابليس اين بار نيز مانند قصه آدمعليهالسلام به پيروزى خود بر ابراهيم اميدوار است و همان شيوه را به كار مىبرد. خود را به مادر اسماعيل مىرساند و خبر كشتن فرزند را به وى مىدهد. وقتى مادر متوجه مىشود كه ذبح اسماعيل فرمانى است كه از جانب حضرت خداوندى صادر شده چنين مىگويد: «اگر خداى فرموده باشد… ما رضا داديم و تسليم كرديم.» ابليس برخلاف انتظار از فريب مادر مايوس مىشود رو به اسماعيل مىآورد، وى نيز بمحض اطلاع از فرمان الله چنين پاسخ مىدهد: «فرمان خداى راست «رضينا بحكم الله و سلمنا لامره» ابليس چون نتيجهاى نمىگيرد خود را به ابراهيم نزديك مىسازد و فرمانى را كه وى در خواب يافته است، به القاءات شيطان نسبت مىدهد و وى را از كشتن فرزند برحذر مىدارد; اما ابراهيم خوب مىداند كه القاكننده اين اباطيل كسى جز ابليس نيست لذا او را به خوارى از خود مىراند» و بدينگونه نيرنگهاى وى خنثى مىگردد و در اراده ابراهيمعليهالسلام خللى وارد نمىآيد. ابليس مترصد است كه شكست خود را جبران كند به تصور وى لحظه به آتش افكندن ابراهيم فرصت مناسبى است. به اميد كاميابى «تدارك پرتاب وى را فراهم مىآورد و با منجنيق حضرت را درون توده عظيم آتش مىافكنند» ; اما اين بار هم بنابر صريح آيه يا نار كونى بردا و سلاما» (انبيا /۶۹) اى آتش بر ابراهيم خنك و سالم باش به لطف پروردگار ابراهيم محفوظ مىماند و ابليس به آرزويش نمىرسد.
ابليس پيوسته در كار فريب و برهم زدن آرامش آدميزاد است از هر فرصتى سود مىجويد تا روزنهاى براى وسوسهانگيزى بيابد. مردم عادى و ناآگاه بسادگى به دام ابليس گرفتار مىشوند; اما فريب بندگان خاصى مانند عيسىعليهالسلام كه جز رضاى حق به چيز ديگرى دلبستگى ندارد، ممكن نيست. ابليس براى به دام انداختن وى بدين گونه زمينهسازى مىكند: «به هنگام استراحتخود را به وى نزديك كرده در مورد سنگى كه زير سر نهاده است، چنين مىگويد: (سنگ فرا زير سر نهادى، تنعم كردى، نه ترك دنيا بگفته بودى؟) شايد هدف وى اين بوده است كه حضرت را به برخوردارى بيشترى از دنيا برانگيزد. اما وى كه از نيت ابليس آگاه است از آن جزء ناچيز دنيا نيز چشم مىپوشد و چنين مىگويد: «اين و همه دنيا را به تو واگذاشتم.»
امورى كه به وسيله ابليس پىريزى شد:
ابليس در آن هنگام كه به همراه فرشتگان مامور مىشود تا به نشانه تعظيم، در برابر آدم به خاك بيفتد و سجده كند. به مقايسه نار و خاك مىپردازد. سرانجام خود را شريفتر از آدم مىپندارد و از امر پروردگار سرمىپيچد. و براى نخستين بار اساس قياس را پى مىريزد «اول من قاس ابليس» خود را بزرگ مىبيند. و با تكبر و تجبر ايمانش را بر باد مىدهد. و كفربالله نيز اولين كفر است كه در نتيجه نافرمانى وى تحقق مىيابد كه «ان اول كفر كفر بالله حيثخلق الله آدم كفر ابليس حيث رد على الله امره» ابليس اولين كسى است كه به هنگام نزديك شدن آدم به شجره ممنوعه، به شادى ستيافتن بر وى آواز مىخواند و هنگام هبوط وى به عالم طبيعت، به سرود خوانى مىپردازد: «فلما استتر على الارض ناح» وقتى عزت و منزلتخود را از دست مىدهد و از رحمت پروردگار نااميد مىشود… و به استقرار در روى زمين مقيد مىگردد نوحهسرايى مىكند:» وى پايهگذار آموزش انواع موسيقى و خوانندگى در زمان فرزندان قابيل است و مردانى به نام «يوبل» و «توبلقين» آن را از ابليس مىآموزند». لواط يكى ديگر از امور نفرتانگيزى است كه ابليس اساس آن را در ميان قوم لوط ريخت. در قصه اين قوم آمده است كه ابليس با برخى از زنان آنها آميزش كرد و عمل خلاف اخلاق زنا را در بين آنان اشاعه داد. همو بود كه ايشان را به نكبتبارترين عمل (لواط) ترغيب كرد و اعراض از زنان فرجام اين عادت مذموم بود». ابليس پس از اغواى مردان بنابر روايت از امام باقرعليهالسلام خود را به صورت زنان درآورد، به سراغشان آمد و براى برانگيختن حس حسادت زنانه، نقطه حساسى را نشانه گرفته و چنين گفت: مردان شما با هم درمىآميزند؟ گفتند: آرى. ما اين كار را ديديم. و آن چنان با مهارت زمينه را فراهم مىآورد كه با القاى طرح پيشنهادى، بىدرنگ موافقت كردند و به «مساحقه» روى آوردند» ابليس در فاصله بين رسالت ادريس و نوح نيز بيكار ننشست زنان زيباى شوهردار دشت را به راه منفور زنا و فاحشگى كشانيد و آميزش آنان را با مردانن زيباى كوهستان سبب گرديد و سطح وسيعى را آلوده ساخت». حسد و تعصب نابجا نيز از جمله امورى معرفى شده كه ابليس آنها را پىريزى كرده است. وى نسبتبه آدم حسد ورزيد و خلقتخود را برتر و شريفتر از وى انگاشت، از امر خدا سرباز زد كه به هبود و سقوط وى منجر گرديد». و بالاخره وى از اهل آتش اولين كسى است كه جامهاى از آتش مىپوشد و پيشاپيش پيروان خود حركت مىكند و مىگويد: و اثبوراه و يجيبونه و اثبورهم فيقول الملائكة» «لاتدعوا اليوم ثبورا واحدا و ادعوا ثبورا كثيرا» (فرقان /۱۴).
بنابر آنچه گذشت ابليس دشمنى ناپيداست و كارش فريب و نيرنگ است و مىتواند در همه شؤون آدميزاد تصرف كند همواره در انديشه سرازير كردن وى از قله رفيع انسانيت است. چيزهايى را به او القا مىكند كه اصلى و حقيقتى در آنها نيست. چون هوى و هوس منشا تسلط و استيلاى اوست لذا وى را به پيروى از آن دعوت مىكند. پس بايد راه نفوذ چنين دشمن خطرناكى را بست. براى جلوگيرى از سلطه وى راههايى ارائه شده است. صدرالدين شيرازى «راه چيرگى بر ابليس را در نياشاميدن شراب كشنده دنيا و نپرداختن به خواهشها و شهوات مهلك آن مىداند. وى هوى و هوس را در حكم غذاى ابليس تلقى مىكند وى معتقد است كه دل را بايد به وسيله مخالفتبا خواهشهاى نفس، از تصرف ابليس بيرون آورد و با ذكر الهى آن را – كه جلوهگاه انوار حق و به عبارتى عرش رحمان است – آبادان كرد. پس جنگ ميان ذكر خدا و وسوسه شيطان همانند كشمكش ميان نور و تاريكى و يا شب و روز است و به همين جهت پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله فرموده است: «شيطان در فرزند آدم همچون خون در رگها روان است» پس گذرگاه او را كه شهوت استبايد به گرسنگى تنگ گردانيد، زيرا گرسنگى است كه شهوت را مهار مىكند».
ديگر از راههاى بستن گذرگاه ابليس تسميه (بسمله) و ذكر بسمالله الرحمن الرحيم است. «سلاح ذكر، ذاكر را از شر وسوسههاى فريبنده حفظ مىكند. ذاكر در واقع با گفتن تسميه خود را از زير سلطه ابليس رها ساخته و تحتحمايت و سلطنت رحمن قرار مىدهد و به صفات او متصف مىگردد و از اتصاف به صفات الهى است كه دل صفا مىيابد و بر اثر مواظبتبر ذكر و توجه به روح و باطن ذكر است كه رهايى ممكن مىشود. اين آيه نه تنها باعث آرامش ذاكر مىگردد، بلكه نزول آيه قبل از هر چيز، آرامش بادها، تموج درياها… و هبوط شياطين را از آسمانها… سبب گرديد». وقتى آتش هولناك دوزخ از قدرت ذكر بسمالله گريزان گردد در فرار ابليس كه خود طعمه چنان آتشى است ديگر ترديدى برجاى نمىماند. چنان كه در تاثير آن آمده است «بنده مؤمن چون در حال نزع بسمالله بگويد سكرات مرگ بر او آسان شود و خاك لحد بر او روضه رضوان گردد… و آتش دوزخ از او گريزان بود». و شرط برخوردارى از اين ارزشها صدق نيت است. در آثار حيرتآور تسميه گفتار علىعليهالسلام كه علاوه بر معانى بالا، ديگر خواستهها را در برمىگيرد، چنين است: «بسمالله. .. آرامبخش دلها، داروى دردها، دور كننده پليديها، آسان كننده دشواريها و برطرف كننده غمهاست». ذكر مزبور در صورتى كه از روى اخلاص و نيتباطنى قرائتشود بجز هزيمت لشكر تلبيس ابليس، آثار بيشمارى بر آن مترتب است كه برخى از آنها در قالب الفاظ بدينگونه آمده است: «اى نامى كه به هر جايى قدم زنى و به هر كويى قدم نهى رنگ كس نگيرى و همه را به رنگ خود برآورى… به ديوان ديوان رسيدى لشكر تلبيس ابليس را هزيمت كردى. به ميدان سلطان درآمدى، سر سروران و گردنكشان را به چنبر طاعت آوردى…». هر طاعت و عبادت بدنى مانند تهليل (لااله الا الله) گفتن و تسبيح و نماز و ورد، داراى روح و جسمى است. جسم آن عبارت است از حركات و سكنات محسوس كه بجز خالق، گوشهاى از آن دامن مخلوق را نيز مىگيرد. (اشتراك بين خالق و مخلوق) كه آن را ريا و تظاهر مىنامند. اما روح آن عبارت است از اخلاص كامل و نيتباطنى… پس وقتى قرآن، تشرف به پيشگاه حق را مبتنى بر عمل شايسته ذكر مىكند و عمل شايسته را در عبادت بىشائبه و خالص مىداند (۱۱۰ / كهف و۳ / زمر)، ناظر به عبادتى با آن روح است و عبادت بدنى در واقع پلى استبراى رسيدن به عبادت روحانى و عبور از اين مرحله انسان را به اخلاص باطنى مىرساند». و ثمره عبادت بدنى به تزكيه و تحليه برمىگردد كه اين دو بخش در آيه «قد افلح من تزكى» (اعلى /۱۴) حقا كه فلاح و رستگارى يافت آن كه تزكيه كرد و آيه «وذكر اسم ربه فصلى» (اعلى /۱۵) و به ذكر نام خداى خويش پرداخت و نماز كرد، طرح شده است و آيه «و ثيابك فطهر» و لباس خويش پاكيزه دار (مدثر /۴) به تمام عبادات بدنى اشاره دارد; اما تزكيه، پاكى از پليديهاى قواست كه ريشه همه آنها دلبستگى به زرق و برق دنيا و زينتهاى آن است، لذا پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله مىفرمايد: دوستى دنيا سرآغاز و منشا هر خطا و نادرستى است (حب الدنيا راس كل خطيئة) كه در سه اصل حرص، كبر و حسد خلاصه شده است; اما تحليه، عبارت از كسب فضيلتها و معرفتها و خو گرفتن به اخلاق الهى است تا آن كه صفا و شفافيت پيدا كرده صور وجود به تمام و كمال بر شكل واقعى خود مشاهده گردد. و ابوعلى سينا نيز، ترقى آدمى را در صفاى نفس دانسته و مىگويد: «آن را به وسيله دانشها پاك گردان تا كمال يافته و تمامى موجودات را مشاهده نمايى». اكنون كه زمينه آشنايى با جسم و روح و مقصود عبادات فراهم شد، با توجه به فرمايش پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله كه: «لا اله الا الله برترين شعبه ايمان است» و قرآن «ولذكر الله اكبر» (عنكبوت /۴۵) دليل برترى كلمه توحيد بر ديگر اذكار و اعمال شايسته اين است كه در برابر هر عمل خيرى (بجز لااله الا الله) ضدى است كه در كفه مقابل آن قرار دارد; اما ضد توحيد شركت است كه هيچ گاه در يك ترازو گرد نمىآيند همچنان كه وجود و عدم براى يك شخص، در ذات او جمع نمىگردد. پس معتقد به لااله الا الله مشرك نمىتواند باشد و جمع بين آن دو ممكن نيست. صاحب مفاتيحالغيب چنين نتيجهگيرى مىكند: چون براى اين ذكر معادلى وجود ندارد كه بتوان در كفه ديگر ترازو گذارد، لذا چيزى بر او برترى ندارد. پس اگر قرآن، آن را صفت اكبر توصيف مىكند بىدليل نيست و ذكر با اين خصوصيتبىترديد ذكر قلب است نه گردش زبان و قلب چون برترين اعضاست پس ذكر قلب نيز از ديگر اعضا بزرگتر و برتر است». وقتى رسول خداصلى الله عليه وآله ذكر مذكور را برترين گفتار خود و پيامبران پيشين تلقى مىكند و امت را به مداومتبر آن مىخواند در برترى آن نمىتوان ترديد كرد». و تا زمانى كه اعضا بخصوص قلب، زير نفوذ ابليس و جنود او قرار دارد چون اعمال به القا و وسوسه وى شكل مىگيرد، ابليسى است و ما براى اين كه از شر اين دشمن نيرومند رهايى يابيم و بر شركهاى بزرگ هواپرستى غالب آييم، بايد سر به خاك مذلت نهيم و به ذات مقدس پروردگار پناه بريم». و در زير پرچم حكومت «رحمن» قرار گيريم. البته تشخيص اين معنى كه آيا تحت نفوذ ابليس هستيم يا به لطف و توفيق حضرت بارى سر بر آستانش نهادهايم كار آسانى نيست; اما آثار وسوسههاى ابليس را در لحظه غلبه خشم يا زمانى كه درين انديشه هستى كه از خدمت و محبتبه آنان كه در آزار و اذيت تو كوشيدهاند خوددارى كنى، بخوبى مىتوان حس كرد كه بنابر آيه: «و اما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله» (اعراف /۲۰۰) بايد از شر او به خدا پناه برى تا از مكر و نيرنگهايش در امان بمانى» و آيه ديگر نشانه تصرف وى را چنين طرح مىكند «در صورتى كه ابليس بخواهد تو را به خاطر خوى و صلتشايسته به بيراهه كشاند «فاستعذ بالله» (فصلت /۳۶) از شر وسوسههاى او به خدا پناه ببر» و در تفسير آيه مذكور به گفتگوى پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله و ابليس چنين اشاره شده كه آن بزرگوار وى را در نهايت درماندگى و آشتفگى مىبيند، چون دليل آن را جويا مىشود، ابليس سبب آزردگى خود را در چهار چيز ذكر مىكند: يكى، آواز اسب رزمندگان در صحنه پيكار با كافران. دوم، آواز مؤذنان بر ماذنه، سوم، كسب و كارى كه بر طبق دستور شرع و ايمان انجام گيرد. چهارم، اعوذ بالله من الشيطان الرجيم گفتن بنده مؤمن است. سپس آن بزرگوار مخاطب قرار گرفته ضرورت تجهيزاتى نظير زره، برگستوان، خود، مغفر، خيل و لشكر براى نبرد با دشمن ظاهرى توصيه شده است و در نبرد امتبا دشمن نامرئى نيز تدارك ادواتى متناسب با وى ياد شده است كه بنابر قرآن «اذا قرات القرآن فاستغذ بالله» (نحل /۹۸) زره آنان است و «قل اعوذ برب الناس» (الناس /۱) برگستوان آنهاست. در چنين وضعيتى است كه امت در نبرد با دشمن پيروز و از وساوس او ايمن مىشوند». بجز موارد بالا قرائتبرخى از سورههاى قرآن نيز در فرار ابليس تاثير عميق دارند. «ابن عباس مىگويد: در قرآن سورهاى به اندازه سوره «قل يا ايها الكافرون» (كافرون /۱) خشم ابليس را برنمىانگيزد، زيرا از سويى اعتراف به توحيد است و از سوى ديگر اظهار انزجار و بيزارى از شرك». در تاييد ارزش تعويذ، مفهوم خبر رسيده از رسول گرامىصلى الله عليه وآله چنين است: «هر معصيتى كه از بنده سرمىزند به تهييج ابليس و ايادى اوست. با ذكر استعاذه ابليس از وى مىرمد و درهاى معاصى بر وى بسته مىشود و رستگارى بنده را از آتش سوزان به دنبال مىآورد كه: اغلقوا ابواب المعاصى بالاستعاذة» چون راههاى ورود قاطع طريق الىالله را بستى و موانع را از سر راه برگرفتى و فتح ابواب كردى، به حريم كبريا داخل شو. يعنى به مقام مقدس اسم اعظم رب انسان كامل پناه ببر و ابليس را از سر صدق رجيم بخوان – روح تكبيرات نماز پناه بردن به ذات احديت و گريزاندن ابليس است كه اگر ابليس را با بلند كردن دست در تكبيرات به دور افكندى و خود او و مظاهر او را رجم كردى آن را از رجم در رمى جمرات در حج كاملتر دان چه اينجا رمى به پشتسر است و آنجا به پيش رو…» بنابر آنچه ياد شد ابليس دشمن و رقيب ديرينه آدم است. دشمنى وى از بهشت آغاز و به دنيا كشيده شد. وى مدام در انديشه فتنهانگيزى است و بيشتر، صاحبان روحهاى ضعيف و عقلهاى بيمار و مستعد در معرض وسوسههاى فريبنده او هستند. وى نظر به اين كه ناپيداست و از موقعيت و امكانات خارقالعادهاى برخوردار است و زمان و موضع تسلط او بر آدميزاد نيز پوشيده است، لذا مىتواند بآسانى آدميان را در خدمت هواها و مقاصد پليد خود درآورد و اخلاق جامعه را به سقوط و انحراف بكشاند. پس نبرد با دشمنى با اين خصوصيات بمراتب دشوارتر از جنگ با دشمنان ظاهرى است از اينجاست كه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله پيروان را به مقابله با جنگى بزرگتر مىخواند «اعدا عدوك نفسك اللتى بين جنبيك» و قرآن شيوه صيانتبندگان را از چنگ ابليس در اعتصام بحبلالله ذكر مىكند و مىگويد: «آنان كه در حمايت عصمت من باشند، تو را بر ايشان راهى و دستى و تسلطى نيست» و به قول مولوى:
ساحل نفس رها كن به تك دريا رو كان درين بحر ترا خوف نهنگى نبود
تفاوت شيطان و ابليس
ابليس نام خاص همان موجودى است كه در داستان خلقت آدم بر او سجد نكرد و با وسوسه هاى خود او را از بهشت بيرون نمود. ولى شيطان يك واژه عمومى است كه به معناى موجود شرور و موذى و وسوسه گر است كه فرد بارز آن همان ابليس است ولى افراد ديگرى هم دارد و ، ابليس داراى ذريه و اعوان و انصار است كه به همه آنها شيطان يا شياطين گفته مى شود و همچنين از افراد انسان نيز به كسانى كه شرور و موذى باشند شيطان گفته مى شود.
گناه شيطان چه بوده است ؟
گناه شيطان سر پيچي از فرمان الهي بود.وخداوند او را وسيله آزمايش انسانها قرا داده نه گمراه كردن آنها .شيطان فقط وسوسه مي كند اين انسان است كه با اختيار خودش به وسوسه هاي او پاسخ مي دهد .
شيطان ، جن يا فرشته ؟
شواهد مختلفى در قرآن كريم وجود دارد كه شيطان از طايفهى جن است، نه از ملائكه. به چهار مورد زير توجه كنيد:
1 – تصريح خداوند به جن بودن شيطان؛ «إلاّ إبليس كان من الجنّ».
2 – تصريح قرآن كريم به معصوم بودن ملائكه؛ «لا يعصون اللّه ما أمرهم و يفعلون ما يؤمرون يعنى ملائكه معصيت نمىكنند، آنچه خدا به آنان فرمان دهد، انجام مىدهند. بنا بر اين ابليس كه نافرمانى كرد، ملك نبود.
3 – ابليس داراى ذريه و نسل است. قرآن كريم مىفرمايد: «أفتتّخذونه و ذرّيّته أولياء من دونى و هو لكم عدوّ»، در حالى كه ملائكه روحانى هستند و توالد و تناسل و خوردن و آشاميدن ندارند.
4 – ملائكه رسولان الهى هستند؛ «جاعل الملئكة رسلاً»، بديهى است كه كفر و فسق از ساحت فرستادهى خدا دور است و اگر بر آنها فسق روا باشد، دروغ نيز رواست، در اين صورت نمىتوانند فرستادهى الهى باشند. گفتنى است كه روايات متواترى نيز دلالت دارد كه شيطان از طايفهى جن است.
شيطان و لعن الهى
«و إنّ عليك اللّعنة إلى يوم الدّين»
خداوند در اين آيه لعنت مطلق را بر ابليس قرار داده و فرمود: «انّ عليك اللّعنة». زيرا لعنت فرع معصيت است و هيچ معصيتى از هيچ كس سر نمىزند، مگر آن كه اغواى وسوسهى شيطان در آن نقش دارد. پس، در حقيقت شيطان ريشهى فسادى است كه برگشت هر معصيتى به اوست و در نتيجه همهى لعنتها و وبالها، حتى همان مقدارى كه به خود گنهكاران متوجه مىشود، متوجه او نيز مىگردد.
از سويى دورى از رحمت الهى محصول گناه و سرپيچى از دستورهاى خداوند است و از سوى ديگر، گناه نيز در سايهى وسوسههاى شيطانى پديدى مىآيد، بدين جهت قرآن كريم ابليس را ملعون مطلق معرفى مىكند؛ «و إنّ عليك اللّعنة إلى يوم الدّين».
فلسفهى وجود شيطان
«ليميز اللّه الخبيث من الطّيّب»
يكى از مسايلى كه در جهان وجود دارد، آزمايش الهى است و اصولاً نظام سعادت و شقاوت و ثواب و عقاب بشر مبتنى بر اساس امتحان است، و چون خداوند انسان را به سوى خير دعوت مىكند و در اين ميان اگر كسى نباشد كه او را به شر دعوت و تشويق كند، امتحانى وجود نخواهد داشت.
از اين رو مىبينيم كه خداوند در امثال آيهى «الشّيطان يعدكم الفقر و يأمركم بالفحشاء و اللّه يعدكم مغفرة منه و فضلاً» به اين دو سنخ دعوت، تصريح مىكند. آرى! اگر خداوند شيطان را آفريده كه بشر را به سوى شر تشويق كند، در مقابل ملائكه را نيز آفريده كه بشر را به سوى خير فرا خواند.
وظايف انسان در برابر شيطان
از نظر قرآن كريم شيطان دشمن آشكار انسان است؛ «إنّ الشّيطان كان للإنسان عدوّاً مبيناً». خداوند در برابر چنين دشمن گمراه كنندهاى وظايفى را براى انسان مشخّص كرده است:
الف – عدم پيروى از گامهاى او؛ «و لا تتّبعوا خطوات الشّيطان».
ب – دشمنى و عداوت با او؛ «إنّ الشّيطان لكم عدوّ فاتّخذوه عدوّاً».
ج – عدم پرستش او؛ «أن لا تعبدوا الشّيطان إنّه لكم عدوّ مبين».
د – پناه بردن به خدا؛ «و إمّا ينزغنّك من الشّيطان نزغ فاستعذ باللّه».
تأثير نفوذ شيطان در انسان
از نظر قرآن كريم شيطان بر همهى انسانها مسلّط نيست، بلكه نحوهى اغوا و وسوسه و تسلّط او نسبت به افراد مختلف تفاوت دارد:
الف – اغوا و وسوسه نسبت به عموم مردم؛ «الّذى يوسوس فى صدور النّاس» و «فبعزّتك لأغوينّهم أجمعين».
ب – امر به فحشا نسبت به كسى كه به وسوسهى او ترتيب اثر دهد؛ «و من يتبع خطوات الشّيطان فانّه يأمر بالفحشاء و المنكر».
ج – عدم تسلط شيطان نسبت به بندگان صالح؛ «انّ عبادى ليس لك عليهم سلطان» و «فبعزّتك لأغوينّهم أجمعين الاّ عبادك منهم المخلَصين».
د – ولايت شيطان نسبت به پيروانش؛ «انا جعلنا الشياطين أولياء للّذين لا يؤمنون» و «انما سلطانه على الّذين يتولّونه» و «الاّ من اتّبعك من الغاوين».
برنامههاى شيطان
از نظر قرآن كريم شيطان براى اغوا و گمراه كردن بشر برنامههاى مختلفى دارد كه به برخى از آن اشاره مىشود:
الف – زينت دادن كارهاى زشت (تسويل)؛ «و زيّن لهم الشّيطان أعمالهم» و «الشيطان سوّل لهم».
ب – ايجاد ترس و وحشت؛ «انما الشيطان يخوّف أوليائه».
ج – ايجاد كينه و دشمنى؛ «انما ذلكم الشّيطان أن يوقع بينكم العداوة و البغضاء فى الخمر و الميسر» .
حجت الاسلام و المسلمين احمد قدسي درباره ويژگي شيطان مي گويد: بر اساس روايات مورد تاييد شيعه و سني شيطان جسم لطيفي است که در بعضي از حالات ديده مي شود و در بعضي از حالات ديده نمي شود.
سرعت عمل بالا و قدرت انجام اعمال قويه و خارق العاده از ديگر ويژگي هاي شيطان است و نسبت نزديکي او با انسان همانند جريان خون در رگ هاي آدمي است و خداوند متعال بر اساس برخي مصالح قدرتي را به شيطان عطيه کرده است که مي تواند به اشکال مختلف در آيد. به عبارت ديگر انسان از خاک آفريده شده و شيطان از آتش به همين علت برخي از ويژگي هاي شيطان از اين مسئله ناشي مي شود. اما بايد توجه کرد که شيطان جسم است اما جسم لطيف.
از منظر ديگر همچنان که از روايات متعدد برمي آيد در بسياري از مواقع شيطان و جن را به هم عطف کرده اند، بنابر اين اين احتمال مطرح مي شود که ابليس همان فرشته اي است که بر انسان سجده نکرد و از عرش طرد شد و شياطين، ابليس زادگاني هستند که از ميان جن و انس به خدمت شيطان در آمده اند. از اين رو کلمه شيطان هم به ابليس گفته مي شود و هم به جنيان و انسان هاي گفته مي شود که در خدمت شيطان در آمده باشند.
و حجت الاسلام والمسلمين قدسي در پاسخ به اين سئوال که شيطان وشياطين انيس و مونس چه کساني هستند معتقد است:
از مجموعه آيات و روايات بر مي آيد که شيطان يک سيطره و سلطه تکويني بر انسان ها ندارد و تا انسان خود بستري را براي شيطان فراهم نکند شيطان نمي تواند بر او سلطه پيدا کند و تا خود انسان با اراده خود رهبري شيطان را نپذيرد، شيطان بر او سلطه ايي نخواهد يافت. بنابر اين شيطان بر انسان هايي که به خدا ايمان دارند و بر او توکل مي کنند نمي تواند سلطه داشته باشد. اما شيطان بر چه کساني مي تواند سلطه داشته باشد؟ نمونه هائي از آن عبارتست از: يک بر افرادي که دروغگو هستند. دوم بر کافرين و منکرين خدا، سوم بر منافقاني که با دشمنان هم ساز هستند. چهارم بر کساني که شرک مي ورزند پنجم بر کساني که با نامحرم خلوت مي کنند، ششم بر کساني که بر خشم و غضب خود تسلط ندارند،
دکتر امير حسين بانکي در پاسخ به اين سئوال که شيطان چگونه بر انسان تسلط مي يابد و مراحل تسلط شيطان بر انسان چگونه است مي گويد: اجازه بدهيد ابتدا توصيفي از شيطان بدهم، به فرموده استاد شاه آبادي شيطان سگ درگاه خداست و اين سگ با ميهمانان صاحبخانه کاري ندارد و تنها به کساني تعدي مي کند که مي خواهد دزدکي وارد خانه شوند و يا نسبتي با صاحبخانه ندارند. و ارتباطش را با صاحبخانه قطع کرده اند. بنابر اين شيطان کساني را تصرف مي کند که به نحوي ارتباطشان با خدا قطع شده باشد. اما يکي از راههاي نفوذ شيطان تسويل است. که در سريال اغماء نيز جنبه تسويل نفوذ شيطان مورد بررسي قرار گرفته است. تسويل بيشتر براي خواص است و شيطان وقتي از طريق نفس اماره وارد شد اما نتيجه نگرفت از روش تسويل وارد مي شود. در تسويل اتفاقي که مي افتد اين است که انسان ديگر مستقيماً به بدي دعوت نمي شود. بلکه شيطان در اين روش از راه دعوت به خوبي ها وارد مي شود. و وقتي انسان را در انجام کارهاي خوب ياري مي کند دقيقاً همان چيزي که در سريال اغماء ديديم. بنابر اين شيطان در اين روش زشتي و بدي را با نقاب خوبي ها و با چهره اي حق نما به انسان معرفي مي کند. درک اين روش و اين حيله شيطان کار بسيار سختي است و عموماً در روش تسويل شيطان از افعال وارد نمي شود بلکه از افکار وارد مي شود. اين روش يکي از روش هاي شيطان است براي منحرف کردن خوبان و کساني که تا حدودي بر نفس اماره خود مسلط هستند. در اين روش شيطان ابتدا افکار انسان را منحرف مي سازد و بعد به سراغ افعال وخُلقيات او مي رود. حجت الاسلام عابدي درباره تفاوت هاي الهامات رباني و خطورات شيطاني تصريح مي کند: اين پرسش امروزه زياد مطرح مي شود که اگر چيزي به ذهن ما رسيد از کجا بدانيم اين الهام رباني است يا وسوسه شيطان؟ بايد بدانيد که شيطان وسوسه هاي خود را تزئين مي کند تا انسان متوجه آن نشود و شيطان در بسياري موارد از طريق انسان هاي ديگر و يا عوامل مختلف انسان را وسوسه مي کند. گاهي اوقات پول شيطان است ميز و رياست، شيطان است مقام، شيطان است و يا انسان هايي که اوليا و خدمتکار شيطان مي شوند، شيطان هستند. اما شيطان صرفاً منحصر به اين عوامل نيست. اما در شناخت الهامات رباني و خاطرات شيطاني بايد بگويم. انسان داراي سه قوه ناطقه، غضبيه و شهويه است. حال اگر قوه ناطقه انسان تعديل بشوند آنچه که اين قوه درک کنند الهامات رباني است. و اين همان چيزهايي است که به عنوان ياد خدا، ايمان به خدا، ياد آخرت و… شناخته شده اند.
اما وقتي قوه شهويه و يا غضبيه انسان تعديل شود. آنچه شهوت و غضب را تحريک کند وسوسه هاي شيطاني است. دکتر امير حسين بانکي در پاسخ به اين پرسش که شيطان چه اندازه قدرت دارد مي گويد: شيطان قدرت بسيار زيادي دارد. شيطان همان کسي است که آدم مسجود فرشتگان و آن پيامبر الهي را فريب داد. بنابر اين نبايد شيطان را دست کم گرفت و نبايد تصوّر کرد شيطان قادر نيست ما را فريب دهد. بايد گفت شيطان تا آخرين لحظات عمر و در هر مقام و هر جايگاهي انسان را وسوسه مي کند و ما نبايد فکر کنيم در بخشي از زندگي خود به دليل پشتوانه هاي علمي يا معرفتي خود از شر وسوسه هاي شيطان درامانيم. دکتر امير حسين بانکي در پاسخ به اين سئوال که آيا شيطان مي تواند در قالب انسان تجسم يابد يا نه مي گويد: شيطان نيز مثل انسان شهوت دارد از اين رو اين مسئله باعث مي شود او براي نزديک شدن به برخي افراد و ارضاء شهوات خود در قالب افراد مختلف مجسم شود و با او مراوده برقرار کند البته بعضي وقت ها نيز ممکن است فرد تصور کند با کسي مراوده دارد اما او حضور ندارد و تنها در ذهن فرد اين مسئله رخ مي دهد. بنابر اين همانطور که از روايات برمي آيد شيطان مي تواند در قالب انسان هاي ديگر تجسم يابد.
حجت الاسلام و المسلمين احمد قدسي درباره راههاي دفع شيطان و مقابله با او مي گويد: راه هاي مقابله با شيطان چند چيز است: اول : توسل به اوليا خدا، دوم: پناه بردن به نماز است. در ادامه حجت الاسلام و المسلمين احمد عابدي نيز در اين باره معتقد است. يکي از راههاي مقابله با شيطان تذکر و ياد خداست. راه ديگر استعاذه است. يعني گفتن همين جمله اعوذ بالله من الشيطان الرحيم. راه ديگر انجام ندادن کار حرام و نخوردن لقمه حرام. و بالاخره مسئله چهارم مهار شهوت است و يکي از راههاي مهار شهوت روزه است. از اين روست که مي گويند در ماه مبارک رمضان شياطين در غل و زنجير هستند. دکتر امير حسين بانکي نيز درباره راههاي مقابله با وسوسه هاي شيطان مي گويد: انسان براي رهايي از اين وسوسه ها چند وسيله در اختيار دارد. يکي از اين وسيله ها شريعت است واينکه بدانيم آنچه ما را به کار وامي دارد در دايره شريعت هست يا نيست. از اين رو يکي از انحرافاتي که امروزه در جامعه وجود دارد و بعضي افراد معتقدند شريعت براي عوام است و شما مي توانيد از شريعت عبور کنيد دقيقاً انحراف شيطان است چرا که شيطان تلاش دارد تا اين سلاح را از ما بگيرد. مسئله ديگر دوري و خروج از حُجت است. و اينکه ما تصور نکنيم هر چه ما مي گوييم درست است. و بايد هميشه اين باور را داشته باشيم که ممکن است منحرف شويم. سوم نبايد فريب اعمال عجيب و غريب شيطان را بخوريم. مثلاً ممکن است فردي خوش سخن باشد اما ما نبايد فريب خوش سخن بودن او را بخوريم چرا که ضرورتاً هر خوش سخني با حرف درست همراه نيست. و بالاخره چارچوب فکري داشتن و رشد عقلانيت پيدا کردن از راههاي مقابله با شيطان است.
نتيجه گيري : با اين تفاسير مي توانيم بحث را اين گونه نتيجه گيري كنيم كه شيطان در زندگي ما اميال زشت ما را مطلوب جلوه مي دهد و در قلب انسان تاثير مي گذارد شيطان در قلب انسان شيئي را كه زشت است زيبا جلوه مي دهد و شيئي را كه زيبا است زشت . شيطان نفس اماره را امر به بدي مي كند. نماينده شيطان در درون انسان همان نفس اماره است . شيطان موجود خبيسي است كه انسان را به بدي راهنمايي مي كند . اگر انسان به نفس اماره كمك نكند شيطان هم كاري از پيش نمي برد.
انسان دو خود دارد . خود طبيعي و خود حقيقي
ميل به زندگي طبيعي و يك بعد عامل اصلي انحراف انسان كه خودمان هستيم و شيطان كه عامل خارجي است مثل اينكه انسان از جاده اصلي از طريق شيطان منحرف مي شود . شيطان از عواطف انسان استفاده مي كند و او را فريب مي دهد و ميل انسان را با ابزار و وسائل دنيوي منحرف مي كند و انسان را اغوا مي كند .
هيچ كس از حيله شيطان در امان نيست و شيطان مي تواند با پيدا كردن كوچك ترين روزنه اي در وجود انسان نفوذ كند و او را در محاصره خود بگيرد و انسان تنها با توكل بر خدا و اراده قوي خود مي تواند جلوي شيطان را بگيرد . شيطان همواره در پي گمراه كردن انسان است و انسان را لحظه به لحظه و سايه به سايه دنبال مي كند تا اينكه به هدفش برسد .
((يا ايها الذين امنوا اد خلوا في السلم كافه و لا تتبعوا خطرات الشيطان انه تكلم عدومبين ))
اي كساني كه ايمان آورده ايد همگان به اطاعت در آييد و پاي به جاي پاي شيطان مگذاريد كه او دشمن آشكار شماست